• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 195
تعداد نظرات : 55
زمان آخرین مطلب : 3707روز قبل
داستان و حکایت

فرعون پادشاه مصر ادعاي خدايي ميکرد. روزي مردي نزد او آمد و درحضور همه خوشه انگوري به او داد و گفت: اگر تو خدا هستي پس اين خوشه را تبديل به طلا کن. فرعون يک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در اين انديشه بود که چه چاره اي بينديشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسي درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
 فرعون پرسيد کيستي؟
ناگهان ديد که شيطان وارد شد. شيطان گفت خاک بر سر خدايي که نميداند پشت در کيست. سپس وردي بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت: من بااين همه توانايي لياقت بندگي خدا را نداشتم آنوقت تو با اين همه حقارت ادعاي خدايي مي کني؟ پس شيطان عازم رفتن شد که فرعون
پرسيد: چرا انسان را سجده نکردي تا از درگاه خدا رانده نشوي؟ شيطان پاسخ داد: زيرا ميدانستم که از نسل او همانند تو به وجود مي آيد.

چهارشنبه 18/3/1390 - 7:57
ورزش و تحرک

 

 

 

این یادداشتی است که دکتر حمیدرضا صدر به بهانه درگذشت ناصر حجازی نوشته است. احتمالا آن بالا جایی ایستاده. بدون سوزن و آمپول. بدون قرص و شیمی درمانی. روی چمن سبز. وسط دروازه. با پیراهنی زرد یا سبز. با شورت ورزشی. با موهای کمی بلند. راست قامت. چابک و قبراق. سرزنده و شاداب. ناصر همیشگی. حجازی دوست داشتنی و خونسرد ما ...

با ناصر حجازی در ده پرده:نگاهتان می کنیم آقای حجازی

پرده اول: با پیراهن نادر

امجدیه، 5 تیر 1348

آرارات یک - نادر یک

آرارات برابر نادر. نبرد بقا برای ماندن در دسته اول. تساوی در نیمه دوم. تساوی در وقت اضافی. سرنوشت تیمی که در دسته اول باقی می ماند با پرتاب سکه روشن می شود. با شیر یا خط. پیراهن سرخ ها در آن نمای دور از شادی به هوا می پرند. ارامنه روی سکوها یکدیگر را در آغوش می کشند. پیراهن سپیدها دست بر سر می گذارند. بی حرکت می شوند. میخکوب...

میان بازیکنان نادر یک بازیکن شاخص تر از سایرین است. سنگربانی جوان. پسرکی به نام ناصر حجازی. با اندام کشیده. واکنش های سریع. با پرتاب های بلند دست. شوت های پرقدرت. پسرک در آستانه معروفیت دارد. در آستانه ستاره شدن. تیمسار مکری رئیس فدراسیون طعنه آمیزانه و بدبینانه در اشاره به او می گوید "حیف از این جوان ها که خیلی زود معروف می شوند. حیف که آنها زود خودشان را گم می کنند و زود هم فراموش می شوند".

ولی رئیس فدراسیون اشتباه می کند. مکری عجولانه قضاوت می کند. باشگاه نادر نابود خواهد شد، محو. ولی نه نام این سنگربان جوان. نه این دروازه بان بلند بالا. نه این پسرک لاغر اندام. نه ناصر حجازی که جایگاه رفیعی در فوتبال ایران خواهد یافت. افسانه ای خواهد شد.

این شکست مقدمه پیروزی های بعدی حجازی است. پسر اهل بسکتبال که چهار سال پیش در دبیرستان و با یاری دبیر ورزش دبیرستان، حسین دستگاه (دبیر ورزش در این دوران هنوز ارج دارد. قربت دارد) در مسابقات فوتبال بخش درخشیده. برابر تیم کارون که غلام وفاخواه، جواد رمزی، منصور ضرابی و حسین بشر دوست را در اختیار داشته بازی کرده. به تیم ملی جوانان برای شرکت در بازی‌های آسیایی بانکوک دعوت شده. رایکوف مربی تیم ملی جوانان او را کشف کرده. پا به تیم ملی جوانان گذاشته. برابر زسکا مسکو حیرت انگیز ظاهر شده. محشر و نفس گیر. ولی در چهار بازی در شوروی گل های فراوانی خورده. 12 گل (بله 12 گل). در جام عمران منطقه‌ای در ترکیه برای اولین بار با پیراهن ملی برابر ترکیه به میدان رفته. در نیمه اول 4 گل خورده (بله 4 گل از دقیقه 9 تا 39 با مدافعانی که جلویش بازی می کردند: حسن حبیبی، جعفر کاشانی، مهدی لواسانی و مصطفی عرب ). ولی در نیمه دوم گلی دریافت نکرده. عزیز اصلی در مصاحبه‌ای او را زیر تازیانه گرفته. خود حجازی گفته " احتمالا همه کاسه کوزه ها سر من شکسته خواهند شد. باید اعتراف کنم روی یکی از چهار گل گناهکار بودم. ولی سه گل دیگر با اشتباهات فردی سایر بازیکنان ما زده شدند".

خوشبختانه علی دانایی فرد، یکی از مربیان باشگاه تاج، آن جا بوده. آن جا بوده تا اعداد را نادیده بگیرد. تا به حرف های عزیز اصلی اعتنایی نکند. تا متلک "پسرک جوجه" را نشنود. تا حجازی را به تاج ببرد. تا رایکف او را درون دروازه قرار دهد.

پرده دوم: قهرمان آسیا

امجدیه، 21 فروردین 1349

تاج 2- هاپوئل یک

دیدار نهایی جام باشگاه های آسیا در تهران. تاج برابر هاپوئل. ناصر حجازی درون دروازه. خازوم در دقیه 70 دروازه حجازی جوان را باز می کند. تاج حمله می کند. مهدی حاج محمد جای علی جباری را می گیرد. تکنیکش کارساز می شود. ضربه کرنری می نوازد. کات دار درون چهارچوب. توپ به سوی دروازه می رود. غلام وفاخواه آن جا است. گل تساوی بخش. مسعود معینی گل تاریخ ساز دوم را در وقت اضافی می زند. حجازی جوان خیلی زود قهرمان آسیا می شود. خیلی زود

پرده سوم: برابر گوردون بنکس

امجدیه، 11 اردیبهشت 1352

منتخب تهران یک - استوک سیتی یک

گوردون بنکس در یک سو و ناصر حجازی در سوی دیگر. بنکس افسانه‌ای در امجدیه. بنکس 34 ساله. بهترین سنگربان جهان. ناصر حجازی درون دروازه ایران. 24 ساله. بهترین سنگربان ایران. اکنون دریافته ایم حجازی درک ما از دروازه‌بانی را عوض کرده. نگاهمان را تغییر داده. پیش از آن دروازه‌بان بزرگ را دروازه بانی قلمداد می کردیم که شیرجه‌های تماشایی برود. معلق بزند. توپ را مشت کند. روی زمین بغلطد. حجازی آنتی تز چنین دروازه بانانی است. اهل نمایش نیست. بندرت شیرجه می رود (شیرجه رفتن هرگز ویژگی حجازی قلمداد نمی شود). توپ را مشت نمی کند. معلق نمی زند. با این وصف سنگرش را حفظ می کند. به او نگاه می کنیم و درمی یابیم توپ ها به صورت غیر منتظره ای در دست‌هایش می نشینند. ناباورانه به سویش می‌آید (بله ناباورانه). توپ ها به سوی نقطه‌ای که او ایستاده حرکت می کنند. گویی دست‌هایش جاذبه دارند. قدرت به سوی خود کشیدن را. قدرت ربایش را. بعدها درمی‌یابیم هنر جاذبه توپ حجازی برتافته از درک والایش از جریان بازی بوده او از موقعیت نسبی جایگیری بازیکنان خودی آگاه است. در عین حال می داند توپ از کجا و چه نقطه ای به سوی دروازه می آید. می داند ارتفاع توپ از سطح زمین چقدر است. فاصله اش تا او و مهاجمان و دروازه. حتی میزان چرخش توپ. مسیرش قوسی است یا منحنی؟ کی فرود خواهد آمد و کجا؟

پرده چهارم: آن اخراج

استادیوم سعدآباد مشهد، 9 آبان 1354

ابومسلم یک - تاج یک

نبرد جنجالی در مشهد. دیدار پر التهاب. پر غوغا. دقیقه چهارم. ضربه کرنر حسن روشن. ضربه سر عباس نوین روزگار. گل. خشونت فراوان پس از گل تاج. بی تفاوتی داور. پرتاب اوت به روی دروازه تاج. توپ در دستان اکبر میثاقیان بازیکن ابومسلم. تشنج و شلوغی جلوی دروازه. خشونت و لگد پرانی. پرتاب اوت. همزمان با ارسال توپ توسط میثاقیان، حجازی و چهار بازیکن دفاع درون دروازه می غلطند. تنه زدن. هل دادن. مچ گرفتن و سرانجام زدن ضربه. ضربه به شقیقه اکبر کارگرجم. توپ درون دروازه. پذیرش گل توسط داور. اعتراض بازیکنان تاج. حجازی بیشتر از همه با مشت و لگد آسیب دیده. او اعتراض می کند. داور به او تذکر می دهد. سپس کارت قرمزش را نشان حجازی می دهد. تاج دروازه بان ذخیره ندارد. بازیکنان تاج ملتمسانه از داود حیدری داور بازی تمنا و خواهش می کند. ولی داور تصمیمش را عوض نخواهد کرد. قرار می شود رضا عادلخانی درون دروازه بایستد. سعید باغوردانی که کاپشن بر تن دارد و نه لباس بازی به سوی داور می رود. به او سیلی می زند. همان سیلی معروف.

کمیته انضباطی فدراسیون سه نفر را محروم می کند: ناصر حجازی. سعید باغوردانی و پرویز مظلومی.

پرده پنجم: در خط حمله

امجدیه، 17 مرداد 1356

شهباز 2- بانک ملی صفر

امروز، روز دیگری است. روزی که ناصر حجازی از محوطه جریمه بیرون می زند. در خط حمله بازی می کند. او به عنوان دروازه بان اصلی شهباز جایش را به ناصر وثوق داده. روی نیمکت نشسته. شهباز در نیمه اول دو گل زده. پانزده دقیقه به پایان بازی مانده که تعویض عجیب انجام می پذیرد. تعویض سرخوشانه‌ای از سوی ایرج سلیمانی، مربی شهباز. او آسوده خیالانه حجازی را جای علی مناجاتی راهی میدان می کند. تعویضی مخاطره آمیز برای او، برای حجازی، برای شهباز و برای تیم ملی در آستانه جام جهانی.

تماشاگران سوت می زنند. همه دست می زنیم. هورا می کشیم. برای حجازی که در گوش راست بازی می کند. برای حجازی که به صورت غیر منتظره ای برابر ایرج امیدوار، مدافع سرسخت بانک ملی، می درخشد. برخلاف پیشداروی ها خوب بازی می کند. نشان می دهد از سرعت یک بازیکن گوش برخوردار است. مهارت تکنیکی قابل قبولی دارد. تیزبینانه به اطرافش می نگرد. زیر لب زمزمه می کنیم چه هنرها دارد این پسر.

پرده ششم: در جام جهانی

استادیوم المپیك كوردوبا، 20 خرداد 1357

ایران صفر - هلند 3

اولین حضور در جام های جهانی. ورق خوردن تاریخ در آرژانتین. همگروه هلند پرآوازه. همگروه فینالیست چهار سال پیش. همگروه اسکاتلند. نبرد با کنی دالگلیش و جو جوردن. همگروه پرو. رو در روی تئوفیلو کوبیلاس. شکست در گام اول برابر هلند. برابر سه گل رنسن برینگ که دو ضربه اش پنالتی است. شکستی نتیجه‌ خودباختگی و نه هنر هلندی‌ها. نتیجه آشفتگی مدافعان میانی و نه اشتباهات ناصر حجازی.

پرده هفتم: خداحافظ مسکو

استادیوم سنگاپور،22 اسفند 1358

ایران 4- سنگاپور صفر

نخستین پیروزی تیم ملی پس از انقلاب. پیروزی در مسابقات مقدماتی فوتبال المپیک مسکو 1980. ته دلمان با این پیروزی نه فقط به مسکو بلکه با اسپانیا 1982 فکر می کنیم. به جام جهانی. ولی شوروی به افغانستان حمله خواهد کرد. آن جا را به تصرف خود درخواهد آورد. شورای انقلاب المپیک را تحریم می کند. جدل و بحث. موافق و مخالف. پافشاری برای سفر به مسکو. پرسش های بی پاسخ. ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور نظر صریحی در این باره نخواهد داد. او کلی گویی خواهد کرد. صادق قطب زاده وزیر امورخارجه ایران خواهد گفت با شرکت ورزشکاران ایرانی در المپیک موافق است. حسین شاه حسینی رئیس سازمان ورزش خواهد گفت تحریم رقابت ها مورد تجدید نظر قرار خواهد گرفت. ناصر فروهی دبیر کل کمیته ملی المپیک خواهد گفت باید به منشور المپیک احترام گذاشت. آیت اله اشراقی خواهد گفت باید در المپیک مسکو شرکت کنیم. نمایندگان مجلس دیدگاه های یکسانی نخواهند داشت. ورزشکاران سرگیجه خواهند گرفت. ناصر حجازی خواهد گفت "با علی اکبر معین فر وزیر نفت صحبت کردم. به ایشان گفتم در مورد عدم شرکت قهرمانان در بازی های مسکو عده ای معدود تصمیم گرفتن و ایشان گفتند: ما سیاست مملکت را می فهمیم. تصمیم ما کاملا حساب شده است". سرانجام حرف آخر. نه گفتن به المپیک مسکو.

ناصر صریح حرف می زند. تلخ می شود. گاهی فریاد می زند و گاهی نق. تلاش می کند با فوتبال ایران مدارا کند. ولی نمی تواند. نه نمی تواند. نه در استقلال. نه در رشت. نه در تبریز و نه در اهواز. بی حوصلگی اش ادامه می یابد. از دهه ای به دهه دیگر. مدتی ایران را ترک می کند. ولی خانه اش این جا است. همین نزدیکی. جایی که همه دوستش دارند. همین جا. باز می گردد. ولی تلخ. کماکان فریاد زن. کماکان نق زن.

پرده هشتم : سیاست

تهران، خرداد 1384

باورکردنی نیست، ولی او برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران ثبت نام می کند. ادعا می کند می تواند سی میلیون رأی ‌آورد. اعلام می کند در صورت پیروزی در انتخابات احمد نیک‌کار را به عنوان معاون اولش به خدمت می گیرد. ولی شورای نگهبان صلاحیت او را رد می کند. به او می گویند نه. او می پرسد: چه ایرادی دارد ورزشی‌ها هم کار سیاسی انجام دهند؟ چه ایرادی دارد اکنون که در ورزش ما سیاستمداران فعالیت دارند حالا مثلاً ناصر حجازی هم فعالیت سیاسی کند

پرده نهم: فلاش بک

اکباتان، پاییز 1389

دیدار طرفداران رئال مادرید و طرفداران منچستر یونایتد در سالن سرپوشیده اکباتان. او درد می کشد. به زحمت روی صندلی جابجا می شود. ریه آسیب دیده نفسش را بریده. بیماری لعنتی کلافه اش کرده. با این وصف به گذشته باز می گردید. به امجدیه سال های جوانی. انتظار نداری او با اشاره ات به یکی از نبردهای تاج و عقاب که عقابی ها با خشونت به دروازه او حمله می بردند و او را بر زمین می کوفتند، همه جزئیات را بیاد آورد، ولی بیاد می آورد. پروازهای بلند پرویز قلیچ خانی را و زیرکی های ایرج دانایی فرد را به روشنی توصیف می کند. نتیجه صفر صفر را. سر ذوق می آید "ای کاش در برنامه ای می نشستیم و آن بازی ها را تحلیل می کردیم".

ولی برنامه ای در کار نخواهد بود. گفتگویی که قرارش را می گذارید انجام نخواهد شد. می داند مرهمی در کار نیست. می دانی درمانی وجود ندارد. دوره اش می کنند. در آغوشش می کشند. ستایشش می کنند، عکس می گیرند. برق فلاش ها. می گویند دوستش دارند. خیلی زیاد. هر چه ابراز عشق بیشتر می شود، اشک بیشتری در چشم هایش حلقه می زند. چه وداع طولانی و تلخ.

پرده دهم: روی آن تخت لعنتی

بیمارستان کسری، 14 اردیبهشت 1390

آتیلا. همسرش. نوه اش. دوستانش. عزیزانش... جلو می روی. کنار تخت می ایستی. بوسه ای بر دست راستش می زنی. دستی که همیشه از نمای دور به آنها نگاه می کردی. دستی این بار بدون در اختیار داشتن توپ. بدون اشاره ای برای حمله. ولی کماکان گرم. خیلی گرم... دقایق تلخ. ادامه وداع طولانی و تلخ. از آن اتاق بیرون می زنی. از آن بیمارستان. از آن خیابان. از آن میدان. ای کاش در امجدیه بودی. ای کاش ناصر حجازی را دوباره در میدان می دیدی. آن سال ها معمولا یا پیراهن زرد می پوشید یا سبز. افسوس...

...کمی بعد. یکی از آن روزهای نکبتی. یکی از آن شب های لعنتی. همه چیز تمام می شود. تمام. بار سفر می بندد. دل را می کند. می رود. چشم در چشم مرگ می دوزد. برابر آن دروازه بلند می ایستد. آغوش می گشاید. از آن عبور می کند. می رود. صد ها قافله دل غمگین می شوند. هزاران چشم خیس.

موخره

احتمالا آن بالا جایی ایستاده. بدون سوزن و آمپول. بدون قرص و شیمی درمانی. روی چمن سبز. وسط دروازه. با پیراهنی زرد یا سبز. با شورت ورزشی. با موهای کمی بلند. راست قامت. چابک و قبراق. سرزنده و شاداب. ناصر همیشگی. حجازی دوست داشتنی و خونسرد ما. آماده برای مهار ضربه ها. هوشیار برای دفع شوت ها.

نگاهتان می کنیم آقای حجازی. نگاهتان می کنیم.

----------------

منبع : سایت گل

 
يکشنبه 12/4/1390 - 13:8
سينمای ایران و جهان

گاهی به پشت سرت نگاه كن
می‌گویند حافظه ناهوشیار ما پر است از خاطره‌ها‌ و تجربه‌ها‌ و نشانه‌ها‌ی قدیمی كه ممكن است آنها را به یاد نیاوریم، ولی تاثیرشان بر رفتار و كلام و روابط ما غالب است. بعضی خاطرات آنقدر پررنگ و لعاب در یادها می‌مانند كه به این راحتی‌ها‌ حافظه هوشیار ما را ترك نمی‌كنند، مثل فیلم‌هایی كه روزگاری ما را به دنیای خیالی و وسوسه‌كننده خودشان می‌بردند.
فیلم‌ها‌یی كه در روزگار جوانی و نوجوانی می‌شدند تمام رویای ما، واقعیت ما و آرزوهای ما و حالا بخشی از خاطرات ما شده‌اند. ‌حالا از تماشای هر كدام آنها 10 تا 15 یا حتی 20 سال می‌گذرد، اما شخصیت‌ها‌ی آنها هنوز برای ما زنده‌اند. ‌هنوز تكیه‌كلام‌هایشان را تكرار می‌كنیم و جزئیاتشان برایمان پررنگ است. ‌گاهی فكر می‌كنیم نسل جوان و نوجوان امروز ما نیز 20 ـ 15 یا حتی 10 سال بعد فیلم‌هایی خواهند داشت كه با یادآوری نامشان ذوق كنند و دلشان غنج برود؟! این گزارش گشت و‌گذاری است در گنجینه خاطرات سینمایی نسل سومی‌های قدیم.‌

روزی روزگاری مهرجویی
سال 1368 اتفاقی در سینمای ایران رخ داد كه هرگز از تاریخ سینمای ما پاك نخواهد شد. ‌در كنار شاهكارهایی چون مادر حاتمی، ‌خانه دوست كجاست كیارستمی، دندان مار كیمیایی و مسافران بیضایی، ‌این ها‌مون مهرجویی بود كه توفانی در میان منتقدان به پا كرد. فیلمی كه از دوران خمودی و ساده‌انگاری مخاطب گذر كرد و پا به دوران جدید گذاشت. ‌هامون نماد نسلی بود كه رفتارهایش با نسل زمان خودش بسیار تفاوت داشت. ‌نسلی كه ادعای روشنفكری داشت و نسل دیگر برعكس پز ضدروشنفكری می‌داد.
‌كابوس‌زدگی‌ ها‌مون، ‌هذیان گویی‌های او، ‌شلختگی پلان‌ها، به‌هم ریختگی لوكیشن و... ‌همه بازتاب تناقض‌ها‌ی شخصیتی و رفتاری نسل بحران‌زده جامعه بعد از جنگ بود. ‌ملغمه‌ای از عرفان، عشق، عقل، مرید و مراد و.... ‌نماد نسلی كه دار و ندارش را خرج آرمان‌هایش كرده بود و حالا نمی‌دانست باید از چه پیروی كند. ‌حفره‌ها‌ی روحی و سوال‌های ذهنی‌ ها‌مون آنقدر به زبان مخاطب نزدیك بود كه حالا بعد از گذشت 20 سال از ساخت آن، در شرایطی كه كمدی‌ها‌ی نازل روی پرده با تمام جلوه‌گری‌ها‌ی سخیفی كه برای فتح گیشه انجام می‌دهند، نمی‌توانند انتظار مخاطب را برآورده كنند و در عوض اكران تك‌سئانس‌ ها‌مون در ایام ماه مبارك رمضان، سال قبل با چنان استقبالی از سوی 3 نسل روبه‌رو شد كه فیلمسازهای ما را به فكر فرو برد. ‌هامون چندین نسل را شیفته خود كرده. دهه پنجاهی‌ها، شصتی‌ها و حالا هفتادی‌ها، همه‌شان انگار كه خودشان را در آینه فیلم می‌بینند. اتفاقی كه مهرجویی هرگز نتوانست بار دیگر چه با سنتوری و چه با آسمان محبوبش برای نسل حاضر تكرار كند. ‌

ضیافتی برپا بود
دعوای مخالفان و موافقان كیمیایی را كه بسپاریم به مباحث تخصصی سینمایی، ناگزیریم اعتراف كنیم كیمیایی یك حق بزرگ به گردن سینمای ما دارد. ‌او همیشه در روزگار نارفیقی یادمان می‌اندازد كه یك رفیق خوب در زندگی، ‌می‌تواند چه معجزه‌ای باشد یا در زمانی كه هر كس بهتر فحش بدهد و گنده‌گویی كند، بالاتر از بقیه می‌ایستد و یادمان می‌دهد عزت، شرف و افتخار در چیست. ‌به هر حال قطعا ضیافت را به لحاظ ساختار فیلم و تكنیك‌های سینمایی نمی‌توان جزو برترین فیلم‌های كارگردان آن به حساب آورد كه قیصر، گوزن‌ها، رضا موتوری و دندان مار و سلطان را در كارنامه كاری‌اش دارد، ‌اما رنگ و بوی رفاقت در «ضیافت» پررنگ‌تر از دیگر فیلم‌ها‌ی كیمیایی بود. ‌ضیافت یك قهرمان نداشت، 7 قهرمان داشت. 7 دوست كه سال‌ها پیش قرار گذاشته‌اند چند سال بعد در روز مشخصی بار دیگر در پاتوق همیشگی‌شان گرد هم بیایند. ‌ضیافت جوان‌های هم‌نسل خودش را آنقدر ذوق‌زده كرد كه یادمان می‌آید عهد و پیمان جوان‌های فیلم، الگویی شد برای رفقای دبیرستانی و هم‌مدرسه‌ای آن روزگار كه در آخرین روز مدرسه به رسم ضیافت، ‌عهدی ببندند كه چندین سال بعد دور هم جمع شوند و ضیافتی به راه بیندازند.
كدامشان اما این قرار را به یاد سپردند و عملی كردند، اما چندان مشخص نیست.

امروز كدام فیلم!؟
زمانی ریاضی، دوره‌ای فیزیك، برهه‌ای پزشكی و خلاصه هر علمی ‌كه بگویید در فصلی، علم روز محسوب می‌شده و می‌شود. امروز هم می‌گویند جامعه‌شناسی علم روز است و رد‌پای آن بیش از همیشه در مباحث، عملكردها و تصمیم‌گیری‌ها هویداست و بخصوص در هنر. وقتی رمز و راز ماندگاری یك فیلم را از دكتر «حمیدرضا صدر»، منتقد و جامعه‌شناس می‌پرسیم، می‌گوید: «فیلم‌های مورد اشاره شما چند ویژگی دارند كه آنها را تبدیل به فیلم‌های جنجال‌برانگیز زمان خود كرده یا از مسائلی گفته‌اند كه نیاز آن روز بوده یا به گونه‌ای گفته‌اند كه مورد طلب و قبول مخاطب آن روز بوده یا گفتن آن به طور كلی ایجاد سوال كرده. این فیلم‌ها در دوره خود می‌آیند و بنا به اقتضا، شرایط و تب و تاب آن روز مورد استقبال نسل جوان قرار می‌گیرند و بعد از اتمام تاریخ انقضایشان، از یاد می‌روند، اما فیلمی ‌كه با گذشت زمان رنگ كهنگی نمی‌گیرد و تاریخ مصرف ندارد فقط یك ویژگی دارد كه آن را ماندگار می‌كند: پر كردن خلأ روحی و روانی مخاطب و ایجاد یك جریان یا موج نو. شما می‌بینید كه بعد از نمایش یك فیلم پرطرفدار چه در اینجا و چه در‌هالیوود بسیاری از جوان‌ها پیرو آموزه‌های آن فیلم می‌شوند. مدل مو، لباس، تكیه‌كلام‌ها، موسیقی‌هایی كه گوش می‌دهند و هر آنچه كه در فیلم اتفاق می‌افتد. خیلی از كتاب‌هایی كه در ‌هامون به آنها اشاره شد به چاپ چندم رسید. خیلی از جوان‌ها برای اولین‌بار نام كی یركه گور را در این فیلم شنیدند، خیلی‌ها كه در كهنه‌فروشی‌های میدان انقلاب دنبال كتاب ذن وفن نگاهداشت موتورسیكلت می‌گشتند، تعریف آن را از حمید‌ هامون شنیده بودند و.... اینها همه پركردن همان حفره‌هاست و آبی كه برای رفع تشنگی به دست مخاطب داده می‌شود. به‌همین خاطر اگر این خلأ‌ها درست شناسایی شوند و از روی شانس و باری به هر جهت در فیلم اتفاق نیفتاده باشند، سال‌ها بعد هم می‌توانند همان تاثیر را داشته باشند. سال‌ها بعد جامعه‌شناس‌ها با نقد این فیلم می‌توانند به دریافت‌های جامعه‌شناختی از یك دوره برسند. اما شما بگویید امروز كدام فیلم است كه به ‌واقع براساس نیاز روحی مخاطب امروز ساخته شده باشد؟!»

عروس افخمی
سال 1370 بهروز افخمی با فیلم عروس كاری با سینمای ایران كرد كه خیلی‌ها‌ معتقدند باید تاریخ سینمای ایران را به 2 دوره قبل و بعد از ساخت عروس تقسیم كرد.
‌در پی سنت‌شكنی افخمی در روزهای بی‌ستاره سینمای ما كه سوپراستار در آن تعریفی نداشت، برای اولین بار كلوزآپ‌هایی از چهره دختری جوان‌ (نیكی كریمی) و سر ‌و ‌صورت اصلاح شده و مرتب ابوالفضل پور‌عرب، نوید تولد اولین سوپراستارهای سینمای بعد از انقلاب را ‌داد. ‌اتفاقی كه به تسخیر گیشه‌ها‌ و صف‌ها‌ی طولانی پشت در سینماهای نمایش‌دهنده فیلم انجامید. ‌جدا از بحث ستاره‌سازی، افخمی در داستان نیز هوشمندانه عمل كرده بود.‌ او همان داستان تكراری، اما جذاب و رویایی پسر فقیر و دختر پولدار را با رنگ و بویی از مسائل اجتماعی آن دوران روایت كرد. ‌اگرچه داستان گوشزد می‌كرد كه جریان طبیعی زندگی انسانی، معصومیت او را به هم می‌ریزد، اما مخاطب در تمام طول فیلم احساس نمی‌كند، دارد نصیحت می‌شنود. ‌به هر حال افخمی توانست با عروسش، شوق یادآوری روزهای اكران و تماشای آن را برای سینما‌ دوستان زنده نگه دارد.

شوكران، مرسدس و چند داستان دیگر... ‌
بعد از اینها، در سال 1377 بار دیگر افخمی توانست با شوكران تبدیل به پدیده دهه 70 سینمای ایران شود. ‌عبور از خط قرمزها، ‌ورود به چالش‌ها‌ی اخلاقی و گذر از محدوده‌ها‌ی مگو، فیلم را تبدیل به یكی از جنجال‌برانگیزترین فیلم‌های سینمای ایران كرد و از طرفی روایت كلاسیك فیلم، ایجاد تعلیق و پرداخت یك درام قدرتمند اجتماعی، توانست شوكران را از قالب یك فیلم تاریخ مصرف‌دار در‌بیاورد.
‌بعد از آن دختران انتظار، ‌شیدا، ‌مرسدس، ‌سگ‌كشی، ‌اعتراض، ‌شام آخر و... هر كدام با استقبال خوبی از طرف نسل جوان روزگار خودشان روبه‌رو شدند و آوازه بسیاری از آنها آنقدر پیچید كه حتی جوان‌های امروز هم به دنبال نسخه‌ها‌ی كپی شده آنها می‌گردند.
هر‌چه از دهه 70،‌ فاصله می‌گیریم و به دهه 90 نزدیك می‌شویم، غیر از یكی دو فیلم از اصغر فرهادی نام دیگری به ذهنمان نمی‌رسد كه برای نسل‌های بعد ماندگار شود و خاطره‌انگیز. ‌همان‌طور كه مجید مجیدی در جایی گفته است: «پدر و مادرهای ما به ما چیز‌ها‌ی زیادی می‌آموختند، اما واقعیت این است كه ما چیز زیادی به فرزندانمان نیاموخته‌ایم كه حالا از آنها توقع زیادی داشته باشیم.»

منبع : جام جم آنلاین
 
يکشنبه 12/4/1390 - 13:1
سينمای ایران و جهان

گلادیاتورها، برده‌های خونخوار روم باستان بودند که زندگی‌های عجیب و متفاوتی داشتند


برای بشر امروزی غیرممکن است که احساس گلادیاتورهای مبارز «کلزیوم» بزرگ روم باستان را درک کنند. تماشاگران تشنه خون و خشونت از یک سو تو را وادار می‌کنند برای گذران اوقات فراغتشان آدم بکشی و برده داری بی رحم از سوی دیگر تهدیدت کرده اگر نتوانی رضایت امپراتور و همراهانش را جلب کنی تو را زنده زنده در آتش می‌سوزاند! برخلاف تصویر زیبا و حماسی‌ای که از گلادیاتورهای عصر باستان نشان داده می‌شود، این برده‌های بیچاره زندگی مشقت باری داشتند و همیشه بازنده بودند؛ چه در میدان جنگ برنده می‌شدند و با شمشیری خونین به سلول خود بازمی‌گشتند و چه شکست می‌خوردند و خونشان با خاک کلزیوم در هم می‌آمیخت! به همین دلیل است که بیشتر گلادیاتورهای جنگاور پس از مدتی نمایش با استفاده از کوچک ترین فرصتی فرار می‌کردند تا زندگی را مثل یک انسان تجربه کنند، نه یک حیوان خونخوار! هر چند همچنان زندگی این برده‌های جنگجو سوژه خوبی است برای پرده سینما یا صفحه تلویزیون؛ فیلم سینمایی «گلادیاتور» ساخته ریدلی اسکات با بازی راسل کرو و سریال آمریکایی «اسپارتاکوس» که هم اکنون طرفداران زیادی در جهان دارد، معروف ترین نمونه‌های این گونه محصولات هستند!

در آن روزها رومی‌ها آمفی تئاترها و مبارزات گلادیاتورها را نشانه تمدن خود می‌دانستند. پرورش گلادیاتورها هم سرمایه گذاری‌های مطمئنی به شمار می‌آمدند که داشتن قوی ترین آنها افتخار هر اشراف زاده ای بود. جالب است که در آن دوران هیچ کس در مورد اخلاق انسانی و حقوق بشر حرف نمی‌زد و مخالفتی با این مبارزات وحشیانه نداشت. برده داران رومی ‌هم با افتخار از شغل خود سخن می‌گفتند. اولین مراسم رسمی ‌مبارزه گلادیاتورها در مراسم یادبود امپراتوری به نام جونیوس بروتوس پرا در سال 264 قبل از میلاد برگزار شد. البته بعدها کاربرد این گونه مبارزات عوض شد. با رونق گرفتن مبارزات گلادیاتوری و استقبال زیاد مردم، امپراتوران رومی ‌از این مراسم برای تهییج احساسات عمومی ‌قبل از شروع جنگ استفاده می‌کردند. یعنی با برگزاری چند مبارزه هیجان انگیز بین گلادیاتورهای معروف، حس خشونت را بین سربازان و مردم عادی رواج می‌دادند تا جامعه بتواند هزینه‌های مالی، اجتماعی و سیاسی یک جنگ خونین جدید را بپذیرد. گاهی هم برخی امپراتوران رومی ‌برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات سیاسی یا اقتصادی خود، چنین مراسمی ‌را برگزار می‌کردند تا توجه عموم از موضوعات مورد بحث روز دور شود و همه به تماشای گلادیاتورهای بخت برگشته ای بروند که برای زنده ماندن مجبورند همنوعان خود را بی رحمانه به قتل برسانند! البته مالکان گلادیاتورهایی که در صحنه مبارزه کشته می‌شدند مبلغی به عنوان خونبها دریافت می‌کردند! جالب است که بدانید حتی در برخی مراسم گلادیاتوری، زنان نیز در میدان مبارزه حاضر می‌شدند و برای رسیدن به جوایز بزرگ شمشیر می‌زدند. البته در مورد گلادیاتورهای زن اطلاعات و اسناد اندک و پراکنده ای وجود دارد ولی به هر حال بیشتر مورخان معتقدند در دوران بعد از اسپارتاکوس، گلادیاتورهای زن هم در صحنه کلزیوم حاضر می‌شدند و اما فهرست معروف ترین گلادیاتورها:

کومودیوس، خونخوارترین گلادیاتور تاریخ
دومین گلادیاتور معروف این فهرست، یک برده نبود بلکه او خودش امپراتور بود، کومودیوس! کومودیوس یکی از خونخوارترین گلادیاتورهایی بود که بر صحنه کلزیوم روم ظاهر شد؛ کسی که بی رحمانه گلادیاتورهای تیم‌های رقیب و حتی هم تیمی‌های خود را از لب تیغ می‌گذراند و هرگز از این همه کشتار بی رحمانه احساس پشیمانی نکرد. او معتقد بود انسان در جهانی زندگی می‌کند که تنها راه برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی در آن از بین بردن تمام موانع است؛ مهم نیست به چه قیمتی! در واقع می‌توان گفت کومودیوس تجسم واقعی شعار معروف گلادیاتورهاست که «بکش یا بمیر!» او بین سال‌های 177-192 بعد از میلاد مسیح زندگی کرد و طبق نوشته‌های مختلف عصر باستان، وی در هزار مبارزه پیروز شده و یکی از رکوردداران جنگ‌های گلادیاتوری محسوب می‌شود. یکی دیگر از ویژگی‌های این امپراتور سنگدل بیزاری از سیاست بازی است؛ چنان که وی در زمانی که بر مسند امور قرار داشت، تمام احکام خود را در اعلامیه‌های مختلف به وضوح به اطلاع عموم می‌رساند و هیچ وقت منازعات سیاسی کاخ را مخفی نگه نمی‌داشت! او معتقد بود سیاسی کاری و پنهان کاری متعلق به انسان‌های ترسوست و یک شاه مقتدر باید بتواند احکام خود را به هر قیمتی که شده اجرا کند و مخالفان را بی رحمانه سرکوب!

فلاما، گلادیاتور خاموش
فلاما یکی از مرموزترین گلادیاتورهای تاریخ است. فلاما یک برنده ذاتی بود که همیشه در مبارزه تنها به پیروزی فکر می‌کرد و برای رسیدن به این هدف از هیچ کاری فروگذار نبود. نکته مرموز زندگی او اینجاست که فلاما چهار بار برنده جایزه رودیس شد! یعنی همان جایزه ای که او با آن می‌توانست آزادی خود را تضمین کند اما همیشه گلادیاتور بودن را انتخاب می‌کرد و حاضر نبود مثل یک انسان آزاد و معمولی زندگی کند. فلاما با سایر گلادیاتورهای جنگاور متفاوت بود: هرگز قبل از شروع جنگ کری خوانی نمی‌کرد و با صدای بلند تشویق تماشاگران را جلب نمی‌کرد. پس از پیروزی در جنگ هم به ابراز احساسات مردم پاسخ نمی‌داد و بعد از تعظیم در برابر امپراتور صحنه را ترک می‌کرد. هم تیمی‌های فلاما هم همیشه از کم حرفی و گوشه گیری وی سخن می‌گفتند؛ چنان که هرگز پیروزی‌های بزرگش را جشن نگرفت. گویی این مرد تنها برای جنگیدن به دنیا آمده بود و بس! جالب است بدانید جمله معروف «من برای آدمکشی به دنیا آمده ام!» به وی نسبت داده شده است؛ جمله ای که امروزه به زبان عبری بر لباس سربازان رژیم اشغالگر قدس نقش بسته است! آرامگاه این گلادیاتور مرموز در سیسیل ایتالیاست که روی سنگ قبر باستانی آن نوشته شده: «فلاما-گلادیاتور اهل سوریه- 30 سال زندگی کرد... 34 بار جنگید... 21 بار پیروز از میدان خارج شد و نه مبارزه بی نتیجه داشت... چهار بار شکست خورد.» این سنگ قبر توسط دلیکاتوس- همرزم باوفای فلاما-ساخته شده و بر مزار وی قرار گرفته است؛ هرچند در مورد نوشته‌های آن تردیدهای زیادی وجود دارد!

پریسکوس و وروس، مثل دو برادر
گلادیاتورهای رومی‌ همیشه تنها بودند و فقط در مبارزات گروهی از هم تیمی‌های قدرتمند و فرمانبردار استفاده می‌کردند. اما در این میان یک استثنا وجود دارد؛ پریسکوس و وروس مثل دو برادر در تمام نبردها دوشادوش هم جنگیدند. پریسکوس یک برده به دنیا آمده بود اما وروس آزاد بود تا زمانی که در یکی از جنگ‌ها به اسارت ارتش روم درآمد. این دو جنگجوی نامی ‌در ارتش گلادیاتورهای سلتیک با هم آشنا شدند. هرگز در تاریخ روم باستان مشاهده نشده دو گلادیاتور تا این اندازه هماهنگ باشند و تمام پیروزی‌های جنگی خود را مشترکاً کسب کرده باشند. پریسکوس متخصص تاکتیک‌های نظامی‌ بود و همیشه بهترین طرح‌ها برای شکست تیم رقیب را او آماده می‌کرد. وروس هم یک گلادیاتور تنومند بود که هرگز در مبارزه با گلادیاتورهای قدرتمند شکست نمی‌خورد. این دو پس از سال‌ها مبارزه و کسب موفقیت‌های بی شمار با هم صحنه کلزیوم را ترک کردند. امپراتور روم به پاس سال‌ها مبارزه شجاعانه، آنها را قهرمان خطاب کرد و شمشیر چوبی رودیس را در اختیارشان گذاشت تا بین آزادی و گلادیاتور ماندن یکی را انتخاب کنند. پریسکوس و وروس هم در کنار هم صحنه مبارزه را ترک کردند تا وارد میدان زندگی واقعی شوند؛ این بار بدون جنگ و خونریزی! جنگاوری‌های پریسکوس و وروس جنبه هنری نیز پیدا کرده بود؛ در مبارزات روز اول جشن آمفی تئاتر فلاویان در سال 80 بعد از میلاد، این دو همرزم مجبور بودند در مقابل هم قرار بگیرند. مبارزه نهایی! این مبارزه نفسگیر به یکی از مبارزات به یادماندنی تاریخ گلادیاتورها تبدیل شد؛ چنان که شعر حماسی ویژه ای در بخش اشعار حماسی مارتیال در وصف این مبارزه سروده شد و در حال حاضر این شعر تنها بازمانده از ثبت وقایع مبارزات گلادیاتوری به نظم است! نتیجه این مبارزه طولانی هم بسیار عجیب بود؛ امپراتور تیتوس هردوی این گلادیاتورها را برنده اعلام کرد و جایزه (آزادی) در اختیار هر دو قرار گرفت. در حالی که قبل و بعد از تیتوس هیچ امپراتوری حکم به پیروزی هر دو طرف مبارزه صادر نکرد.

کریکسوس
این گلادیاتور جنگاور یکی از دوستان باوفای اسپارتاکوس بود و در جنگ سوم برده‌ها، با دولت روم، فرماندهی ارتش گلادیاتورها را برعهده داشت. نام او در زبان گالی به معنی موفرفری است. ارتش کریکسوس در مبارزات اولیه توانست بر رومیان پیروز شود اما با حملات گسترده ارتش امپراتور به نقاط ضعف ارتش برده‌ها، کریکسوس و افرادش مجبور شدند عقب نشینی کنند. شرایط خاص آن دوران باعث شد کریکسوس تا مدت‌ها دور از اسپارتاکوس باشد و به اجبار در جنوب ایتالیا سنگر بگیرد. در سال 72 قبل از میلاد، بخشی از ارتش امپراتور به رهبری لوشس گلیوس پابلیکولا به مواضع کریکسوس حمله کرد و با وجود رشادت‌های بسیار این فرمانده، ارتش برده‌ها به خاطر خیانت چند عنصر فاسد، شکست خورد. پس از جنگ و گریزهای سریالی بالاخره کریکسوس به دست رومیان کشته شد و تمام ارتش 30 هزار نفری او که قدرت و شهرت فراوانی داشت از بین رفت. اسپارتاکوس بعد از اطلاع از مرگ همرزم وفادارش مسابقات ویژه ای برای یادبود وی برپا کرد که در آن 300 سرباز رومی (اسیر جنگی) مجبور بودند مثل گلادیاتورها به جان همدیگر بیفتند تا زنده بمانند! در واقع اسپارتاکوس می‌خواست طعم زندگی و جنگ گلادیاتوری را به سربازان رومی ‌بچشاند!

اسپارتاکوس، شماره 1 گلادیاتورها
شاید بتوان گفت معروف ترین گلادیاتور جهان اسپارتاکوس است که شهرت خود را مدیون کتاب‌ها، انیمیشن‌ها، سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی ای است که با الهام از زندگی پرماجرایش ساخته شده‌اند. هرچند خود اسپارتاکوس آن قدر زنده نماند که این شهرت جهانی را به چشم ببیند! این برده رومی‌ که بین سال‌های 71-109 قبل از میلاد مسیح زندگی می‌کرد، در جنگ روم باتریس(سرزمینی کهن در حوزه کشورهای یونان، ترکیه و بلغارستان کنونی) اسیر شد و به صف گلادیاتورهای امپراتور روم اضافه شد. اما اسپارتاکوس با تمام برده‌های دیگر فرق داشت: شم ذاتی رهبری و مدیریت اسپارتاکوس به علاوه شهامت مثال زدنی اش باعث شد این گلادیاتورها جنگجو به سرعت به رهبر شورشیان زندان‌های روم تبدیل شود و سلطنت روم را با مشکلات بزرگی که به وجود آورد به چالش بکشد. مالک اسپارتاکوس، لانیستا لنتولوس باتیاتوس نام داشت که صاحب بزرگ ترین ارتش گلادیاتورهای آن زمان بود: لودوس! اسپارتاکوس دوستان باوفای خود کریکسوس و اونومائوس را در این ارتش پیدا کرد. معمولاً جنبه بیدادستیزی و شجاعت این سردار بزرگ مورد توجه نویسندگان و حتی سیاستمداران و عوام قرار می‌گیرد، در صورتی که در زمینه فنون جنگی و تاکتیک‌های نظامی ‌هم وی یکی از بهترین گلادیاتورهای زمان خود بود. به عنوان مثال بیشتر تاکتیک‌های نظامی‌ای که در جنگ علیه رومی‌ها مورد استفاده ارتش برده‌ها قرار گرفت توسط خود اسپارتاکوس طراحی شده بود. به علاوه امپراتور روم هم از طغیان و شورش اسپارتاکوس علیه سلطنتش گیج شده بود؛ چون اسپارتاکوس قبل از فرار یکی از بهترین گلادیاتورهای ارتش روم بود که همیشه توجه امپراتور و همراهانش را به خود جلب می‌کرد. دلیل این توجه زیاد هم آشنایی وی به فنون نظامی ‌و شکست دادن گلادیاتورهای مختلف بود.

