• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 260
تعداد نظرات : 1771
زمان آخرین مطلب : 5099روز قبل
دانستنی های علمی
 

دکارت

  

هر مشکلی را تا آن جا که شدنی و برای حل کردنش لازم است به اجزای کوچک تقسیم کنید .

  

داشتن ذهن خوب کافی نیست ، مهم به کار بستن آن است .

  

هر مساله ای که حل کردم تبدیل به قانونی شد که بعدا برای حل مسایل دیگر به کار رفت .

  

جز افکار خودمان هیچ چیز مطلقا در ید قدرت ما نیست .

  

برای آن که بدانی مردم واقعا چه فکر می کنند، به آن چه می کنند نگاه کن نه به آن چه می گویند.

  

من هر اشتباه ممکنی  را مرتکب شدم اما همچنان تلاش کردم .

   

دیوید هیوم

  

زیبایی چیزها در ذهنی است که در ذات آن ها تامل می کند.

   

ارسطو

  

سعادت ما به خود ما بستگی دارد .

  

لذت بردن از کار آن را به کمال می رساند.

 
چهارشنبه 21/12/1387 - 0:50
شعر و قطعات ادبی

آسمان غصه مخور مهتاب جبران می کند

 

رهبری کن گریه را این آب طغیان می کند

 

این همه احساس پاکی از کجا آموختی

 

درد من را حس تو آهسته درمان می کند

 

یک پرطاووسی و دنیایی از احساس ها

 

کودکی را بی غذا،یک سیب خندان میکند

 

در کویر خالی پژمرده آفت زده

 

قطره اشکی یک زمانی کار باران می کند

 

با تمام بغض و آهش گاه او جنگیده است

 

گریه را تحریم کرده کار مردان می کند

 

گاه با خود می نشینم گوشه ای زانو به دست

 

این همه آشفتگی با موج مرجان می کند

 

گوش کن این آخرین انگیزه های عشق بود

 

یک صدا می آید و دل را پریشان می کند

 
چهارشنبه 21/12/1387 - 0:47
شعر و قطعات ادبی

دوباره قسمت منی نصیبم از ترانه ها

 

و سهم بی بهانه ی دلم از این بهانه ها

 

دوباره من رسیده ام به لحظه ی رسیدنم

 

و بارش نگاه تو- شروع شاعرانه ها-

 

من از سپیده می رسم تمام من فقط غزل

 

تو از طلوع می وزی به رسم عاشقانه ها

 

شب و سکوت و خستگی و جاده های منتظر

 

گذشته ام به خاطرات از این همه شبانه ها

 

دوباره بارش غزل و هر دو خیس خیس خیس

 

دوباره عطر رازقی و رویش جوانه ها

 

 

چهارشنبه 21/12/1387 - 0:44
دانستنی های علمی
 

افراد زیادی وارد زندگی تان می شوند و از آن خارج می شوند،ولی فقط ردپای دوستان واقعی در قلب شما باقی می ماند. برای کنترل زندگی خود از نیروی عقل و خردتان استفاده کنید و برای کنترل زندگی دیگران،نیروی قلبی خود را به کار بگیرید. هرگز کنترل خود را از دست ندهید و عصبانی نشوید، زیرا خشم فقط یک قدم با خطر فاصله دارد . اگر فردی یک بار به شما خیانت کند، تقصیر او است، ولی اگر دو بار خیانت کند، شما مقصر محسوب می شوید. ذهن خردمند پر از ایده است ، ذهن متوسط پر از حادثه است و ذهن ضعیف پر است از شایعات . خداوند به هر پرنده ای روزی می رساند، ولی دانه را داخل آشیانه اش قرار نمی دهد. فردی که پولی را از دست می دهد بازنده است، فردی که دوستی را از دست می دهد، بازنده تر است و فردی که ایمانش را از دست می دهد، بازنده ترین است. از اشتباهات دیگران درس بگیرید، چون هیچ کس آن قدر عمر نمی کند که بتواند کامل ترین و بی خطاترین باشد!

 
سه شنبه 20/12/1387 - 0:58
داستان و حکایت
 

مرد چوبانی بود که چندان پایبند نظافت لباس و سر و صورتش نبود. او از صبح تا غروب در مزرعه به گوسفندان می رسید و غروب سر و صورتش را آبی می زد و با تکاندن مختصر لباس هایش به سراغ زن و فرزندانش می آمد. برعکس او زن چوپان بسیار تمیز و منظم بود و چون شیر گوسفندان را می دوشید و به مردم دهکده می فروخت تمیزی و نظافت او زبانزد مردم بود و همه بدون نگرانی از آلودگی،شیر و لبنیات خود را از او تامین می کردند. این زن چوپان مغازه ای داشت که صبح ها در آن مغازه با دختران و پسرانش شیر و لبنیات به مردم می فروخت و غروب در خانه مجاور همان مغازه منتظر می ماند تا همسرش از مزرعه بیاید و همگی روی تخت حیاط خانه بنشینند و شام بخورند و به استراحت بپردازند. تعدادی از شاگردان شیوانا نسبت به تفاوت های آشکار بین این زن و شوهر حساس شده بودند. سرانجام روزی که از مقابل مغازه عبور می کردند، شاگردان کنجکاو طاقت نیاوردند جلوی شیوانا ایستادند و به اشاره به زن چوپان از شیوانا پرسیدند:" استاد ببینید! این زن با این همه نظافت و سلیقه به طرز شگفت انگیزی مرد چوپان را عزیز می شمارد و با وجودی که مرد چوپان بوی صحرا و فضولات گوسفند می دهد و سر و صورت و دندان و قیافه اش کثیف و درهم است اما مانند یک فرشته دور و برش می چرخد و او را ستایش می کند. دلیل این همه شیفتگی و از خودگذشتگی چیست ؟"

 

شیوانا شانه هایش را بالا انداخت و گفت: " از خود گذشتگی برای چی !؟"

 

شاگردان با حیرت گفتند:" استاد! به شما گفتیم که مرد چوپان هیچ چیزی برای تحسین ندارد!"

 

شیوانا با نگاهی متعجب به شاگردانش خیره شد و گفت:" شاید برای شما تحسین برانگیز نباشد. شاید از دیدگاه این زن تمیز و نظیف،مرد چوپان چنان نباشد. چرا از خود زن در این مورد سوال نمی کنید!؟"

 

چند نفر از شاگردان شیوانا که در جمع آنها چند دختر هم بودند به سراغ زن چوپان رفتند و با احتیاط نظر او را راجع به شوهرش پرسیدند.

 

زن چوپان آهی کشیدو گفت" او زیباترین، با غیرت ترین و جسورترین مرد عالم است. وقتی گرد و خاک صحرا را روی موهایش می بینم شوقی غریب دلم را پر می کند و وقتی شبانگاه با گرد و خاک صحرا را روی موهایش می بینم شوقی غریب دلم را پر می کندو وقتی شبانگاه با دست های خیس سعی می کند خاک های لباسش را پاک کند، غیرت و افتخار را در پیشانی براقش می بینم. او از خود گذشته ترین انسان روی زمین است که به خاطر من و فرزندانم رنج کار در صحرا و مزرعه را تحمل می کند. او مایه افتخار تک تک اعضای خانواده است "

 

شاگردان شیوانا حیرت زده و متعجب نزد استاد بازگشتند و کلام زن را عینا بازگو کردند و با حیرت پرسیدند:"استاد ! دلیل این تفاوت دیدگاه بین ما و او چیست!؟"

 شیوانا تبسمی کرد و گفت: کافی است یاد بگیرید ، چیزی را دوست بدارید. آنگاه خواهید دید آن چیز زیباترین موجود عالم است و حرکات و رفتار آن چیز دوست داشتنی ترین و پسندیده ترین رفتار عالم است و حرکات و رفتار آن چیز دوست داشتنی ترین و پسندیده ترین رفتار عالم است.تفاوت بین شما و او فقط میزان دوست داشتن شماست!همین و بس!

 

دوشنبه 19/12/1387 - 1:7
دانستنی های علمی
 

امید بهترین واژه ای است که هرگاه غمگین هستیم، به ذهن همه ما می رسد. همه ما گاهی وقت ها فکر می کنیم خدا ما را گم کرده ، پس او چرا بدبختی ما را نمی بیند. گاهی وقت ها شده خلوت می کنیم و در حال گریه و زاری، طوری که خودمان هم صدای خود را خیلی خوب نمی شنویم و نمی دانیم چه می گوییم،دلمان برای خودمان می سوزد و باید به یاد بیاوریم که تنها امید و تنها کسی که داریم ، خداست. فقط او را می شناسیم. فقط اوست که با ما روراست است است و ما را دوست دارد.

 

او ما را طوری نگاه می کند که انگار فقط یک بنده دارد. ما تمام کارها و سنگینی های خود را بارها و بارها روی شانه های او گذاشته ایم. اوست که به تمام حرف های ما گوش می دهد.

 

اوست که به ما نگاه می کند و مار ا می خواند. هر چه از او بخواهیم. اگر به نفعمان باشد برایمان می خواهد. ما هر گاه اراده کنیم ، خوشبخت ترین موجود روی زمین خواهیم شد چون آدم ها وقتی خوشبخت هستند که خود بخواهند ووقتی غمگین هستند که به غم ها فکر می کنند. پس بیایید غصه ها را رها کرده و به امید نگاه کنیم.

 
يکشنبه 18/12/1387 - 1:26
دانستنی های علمی

(( روز را با عشق شروع کنید)). هنگامی که صبح از خواب بیدار می شوید، قلب خود را بگشایید و تصمیم خود را در مورد دوست داشتن همه جنبه های زندگی به خود یادآوری کنید.

 

(( روز را با عشق سپری نمایید)). یعنی انتخاب و اعمال شما از تصمیم شما مبنی بر این که دوست بدارید،صبور، مهربان و آرام باشید سرچشمه می گیرد. کلیه امور را در حد اهمیت خود بررسی کنید و از آن یک مورد شخصی نسازید و بیش از حد با مسائل درگیر نگردید. پس به خود و دیگران اجازه دهید که قدری ناکامل بوده و نواقصی داشته باشند و بیش از حد پیشنهاد و انتقاد نکنید . سپری کردن روز با عشق ، یعنی شما تلاش کنید که سخاوتمند باشید، از بقیه تعریف کنید و متواضع و صادق باشید.

 در طی روز به دفعات، اهمیت زندگی با عشق را به عنوان بالاترین اولویت به خود یادآوری نمایید.

بدین ترتیب ، وقتی موردی مهمتر از عشق در زندگی شما وجود نداشته باشد،معجزه ای در زندگی شما رخ می دهد.

 

((روز را با عشق به پایان ببرید)).یعنی لحظاتی از روز را به یادآوری و سپاسگزاری اختصاص دهید. شاید به دعا کردن یا تامل و تفکر بپردازید یا به روزی که سپری کرده اید نظری بیندازید و در حین مرور کارهای روزانه متوجه شوید که هدف زندگی و عشق بااعمال و انتخاب های شما به خوبی هماهنگ شده اند. شما این کار را انجام داده اید نه به خاطر کسب امتیاز یا سخت گیری به خود،بلکه صرفا برای تجربه نمودن آرامش تام با هدف دوستی و شناخت فضاهایی که فردا با عشق بیشتری در آن عمل نمایید.

 

 

شنبه 17/12/1387 - 0:53
شعر و قطعات ادبی
 

اگر شعرهای من زیباست

 

دلیلش آن است

 

که تو زیبایی

 

حالا

 

هی بیا و بگو

 

چنین و چنان است

 

اصلا

 

مهم نیست

 

تو چند ساله باشی

 

من هم سن و سال تو هستم

 

مهم نیست

 

خانه ات کجا باشد

 

برای یافتنت کافی است

 

چشمهایم را ببندم

 

خلاصه بگویم

 

حالا

 

هر قفلی که می خواهد

 

به درگاه خانه ات باشد

 

عشق پیچکی است

 

که دیوار نمی شناسد

 
جمعه 16/12/1387 - 0:21
خانواده

اگر دروغ رنگ داشت هر روز ، شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نقطه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود.

 

اگر عشق ، ارتفاع داشت من زمین را در زیر پای خود داشتم و تو هیچگاه عزم صعود نمی کردی، آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر نمی گرفتی.

 

اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ویران می کردند.

 

اگر براستی خواستن توانستن بود وصال محال نبود، و عاشقان که همیشه خواهانند همیشه می توانستند تنها نباشند.

 

اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد و تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی و شاید من، کمر شکسته ترین بودم.

 

اگر غرور نبود چشمهای مان به جای لبها سخن نمی گفتند و ما کلام دوستت دارم را در میان نگاه های مان جستجو نمی کردیم.

 

اگر دیوار نبود نزدیک تر بودیم، همه وسعت دنیا یک خانه می شد و تمام محتوای یک سفره سهم همه بود و هیچکس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد.

 

اگر ساعتها نبودند آزادتر بودیم ، با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هر عادت مکرر را درمیان بیست و چهار زندان حبس نمی کردیم .

 

اگر خواب حقیقت داشت همیشه با تو در کنار آن ساحل سبز لبریز از ناباوری بودم هیچ رنجی بدون گنج نبود اما گنجها شاید، بدون رنج بودند.

 

اگر همه ثروت داشتند دلها سکه را بیش از خدا دوستی نمی خواستند و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگری از سرجوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند،اما بی گمان صفا و سادگی می مرد.

 

اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بی ارزشترین کالا بود،ترس نبود،زیبایی نبود و شاید خوبی هم نبود.

 

اگر عشق نبود به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟کدام لحظه نایاب را اندیشه می کردیم؟و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟

 

آری!بیگمان پیش از اینها مرده بودیم.

 

اگر عشق نبود.

 

اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند.

 

اگر خداوند فقط یک آرزوی انسان را بر آورده می کرد من بیگمان دوباره دیدن او را آرزو می کردم.

 

آنگاه نمی دانم براستی خداوند آنرا می پذیرفت؟

 
پنج شنبه 15/12/1387 - 1:1
دانستنی های علمی

اسکندر وقتی که می خواست از دنیا برود وصیت کرد که وقتی جنازه اش را بر می دارند دو دستش را از تابوت بیرون بگذارند تا مردم ببینند.

 

وقتی که وفات کرد، به دستورش عمل نموده و دو دستش را از تابوت بیرون نهادند.

 

افرادی که پای تابوت می رفتند از علت و سبب چنین وصیتی از هم سوال می کردند و کسی نمی دانست ، تا اینکه یکی ار عرفا که حاضر بود گفت: سبب این وصیت آن است که می خواست به ما بفهماند که اسکندر با دستهای تهی از دنیا رفت و از خزائن و مال دنیا چیزی نتوانست با خود ببرد.

 
چهارشنبه 14/12/1387 - 0:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته