• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14221
تعداد نظرات : 3204
زمان آخرین مطلب : 3674روز قبل
اخبار

به تازگى فردى در شهرستان كرج خود را قرآن ناطق معرفى نموده و ادعا مى‏نماید كه علم فهم قرآن فقط در اختیار حضرت رسول(ص) و بستگان وى بوده و بعد از آن‏ها فقط در اختیار نامبرده مى‏باشد.

به گزارش مشرق، وى فعالیت تبلیغى خود را در خصوص ایجاد فرقه جدید مدتی است آغاز نموده و دست‏نوشته‏هاى تبلیغى وى تحت عنوان «حوزه علمیه رابطه مستقیم با خدا» در برخى از نقاط این شهرستان توزیع گردیده است.
وى در بخشى از ادعاهاى خود عنوان داشته است: «اى مردم! من از خودخواهى به خدا و رسول(ص) و امام زمانش رسیده‏ام كه شما مردم خود را فراموش نموده و از زاویه بدخواهى در پى امور دیگران بر اساس قرآن هستید، پس خودخواه باشید و خودبین و خودشناس تا كه به خداشناسى توسط من راه یابید.
اى مردمان! در برابر 21 سال اشك به درگاه خدا از در خودخواهى رفتم تا به خداشناسى رسیدم، یعنى 3-7 سال تمام، بیایید 40 شبه این راه را طى كنید- منم قرآن ناطق و تنها داناى قرآن.»
وى به همه اعلام مى‏نماید كه در صورت قبول راه وى، به مدت 40 شب راه طولانى را پیموده و مى‏توانید به عالم غیب و اسرار الهى شناخت پیدا نمایید. وى ادعا داشت كه قرآن درشب قدر به صورت یك جا بر وى قابل فهم ودرك شده است
يکشنبه 12/4/1390 - 12:33
آلبوم تصاویر

 

کد خبر:94583 -
يکشنبه 12/4/1390 - 12:32
آلبوم تصاویر

 

يکشنبه 12/4/1390 - 12:30
آلبوم تصاویر

لحظه انفجار خودروی بمب گذاری شده که توسط تیم خنثی سازی بمب در یکی از خیابان های شهر "ناراتیوات" تایلند منفجر و 2 کشته و 13 زخمی بر جای گذاشت.

يکشنبه 12/4/1390 - 12:26
اخبار

فارس: محمد صدوقی، فرزند امام جمعه یزد امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در یزد اظهار داشت: به دنبال درگذشت پدرم، استاندار یزد یك هفته در این استان عزای عمومی اعلام كرد اما طی نامه‌ای درخواست كاهش این زمان را دادم.

وی افزود: با توجه به فرا رسیدن اعیاد شعبانیه و برنامه‌ریزی‌های مردم برای برگزاری مراسم جشن، از استاندار خواستم تا تعداد این روزها را به سه روز كاهش دهد.
صدوقی یادآور شد: استاندار یزد نیز با صدور اطلاعیه‌ای جدید، عزای عمومی در یزد را به سه روز كاهش داد.
وی ضمن قدردانی از حضور گسترده مردم در مراسم تشییع پیكر حجت‌الاسلام صدوقی افزود: مردم یزد همواره وفاداری خود را روحانیت ثابت كرده‌اند.
به گزارش فارس، حجت‌الاسلام محمدعلی صدوقی، نماینده ولیفقیه در استان و امام جمعه یزد، روز گذشته، یازدهم تیرماه، بر اثر سرطان غدد لنفاوی در سن 62 سالگی در بیمارستان لاله تهران درگذشت.
هم‌اكنون مراسم تشییع پیكر مطهر وی در یزد با حضور اقشار مختلف مردم در حال برگزاری است.
پیكر شهید صدوقی در مسجد حظیره و در كنار تربت پدر بزرگوارشان، چهارمین شهید محراب، آیت‌الله صدوقی به خاك سپرده خواهد شد.
يکشنبه 12/4/1390 - 12:24
آلبوم تصاویر

 

 

 