اونومائوس
یک گلادیاتور جنگجوی دیگر از گال که به همراه اسپارتاکوس و کریکسوس از ارتش باتیاتوس فرار کرد تا ارتشی مهیا کند برای جنگ با سلطنت روم! او هم یکی از فرماندهان ارشد ارتش برده‌ها بود که جنگاوری‌ها و شجاعت‌های فراوانی از خود نشان داد اما در همان جنگ‌های اولیه با ارتش روم کشته شد. نام اونومائوس به عنوان معمار اولین پیروزی ارتش برده‌ها در تاریخ ثبت شده؛ به کمک درایت و شجاعت اونومائوس و همراهانش، ارتش برده‌ها توانست منطقه حساس جنگی مانت وسویوس را به تسخیر خود درآورد و اولین پیروزی بر ارتش روم را رقم بزند! مرگ زودهنگام این جنگجوی بی نظیر یکی از دلایل شکست نهایی ارتش برده‌ها بود. در واقع این حربه تاکتیکی رومی‌ها بود تا این سه فرمانده و سربازانشان از یکدیگر جدا شوند. اگر جدایی اسپارتاکوس از کریکسوس و اونومائوس محقق نمی‌شد، شاید مسیر تاریخ به کلی تغییر می‌کرد!

هادریانوس، امپراتور محبوب
پابلیوس ایلیوس ‌هادریانوس
یکی از گلادیاتورهای بنام روم بود که در نهایت به مقام امپراتوری روم رسید(117-138 بعد از میلاد). جالب است بدانید او یکی از بهترین امپراتوری‌های روم باستان بوده؛ چنان که نامش در میان پنج امپراتور محبوب دوران روم باستان آمده و دلیل این محبوبیت نه جنگاوری و خونخواری در میدان جنگ، بلکه تلاش‌های فراوان ‌هادریان در ساخت بناهای تاریخی و رسیدگی به امور رفاهی مردم روم بوده است. او یکی از امپراتورهای مهربان روم بود که برخلاف دوران کوتاه جنگاوری اش به عنوان گلادیاتور همیشه دوست داشت صلح و امنیت در جامعه برقرار باشد. معبد ونوس در دوران حکومت او در رم ساخته شد. ‌هادریانوس تنها امپراتور روم بود که به تمام ایالت‌های امپراتوری بزرگ روم سرکشی می‌کرد و همیشه با فقرا و نیازمندان مهربان و بخشنده بود. در نوشته‌های باستانی اطلاعات زیادی در مورد کارهای نیک وی در دوران حکومتش وجود دارد؛ چنان که مردم روم پس از تراجان (امپراتوری که قبل از‌ هادریان بر روم حکومت می‌کرد و بسیار ظالم و خونخوار بود) او را فرشته ای می‌دانستند که از آسمان برای نجات آنها فرود آمده است!


مارکوس آتیلیوس


از دیگر گلادیاتورهای معروف می‌توان به مارکوس آتیلیوس اشاره کرد که پس از ورشکستگی، خود را به جای بدهی اش به ارتش گلادیاتورها فروخت و در آنجا به یک گلادیاتور حرفه ای تبدیل شد که برای به دست آوردن پول و طلا حاضر بود هر مبارزه ای را قبول کند. مارکوس در یک مبارزه تاریخی، هیلاریوس، گلادیاتور ویژه امپراتور نرون را شکست داد. در حالی که هیلاریوس قبل از آن 13 مبارزه متوالی را با پیروزی پشت سر گذاشته بود. دیگر حریف قدر وی ریسویس فلیکس نام داشت که پس از 12 برد متوالی در مقابل مارکوس شکست خورد و جان خود را از دست داد.

 

منبع : همشهری - نقل از سیمرغ

 
يکشنبه 12/4/1390 - 12:58
سينمای ایران و جهان
در شرف رسیدن به كمال
سریال مختارنامه به غیر از حفظ استانداردهایی كه برای قرار گرفتن یك سریال در زمره آثاری ویژه و مخاطب پسند دارد، قوت نشان دادن بازی‌های فوق‌العاده از بازیگرانش را هم دارد. بیش از همه بازیگران اما شاید فریبرز عرب نیا بود كه با بازی خوبش در نقش مختار ثقفی درخشید و توانست اعتباری را كسب كند كه قبلا در سینما و با بازی‌های متفاوتش هم كسب نكرده بود. غافلگیری‌ای كه او با حضورش در برنامه هفت در ذهن مخاطبان به وجود آورد همانند ظاهر شدن در نقش مختار در كارنامه بازیگری‌اش بود كه حالا شاید بتوان به او لقب بازیگر غافلگیر كننده را داد. بازیگری كه پنج سال برای یك كار كه همین مختارنامه باشد از باقی پیشنهادها گذشت.
گذر از آزمون و خطاها
اگرچه بازی در فیلم‌های «وصل نیكان» (ابراهیم حاتمی كیا)، «من زمین را دوست دارم» (ابوالحسن داوودی) اولین فیلم‌های یك بازیگر جوان و پیگیر بازیگری را نشان می‌دادند اما این فیلم‌ها به گونه‌ای نبودند كه استعدادهای ذاتی عرب نیا را نشان دهند. او گام به گام این مسیر را تجربه كرد تا به فیلمی كه باید به صورت جدی تری در آن حضور پیدا كند، برسد. زمان تجربه آموزی او اگرچه با حضور در فیلم‌های كارگردانان مطرحی سپری شد اما او با بازی در یكی از نقش‌های اصلی در فیلم ضیافت به گونه‌ای عمل كرد كه پرش و فاصله او از دوران اولیه حضورش كاملا مشهود بود. اولین همكاری او با مسعود كیمیایی پروسه جدیدی را در كارنامه كاری عرب نیا به وجود آورد. او با حضور در ضیافت این فرصت را به دست آورد تا بتواند در جو جدی تری امكان برون ریزی استعدادها و اجرای شیوه‌های مد نظر در بازیگری را داشته باشد.او با در هم آمیختن تكنیك و احساس در این فیلم به نوعی كم كم شرایط را برای نشان دادن شیوه‌های خاصی كه از ابزارهای او در بازیگری محسوب می‌شدند، به وجود آورد. مسعود كیمیایی در این فیلم به جز بهره گیری از حضور عرب نیا، از بازیگران جوانی در این كار استفاده می‌كرد كه تا قبل از حضور در این فیلم شرایطی برای تثبیت جایگاه بازیگری خود نداشتند. این فیلم در واقع، حكم تولد را برای هر كدام از این بازیگران داشت كه بعد از آن هر كدام به مسیرهای دلخواه و متفاوتی در بازیگری دست یافتند. موفقیت عرب نیا با بازی در نقش علی یزدانی در ارائه به دور از اغراق نقش یك مامور این اعتماد را برای كیمیایی به وجود آورد تا بتواند برای نقش اصلی فیلم بعدی‌اش به او تكیه كند.
سرگشتگی‌های جوان خیابانی
بعد از سرگشتگی و عصیانگری‌های شخصیت اول فیلم‌های رضا موتوری و هامون، حالا نوبت به بازیگری از نسلی جدیدتر رسیده بود كه در یك اثر خیابانی بتواند احوالات جوانی از طبقه پایین دست جامعه را نشان بدهد. بازی در این فیلم برای عرب نیا گام منحصر به فردی محسوب می‌شد كه قرار بود به دست كارگردانی مسیر بازیگری‌اش تعیین و دشوارتر شود كه تا سال‌های سال همه از او صحبت كنند. سلطان موقعیتی از انسان‌ها را نشان می‌داد كه به دنبال عدالت می‌گردند و حاضرند برای تثبیت جایگاه خود از آرزوهایشان هم بگذرند. اگرچه در كنار عرب نیا بازیگر تازه كار و جوان دیگری هم بود كه قرار بود به سینما معرفی شود اما این فیلم به تمامی متعلق به بازیگر اصلی فیلم یعنی عرب نیا بود. ستاره جوان توانست یكی از بهترین بازی‌هایش را ارائه دهد: تصویر یك جوان جنوب شهری كه با پرسه زدن در خیابان‌های شهر، ما را یاد همان تصاویر آشنای جوانهای عاصی فیلم‌های كیمیایی می‌انداخت.
تصویری تازه از مردان زمانه
بازی در «شوكران» از بین فیلم‌هایی چون «جهان پهلوان تختی» و «طوطیا» برای عرب نیا وجوه متمایز دیگری را به ارمغان آورد اما نه به اندازه بازی در سلطان. بهروز در شوكران تصویر تازه‌ای از یك مرد را نشان می‌داد كه مدام دچار سرگشتگی در انتخاب و تردید در زندگی بود. این فیلم اگرچه دومین همكاری عرب نیا با بهروز افخمی محسوب می‌شد اما به مراتب همكاری با ثمرتری برای او محسوب می‌شد. چون جهان پهلوان از فیلمنامه‌ای برخوردار نبود كه بر اساس پرداختن به شخصیت خاصی نوشته شده باشد. در ادامه عرب نیا با بازی در «شیفته» و «رنگ شب» با بازی در نقش‌های خاكستری و منفی كاملا از دوران قبلی بازیگری‌اش فاصله گرفت. نكته ویژه‌ای كه در نقش‌های او دیده می‌شود مربوط به نقش‌های اولیه اوست كه كاملا دخالت هوشمندی و درایتش مشهود به نظر می‌رسید.
تاثیر بازیگر
اگرچه عادت داشتیم او را در نقش مرد خشن ببینیم اما در انتخاب‌های بعدی‌اش حتی در باج خور هم كه شخصیت منفی را بازی می‌كرد به اندازه رنگ شب چهره‌اش مطلقا منفی نبود.
در هم آمیختن احساسات
فریبرز عرب نیا از جمله بازیگرانی است كه به صورت بالفطره می‌تواند دو حس متضاد را در چهره و بیان خود به كار گیرد (به كارگیری دوحس متضاد لبخند و ناراحتی را در یك جهت در نشان دادن عكس العمل هایش) كه با به كارگیری این فن توانسته به عنوان بازیگری «شیوه گرا» لقب گیرد.
او با بازی در هر سه دوره زندگی شخصیت مختار سعی كرده تا از تمامی ترفند‌ها و فنونی كه در فیلم‌هایش آنها را به كار می‌گرفت، برای باورپذیری این نقش استفاده كند. علاوه بر تمامی فاكتورهایی كه یك بازیگر باید برای ایفای یك نقش تاریخی و مذهبی داشته باشد، یعنی علاوه بر بیانی جسور و چهره و استیلی چارچوب دار، به صراحت در این روزهای واپسین پخش مختار نامه مناسب‌ترین گزینه برای ایفای این نقش تاریخی و شخصیت انتقامجو، عرب نیا بوده است.
با اینكه تجربه بازی در سریال مختارنامه اولین حضور او در سریالی تاریخی و شخصیت مدار محسوب می‌شود اما او با آگاهی لازم توانسته به مولفه‌های بازی در این رسانه حتی بیشتر از بازیگران ثابت تلویزیونی هم دست یابد. طوری كه با گذشت هر قسمت از مختارنامه او با تكیه بر فن‌های نوگرا و وجذاب سعی می‌كند كه در ارائه شخصیت مختار از هر نوع گزند و آسیبی كه باعث تكرار شود پرهیز نماید. با گذشت فراز و نشیبی كه عرب نیا با بازی در برخی از فیلم‌ها داشته اما اضافه شدن پروژه مختارنامه به لیست كارنامه بازیگری او طراوت و تازگی متفاوتی را در نقش‌هایش به وجود آورده است.
يکشنبه 12/4/1390 - 12:54
دانستنی های علمی

 

آیا میدانید: سالانه ۸۶ میلیون نفر به جمعیت جهان اضافه می شود ؟

آیا میدانید: رود دجله به خلیج فارس میریزد ؟

آیا میدانید: خلیج فارس ۵۰۰ هزار سال قدمت دارد ؟

آیا میدانید: مساحت خیلج فارس ۲۴۰ هزار کیلومتر مربع میباشد ؟

آیا میدانید: وزن کوه یخی متوسط الحجم ۲۰ میلیون تن است ؟

آیا میدانید: ۱۳۰۰ کره زمین در سیاره مشتری جای می گیرد ؟

آیا میدانید: آمار زنان گمشده چینی به ۴۴ میلیون نفر می رسد ؟

آیا میدانید: در جهان حداقل ۳۰۰ هزار نفر زندانی عقیدتی وجود دارد ؟

آیا میدانید: در دنیا ۲۷ میلیون برده وجود دارد ؟

آیا میدانید: هر سال دو میلیون دختر جوان و زن ختنه می شوند ؟

آیا میدانید: در نبردهای مسلحانه سراسر جهان ۳۰۰ هزار سرباز کودک در حال جنگیدن هستند ؟

آیا میدانید: ارزش مالی بازار فروش فیلم های پورنوگرافی در آمریکا ده میلیارد دلار برآورد می شود ؟

آیا میدانید: هر انگلیسی روزانه بطور متوسط ۳۰۰ بار در محوطه تحت پوشش دوربین های مدار بسته قرار میگیرد؟

آیا میدانید: ۱۲۰ هزار زن و دختر جوان هر سال به خریدارانی در اروپای غربی فروخته می شوند ؟

آیا میدانید: هر عدد میوه کیوی که بوسیله هواپیما از زلاند نو به انگلستان حمل می شود، پنج برابر وزن خود گاز گلخانه ای به جو زمین اضافه می کند ؟

آیا میدانید: احتمال بروز مشکلات روانی در فرزندان خانواده های فقیر، سه برابر بیشتر از احتمال بروز همین مشکلات در کودکان خانواده های مرفه می باشد ؟

آیا میدانید: در مصر باستان افراد روحانی تمام موهای بدن حتی ابروها و مژه‌های خود را می‌کندند ؟

آیا میدانید: کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان در گرفت که ۳۸ دقیقه طول کشید ؟

آیا میدانید: ۷۰ درصد نفت استخراجی خاورمیانه از کانال سوئز می گذرد ؟

آیا میدانید: کشور بلغارستان از نصف استان کرمان هم کوچکتر است ؟

آیا میدانید: نام پایتخت قرقیزستان بیشکک است و مساحت آن از استان کرمان هم کمتر است ؟

آیا میدانید: اندونزی چهارمین کشور پرجمعیت دنیا بعد از چین و هند و آمریکا می باشد ؟

آیا میدانید: تا قرن پنجم میلادی متوسط عمر مردم اروپا از سی سال فراتر نمی‌رفت ؟

آیا میدانید: در شیلی منطقه ی صحرایی وجود دارد که هزاران سال است در آن باران نباریده است ؟

آیا میدانید: طول عمر مردم سوئد و ژاپن از دیگر ملل جهان بیشتر است ؟

آیا میدانید: زمین از حیث بزرگی پنجمین و از حیث فاصله با خورشید، سومین سیاره منظومه شمسی است ؟

آیا میدانید: ۶۰ درصد از ماهواره های جهان نظامی و ۴۰ درصد بقیه غیر نظامی است ؟

آیا میدانید: در ۷۵% از خانواده های آمریکایی زنان مسئول رسیدگی به امور مالی منزل هستند ؟

آیا میدانید: بزرگترین سوسمارهای جهان رودخانه سرباز در سیستان و بلوچستان ایران است ؟

آیا میدانید: اردنی ها چاقترین مردمان دنیا هستند، ۷۵٪ از خانم ها و ۶۰ ٪ آقایون اردنی چاق هستند ؟

آیا میدانید: ۳۰ برابر جمعیتی که امروزه بر روی کره زمین است در زیر خاک مدفون اند ؟

آیا میدانید: چین بیشتر از هر کشوری همسایه دارد، چین با ۱۳ کشور هم مرز است ؟

آیا میدانید: مساحت سطح کره زمین ۵۱۵ میلیون کیلومتر مربع است ؟

آیا میدانید: اگر ۳ قاره آسیا و آمریکا و آفریقا را به هم وصل کنیم ایران در مرکز جهان است ؟

يکشنبه 12/4/1390 - 12:42
کامپیوتر و اینترنت

ارسال و دریافت فكس در XPیكی از امكانات ویندوز XP ، ارسال و دریافت فكس می باشد. مطلب این شماره بخش "در خانه بسازید" به چگونگی كار با آن اختصاص دارد.قابلیت فكس در ویندوز به طور پیش فرض غیر فعال است و لازم است برای استفاده از این امكان آن را فعال نمایید. برای این كار مراحل زیر را انجام دهید:

1ـ در كنترل پنل بر روی گزینه
Printers and Faxes  دوبار كلیك نمایید.

2ـ در پنجره
Printer and Faxes در پنل سمت چپ روی Setup Faxing كلیك كنید.

3ـ با ابن عمل پس از چند لحظه پیغامی ظاهر می شود كه از شما سی دی ویندوز
XP را می خواهد. سی دی ویندوز XP را داخل درایو گذاشته و  مراحل نصب را دنبال نمایید. پیكربندی فكس1ـ پنجره   Printer and Faxes را باز كرده و در پنل سمت چپ بر روی Install a local Fax Printer كلیك نمایید.

2ـ گزینه
Send Fax فعال می شود . در پنل سمت راست بر روی گزینه Fax دوبار كلیلك كنید تا پنجره Fax Configuration Wizard باز شود .اطلاعات خواسته شده را تكمیل و Next نمایید.

3ـ مطابق شكل 1 در پنجره بعدی مودم نصب شده سیستم را انتخاب و پارامترهای مختلف را تنظیم نمایید. نكات مهم در این قسمت:

• می توان تعیین نمود سیستم فقط فكس را ارسال یا دریافت نماید.
• در صورتیكه دریافت فكس فعال گردد می توان تعیین نمود كه سیستم اتوماتیك در حالت دریافت فكس رفته یا توسط كاربر دریافت فكس آغاز گردد.

شكل 1

4ـ در صفحه بعد یك نام مشخص برای
TSID در نظر بگیرید.

5ـ در پنجره بعد نیز یك نام برای
CSID انتخاب و تایپ نمایید.

6ـ در پنجره
Routing Option مطابق شكل 2 مسیر ذخیره شدن فكس ها را مشخص كنید و در صورتیكه بخواهید فكس بعد از دریافت چاپ شود ، قسمت Print it On  را انتخاب نمایید.

شكل 2

نكته :
در صورتیكه نیاز به تغییراتی در  مراحل فوق داشته باشید می توانید مجددا با دوبار كلیك كردن روی Fax در پنجره Printer and Faxes و انتخاب گزینه Configure Fax از منوی Tools تغییرات لازم را انجام دهید.به این نكته  نیز دقت داشته باشید كه فرستادن و دریافت فكس مستلزم این است كه كامپیوتر شما روشن و حداقل در حالت Stand By قرار داشته باشد. نحوه ارسال فكسبرای ارسال فكس كافیست در پنجره Fax Console ، از منوی  File، گزینه Send a Fax را انتخاب كنید. در هر مرحله ، ویزارد برنامه به شما برای ارسال فكس كمك خواهد كرد. به شكل 3 و4 و 5 و6 توجه نمایید.

شكل 3


شكل 4


شكل 5


شكل 6

دریافت فكس
به منظور دریافت فكس در پنجره Fax Console ، از منوی  File، گزینه  Receive a fax now را انتخاب كنید. اما قبل از آن لازم به ذكر است كه می توان سیستم را بگونه ای تنظیم نمود كه بعد از به صدا در آمدن صدای زنگ تلفن ، سیستم  اتوماتیك به حالت دریافت فكس برود و همچنین می توان حالت دریافت فكس را بصورت دستی نیز تنظیم كرد ( به شكل 1 توجه نمایید ) . برای تنظیم نحوه دریافت در قسمت Tools ، گزینه Configure Fax را انتخاب نمایید.

فعال و غیرفعال كردن فكس
برای اینكار وارد قسمت Printers and Faxes شوید ، روی Fax كلیك راست كنید و گزینه Properties را انتخاب كنید. از قسمت Devices با توجه به شكل 7 و 8  می توانید ارسال و دریافت فكس را فعال یا غیرفعال نمایید.

شكل 7


شكل 8

كاربرد عملی
حال نوبت به استفاده عملی از فكس رسیده است. یك متن كه قرار است برای كسی فكس نمایید را در MS Word تایپ نمایید. پس از اتمام تایپ از همان روش استانداردی كه برای چاپ فایل استفاده می شود یعنی از منوی File گزینه چاپ را انتخاب كرده و مطابق شكل 9 گزینه Fax را انتخاب كنید و مراحل را با وارد كردن نام و شماره فكس گیرنده ادامه دهید.

شكل 9
شنبه 11/4/1390 - 14:46
کامپیوتر و اینترنت

ویندوز آسیب‌پذیر است! این واقعیتی انکارناپذیر است! به همین علت مایکروسافت همیشه در حال آپدیت و ارائه اصلاحیه‌‌هایی برای رفع نواقص امنیتی سیستم عامل خود است. معمولاً بعد از اتصال به اینترنت ویندوز به طور خودکار به سرور مایکروسافت متصل شده و فایل‌های آپدیت را به طور خودکار دریافت و نصب می‌کند. حال فرض کنیم که ناگهان سیستم شما دچار مشکل شده و مجبور می‌شوید ویندوز را از نو نصب کنید. با این کار، تمامی‌فایل‌های آپدیت را که دریافت و نصب نموده‌اید را از دست خواهید داد و برای دانلود مجدد آن‌ها هم باید مدت زمان زیادی صرف کرده و پهنای باند خود را به طور بیهوده اشغال کنید. چاره چیست؟ نگران نباشید با استفاده از ابزار Windows Update Downloader به راحتی می‌توانید فایل‌های آپدیت را در مکان دلخواه و مورد نظر خود و در جایی غیر از درایوی که ویندوز در آن نصب است، ذخیره نموده و برای همیشه آن‌ها را نگهداری کنید.

شنبه 11/4/1390 - 14:43
کامپیوتر و اینترنت

تصور کنید که فهرستی از کارمندان در اکسل داریم که در آن اطلاعاتی از قبیل مشخصات فردی، تلفن تماس، آدرس و ... وارد شده است. شاید برای تکمیل‌تر شدن این فهرست مایلید عکس هر فرد را نیز در آن بگنجانید. متاسفانه اکسل بر خلاف اکسس که فیلدی از نوع OLE Objects برای این‌کار دارد، روش مستقیمی را در اختیار شما قرار نخواهد داد. همانطور که می‌دانید شما در خانه‌های اکسل فقط مجازید داده‌های که عددی یا متنی هستند را وارد کنید.

اما جای نگرانی نیست زیرا برای اینکار ترفندهای مختلفی وجود دارد که ما قصد داریم برای حل مشکل یکی از این روش‌ها را معرفی کنیم. در این روش از Comment برای نشان دادن عکس‌ها استفاده خواهد شد. بطور کلی از کامنت‌ها برای اضافه کردن توضیحات (یادداشت‌ها) در یک سلول استفاده می‌شود.
 برای درج یک کامنت، ابتدا خانه مورد نظر را انتخاب کنید، سپس روی آن کلیک راست کرده و گزینه Insert Comment را برگزینید.


شکل1

همانطور که در شکل 1 مشاهده می‌شود کامنت از جنس یک تصویر است که کاربران می‌توانند مطالب مورد نظرشان را در آن وارد کنند. از این‌ رو ما به جای وارد کردن متن، در این قسمت یک عکس قرار خواهیم داد. دقت داشته باشید که بطور پیش‌فرض، فقط زمانی که موس را روی سلول حاوی کامنت قرار می‌دهید، کامنت نمایش داده می‌شود. اگر بخواهید آن ‌‌را بصورت ثابت نگه دارید، باید روی سلول حاوی آن کلیک راست کرده و گزینه Show/Hide Comments ( شکل 2) را انتخاب کنید.


شکل2

برای عوض کردن Background به این ترتیب، مراحل زیر را انجام می‌دهیم:
روی سلول مورد نظر کلیک راست کرده و گزینه Edit Comment را انتخاب می‌کنیم.
اکنون روی کادر Comment ( شکل 3) ، مجدداً کلیک راست و گزینه Format Comment را انتخاب کنید.


شکل3

در پنجره باز شده مطابق شکل 4 عمل کنید:


شکل4

به برگه Picture بروید ( شکل 5 ) و با استفاده از دکمه Select Picture عکس مورد نظر خود را انتخاب کنید.


شکل5

با این روش می‌توانید عکس‌های مورد نظر خود را وارد کنید( شکل 6 ). ضمناً‌ دقت داشته باشید با فرامین Copy‌ و یا Cut می‌توانید سلول‌ها را همراه تصاویرشان کپی و یا منتقل کنید.


شکل6

رایانه خبر

شنبه 11/4/1390 - 14:38
کامپیوتر و اینترنت

احتمالا برخی از خوانندگان به یاد دارند که در زرنگار می‌توانستیم شعر را به راحتی تایپ کنیم. اما برای تایپ شعر در Word باید تنظیماتی انجام دهیم. دلیل این موضوع شاید خاص بودن اشعار زبان فارسی است که معمولا از دو مصرع تشکیل می‌شوند. برای تایپ شعر در ورد باید از ترکیب چند دستور استفاده کرد. که به ترتیب عبارتند از:
- مصرع‌های اول شعر را زیر هم تایپ نمایید و به جای Enter در آخر هر مصرع،کلید‌های Shift+Enter را ‌بزنید.
- همین کار را برای مصرع‌های دوم نیز انجام دهید.
مثال :
 
ای نام تو بهترین سرآغاز
ای نام تو مونس روانم
بی نام تو نامه کی کنم باز
جز نام تو نیست بر زبانم
 
- سپس همه مصرع‌ها را با هم انتخاب نمایید و از منوی Format گزینه Columns را انتخاب و پس از تنظیماتی که در شکل 1 مشادهد می‌کنید، دکمه OK را بزنید.


شکل1

نکته : برای اینکه مصرع‌ها را هم اندازه کنید، ابیات تایپ شده را انتخاب و سپس دکمه Justify را از منوهای بالای ورد بزنید. (تا نوشته‌ها مانند ابیات زیر شود) 

          ای نام تو بهترین سرآغاز               بی نام تو نامه کی کنم باز
          ای نام تو مونس روانم                   جز نام تو نیست بر زبانم 

شنبه 11/4/1390 - 14:34
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته