زحل یا کیوان، ششمین سیاره از جانب خورشید، در زبانهای اروپایی به نام ساترن، یا رب النوع رومی کشاورزی نامیده شده است که مبنای آن کرونوس، رب النوع یونانی است. این دومین سیاره بزرگ منظومه خورشیدی، دارای قطر استوایی تقریبی 1206000 کیلومتر است. زحل به رغم اندازه بزرگش، کم چگالترین سیارات است. این سیاره، تقریباً سی درصد کم چگالتر از آب است یعنی اگر در ظرف آبی که به اندازه کافی بزرگ باشد، قرار داده شود، غوطه ور می ماند. چرخش محوری زحل بسیار سریع است و طی 10/5 ساعت زمینی کامل می شود. قطبهای سیاره بر اثر این چرخش سریع، تخت شده است. اندازه دور تا دور آن در استوا، ده درصد بزرگتر از اندازه دور تا دور قطب به قطب آن است. بر عکس طول روز، سال زحل بسیار طولانی است. هر دور گردش کامل سیاره پیرامون خورشید، به دلیل فاصله متوسط 1/4 میلیارد کیلومتری آن از خورشید، 29/5 سال زمینی طول می کشد. زحل بیشتر از گاز تشکیل شده است. ابرهای زرد و کدر آن از آمونیاک متبلورند و با بادهایی شرق وزان که در استوای سیاره سرعتی بیش از 1770 کیلومتر در ساعت دارند، به درون نوارهایی روبیده می شوند. بادهای نزدیک دو قطب ملایمترند. پوشش زحل دریایی از هیدروژن و هلیوم مایع است که رفته رفته با پیش روی در عمق به شکل هیدروژن فلزی در می آید. این دریا جریانهای الکتریکی بسیاری قوی را هدایت می کند که تولید کننده میدان مغناطیسی پرتوان سیاره اند. هسته زحل، که چندین برابر زمین است، از سنگ و یخ تشکیل شده است. جو سیاره دارای حدود 97 درصد هیدروژن، 3 درصد هلیوم و مقادیری متان و آمونیاک است. دانشمندان دمای سطح سیاره را حدود منهای 168 درجه سلسیوس برآورد می کنند. در حدود هر سی سال، با سپری شدن تابستان زحل، توفان عظیمی در سیاره اتفاق می افتد. این توفان که به لکه سفید بزرگ شهرت دارد، بهمدت یک ماه قابل مشاهده است و مانند نورافکنی بر سیمای سیاره می درخشد. سپس لکه شروع به شکستن می کند و به شکل نوار پهن سفیدی به دور سیاره کشیده می شود. این تصور وجود دارد که توفان یاد شده، حاصل گرم شدن جو، کف کردن آمونیاک، منجمد و سپس پراکنده شدن آ« با بادهای سهمگین سیاره باشد. حلقه های زحل برجسته ترین ویژگی زحل حقله های آن است. سه سیاره بزرگ دیگر (مشتری، اورانوس، نپتون) هم دارای حلقه اند، اما زحل چشمگیرترین حلقه ها را دارد. اخترشناسان قرنها فکر می کردند که حلقه ها قمرهای سیاره اند، در سال 1658، اخترشناس هلندی، کریستیان هویگنس، تشخیص داد که ساختارهای اطراف زحل، حلقه هستند. در سالهای بعد، که استفاده از تلسکوپهای قوی تر امکان پذیر شد، اخترشناسان به تعداد حلقه های بیشتری در پیرامون سیاره پی بردند. در سالهای 1980 و 1981، کاوشگرهای فضایی ویجر1 و ویجر2 نخستین عکسهای تفصیلی از زحل و حلقه های تماشایی آن را به زمین ارسال کردند. کاوشگرها نشان دادند که حدود 1000 طره در فاصله 80450 کیلومتری از سطح سیاره دور آن را احاطه کردند. حلقه ها، که تقریباً 1/6 کیلومتر ضخامت دارند، به سه قطعه اصلی تقسیم می شوند : حلقه های روشن A و B و حلقه کم فروغ C. حلقه های A و B با فاصله ای موسوم به شکاف کاسینی جدا شده اند. حلقه A دارای شکافی به نام اِنکه است که یوهان اِنکه، اخترشناس آلمانی در سال 1837 آن را کشف کرد، شکاف اِنکه هیچ ماده ای در بر ندارد، اما ماموریتهای ویجر مشخص کرد که بخش کاسینی حداقل صد حلقه ریز دارد که هر یک، از خرده هایی غیرقابل شمارش ساخته شده اند. دانشمندان از ترکیب دقیق حلقه ها آگاه نیستند، اما می دانند که حلقه ها از غبار و مقادیر بسیار زیاد آب تشکیل شده اند. آب به شکلهای گوناگونی از جمله دانه های برف، گلوله های برفی، دانه های تگرگ، و کوه های یخی منجمد شده است. گستره قطر این شکلها از 7/6 سانتی متر تا 9 متر است. دانشمندان از چگونگی شکل گرفتن حلقه های نیز اطلاع کاملی ندارند. یک نظریه بیانگر آن است که آنها قمرهای بزرگتری بوده اند که بر اثر برخورد با دنباله دارها یا شهابسنگها خرد شده اند. نظریه دیگر این تلقی را مطرح می کند که حلقه ها، مواد پیش از شکل گیری قمر یا اجرامی کیهانی اند که هرگز به قمر تبدیل نشده اند. قمرهای زحل زحل دارای 50 قمر شناخته شده تا کنون می باشد. اکثر این اقمار دارای ترکیب 30 الی 40 درصد سنگ و 60 الی 70 درصد یخ هستند. کرستیان هویگنس در سال 1655 نخستین قمر زحل به نام تیتان را کشف کرد. تیتان تنها قمر منظومه خورشیدی است که جو وقاعی دارد. این جو عمدتا از نیتروژن تشکیل شده است. منبع : دانشنامه همگانی نجوم ـ انتشارات بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی
لغزش زبان : آدمی از لغزش زبانش آسیبی می بیند که هرگز از لغزش پایش چنان آسیب نمی بیند، چه اینکه لغزش او در گفتار سرش را بر باد می دهد، و لغزش پایش به آرامی بهبود می یابد. (آیت الله حسن زاده آملی)
بهترین شکار : از دانشمندی پرسیدند بهترین شکار کدام است؟
درواقع هر ماده ای که ما آن را به رنگ خاصی می بینیم، به این دلیل است که ترازهای الکترونی آنها به یکدیگر نزدیک است. حال الکترون با گرفتن طول موجی از نور مرئی و انرژی معادل آن می تواند برانگیخته شده و به تراز انرژی بالاتر برود. در این حال گفته می شود الکترون برانگیخته شده است. الکترون در این حالت برانگیخته ناپایدار است و هر چه سریعتر با ساطع نمودن همان مقدار انرژی به وضعیت اول خود بر می گردد. به عنوان مثال وقتی ماده ای قرمز دیده می شود به این علت است که این ماده ترازهای الکترونی آن طوری چیده شده است که تفاوت انرژی حالت پایه و حالت برانگیخته ی آن ماده به اندازه ی انرژی پرتوهایی از نور مرئی زرد ، (تقریباً 600 نانومتر) آبی و سبز و بنفش (تقریباً 400 نانومتر است). زیرا وقتی این پرتوها از نور سفید گرفته شود، نور قرمز به دست می آید. درواقع ما جسم را به آن رنگی می بینیم که آن رنگ را جذب نکرده باشد . وقتی جسمی به رنگ قرمز دیده می شود به این معنی است که این جسم تمام طول موجهای رنگ مرئی به جز رنگ قرمز را جذب کرده است. حال در نمک و شکر که به رنگ سفید دیده می شود ، تفاوت ترازهای الکترونی در این دو ماده به اندازه ای زیاد است که الکترونها نمی توانند قسمتی از نور سفید را جذب کنند و بقیه را ساطع کنند. شاید محدوده ی جذب آنها در ناحیه ی پر انرژیتر یا کم انرژی تر از نور سفید باشد که البته با توجه به استحکام پیوندهای موجود در بین این دو ماده، انتظار می رود که این جذب از طول موجهای انرژی تابشی با طول موجهای کمتر و انرژی بیشتر صورت گیرد.