کد خبر:94597 -
يکشنبه 12/4/1390 - 12:23
اخبار

نائب رئیس كمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت: 26 نفر از مقامات آمریكایی كه از سوی جمهوری اسلامی ایران تحریم شده اند، پس از محاكمه غیابی در دادگاه های داخلی به دادگاه های بین المللی معرفی می‌شوند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان اسماعیل كوثری نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی در رابطه با چگونگی پیگیری و اجرای طرح دستگیری و مجازات 26 نفر از مقامات آمریكایی ناقض حقوق بشر گفت: این طرح پس از پایان تعطیلات مجلس در صحن علنی مطرح و پس از تصویب نمایندگان، این مقامات آمریكایی به صورت غیابی در دادگاه های داخلی محاكمه و سپس به دادگاه های صلاحیت دار بین المللی معرفی می‌شوند.
وی با بیان اینكه جنایتكاران حقیقی همان كسانی هستند كه به دروغ دایه حمایت از حقوق بشر را دارند، افزود: جمهوری اسلامی ایران با جدیت محاكمه این افراد را پیگیری و از حقوق حقه مردم مظلوم جهان حمایت می‌كند.
يکشنبه 12/4/1390 - 12:20
ادبی هنری

بولتن نیوز : اکبر دوید رفت خودش را رساند به دکتر، سرش را گرفت کشید پائین گفت: «تیرها را مگر نمی بینی؟ سرت را بدزد دکتر گفت: نگران نباش. من می دانم گلوله دارد از کدام طرف می آید.

کارهایی کرد که بچه ها واقعاً معتقد بودند او رویین تن است. گلوله شوخی نداشت. منتها دکتر می شناختش.گذاشت آمدنش که کم شد به بچه ها گفت سینه خیز بروند از منطقه دور بشوند. ماندم من.

گفتم: من هم سینه خیز بروم؟گفت: نه عزیز! نیم خیز هم می توانی بروی.که دیدم خودش بلند شد ایستاد. به خودم گفتم جان من که عزیزتر از جان او نیست.

بلند شدم راه افتادم رفتم دنبال دکتر. گلوله داشت می آمد.می دیدم داشت می آمد. حسش می کردم...

***

"
مرگ از من فرار می کند" داستانهایی شنیدنی از عارف بی نظیر جبهه هاست. داستانهایی از روزهایی که «مصطفی چمران» در امریکا درس می خواند، از روزهایی که در لبنان می جنگید، از روزهایی که در دهلاویه و سوسنگرد مسوول عملیات چریکی شده بود.

نامه های خواندنی مصطفی به خدا، داستان زندگی عاشقانه ی او با همسرش، روایت شجاعت ها و کرامات مصطفی از زبان همسر او، همرزمان و دوستانش در این کتاب آمده است.

سیر دلتنگی های چمران در امریکا و فعالیت های اثر بخش او در کنار امام موسی صدر، و دل گرمی های او در جبهه های جنوب، عاشقانه های او با خدا و شخصیت علمی او چنان در کنار هم زیبا نشسته است که از شخصیت او، شخصیتی ناب و کم نظیر ساخته است.

این کتاب دربردارنده ی دو سفر است: سفر اول زندگی چمران را در امریکا و لبنان به تصویر کشیده است و سفر دوم داستان رزم چمران در جبهه های ایران است. این کتاب مجموعه ای از خاطرات و توصیفات اطرافیان چمران از اوست.

واکنش خواننده پس از خواندن کتاب: می دانید این آدم میان قرن بیستم چکار می کند؟


کتاب مرگ از من فرار می کند حاصل دلنوشته های شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران است که در تیراژ 4000 عدد و با قیمت 5000 تومان توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته شده است

يکشنبه 12/4/1390 - 12:17
تاریخ
امام در روز آخر به حالت اغما فرو رفتند و با این وصف، مدام ذكر می گفتند. عجیب بود كه ایشان در حالات مختلف بیماری و غلبه‏ی ضعف شدید، ذكر شان ترك نمی‏شد و تا آنجایی كه توان داشتند، ذاكر بودند. گاه این ذكرگویی ظاهر و آشكار بود و آنجا هم كه نمی‏توانستند، لبهایشان به هم می‏ خورد . . .

بولتن نیوز : سرویس معرفی کتاب - حاج حسین سلیمانی از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. خاطرات وی كه در سال 1387 از سوی مركز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است حاوی نكات جالبی از زندگی آن بزرگ‏مرد تاریخ معاصر جهان است. گوشه‏ای از این خاطرات كه مربوط به روزهای آخر است در چند قسمت به شما تقدیم می‏شود:

*
وخامت حال امام (ره)
وخامت حال امام به حدی رسید كه مجبور شدند مجدداً امام را به اتاق عمل ببرند تا این بار عملی را روی قلب ایشان انجام دهند. ولی حال امام مساعد شد و پزشكان ،عمل را صلاح ندانستند و گفتند: «شاید این عمل جواب ندهد. ممكن است به لحاظ ضعیف بودن بدن امام، توان لازم برای تحمل فشار عمل را نداشته باشند». این بود كه از عمل منصرف شدند.
حال امام متغیر بود. از آن به بعد مشكل امام نه در خصوص معده كه در خصوص قلب بود. گاهی فشارشان خیلی ضعیف می‏شد . بعضی مواقع دستگاهی برای راحتی تنفس امام در داخل معده قرار داده بودند و از آن استفاده می‏شد .
در روزهای آخر حیات امام، حالشان به قدری وخیم شد كه باز هم مصمم شدند كه امام را به اتاق عمل ببرند. به یاد دارم كه همسر حضرت امام آمدند و با یكی، دو تا از پزشكان صحبت كردند و در یك مقطع حتی با لحن تندی گفتند : «آقا را این قدر اذیت نكنید. این قدر ایشان را چاقو چاقو نكنید». این صحبت در صبح روز آخر حیات امام اتفاق افتاد .پزشكان هم بعد از آزمایش مجدد فشار خون امام ،از عمل منصرف شدند و امام را به اتاق استراحت باز گرداندند.

*
تدین پزشكان یا تخصص آنها؟
در روزهای آخر حیات امام، اولویت با تخصص پزشكان بود و نه لزوماً تدین آنها. از این رو ملاحظات از میان رفته بود و «آقای دكتر عارفی» كه پزشكان امام را انتخاب می‏كردند آنچه برایشان مهم بود، این بود كه تا حد مقدور، تخصص پزشكان برای نجات امام به خدمت گرفته شود.
در آن ساعات بحرانی، دكترهای دیگر هم برای مشورت فراخوانی كردند. ظاهراً همه نا امید شده بودند.حتی یك پزشك ایرانی مقیم خارج ـ اگر اشتباه نكنم مقیم سوئیس یا سوئد ـ را آوردند.
بیماری امام عفونت معده بود كه ظاهراً به خون ایشان سرایت كرده بود . به یاد دارم وقتی معده ی امام را عمل كردند ،چند ناحیه از آن، سوراخ شده بود و در واقع دو نقطه از معده را با عمل جراحی برداشتند. ما از طریق تلویزیون این عمل را مشاهده كردیم. آزمایشگاه برای آزمایش خون امام ، مهیا بود و متخصصین مربوط لحظه به لحظه آزمایش می‏كردند. به یاد دارم در همین احوال، حضرت امام سرفه ای كردند و خلطی خون‏آلود از دهانشان خارج شد. بی‏درنگ خلط مزبور را به آزمایشگاه بردند و آزمایش كردند. خیلی روی این خلط حساس بودند.


*
ذكر مدام
امام در روز آخر به حالت اغما فرو رفتند و با این وصف، مدام ذكر می گفتند. عجیب بود كه ایشان در حالات مختلف بیماری و غلبه‏ی ضعف شدید، ذكر شان ترك نمی‏شد و تا آنجایی كه توان داشتند، ذاكر بودند. گاه این ذكرگویی ظاهر و آشكار بود و آنجا هم كه نمی‏توانستند، لبهایشان به هم می‏خورد .

*
آخرین شب حیات امام (ره(
در شبی كه فردایش ایشان به حالت اغما رفتند و نهایتاً رحلت فرمودند، بنده از ساعت 12 شب تا 6 صبح بالای سرشان بودم. كارهای مربوط به پزشكی و پرستاری ایشان به پرستاران مربوط بود. اما كارهای شخصی‏شان مانند نیازشان به آب خوردن و مانند آن از سوی نیروهای دفتر از جمله خود من صورت می‏گرفت. امام مدام ذكر می گفتند. چراغ اتاق خاموش بود و تنها، چراغ اتاقی كه پرستاران در آن كشیك می‏دادند، روشن بود .
پزشكان به طور مرتب به امام سر می‏زدند. من هم اگر لازم بود مطلبی را به آنها اطلاع دهم فوراً خبرشان می كردم. چند بار آن شب امام، از من آب خواستند . بار اول نزد پزشكان رفتم و گفتم: «آقا آب می‏خواهند». گفتند: «اشكالی ندارد، به ایشان آب كمپوت بدهید».كمپوتی را باز كردیم و كنار امام گذاشتیم. آن شب تا صبح شاید حدود بیست مرتبه حضرت امام گفتند: «آب می‏خواهم ... دلم دارد می سوزد!». من هم هر بار آب كمپوت را با قاشق به ایشان می دادم.

حدود ساعت دو و سه بعد از نیمه شب، دیگر چیزی نگفتند و از به هم خوردن لبهایشان حس می‏كردم نماز شب‏شان را می‏خوانند ؛ ولی با حالت بی‏حالی وبا ایما و اشاره. بعد مدام مشغول گفتن ذكر بودند و دائماً سؤال می‏كردند: «وقت نماز شده؟ اذان صبح را گفته‏اند؟» تأكید داشتند كه اگر داخل وقت شده مرا خبر كن! یك بار فرمودند: «به آقای انصاری بگویید بیاید. می خواهم وضو بگیرم». خدمت‏شان عرض كردم:«آقای انصاری گفتند كه وقت نماز می‏آیند خدمت شما».

*
وخامت شدید حال
در روز آخر حیات امام، حدوداً ساعت دو و نیم بعد از ظهر بود كه وخامت حال امام به اوج رسید و ایشان به حال اغما فرو رفتند و بیهوش شدند. پزشكان هرچه كردند كه امام را به هوش آورند، میسر نشد. حال امام از بیهوشی هم فراتر رفت و اصلاً حركتی نداشتند. قبل از آن قدری صورت و لبشان تكان می‏خورد ولی این حركت‏ها هم متوقف شد. ظاهراً امام در ان لحظات، دردی احساس نمی‏كردند.

دكترها همه جمع شدند؛ ولی هرچه تلاش كردند نتوانستند امام را به حالت عادی برگردانند . حالت هوشیاری امام بسیار ضعیف بود . دیگر جواب صحبت‏ها را هم نمی‏دادند هر چه آقایان تلاش كردند امام را به حرف بیاورند، نشد.«آقای توسلی» برای اینكه امام را وادار به صحبت كنند، بالای سر امام آمدند و برای اینكه حساسیت امام را تحریك كنند، با اینكه وقت نماز نبود، گفتند: «آقا وقت نماز شده!» چون حضرت امام به نماز مقید بودند، تصور آقایان این بود كه اگر صحبت نماز با امام شود ،دیگر پاسخ خواهند گفت . ولی چنین نشد و امام در واكنش به جمله ی آقای توسلی تنها گوشه ای ابرو و لبی تكان دادند و دو باره به حالت سكون برگشتند.

وقتی پزشكان ابراز كردند كه دیگر امیدی نیست، سران سه قوه در حیاط بیمارستان، برای اداره كشور بعد از ارتحال امام تشكیل جلسه دادند. آنها دیگر موفق به صحبت با امام نشدند. تا حدود مغرب و عشا این نشست ادامه یافت .حتی در خصوص تدفین امام و محل دفن شان صحبت شد . هر كدام از آقایان نظری داشتند.

 


این اثر در قالب طرح تدوین تاریخ انقلاب اسلامی، به بیان خاطرات یكی از محافظان امام خمینی(ره) می‌پردازد.

سلیمانی با حضور در دفتر و بیت حضرت امام خمینی(ره) در جماران به عنوان محافظ، ضمن كسب فیض از آن بزرگوار، توفیق خدمت به ایشان را نیز پیدا كرد. وی از نزدیك در جریان فعالیت‌های كاری و حتی خانوادگی امام(ره)قرار داشت و خاطرات بسیار شیرینی را از آن دوران نقل می‌كند.

این اثر در دو فصل با عناوین «در كنار یار» و «در فراق یار» تدوین شده است. «زندگینامه و شهادت مصطفی خمینی»، «آشنایی با حضرت امام(ره)»،«زندگی خصوصی»، «برخی از خلقیات» و «امام خمینی(ره) و سلمان رشدی» از عناوین فصل اول این اثرند.

دومین فصل این نوشتار از «بیماری منجر به فوت امام»، «امام در اتاق عمل»، «دقایق فوت» و «نماز آیت‌الله گلپایگانی بر پیكر امام» تشكیل شده است.

كتاب «خاطرات حاج حسین سلیمانی» در شمارگان 2000 نسخه، 160صفحه و بهای 13000 ریال توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده و هم اکنون در بازار نشر موجود است

يکشنبه 12/4/1390 - 12:16
شهدا و دفاع مقدس
شهید ناخدا سوم ارسطوئیان در هفتم شهریور 1349 شمسی در سه راه ورامین شهرستان ری در یک خانواده مذهبی متولد شد وی از همان دوران کودکی از حوش و ذکاوت و جنب و جوش فراوانی برخوردار بود و علاقه خاصی به هنر های تصویری و نمایشی داشت. همین علاقه سبب شد که در کانون مالک اشتر شهر ری در فعالیت های هنری و به خصوص بازیگری شرکت کند. بازیگری در نمایش های ((همت بلند دار)) و ((آفتابگردان)) از نخستین تجربه های بازیگری اوست.نامه ی ناهید ارسطوئیان فرزند خردسال به پدر:سلام پدر عزیزم دلم برایت تنگ شده است و دوست دارم تو را زودتر ببینم. پدر جان دوستت دارم. امروز روز عزاداری توست. مادر می گوید: پدر جای کس دیگری به شهر چابهار رفته است. من هم می گویم تو شهید شدی، اما فداکار بودی پدر!من می دانم که تو در هواپیما شهید شدی و سوختی، اما هیچ کس راستش را به من نمی گوید. همه می گویند که تو سرت به شیشه پنجره خورده و ضربه ی مغزی شده ای، اما با این همه باز هم می دانم تو سوختی! اما هیچ عذابی نکشیدی.پدر جان یک نقاشی برایت کشیدم و امیدوارم خوشت بیاید.امیدوارم همیشه سلامت و تندرست باشی و از ما هم راضی و خشنود باشی.یادت می آید مریم هم برایت چیزی نوشته بود؟ حالا هم حرف او را تکرار می کنم: سلام مرا هم به آدم های خوب توی بهشت برسان.
"خداحافظ پدر عزیزم"

این مطالب گوشه ای از کتاب پرواز تا عرش (شهدای خبرنگار سانحه هوایی سی_130) که در 401 صفحه به چاپ رسیده و حاوی خاطرات 24 نفر از شهدایی است که در حادثه پرواز خبرتگاران در سال 1384 به شهادت رسیدند.
................................ پرواز تا ارش ........................................................... تدوین: احمد حسینیا ....................................................... سال چاپ: پاییز 1349 ..................................................... چاپ اول، شمارگان: 2000 .................................................محل چاپ: تهران، 47.000 ریال ...................................... ناشر: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ...............
يکشنبه 12/4/1390 - 12:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته