اهل بیت
ارتحال
پیغمبر (ص)
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل» (1)
ناگهان از درون خانه عایشه شیونى برمىخیزد.پیغمبر خدا بدیدار خدا رفت!این
خبر چون صاعقه بر سر مردم فرود مىآید.پیغمبر مرده است.در آن لحظههاى پر
اضطراب و در میان موج گریه و آه و افسوس ناگهان فریادى سهمگین بگوش مىرسد:
-نه!هرگز!دروغ است!دروغ مىگویند!محمد نمرده است!او نمىمیرد!آنكه چنین سخنى
مىگوید منافق است!او بدیدار خدا رفت!او چون عیسى مسیح است كه بآسمان عروج
كرد!او چون موسى بن عمران است كه چهل شب در كوه طور بسر برد!بخدا هر كسى بگوید
محمد مرده،دست و پاى او را مىبرم (2) .
-عمر چه مىگوئى؟این حرفها چیست؟
-ابو بكر!تو هم مىخواهى بگوئى محمد مرده؟
-آرى او مرده!مگر كلام پروردگار را فراموش كردهاى كه خطاب بدو
مىفرماید.«تو مىمیرى و دیگران هم مىمیرند» (3) .
-مثل اینكه براى نخستین بارست این آیه را مىشنوم.حالا چه باید كرد؟
-معن بن عدى و عویم بن ساعده مىگویند سعد بن عباده با كسان خود به سقیفه
رفتهاند تا جانشین پیغمبر را بگزینند.ممكن است انصار با سعد بیعت كنند و از ما
پیش بیفتند.معن مىگوید فتنهاى آغاز شده و شاید خدا آنرا بوسیله من بخواباند
(4)
تا دیر نشده باید به سقیفه برویم.
مردم!هر كس محمد را مىپرستد بداند او مرد و دیگر زنده نخواهد شد!هر كس خداى
محمد را مىپرستد بداند او زنده است و هیچگاه نخواهد مرد!
بطرف سقیفه بنى ساعده:
در سقیفه بنى ساعده چه گذشت؟،داستانى است كه در كتاب زندگانى على (ع) از آن
سخن خواهد رفت.داستانى است كه فراوان خواندهاید و یا شنیدهاید.داستانى شگفت
انگیز!مردمى كه در زیر آن سقف فراهم آمدند چه گفتند و چه شنیدند،همه آشنایان
بتاریخ اسلام مىدانند. حادثهاى است كه پس از گذشت چهارده قرن هنوز آثار آن در
جهان اسلام باقى است.چرا چنین كردند؟بارها خواندهاید و یا شنیدهاید:بیم تفرقه
مسلمانان مىرفت.سخن قهرمان داستان این بود كه فتنهاى آغاز شده و ممكن استخدا
بدست او این فتنه را بخواباند.اما اگر روزى یا ساعتى چند مىپائیدند و آنانرا
هم كه در خانه عایشه مىگریستند،بدان جمع مىخواندند چه مىشد؟آیا فتنه تا آن
حد نزدیك شده بود كه نمىبایستیك روز هم صبر كرد؟ خدا مىداند.ممكن است تاریخ
هم بداند.
پىنوشتها:
1.و محمد جز پیغمبرى نیست كه پیش از او پیمبران بودند (آل عمران:144)2.طبرى
ج 4 ص 1815-1816 و رجوع كنید به ابن كثیر ج 5 ص 342.
3.الزمر:30.
4.عقد الفرید ج 5 ص 10.
زندگانى فاطمه زهرا(س)، دكترسید جعفر شهیدى
يکشنبه 13/12/1391 - 14:10
اهل بیت
سقیفه در بیانات امیرالمؤمنین علیه
السلام
مرحوم شیخ صدوق به سند خود از ابنعباس نقل مىكند كه در حضور امیر مؤمنان على
(ع) (در زمان خلافتش) سخن از جریان خلافت (بعد از رسول خدا تا آن زمان) به میان
آمد، سخن مشروح زیر را فرمود، (كه ما آن را از نهجالبلاغه (1) در اینجا مىآوریم)
كه ترجمهاش چنین است:سوگند به خدا فلانى (ابوبكر) رداى خلافت را بر تن كرد، در
حالى كه به نیكى مىدانست من در گردش درآوردن حكومت اسلامى همانند محور سنگهاى آسیا
هستم (كه آسیا بدون آن نمىچرخد) او مىدانست كه سیلها و چشمههاى علم و كمال از
دامن كوهسار وجودم، جریان دارد و پرندگان بلند پرواز را یاراى وصول به افكار بلند
من نیست.
پس من رداى خلافت را رها ساختم، و دامنم را از آن پیچیدم و كنار رفتم، در حالى
كه در این فكر فرورفته بودم كه با دست تنها (بدون یاور) براى گرفتن حقّى قیام كنم،
و یا اینكه در محیط سانسور و ظلمى كه ایجاد كرده بودند، صبر كنم، محیطى كه پیران را
فرسوده، و جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا آخر عمر، رنجیده و اندوهگین
مىسازد.
سرانجام دیدم صبر و بردبارى به عقل و خرد نزدیكتر است، از این رو راه صبر و
استقامت را برگزیدم، ولى مانند كسى بودم كه وَ فِى الْعَیْنِ قَذىً، وَ فِى
الْحَلْقِ شَجاً: خاشاك، چشم او را پر كرده، و استخوان، گلوگیرش شده است، با چشم
خود مىدیدم كه میراثم را به غارت مىبرند، تا اینكه اوّلى از دنیا رفت، و بعد از
خودش خلافت را به دوّمى (پسر خطّاب) سپرد.
در اینجا امام على (ع) به قول اعشى شاعر، متمثّل شد كه مىگوید:
شَتّانَ ما یَوْمِى عَلى كُورِها -وَ یَوْمُ حَیّانَ اَخِى جابِرِ
كه چه بسیار بین دیروز و امروز، فرق است! امروز بر كوهان شتر سوارم و گرفتار
سختى هستم، ولى در گذشته كه با حیّان برادر جابر بودم در كمال آسایش بسر مىبردم»
(2) شگفتا! او (ابوبكر) كه در حیات خود از مردم مىخواست عذرش را بخواهند، (و با
وجود من بیعتش را فسخ كنند) خودش هنگام مرگ، عروس خلافت را براى دیگرى عقد كرد، و
این دو نفر... خلافت را مانند دو پستان شیر میان خود قسمت نمودند، و آن را در
اختیار كسى قرار داد كه آدمى سخت خشن و تندخو و پراشتباه و پوزشطلب بود، كسى رئیس
خلافت شد كه همانند شتر سركش بود كه اگر یار او مهارش را سخت نگه مىدارد، و رها
نمىكند، بینى شتر پاره مىشد و اگر او را آزاد بگذارد در پرتگاه هلاكت بیفتد،
سوگند به خدا مردم در زمان او (عمر) به اشتباه افتادند، و در راه راست گام ننهادند
و از حق دورى جستند، پس من در این مدّت (ده سال و شش ماه) راه بردبارى و شكیبائى را
به پیش گرفتم، تا او نیز از دنیا رفت، در روزهاى آخر زندگیش، خلافت را در میان
جماعتى (شورى) قرار داد، و مرا به پندارش یكى از آنها نمود، براستى پناه به خدا از
این شورا، چه وقت بود كه مرا با آنها مقایسه مىكردند كه اكنون مرا در ردیف آنها
قرار دهند، ولى باز هم كوتاه آمدم و صبر كردم و در شوراى آنها حاضر شدم (3)
بعضى از آنها (سعد وقاص) به خاطر كینهاش با من از من روى برتافت و دیگرى
(عبدالرّحمن شوهر خواهر مادرى عثمان، به خاطر خویشى با عثمان) خویشاوندى را مقدّم
داشت، و آن دو نفر دیگر (طلحه و زبیر) نیز به خاطر جهاتى كه ذكرش خوشآیند نیست، به
راه دیگر رفتند و در نتیجه سوّمى (عثمان) برنده شد و زمام امور خلافت را بدست گرفت،
او همانند شتر پرخور و شكم برآمده، تصمیمى جز انباشتن بیتالمال و خوردن آن نداشت،
بستگان پدرش به همكاریش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنهاى كه بهاران به سوى
علفزار هجوم مىبرند و با حرص عجیبى گیاهان را مىخورند، براى بلعیدن اموال خدا دست
از آستین برآوردند، سرانجام بافتههایش براى (استحكام خلافت) پنبه شد، و كردار
ناشایستش، كارش را تباه ساخت.
سقیفه در بیانات حضرت زهرا (س)
از على علیهالسلام چه چیزى را نپسندیدند؟
واى بر آنان! خلافت را از كوههاى بلند رسالت و پایههاى نبوت و محل نزول روحالأمین
با وحى مبین و از عالمان آگاه و حاذق در امر دنیا و دین به كجا كشاندند. بدانید كه
این زیانِ آشكار است.
از ابوالحسن (على علیهالسلام) چه چیزى را نمىپسندیدند؟
به خدا قسم، ناراضى بودند از صلابت شمشیرش و بىپروائى او از مرگش و شدت حملههایش
و برخوردهاى عبرتآموز او در جنگ، و از تبحر او در كتاب خداوند و غضب او در امر
الهى.
چه كسى را بجاى على علیهالسلام انتخاب كردند؟!
به خدا سوگند، اگر از گرفتن مهارى كه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آن را به او
(على علیهالسلام) سپرده بود خوددارى مىكردند (1) با او انس مىگرفت و آنان را
چنان به آرامى سیر مىداد كه محل بستن مهار را زخمى نكند و حركتدهندهى آن خسته
نشود و سوارهى آن به اضطراب نیفتد. و آنان را بر سر آبى فراوان و گوارا و زلال و
وسیع مىبُرد كه آب آن از دو طرف نهر لبریز باشد و دو سوى آن گلآلود نشود، و آنان
را از آنجا سیراب بیرون مىآورد. و در حالى كه (2) براى آنان سیرابى را پسندیده است
ولى خود از آن استفاده نمىكرد مگر بقدر رفع عطش سیراب و دفع شدت گرسنگى.
و اگر خلافت را به او مىسپردند بركات آسمان و زمین بر آنان گشوده مىشد، ولى آنان
از حق روى گردانیدند، پس بزودى خداوند آنان را به آنچه براى خود كسب كردهاند
مؤاخذه مىنماید و كسانى كه ظلم نمودند به زودى سزاى آنچه كسب كردهاند به آنان
مىرسد و نمىتوانند مانع چنین عاقبتى شوند.
پیشبینى عاقبت غصب خلافت
هان، بیا و بشنو. و تا زندهاى روزگار امر عجیبى را به تو نشان خواهد داد! و اگر
تعجب كنى بدانكه همین حادثه تو را به تعجب واداشته است!
به كدام سو روى آوردند؟! و به كدام تكیهگاهى إتكا نمودند؟! و به كدام پایهاى
اعتماد نمودند؟! و به كدام دستاویزى چنگ زدند؟! و بر ضد كدامین ذریّهاى اقدام
كردند و بر آنان چیره شدند؟! و براى چه كسى انتخاب كردند و براى چه كسى رها
نمودند؟! چه بد سرپرستى و چه بد دوستانى! و براى ظالمین چه بد جایگزینى است.
به خدا سوگند پس ماندگان را به جاى پیشتازان، و ترسوى نادان را بجاى دلیر آگاه، و
فرومایگان را بجاى معتمدان خود قرار دادند. بینىشان بر خاك مالیده باد و پشیمان
شوند قومى كه گمان مىكنند كار درستى انجام مىدهند. بدانید كه آنان مفسدند ولى خود
نمىدانند.
واى بر آنان! آیا كسى كه به حق هدایت مىكند سزاوارتر به پیروى است یا كسى كه خود
هدایت نیافته مگر آنكه هدایت شود؟ شما را چه شده است؟! چگونه حكم مىكنید؟!
خسارت امت با غصب حق على علیه السلام
بدانید قسم به لایزالى خداوند، هماكنون فتنه باردار شده است! پس زمان كوتاهى منتظر
بمانید تا ثمرهاش ظاهر گردد. آنگاه از آن كاسهاى لبریز از خون تازه و سم تلخ
كشنده بدوشید. آنگاه است كه اهل باطل زیان مىكنند، و آیندگان از نتیجهى آنچه
پیشینیان پایه گذاردهاند آگاه مىشوند. سپس خیال خود را راحت كنید و قلب خود را
براى نزول فتنه قوى كنید و بشارت باد شما را بر شمشیرى برنده، و قهر و غلبهى
متجاوز ظالم، و هرج و مرج دائمى و عمومى، و زورگوئى ظالمین كه اموال عمومى را غارت
مىكند و براى شما چیز كمى باقى مىگذارد و جمع شما را درو كرده و نابود مىنماید.
افسوس بر شما! چگونه خواهید بود هنگامى كه دچار سر در گمى مىشوید؟ آیا حق را به
زور به شما بقبولانیم در حالى كه خودتان مایل نیستید؟!
پی نوشت
1_نهج البلاغه خطبه 3
2ـ حیّان برادر جابر، در شهر یمامه مىزیست و ریاست قوم را به عهده داشت، و بر
اثر اموالى كه كَسْرى براى او فرستاد، ثروت بسیار در اختیار داشت، اَعْشى
(گوینده شعر فوق) چون ندیم حیّان بود، در آن زمان در عیش و رفاه بسر مىبرد،
ولى بعدها به سختى افتاد و شعر فوق را گفت، منظور حضرت على (ع) از تمثیل به این
شعر این است كه در زمان رسول خدا (ص)، مورد عنایت خاص آن حضرت بودم و در كمال
احترام بسر مىبردم، ولى بعد از او، ستمگران، جهان را بر ما تنگ كردند.
(مترجم).
3ـ اعضاى شورائى كه عمر تعیین كرد عبارتند از: على (ع)، عثمان، سعد وقّاص،
عبدالرّحمان بن عوف، طلحه و زبیر، این شش نفر در خانهاى جمع شدند، زبیر حق خود
را به على (ع) داد، طلحه حق خود را به عثمان داد، سعد وقّاص، حق خود را به
عبدالرّحمان داد، بعد از مدّتى سكوت، عبدالرّحمن با على (ع) گفت: من حاضرم حق
خود را به تو بسپارم مشروط به اینكه به كتاب خدا و سنّت پیامبر و روشن شیخین
(ابوبكر و عمر) رفتار كنى!!
على (ع) فرمود: بلكه به كتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و علم و اجتهاد خود رفتار
مىكنم. عبدالرحمان بن عوف این پیشنهاد را به عثمان كرد، عثمان آن را پذیرفت و
به این ترتیب (طبق برنامهریزى عمر) عثمان به خلافت رسید (شرح نهجالبلاغه ابن
ابىالحدید جلد 1 ص 188)- مترجم.
4_«ه» و «ك»: اگر بر مهارى كه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله آن را
به على علیهالسلام سپرده بود متحد مىشدند... و در «د» چنین است: به خدا قسم،
اگر از جادهى روشن روى گردان مىشدند و از قبول برهان واضح سرباز مىزدند،
ایشان را به سوى آن بازمىگرداند و بر قبول آن وادارشان مىنمود.
5ـ «د»: و پنهان و آشكارا براى آنان دلسوزى مىنمود، و از دنیا استفادهاى
نمىبرد و براى خویش برنمىداشت مگر بقدر سیراب شدن عطشان و سیر شدن گرسنه، و
زاهد از راغب در دنیا شناخته مىشد و راستگو از كاذب تشخیص داده مىشد، و اگر
اهل آبادىها ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىكردند درهاى بركات آسمان و زمین
را بر آنها باز مىكردیم...
يکشنبه 13/12/1391 - 14:10
اهل بیت
آخرین لحظات عمر پیامبر(ص) و حالات حضرت زهرا (س)
اضطراب و دلهره سراسر «مدینه» را فراگرفته بود. یاران پیامبر با دیدگانى اشكبار، و
دلهائى آكنده از اندوه دور خانهى پیامبر گرد آمده بودند، تا از سرانجام بیمارى
پیامبر آگاه شوند.
گزارشهائى كه از داخل خانه به بیرون مىرسید، از وخامت وضع مزاجى آن حضرت حكایت
مىكرد؛ و هر نوع امید به بهبودى را از بین مىبرد و مطمئن مىساخت كه جز ساعاتى
چند، از آخرین شعلههاى نشاط زندگى پیامبر باقى نمانده است.
گروهى از یاران آن حضرت علاقمند بودند كه از نزدیك رهبر عالیقدر خود را زیارت
كنند، ولى وخامت وضع پیامبر اجازه نمىداد در اطاقى كه وى در آن بسترى گردیده بود؛
جز اهلبیت وى، كسى رفت و آمد كند.
دختر گرامى و یگانه یادگار پیامبر، فاطمه (ع)، در كنار بستر پدر نشسته بود، و بر
چهرهى نورانى او نظاره مىكرد. او مشاهده مىنمود كه عرق مرگ، بسان دانههاى
مروارید، از پیشانى و صورت پدرش سرازیر مىگردد. زهرا (ع)، با قلبى فشرده و دیدگانى
پر از اشك و گلوى گرفته، شعر زیر را كه از سرودههاى ابوطالب درباره پیامبر عالیقدر
بود، زمزمه مىكرد و مىگفت:
وابیض یستسقى الغمام بوجهه - ثمال ایتامى عصمة للارامل
چهرهى روشنى كه به
احترام آن، باران از ابر درخواست مىشود، شخصیتى كه پناهگاه یتیمان و نگهبانان
بیوه زنان است.
در این هنگام، پیامبر دیدگان خود را گشود، و با صداى آهسته به دختر خود فرمود:
این شعرى است كه ابوطالب دربارهى من سروده است؛ ولى شایسته است به جاى آن،
آیهى زیر را تلاوت نمائید: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات
او قتل انقلبتم على اعقابكم و من یتقلب على عقبیه فلن یضر اللَّه شیئا و سیجزى
الشاكرین»: (1) محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانى آمدهاند و
رفتهاند. آیا هرگاه او فوت كند و یا كشته شود، به آئین گذشتگان خود
بازمىگردید؟ هركس به آئین گذشتگان خود بازگردد خدا را ضرر نمىرساند و خداوند
سپاسگزاران را پاداش مىدهد.(2)
پیامبر با دختر خود سخن مىگوید:
تجربه نشان مىدهد كه عواطف در شخصیتهاى بزرگ، بر اثر تراكم افكار و فعالیتهاى
زیاد، نسبت به فرزندان خود كمفروغ مىگردد. زیرا اهداف بزرگ و افكار جهانى آنچنان
آنان را به خود مشغول مىسازد كه دیگر عاطفه و علاقه به فرزندان، مجالى براى بروز و
ظهور نمىیابد؛ ولى شخصیتهاى بزرگ معنوى و روحانى از این قاعده مستثنى هستند. آنان
با داشتن بزرگترین اهداف و ایدههاى جهانى و مشاغل روزافزون، روح وسیع و روان بزرگى
دارند، كه گرایش به یك قست، آنها را از قسمت دیگر بازنمىدارد.
علاقهى پیامبر به یگانه فرزند خود، از عالیترین تجلى عواطف انسانى بود تا آنجا كه
پیامبر هیچگاه بدون وداع با دختر خود، مسافرت نمىكرد و هنگام مراجعت از سفر قبل از
همه به دیدن او مىشتافت. در برابر همسران خود، از وى احترام شایستهاى به عمل
مىآورد، و به یاران خود مىفرمود:
«فاطمه پارهى تن من است. خشنودى وى خشنودى من، و خشم او خشم من است». (3)
دیدار زهرا، او را به یاد پاكترین و عطوفترین زنان جهان، «خدیجه» مىانداخت كه در
راه هدف مقدس شوهر، به سختیهاى عجیبى تن داد و ثروت و مكنت خود را در آن راه بذل
نمود.
در تمام روزهایى كه پیامبر بسترى بود، فاطمه «ع» در كنار بستر پیامبر نشسته و
لحظهاى از او دور نمىشد. ناگاه پیامبر به دختر خود اشاره نمود كه با او سخن
بگوید. دختر پیامبر قدرى خم شد و سر را نزدیك پیامبر آورد. آنگاه پیامبر با او به
طور آهسته سخن گفت. كسانى كه در كنار بستر پیامبر بودند، از حقیقت گفتگوى آنها آگاه
نشدند. وقتى سخن پیامبر به پایان رسید، زهرا سخت گریست و سیلاب اشك از دیدگان او
جارى گردید. ولى مقارن همین وضع، پیامبر بار دیگر به او اشاره نمود و آهسته با او
سخن گفت. این بار زهرا با چهرهاى باز و قیافهاى خندان و لبان پر تبسم سر برداشت.
وجود این دو حالت متضاد در وقت مقارن، حضرا را به تعجب واداشت. آنان از دختر پیامبر
خواستند كه از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد. زهرا فرمود: من راز رسول خدا را
فاش نمىكنم.
پس از درگذشت پیامبر، زهرا (ع) روى اصرار «عائشه»، آنان را از حقیقت ماجرا آگاه
ساخت و فرمود: پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع نمود و اظهار كرد كه من از
این بیمارى بهبودى نمىیابم. براى همین جهت به من، گریه و ناله دست داد، ولى بار
دیگر به من گفت كه تو نخستین كسى هستى كه از اهلبیت من، به من ملحق مىشوى. این
خبر به من نشاط و سرور بخشید، فهمیدم كه پس از اندكى به پدر ملحق مىگردم. (4)
در آخرین لحظههاى زندگى، چشمان خود را باز كرد و گفت: برادرم را صدا بزنید تا
بیاید در كنار بستر من بنشیند. همه فهمیدند مقصودش على است. على در كنار بستر
وى نشست، ولى احساس كرد كه پیامبر مىخواهد از بستر برخیزد. على پیامبر را از
بستر بلند نمود و به سینهى خود تكیه داد. (5)
چیزى نگذشت كه علائم احتضار، در وجود شریف او پدید آمد. شخصى از ابنعباس
پرسید، پیامبر در آغوش چه كسى جان سپرد. ابنعباس گفت: پیامبر گرامى در حالى كه سر
او در آغوش على بود، جان سپرد. همان شخص افزود كه عایشه مدعى است كه سر پیامبر بر
سینهى او بود كه جان سپرد. ابنعباس گفتهى او را تكذیب كرد و گفت: پیامبر در آغوش
على جان داد. و على و برادر، من، فضل او را غسل دادند. (6)
امیر مؤمنان، در یكى از خطبههاى خود به این مطلب تصریح كرده مىفرماید:
«و لقد قبض رسولاللَّه و ان رأسه لعلى صدری... و لقد ولیت غسله والملائكة اعوانی».
(7)
پیامبر در حالى كه سر او بر سینهى من بود، قبض روح شد. من او را در حالى كه
فرشتگان مرا یارى و كمك مىكردند، غسل دادم.
گروهى از محدثان نقل مىكنند كه آخرین جملهاى كه پیامبر در آخرین لحظات زندگى خود
فرمود، جملهى «لا، مع الرفیق الاعلى» بوده است. گویا فرشتهى وحى او را در موقع
قبض روح مخیر ساخته است كه بهبودى یابد و بار دیگر به این جهان بازگردد؛ و یا پیك
الهى رسانیده است كه مىخواهد به سراى دیگر بشتابد و با كسانى كه در آیهى زیر به
آنها اشاره شده، بسر ببرد. «فأولئك مع الذین أنعم اللَّه علیهم من النبیین
والصدیقین والشهداء والصالحین و حسن أولئك رفیقاً»: (8)آنان با كسانى هستند كه
خداوند به آنها نعمت بخشیده؛ از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان، و اینها چه
نیكو دوستان و رفیقانى هستند. پیامبر این جمله را فرمود و دیدگان و لبهاى وى روى هم
افتاد. (9)
پی نوشت
1_سورهى آلعمران/ 144.
2ـ «ارشاد»/ 98.
3ـ «صحیح بخارى»، ج 5/ 21.
4ـ «طبقات ابنسعد»، ج 2/ 247؛ «كامل»، ج 2/ 219.
5ـ «طبقات ابنسعد»، ج 2/ 247، «كامل»، ج 2/ 263.
6ـ «طبقات»، ج 2/ 263.
7ـ نهجالبلاغه.
8ـ «اعلامالورى»/ 83.
9ـ سورهى نساء/ 69.
يکشنبه 13/12/1391 - 14:9
اهل بیت
مشاهدات عایشه در آخرین لحظات عمر پیامبر(ص)
عن عائشة ان رسولاللَّه (ص) دعا فاطمة ابنته فسارها فبكت، ثم سارها فضحكت، فقالت
عائشة: فقلت لفاطمة: ما هذالذى سارك به رسوله اللَّه (ص) فبكیت ثم سارك فضحكت؟
قالت: سارنى فاخبرنى بموته فبكیت، ثم سارنى فاخبرنى انى اول من یتبعه من اهله فضحكت
و فى روایة اخرى: ثم سارنى ثانیة و اخبرنى انى سیدة نساء اهل الجنة فضحكت.(1)
عایشه مىگوید: رسول خدا در ساعات آخر عمرش حضرت فاطمه را به حضورش فراخواند و
لحظاتى به نجوا و صحبت محرمانه پرداخت، من از دور دیدم كه فاطمه علیهاالسلام نخست
گریه كرد و سپس خندید. من از این كار تعجب كرده و از دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و
آله پرسیدم: یا فاطمه! با پیامبر خدا چه صحبتى كردید كه اول گریه كردى و سپس
خندیدى؟
او از فاش كردن موضوع مذاكره خوددارى كرد، ولى پس از رحلت پیامبر خدا صلى اللَّه
علیه و آله چون از وى دوباره خواستم كه آن را بگوید، فرمودند: پدرم در مرحلهى
نخست، از رحلت خود به من خبر داد و لذا گریه كردم، ولى سپس به من فرمود: اولین كسى
كه از خانوادهام به من ملحق مىشود تو هستى و لذا خنده نمودم.
و در یك روایت دیگر فرمودند: تو سیده و سرور زنان اهل بهشتى و از این جهت خوشحال
شدم.
رحلت نبى مكرم اسلام
بر طبق روایات مشهور میان محدثین شیعه، رحلت رسول خدا (ص) در روز دوشنبه بیست و
هشتم ماه صفر اتفاق افتاد، ولى مشهور نزد اهل سنت آن است كه آن مصیبت بزرگ در روز
دوازدهم ربیعالاول واقع شد و در آن موقع شصت و سه سال از عمر شریف آن حضرت گذشته
بود.
و چون امیرالمؤمنین (ع) طبق وصیت رسول خدا (ص) خواست بدن آن حضرت را غسل دهد
فضل بن عباس را طلبید تا به او كمك كند و بدو دستور داد چشمان خود را ببندد و آب به
دست على (ع) بدهد، و بدین ترتیب على (ع) جنازه را غسل داد و حنوط و كفن كرد، سپس به
تنهایى بر او نماز خواند، آنگاه از خانه بیرون آمده و رو به مردم كرد و گفت:
- همانا پیغمبر در زندگى و پس از مرگ امام و پیشواى ماست اكنون دسته دسته بیایید و
بر او نماز بخوانید، و پس از انجام این كار عباس بن عبدالمطلب شخصى را به نزد
ابوعبیده جراح كه براى مردم مكه قبر مىكند فرستاد تا او كار حفر قبر آن حضرت را به
عهده گیرد و در همان اتاقى كه پیغمبر از دنیا رفته بود قبرى حفر كرده و همانجا آن
حضرت را دفن كردند. و چون هنگام دفن شد انصار مدینه از پشت خانه صدا زدند: یا على
براى خدا حق ما را نیز در این روز فراموش نكن و اجازه بده تا یكى از ما نیز در دفن
رسول خدا شركت جوید و ما نیز از این افتخار سهم و نصیبى ببریم. على (ع) اجازه داد
اوس بن خولى- كه یكى از شركت كنندگان در جنگ بدر و از بزرگان قبیله بنىعوف بود- در
مراسم دفن آن حضرت شركت جوید و چون اوس بن خولى به داخل خانه آمد على (ع) بدو
فرمود:
- تو در میان قبر برو، و على (ع) جنازهى رسول خدا (ص) را برداشته بر دست او نهاد و
اوس جنازه را در قبر نهاد و چون روى زمین قبر قرار گرفت بدو فرمود: اكنون بیرون آى،
سپس خود امیرالمؤمنین (ع) داخل قبر شد و بند كفن را از طرف سر باز كرد و گونهى
مبارك رسول خدا را روى خاك نهاد و لحد چیده خاك روى قبر ریختند و بدین ترتیب با یك
دنیا اندوه و غم بدن مطهر رسول خدا (ص) را در خاك دفن كردند.
زمینه سازى حوادث كربلا
مفضل بن حضرت صادق علیهالسلام عرض كرد: اى مولاى من! اشك ریختن را چه ثوابى
است؟" فرمود: "در صورتى كه به خاطر فردى بر حق اشك ریخته شود ثوابى بىشمار دارد."
مفضل مدتى طولانى گریه كرد و گفت اى پسر رسول خدا، روز انتقامگیرى شما از روز سختى
و اندوهتان بزرگتر است.
حضرت فرمود: "ولى هیچ روزى همچون روز محنت و اندوه ما در كربلا نیست هر چند روز
سقیفه و سوزاندن در خانه امیرالمؤمنین علیهالسلام و حسنین علیهمالسلام و فاطمه
علیهاالسلام و زینب و امكلثوم و فضه و كشتن محسن با ضرب لگد بزرگتر و وحشتناكتر و
تلختر است زیرا آن روز اصل و ریشه روز عذاب است." و حضرت فرمود: "در روز قیامت
حضرت خدیجه و فاطمه بنت اسد كه جدههاى محسن مىباشند او را در حالى كه خونآلود
است با خود مىآوردند و به همراه آنان امهانى و جمانه، عمههاى او كه دختران
ابوطالب مىباشند و اسماء بنت عمیس فریادزنان و شیونكنان دستهایشان را بر صورتها
كوبیده موهاى سر را پریشان مىكنند و فرشتگان انان را با بالهایشان مىپوشانند و
مادرش حضرت فاطمه علیهاالسلام گریه مىكند و فریاد مىزند و مىگوید: هذا یومكم
الذى توعدون.
(جبرییل از طرف) محسن فریاد مىزند و مىگوید: من ستمدیدهام و یارى مىجویم.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله محسن را روى دست گرفته او را بالا به سوى آسمان نگه
مىدارد و مىفرماید: اى خداى من و اى مولاى من! ما به خاطر تو در دنیا صبر و
بردبارى كردیم و امروز روزى است كه هركس هر كار خوبى را كه انجام داده حاضر و هر
كار بدى را كه انجام داده، در مقابل خود مىبیند و آرزو مىكند كه اى كاش بین او و
بین كار بدى كه انجام داده، فاصلهاى بس دور مىبود (2)
در كتاب فرهنگ عاشورا در این ارتباط چنین آورده است:
دید جریان شناسانه در حوادث، ریشه حادثه عاشورا را در انحراف نخستین در رهبرى حكومت
مىبیند كه در (سقیفه بنىساعده) اتفاق افتاد. اگر جمعى از امت پیامبر، نیم قرن پس
از رحلت رسولالله صلى اللَّه علیه و آله در كربلا فرزند رسولالله صلى اللَّه علیه
و آله را شهید كردند، زمینه آن حوادث گذشته و غصب خلافت و تصدى آل ابوسفیان نسبت به
حكومت اسلامى و كنار زدن ائمه از ولایت و رهبرى بود. از این رو در زیارت عاشورا
كسانى لعن مىشوند كه آغازگر ظلم بر اهلبیت پیامبر و بنیانگذار ستم به ذریه رسول
خدا صلى اللَّه علیه و آله بودند، و نیز كسانى كه به آن ستم نخست راضى شدند، همكارى
یا سكوت كردند و زمینهساز آن بودند، تا آنجا كه براى جنگ با عترت پیامبر صلى
اللَّه علیه و آله، تمكین كردند: لعن الله امة اسست اساس الظلم والجور علیكم اهل
البیت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فیها
و لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهدین لهم بالتمكین من قتالكم....
در ماجراى كربلا، همه آنان كه از آغاز، اهلبیت را از صحنه اجتماعى و سیاسى امت
كنار زدند و بر غصب حكومت اسلامى توطئه كردند، تا آنان كه بر كشتن او گرد آمدند و
همراهى و متابعت كردند، شریكند. این نكته در جاى دیگر زیارت عاشورا مطرح است:
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و اخر تابع له على ذلك، اللهم العن
العصابه التى جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت على قتله، اللهم العنهم جمیعا.
توطئه سقیفه، تلاشى از سوى شركت شكست خورده در جبهههاى بدر و احد و حنین بود، تا
دوباره به سیادت جاهلى خود برسند و سفیانیان كوشیدند انتقام كشتههاى خود را از آل
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله، از طریق سلطه یافتن بر خلافت و تار و مار كردن
بنىهاشم و عترت رسول بگیرند. طرح شورا و بیعت ساختگى سقیفه، ظاهرى فریبنده براى
اعمال آن سیاست بود. به قول نیر تبریزى:
كانكه طرح بیعت شورا فكند -خود همانجا طرح عاشورا فكند
چرخ در یثرب رها كرد از كمان -تیر كاندر نینوا شد بر نشان
هواداران سقیفه، در سپاه كوفه بودند. امام حسین علیهالسلام روز عاشورا با بدن
مجروح، آنان را (شیعیان آل ابىسفیان) خطاب كرد كه نه دین داشتند نه حریت. ابنزیاد
وقتى با سر بریده حسین علیهالسلام در طشت طلایى روبرو شد، با چوبى كه در دست داشت
بر لبهاى آن سر مطهر مىزد و مىگفت: یوم بیوم بدر یزید بن معاویه نیز پس از كشتن
امام و سرمستى از پیروزى بر آن حضرت، در پیش چشم فرزندان او كه به اسارت در كاخ او
برده شده بودند، آرزو كرد كه كاش نیاكان كشته شدهاش در بدر، زنده بودند و به یزید
مىگفتند دستت درد نكند.
كشتن حسین علیهالسلام و یارانش را در مقابل كشتههاى بدر دانست، نكر وحى و
نزول جبرئیل شد و گفت اگر از آل احمد صلى اللَّه علیه و آله انتقام نگیرم، از نسل
خندف نیستم... حضرت زینب علیهاالسلام با خطاب یابن الطلقاء به یزید، اشاره به
نیاكان مشرك او كرد، كه در فتح مكه، پیامبر آزادشان كرد. امام سجاد علیهالسلام نیز
به یزید گفت: جد من على بن ابىطالب علیهالسلام در جنگ بدر و احد و احزاب پرچمدار
رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله بود اما پدر و جد تو پرچمدار كفار بودند. كربلا
صحنه تجدید كینههاى مشركان و منافقان بر ضد آل الله بود و همان قدرت سیاسى را كه
میراث رسول خدا بود و غاصبانه به دست دشمن افتاد بر ضد عترت رسول به كار گرفتند و
این از شگفتیهاى تاریخ است.
سیدالشهداء علیهالسلام در خطابه خویش در عاشورا به سپاه كوفه چنین فرمود:
"شمشیرى را كه ما به دستتان دادیم علیه ما تیز كردید و به روى ما شمشیر كشیدید و
آتشى را كه بر دشمنان شما و ما افروخته بودیم بر خود ما افروختید و با دشمنان خدا
بر ضد اولیاءاللَّه همدست شدید،" فشحذتم علینا سیفا كان فى ایدینا و حششتم علینا
نارا اضرمناها على عدوكم و عدونا... و در نقل دیگر: سللتم علینا سیفا فى رقابنا و
حششتم علینا نارالفتن... فاصبحتم البا على اولیائكم و یدا علیهم لاعدائكم. آیا این
همان سخن ابوبكر بن عربى نیست كه حسین علیهالسلام به شمشیر جدش كشته شد؟ ان حسینا
قتل بسیف جده؟
تیرى را كه عمر سعد صبح عاشورا به سوى اردوى حسینى رها مىكند و تیرى را كه حرمله
بر گلوى على اصغر علیهالسلام مىزند تیرى نیست كه در سقیفه رها شد و بر قلب پیامبر
نشست؟ و آیا آن تیر، بر حنجره اصغر نشست یا بر جگر دین فرود آمد؟ چه خوب و عمیق
دریافته و سروده است مرحوم آیهاللَّه كمپانى:
فما رماه اذ رماه حرمله -و انما رماه من مهد له
سهم اتى من جانب السقیفه -و قوسه على ید الخلیفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبى-بل كبد الدین و مهجة النبى
اگر واقعه شوم سقیفه نبود هرگز جنایتهاى بعدى كه اوج آن در عاشورا بود پیش نمىآمد
و مسیر تاریخ اسلام و شیعه به گونه دیگرى بود.
پی نوشت
1_ صحیح مسلیم، ج 16 به شرح نووى، ص 5- 6 و با مختصر تفاوتى كامل
ابناثیر، ج 2، ص 323.
2_ فاطمه زهرا علیهاالسلام شادمانى دل پیامبر/ ص 698
3_ فرهنگ عاشورا/ جواد محدثى/ ص 289
يکشنبه 13/12/1391 - 14:9
اهل بیت
حضور حضرت زهرا(س) در حجةالوداع و غدیرخم
جنب و جوش فوقالعادهاى كه «مدینه» را در كام خود فروبرده بود، به این خاطر بود كه
پیامبر عالیقدر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلم اعلام داشت مىخواهد حج وداع
انجام دهد. خبر انجام آخرین حج پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم مردم شهر را به
تحرك و رفت و آمدهاى شتابآمیزى واداشت و قبایل و چادرنشینهاى اطراف را هم تا آنجا
كه از این دعوت اطلاع یافته بودند، به داخل شهر كشاند. مدینه شاهد روزهاى شادى و
شكوهمندى بود.
آنان كه دعوت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم را دریافت كرده بودند، از شهرها و
نقاط مختلف بلاد اسلامى و حجاز دسته دسته به «مدینه» شتافته و آنگاه كه با شهر
انباشته از جمعیت روبهرو شدند، در اطراف شهر چادر زدند و اسكان یافتند تا در مراسم
حج در كنار رسول خدا شركت جسته و مناسك حج را از فرستاده خدا آموخته و عملى
گردانند.
دوشنبه پنجم ذیقعده سال دهم هجرت است، بیست و سه سال از رسالت پیامبر گذشته و
حضرتش در بهار شصت و سومین سال زندگى خود قرار دارد. او در مدینه غسل انجام داد، دو
قطعه پارچه ساده را به عنوان لباس به تن پوشاند و در حالى كه محاسن را شانه زده و
بدن را خوشبو نموده، و چون نگینى درخشان در میان اعضاء خانواده، یاران مهاجر و
انصار و دیگر مسلمانان قدم برمىداشت، میدنه را ترك گفت.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نماز ظهر را در مسجد مدینه به جماعت برگزار
كرد، اما نماز عصر را در مسجد «شجره» كه آن روز تا شهر ده كیلومتر فاصله داشت، به
جاى آورد و در حالى كه جامههاى احرام را به تن كرده بود، از جلو یاران و همراهان
كه تعداد آنان به نود یا یكصد و بیست و چهار هزار تن مىرسید، (1) بیابان سوزان
حجاز را لبیكگویان به شوق دیدار كعبه پیش گرفتند.
آهنگ درهم پیچیدهى زنگهاى شترهایى كه كاروانیان را حركت مىدهند، در سكوت شب صحرا،
آواى دلارامى را پدید آورده است. ماه، در شبهاى اوائل ماه، زود به آغوش غروب
مىخرامد و شب را در سكوت مطلقى فرومىبرد تا «شیران روز» كه اكنون «راهبان شب»
گردیدهاند با نور ضمیر خویش به اوراق كتاب هستى بنگرند و زمزمه شبانه آنان را از
خاك به افلاك اوج گیرد.
كاروان حج به پیشوایى محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم راه مكه را ادامه مى
دهد. زمینهاى ریگزار و خاموش حجاز زیر پاى هزاران مرد و زن كه لبیك آنان به طور
بىسابقهاى فضا را پر كرده است، مىلرزد و راهیان این سفر تاریخى، ضمن اینكه در هر
منزلگاهى براى استراحت و خوردن غذا توقفى دارند، به راه ادامه مىدهند.
فاصله مدینه تا مكه حدود نود فرسنگ است، كاروانها به طور معمول این فاصله را ده روز
مىپیمودند. این كاروان عظیم هم، در حالى كه دوشنبه از مدینه بیرون آمده، پس از پنج
روز راهپیمائى صبحگاه پنجشنبه روز ششم به «ابواء» رسید. سرزمین «ابواء» براى پیامبر
صلى اللَّه علیه و آله و سلم حساب دیگرى دارد، بوى دیگرى مىدهد. آن زمین سالها قبل
«آمنه» مادر محمد صلى اللَّه علیه و آله و سلم را در آغوش پنهان ساخته و اكنون رسول
خدا بر تربت مادر رسیده و با چند قطره اشك مزار مادر را شستشو مىدهد، و اندكى بیش
از سایر منازل، اقامت مىكند تا مهر مادر را پاس دارد. پیامبر دوست مىدارد اندكى
بیشتر هم بر مزار مادر توقف كند، اما رسالت عظیمتر حج، این فرصت را از او مىگیرد،
و ناچار از آن منزل حركت مىكند و همچنان این سالار بزرگ بر هدایت همراهان به راه
شبانهروزى ادامه مىدهد.
كاروان عظیم حج هزاران نفرى رسول خدا كه فاطمه اطهر علیهاالسلام، همسران
پیامبر، اسماء دختر عمیس و زنان دیگرى در آن حضور دارند، فرسنگها راه را پشت سر
گذاشت. در حالى كه شترانى را هم براى قربانى از مدینه همراه خود آورده بودند. آنها
خسته و فرسوده به نظر مىرسیدند، پس از عبور از سرزمین «جحفه» شب یكشنبه، چهارم
ذیحجه، در منزلگاه «ذىطوى» كه در نزدیكى مكه قرار داشت، توقفى كردند و پس از اداى
نماز صبح همان روز، از گردنه «كواء» وارد مكه شدند، از درب «بنىشیبه» به
مسجدالحرام آمدند و به اعمال حج پرداختند. (2)
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم و كاروان همراه، طواف كردند، نماز خواندند،
سعى صفا و مروه انجام دادند، از زمزم نوشیدند، دعاى فراوانى سر دادند و به این
ترتیب اعمال عمره آنان تازه پایان یافته بود كه على علیهالسلام هم پس از مأموریت
«یمن» براى شركت در مراسم حج رسول خدا، كه از آن با اطلاع بود، خود را به مكه
رسانید و پس از انجام اعمال به ملاقات رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم و
فاطمه علیهاالسلام شتافت. (3)
این كاروان از روز یكشنبه تا پنجشنبه هشتم ذیحجه به مدت چهار روز در مكه توقف
داشت، بعد از ظهر همان روز، كه «یوم ترویه» نام دارد افراد، در حالى كه غسل كرده و
لباس احرام به تن پوشیده بودند، براى اعمال حج روانه سرزمین «منى» شدند و پس از
توقف در «منى» صبح روز نهم ذیحجه، به بیابان عرفات وارد گردیدند. (4)
سخنرانى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در عرفات، یك منشور عمیق اعتقادى،
اخلاقى، حقوقى و سیاسى است. كه آن را شمرده شمرده ایراد مىفرموده، گاهى توقفى
مىكرده و حتى براى اینكه همه هزاران مخاطب، همه مطالب را بشنوند «ربیعة بن امیة بن
خلف» گفتار او را با صداى بلند و به طور شمرده براى دیگران تكرار مىكرد.
فرازهائى از آن خطابه مهم به این ترتیب است:
- اى مردم! به سخن من درست گوش فرادهید، شاید بعد از این، در این مكان دیگر مرا
نبینید و آخرین دیدار من با شما در این مكان باشد!
- اى مردم! شما مىدانید، این سرزمین، این ماه و این روز، همه محترمند، و
خداوند هم جان و مال همگان را محترم شمرده و هیچكس حق تجاوز به مال و جان كسى را
ندارد.
- اى مردم! درباره رعایت حق زنان به شما سفارش مىكنم، آنان امانتهاى الهى در
دست شما مىباشند، از آنان كامجوئى مىكنید، خداوند آنان را براى شما حلال
گردانیده، و درباره لباس و خوراك و خوشرفتارى نسبت به آنان نباید هیچ گونه
مسامحهاى داشته باشید.
- اى مردم! مسلمان برادر مسلمان است و هرگز نباید درباره او غیبت و حیله و
خیانت روا دارد و در جان و مال او تجاوز نماید.
- اى مردم! مبادا بعد از من راه كفر و گمراهى را پیش گیرید و به راه اختلاف و
سرگردانى روى آورید، زیرا من براى پس از خود، دو یادگار به جاى مىگذارم كه اگر
بدان پناه برید هرگز گمراه نخواهید شد.
آن دو یادگار: كتاب خداوند و عترت من كه اهلبیتم مىباشند، هستند. (5)
بارى، سخنرانى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در عرفات پایان یافت، در طى آن
دوازده بار اللهم اشهد گفت و خداوند را در آن سرزمین مقدس به گواهى خواند و در
فاصلههاى سخن، كه «ربیعه» آن را جمله جمله به گوش افراد مىرسانید، در جواب رسول
خدا، كه مىفرمود: «الاهل بلنت؟ آیا من رسالت خود را انجام دادم؟» هزاران مرد و زن
مسلمان حاضر در صحراى عرفات، سخنان و انجام رسالت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و
سلم را تأیید كردند و پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم سفارش كرد، این مطالب را
افراد حاضر وقتى به شهر و دیار خود برگشتند دیگران هم برسانند. (6)
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم در «منى» و پس از آن هم سخنرانیها و مطالبى
براى همراهان بیان داشته است، اما چیزى كه دل همراهان، را غمآلود ساخته، آن جمله
رسول خداست: «در این مكان دیگر مرا نخواهید دید!» از سوى دیگر یك گروه چهارده نفرى
از كفار و منافقین هم در صدد قتل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم برمىآیند و
مىخواهند به وسیله آب مسموم، یا رم دادن شتر آن حضرت در كوهها، وجود نازنینش را از
میان بردارند كه با عنایت خداوند موفق نمىشوند. (7)
به هر حال، اعمال حج پایان مىیابد و پس از چند روز پیامبر صلى اللَّه علیه و
آله و سلم و همراهان و همه حاجیان مكه را ترك مىگویند و راه وطن را پیش مىگیرند.
در بازگشت. در سر هر كسى سودائى است، اما رسول خدا به آینده مىاندیشد، او براى امت
بسیار زحمت كشیده و شدیدا نگران است.
قرآن كریم مسئلهى دلسوزى و عشق و علاقه پیامبر به اسلام و امت مسلمان را با تعبیر:
«... عزیز علیه ما عنتم، حریص علیكم بالمؤمنین رئوف رحیم» (8) بیان فرموده است.
وجود رسول خدا رحمت است، ناراحتى آینده امت بر قلب او سنگینى مىكند و براى
نجات و آسایش امت حرص شدید و تلاش فراوان دارد. رسول خدا، براى پس از خود و آینده
اسلام عزیز نگران است، او هیچگاه امت را بدون سرپرست نمىگذاشت. در سال هفتم هجرت
هم كه براى شركت در جنگ خیبر موقتاً مدینه را ترك مىگفت: «سباع بن عرفطهى غفارى»
را جانشین خود قرار داد. (9) در سال نهم هجرت نیز وقتى براى «جنگ تبوك» رفت، على
علیهالسلام را به جانشینى خود در مدینه برگزید (10) اما پس از سفر ابدى و غیبت
همیشگى خود، براى امت اسلامى چه باید كرد؟
كاروان عظیم حجى كه مكه را ترك گفته به سوى مدینه به راه خود ادامه مىدهد. چند
روزى راه را پشت سر گذاشته و آهنگ دراى (11) كاروان در فضا درهم مىپیچد. آفتاب چون
آتش بر لخته سنگها و ماهورها مىبارد، و چهرههاى زنان و مردانى را كه در ركاب
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم حج گذاردهاند و اكنون رنج سفر را بر خود هموار
مىكنند، مىسوزاند.
اصل مسئله جانشینى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به عنوان استمرار رسالت،
براى خود آن حضرت روشن است، زیرا خداوند از قبل تكلیف را مشخص كرده و آیه تبلیغ هم
بدان گواهى مىدهد، بلكه مشكل در شیوه و زمان تعیین موضوع جانشینى است كه ناگاه
اطرافیان رسول خدا مشاهده مىكنند، چهره او برافروخته مىشود، انقلاب روحى به او
دست مىدهد و عرق از پیشانى بلندش بر رخسار سرازیر مىگردد.
اینجا سرزمین پهناور «جحفه» است. در بخشى از دامنه آن گودال بزرگ آبى قرار دارد، كه
به آن «غدیر» گفته مىشود. نزدیك ظهر روز هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت است و سابقهى
آثار و علائم وحى كه به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم نازل مىشد، براى یاران
و اطرافیان، سابقهى شناخته شده بود. به همین دلیل وقتى آن حالت را در وجود نازنین
رسول گرامى اسلام مشاهده كردند، با اشارهى او شترش را خوابانیدند. نغمه آسمانى سر
رسیده است:
اى پیامبر! آنچه از خداوند بر تو نازل گردیده، ابلاغ كن. اگر چنین نكنى رسالت
الهى را انجام ندادهاى، بیم نداشته باش، خداوند تو را از مردم حفظ مىكند. (12)
كاروان متوقف شد و چه جاى مناسبى! سر سه راهى مدینه و مصر و عراق، اگر جاى دیگر
مىشد، مصریان و عراقیان بىخبر جدا مىشدند.... اینجا «غدیرخم» است.... همگان از
گودال آب وضو گرفتند و در آن دامنه پاك و صاف صحرا نماز ظهر را به امامت رسول خدا
به جاى آوردند. به دستور پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم افرادى را كه جلو رفته
بودند بازگرداندند و دنبالهروهاى قافله هم سر رسیدند و توقف كردند، در دامنه غدیر
جمعیت انبوهى تا یكصد و بیست هزار نفر گرد آمده است. پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله
و سلم مىخواهد سخنرانى كند و پیام مهمى را ابلاغ نماید. از جهاز شترها منبر بلندى
ساختند پیامبر بر بالاى آن قرار گرفت و به سخنرانى پرداخت، تقریبا مضمون سخنرانى
«عرفات» تكرار شد و افرادى كه در نقطههاى مختلف آن دریاى جمعیت زن و مرد مستقر شده
بودند، همه مطالب رسول خدا را به گوش همگان مىرساندند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم حمد و ثناى الهى را انجام داد، از حاضران
براى رسالت و ولایت خویش اقرارهاى متعدد گرفت، و آنگاه در حالى كه على علیهالسلام
را بر بالاى منبر نزد خود، یك پله پائینتر قرار داده بود، فرمود: «اى مردم! آیا من
نسبت به اهل ایمان، از خود آنها ولایت بیشترى دارم؟» همگان فریاد برداشتند:
«همینطور است، اى رسول خدا.»
آنگاه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم ادامه داد: «من كنت مولاه، فهذا على
مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» (13)
هركس من مولاى او هستم. این على علیهالسلام هم مولاى اوست. خدایا! دوست بدار
آنكه على علیهالسلام را دوست بدارد، و دشمن بدار، با آن كه با على علیهالسلام
درستیزد...
سخنرانى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم كه با فاصله و شمرده صورت مىگرفت، و
احیاناً افراد در آن میان سؤالهائى هم مىكردند، حدود چهار ساعت طول كشید، و افرادى
كه لب به «حجرالاسود» گذاشته و عموماً در زمزم حرم جان شسته و صفاى «صفا» را به جان
خریده بودند، آن را استماع كردند!
در صحراى سوزان «غدیر» شور و حال بهشتى بوده و در خیمه خلافت على علیهالسلام، كه
سه روز در آن سرزمین برافراشته بود، شكوه و جلال مقدسى موج مىزد. هلهلهى شادى در
فضا اوج مىگرفت و افراد دسته دسته بدان وارد مىشدند و ضمن تبریك، دست على
علیهالسلام را به بیعت مىفشردند. (14)
از افراد سرشناسى كه جلوتر از دیگران تبریك گفتند و بیعت كردند، عبداللَّه بن
قحافه (ابوبكر)، عمر به خطاب، طلحه بن عبداللَّه، زبیر بن عوام و عبداللَّه بن عباس
را مىتوان نام برد، كه ابوبكر و عمر در حالى كه دست على علیهالسلام را در دست
گرفته بودند، مىگفتند: «به به، اى پسر ابوطالب، به تو تبریك مىگوئیم، كه مولاى هر
مرد و زن مسلمان شدهاى.» (15)
آنگاه هم كه خطابه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به پایان مىرسید و
موضوع مهم خلافت على علیهالسلام تثبیت مىگردید، آیه قرآن نازل شد: «امروز كافران
از اینكه به دین شما زیانى رسانند، مأیوس گردیدند، شما از آنان نترسید، از من بیم
به دل داشته باشید، امروز دین شما را به سر حد كمال رساندم و نعمت خویش را بر شما
تمام كردم و اسلام را به عنوان بهترین آئین برگزیدم.» (16)
سرانجام كاروان عظیم یكصد و بیست هزار نفرى كه مدت سه شبانه روز در «غدیرخم»
توقف نموده بود، پس از اینكه به نعمت والاى ولایت و امامت دست یافت به صورت گروههاى
مختلف راهى دیار خود گردیدند.
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم با یك دنیا شادى فریاد برداشت: یوم غدیرخم،
افضل اعیاد امتى... (17)
روز عید غدیرخم، از بهترین عیدهاى امت من است.
پی نوشت ها
1 ـ حیات محمد، ص 459، ناسخ التواریخ، ج 4، ص 7.
2 ـ حیات محمد، ص 460، ناسخ التواریخ، ج 4، ص 10.
3 ـ ناسخ التواریخ، ج 4 ص 15، حیات محمد ص 461.
4 ـ ناسخ التواریخ، ج 4 ص 19، حیات محمد ص 461.
5 ـ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 112، ناسخ التواریخ، ج 4، ص 22.
6 ـ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 112.
7 ـ ناسخ التواریخ، ج 4، ص 32.
8 ـ سوره توبه، آیه 128. (... كه بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (هدایت)
شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.»
9 ـ تاریخ پیامبر اسلام، ص 500.
10 ـ تاریخ پیامبر اسلام، ص 625
11 ـ زنگ بزرگ، جرس- فرهنگ معین.
12 ـ سوره مائده، آیه 67.
13 ـ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 112، ناسخ التواریخ، ج 4، ص 39، الغدیر، ج 1، ص 11.
14 ـ ناسخ التواریخ، ج 4، ص 47.
15 ـ الغدیر، ج 1، ص 283.
16 ـ سوره مائده، آیه 3.
17 ـ الغدیر، ج 1، ص 283.
منبع:سایت شهید آوینی
يکشنبه 13/12/1391 - 14:8
اهل بیت
سخنرانی آیتالله وحید خراسانی پیرامون لوح
فاطمه(س)
قسم به خدا که من در زمان حیات رسول خدا(ص) به نزد مادرت فاطمه(س) رفتم تا
ولادت حسین(ع) را به او تبریک گویم. پس در دستان مبارکش لوحی سبز رنگ دیدم،
گمان میکنم که از زمرد بود و نوشتههای سفید رنگی چون نور خورشید داشت. عرض
کردم: پدر و مادرم به فدایت ای دختر رسول خدا!(ص) این لوح چیست!
کلام معصوم دارای ابعاد مختلف؛ ظاهر و باطن است، زیرا از ناحیه کسانی صادر
شده که خداوند تبارک و تعالی، احاطه خاص وجودی به آنها عنایت فرموده است. پس
کلام ایشان، صادر شده از ناحیه همین احاطه است و مانند کسی نیست که کمی احاطه
داشته، اما زیاد حرف میزند.
کلام آنها ، همه مردم را در همهٔ دورانها، مخاطب قرار میدهد و به همین
دلیل در آن، برای خاص و عام علومی وجود دارد. کلام معصومین(ع) برای عوام، عبادت
و برای خواص، اشارت است.
احادیث آنها در سطوح مختلف، بنا به موضوع یا بنابر نقل راوی از معنی، متفاوت
است. بعضی از این احادیث با مطالب بلند مرتبهاش، به جایگاه عظیمی میرسد که
عقول را در حیرت فرو میبرد. «حدیث لوح» یکی از این احادیث است که شیخ کلینی در
کتاب کافی نقل کرده است. هنگامی که به آن مراجعه میکنید، در مییابید که این
حدیث، از مقامی نزد ابیبصیر برخوردار است که به عبدالرحمن بن سالم میگوید:
اگر در تمامی عمرت، به غیر از این حدیث چیزی نمیشنیدی؛ همین حدیث برای تو کافی
بود پس آن را جز برای اهلش، برای کسی بازگو مکن.
و آن این است:
از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:
پدرم به جابر بن عبدالله انصاری فرمود
که من با تو کاری دارم. چه وقتی میتوانم که پیش تو بیایم و از تو سؤالاتی
بکنم؟
جابر عرض کرد: هر وقتی که دوست داشتید. پس روزی نزد او رفت و به او گفت:
ای
جابر! مرا از لوحی که در دست مادرم فاطمه دختر رسول الله(ص)، دیدی و آنچه که
مادرم از مکتوبات آن لوح در اختیار تو گذاشته، باخبر کن!
جابر عرض کرد: قسم به خدا که من در زمان حیات رسول خدا(ص) به نزد مادرت
فاطمه(س) رفتم تا ولادت حسین(ع) را به او تبریک گویم. پس در دستان مبارکش لوحی
سبز رنگ دیدم، گمان میکنم که از زمرد بود و نوشتههای سفید رنگی چون نور
خورشید داشت. عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت ای دختر رسول خدا!(ص) این لوح
چیست! ایشان فرمودند:
این لوحی است که خداوند به رسول خدا هدیه داده است. در آن، اسم پدرم و اسم
شوهرم و اسم دو فرزندم و اسامی اوصیاء از فرزندانم میباشد. پدرم آن را به من
عطا فرموده است تا با آن، مرا بشارت دهد.
جابر گفت: سپس مادرتان فاطمه(س) آن را به من نشان دادند. آن را خواندم و از روی
آن نوشتم.
پدرم فرمود: «آیا نسخهای که از آن برداشتهای، نزد تو موجود است تا به من نشان
دهی»؟
عرض کرد: بلی. پس پدرم با او به منزل جابر رفت. جابر صحیفهای از پوست نازک
بیرون آورد.
پدرم گفت: ای جابر! کتاب را نگاه کن تا من برایت بخوانم. جابر نگاه به نسخهاش
میکرد و پدرم میخواند، حتی یک حرف هم مخالف نوشته نبود.
پس جابر گفت: به خداوند سوگند همینطور است که شما خواندی، در لوح نوشته شده
بود:
« بسماللهالرّحمنالرحیم، این کتابی است از سوی خداوند عزیز حکیم، برای
محمد، پیامبر؛ نور، سفیر، حجاب و دلیلش. روحالامین از سوی پروردگار عالمیان بر
او نازل گشته است. ای محمد! نامهای مرا تعظیم کن و نعمتهایم را شاکر باش و
آنها را انکار مکن. همانا من خدایی هستم که به غیر از من معبودی نیست؛ کوبندهٔ
ستمکاران، پیروزیبخش ستمدیدگان و حاکم دین. همانا خداوندی هستم که به غیر از
من معبودی نیست، هر کس که غیر از فضل مرا امید داشته یا از غیر از عدل من
بهراسد، او را آنچنان عذابی کنم که احدی از جهانیان را عذاب نکرده باشم.
تنها مرا عبادت کن و بر من توکل کن. همانا من پیغمبری مبعوث نکردم که
روزهایش اکمال نشد و مدتش به سر رسید مگر اینکه برای او وصیای قرار دادم.
همانا من تو را بر انبیا برتری دادم و وصیات را بر اوصیا، و تو را گرامی داشتم
با دو بچه شیر و دو نوهات حسن و حسین. پس همانا حسن را معدن علم خود، پس از
گذران مدت پدرش و حسین را خازن وحی خود قرار دادم و او را با شهادت، گرامی
داشتم و او به وسیلهٔ آن به سعادت رسید. پس همانا او برترین کسانی است که شهید
شدهاند و بالاترین شهدا از لحاظ درجه است. کلمهٔ تامّهٔ خود را با او قرار
دادم و حجت بالغه ام نزد اوست. با عترت او پاداش میدهم و عقاب مینمایم. اولین
آنها، علی، سید عابدان و زینت اولیای گذشتهٔ من است و پسرش شبیه جدش محمد است
که باقر علم و معدن حکمت من است. شککنندگان در جعفر، هلاک خواهند شد، منکر او
منکر من است. این قول، حقیقتاً از سوی من پابرجاست که گرامی میدارم جایگاه
جعفر را و او را در مورد شیعیان، یاران و دوستانش، خوشحال میکنم. بعد از او
برای موسی فتنهای کور و تاریک رخ خواهد داد.
حجت من مخفی نمیماند، و همانا اولیای من از جام وفادارتر مینوشند. هر کس هر
کدام از آنها را انکار کند نعمت مرا انکار کرده است و هر کس آیهای از کتاب
مرا تغییر دهد، بر من افترا بسته است.
وای بر افترابندان و منکران! پس از اتمام مدت موسی، بندهام و حبیبم و
برگزیدهام علی، ولیّ و یاور من و کسی است که سختی نبوت را بر دوش او میگذارم
و او را با تصدی آن امتحان میکنم. او را عفریتی مستکبر میکشد، و در شهری که
بندهٔ صالح بنا کرده است، در کنار بدترین خلایقم دفن میشود. این قول بر من
ثابت است که او را با پسرش محمد مسرور سازم؛ جانشین پس از او و وارث علمش. پس
او معدن علم من، جایگاه سرّم و حجتم بر مخلوقات است. بندهای به او ایمان
نمیآورد، مگر آنکه بهشت را جایگاه او قرار میدهم و شفاعتش را در مورد۷۰ نفر
از خویشانش که همگی مستوجب آتش هستند میپذیرم و سعادت به پسرش، علی؛ ولی من و
یاورم و شاهد در خلقم و امین من بر وصیم ختم میشود.
از او دعوت کننده به راهم و خازن علمم، حسن را بهوجود میآورم و آن را با پسرش
(م ح م د) رحمهٔ للعالمین کامل میکنم. او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر ایوب
دارد. پس در زمان او، اولیای من ذلیل گشته، سرهای آنها هدیه داده شود،
همانطور که سرهای رؤسای ترک و دیلم هدیه میشوند. پس کشته و سوزانده شوند و
در خوف و رعب و هراس به سر برند. زمین با خونهای آنها رنگین میشود و فریاد و
فغان زنانشان بالا میرود. آنان به حتم اولیای من هستند. با آنها، تمامی
فتنههای کور و تاریک را دفع میکنم و به واسطه آنها زلزلهها را برداشته، غل
و زنجیرها را باز میکنم. آنها کسانی هستند که صلوات و رحمت پروردگارشان بر
آنها است و آنها هدایت شدگانند».
این لوحی است که خداوند به رسول خدا(ص) هدیه نموده و پدرم به من عطا فرموده است
تا با آن مرا بشارت دهد.
مشخص میشود که شأن نزول این لوح، به مناسبت ولادت امام حسین(ع) بوده و همانا
خداوند تعالی و پیامبرش در روز اول ولادتش، او را از آنچه که بر ایشان ـ امام
حسین(ع) ـ جاری میشود، باخبر میکنند و چارهای از این موضوع نبوده است.
امام حسین(ع) دارای جاذبهٔ خاصی در قلبها هستند، به طوری که به مجرد آنکه
نامش ذکر میشود، آن جاذبه در قلبها پدیدار میشود:
همانا برای حسین(ع) محبتی مخفی در قلبهای مؤمنین وجود دارد.
پس خود او و طفولیتش در قلب مادرش زهرا(س) چگونه است؟ و حالِ مادرش چگونه است
هنگامی که میفهمد که طفلش که الان یک روزه است، سرش را با غریبی و تنهایی،
کنار فرات جدا میکنند؟
اینجاست که مقام فاطمه(س) نزد خدای تعالی متجلی میشود، و زمان بشارت الهی به
حضرت رسول(ص) و حضرت زهرا(س) به واسطهٔ ائمه معصومین(ع) از ذریه حسین(ع) و به
واسطه نقش آنها در این امت تا مهدی(ع) که ذخیره اصلاحگر عالم است، فرا
میرسد.
پس حضرت زهرا(س) فرمود: این کتابی است که خداوند به رسول خدا(ص) اهدا فرموده
است؛ در آن اسم پدرم، شوهرم، اسم دو فرزندم و اسم اوصیای از فرزندانم میباشد و
آن را پدرم به من عطا فرموده تا با آن مرا بشارت دهد.
این کتابی است از خداوند عزیز حکیم به محمد پیامبرش...
اسم عزت و اسم حکمت را با هم جمع نموده است و این بحثی است که تنها به اشارهای
به آن، اکتفا میکنیم و قرائت را ادامه میدهیم تا بفهمیم که این کتاب از کیست!
و به سوی کیست؟
عناوین گوینده و مخاطب را ملاحظه کنید.
گوینده: خداوند عزیز و کلیم.
مخاطب: پیامبر او، نور، سفیرش، حجاب و دلیلش.
در هر یک از این عناوین، بحثی است که وقت ما برای پرداختن به آن کافی نیست، فقط
میخواهم که در کلمه «نورش» تأمل کنید. خداوند متعال در آخر آیه نور میفرماید:
یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الأمثال للنّاس و الله بکلّ شیءٍ علیم.۱
خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت میکند، و این مثلها را خدا برای مردم
میزند و خدا به هر چیزی داناست.
آن چه که میخواهم اشاره کنم این است که هر کسی در این حدیث قدسی دقیق شود،
ملاحظه میکند؛ اولاً در این حدیث، نامهای همه ائمه معصومین(ع) و خصوصیات مهم
آنها کاملاً ذکر شده و این مطابق است با آنچه از اخبار صحیحه از ذکر ائمه از
لحاظ تعداد و اسماء در تورات و انجیل، قبل از تحریفشان موجود بوده است. البته
نصی در تورات بعد از تحریف باقیمانده است که تعداد ائمه(ع) را بیان میکند!
این موضوع را «ابنکثیر» در البدایهٔ والنهایهٔ ج ۶، صفحهٔ ۲۸۰ آورده است:
در توراتی که دست اهل کتاب است این مضمون است: «همانا خدای تعالی به ابراهیم،
اسماعیل را بشارت داد و همانا او را رشد داد و زیاد کرد و از فرزندانش دوازده
عظیم قرار داد».
منظور ابن کثیر آن چیزی است که در تورات فعلی است. در عهد قدیم و جدید، سفر
آفرینش، صحاح هفدهم، آمده است: ابراهیم به خداوند گفت:
ای کاش اسماعیل در حالی که امام تو میبود زندگانی میگذراند. پس خداوند گفت:
ساره همسرت، پسری برای تو به دنیا میآورد و به اسحاق صدایش میزنی و عهد مرا
اقامه میکند و با او عهدی ابدی نسل به نسل منتقل میشود.
و اما اسماعیل، آنچه را که دربارهٔ او گفتی شنیدم، آگاه باش که من او را مبارک
گردانم و به ثمر نشانم و نسل او را زیاد گردانم. از او دوازده رئیس متولّد
میشود و او را امتی بزرگ قرار میدهم، ولی عهدم را با اسحاق که ساره در این
وقت در سال آینده به دنیا میآورد، اقامه میکنم.
کعب الاحبار این عبارت را، «دوازده قیّم» ترجمه کرده و بعضی از ایشان نیز
«دوازده امام» ترجمه کردهاند. متن اصلی در تورات و در منابع سنی و شیعه موجود
است و این مؤیدی است بر بشارت پیامبر(ص).
نکته بعد این که ملاحظه میکنیم در حدیث قدسی از اصحاب و شیعیان ائمه غیر از
اصحاب امام صادق(ع) نام برده میشود، ولیکن هنگامی که آخر حدیث لوح، کلام به
امام مهدی میرسد در آخر حدیث لوح، خداوند به تفصیل از اولیای امام(ع) سخن
میگوید. از آنها به «اولیاء الله» تعبیر میکند و میگوید:
و آن را با پسرش (م ح م د) رحمهٔ للعالمین کامل کنم، با او کمال موسی، بهاء
عیسی و صبر ایوب است پس در زمان ظهورش اولیای من ذلیل میشوند..
ملاحظه بفرمایید، خداوند تعالی اصحاب امام صادق(ع) را منسوب میکند به اینکه
حاملان احادیث اهل بیت(ع) هستند بعد از این که فتنههای شدیدی به شیعه میرسد و
آنها را به امام صادق(ع) منسوب میکند.
امّا هنگامی که از اصحاب مهدی(ع) صحبت میکند، آنها را به خودش منسوب کرده،
تعبیر «اولیائی» به کار میبرد. سپس از اینکه طاغیان، آنها را ذلیل میکنند،
میکشند و آواره میکنند، صحبت به میان میآید؛ تا آنجا که میگوید:
آنان حقاً اولیای من هستند.
امیدوارم توفیق پیدا کنم فرق افراد عصر غیبت و عصر ظهور را بیان کنم.
اینجا ملاحظه میکنیم که فرمایش خداوند تبارک تعالی از امام مهدی(ع) در قالب
صحبت از یاران ایشان و مؤمنین در زمان ایشان آمده است، پس چرا میگوید:
با ایشان تمامی فتنههای تاریک را دفع میکنم و به واسطه ایشان فتنهها و
زلزلهها را برمیدارم.
چرا نگفت با او؟ مثل اینکه خداوند تعالی میگوید همانا وجود ولیّ من مهدی،
بالاتر از این است که بگویم با او دفع فتنهها و زلزلهها میکنم. پس اینها را
با خادمان و یارانش دفع میکنم و او سرور و آقای ایشان است و تواناییهایی که
فقط به او عطا شده، بسیار بالاتر از اینهاست.
چیزی را که اکنون نقل میکنم، از مرحوم سید جمالالدین خوانساری صاحب روضات
الجنات، و از اکابر علمای ماست، مطلب را روشن میکند. ایشان وصیت کرده قبری در
خارج از اصفهان برایش آماده کنند؛ در حالیکه در شهر، قبرستانی تاریخی که
مؤمنین علاقمند به دفن در آن بودند، وجود داشت؛ چرا که پر از علما و صالحین
بود. هنگامی که از دلیل این کار از ایشان سؤال کردند سکوت کرد. اصرار کردند تا
اینکه بیان کرد:
دوستی تاجر داشتم که به صداقت و دیانتش اعتماد داشتم و به من اصرار کرد که وصیّ
او باشم. پس قبول کردم علیرغم آنکه وصایت احدی را قبول نمیکردم و این قصه را
او برایم نقل کرد. او گفت:
از راه عراق به حج بیت الله الحرام رفتم تا در رفت و برگشتم به زیارت ائمه(ع)
نایل آیم. هنگامی که به نجف رسیدم، حوالهای نزد من بود. خواستم در روز حرکت
قافله آنرا تسلیم کنم، امّا تا مغرب تأخیر کردم و وقتی آمدم تا به قافله ملحق
شوم، فهمیدم که قافله رفته است و در سورالنجف را قفل کردهاند. پس آن شب را در
داخل سور گذراندم و اول صبح سریع خارج شدم تا به قافله ملحق شوم، ولی هر چقدر
در صحرا پیاده میرفتم آنها را نمییافتم! متحیر به نجف برگشتم و دیدم که باب
سور هم بسته است پس شب را خارج سور گذراندم. در نیمههای شب ناگهان شخص درویشی
را که لباسهای کهنهای پوشیده بود دیدم. به من گفت: «تو دیشب از قافله جا
ماندهای، چرا نماز شب را ترک کردی؟ بلند شو و با من بیا!» پس چند گام بیشتر با
او برنداشته بودم که شخصی جلیلالقدر را دیدم که به ما نگاه کرد و به درویش
گفت: «او را به مکه ببر»! درویش به من گفت: برو و فلان وقت بیا». در وقتی که
وعده داده شده بود رفتم وی به من گفت: «پشت سر من بیا و قدمهایت را جای قدم من
بگذار». خود جلوی من قرار گرفت و چند قدمی نرفته بود که خودم را در مکه یافتم.
پس خواست با من وداع کند. به او گفتم: بسیار بر من منت میگذارید، اگر لطفتان
را کامل کنید و بعد از حج، مرا به نجف بازگردانی. قبول کرد و در روز و مکان
خاصی با من قرار گذاشت. بعد از آنکه مناسک حج را کامل کردم، به سمت آن مکان
رفتم و او را یافتم. همانطور که مرتبه اول گفته بود: «به من گفت پشت سر من بیا
و قدمهایت را در جای قدمهای من قرار ده» و باز، بعد از چند قدمی دیدم که در
نجف هستم. به من گفت: « این جریان را به رفقایت مگو! به ایشان بگو که با یکی از
ایشان آمدم و قبل از شما رسیدم». سپس به من گفت: «من با تو کاری دارم» گفتم: من
حاضرم، کارتان چیست؟ گفت: «در اصفهان به تو خواهم گفت».
به اصفهان برگشتم، تا آنکه روزی دوست درویشم را در میان حمالان بازار اصفهان
دیدم، به سمت من آمد و به من گفت: «من همان کسی هستم که تو را به مکه رسانیدم و
الان وقت کارم است که به من وعده داده بودی!» گفتم: بله کارتان چیست؟ گفت: «من
در فلان مکان زندگی میکنم و در فلان روز میمیرم، پس به مکان زندگیام بیا و
در صندوق من هشت تومان است، آنها را برای کفن و دفن خرج کن. سپس مرا به مکانی
که قبر خود انتخاب کرده بود برد و گفت: «مرا اینجا دفن کن»!
صاحب روضات الجنات گفت: این همان مکانی است که آن ولیّ خدا انتخاب کرده بود، من
هم اینجا را برای دفن انتخاب کردهام.
این تنها سطح خادمی از اصحاب ایشان(ع) است. پس هنگامیکه خادمانشان کار «آصف بن
برخیا» را انجام میدهند، خود آن حضرت ـ صلواتاللهعلیه ـ چگونه خواهد بود؟
ای حسرت بر عمرمان که گذشت و نفهمیدیم که چه کردیم و از چه کسی دور شدیم؟ چقدر،
از او یاد کردیم تا که او ما را یاد کند؟ و چقدر برای او کار کردیم تا برایمان
جبران کند؟
او امامی است که خداوند تعالی از او به این نحو یاد میکند که، همانا او
خاتمالائمه، کاملکنندهٔ ایشان و رحمهٔ للعالمین است و با او کمال موسی، بهاء
عیسی و صبر ایوب است.
خداوند سبحان تعبیر « رحمهٔ للعالمین» را جز برای رسولالله(ص) که فرموده:
و ما أرسلناک إلاّ رحمهًٔ للعالمین.۲
فقط برای یک نفر دیگر به کار برده وآن حضرت صاحب الزمان(ع) میباشد.
ما نمیتوانیم معنای رحمهٔ للعالمین را بفهمیم مگر آن که معنای: « الحمدلله رب
العالمین» را بفهمیم.
دلیل آن، این است که ربوبیّت عوالم وجودی؛ ملک و ملکوت، دارای مغز و پوستهای
است:
اما لایه ظاهری که عالم ملک است، نیازمند ربوبیت و تربیت به واسطهٔ اسم «
الرحمن» است تا به سمت تکاملش سیر کند و اما مغزی که عالم ملکوت است، نیازمند
به ربوبیت با اسم «الرحیم» است تا به کمالش نایل آید.
همانا قرآن برای تمامی مردم و به طور اخص برای کسانی که میفهمند، معجزه است.
اینها کسانی هستند که درک میکنند کمال بشریت به جز با قرآن که بر قلب
سیدالمرسلین(ص) نازل شده است، متحقق نمیشود. تنها دو نفر مظهر هر دو اسم ـ
الرحمن و الرحیم ـ میباشند: خاتم النبیین(ص) و خاتم الوصیین امام مهدی(ع).
این مقام حجتبن الحسن ـ ارواحنا له الفداء ـ میباشد و انسان فقط وقتی که به
اهلیّت معرفت راه پیدا کند او را میشناسد: و به مغز حکمت و علم میرسد. هر
اندازه در مناطق وجود و تعقل جلو برود، میفهمد که همانا فاعلی که وجود از
اوست، ذات خالق مقدس ـ خدای عزوجل ـ است و کسیکه وجود در همهٔ عوالم، قائم به
اوست حجت خدا بر مخلوقاتش حضرت حجتبن الحسن ـ صلوات الله علیه ـ میباشد.
این گسترهٔ ولایت امام مهدی(ع) و عظمت مقام آن حضرت ـ ارواحنا له الفداء ـ است.
به روایات اهل بیت(ع) رجوع کنید و آنها را بخوانید و از آن چیزی بفهمید و به
مردم، آنچه که از مقام پیامبر(ص) و اهل بیتش(ع)، مخصوصاً امام مهدی(ع)
فهمیدید؛ بشناسانید، چرا که در زمان ما مظلومی مثل آن حضرت(ع) یافت نمیشود.
ایشان آن وجود مقدسی هستند که اگر خداوند او را خلق نمیکرد، عهدش در لوحی که
به سوی پیامبرش فرستاده و با وصفی که برای پیامبرش به کار برده ـ رحمهٔ
للعالمین ـ ختم نمیشد.
اما سایر صفات امام در عهد لوح عبارتند از:
«با او کمال موسی، بهاء عیسی و صبر
ایوب(ع) است». فرصت نداریم که کمال موسی و بهاء عیسی را تبیین کنیم. به صبر
ایوب اشاره میکنم که او مَثلی در صبر پیامبران(ص) میباشد. آیا صبورتر از
انسانی که حجابها برای او برداشته شده است و او امور را به صورت واقعی ولو بعد
از گذشت زمان ـ میبیند، دیدهاید، قبر جدهاش صدیقهٔ کبری را زیارت میکند و
ظلمهایی را که به آن مخدره شده است، مجسم میبیند و پهلوی شکسته و جسم ضعیف آن
حضرت(س) را میبیند.
ایشان قبر جدش موسی بن جعفر(ع) را زیارت میکند، پس ساق پای ایشان را که به
واسطهٔ زنجیرها زخم شده، و بدنش را که به واسطه سم ضعیف شده، مشاهده مینماید.
و جدش علی بن موسی الرضا(ع) را زیارت میکند پس صورتش که سمّ آن را تغییر داده،
میبیند؛ در نجف ضربهٔ شمشیری که بر فرق جدش فرود آمده را میبیند.
سپس به کربلا عروج میکند و آن بدنی را که بر خاک افتاده است میبیند که حتی
ملائکه نمیتوانند آن را نظاره کنند! بله، یقیناً او صبر ایوب دارد...
پروردگارا! ما مقصریم. پروردگارا! ما قاصریم. پروردگارا به حرمتی که ولیّات
حضرت حجت(ع) نزد تو دارد، حرمتی که در عهد با پیامبرت به وسیله جبرئیل بر لوحی
از جانب خودت نازل کردی، و در آن مقام یاران امام مهدی(ع) را بیان کردی، و
اینکه به واسطهٔ ایشان بلا و فتنهها را دفع میکنی و مقام خودش را در درجهای
بالاتر از مقام ایشان قرار دادی، از گناهان ما بگذر و لطفت را شامل حال ما کن
که ما محتاج یک نگاه او هستیم.
پروردگارا! آن چیزی که از تو طلب کردیم، به حقی که از تو بر اوست و حرمتی که او
نزد تو دارد و حقی که با او قرار دادهای و حرمتی که برای او قرار دادهای،
نگاهش را شامل حال ما بفرما و ما را مشمول دعای خیر آن بزرگوار قرار ده.
يکشنبه 13/12/1391 - 14:8
اهل بیت
پژوهشى در مصحف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
ترجمه آزاد و برگرفته از کتاب حقیقه مصحف فاطمه سلام الله علیها عند الشیعه
پیشگفتار
در باره مصحف فاطمه(س) پرسشها و ابهاماتـى است; آیا همان گـونه كه
از عنـوان ((مصحف)) بـرمـىآیـد، قـرآنـى ویژه حضـرت زهـــرا علیهاالسلام بـوده،
یا كتابى در موضوعى دیگر است؟ اگر جواب، فرض دوم است، آیا خـود حضـرت آن را
نـوشته انـد؟ محتـواى آن چیست؟ و اكنون این كتاب كجا است؟
جواب این پرسشها
از روایات مربـوط به ایـن موضوع به دست مىآید.
البته بیان ایـن روایات مختلف است; بعضى محتـواى مصحف را احكام حلال و حرام
مى دانند، برخـى مـى گـویند دیكته كننـده آن پیامبر(ص) بـوده، در حالـى كه
بعضـى جبرئیل را گـوینده آن مى دانند، كه در این صورت باید به ایـن پرسش پاسخ
گوییـم كه آیا جبرئیل با شخصى كه پیامبر نیست، سخـن مى گوید؟ و اگر چنیـن باشد،
چگونه با حضرت فاطمه(س) سخـن گفته است؟ مگر پـس از وفات پیامبـر(ص)، وحـى قطع
نشده بود؟
به هـر روى، پـرسشهاى بسیـارى در ایـن زمینه وجــــود دارد، كه
پـاسخگـویـى به آن، مـورد اهتمـام مقـاله حـاضـر است.
شایع تـریـن پـرسـش
در بـاره ایـن مصحف، عنـوان جنجال بـرانگیز و شبهه ناك آن، یعنـى ((مصحف)) است،
زیرا چنین بـرمـىآیـد كه ایـن مصحف، قرآن خاصى است. اما اگر به روایات بنگریم،
مى یابیـم ایـن مصحف حتـى یك آیه در بـر نـدارد. بسیـارى از بــرادران اهل سنت
مـى پندارند شیعه، قرآنى دیگر ـ به جز قرآن مـوجـود ـ در اختیار دارد! و گمان
بـرده انـد مصحف فـاطمه سلام الله علیها همـان قـرآن است! ایـن پنـدار حتـى در
مطبـوعات دنیاى عرب نمایان شـده است; براى نمـونه روزنامه ((آخر خبـر))
(آخـریـن خبـر) در سـودان از تاریخ ششـم رجب 1416 سلسله مقالاتـى را درج كرده و
مدعى شده است شیعیان قرآنى دیگر به نام مصحف فاطمه دارند! برخـى احادیثـى كه در
بـاره مصحف فـاطمه سلام الله علیها آمـده است، بـا همیـن واژه (=مصحف) است، از
ایـن رو به پندار مزبـور دامـن مى زند; از جمله:
محمـد بـن مسلـم از امام
جعفـر صـادق(ع) روایت مـى كنـد: ((فاطمه علیهاالسلام مصحفى از خـود به جا
گذاشت، كه قرآن نیست.))(2)
على بـن سعیـد از امـام صـادق(ع) روایت مـى كند:
((به خدا سـوگند! مصحف فاطمه علیهاالسلام نزد ماست و در آن حتـى یك آیه از
كتاب الله نیست.))(3) امام صادق(ع) مـى فرمایـد: ((در آن[ مصحف] سه بـرابـر
ایـن قـرآن، مطلب هست.))(4) بـرخـى گمـان كـرده انـد از آن رو كه ((مصحف)) واژه
اى خاص قـرآن است، اگر گفته شود مصحف فاطمه، به معنى قرآن فاطمه(س) است، و چـون
حدیث اخیرى مى گوید:
ایـن مصحف، سه برابر قرآن است، پـس شیعیان معتقدند
قرآن موجود، قـرآنـى ناقص است! غافل از اینكه ذیل احـادیث اشاره دارد كه در
ایـن مصحف حتـى یك آیه وجـود نـدارد. به هـر روى اینك وارد بحث مـى شـویـم و
بـا معنـاى مصحف سخـن را شـروع مـى كنیـم.
معناى مصحف
به آنچه كه متشكل از برگهاى نـوشته شده میان دو جلد باشد،
مصحف گویند (الجامع للصحف المكتوبه بین الدفتین).(5)بنابرایـن مصحف، چند برگ
دارد، نه یك برگ; ولى گاه مى تواند كتاب بیـش از یك برگ نداشته باشد، و نیز
مصحف مـى بایست میان دو جلد باشـد، كه برگها را در بـر داشته باشـد. در نتیجه
بـایـد گفت ((مصحف)) شامل هـر كتابـى مـى شـود و اختصاص به قرآن ندارد، گـو
اینكه معناى مشهور مصحف، قـرآن است. شایسته است یادآور شـویـم واژه مصحف در
قـرآن وارد نشـده و جزء نـامهاى قـرآن نیز شمـرده نشده است.
جلال الدیـن
سیوطى(6) و ابوالمعالى الصالح، یكى از محدثان اسلامى، پنجاه و پنج نام براى
قرآن بر شمرده انـد، كه در میان آنها كلمه ((مصحف)) دیده نمى شود. جالب است
بدانید هیچ كـس به ((سیبـویه)) در نامگذارى كتـابـش به ((الكتـاب)) به رغم
نـامگذارى قـرآن به همیـن نام اعتراض نكرده است، ولـى بر نامگذارى كتاب حضرت
فاطمه به ((مصحف)) اعتـراض كـرده انـد.(7) دكتـر امتیاز احمـد در كتاب ((دلائل
التـوثیق المبكـر للسنه و الحـدیث)) مـى گـویـد:
مصحف فقط به معناى قرآن
نیست، بلكه به معناى كتاب نیز مـى باشد.
وى براى اثبات این مدعا شواهدى را ذكر مى كند.(8) همچنیـن استاد بكـر بـن
عبـدالله در كتـاب ((معرفه النسخ و الصحف الحــدیثیه)) مى گـوید: مصحف از جمله
اصطلاحاتى است كه شامل هر نـوع مجمـوعه اى كه در بـر دارنـده سخنـانـى است، مـى
شــود.(9)
كتـابهاى دیگـر حضـرت زهــرا سلام الله علیها
هیچ یك از علماى شیعى و سنـى بر مصحف فاطمه سلام الله علیها دست نیافته
اند، بلكه با بهره گیرى از احادیث مربـوط به ایـن موضـوع، تا اندازه اى به
محتـوا، املاكننده و نـویسنده آن آشنا شـده انـد.
برخى گفته اند:
مصحف
آن حضـرت در بـر دارنـده امثال و حكـم و مـواعظ و اخبار و عجایب است، و
امیـرمـومنان آن را نـوشته و تقـدیـم حضـرت فاطمه كرده، تا تسلـى بخـش ایشان در
مرگ پـدر باشد(10) بعضـى معقتدند:
ایـن مصحف، شامل احكام تشریعى، اخلاقى و
آنچه در زمان آینده پیش مـىآید، است و حضرت فاطمه(س) آن را از شنـوده هاى پـدر
و شـوهرش جمعآورى كرده است.(11) امام خمینى در وصیت نامه خویـش مى فرماید:
مصحف فاطمه، الهامات خـداونـد متعال بر زهراى مرضیه است.(12) و سیدمحسـن امین
بر ایـن عقیـده است كه حضرت، دو مصحف دارنـد، كه یكى الهام پروردگار و دیگرى
گفته هاى رسـول خدا(ص) به حضرت زهرا است.(13) همان گـونه كه گفته شـد، تعدد
اقـوال در باره محتـواى مصحف، به سبب احادیثـى است كه در كتابهاى مختلف پراكنده
است، و هیچ دلیل عقلى یا تحلیل نظرى ندارد. البته این احادیث، سخـن از كتـابهاى
حضـرت فـاطمه(س) مـى كنـد، نه تنها از مصحف ایشـان. از ایـن رو شایسته مـى
نماید به دیگر كتابهاى منسـوب به ایشان اشاره شـود، تـا از میـان آنها به مصحف
ایشـان دست یـابیـم.
1. كتاب اخلاقى
در احادیث شیعه و سنى، كتابى با ایـن عنـوان ذكر نشده، بلكه در اخبار به
مضمـون آن اشاره شده است. خرائطى از مجاهد نقل مى كند:
ابـى بـن كعب به
دیدار فاطمه - رضـى الله عنها ـ دختر محمد ـ صلى الله علیه و سلـم ـ رفت. فاطمه
به او كتابى پـوشیده در شاخه هاى درخت خـرمـا نشـان داد، كه در آن نـوشته شـده
بـود:
هـر كـس به خـدا و روز قیامت ایمان دارد، با همسایه اش به نیكـى
رفتار كنـد.(14) از روایات دیگـرى كه در بـاره ایـن كتـاب است، چنین برمـىآید
كه ایـن حدیث، گزیده اى از حدیث دیگرى است كه شیخ كلینـى آن را در اصـول كـافـى
به نقل از امـام صـادق علیه السلام آورده است.(15) ((ابـوجعفر محمـد ابن جـریر
بـن رستـم طبـرى)) از علماى قرن چهارم نیز ایـن حـدیث را ـ با ذكر بیـش تـر ـ
در كتاب دلائل الامـامه آورده است.(16) ظاهـرا كسـانـى كه گفته انــد مصحف
فاطمه در بـردارنـده معارف و اخلاق و آداب است، ایـن احـادیث را دیده اند، ولى
خواهیـم گفت مصحف فاطمه(س) شامل نكات اخلاقى نیست، زیـرا هیچ دلیلـى بـر ایـن
مطلب وجـود ندارد.
2. كتاب تشریعى
چنین كتابـى با چنیـن عنـوانى نیز در
احادیث ذكر نشده است، ولى امـام صـادق علیه السلام در پـاسخ به پـرسشهاى
كـارگزار منصـور ـ خلیفه عباسى ـ آنچه را مى فرماید، مستند به ایـن كتاب مى
كند(17)
از این رو چنیـن فهمیـده مـى شـود كه حضرت فاطمه داراى كتابـى در
احكام شرعى بوده است.
علامه سیـدمحسـن امیـن ایـن كتاب را مصحف فاطمه
دانسته است(18)، ولى باید گفت روایاتى وجـود دارد ـ ذكر خـواهد شد ـ كه مى
گـوید مصحف آن حضرت در بر دارنده احكام حلال و حرام نیست، و اگر چنیـن احكام
فقهى ذكـر شـده، در مصحف و روایتـى دیگـر از حضـرت فاطمه سلام الله علیها است،
كه از پـدر بزرگـوارش پیامبر اسلام نقل كرده است. (19)
3. لوح فاطمه
لـوح به صفحات پهن چـوبى یا استخـوانى گفته شـود، كه در فارسى، تابلـو یا تخته
نامیـده مـى شـود. وجـود ایـن لـوح در بسیارى از احـادیث ذكـر شـده است، زیـرا
در بـر دارنـده نام امامـان شیعه علیهم السلام است.
ابـوالفتح كراجكى
(متوفى 449ه) معتقد است: تمامى شیعیان در صحت محتـواى این لـوح اتفاق نظر
دارنـد.(20) در كتاب كمال الـدیـن و تمام النعمه صدوق مضمون این لوح ذكر شده
است.(21) محتـواى ایـن لوح ـ و به نظر برخى خـود لوح ـ هدیه خدا به پیامبر
بـوده است، كه پیـامبـر آن را به حضـرت فـاطمه سلام الله علیها بخشیــد.(22)
4. وصیت نامه
در روایـات متعدد و بـا سنـدهـاى مختلف آمـده است: حضـرت زهـرا سلام الله
علیها كتابى از خـود به جا گذاشت كه وصایایـش را در آن نـوشته بـود.(23) ایـن
وصایا، امـور شـرعى ـ از جمله تكلیف هفت باغى كه از سوى رسـول الله(ص) وقف آن
حضـرت شـده بـود ـ و امـور سیاسـى بـود.(24) ایـن وصـایا از شمار مطـالبـى است
كه در مصحف فاطمه(س) وجود داشته است.
5. مصحف فاطمه(س)
وجـود ایـن كتاب
نیز در روایات مختلف با سندهاى متعدد ذكر شـده است. همان گـونه كه گفته شد
پرسشهایـى در باره ایـن كتاب وجـود دارد; از جمله: چه كسى ایـن كتاب را املا
كرده است؟ نـویسنده آن كیست؟ محتـواى آن چیست؟ آیا در ایـن كتاب اشاره به
تحـریف قرآن شـده است؟ هـم اكنـون ایـن كتـاب كجـا است و در دست كیست؟ و ...
اعتبار روایات مصحف فاطمه(س)
شاید مهمتریـن پرسش در باره مصحف، صحت و اعتبار روایات آن است، زیرا دیگر
پـرسشها پـس از تبیین اعتبار روایات ایـن كتاب مطـرح مـى شـود. از ایـن رو در
ابتـدا بـایـد وارد ایـن بحث شـویم.
راههاى تشخیص صحت روایت
براى
فهمیدن صحت روایات، راههاى مختلفى وجـود دارد،كه مهمتریـن آن سه راه است:
راه اول، بررسى اشخاص (= راویان) مـوجـود در سند حدیث است. اگر همگـى ایـن
راویـان مـورد اعتمـاد بـاشنـد، خبـر معتبـــر است.
راه دوم، قـرایـن دیگر
به جز سنـد است، زیرا گاه تمامـى راویان داراى شـرایط لازمند، ولـى قراینـى ـ
مانند روى گردانـدن علما و عمل نكـردن به آن حـدیث از سـوى ایشـان ـ وجــود
دارد، كه دلالت مى كند اشكالى در ایـن حدیث هست، و گرنه آن را كنار نمى
گذاشتند.
همچنان كه گاه سند حدیث، صحیح و سالـم نیست، ولـى قراینـى دیگر
ماننـد عمل علمـا طبق حـدیث بـاعث اعتمـاد به آن خبـر مـى شـود.
راه سوم،
اعتقاد به تفاوت میان احادیث مربـوط به احكام شرعى با غیر آن ـ یعنـى احادیث
مربـوط به عقایـد یا تاریخ ـ است. گـونه اول، یعنـى روایات فقهى لازم است سنـدا
معتبر باشـد، ولـى بـراى اثبات گونه دوم، اتفاق نظر علما كافى است. مى تـوان
راه سـوم را مندرج در راه پیشیـن دانست، زیرا در هر روى، ملاك اعتبار حـدیث،
اعتمـاد به آن است، بـىآنكه به راویـان تـوجه كنیـم.
مصحف فـاطمه(س) و
راههاى تشخیص صحت و اعتبـار روایـات
اینك نوبت آن رسیده كه به پرسـش مطرح شده پاسخ دهیم و بگوییـم:
روایات
مصحف فاطمه(س) با هر یك از راههاى مزبـور، صحیح و معتبر است، زیرا از طریق سـوم
اگر بخـواهیم بررسـى كنیـم تمامى علماى شیعى روایات ایـن مصحف را پذیرفته، و ما
به عنـوان مخالف، كسـى را نمى شناسیم. ایـن مطلب باعث تقویت وثوق به روایات از
راه دوم است، گو اینكه برخى گفته اند:
مگر مى شود جبرئیل بر فاطمه(س) نازل
گردد و به او ایـن مطالب را بگـوید، و علـى علیه السلام آنها را بشنود و
بنـویسـد؟! با اینكه علـى(ع) از فاطمه(س) افضل است و سزاوار مـى نماید به ایشان
وحـى شـود، نه به همسرشان! ما به ایـن اشكال پاسخ خـواهیـم داد، ولى فعلا به
نقل آنچه علامه سیدمحسـن امیـن گفته است، بسنده مى كنیـم:
استبعادى نـدارد
و جـاى انكـار نیست كه جبـرئیل بـا زهــــــرا علیهاالسلام سخـن گـوید و على
علیه السلام آن را بشنود و در كتابى كه به نام ((مصحف فاطمه)) است، بنـویسد.
گـو اینكه اصحاب مـورد وثـوق ایـن سخنـان را از امـامـــــان اهل بیت علیهم
السلام روایت كرده انـد. مـن به كسانـى كه ایـن امر را انكار كـرده، یا آن را
بعیـد مـى شمـرند، و یا مبالغه گـویـى و دور از انصاف مـى داننـد، مـى گـویـم:
آیا در قدرت خداى متعال شك دارند؟ یا در اینكه پاره تـن[ رسـول الله] زهرا
شایسته این كرامت باشد؟ و یا در صحت ایـن روایات به رغم گفته ائمه هدى، كه ذریه
آن حضرت و مورد وثـوقند؟
در حالـى كه ایـن كـرامت بـراى ((آصف بـن بـرخیا))
وزیـر سلیمان علیه السلام رخ داد و او گرامـى تر از آل محمد نزد خـدا نیست!(25)
صحت و اعتبـار روایـات مصحف فـاطمه(س)، از راه اول نیز ثـــابت مى شود، زیرا
كلینى در كافى در ضمـن روایات ایـن احادیث، سند را صحیح مى داند. (26) در یكـى
از ایـن روایات امام صادق علیه السلام مى فرماید:
فاطمه پـس از رسـول الله
صلـى الله علیه و آله هفتاد و پنج روز زنده ماند و به خاطر پـدرش دچار حزن
بسیار بـود. جبرئیل به نزد او مىآمد و به سبب مرگ پدرش به او دلدارى و تسلـى
خاطر مـى داد.
به ایشان از پـدرش و جـایگاه او و به كسـانـى كه از ذریه
فاطمه خواهند بود، خبر مى داد. على علیه السلام ایـن اخبار را مى نوشت، و این
مصحف فاطمه است.(27)
عنـوانـى كه بـاعث فهم اشتبـاه شـده است
گفتیـم عنـوان ((مصحف فاطمه)) گاه باعث ایـن تـوهـم مى شـود كه قرآنـى ویژه
حضـرت زهرا علیهاالسلام وجـود داشته است، همچنان كه از ((مصحف عبـدالله بـن
مسعود)) و ((مصحف عایشه)) و یــا ((مصحف ابـى بـن كعب)) برمىآید، ولـى وقتـى
لغتنامه ها را بررسـى كنیـم، پندار مزبور زدوده مى شود و مى فهمیـم مصحف، منحصر
در قرآن نیست.
همچنین گفتیـم این كتاب در بردارنده هیچ آیه اى نیست، از
ایـن رو در مـوضـوع قرآنى نمى باشد. و نیز در ضمـن سخنان گذشته اشاره شد ایـن
كتاب از سـوى آن حضرت، نـوشته یا اولا نشده است، و از آن رو به آن ((مصحف
فاطمه)) گفته انـد كه هـدیه اى الهى به ایشان بـوده است. بنابراین نویسنده یا
گوینده ایـن سخنان كیست؟ اگر محتـواى این مصحف، قرآن نیست، چه چیز در آن یافت
مى شود؟ حجـم ایـن كتاب چقدر است؟ و ...
نویسنده مصحف
روایـات بسیـارى وجـود دارد كه در آن، حضـرت علـى علیه السلام به عنـوان
نگـارنـده مصحف معرفـى شـده است; از جمله امـام صـــادق علیه السلام در جـواب
سـوال ((حمـاد بـن عثمـان)) مبنـى بـر اینكه نـویسنـده مصحف كیست، مى فرماید:
امیرمـومنان هر چه را مـى شنید، مـى نـوشت، تـا اینكه به صـورت كتـابـى در
آمـد.(28)
گوینده احادیث
1. برخـى گفته اند گـوینده سخنان مـوجـود در مصحف، خـداوند است.
امام
صادق علیه السلام مـى فـرمایـد: ((مصحف فاطمه نزد ماست ... و خـداونـد آن
سخنـان را گفته و بـر حضـرت فـاطمه الهام كــــرده است.))(29) ایـن گونه الهام
براى مادر حضرت موسى علیه السلام نیز وجـود داشته است. در سوره قصص، آیه هفت
آمده است: به مادر موسى الهام كردیم او را شیر ده و ...
2. بعضـى معتقـدند
این سخنان از آن جبرئیل است. ایـن احتمال در حـدیثـى به نقل از امام صادق علیه
السلام گفته شده است.(30) امام حسیـن علیه السلام مـى گـویـد: ((مصحف فـاطمه
نزد ما است. به خـدا سوگند! یك حرف از قرآن در آن نیست. سخنان ایـن مصحف از آن
رسول الله و خط على علیه السلام است)).(31) بنابراین حدیث، گوینده سخنان ایـن
مصحف، رسـول الله (= فرستاده خـدا) است. علامه مجلسـى در ذیل ایـن حـدیث مـى
گـوید:
مقصـود از فرستاده خدا، جبرئیل است. همچنان كه در آیات بسیارى، به
ملائكه، رسولان خدا گفته شده است.(32) البته چه بگوییـم سخنان ایـن مصحف از آن
خدا است یا جبرئیل، تفاوتى ندارد، زیرا خداوند به واسطه جبـرئیل، ایـن احادیث
را گفته است; ولـى نمـى تـوانیـم معتقـد باشیـم مقصـود از ((رسـول الله))
پیامبر اسلام است، زیرا روایات بسیارى تصریح دارد سخنان ایـن مصحف پس از وفات
رسول الله صلـى الله علیه و آله و در تسلاى وفات آن حضرت، براى حضرت فاطمه سلام
الله علیها گفته شده است.
گـو اینكه احتمال دارد حضـرت فاطمه(س)، دو مصحف
داشته، كه یكـى سخنان رسـول الله و دیگرى سخنان جبرئیل بـوده است; یا ممكـن است
بگوییـم مصحف فاطمه، یك كتاب بیـش تر نبوده، ولى شامل دو بخـش ـ سخنان رسول
الله و سخنان جبرئیل ـ بوده است. سیدمحسـن امیـن در كتـاب ارزشمنـد اعیـان
الشیعه معتقـد به ایـن گفتــار است.(33)
پـس از اینكه دانستیـم سخنان ایـن
مصحف از آن پـروردگـار ـ به واسطه جبـرئیل ـ و نـویسنـده آن امام علـى علیه
السلام است، ایـن پرسـش پیـش مـىآید كه چرا به حضرت فاطمه سلام الله علیها
منسـوب شده است؟ به رغم آنكه حضرت نه گـوینده و نه نگارنده آن است! در پاسخ
باید گفت ایـن سخنان براى حضرت فاطمه و براى تسلاى خاطر او نازل شـد، از این رو
ایـن مصحف، منسـوب به حضرت فاطمه است. نظیر ایـن امر در انتساب تـورات به حضرت
مـوسـى(ع) و انجیل به حضـرت عیسـى(ع) و زبـور به داود(ع) دیـده مـى شـود.
همچنـان كه در قـرآن مـى خـوانیـم: صحف ابـراهیـم و مـوسـى.(34)
پی نوشت ها:
1ـ ایـن كتاب توسط اكرم بـركات نـوشته شـده و در 1418ه.ق تـوسط
دارالصفوه بیروت به چاپ رسیده و از سـوى نگارنده براى ترجمه در اختیـار
نـویسنـده ایـن مقـاله گذاشته شـده است.
2ـ بحارالانـوار، مجلسى (م1111ه$)،
ج26، ص41، ح73، چاپ دارالكتب الاسلامیه، تهران.
3ـ همان، ج27، ص271، ح3.
4ـ كـافـى، كلینـى، ج اول، ص239، ح اول.
5ـ صحـاح تـاج اللغه و صحـاح العربیه، جـوهـرى ج4، ص;1383 تـاج العروس، زبیدى،
ج6، ص161.
6ـالاتقان فـى علـوم القـرآن، ج اول، ص51 ـ 52، چـاپ دارالفكـر،
بیروت.
7ـ معالـم المدرستیـن، مرتضى عسكرى، چاپ مـوسسه بعثت، ج2، ص34.
8ـ
ترجمه دكتر عبـدالمعطـى امیـن، چاپ دانشگاه پژوهشهاى اسلامـى پاكستان، ص268 ـ
269.
9ـ چـاپ دارالـرایه، جـده، ص 28 ــ 31.
10ـ المراجعات،
سیدعبـدالحسین شرف الـدین، تحقیق حسیـن الراضـى، چـاپ دارالكتـاب الاسلامـى،
ایـران، ص521.
11ـ سیـره الائمه الاثنـى عشـر، سیـدهـاشـم معروف الحسنـى،
چــاپ دارالتعارف، بیـروت، ج اول، ص96 ـ 97.
12ـ النـداء الاخیر، چاپ
مـوسسه تنظیـم و نشر آثار امام، تهران، ص12 13ـ اعیـان الشیعه، چـاپ الانصـاف،
بیـروت، ج اول، ص313 ــ 314.
14ـ مكارم الاخلاق و معالیها، محمـد بـن جعفر
سامرى، خرائطـى، چاپ مكتبه السلام العالمیه، قـاهـره، ص43.
15ـ عوالـم
العلـوم، عبدالله بحرانى اصفهانى، تحقیق موسسه امام مهدى، قم، ج11، ص583.
16ـ چاپ اعلمى، بیروت، ص5.
17ـ فروع كافـى، كلینى، تحقیق علـى اكبر غفارى،
چاپ دارالاضـواء، بیروت، ج3، ص705، ح2.
18ـ اعیـان الشیعه، چـاپ الانصـاف،
بیـروت، ج اول، ص314 ـــ 315.
19ـ سیره الائمه الاثنى عشر، سیدهاشـم معروف
الحسنـى، ج اول، ص96 ـ 97.
20ـ الاستنصار فى النفـس على الائمه الاظهار، چاپ دارالاضواء، ص18.
21ـ
تحقیق غفـارى، چـاپ مـوسسه نشـر اسلامـى، قـم، ج اول، ص311.
22ـ الارشاد، شیخ مفید، چاپ بصیرتى، قم، ص;262 كمال الدیـن، صدوق، ج اول،
ص;312 بحـارالانـوار، مجلسى، ج36، ص201.
23ـ تهذیب الاحكام، طـوسى، تحقیق
خرسان، چاپ دارالاضـواء، بیروت، ج9، ص144، ح50.
24ـ بحـارالانـوار، مجلسـى، ج103، ص185 ـ 186، ح14.
25ـ اعیان الشیعه،
چاپ قدیـم، چاپخانه الانصاف، بیروت، چاپ سوم، 1370ه، ص314. سیدحسـن امین،
فرزنـد مـولف، ایـن قسمت را در چاپ جدید حذف كرده است.
26ـ كافى، ج اول،
ص239، ح اول; بحارالانـوار، مجلسـى، ج26، ص39، ح;70 رجـال نجـاشـى، ص204 ـ ;205
رجـال طـوسى، ص366.
27ـ اصـول كافـى، ج اول، ص241، ح;5 بحـارالانـوار،
مجلسـى، ج26، ص41، ح72.
28ـ اصـول كافى، كلینى، ج اول، ص240، ح;2 بحارالانـوار، مجلسـى، ج26، ص44،
ح77.
29ـ بحـارالانـوار، مجلسـى، ج26، ص39، حـدیث 70.
30ـ اصـول كـافـى،
كلینـى، ج اول، ص241، حدیث 5.
31ـ بحـارالانـوار، مجلسـى، ج26، ص46، حـدیث 94.
32ـ حج، ;75 فـاطـر،
;1 انعام، ;61 اعراف، ;37 هـود، ;69 حجـر، ;15 مریم، 17 ـ 19 و ...
33ـ
چـاپ قـدیمـى چـاپخـانه الانصـاف، بیـروت، ج اول، ص314.
34ـ سوره اعلى
(87)، آیه 19.
lمنبع:
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Shahadat/87/Fazael/Moshaf/03.aspx
يکشنبه 13/12/1391 - 14:7
اهل بیت
مصحف فاطمه(س) از نگاه امامان
محمد حسن امانى
فاطمه(س) خود سرى از اسرار الهى است و دسترسى و شناخت مقام بلندش براى
ما انسانهاى خاكى به سادگى ممكن نیست، بالاتر از آن، گوشههاى بسیارى از
زندگانىاش چون در در صدف مخفى و پنهان باقى مانده است.
مصحف فاطمه(س)، سرچشمه جوشان معنویت و دانشها كه از طریق وحى بر او نازل
گشته مانند قبر مطهرش رازى است كه در پرده مانده و در اختیار ما خاكیان
نیست. به راستى مصحف فاطمه(س) چیست؟ چه زمانى به وجود آمد؟ چه مطالبى را در
بر دارد؟ و اكنون كجاست و در اختیار كیست؟ و ... پرسشهایى است كه تا حدودى
پاسخ آنها در این نوشتار مختصر روشن مىگردد.
محدثه
از نامهاى معروف فاطمه زهرا(س) محدثه است كه امام صادق(ع) در سبب
نامگذارى مادرش فاطمه به محدثه چنین مىفرماید:
انما سمیت فاطمة محدثة لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتنادیها كما
تنادى مریم بنت عمران (1) اینكه فاطمه(س) به محدثه نامگذارى شد
چون فرشتگان پیوسته از آسمان فرود مىآمدند و به فاطمه(س) خبر مىدادند
همانطور كه به مریم دختر عمران خبر مىدادند.
فرشتگان خطاب به فاطمه(س) این آیات را تلاوت مىكردند: - یا فاطمة - ان
الله اصطفیك و طهرك و اصطفیك على نساء العالمین - یا فاطمة - اقنتى لربك
واسجدى واركعى مع الراكعین. (2)
فاطمه(س) به فرشتگان خبر مىداد و آنان به او خبر مىدادند و سخنانى با
یكدیگر داشتند كه در یكى از شبها فاطمه به آنها گفت: آیا مریم دختر عمران
بر زنان عالم برترى ندارد؟
گفتند: مریم در روزگار خویش بانوى بزرگ زنان بود ولى خداوند عز و جل تو
را در عصر خویش و در عصر او بزرگ بانوى زنان قرار داده است و تو «سیدة نساء
الاولین و الآخرین» هستى. (3)
گر چه فرشتگان با كسى جز انبیاء الهى گفتگو نداشتند ولى چهار بانوى بزرگ
در تاریخ انبیاء بودند كه پیامبر نبودند و در عین حال فرشتگان با آنان سخن
مىگفتند:
الف) مریم، مادر حضرت عیسى(ع)
ب) همسر عمران مادر حضرت موسى و مریم(علیهماالسلام)
ج) ساره، مادر حضرت اسحاق و یعقوب(ع)
د) فاطمه زهرا(س). (4)
پیامبر اسلام(ص) در بستر بیمارى از هوش رفته بود كه در خانه كوبیده شد.
فاطمه(س) فرمود: كوبنده در كیست؟ عرض كرد: مرد غریبى هستم و پرسشى از رسول
خدا دارم اجازه ورود مىدهید؟ فاطمه پاسخ داد: برگرد خدا تو را رحمت كند!
حال رسول الله مساعد نیست.
رفت و سپس برگشت و در را زد و گفت: غریبى است كه از رسول خدا اجازه
مىگیرد آیا به غریبان اجازه ورود مىدهند؟ ناگاه رسول خدا(ص) به هوش آمد و
فرمود: اى فاطمه! آیا مىدانى چه كسى است؟ عرض كرد: خیر یا رسول الله!
فرمود: این همان است كه جماعتها را بهم مىزند و لذتهاى دنیوى را از بین
مىبرد او فرشته مرگ است! به خدا قسم پیش از من از احدى اجازه نگرفت و پس
از من از كسى اجازه نخواهد گرفت و به سبب بزرگوارى و كرامتى كه در پیشگاه
خداوند دارم تنها از من اجازه مىگیرد به او اجازه ورود بده!
فاطمه فرمود: داخل شو خداوند تو را رحمت كند!
فرشته مرگ چون نسیم ملایمى وارد شد و فرمود: السلام على اهل بیت رسول
الله
(5)
این جریان ناگوار از نوع سخنانى است كه فاطمه زهرا(س) با فرشته داشته
است و به راستى كه فاطمه محدثه است.
پیدایش مصحف فاطمه(س)
زهرا(س) پس از رحلت پیامبر(ص) 75 یا 95 روز، در جهان زندگى كرد. در این
مدت بسیار كوتاه كه دوره صبر و استقامت، حمایت از حریم ولایت و در عین حال
حزن و اندوه زهراى مرضیه بود; جبرئبل امین - فرشته وحى - بر او فرود آمد و
با گزارشهایى كه از منزلت پدر بزرگوارش در نزد خدا و نیز آینده تاریخ اسلام
و تشیع الهام مىكرد كتاب ارزشمندى به نام «مصحف فاطمه(س)» براى امامان
معصوم(ع) به یادگار ماند.
امام صادق(ع) در پاسخ به محدثانى كه در باره مصحف فاطمه(س) سؤال كردند
مدت طولانى سكوت كرد. ... ثم قال: انكم لتبحثون عما تریدون و عما لا تریدون
ان فاطمة مكثتبعد رسول الله(ص) خمسة و سبعین یوما و كان دخلها حزن شدید
على ابیها و كان جبرئیل(ع) یاتیها فیحسن عزاءها على ابیها و یطیب نفسها و
یخبرها عن ابیها و مكانه و یخبرها بما یكون بعدها فى ذریتها و كان على(ع)
یكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة(س)
(6)
سپس فرمود: شما در باره چیزهایى كه چه لازم دارید و یا لازم ندارید
جستجو و تحقیق مىكنید. فاطمه(س) پس از رسول خدا هفتاد و پنج روز حیات داشت
و بر اثر رحلت پدرش اندوه فراوان بر او وارد گشت. جبرئیل - فرشته وحى -
پیوسته بر او فرود مىآمد و ناگواریها و اندوه جدایى پدر را به خوبیها جلوه
مىداد و به جانش آرامش مىبخشید. به او از پدر و جایگاه بلندش در نزد
پروردگار خبر مىداد و نیز از حوادث آینده كه بعد از فاطمه(س) نسبتبه
فرزندانش واقع خواهد شد گزارش مىداد. على(ع) تمام آن گزارشها و اخبار را
مىنوشت كه همین مصحف فاطمه(س) را شكل داد.
در حدیث دیگرى امام صادق(ع) در پاسخ محدثى كه سؤال كرد: مصحف فاطمه
چیست؟ چنین فرمود: خداوند متعال زمانى كه پیامبر را قبض روح كرد،بر
فاطمه(س) از اثر رحلت پیامبر(ص) اندوهى وارد شد كه جز خداى عز و جل كسى
نمىداند چه حزنى بود. لذا خداوند فرشتهاى را به سوى او فرستاد تا غم و
اندوهش را برطرف نماید و با او سخن گوید. فاطمه(س) جریان را به
امیرالمؤمنین گزارش داد و على(ع) فرمود: هر وقت ورود فرشته را احساس كردى و
صدایش را شنیدى به من بگو و مرا از سخنانش آگاه كن. بنابراین
امیرالمؤمنین(ع) آنچه را كه مىشنید مىنوشت تا آنكه از سخنان و گزارشهاى
نوشته شده مصحفى به وجود آمد. (7)
با دقت در این دو حدیثشریف مىتوان گفت:
الف: مصحف فاطمه(س) در فاصله زمانى پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) تا شهادت
صدیقه طاهره(س) به وجود آمده است.
ب: مصحف فاطمه(س) سخن وحى است كه توسط جبرئیل امین(ع) به فاطمه زهرا(س)
الهام شده است.
ج: مصحف فاطمه(س) به دست مبارك مولا على(ع) نوشته شده است.
زمینههاى مصحف در زمان پیامبر
گرچه پیدایش و اتمام مصحف فاطمه(س) پس از رحلت رسول خدا انجام گرفت و از
جانب خداوند به او الهام گشت كه احادیث زیادى بر این دلالت دارد; ولى در
برخى از روایات زمینههاى پیدایش آن را از زمان حیات رسول الله مىداند.
از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود: مصحف فاطمه(س) به املاء رسول
الله و خط على(ع) شكل گرفت. (8)
چنین مصحفى در چندین حدیثبا اسناد مختلف از امام صادق(ع) نقل شده است و
اینكه رسول خدا املا كرد و على(ع) با دست مباركش نوشت این نظریه را اثبات
مىكند كه مصحف فاطمه(س) در زمان پدرش بوجود آمد.
البته برخى قائلاند كه جمله «رسول الله» در این احادیث منظور پیامبر
اسلام نیست، بلكه همان فرستاده خدا فرشته وحى است كه اخبار و گزارشها را
املا كرد و على(ع) آنها را نوشت. (9)
شاهدى كه سخن این گوینده را تایید مىكند حدیثى است كه ابوبصیر از امام
صادق(ع) نقل كرده و در آن كلمه رسول نیست. «انما هو شىء املاه الله علیها
و اوحى الیها» (10) همانا - مصحف فاطمه(س) - چیزى است كه خداوند
آن را بر فاطمه(س) املاء و به سوى او وحى كرد. و روشن است كه املاء خدا به
واسطه فرشته وحى است.
بنابراین مفهوم این احادیث نیز شبیه آن روایاتى مىشود كه پیش از آن نقل
كردیم كه در آنها پیدایش مصحف فاطمه را پس از رحلت پیامبر(ص) مىداند.
البته صحیفههایى از مصحف فاطمه(س) كه برگها و قسمتهاى جزئى از آن
مجموعه ارزشمند خدادادى است پیامبر در زمان حیات به فاطمه(س) ارزانى داد كه
بعدها كامل گشت و به نام مصحف فاطمه(س) در اختیار امامان
معصوم(علیهمالسلام) قرار گرفت. چرا كه بخشى از آن مصحف در زمان پیامبر(ص)
در اختیار جابر بنعبدالله انصارى (11)
قرار گرفت كه هماكنون همین صحیفه در جوامع حدیثى شیعى در دسترس
علاقهمندان است.
امام صادق(ع) فرمود: پدرم - امام محمدباقر(ع) - به جابر بنعبدالله
انصارى گفت: پرسشى داشتم كه هر وقت مناسب شد آن را مطرح كنم. جابر عرض كرد:
هر زمان كه دوست داشتى در محضرتان خواهم بود. تا آنكه فرصت مناسبى پیش آمد
و پدرم خطاب به جابر گفت: اى جابر! به من خبر ده از لوحى كه در دست مادرم
فاطمه دختر رسول الله (علیهما السلام) دیدى و مادرم از نوشتههاى آن لوح به
تو چه خبر داد؟
جابر عرض كرد: خداى را گواه مىگیرم كه در حیات رسول خدا براى عرض تبریك
ولادت حسین(ع) بر مادرت فاطمه(س) وارد شدم كه در دستش لوح سبزرنگى چون زمرد
درخشش داشت و در آن نوشته سفیدى كه چون خورشید نورانیت داشت مشاهده كردم.
عرض كردم: پدر و مادرم فدایت اى دختر رسول الله! این لوح چیست؟ فرمود: این
لوحى است كه خداوند به پیامبرش هدیه داده است و در آن نام پدرم، نام همسرم،
نام فرزندانم و نام اوصیاء از فرزندان نوشته شده است كه پدرم آن را به من
بخشید تا به سبب آن مرا خشنود كند. جابر گفت: مادرت فاطمه(س) آن را به من
عطا كرد و خواندم و از آن رونوشت كردم. پدرم - امام محمدباقر(ع) - به جابر
گفت: آیا ممكن است آن نوشته را بر من عرضه كنى؟ گفت: آرى! پدرم همراهش به
منزل جابر رفت و پیش از آنكه آن لوح را بیاورد ناگاه صحیفهاى از ورق نازكى
كه در آن نوشته شده بود درآورد و گفت: اى جابر! نگاه كن در نوشته خودت تا
من برایتبخوانم. جابر هم در نوشته خودش نگاه كرد و پدرم از روى نوشتهاى
كه داشتخواند; تا جایى كه این دو نوشته حتى در یك حرف هم با یكدیگر تفاوت
نداشتند.
آنگاه جابر گفت: خدا را گواه مىگیرم نوشتهاى كه در آن لوح دیدم چنین
بود... (12)
نشانه امامت
مصحف فاطمه(س) به عنوان اسرار رسالت و امامت، تنها در دست ائمه معصومین
(علیهمالسلام) به یادگار ماند و در بین حجتهاى خدا در روى زمین یكى پس از
دیگرى دستبه دست گشت كه در اختیار داشتن آن را یكى از نشانههاى امامت
دانستهاند.
امام رضا(ع) وقتى علامت و نشانههاى امام معصوم را شمارش كرد فرمود:
«و یكون عنده مصحف فاطمة(س)» (13)
مصحف فاطمه(س) در نزد او از نشانههاى امامت مىباشد.
روایات بسیارى دلالت دارد بر اینكه «جامعه»، «جفر» و «مصحف فاطمه(س)»
در نزد ائمه است كه در فرصت مناسب به آنها مراجعه و مشكلات و نیازهاى فكرى
و علمى انسانها را حل مىكردند. تمام این آثار گنجینههاى گرانبهایى از
معارف و دانشها بود كه تصور آنها در افكار مادى ذهن بشر نمىگنجد.
ابوبصیر مىگوید: به حضور امام صادق(ع) رسیدم و عرض كردم: قربانت گردم!
از شما سؤالى داردم، راستى در اینجا كسى - نامحرمى - هست كه سخن مرا
بشنود؟، امام صادق(ع) پردهاى را كه میان آنجا و حجره دیگر بود بالا زد و
در آنجا سر كشید سپس فرمود: اى ابا محمد! هر چه مىخواهى بپرس.
... آنگاه فرمود: اى ابا محمد! همانا «جامعه» نزد ما است و مردم چه
مىدانند «جامعه» چیست؟ عرض كردم: قربانتشوم! جامعه چیست؟ فرمود: طومارى
استبه طول هفتاد ذراع با املاء رسول خدا و دستخط على(ع) كه تمام حلال و
حرام و همه نیازهاى مردم در آن موجود استحتى جریمه خراش.
... آنگاه فرمود: همانا «جفر» در نزد ما است و مردم چه مىدانند «جفر»
چیست؟
عرض كردم: جفر چیست؟ فرمود: مخزنى از چرم است كه علم پیامبران و اوصیاء
و دانشمندان گذشته بنىاسرائیل در آن وجود دارد.
... آنگاه فرمود: و ان عندنا لمصحف فاطمه(س) و ما یدریهم ما مصحف
فاطمه(س)؟
(14)
همانا مصحف فاطمه(س) در نزد ما است و مردم چه مىدانند كه مصحف فاطمه(س)
چیست؟
ابوعبیده حذاء مىگوید: ابوجعفر - امام محمدباقر(ع) - خطاب به من فرمود:
اى ابا عبیده! كسى كه نزد او شمشیر رسول الله، زره، پرچم برافراشتهاش و
مصحف فاطمه(س) باشد، چشم روشنى دارد.
راوى نقل مىكند در محضر امام
صادق(ع) بودم كه جمعى از محدثان نیز در مجلس حضور داشتند یكى از محدثان
(15)
خطاب به امام عرض كرد: قربانت گردم! عبدالله بنحسن
(16) در باره امامت و خلافت مىگوید: این منصب از آن ماست و
به
دیگران نخواهد رسید! امام صادق(ع) پس از سخنانى فرمود: چه شگفتانگیز است
از عبدالله! مىپندارد كه پدرش
على(ع) امام نبوده؟ ولكن به خدا قسم (در
حالى كه با دستبه سینهاش اشاره مىكرد) اسرار نبوت و نیز شمشیر و زره
رسول الله در نزد ما است. «و عندنا و الله مصحف فاطمة» به خدا قسم مصحف
فاطمه(س) در نزد ما است.
(17) مصحف فاطمه(س) قرآن نیست
برخى از نااهلان و یا مغرضان بر شیعه خرده گرفتهاند كه شیعیان قرآن
دیگرى تراشیدهاند! و ممكن است در عصر حاضر نیز چنین اتهاماتى را وارد كنند
و ناآگاهانه به باد انتقاد بگیرند. این انتقادهاى نابخردانه و اهانتهاى
ناروا ممكن است از چند چیز نشات گیرد:
الف: عدم رجوع به متون و منابع حدیثى و جوامع روایى شیعى و ناآگاهى و
عدم اطلاع از اینكه تشیع كه قائل است زهراى مرضیه(س) داراى كتاب و مصحف
بوده است مقصود چیست؟
ب: عناد و لجاجتبا اندیشههاى اسلام ناب و باورهاى اعتقادى و معارف كه
از طریق امامان معصوم(ع) این حجتهاى خدا در روى زمین در اختیار انسانها
گذارده شد.
ج: ذهنیت و تصورى كه پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) در اذهان مسلمانان حتى
اصحاب و یاران پیامبر از كلمه «مصحف» بود. چرا كه «مصحف» بیشتر به
نوشتههایى از آیات قرآن اطلاق مىشد و در آن زمان مصحفهاى متعددى وجود
داشت و شخصیتى كه داراى مصحف بود به همو نسبت مىدادند مثل اینكه مىگفتند
مصحف على(ع) به اعتبار اینكه مولا على(ع) داراى مصحف بود. البته هماكنون
نیز تعبیر «مصحف شریف» به قرآن مجید شهرت بسیار دارد.
گرچه چنین استعمالى در آن زمان شهرت فراوان داشت ولى اینطور نبوده كه
مصحف تنها به نوشتههاى آیات قرآن گفته شود بلكه نظرشان به معناى لغوى مصحف
بوده چرا كه به مجموعه صحیفههاى نوشته شده بین دو جلد كه به صورت كتاب
درآمده باشد مصحف یا مصحف مىگویند. (18)
بنابراین به مجموعه صحیفهها و نوشتههایى كه در موضوعات و مطالبى غیر
از آیات قرآن نوشته شده باشد مصحف اطلاق مىگردد و مصحف فاطمه(س) به همین
اعتبار است.
ابوبصیر مىگوید: در محضر امام صادق(ع) بودم و پرسیدم:
و ما مصحف فاطمه؟ قال: مصحف فیه مثل قرآنكم ثلاث مرات، و الله ما فیه من
قرآنكم حرف واحد. (19)
مصحف فاطمه چیست؟ فرمود: مصحفى استسه برابر قرآن كه در دستشما است،
ولى به خدا قسم حتى یك حرف از قرآن شما هم در آن نیست.
این حدیث آشكار مىسازد كه مصحف فاطمه(س) از نظر كمیت و حجم سه برابر
قرآن است ولى از نظر محتوا و مطالب حتى یك حرف از ظاهر قرآن هم در آن وجود
ندارد.
علامه مجلسى در توضیح این حدیث مىنویسد: ممكن است كسى این شبهه را كند
كه در احادیثبسیارى وارد شده قرآن همه احكام را در بردارد و نیز مشتمل بر
حوادث و گزارشهاى حال و آینده تاریخ است. پس مصحف فاطمه در پى چه چیزى است
و این حدیث چگونه معنا مىشود؟
در پاسخ شبهه مىگوید: آرى قرآن چنین است ولى ممكن است منظور از مصحف
معانى و تاویلاتى باشد كه ما از قرآن نمىفهمیم نه معناى ظاهرى كه از الفاظ
درك مىكنیم و مىفهمیم. لذا مقصود از قرآن شما همان الفاظ ظاهرى قرآن است
كه در مصحف فاطمه(س) وجود ندارد. (20)
البته احادیثى كه در آینده ذكر خواهد شد مطالب و موضوعات موجود در مصحف
فاطمه را تا حدودى روشن مىسازد.
محمد بنمسلم از امام باقر و یا از امام صادق(ع) چنین نقل كرده است:
«و خلفت فاطمة مصحفا ما هو قرآن ولكنه كلام من كلام الله انزل علیها.»
(21)
فاطمه(س) مصحفى را به یادگار گذاشت كه آن مصحف قرآن نیست ولى سخنى از
سخن خداست كه بر فاطمه(س) نازل كرده است.
حسین بنابىالعلاء مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم كه فرمود:
«ان عندى ... مصحف فاطمة ما ازعم ان فیه قرآنا» (22)
نزد من، مصحف فاطمه(س) است. البته تصور نكن كه در آن آیات قرآن باشد.
ابىحمزه مىگوید: امام صادق(ع) فرمود: «مصحف فاطمة(س) ما فیه شیء من
كتاب الله و انما هو شیء القى علیها بعد موت ابیها» (23)
در مصحف فاطمه(س) چیزى از كتاب خدا - قرآن مجید - نیست و تنها مصحف چیزى
است كه بر فاطمه(س) پس از رحلت پدرش الهام گشته است.
روایات دیگرى نیز وجود دارد كه دلالت مىكنند مصحف فاطمه(س) قرآن نیست و
موضوعات و مطالب آن غیر از آیات قرآن است. (24)
مصحف فاطمه(س) و علم الهى
دانشهایى كه بشر آنها را كسب مىكند بسیار جزئى و محدود است و پس از
مدتى فراموشش مىشود و نسبتبه علوم و دانشهایى هم كه در آینده وجود مىآید
بىاطلاع است. لذا تنها به علومى واقف است كه در حال حاضر به آنها دسترسى
پیدا كرده است. اصطلاحات و دانش گذشته را كم كم از یاد مىبرد و از آینده
هم آگاهى ندارد.
ولى خداوند متعال كه عالم مطلق است علم او محدود به زمان نیست و گذشته و
حال و آینده در نزد او یكسان است. این دانش و حكمتخدایى كه زمان را در
مىنوردد و تنها در اختیار اوستشمهاى از آن را به هر كس كه اراده كند عطا
مىكند. یؤتى الحكمة من یشاء و من یؤت الحكمة فقد اوتى خیرا كثیرا.
(25)
حكمت را به هر كه مشیتش تعلق گیرد مىدهد و آن كس كه حكمت داده شده است
همانا خیرى بسیار داده شده است.
البته این دانش و اسرار الهى در حد اعلاى آن به پیشوایان دین ارزانى
گشته است و مصحف فاطمه(س) مصداق بارزى از معارف و دانشهاى خدایى است كه به
زهراى مرضیه(س) الهام شد و به عنوان اسرار نبوت و امامت در اختیار ائمه
معصومین (علیهمالسلام) قرار گرفت. بنابراین دانش و حكمتهاى موجود در مصحف
فاطمه(س) از سوى خدا است كه محدود به زمان و مكان نیست و قابل قیاس با
دانشهاى بشرى نیست.
مطالب مصحف فاطمه(س)
ابوبصیر مىگوید: از امام محمدباقر(ع) از مصحف فاطمه(س) پرسیدم. فرمود:
پس از رحلت پدرش بر فاطمه(س) نازل گشته است.
عرض كردم: آیا در آن چیزى از آیات قرآن است؟
فرمود: چیزى از آیات قرآن در آن نیست.
عرض كردم: برایم آن را توضیح دهید.
فرمود: جلدها و اطراف آن از یاقوت زینت داده شده است و برگهاى آن از در
سفید است.
عرض كردم: قربانت گردم! در آن چه سخنانى است؟
فرمود: خبرهاى عصر حاضر و نیز خبرهایى كه تا روز قیامت اتفاق خواهد
افتاد در آن موجود است. خبر آسمانها و شماره فرشتگان آسمانى، تعداد و
نامهاى تمام كسانى كه خداوند آنها را آفریده است. نامهاى رسولان، نامهاى
تكذیبكنندگان و اسامى همه مؤمنان و كافران از آغاز آفرینش تا فرجام در آن
موجود است.
اسامى و معرفى هر یك شهرهایى كه در شرق و غرب زمین است، تعداد مؤمنان و
كافران هر شهر، اوصاف تكذیبكنندگان و نیز اوصاف ملتهاى گذشته و تاریخ
آنها، طغیانگرانى كه حاكماند تعداد آنها و زمان حكومتشان، نامهاى پیشوایان
و اوصاف آنها و آنچه در زمین یكى پس از دیگرى مالك مىشوند، شرح حال بزرگان
آنها و هر كس كه در ادوار آینده بیاید در مصحف موجود است.
اوصاف بهشتیان و تعداد كسانى كه وارد بهشتخواهند شد، اوصاف جهنمیان و
نامهاى آنها در مصحف موجود است.
دانش قرآن آنطور كه نازل شده، دانش تورات و انجیل آنطور كه نازل
گشتهاند و دانش زبور و شماره درختهایى كه در تمام بلاد است در مصحف موجود
است. (×26)
اخبارى كه جبرئیل بر فاطمه(س) وحى مىكرد
جبرئیل - فرشته وحى - كه پس از رحلت پیامبر(ص) بر فاطمه نازل مىشد دو
قسم گزارش و اخبار به او وحى مىكرد. «و یخبرها عن ابیها و مكانه و یخبرها
بما یكون بعدها فى ذریتها» (27)
الف: از پدرش و جایگاه و منزلتى كه در نزد پروردگار داشتخبر مىداد.
ب: از حوادث تلخ آینده تاریخ كه پس از شهادت صدیقه طاهره(س) نسبتبه
فرزندانش از ناحیه دشمنان اهل بیت واقع خواهد شد گزارش مىداد.
بنابراین مصحف فاطمه(س) این دو نوع گزارش و اخبار را هم در بردارد.
دانش آینده
امام صادق(ع) مىفرماید: اما انه لیس فیه شىء من الحلال و الحرام و لكن
فیه علم ما یكون. (28)
آگاه باشید! مصحف فاطمه(س) چیزى از حلال و حرام خدا را در برندارد بلكه
در آن دانش آینده تاریخ است.
پاسخگویى به نیازهاى جامعه
امام صادق(ع) فرمود: در مصحف فاطمه(س) آنچه را كه مردم به ما نیازمندند
ولى ما به احدى نیاز نخواهیم داشت، حتى ارش خراش در آن موجود است.
(29)
عبدالله بنحسن، تصورش این بود دانشى كه امام صادق(ع) دارد مثل دانش
بقیه مردم است. ولى امام صادق(ع) فرمود: آرى! راست گفته است عبدالله بنحسن
چون علمى كه او دارد مثل علم مردم است ولى به خدا قسم در نزد ما «جامعه»
است كه در آن حلال و حرام خداست و در نزد ما جفر است و عبدالله بنحسن چه
مىداند كه جفر آیا پوستشتر استیا پوست گوسفند و نزد ما مصحف فاطمه(س)
است كه به خدا قسم حرفى از قرآن در آن نیست ... خوب عبدالله بنحسن آنگاه
كه مردم از اطراف عالم بیایند و از او سؤال كنند چه جواب خواهد داد و چكار
خواهد كرد؟! (30)
وصیت فاطمه(س)
امام صادق(ع) در برابر كسانى كه حرفهایى مىزدند و اعتراضاتى داشتند
مىفرمود:
اگر راست مىگویند مصحف فاطمه(س) را در بیاورند و نشان دهند; مصحفى كه
در آن وصیت فاطمه موجود است. (31)
پیشگویى
ائمه معصومین (علیهمالسلام) به مصحف فاطمه(س) مراجعه و حوادث آینده را
پیش از وقوع آن یادآورى مىكردند. حماد بنعثمان مىگوید: از امام صادق(ع)
شنیدم كه فرمود: زنادقه (32) در سال 128 قمرى، قیام مىكنند و
این سخن را كه مىگویم به خاطر آن است كه در مصحف فاطمه(س) نگاه كردم.
(33)
ولید بنصبیح مىگوید: امام صادق(ع) به من فرمود: اى ولید! من در مصحف
فاطمه(س) دقت كردم و از آن مساله كه پرسیدى، چیزى در باره فرزندان فلانى،
در آن ندیدم جز گرد و غبارى كه بر اثر سم اسبان بلند مىشود. (34)
نامهاى انبیاء و حاكمان
امام صادق(ع) مىفرماید: اما مصحف فاطمه(س) هر نوآورى كه به وجود بیاید
و نیز نامهاى كسانى كه تا روز قیامت مىآیند و حكومت دارند، در آن موجود
است. (35)
فضیل سكره مىگوید: به محضر امام صادق(ع) مشرف شدم كه خطاب به من فرمود:
اى فضیل! آیا مىدانى در چه چیزى پیش از این نگاه مىكردم؟! عرض كردم: خیر!
فرمود: من در كتاب فاطمه(س) نگاه مىكردم، البته حاكمى نیست كه حكومت كند
مگر آنكه نام او و نام پدرش در كتاب فاطمه نوشته شده است و براى فرزند حسن
اثرى در آن ندیدم.
(36)
عبدالملك بناعین مىگوید: به امام صادق(ع) عرض كردم كه زیدیه و معتزله
اطراف محمد بنعبدالله (37) را گرفتهاند، آیا او حاكم خواهد
شد؟ در پاسخ فرمود: به خدا قسم نزد من دو كتاب است كه در آن كتابها نام هر
پیامبر و نام هر حاكمى كه در زمین حكومت كند موجود است. خیر! به خدا قسم كه
محمد بنعبدالله هیچ كدام از اینها نیست. (38)
معلى بنخنیس مىگوید: امام صادق(ع) فرمود: هیچ پیامبر و جانشین
پیامآور و حاكمى نیست مگر آنكه در كتابى كه نزد من موجود است، اسم آنها
ذكر شده است. خیر! به خدا قسم كه از محمد بنعبدالله بنحسن در آن نامى
نیست. (39)
نامهاى امامان معصوم(ع)
در صحیفهاى كه قسمتى از مصحف فاطمه زهرا(س) است و توسط جابربن عبدالله
انصارى در اختیار همگان قرار گرفته است نامهاى مبارك ائمه معصومین(علیهم
السلام) یكى پس از دیگرى ذكر شده است و این خود یكى از مطالب مصحف فاطمه(س)
را تشكیل مىدهد.
(40)
نزد فرزندش امام زمان(عج)
صحیفه فاطمیه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضیه
است از ما است. (امام خمینى(ره) (41)
مصحف فاطمه(س) این خیر كثیر الهام شده از سوى خداوند متعال، به عنوان
میراث بس ارزشمندى در نزد امامان معصوم(ع) دستبه دست گشته است و هم اكنون
در اختیار مهدى فاطمه حجتخدا بر روى زمین است.
روایات بسیارى از ائمه نقل شد كه در آنها لفظ «عندنا» یا «عندى» است و
این تعبیر مىفهماند كه مصحف فاطمه(س) به مثابه علامت و نشانهاى از امامت،
تنها در اختیار آنان بوده است و در مواردى نیز علیه كجاندیشان و منحرفان
از مسیر امامتبدان احتجاج مىكردند و به این وسیله حقانیتخویش و ادعاى
دروغین آنها را آشكار مىساختند.
ابوبصیر مىگوید: از امام صادق(ع) شنیدم كه مىفرمود: «ما مات
ابوجعفر(ع) حتى قبض مصحف فاطمه(س)» (42)
ابوجعفر - امام محمد باقر(ع) - از دنیا نرفت تا آنكه مصحف فاطمه(س) را
تحویل داد.
على بنابىحمزه مىگوید: عبد صالح - منظور امام موسى كاظم(ع) - فرمود:
عندى مصحف فاطمه(س) لیس فیه شئ من القرآن. (43)
نزد من، مصحف فاطمه(س) است كه البته چیزى از قرآن در آن نیست.
ابوبصیر مىگوید: به امام محمد باقر(ع) عرض كردم: جانم فدایت! پس از
رحلت جانسوز فاطمه(س) آن مصحف به چه كسى انتقال گردید؟
فرمود: فاطمه(س) شخصا آن را به امیرالمؤمنین(ع) تحویل داد و پس از شهادت
على(ع) به امام حسن(ع) منتقل گشت و پس از او به امام حسین(ع) و آنگاه در
خاندان حسین(ع) دستبه دست گشت تا اینكه به صاحب الامر(عج) تحویل داده شد.
(44)
اللهم صل على فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد
ما احاط به علمك.
پىنوشتها
1- عوالم العلوم و المعارف والاحوال، علامه بحرانى، ص36.
2- آل عمران،3 / 42 ،43 آیات خطاب به مریم است و اذا قالت الملائكة یا
مریم ... و چون فرشتگان همین آیات را خطاب به فاطمه زهرا(س) تلاوت كردهاند
به جاى یا مریم یا فاطمه گفتهاند.
3- عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، ص36.
4- مناقب ابنشهر آشوب، انتشارات علامه، ح3، ص336.
5- همان مدرك.
6- اصول كافى، ج 1، ص 241 و 458; بصائر الدرجات، ابوجعفر محمد بن حسن
صفار، ص153; مسند فاطمة الزهراء، عزیزالله عطاردى، چاپ اول، ص 281;
بحارالانوار، ج 22، ص 545 و ج43، ص79.
7- اصول كافى، ج 1، ص 240; بصائر الدرجات، ص157; مسند فاطمة الزهراء، ص
282; بحارالانوار، ج43، ص 80 و ج26، ص 44 و ج47، ص 65.
8- بصائر الدرجات، ص156،157، 161; بحارالانوار، ج26، ص 40 و46 و 48;
ج47، ص 271.
9- بحارالانوار، ج26، ص 42.
10- بحارالانوار، ج26، ص39.
11- جابر بن عبدالله پانزده سال پیش از هجرت در مدینه به دنیا آمد، از
طایفه خزرجیان بود. او و پدرش عبدالله بنحرام از پیشتازان اسلام بودند.
پدرش در جنگ احد به شهادت رسید. جابر از مسلمانان پیش از هجرت و از اصحاب
با فضیلت رسول خدا(ص) بود كه در19 غزوه، از جمله جنگ بدر در ركاب پیامبر(ص)
حضور داشت و در جنگ صفین نیز در ركاب على(ع) جنگید. این محدث بزرگ شیعه در
اواخر عمر نابینا شد و با همان حال، همراه عطیه عوفى در اولین اربعین به
زیارت كربلا آمد. وى آخرین فردى بود كه از حاضران پیمان عقبه بود. بدن او
را به جرم دوستى اهل بیت، در زمان حجاج داغ نهادند و سرانجام در سال 78
هجرى قمرى، در سن نود و چند سالگى در حالى كه نابینا بود از دنیا رفت و در
بقیع به خاك سپرده شده. (فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، ص127).
12- رك: اصول كافى، ج 1، ص527; الاختصاص، شیخ مفید، ص 210; مسند فاطمة
الزهراء، ص286.
13- بحارالانوار، ج 25، ص117.
14- حدیثبا تلخیص نقل شده. اصول كافى، ج 1، ص239; بصائر الدرجات، ص
151; بحارالانوار، ج26، ص 38.
15- بحارالانوار، ج26، ص 211.
16- امام حسن مجتبى(ع) پسرى داشت كه نام او هم حسن بود و به همین سبب به
او «حسن مثنى» مىگفتند. حسن مثنى در كربلا در خدمت امام حسین(ع) بود.
مجروح شد و در میان مجروحین افتاده بود. بعد كه به سراغ مجروحین آمدند، یك
كسى كه با او خویشاوندى مادرى داشت واسطه شد و متعرضش نشدند، خودش را
معالجه كرد و خوب شد. بعدها با فاطمه دختر امام حسین(ع) ازدواج كرد و از
این ازدواج فرزندانى به وجود آمد كه یكى از آنها همین عبدالله است. عبدالله
از طرف مادر نوه امام حسین(ع) از طرف پدر نوه امام حسن(ع) است. به همین جهت
افتخار مىكرد و مىگفت من از دو طریق فرزند پیغمبرم و از دو راه فرزند
فاطمه(س) هستم. لذا به او «عبدالله محض» مىگفتند یعنى خالص از اولاد
پیغمبر. عبدالله در زمان امام صادق(ع) رئیس اولاد امام حسن(ع) بود چنانكه
امام صادق(ع) رئیس و بزرگتر بنىالحسین بود. در جریانات سیاسى كه در عصر
امام صادق(ع) پیش آمد و عباسیان روى كار آمدند. در آغاز عبدالله بن حسن راه
دیگرى رفت و گوش به سخن امام صادق(ع) نداد و پندها و سخنان امام را به
حسادت حمل مىكرد! تا آنكه از بنىعباس و دیگران براى فرزندش بیعت گرفت و
بنىعباس هم چون در ابتدا زمینه را براى خودشان فراهم نمىدیدند از وجاهت و
موقعیت آل على استفاده كردند و با محمد پسر عبدالله به عنوان مهدى امتبیعت
كردند. خواستند از امام صادق(ع) بیعتبگیرند ولى امام(ع) مخالفت كرد كه
مساله مهدى فعلا وقتش نیست، دروغ است. مهدى امت این نیست ولى تحت عنوان امر
به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ظلم حاضرم همكارى و بیعت كنم. (براى
آگاهى بیشتر مراجعه كنید به سیرى در سیره ائمه اطهار، شهید مطهرى، از ص 124
به بعد).
17- بصائر الدرجات، ص153; بحارالانوار، ج26، ص 40.
18- رك، لسان العرب، ج 10، كلمه صحف و مفردات راغب.
19- حدیث قسمتى از حدیثى است كه در پاورقى 14 منابع آن ذكر گردیده است.
20- بحارالانوار، ج26، ص 40.
21- بصائر الدرجات، ص156.
22- اصول كافى، ج 1، ص 240; بصائر الدرجات، ص 150 و 154; بحارالانوار،
ج26، ص37.
23- بصائر الدرجات، ص159; مسند فاطمة الزهراء(س)، ص 292; بحار، ج26،
ص47.
24- بصائر الدرجات، ص 154 و 160; بحار، ج26، ص46.
25- بقره، 2،269.
26- مسند فاطمة الزهرا(س)، ص 290 و 291. البته با كمى تلخیص نقل شده
است.
× امكان ذخیرهسازى و بازیابى حجم بالاى اطلاعات در دیسكهاى
CD لیزرى با سرعت مافوق تصور، شاهد خوبى بر این است كه مىتوان در
جایگاه محدودى این حجم بالاى اطلاعات را ذخیره نمود.
27- قسمتى از حدیثى است كه منابع آن در پاراگراف6 نقل شده است.
28- قسمتى از حدیثى است كه منابع آن در پاورقى7 ذكر شده است.
29- بصائر الدرجات، ص 150; اصول كافى، ج 1، ص 240، بحار، ج26، ص37.
30- بصائر الدرجات، ص157 و 161، بحار، ج26، ص46.
31- اصول كافى، ج 1، ص 241; بصائر الدرجات، ص157 و158.
32- زنادقه جمع زندیق است و زندیق در اصطلاح به مسلمان ملحدى گویند كه
تفسیرهاى او از نصوص شرعیه قرآن و سنت، موجب گمراهى مسلمانان گردد. كلمه
زندیق، از ریشه پهلوى زندیك مىآید كه به معنى مفسر «اوستا» كتاب زرتشت است
و چون مانویان و مزدكیان جرات اظهار عقاید دینى خود را نداشتند به تفسیر
اوستا پرداخته و مىگفتند: منظور ما از این سخنان شرح و تفسیر اوستا
مىباشد، از آن جهت ایشان را زندیك نامیدند. زنادقه غالبا قائل به اباحه و
شك در دین و نوعى آزاداندیشى و اغلب «ثنوى» بودند مانند صالح بن عبدالقدوس
كه قائل به دو اصل قدیم «نور» و «ظلمت» بود. زنادقه از اساس منكر خدا و
ادیان بودند و طبقهاى بودند كه تعهدى نداشتند و حتى در حرمین مكه و مدینه
و در مسجد الحرام و مسجد النبى مىنشستند و حرفهایشان را مىزدند. البته به
عنوان اینكه بالاخره فكرى است، شبههاى است كه براى ما پیدا شده و باید
بگوییم زنادقه طبقه متجدد و تحصیل كرده آن عصر بودند كه با زبانهاى زنده آن
روز دنیا آشنا بودند، زبان سریانى را كه در آن زمان بیشتر زبان علمى بود
مىدانستند، بسیارى از آنها زبان یونانى و بسیارى ایرانى بودند و زبان
فارسى مىدانستند و بعضى هم زبان هندى. بیشتر معتقدند كه ریشه زندقه از
مانویها است. (رك، فرهنگ فرق اسلامى، محمد جواد مشكور، ص 210; سیرى در سیره
ائمه اطهار، شهید مطهرى، ص146).
33- آغاز حدیثى است كه منابع آن در پاورقى7 ذكر شده است.
34- بصائر الدرجات، ص 161; مسند فاطمة الزهرا(س)، ص 292; بحار، ج26، ص
48 و156.
35- بحارالانوار، ج26، ص 18.
36- اصول كافى، ج 1، ص 242، بحار، ج26، ص 155.
37- محمد بنعبدالله بنحسن معروف به «نفس زكیه» كه به عنوان مهدى
استبا او بیعتشد و خودش هم باورش شده بود كه مهدى است. ولى امام صادق(ع)
مخالفت كرد كه دروغ است، مهدى امت ایشان نیست و امام(ع) پیشبینى كرد كه
فرزندان عبدالله بنحسن به دست منصور دوانقى كشته مىشوند و آنهایى كه
حكومت مىكنند نه عبدالله و فرزندان او. طولى نكشید كه پیشبینى امام محقق
شد و حكومتبه دست ابوالعباس سفاح و برادرانش افتاد و محمد بنعبدالله (نفس
زكیه) توسط منصور كشته شد. (براى توضیح بیشتر از جریانات سیاسى این عصر
رجوع كنید به سیرى در سیره ائمه اطهار، شهید مطهرى، ص133 به بعد).
38- اصول كافى، ج 1، ص 242.
39- بحارالانوار، ج26، ص156 و ج47، ص 32.
40- اصول كافى، ج 1، ص527; الاختصاص، شیخ مفید، ص 210. این صحیفه به
نقلهاى دیگرى نیز رسیده است كه در یكى از نقلها علاوه بر اسامى ائمه
معصومین(ع) نام مادر هر یك از امامان نیز ذكر شده است. (مسند فاطمة
الزهراء، ص 248)
41- وصیتنامه سیاسى الهى امام خمینى(ره)، ص3. منظور حضرت امام از كلمه
صحیفه همان مصحف فاطمه است كه به معناى كتاب است. گرچه صحیفه چیزى است كه
در آن مىنویسند و از مجموعه صحیفه نوشته شده، كتاب حاصل مىشود ولى خود
صحیفه نیز به معناى كتاب آمده است (ر.ك، لسانالعرب، ج7، ص 291) چنانچه به
مجموعه دعاهاى امام سجاد(ع)، صحیفه سجادیه، و به مجموعه سخنرانیها،
بیانیهها و اعلامیههاى حضرت امام راحل(ره)، صحیفه نور، گفته مىشود.
42- بصائر الدرجات، ص 158; بحار، ج26، ص47.
43- همان، ص 154; بحار، ج26، ص 45.
44- مسند فاطمة الزهرا(س)، ص 292.
علامه آقابزرگ تهرانى در الذریعه، ج 21، رقم 4248 از مصحف فاطمه(س) نام
برده و مىنویسد: مصحف فاطمه از امانات امامت است كه در نزد امام و
مولایمان صاحبالزمان(عج) موجود است.
ماهنامه كوثر شماره8
يکشنبه 13/12/1391 - 14:7
اهل بیت
حدیث لوح فاطمه (س) و نكته هایى در شرح آن
حسین على تركمانى
در كتاب كمال الدین و تمام النعمة (باب 28) از محدث حلیل القدر «ابو جعفر
محمدبن على بن حسن بن بابویه قمى» مشهور به شیخ صدوق (م.381هـ) روایاتى درباره
لوح حضرت زهرا(س) آمده است كه در آن لوح به نام و تعداد امامان(ع) اشاره شده
است.1 در این مقالْ سه حدیث را یادآور مى شویم و سپس به توضیح حدیث لوح مى
پردازیم.
حدیث اول
در روایت اول بر اساس نقل ابو بصیر چنین گزارش شده است:
«امام صادق(ع) فرمود:
پدرم محمدبن على الباقر(ع) روزى به جابربن عبدالله انصارى گفت: جابر! سخنى با تو
داشتم چه موقع فارغ بال مى شوى تا درباره موضوعى با تو سخن گویم؟ جابر به حضرت عرض
كرد: هر وقت شما اراده كنید.»
فرصتى پیش آمد و امام با جابر خلوت نمود و به
گفتگو پرداختند. در این گفتگو امام از جابر خواست تا آنچه را كه در جریان مشاهده
لوحى كه در دست جده اش حضرت فاطمه(س) دیده بود براى او بازگو كند و او را از آنچه
حضرت فاطمه(س) از مطالب مكتوب در لوح به او خبر داده، آگاه كند.
جابر پاسخ داد:
«شهادت مى هم كه روزى در ایام حیات رسول الله(ص) مادرت فاطمه(س) را ملاقت كردم تا
ولادت حسین [بن على(ع)] را به او تبرك بگویم كه در دستان آن بانوى بزرگ، لوح سبزینه
را دیدم كه گمان كردم زمرّد است؛ در آن لوح، كتاب سفیدى را كه به درخشندگى خورشید
بود مشاهده كردم. به آن حضرت عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو باد! این لوح چیست [و
از كجا آمده است]؟
فاطمه(س) فرمود: «این لوحى است كه خداوند ـ عزوجل ـ آن را به
رسولش محمد مصطفى(ص) اهدا نمود. در این لوح نام پدر و همسر و فرزندانم [حسن و
حسین(ع)] و نام اوصیا و امامانى كه از نسل فرزندم [حسن(ع)] هستند ذكر شده است. پدرم
رسول الله (ص) آن را به من بخشیده است تا با نگاه كردن در آن دلم شاد شود».
جابر
آنگاه ضافه نمود: «سپس مادرت فاطمه(س) آن لوح را در اختیار من قرار داد سپس آنچه در
لوح نوشته شده بود خواندم و نسخه اى از آن را در ذهن نگاه داشتم [یا از روى آن
نوشتم]».
امام صادق(ع) در ادامه روایت مى فرماید:
«آنگاه پدرم به جابر فرمود:
جابر! آیا آن نسخه هنوز هم در دست توست؟ آیا آن را بر من عرضه مى كنى؟ جابربن
عبدالله گفت: آرى. آنگاه پدرم با جابر همراه شد تا به منزل جابر رسیدند. جابر صحیفه
اى از پوست نازك آورد، آن را گشود و به رؤیت پدرم رسانید. پدرم به جابر فرمود:
جابر! حال به صحیفه اى كه در نزد توست بنگر تا براى تو از حفظ بخوانم. جابر به نسخه
اى كه در دستش بود، نگریست پدرم تمام مطالب صحیفه را از حفظ براى جابر خواند. سوگند
به خدا حرفى از كلام امام با حرفى از صحیفه اى كه در دست جابر بود مخالف نبود.
پس از آنكه قرائت امام به پایان رسید جابر گفت: خداى بزرگ را شاهد مى گیرم كه آنچه
در صحیفه نزد فاطمه(س) دیدم همین بود كه شما خواندید، اما متن این لوح طبق نقل چنین
است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
این كتابى است از سوى
خداوند شكست ناپذیر و حكیم به محمد[ص] نور و فرستاده خدا و حجاب، دلیل و آیت او
در زمین. این نوشته توسط جبرئیل امین از جانب رب العالمین آورده شد.
اى
محمد[ص] اسماء الهى را بزرگ شمار، نعمتهایم را شكرگزار باش، هرگز نشانه هایم را
انكار نكن. من پروردگار و معبود جهانیانم و جز من خدایى نیست؛ درهم كوبنده
جباران و خوار كننده ستمگران و حسابرس روز جزایم. من همان الله و معبود شمایم
كه جز من الله و معبودى نیست. هر كه به فضل كسى جز من امیدوار باشد یا از چیزى
جز عدل الهى خوف داشته باشد، او را به عذابى سخت گرفتار خواهم ساخت كه احدى از
جهانیان آن را نچشیده است. سپس فقط مرا پرستش كن و بر من توكّل نما. من هیچ
رسولى را مبعوث نكردم و رسالت او را تكمیل ننمودم و دوران تبلیغ و رسالت او را
به پایان نرساندم مگر اینكه براى او وصى یى قرار دادم.
[اى محمد(ص)] تو را
بر تمام پیامبران برترى بخشیدم؛ وصىّ تو را نیز بر تمام اوصیا برترى دادم. سپس
از وصىّ و جانشینت، تو را به وجود دو فرزند دلاور، حسن و حسین گرامى داشتم. بعد
از پایان دوره [حیات و امامت] پدرش [على (ع)] حسن را معدن علم خود و حسین را
نگهبان و حافظ وحى خود قرار دادم؛ نعمت شهادت را به حسین بخشیدم و او را بدین
سبب گرامى داشتم و براى او سعادت خواستم. حسین با فضیلت ترین كسى است كه شهید
گشت و در بین شهیدان بالاترین درجه و مقام را داراست؛ امامت و توحید تمام و
كمال را با او همراه كردم، حج بالغه خود را نزد او قرار دادم؛ بر اساس [رضایت و
غضب] اهل بیت و عترت او پاداش مى دهم و طالحان و بدكاران را به سزاى اعمال خوش
مى رسانم.
اولین فرزند و عترت حسین[ع]، [على] سرور پرستندگان و زینت دوستان
من است. پس از او فرزندش كه شبیه و همنام جدش است محمد، شكافنده علم الهى و
معدن حكمت اوست. بزودى تردید كنندگان [در حقانیت] جعفربن محمد هلاك خواهند شد؛
هركس به او [و مكتب او] باز گردد، گویى به من [و دین من] باز گشته است.
سخن
حق از من است: سوگند مى خورم كه منزلت دانش جعفربن محمد [و هر آن كه بر او
ایمان آورد] را گرامى بدارم؛ محبت و عشق به او را در دل دوستان، شیعیان، پیروان
و یارانش قرار خواهم داد، سپس فتنه كور و سیاه گمنامى و تقیه را از برابر امام
موسى[ع] كنار خواهم زد؛ چرا كه سیر فرمان و اطاعت الهى هرگز منقطع نخواهد شد و
حجت و دلیل من از دید مردم پنهان نخواهد ماند و دوستانم هرگز تیره بخت نخواهند
گردید.
[اى محمد به خلق بگو] اگر كسى یكى از حُجج مرا انكار كند، نعمتى را
كه داده ام انكار نموده است و هر كه آیه اى از كتابم را تغییر دهد بر من تهمت
بسته است. واى بر افترا زنندگانِ انكارگر، آن زمان كه دوران امامت بنده و دوست
و برگزیده ام موسى [بن جعفر(ع)] به پایان رسد.
آگاه باشید! هر كه هشتمین حجت
مرا دروغ شمارد، گوئى همه اولیاى مرا انكار نموده است. علىّ [بن موسى(ع)] دوست
و یاور من [و رهبر شما] است و من ثِقل علم و عصمت و صفات نبوت را در او قرار مى
دهم؛ توان او را در پاسدارى از آن مى آزمایم؛ عفریت ستمگر و متكبر او را مى كشد
و در شهرى كه عبد صالح ذوالقرنین ساخت دفن مى شود.
سخن حق آن است كه من
بگویم: دیدگان موسى را با تولد فرزندش محمد و خلیفه و جانشین پس از او روشنى
بخشم. محمد [بن على بن موسى الرضا(ع)] وارث علم و دانش من و معدن حكمت و جایگاه
راز من و حجّت من بر بندگانم است. بهشت را جایگاه او قرار دادم و او را شفیع
هفتاد نفر از افراد خانواده [منسوبان او] كه جهنم بر آنان واجب شد قرار دادم
[پس از او] فرزندش على[بن محمدبن على بن موسى الرضا(ع)] دوست و یاورم را
سعادتمند كردم؛ او امانت دار وحى من خواهد بود؛ از صُلب او، حسن [بن على بن
محمد] را بر خواهم آورد كه دعوت كننده مردم به راه خدا و نگاهبان علم الهى است.
آنگاه [پس از او] حجت خویش را با آمدن فرزندش [قائم آل محمد(ع)] كه رحمت واسعه
براى جهانیان است تكمیل خواهم نمود. قدرت و كمال موسوى، عظمت و نور عیسوى و صبر
ایوب همه را در او مى بینید؛ او در زمانى خواهد آمد كه دوستان من خوار شده و
چون مغولان و دیلمیان مشرك، سرافكنده گشته و به آتش كشیده مى شوند، سرهاى آنان
به عنوان هدیه به اطراف و اكناف فرستاده مى شود و ترسان و لرزان مى شوند، زمین
از خون آنان رنگین مى شود و هلاكت و فریاد و شیون در بین زنانشان همه گیر مى
شود.
آنان بحقیقت حجّت و اولیاى من در زمین خواهند بود. به واسطه اینان هر
فتنه كور و سیاه را از خلق دور خواهم ساخت و با آنها حركتهاى ظریف و پنهان
[معاندان دین الهى] كشف مى شود و قید و بندها و زنجیرهاى بندگى از دوش خلق
برداشته مى شود. صلوات و رحمت خداوند بر آنان باد! اینان همان هدایت
یافتگانند».
حدیث دوم
در روایت دوم بخشى از مضمون حدیث اول توسط امام
باقر(ع) براى جابر جعفى نقل شده كه آن امام همام به نقل از جابربن عبدالله
انصارى چنین مى فرماید:
« جابربن عبدالله انصارى گفت: روزى به منزل مولایم
فاطمه(س) واردشدم پیش او لوحى دیدم كه از شدت روشنایى آن، چشم خیره مى شد. در
آن لوح نام دوازده نفر به چشم مى خورد. سه اسم روى لوح، سه اسم داخل لوح، سه
اسم در پایان لوح و نام سه نفر دیگر در كنار لوح بود.
به آن حضرت عرض كردم:
«اینان نام چه كسانى است»؟ آن حضرت فرمود: «اینها نامهاى اوصیا [پیامبر(ص)]
است. اولین آن نام پسر عمویم ویازده نفر دیگر نام فرزندانم است كه آخرین آنان
قائم [آل محمد(ع)] است». آنگاه جابر اضافه كرد كه در آن لوح نگریستم در سه جاى
آن نام محمد، محمد، محمد را دیدم و در چها جاى دیگر آن نوشته شده بود: على،
على، على، على.
حدیث سوم
شیخ صدوق به نقل از اسحاق بن عمار حدیثى از امام
صادق(ع) نقل مى كند كه:
«امام خطاب به وى فرمود: اسحاق، آیا میل دارى تو را
بشارتى دهم؟ اسحاق گفت: جانم فداى تو باد اى فرزند رسول خدا، آرى، دوست دارم
خبر را بشنوم.
حضرت فرمود: نزد ما صحیفه اى است كه با املاى رسول خدا(ص) و
خط امیرالمؤمنین على(ع) نوشته شده است. درآن صحیفه چنین آمده است:
بسم الله
الرحمن الرحیم، هذا كتاب من اللّه العزیز الحكیم،…آنگاه حدیث را تا پایان طبق
شرحى كه در حدیث اول آمد، ذكر نمود.
توضیح حدیث:1 ـ حدیث لوح از
معروفترین احادیث شیعه است كه محدثان با استناد به آن مطالب قابل توجهى را
اثبات نموده اند از جمله:
الف ـ شیعه در زمان حیات پیامبر(ص) به نگارش و
تدوین حدیث اهتمام ورزید، نخستین كتاب حدیث كه در تاریخ حدیث شیعه شكل گرفت بنا
به اظهار برخى محدثان، حدیث لوح فاطمه(س) و پس از آن مصحف فاطمه(س) و پس از آن
صحیفة الجامعة على(ع) است. این در حالى است كه اهل تسنن به دلایلى از جمله نشر
احادیث بى پایه اى مبنى بر ممنوعیت كتابت حدیث در زمان پیامبر(ص) در قرن اول
هجرى، از نگارش حدیث خوددارى نمودند و با روى كار آمدن عمربن عبدالعزیز (98 ـ
101 هـ) اجازه كتابت و تدوین حدیث به آنان داده شد.
از صحیفه جامعه
امیرالمؤمنین(ع)، كتاب على(ع)، صحیفه فاطمه(س) و حدیث لوح كه از نخستین آثار
منظوم و مكتوب حدیث در تاریخ اسلام است، در منابع مهم حدیثى شیعه و اهل سنّت
نام برده شده است:
ـ بصائر الدرجات فى المقامات و فضائل اهل البیت، ابوجعفر
محمد بن حسن بن فروخ صفار (م 290 هـ)، تصحیح، میرزا محسن كوچه باغى، [بى جا]،
ص135 ـ 170؛ فضائل اهل البیت المسمى بـ بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار،
تصحیح: كوچه باغى، بیروت، مؤسسة النعمان، ص138 ـ 170،
ـ كتب اربعه:2
الكافى، محمد بن یعقوب كلینى (م329هـ)،
من لایحضره الفقیه، ابو جعفر محمد بن
على بن بابویه قمى شیخ صدوق ـ (م381 هـ)،
تهذیب الاحكام فى شرح المقنعة
للشیخ المفید، ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (م 460 هـ)،
الاستبصار فیها اختلف
من الاخبار، شیخ طوسى.
ـ رجال النجاشى، ابوالعباس احمد بن على نجاشى (م450
هـ)، تحقیق: سید موسى شبیرى زنجانى، قم، انتشارات اسلامى، ص360.
ـ منابع
حدیثى اهل سنّت:3
مسند احمد بن حنبل (م241هـ)،
صحیح بخارى (م256 هـ)،
سنن ابن ماجه (م275 هـ)،
سنن ابى داود (م275 هـ)،
سنن نسایى (م303 هـ).
در اصول كافى4 روایتى است كه گزارش مى دهد، اصحاب امام صادق(ع) از آن حضرت
درباره مصحف فاطمه(س) سؤال مى كنند و امام وجود آن را تایید مى كند و درباره آن
سخن مى گوید.
ب . راوى حدیث لوح، جابر بن عبداللّه انصارى است كه پس از
رؤیت حدیث در نزد فاطمه(س) از روى آن نسخه اى نوشت و همانطور كه قبلاً بیان شد
براى امام باقر(ع) نقل نمود.5
2 ـ درباره نابینا بودن جابر بن عبدالله و
چگونگى رؤیت حدیث لوح و استنساخ آن، مصحح كتاب كمال الدین و تمام النعمه جناب
استاد على اكبر غفارى توضیحى به شرح زیر دارد:
باید اظهار داشت جابر پس از
زیادت اربعین در مدینه به ملاقات امام محمد باقر(ع) رسید. گفته شده است جابر
هنگام زیارت اربعین نابینا بوده چگونه امكان داشت حدیث لوح و صحیفه فاطمه(س) را
ببیند.
در این باره دو پاسخ مطرح مى شود:
یك . جریان رسیدن جابر به مزار امام حسین(ع) و سراسیمه شدن او و افتادن او
برقبر حسین بن على(ع) كه عطیه، یار و همراه دانشمند جابر تعریف نموده، هیچ گونه
دلالتى بر نابینایى جابر نمى كند بلكه دلالت بر آن دارد كه جابر بر اثر حزن و
اندوه كه در شهادت امام حسین(ع) بر او عارض شده و گریه هاى فراوانى كه بر این
مصیبت نمود ـ خصوصاً هنگام تلاش و جستجو به دنبال كشف مزار حسین(ع) ـ چشمان او
اشك آلود و تار شده، به گونه اى كه اطراف خودرا دقیق نمى دید.
دو . اگر
خبر نابینا بودن جابر صحت داشته باشد، نابینایى در اواخر عمر او انفاق افتاد و
هنگام تشرف به حضور صدیقه طاهره فاطمه الزهراء(س) بینا بوده است و صحیفه را
دیده و از حضرت درباره مطالب آن سؤال نموده و آن را نوشته است.
3 ـ جابر
در سن نود و چهار سالگى بین سالهاى 74 تا 78 هجرى در مدینه وفات یافت.
ابن
قتیبه فوت او را در سال 78، ابن سعد فوت جابر را به سال 73 و ابن عبدالبر به
سال 74 و به روایت دیگر سال 77 گزارش نموده است. در هر حال فوت جابر قبل از
وفات امام محمد باقر(ع) بوده است. ولادت امام صادق(ع) سال 83 هجرى و وفات امام
باقر(ع) سال 114 هجرى بوده است.
جابر از آخرین اصحاب پیامبر(ص) بود كه عمر
طولانى یافت و با علم غالب مى توان وفات او را پس از فوت دیگر اصحاب پیامبر(ص)
دانست.
4 ـ در ظاهر چنین به نظر مى رسد كه امام باقر(ع) تا قبل از
ملاقات جابر و استماع حدیث لوح از جابر، از وجود این حدیث بى اطلاع بوده، امّا
همان طور كه در پایان حدیث تصریح دارد، امام به جابر فرمود:
یا جابر انظر
انت فى كتابك لاقرأة انا علیك، فنظر جابر فى نسخته فقرأ علیه ابى (ابو جعفر
محمد بن على بن الحسین) فوالله ما خالف حرف حرفاً.نكته دیگر آنكه صحیفه
فاطمه(س) و صحیفه جامعه امیرالمؤمنین(ع) به عنوان میراث امامت پس از شهادت
امیرالمؤمنین(ع) در اختیار امام حسن(ع) و سپس در اختیار امام حسین(ع) و آنگاه
دست بدست در اختیار ائمه بعد قرار گرفت و در موارد ضرورى، ائمه هنگام نقل حكم
خاصى آن را مى گشودند و جواب پرسشهاى اصحاب خود را مى دادند. گفته شده است كه
طول صحیفه جامعه هفتاد ذراع (سى و سه متر) و ضخامت آن در هنگام بسته بودن و
پیچیده بودن باندازه ضخامت ران شتر دو كوهانه بوده است.6
قطعاً امام باقر(ع)
از حدیث لوح اطلاع داشته و علاوه برآن حضرت، جابر نیز افتخار استماع ونقل حدیث
لوح را به دست آورد و قطعاً به عنوان دلیلى روشن در تأیید امامت ائمه اطهار(ع)
مسلمانان آن دوره را از مضمون آن آگاه ساخته است.
5 ـ مهمترین موضوعاتى كه حدیث لوح، به آن دلالت دارد
عبارت است از:
1 . تنصیص به امامت
ائمه اثنى عشر(ع).
2 . پیش بینى برخى حوادث كه همزمان با حیات ائمه اتفاق خواهد افتاد. از جمله
علم امام، چگونگوى شهادت امام، محل شهادت امام و نوع برخوردهاى مخالفان و
معاندان با امام.
3 . توصیف خصوصیات ظاهرى و معنوى امام مهدى(عج) و بیان
وضعیت سیاسى، اجتماعى و فرهنگى عصر ظهور و نیز وقایع و اصلاحات اجتماعى كه پس
از ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد.
4 . تمام امامان روح واحدى هستند در
كالبدهاى مختلف. اهداف آنان منطبق بر یكدیگر و عالى ترین مقصد آنان سعادت بشر
از طریق پرستش صحیح خداى واحد و بكار بستن عقل و درایت به منظور بهبود وضعیت
زندگى و رسیدن به كمال است، هرچند روش هاى عملى آنان به دلیل تنوّع و تفاوت
شرایط و مقتضیات زمان و ملكان متفاوت بوده باشد. لذا راه سعادت در پذیرش امامت
هر دوازده امام معصوم است. توقف بر یكى از ائمه به معناى انكار و نادیده گرفتن
بقیه ائمه خواهد بود و حتى انكار امام متوقه علیه رانیز بدنبال خواهد داشت. در
حدیث لوح مى فرماید:
اِنَّ المكذّب بالثامن مكذّب بكلِّ اولیائى.
5 .
اكمال سلسله جلیله امامت به وجود حضرت حجت(ع) است و لذا فرموده است:
ثم اكمل
ذلك بابنهِ رحمة للعالمین علیه كمالُ موسى وبهاءُ عیسى وصبرُ ایوبٍ…كمال هر
چیزى رسیدن به مرحله اى از رشد و تعالى است كه در آن غرض اصلى آن موجود تحقق
یابد، مثلاً این آیه شریفه كه: «عذاب كامل بدكاران در روز رستاخیز داده مى
شود»7، این نكته را را خاطر نشان مى سازد كه كمال عقوبت در قیامت است، همان طور
كه كمال پاداش صالحان در قیامت است.
براساس توضیح فوق، تحقق اهداف اصلى
امامتِ تام ائمه در امامت حضرت مهدى(عج) خواهد بود؛ همان طور كه امامت حضرت
امیرالمومنینِ على(ع) اكمال رسالت رسول اللّه(ص) است: اَلْیومَ اكملتُ لكُم
دینكم واَتْمَمْتُ علیكم نعمتى…؛8 چنانكه مى دانیم مفسّران و مورخان بسیارى از
عامه و خاصه نزول آیه فوق را در واقعه حجة الوداع و معرفى امام على (ع) به
عنوان وصى و خلیفه پیامبر و امام مسلمانان مى دانند.
امامت حضرت مهدى(ع) چه
در غیبت صغرا و چه در غیبت كبرا، تكمیل كننده و به ثمر رساننده امامت یازده
امام پیشین(ع) است.
6 . امامت حضرت مهدى(عج) فقط مخصوص مسلمانان یا
شیعیان نیست بلكه امامت آن حضرت رحمت گسترده اى است كه همه مردم را فرا مى
گیرد. در حدیث لوح از وجود آن حضرت به رحمه للعالمین تعبیر شده است و در سایه
حكومت و امامت ایشان همه مستضعفان به حقوق خود مى رسند؛ حق همه افراد از غاصبان
ستانده و به ایشان بازگردانده مى شود:
المُلكُ یَوْمَئذٍ الْحَقُّ
لِلرَّحمنِ.
7 . حدیث لوح را علاوه بر شیخ صدوق، شیخ كلینى در كافى، نعمانى
درالغیبة، علامه مجلسى در بحار الانوار و دیگران نیز نقل كرده اند.
8 .
هنگامى كه جابر بن عبدالله چگونگى رنگ صحیفه اى را كه نزد فاطمه(س) بود، براى
امام باقر(ع) توصیف مى كرد گفت:
و رأیتُ فى یدها لوحاً اخضر ظننتُ اَنَّهُ
مِنْ زُمُرُّدٍ.فیض كاشانى در كتاب شافى پس از نقل حدیث لوح، در تعریف كلمه
اخضر مى گوید:
لوح اخضر از عالم ملكوت برزخى رسیده بود و سبز بودن رنگ لوح
كنایه از سفید و روشن بودن نور عالم جبروت و آمیخته شدن به رنگ سیاه عالم ماده
یا عالم شهادت است، امّا نوشته هاى این لوح، سفید است، زیرا این نوشته ها از
عالم اعلى كه نور محض است فرستاده شده بود.9
9 . در آغاز حدیث لوح وجود
شریف پیامبر اكرم(ص) توصیف به حجاب شده است:
هذا كتاه من اللهِ العزیز
الحكیم لِمحمَّدٍ نبیّهِ ونورهِ وحِجابِه وسفیره…علامه مجلسى درباره حجاب بودن
پیامبر(ص) توضیحى دارد:
كلمه و وصف «حجاب» از این جهت بر رسول الله(ص) اطلاق
شده است كه آن حضرت واسطه بین خداوند و خلق بوده است، یا به این اعتبار كه رسول
الله(ص) داراى دو مقام و وجهه بود: مقامى نزد خداوند و مقامى نزد مردم.10
10 . در متن حدیث لوح آمده است:
فَمَن رجا غیرَ فضلى او خافَ غیرَ عدلى
عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا اُعذِّبُهُ احداً من العالمین .از عبارت غیر فضلى دو
مطلب متفاوت قابل برداشت است. اول: به فضل كسى جز خدا امیدوار بودن؛
دوم: به
جز فضل خدا به دیگر صفات الهى امیدوار بودن.
از ظاهر لفظ چنین بر مى آید كه
برداشت اول صحیح باشد كه در آن صورت نتیجه امید به فضل دیگران، باعث عذاب الهى
ونافرجامى و ناكامى در تحقق اهداف عالى زندگى است. امّا بیانى از علامه مجلسى
نقل شده است كه مطلب دوم را صحیح مى داند. از بیان او چنین استنباط مى شود كه
پاداشى كه خداوند به انسان مى دهد دو نوع است: اوّل ثوابى كه نتیجه عمل آدمى
است؛ دوم پاداشى كه ارتباط به عمل آدمى ندارد و ناشى از فضل الهى است. ثوابى را
كه ناشى از فضل الهى است، نمى توان حتى یك دهم مكافات عمل خود خواند و اگر
معیار ثواب و عقاب الهى را فقط عمل آدمى فرض كنیم، استحقاق هیچ گونه پاداشى كه
نتیجه فضل خدا بر او باشد، موجود نیست بلكه اگر پاداشى هست همان است كه براى
اعمال خود ستانده است. پس باید پذیرفت كه بخش زیادى از پاداش الهى بر بندگان،
از منبع پر فیض فضل الهى است هر چند خداوند ضرورتاً مطابق وعده و وعیدى كه به
بندگان داده آنها را ثواب و عقاب مى دهد، مع الوصف باید پذیرفت وعده ها و
وعیدهاى او نیز برخاسته از فضل اوست. با این توضیح، هر چند از ظاهر لفظ حدیث
چنین بر مى آید كه منظور، امیدوار شدن به فضل كسى جز خداوند سبحان است، امّا
باید دانست كه امیدوار شدن به فضل دیگران جز فضل خدا، مستحق عذاب و عقاب نیست،
اگر چه از ظاهر الفاظ حدیث چنین برداشت شود.
امّا اینكه فرمود او خاف غیر
عدلى، مؤید مطلب پیشین است و از آن چنین استنباط مى گردد كه خوف بندگان از
خداوند در واقع خوف از عدل الهى است و براساس عدل او مجازات طبیعى ـ كه نتیجه
عمل انسان است ـ بر انسان سنگین خواهد بود و اگر خداوند به عدل خود اعمال
بندگان را محاسبه نماید، كار بر آنان بسیار سخت و تنگ خواهد آمد، لذا شایسته
است بیشترین و بلكه تمام هراس آدمى از عدل خداوند باشد و به فضل او امیدوار
گردد.
11 . در متن حدیث و در توصیف حسین بن على(ع) آمده است: … جَعَلْتُ
كَلِمَتىِ التّامَّةِ معه، طبق روایتى كه از امام على بن موسى الرضا(ع) رسیده
منظور از كلمة تامة، امامت است.11
قرآن، تولد شگفت انگیز عیسى(ع) از مریم(س)
را به فرمان الهى نسبت مى دهد و در توصیف عیسى(ع) مى فرماید:
مُصدقاً
بِكلمةٍ مِن اللّه12و در جاى دیگر فرمود:
… انما المسیحُ عیسىَ ابنُ مریمَ
رسولُ اللهِ وَكَلِمَتُهُ الْقیها الى مریمَ وروه منه…13و درباره حضرت
ابراهیم(ع) مى فرماید:
وَجَعَلَها كلمةً باقیةً فى عقبهِ.14در توضیح این آیه
صاحب مجمع البحرین15 حدیثى نقل مى كند كه در آن منظور از كلمة باقیة، امامت و
منظور از عقبه، نسل و فرزندان حسین بن على(ع) دانسته شده است؛ این امامت تا
قیامت ادامه دارد و كسى حق اعتراض نخواهد داشت كه چرا امامت در نسل حسین بن
على(ع) نهاده شده نه نسل حسن بن على(ع)،زیرا خداوند در انجام افعالش حكیم است:
لایُسأل عما یَفْعَل وَهُمْ یُسْئَلُونَ.16كلمة تامة یعنى «تمام و كمال از هر
چیزى» و عبارت جَعَلْتُ كلمتى التامة فى عقبهِ، یعنى: «امامت را به طور تمام و
كمال در نسل حسین بن على(ع) قرار دادم.»
12 . منظور از ذوالقرنین در
عبارت: یُدْفَن فى المدینة التى بناها العبد الصالح ذوالقرنین به احتمال زیاد،
كورش كبیر است. ومنظور از سرزمین، سرزمین ایران (طوس) است.
البته در اینگونه
مقایسه هاى تاریخى و بویژه درباره قصص قرآن، با قاطعیت نمى توان تعیین مصداق
كرد اما چنانچه ملاحظه مى شود… نظریه اى كه مراد از ذوالقرنین قرآن، كورش كبیر
باشد، نظریه اى معقول و محتمل الصدق است.17
6 ـ حدیث لوح از طرق مختلف و با اندك اختلاف در بعضى
الفاظ، در جوامع و مجامع حدیث نقل شده است، نگارنده در انتخاب طریق، سندى را كه
شیخ صدوق تا امام صادق(ع) ثبت نموده، انتخاب كرده و آن چنین است:
قال: حدثنا ابى و محمدبن موسى بن المتوكل و
محمدبن علیّ ماجیلویه واحمد بن على بن ابراهیم والحسن بن ابراهیم بن ناتانه
واحمدبن زیاد الهمدانى ـ رضى اللّه عنهم ـ قالوا:
حدثنا على بن ابراهیم، عن
ابیه ابراهیم بن هاشم، عن بكربن صالح، عن عبدالرحمن بن سالم، عن ابى بصیر، عن
ابى عبداللّه ـ علیه السلام ـ قال: قال ابى لجابربن عبداللّه الانصارى: …
پی نوشتها
1 . كمال الدین و تمام
النعمة، شیخ صدوق، تصحیح: على اكبر غفارى، قم، انتشارات اسلامى، ص308 ـ 313؛
همان، تصحیح: حسین اعلمى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، ص290 ـ 297 و نیز نك: الكافى،
چاپ تهران، ج1، ص527، ح3 و ص532، ح9؛ من لایحضره الفقیه، انتشارات اسلامى، ج4،
ص180، ح5408
2 . از كتب اربعه بنگرید
به المعجم المفهرس لاحادیث الكتب الاربعة، ذیل ماده هاى: فالجامعة، الصحیفة،
مصحف، كتاب على، لوح؛ و نیز برنامه هاى رایانه اى.
براى نمونه از ماده «كتاب
على»، نك: الكافى، چاپ تهران، ج1، ص41، ح1 و ج2، ص136، ح22 و ج3، ص175، ح6 و
ج4، ص340، ح7 و ج5، ص135، ح5 و ج6، ص202، ح1 و ج7، ص40، ح1 و2؛ من لایحضره
الفقیه، تصحیح: على اكبر غفارى، قم، انتشارات اسلامى، ج2، ص338، ح2614 و ج3،
ص329، ح4176 و ج4، ص74، ح5148؛ تهذیب الاحكام، تصحیح: سید حسن موسوى خرسان،
بیروت، دارصعب ـ دارالتعارف، ج1، ص227، ح38 و ج2، ص383، ح250؛ الاستبصار،
تصحیح: محمد جعفر شمس الدین، بیروت، دارالتعارف، ج1، ص472، ح7 و ج2، ص203، ح3 و
ج3، ص108، ح5 و ج4، ص59، ح3 و 5؛ برنامه رایانه اى كتب اربعه(نور)، عبارت «كتاب
على» را در یكصدوسى مورد نشان مى دهد.
3 . درباره صحیفه
امیرمؤمنان(ع) در منابع اهل سنّت، بنگرید به: فصلنامه علوم حدیث، ش3، بهار 76،
ص41، مقاله: صحیفه امیرمؤمنان(ع) و نیز نك: سنن ابن ماجه، كتاب الدیات، شماره
2658
4 . اصول كافى، ج1، ص241
5 .براى كسب اطلاع بیشتر
از نام و محتواى و كیفیت نگارش نخستین صحیفه هاى حدیثى در زمان پیامبر(ص) و
امیرالمؤمنین(ع) به مقاله تاریخ تدوین حدیث، نوشته استاد على اكبر غفارى در
پایان كتاب تلخیص مقباس الهدایة، مراجعه شود.
6 . اصول الكافى، دار
التعارف، ج1، ص295
7 . نحل، آیه25
8 . مائده، آیه 3
9 . به نقل از پاورقى كتاب
الغیبة، نعمانى، ص62
10 . بحارالانوار، ج36،
ص198
11 . نك: مقدمه تفسیر مرآة
الانوار.
12 . آل عمران، آیه 39
13 . نساء، آیه 171
14 . زخرف، آیه 28
15 . مجمع البحرین، ج6،
ص155
16 . انبیاء، 23
17 . فصلنامه بیّنات، ش14،
ص105 ـ 109
يکشنبه 13/12/1391 - 14:6
اهل بیت
آخرین لحظات عمر پیامبر(ص) و حالات حضرت زهرا (س)
اضطراب و دلهره سراسر «مدینه» را فراگرفته بود. یاران پیامبر با دیدگانى اشكبار، و
دلهائى آكنده از اندوه دور خانهى پیامبر گرد آمده بودند، تا از سرانجام بیمارى
پیامبر آگاه شوند.
گزارشهائى كه از داخل خانه به بیرون مىرسید، از وخامت وضع مزاجى آن حضرت حكایت
مىكرد؛ و هر نوع امید به بهبودى را از بین مىبرد و مطمئن مىساخت كه جز ساعاتى
چند، از آخرین شعلههاى نشاط زندگى پیامبر باقى نمانده است.
گروهى از یاران آن حضرت علاقمند بودند كه از نزدیك رهبر عالیقدر خود را زیارت
كنند، ولى وخامت وضع پیامبر اجازه نمىداد در اطاقى كه وى در آن بسترى گردیده بود؛
جز اهلبیت وى، كسى رفت و آمد كند.
دختر گرامى و یگانه یادگار پیامبر، فاطمه (ع)، در كنار بستر پدر نشسته بود، و بر
چهرهى نورانى او نظاره مىكرد. او مشاهده مىنمود كه عرق مرگ، بسان دانههاى
مروارید، از پیشانى و صورت پدرش سرازیر مىگردد. زهرا (ع)، با قلبى فشرده و دیدگانى
پر از اشك و گلوى گرفته، شعر زیر را كه از سرودههاى ابوطالب درباره پیامبر عالیقدر
بود، زمزمه مىكرد و مىگفت:
وابیض یستسقى الغمام بوجهه - ثمال ایتامى عصمة للارامل
چهرهى روشنى كه به
احترام آن، باران از ابر درخواست مىشود، شخصیتى كه پناهگاه یتیمان و نگهبانان
بیوه زنان است.
در این هنگام، پیامبر دیدگان خود را گشود، و با صداى آهسته به دختر خود فرمود:
این شعرى است كه ابوطالب دربارهى من سروده است؛ ولى شایسته است به جاى آن،
آیهى زیر را تلاوت نمائید: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات
او قتل انقلبتم على اعقابكم و من یتقلب على عقبیه فلن یضر اللَّه شیئا و سیجزى
الشاكرین»: (1) محمد پیامبر خدا است و پیش از او پیامبرانى آمدهاند و
رفتهاند. آیا هرگاه او فوت كند و یا كشته شود، به آئین گذشتگان خود
بازمىگردید؟ هركس به آئین گذشتگان خود بازگردد خدا را ضرر نمىرساند و خداوند
سپاسگزاران را پاداش مىدهد.(2)
پیامبر با دختر خود سخن مىگوید:
تجربه نشان مىدهد كه عواطف در شخصیتهاى بزرگ، بر اثر تراكم افكار و فعالیتهاى
زیاد، نسبت به فرزندان خود كمفروغ مىگردد. زیرا اهداف بزرگ و افكار جهانى آنچنان
آنان را به خود مشغول مىسازد كه دیگر عاطفه و علاقه به فرزندان، مجالى براى بروز و
ظهور نمىیابد؛ ولى شخصیتهاى بزرگ معنوى و روحانى از این قاعده مستثنى هستند. آنان
با داشتن بزرگترین اهداف و ایدههاى جهانى و مشاغل روزافزون، روح وسیع و روان بزرگى
دارند، كه گرایش به یك قست، آنها را از قسمت دیگر بازنمىدارد.
علاقهى پیامبر به یگانه فرزند خود، از عالیترین تجلى عواطف انسانى بود تا آنجا كه
پیامبر هیچگاه بدون وداع با دختر خود، مسافرت نمىكرد و هنگام مراجعت از سفر قبل از
همه به دیدن او مىشتافت. در برابر همسران خود، از وى احترام شایستهاى به عمل
مىآورد، و به یاران خود مىفرمود:
«فاطمه پارهى تن من است. خشنودى وى خشنودى من، و خشم او خشم من است». (3)
دیدار زهرا، او را به یاد پاكترین و عطوفترین زنان جهان، «خدیجه» مىانداخت كه در
راه هدف مقدس شوهر، به سختیهاى عجیبى تن داد و ثروت و مكنت خود را در آن راه بذل
نمود.
در تمام روزهایى كه پیامبر بسترى بود، فاطمه «ع» در كنار بستر پیامبر نشسته و
لحظهاى از او دور نمىشد. ناگاه پیامبر به دختر خود اشاره نمود كه با او سخن
بگوید. دختر پیامبر قدرى خم شد و سر را نزدیك پیامبر آورد. آنگاه پیامبر با او به
طور آهسته سخن گفت. كسانى كه در كنار بستر پیامبر بودند، از حقیقت گفتگوى آنها آگاه
نشدند. وقتى سخن پیامبر به پایان رسید، زهرا سخت گریست و سیلاب اشك از دیدگان او
جارى گردید. ولى مقارن همین وضع، پیامبر بار دیگر به او اشاره نمود و آهسته با او
سخن گفت. این بار زهرا با چهرهاى باز و قیافهاى خندان و لبان پر تبسم سر برداشت.
وجود این دو حالت متضاد در وقت مقارن، حضرا را به تعجب واداشت. آنان از دختر پیامبر
خواستند كه از حقیقت گفتار پیامبر آگاهشان سازد. زهرا فرمود: من راز رسول خدا را
فاش نمىكنم.
پس از درگذشت پیامبر، زهرا (ع) روى اصرار «عائشه»، آنان را از حقیقت ماجرا آگاه
ساخت و فرمود: پدرم در نخستین بار مرا از مرگ خود مطلع نمود و اظهار كرد كه من از
این بیمارى بهبودى نمىیابم. براى همین جهت به من، گریه و ناله دست داد، ولى بار
دیگر به من گفت كه تو نخستین كسى هستى كه از اهلبیت من، به من ملحق مىشوى. این
خبر به من نشاط و سرور بخشید، فهمیدم كه پس از اندكى به پدر ملحق مىگردم. (4)
در آخرین لحظههاى زندگى، چشمان خود را باز كرد و گفت: برادرم را صدا بزنید تا
بیاید در كنار بستر من بنشیند. همه فهمیدند مقصودش على است. على در كنار بستر
وى نشست، ولى احساس كرد كه پیامبر مىخواهد از بستر برخیزد. على پیامبر را از
بستر بلند نمود و به سینهى خود تكیه داد. (5)
چیزى نگذشت كه علائم احتضار، در وجود شریف او پدید آمد. شخصى از ابنعباس
پرسید، پیامبر در آغوش چه كسى جان سپرد. ابنعباس گفت: پیامبر گرامى در حالى كه سر
او در آغوش على بود، جان سپرد. همان شخص افزود كه عایشه مدعى است كه سر پیامبر بر
سینهى او بود كه جان سپرد. ابنعباس گفتهى او را تكذیب كرد و گفت: پیامبر در آغوش
على جان داد. و على و برادر، من، فضل او را غسل دادند. (6)
امیر مؤمنان، در یكى از خطبههاى خود به این مطلب تصریح كرده مىفرماید:
«و لقد قبض رسولاللَّه و ان رأسه لعلى صدری... و لقد ولیت غسله والملائكة اعوانی».
(7)
پیامبر در حالى كه سر او بر سینهى من بود، قبض روح شد. من او را در حالى كه
فرشتگان مرا یارى و كمك مىكردند، غسل دادم.
گروهى از محدثان نقل مىكنند كه آخرین جملهاى كه پیامبر در آخرین لحظات زندگى خود
فرمود، جملهى «لا، مع الرفیق الاعلى» بوده است. گویا فرشتهى وحى او را در موقع
قبض روح مخیر ساخته است كه بهبودى یابد و بار دیگر به این جهان بازگردد؛ و یا پیك
الهى رسانیده است كه مىخواهد به سراى دیگر بشتابد و با كسانى كه در آیهى زیر به
آنها اشاره شده، بسر ببرد. «فأولئك مع الذین أنعم اللَّه علیهم من النبیین
والصدیقین والشهداء والصالحین و حسن أولئك رفیقاً»: (8)آنان با كسانى هستند كه
خداوند به آنها نعمت بخشیده؛ از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان، و اینها چه
نیكو دوستان و رفیقانى هستند. پیامبر این جمله را فرمود و دیدگان و لبهاى وى روى هم
افتاد. (9)
پی نوشت
1_سورهى آلعمران/ 144.
2ـ «ارشاد»/ 98.
3ـ «صحیح بخارى»، ج 5/ 21.
4ـ «طبقات ابنسعد»، ج 2/ 247؛ «كامل»، ج 2/ 219.
5ـ «طبقات ابنسعد»، ج 2/ 247، «كامل»، ج 2/ 263.
6ـ «طبقات»، ج 2/ 263.
7ـ نهجالبلاغه.
8ـ «اعلامالورى»/ 83.
9ـ سورهى نساء/ 69.
منبع:
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Shahadat/87/Shahadat/Saghife/02.aspx
يکشنبه 13/12/1391 - 14:1