زنان یهودی و یك امپراتوری
هنگامی كه امپراتوری عثمانی در اوج اقتدار خود منافع اقتصادی و سیاسی غربیان را به خطر انداخته بود، یكی از شیوههای پنهان غرب برای درهمشكستن قدرت آنان چنین بود كه دختران زیباروی یهودی را به بهانهای بر سر راه بزرگان سیاست و اقتصاد آنان قرار میدادند و یا آنها را به حضور سلاطین عثمانی پیشكش میكردند.
هنگامی كه امپراتوری عثمانی در اوج اقتدار خود منافع اقتصادی و سیاسی غربیان را به خطر انداخته بود، یكی از شیوههای پنهان دشمنان برای درهمشكستن قدرت آنان چنین بود كه دختران زیباروی یهودی را به بهانهای بر سر راه بزرگان سیاست و اقتصاد آنان قرار میدادند و یا آنها را به حضور سلاطین عثمانی پیشكش میكردند. صاحبنظران یكی از علل سقوط امپراتوری عثمانی را نفوذ زنان یهودی در دربار سلاطین آن و پیدایش نسلهایی با مادر یهودی از سلاطین مسلمان میدانند....ادامه مطلب
نفوذ در یك خاندان ثروتمند مسیحی
«خاندان آنیلی2 هماكنون مالك مجموعه عظیم فیات هستند كه كارخانه اتومبیلسازی فیات نیز بخشی از آن مجموعه به حساب میآید. مالكیت «باشگاه یوونتوس» و روزنامههای «لاستامپا» و «كوریره دلاسرا» تنها گوشهای از اموال این خاندان است. آنها سالانه دستكم شصت میلیارد دلار (بیش از درآمد نفتی سالانه كشورمان) درآمد دارند و همین ثروت و قدرت رسانهای آنها را به خاندان سلطه در ایتالیا بدل كرده است تا جایی كه حتی رئیسجمهور نیز از آنها حرفشنوی دارد.3
بزرگ این خاندان در سالهای پایانی قرن بیستم و سالهای آغازین قرن بیستویك، «جیووانی آنیلی» یك مسیحی كاتولیك و سوپر میلیاردر و سناتور سرشناس ایتالیایی بوده است. او همسری یهودی4 اختیار میكند و از این وصلت، صاحب فرزندی میشود كه او را ادواردو نام مینهند.
ادواردو بعدها دلباخته اسلام و انقلاب اسلامی میشود. به ملاقات امام خمینی (ره) میآید و نهایتا در سال 2000 در ماجرای مشكوكی از دنیا میرود. او اكنون در ایران اسلامی با عنوان شهید مهدی آنیلی شناخته میشود.
اما سرنوشت خانواده مسیحی آنیلی به گونهای دیگر رقم میخورد. مارگریتا، تنها خواهر ادواردو با مردی یهودی و صهیونیست وصلت كرده است و «جان لاپوالكان» حاصل این پیوند در سال 1997 پس از آن كه «جیووانی اومبرتو» پسرعموی ادواردو كه به عنوان جانشین رئیس فیات برگزیده شده بود، بر اثر سرطانی ناشناخته از دنیا میرود؛ با نظر شورای رهبری فیات به این سمت برگزیده میشود.5
حقیقت آن است كه درگذشت مشكوك ادواردو و پسرعمویش در سالهای قبل، سهمالارث خواهرزادههای یهودی و صهیونیست او را افزایش داده و در توطئهای خاموش، ثروت خانواده بزرگ آنیلی كه كاتولیك بودند، به یهودیان صهیونیست منتقل شده و مدیریت مجموعه عظیم فیات و سایر موسسات و شركتهای متعلق به آنیلیها، به سادگی به یهودیزادگان آن خاندان رسیده است.6
یك مفسر قرآن با ریشه یهودی
در علم تفسیر و معرفی طبقات مفسران بعد از صحابه از جماعت تابعین نام میبرند كه شاگردان مفسران صحابه باشند. ا زجمله «جماعت تابعین» محمدبن كعب قرظی از مفسران معروف و از نژاد یهود بنیقریظه بوده كه در قرن اول هجری میزیسته است.7
آیا كریستف كلمب یهودی بود؟
«مسیحی بودن» یا «تظاهر كلمب به مسیحیت» و «یهودی بودن او در خفا» از موضوعات مهم تاریخی است، چراكه به تحولات عمیق كشورهای غربی یعنی «رنسانس» كه در واقع با سفر كلمب و رسیدن وی به قاره نو شروع میشود، رنگی خاص میزند. معنای «یهودی بودن كلمب» ـ خصوصا كه اثبات شده هزینههای سفر او را نیز یهودیان تامین كردهاندـ این است كه یهود از همان آغاز سفر كلمب، برای تسلط بر منافع حاصل از این سفر و مصادره هرگونه منفعت حاصل از آن «برنامه» داشته است.
البته روشن است كه عموم نویسندگان و فیلمسازان غربی كه در نظام سلطه غرب رشد میكنند، در پی كتمان این «نتیجهگیری» باشند.
ژان پل دوویول (jean paul Duviol) درباره حضور یهودیان در سفر كلمب به سوی قاره آمریكا، آماری میدهد كه بسیار چشمگیر است:
«در سپیده دم روز جمعه سوم اوت 1492، نزدیك به صد ملوان سوار بر كشتیهای پینتا و نینیا و كشتی پرشكوه و جلال سانتاماریا كه كشتی خود دریاسالار بود، از سواحل اندلس دور میشدند.»8
«كشتی كلمب حدود سی یهودی تغییر دین داده را كه بیشك این سفر را موقعیت خوبی برای فرار از دادگاه تفتیش عقاید میدیدند، حمل میكرد، ولی دریغ از یك كشیش»9
و در جای دیگر مینویسد:
«آیا همان طور كه خیلی از متخصصان تاكید كردهاند، اصلیت كلمب یهودی بوده است؟ شاید! ولی مسلم این است كه او ایمان كاتولیكی عمیقی داشته و حتی تا حد عرفان هم پیش رفته است.»10
ما با دو نكته از سخنان این نویسنده غربی كار داریم:
1-سی نفر یهودی در این سفر با كلمب بودهاند.
2-به نظر بسیاری از متخصصان، خود كلمب هم یهودی بوده است.
بیشتر مؤلفان صاحب شهرت غربی كه آثاری از ایشان به فارسی ترجمه شده است، از پرداختن به هر موضوعی كه نشان دهنده توطئهآفرینیهای یهودیان در عرصههای گوناگون تعاملات یهودیان با مردم مسیحی و مسلمان باشد، پرهیز دارند.
اینان گاهی كه ناچار از بیان بعضی معلومات مدفونشده در سینه كتابخانهها و مراكز تحقیقیشان میشوند، آن را در چنان لفافی میپیچند كه بر خواننده راه هرگونه برداشت منفی علیه یهود بسته باشد!
جمع چنین نویسندگانی اگرچه میكوشند به منزله یك تن واحد عمل كنند، واقع این است كه در زمینههایی این هماهنگی بنا بر ماهیت تعاملات انسانی و این كه: «دروغگو كمحافظه است» به طور كامل رخ نمیدهد و به همین علت مقایسه اظهارات یكایك این جمع از محققان و تأمل در آن میتواند بخشهایی از معلومات دفن شده غربیها را بنمایاند و منجر به طراحی پرسشهای جدید یا استنتاجات كلیدی مهمی شود.
در مورد شگرد دوویول در بازگویی نقش یهودیان در سفر اكتشافی كلمب این موضوعات تامل برانگیز است:
1-دوویول اگر از «سی تن از همراهان یهودی كلمب» سخن میگوید، بلافاصله نیز به خواننده یادآوری میكند كه ایشان «تغییر دین» داده بودند و در عین حال نمیگوید چرا تغییر دین داده بودند؟ همچنین از تشریح ماهیت این «تغییر دین» كه مورد قبول دستگاههای رسمی مسیحیت ـ كه اتفاقا به شدت دنبال مسیحی كردن یهودیان بودهاند ـ واقع نشده، سخنی به میان نمیآورد.
2-دوویول اگر از «تاكید خیلی از متخصصان» درباره به یهودی بودن كلمب، سخن میگوید، در عین حال به عنوان حقیقتی مسلم از «ایمان كاتولیكی عمیق» او سخن میگوید و تا حد یك عارف مسیحی جایگاه او را بالاتر میبرد!
3-در سراسر كتاب دوویول سخنی از نقش جدی مسلمانان در فراهم آوردن مقدمات علمی صورت گرفتن این سفر نیست! این اثر كاستیهای فراوان دیگری نیز دارد كه در اینجا در پی نقد آن نیستیم و علاقهمندان را به این منابع ارجاع میدهیم:
-بازنگری سفر كریستف كلمب، محمّد طیّب، انتشارات تربیت، تهران: بهار 1377.
- پژوهه صهیونیّت (مجموعه مقالات)، به كوشش محمد احمدی، موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه؛ تهران: دی 1376، مقالهای باعنوان «سفر كریستف كلمب: بازیابی نقش یهود»، صفحات 142- 83.
پی نوشتها
1- هدیه مسیح (سیری در زندگی ادواردو آنیلی)، مصطفی غفاری ساروی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران: 1386، ص77
2.Agnelli
3. هدیه مسیح (سیری در زندگی ادواردو آنیلی)، مصطفی غفاری ساروی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران: 1386، ص10 و 11.
4. پرنسس مارلا
5. هدیه مسیح (سیری در زندگی ادواردو آنیلی)، مصطفی غفاری ساروی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران: 1386، ص63.
6. هدیه مسیح (سیری در زندگی ادواردو آنیلی)، مصطفی غفاری ساروی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران: 1386، ص76 و 77.
7. قرآن در اسلام؛ علامه سید محمدحسین طباطبایی، به كوشش سیدهادی خسروشاهی، موسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم). قم: 1386. ص 71 (متن و پانوشت).
8. به دنبال كریستف كلمب. ژان- پل دوویول. تصویرگر: موریس پومیه. ترجمه بیتا شمسینی؛ انتشارات ققنوس. تهران: اسفند ماه 138.
9. به دنبال كریستف كلمب. ژان- پل دوویول. تصویرگر: موریس پومیه. ترجمه بیتا شمسینی. انتشارات ققنوس. تهران: اسفندماه 1384. ص 49.
10. به دنبال كریستف كلمب. ژان- پل دوویول. تصویرگر: موریس پومیه. ترجمه بیتا شمسینی. انتشارات ققنوس. تهران: اسفندماه 1384. ص 126 و 127.
..............................................................................................
منبع: نسیم قدس
عوامل پیدایش فرقه كلامی معتزله
فرقه كلامی معتزله در قرون ابتدایی شكوفایی دین مبین اسلام، در پی سلسله عوامل داخل جامعه مسلمین و خارج از آن ظهور كرد. این فرقه كلامی كه در طول سالیان پایانیاش به رشد قابل توجهی رسید، متأثر از شرایط اعتقادی، اجتماعی و سیاسی زمانه بود.
چكیده
فرقه كلامی معتزله در قرون ابتدایی شكوفایی دین مبین اسلام، در پی سلسله عوامل داخل جامعه مسلمین و خارج از آن ظهور كرد. این فرقه كلامی كه در طول سالیان پایانیاش به رشد قابل توجهی رسید، متأثر از شرایط اعتقادی، اجتماعی و سیاسی زمانه بود. برخی مستشرقین با اغراقگویی، عوامل شكلگیری این فرقه را به عوامل خارجی منحصر كردهاند؛ حال آنكه با سیر در اوضاع و شرایط درون جامعه اسلامی در آن دوران، نمیتوان نقش آن را در شكلگیری این فرقه نادیده گرفت. حتی میتوان در فرقه معتزله نیز عواملی را جست كه سبب بروز اختلافات درون فرقهای گشتهاند. در این نوشتار عوامل پیدایش فرقه كلامی معتزله و كلام درون فرقه معتزلی مورد بررسی قرار گرفته است.
واژگان كلیدی
علم كلام، دستگاه كلامی، معتزله، عقل گرایی، روش شناسی، كلام فرقهای، علل شكلگیری
مقدمه
در بیان چیستی علم كلام، تعاریف متعدد و مختلفی از سوی اندیشمندان اسلامی ارائه شده است. در هر تعریف به موضوع، روش یا غایت این علم پرداخته شده است. با سیر در تعاریف، میتوان به كثیر الموضوع و كثیرالروش بودن این علم پی برد. از این رو بسیاری معتقدند بهترین تعریف برای علم كلام، تعریف به هدف و غایت است. در یكی از این تعاریف آمده است "كلام، علمی است كه با آن میتوان عقاید دینی را از طریق اقامه دلیل و رد شبهات اثبات كرد " (ایجی، بیتا، ص5). در این گونه تعاریف تصویری دفاعی از این علم ارائه میشود. طبق این تعریف موضوع علم كلام بسیار عام است و هر آنچه به عقیده و یا عمل دینی در ارتباط باشد را در بر میگیرد (به طور مثال فارابی كلام را هم شامل آراء و عقاید دینی و هم شامل افعال دینی میدانست و تفاوت نگاه كلامی به اعمال دینی را با نگاه فقهی ذكر كرده است) (فارابی، 1348، ص114). از سوی دیگر چون هدف دفاع از ساحت دین است، هر روش ممكنی برای نیل به آن به كار گرفته میشود. از این رو هم برهان و هم جدل در علم كلام كاربرد دارند. عمدتاً در تصویر دفاعی از علم كلام، سه وظیفه برای متكلمان ترسیم میشود، تصحیح عقاید دینی، اثبات تعالیم دینی، دفع آرای معارض (فرامرز قراملكی، 1378، ص69). تعیین دامنه اعتقادات دینی و تمایز آن از تفكرات التقاطی و غیر دینی، اثبات این تعالیم و مقابله با شبهات وارد بر دین، جملگی مبین وجهه دفاعی كلام نسبت به دین است.
با توجه به تصویر دفاعی از علم كلام، این دانش ابزاری در خدمت اندیشه دینی است. غالب اندیشمندان اسلامی، اندیشه اسلامی را مقید به دین اسلام میدانستند، اما فیالواقع علم كلام میتواند در ابعاد مختلفی مطرح شود. نخست كلام بین المذاهب است. در این سطح متكلمان مذاهب مختلف از دینی واحد و از حقانیت مذهب خود در قبال دیگر مذاهب دفاع میكنند. سطح دیگر، كلام بین الادیان است. در این موضع، مدافع یك دین در مقابل مدافع دین دیگری قرار دارد. در نهایت كلام دینی است كه در آن اساساً از دین و دینداری در مقابل بیدینی و بیاعتقادی به امور دینی جانبداری میشود. امروزه كلام در هر سه سطح آن مطرح است.
ذهنیت اندیشمندان سنتی اسلامی در مورد علم كلام، منحصر در كلام بینالمذاهب و نهایتاً بین الادیان بود. در زمان پیدایش نخستین فرق كلامی اسلامی، پیروان هر فرقه به دفاع از عقاید خود در مقابل دیگر فرق میپرداختند. در آن دوره فرقههای شاخص عبارت بودند از شیعه، معتزله، اشاعره، مرجئه و خوارج.
فرقه كلامی معتزله در پی حوادث درون و برون جامعه اسلامی شكل گرفت و در دوره خلافت بنیعباس، یكی از مطرح ترین فرق كلامی گشت. در نوشتار حاضر تلاش شده است عوامل شكلگیری كلام معتزلی و عوامل اتحاد مذهبی و اختلافات درون فرقهای این گروه بررسی شود.
سابقه علم كلام
كلام علمی است كه پیش از ورود به عالم اسلام، در فلسفه یونان و جهان یهودیت و مسیحیت سابقه داشته است. شهرستانی از كتاب انباذقلس و كلام ارسطو و كلام مسیحیان سخن گفته است (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 201؛ همو، ج 2، ص 72 و 128). این علم به صورت جسته و گریخته و نه به شكل منسجم از صدر اسلام در میان مسلمانان مطرح شد؛ گرچه سطح طرح این مباحث چه به لحاظ كمی و چه به لحاظ كیفی بسیار نازلتر از زمان بعد از رسول اكرم(ص) است. به گزارش ابنخلدون، نخستین مسلمانان ضمن بیان كردن اصول عقاید، نخست به ذكر آیاتی از قرآن و یا بیانات پیامبر میپرداختند، اما بعدها كه اختلاف پیرامون جزئیات و تفاصیل اصول عقاید پیش آمد، علاوه بر استناد به آیات و روایات، به برهان عقلی نیز پرداختند (ابن خلدون، 1398ه، ص 463).
وجه تسمیه كلام
در باب وجه تسمیه این علم به كلام، دلایل مختلفی ذكر شده است كه به اهم آنها اشاره میكنیم:
1ـ از آنجا كه بحث عمدهای در این دانش مربوط به صفت كلام الهی و قدیم یا حادث بودن آن بوده است، این علم، كلام نام گرفت.
2 ـ به پیروی از فلاسفه كه فنی از فنون خود را منطق نامیده بودند، این علم كلام نامیده شد كه مترادف با منطق است. ابن خلدون نیز
امر را بین این دو دلیل دایردانسته است (ابن خلدون، 1398ه، ص 466؛ شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 36).
3ـ مسلمانان به هنگام بحث از مباحث مختلف اعتقادی در عنوان بحث میگفتند كلام فی... و این مطلع سخن، خود دلیل نامگذاری این علم، به كلام گشت.
4ـ از آن جهت كه در این فن از نیروی دلیل و سخن و بحث بهره فراوانی گرفته میشود، آن را در موقعیتی قرار داده كه گویا تنها این علم "همه سخن " است و نه دیگر علوم، به گونهای كه در مقایسه دو رأی، به آنكه قوی تر است گفته میشود "این است كلام " (تفتازانی، 1305ه، ج1، ص164 ـ 165).
دستگاه كلامی
دستگاه كلامی عبارت است از مجموعه گزارهها و مسائل در موضوع خدا شناسی و مسائل اعتقادی با ابتناء بر مبانی مشخص و روشهای معین. در برابر دستگاه رأی، گرایش و دیدگاه وجود دارد كه به مسائل جزئی تعلق میگیرد. به عبارت دیگر مجموعه آراء و دیدگاههای دینی كه در یك سیستم، ارتباط مفهومی با یكدیگر هستند و بدون ایجاد تناقض با هم قابل جمع میباشند، تشكیل دستگاهی كلامی میدهند. بهطور مثال فرقه معتزله مجموعه آرا و دیدگاههایی را ارائه كرده است كه همگی سازنده كالبد فكری این فرقه هستند و ایجاد كننده دستگاه واحدی محسوب میشوند.[2]
علل پیدایش علم كلام عللی كه باعث ایجاد علم كـلام گشتند، محدود بـه یك یا دو زمینه نمیگردند، بلكه در این باب اساساً باید سعی در حصر عوامل مختلف نمود. در این زمینه عوامل بسیاری در كتب كلامی ذكر شدهاند كه در طیف متنوعی از علل فرهنگی و اجـتماعی، سیـاسی، روانی و... قابل دستهبندی هستند:
1ـ تعصب عربی: دین اسلام بر آن بود كه با برتری نژادی مبارزه كند، ولی نتوانست این پدیده شوم را ریشهكن سازد. در پایان خلافت عثمان، اختلافات میان خاندان بنیهاشم و بنیامیه دامن زده شد و از سوی دیگر اختلاف بین خوارج و غیر خوارج آشكار گشت. به طور مثال، قبایلی كه مذهب خوارج در بین آنان منتشر شد از قبیله ربیعه بودند و نه از قبیله مضریه و اختلاف بین این دو قبیله از قبل از اسلام مشهور است (ابو زهره، بیتا، ج 1، ص 11).
2ـ همزیستی مسلمانان با پیروان ادیان دیگر: بسیاری از افرادی كه در اثر همزیستی با مسلمانان، مسلمان شدند، نسبت به دین اسلام دارای افكار شك آلودی بودند كه بعد از مسلمان شدن این افكار در ذهن آنان رسوخ داشت و تعالیم اسلامی را در سایه همان افكار، تفسیر و توجیه میكردند. عدهای نیز به ظاهر مسلمان و به دین سابق خود معتقد بودند و افكار انحرافی در میان مسلمانان پخش میكردند (همو، ص 13).
3ـ ترجمه كتب فلسفی: این امر اثر روشنی در پیدایش فكر فلسفی در جهان اسلام داشت. در دوره بنیعباس از زمان منصور تا عهد مأمون ترجمه كتب فلسفی به اوج خود رسید. مأمون كتابخانه مخصوصی به نام "بیت الحكمه " برای امر ترجمه قرار داده بود و بسیاری در آنجا به تحقیق و ترجمه مشغول بودند (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 36).
4ـ برخورد مسلمانان با صاحبان تمدن عظیم در اثر فتوحات: بعد از پیامبر كه مسلمانان توسعه و كشور گشایی را شروع كردند، این كار در كشورهایی انجام گرفت كه دارای تمدن و فرهنگ طولانی بودند. در بین مسلمانان افرادی بودند كه به كسب علوم و معارف علاقه نشان میدادند و همین امر موجب میشد كه با آنان به مباحثه و مناظره علمی بپردازند؛ لذا افكار یونانی و ایرانی در میان مسلمانان نشر یافت و مسلمانان در پی این امر، در صدد نشان دادن عقاید اسلامی و در مواردی دفاع از دین بر آمدند (سبحانی، 1372، ج 1، ص 105).
5ـ طرح مباحث مشكل اعتقـادی: رواج تفكر فلسفی بـرای اثبات عقاید دینـی در بین دانشمندان اسلامی آنان را وادار كرد به مباحثی بپردازند كه عقل انسانی قدرت درك صحیحی از آنها را ندارد و نمیتواند از آنها به نتایج روشنی برسد. مثل بحث صفات خدا یا جبر و اختیار كه از مباحث عمده كلام هستند (ابوزهره، بیتا، ج 1، ص 13).
6ـ آیات متشابه قرآن: وجود آیات متشابه در قرآن علمای اسلامی را وادار نمود كه برای چنین آیاتی تفسیر و توجیه پیدا كنند كه این امر خود منشأ اختلافهای عمدهای گشت. مباحثی مانند جبر و اختیار و یا تشبیه انسانی خداوند از مباحث جنجال برانگیز در قرآن بودند (همو، ص 15).
7ـ جلوگیری از تدوین و نشر حدیث پیامبر: حاكمان بعد از پیامبر صلاح خود را در جلوگیری از تدوین نشر حدیث نبوی دیدند و این كار تا بیش از یك قرن ادامه یافت. از طرفی علمای مسیحی و یهودی تازه مسلمان از راههای گوناگون خود را به حاكمان زمانه نزدیك میكردند و با حمایت آنان به نشر افكار مسیحی و یهودی در بین مسلمانان میپرداختند و در این میان، فقدان بیانات نبوی در میان مسلمانان احساس میشد؛ چه بسا اگر احادیث پیامبر در میان علمای اسلامی بود، ما شاهد اختلافات كلامی كمتری بودیم (سبحانی،1372، ص 60).
8 ـ اختلاف در رهبری امت: تا زمانی كه پیامبر اكرم(ص) زنده بود، به واسطه رهبری واحد توسط ایشان امت متحد بود، ولی پس از
رحلت آن حضرت و اختلاف بر سر جانشینی ایشان، وحدت امت اسلامی از بین رفت. پس از ایشان سه گرایش عمده به وجود آمد:
ـ گرایش بنی هاشم كه در رأس آن حضرت علی(ع) بود.
ـ گرایش انصار.
ـ گرایش مهاجرین.
اختلاف سیاسی این گروهها و احزاب در امر رهبری پس از پیامبر، بحث مشهوری است كه به آن نمیپردازیم.
9ـ گرایشهای فكری افـراد: انسانها به لحـاظ روحیات مختلـف و با توجه به تعالیم و تربیتهای متنوع و فرهنگهای متفاوتی كه در آن رشد كردهاند، به لحاظ فكری اختلافات شایان توجهی دارند. این علت كه در غالب كتب كلامی مورد غفلت واقع شده است، در حقیقت نقش مهمی را در اتخاذ دیدگاههای مختلف كلامی ایفا میكند. به طور مثال داشتن نگاه تعبدی به دین یا نگاه پرسشگرانه به آن باعث
اختلاف چشمگیر اهل حدیث و فرقهای چون معتزله به امر دین میشود.
10ـ اختلاف استعدادی افراد در سطح فهم مطالب: از دیگر امور بدیهی و در عین حال تأثیرگذار در امر اختلافات كلامی، عامل تفاوت استعدادی افراد در میزان فهم مطالب است. انسانها به لحاظ هوشی و از سوی دیگر به لحاظ دقّی در امور دینی توجه یكسانی نداشتند و همین امر سبب اختلافات عدیدهای در میان آنها میگردید. این امر نیز هم چون عامل پیش، از نظر بسیاری از كتب كلامی افتاده است.
11ـ خواستههای نفسانی افراد: با توجه به آنكه مسلمانان در خلوص نیت، سطح واحدی نداشتند و بعضی از ایشان مطیع اوامر نفسانی خویش بودند، به راحتی در مقابل سخن حق سر تسلیم فرود نمیآوردند و به عناد و لجاجت میپرداختند و ممكن بود كه حتی با پذیرش درونی سخن حق، در مقابل آن سركشی بیرونی داشته باشند. نمونه این امر در مورد رهبران جامعه پیش از امیرالمؤمنین(ع) است كه با وجود علم به افضلیت علی(ع) حكومت را به دست گرفتند.
شكل گیری كلام معتزلی
پیش از آنكه وارد این بحث شویم، لازم است نسبت به شكل گیری فرق كلامی دید صحیحی به دست آوریم. این تصور كه فرقهها از ابتدا با دغدغه كلامی صرف ایجاد شدند، تصور نادرستی است. تشكیل فرقهها را باید در یك سیر تاریخی مورد مطالعه قرار داد؛ به این نحو كه برخی افراد در ابتدا دغدغه كلامی داشتند و سؤالاتشان نیز كلامی صرف بود، سؤالاتی پیرامون صفات باری تعالی، اما برخی از مسائل مربوط به احزاب و دستههای سیاسی بود كه سعی میكردند با توجیهی كلامی نظر خود را مورد قبول واقع سازند. این دسته از مسائل را میتوان سیاسی ـ كلامی نامید و از جمله آنها میتوان به مسائل جبر و اختیار و رهبری جامعه اشاره كرد.
نكته دیگر آنكه در قرون اول و دوم فرقههای فكری منظم و دستگاههای كلامی به معنی موجود در قرون متأخر وجود نداشت و آرای كلامی بیشتر متكی به افراد بود و نه دستگاههای معین. از این رو برای شناسایی جریانات كلامی باید به آرای افراد كه گاه متفاوت و جسته و گریخته و حتی ضد خود بود، بپردازیم. به طور مثال در آن زمان مرجئه كه در رأی ارجاء با هم اشتراك داشتند، در مسائل دیگر اختلافاتی داشتند و دستههای زیر را تشكیل میدادند:
مرجئه قدریه، مرجئة جبریه، مرجئه خوارج و مرجئه خالص (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 125).
اگر در قرن اول و دوم از معتزله نیز سخن میگوئیم، این سخن به معنای فرقهای با دستگاه كلامی مشخص نیست، بلكه این نام در طول تاریخ بار معنایی متفاوتی داشته است. نامگذاری نخست آن به معنای گروهی است كه در طرفداری از علی(ع) و معاویه موضع بیطرفی اتخاذ كردند (بدوی، 1971م، ج 1، ص 37).
انگیزه اولیه معتزلیان در ایجاد یك فرقه، منزلة الفاسق بود نه مسأله جبر و اختیار (گرچه بعداً به آن پرداختند). افرادی كه در این مسأله اتفاق نظر داشتند، تحت لوای معتزله جمع شدند. یعنی معتزله هم در بر گیرنده گروهی جبری و هم قدری بود و پس از گذشت زمان، معتزلیان قدری بر جبریها فائق آمدند و فرقه معتزله به معنای قرن سومی را تشكیل دادند. در قرن اول و اوایل قرن دوم، حد و مرزها و تعاریف در برخی مسائل دینی روشن نبود، از این رو تفاوت زیادی میان معتزله قرن اول و دوم با معتزله قرن سوم مشاهده میشود[3].
عوامل تأثیر گذار بر تفكر معتزلی
فرقه معتزله كه در میان فرق اسلامی، فرقهای عقلی ـ استدلالی محسوب میشود، در شكلدهی آراء و عقاید خویش مرهون عواملی داخل جامعه اسلامی و عواملی خارجی است كه به نحو مجزا به آنها میپردازیم:
عوامل داخلی
از مهمترین عوامل داخلی پرورش دهنده ایده اختیار نزد متفكران معتزلی، قدریه است. قدریه در دامن مرجئه رشد یافتند و سپس از فرقه مذكور جدا شدند و مسائل مذهبی مانند ایمان و كفر، قضا و قدر، صفات خدا و خلق قرآن را پیش كشیدند. از مهمترین پیشوایان قدریه غیلان دمشقی بود كه در نواحی شام طرفدران فراوانی داشت (غیلانیه). او اعتقاد به قدر را از معبد جهنی بصری گرفته بود. وی به نفی صفات و خلق قرآن باور داشت و به قدر معتقد بود و خیر و شر را از جانب انسان میدانست. بررسی آرای مذهبی غیلان نشان میدهد كه وی پیش از معتزله به بحث پیرامون اصول پنج گانه معتزله پرداخته است. معتزله اصول پنجگانه خود را بر مبنای آن آراء بنا كردند، بر دامنه و عمق آن افزودند و به آن رنگ فلسفی بخشیدند.[4]
متكلمان معتزلی از جمله قاضی عبدالجبار و عبدالرحیم بن محمد خیاط معتزلی معترفند كه غیلان دمشقی پیش از معتزلیان به اصول اعتقادی ایشان متعهد بوده است، اما در افكار غیلان انسجام كامل برقرار نبود، زیرا از طرفی انسان را مختار میدانست و از سوی دیگر همچون مرجئه ایمان را قابل كاستی و فزونی نمیدانست. معتزله تلاش نمود با برقراری انسجام فكری عقاید مستدل و قابل تبیین را اخذ نماید. از دیگر سو پارهای از آرای معتزلیان هم چون خلق قرآن و عدم شباهت وجود حق با مخلوقات، با نظرات قدریه شباهت دارد (عطوان، 1371، ص34-48).
یكی دیگر از عوامل تأثیرگذار بر آرای معتزله، گروه جبریه است. با وجود آنكه جبریه در باب مسأله جبر و اختیار، حكم به ناتوانی انسان و قدرت مطلق الهی داده بودند، ولی در برخی عقاید دیگر، راهنمای فرقه معتزله محسوب میشوند. از بانیان فرقه جبریه میتوان به "جعد بن درهم " و "جهم بن صفوان " اشاره كرد. در باب مذهب "جعد بن درهم " در میان قدماء اختلاف نظر وجود دارد. بغدادی او را قدریه و شهرستانی شاگرد او جهم بنصفوان را جبریه دانسته است (بغدادی، بیتا، ص19؛ شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 79). آنچه در باب آرای او برای ما مهم است، آن است كه او موضوع خلق قرآن را مطرح كرد و در نتیجه مورد تعقیب بنی امیه قرار گرفت.
نمونه آرای معتزله در میان عقاید جعد بن درهم و جهم بنصفوان، یكی اعتقاد به مخلوق بودن قرآن است. قول مشترك دیگر ایشان قول به نفی صفات است. شهرستانی نقل میكند كه جهم بن صفوان در نفی صفات ازلی با معتزله موافق است (همو). سومین نمونه توافق، قول ایشان به امر به معروف و نهی از منكر میباشد كه البته شهرت جهم بن صفوان به این قول بیش از جعد است. حتی در مواردی میتوان تأثیرگذاری جبریه بر معتزله را در آرای جزئی مشاهده كرد. به طور مثال از عقاید منحصر به فرد جهم بنصفوان، عقیده او به فناپذیری بهشت و دوزخ است. ابو هذیل علاف، رأی خود در این زمینه را از او گرفته است (همو، ص 80).
عوامل خارجی
معتزلیان همچون دیگر اصحاب فرق با پیروان سایر ادیان و تازه مسلمانانی مواجه بودند كه شبهات مختلفی پیرامون دین و اصول عقاید مطرح میكردند. حتی طرح شبهات جلوه رسمی نیز داشت. بدین صورت كه صاحبان ادیان مختلف جمع شده و مناظره ترتیب میدادند. نمونه چنین مناظراتی در محضر ائمه اطهار(ع) نیز صورت میگرفت. در دوره امویان تأثیر پذیری فرق مختلف از ادیان مختلف دیگر بیشتر از طریق مواجهه بود و نه ترجمه كتب. دلیل این امر آن است كه در عصر امویان كتابهایی در زمینههای شیمی، پزشكی، نجوم و امور حكومتی و سیاسی ترجمه میشد، اما در زمینههای دینی و فلسفی ترجمهای صورت نپذیرفته بود. در باب بحث و گفتگوی مسلمانان و پیروان ادیان دیگر مطالب بسیاری نقل شده است. به طور مثال آمده است كه اسقف بزرگ مسیحیان شام كه معتقد به آزادی اراده انسان بود با عمربن خطاب در این باره به مخالفت برخاست و اعتقاد او به جبر را رد كرد. عمر نیز او را به باد حمله گرفت و سخت تهدیدش كرد و یا آنكه یوحنای دمشقی در مجالس رسمی خلفای اموی با دانشمندان مسلمان پیرامون الوهیت مسیح و آزادی اراده انسانی به بحث و جدل میپرداخت (عطوان، 1371، ص 31ـ33).
اما در دوره خلافت حاكمان عباسی ترجمه كتب فلسفی ـ كلامی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت. نزدیك به یك قرن پس از واصل بن عطا (از پیشگامان تفكر معتزلی) معتزلیان زیر نفوذ فلسفه یونانی، كلام مسیحی و یهودی قرار گرفتند. شهرستانی در بیان این تغییر شكل میگوید "شیوخ معتزله به مطالعه كتابهای فلسفی كه در زمان مأمون ترجمه و شرح شده بود، پرداختند و روشهای فلسفی را با كلام در آمیختند " (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 36). از جمله این علمای معتزلی میتوان به ابو هذیل علاف و ابراهیم بن سیار نظام اشاره كرد. ایشان اصطلاحات فلسفی مانند جوهر و عرض، حدوث و قدم و جزء لایتجزا را به كار میبردند. این بخش كلام دقیق آنها را تشكیل میداد كه به نحو غیر مستقیم بر كلام جلیل (مباحث عالی مربوط به خداوند) تأثیر میگذاشت.
تأثیرگذاری عوامل خارج از جهان اسلامی بر مسلمانان، خصوصاً بر معتزله به لحاظ مجاز شمردن دخالت عقل فلسفی و دخل و تصرف آن در فرآوردههای نقلی، در كتب مستشرقین مورد تحقیق و بررسی بسیار واقع شده است. از جمله این كتب، كتاب "فلسفه علم كلام " است كه سراسر آن بازیابی وجوه مشترك كلام اسلامی و كلام اسلاف و در نتیجه نسبت دادن تقلید مسلمانان از غیر مسلمانان میباشد.
به طور مثال نویسنده كتاب در تأثیرپذیری معتزله از كلام و فلسفه پیشینیان نقل میكند كه بعضی از مسلمانان قدیمیتر كه مذهب آزادی اراده و اختیار را تعلیم میدادند، معلمان مسیحی داشتهاند. این ایده زیر نفوذ مسیحیت در تقابل با اعتقاد بومی اسلامی به جبر و تقدیر پدید آمد. در باب صفات آمده است كه هم تصدیق و هم انكار صفات هر دو ریشه مسیحی دارد و یوحنای دمشقی پیش از معتزله به این اعتقاد بوده است كه صفات چیزی جز خدا نیستند. در بحث مخلوق بودن قرآن نیز این مطلب را بر گرفته از لوگوس مسیحی میداند.
از دیگر سو كلام یهودی را نیز در اعتقاد به قدم و حدوث قرآن مؤثر میداند. از نظر او در باب قدمت یا مخلوق بودن قرآن، اعتقاد به قدمت آن ناشی از اعتقاد به قدمت تورات و اختلاف نظر در این باب ناشی از اختلاف نظر یهودیان در مورد تورات میباشد. همچنین گفته واصل بن عطاء درباره اختیار و آزادی اراده، تقریباً لفظ به لفظ ترجمه گفته ربانیان یهودی است.
ولفسن مؤلف كتاب در ادامه به تأثیر فلسفه یونانی بر كلام معتزله اشاره میكند. از نظر او نظریه كلامی اعتقاد به جزء لایتجزا و نظریه خلا از آن قدمای فلاسفه است و انكار نظام معتزلی نسبت به جزء لایتجزا برگرفته از نظر فیلسوفان ملحد است. همچنین بعضی مفاهیم كلامی مانند تولد، برگرفته از مفاهیم فلسفی یونانی است (ولفسن، 1368، ص 64-75).
برخی مستشرقین در تبیین علل پیدایی فرق اسلامی، صرفاً به علل خارج از جهان اسلام و تأثیرگذاری آنها اشاره كردهاند. گویی بیآنكه جامعه مسلمین هیچ نقشی در شكلدهی فرق كلامی داشته باشد، این فرق صرفاً به دلیل مواجهه با فلسفه یونانی و كلام یهودی و مسیحی شكل گرفته و به عبارتی بازتاب آنها میباشند. نمیتوان منكر تأثیر عوامل خارجی در شكلگیری آرای متكلمان اسلامی شد، اما از سوی دیگر نادیده گرفتن عوامل داخل سرزمین اسلامی، مغالطهای بزرگ در بردارد. همان طور كه در بخش علل شكلگیری علم كلام اشاره شد، بسیاری از عوامل ایجاد فرق كلامی، عوامل اجتماعی، سیاسی، دینی، روانی و ... بودهاند كه همگی عوامل درون جامعه اسلامی هستند. از این رو در رشد فرق كلامی باید هم به عوامل داخلی و هم به علل خارجی توجه كرد و به میزان تأثیرگذاری آنها در این زمینه توجه داشت. به نظر میرسد علل داخلی نقش بیشتری در "اصل شكلگیری فرق " داشتهاند. علل خارجی در "پرورش نظریات خاص كلامی " در فرقی هم چون معتزله كه به عقل به عنوان یكی از اصلیترین منابع مینگریستهاند، مؤثر بوده است.
روش شناسی كلام معتزلی
معتزله بر عقل به عنوان یگانه ابزار شناخت حقیقت تأكید میكردند. عقلی دانستن حسن و قبح از جانب ایشان، دلیل روشنی بر این مطلب است. آنها بیشتر بر ادله عقلی تكیه میكردند و عقل را بهترین شاهد مباحث اعتقادیشان میدانستند. متكلم معتزلی، جاحظ میگوید "حكم قاطع را ذهن صادر میكند و روش صحیح را فقط عقل اتخاذ میكند ".
با وجود آنكه معتزلیان از عوامل درون و برون سرزمین اسلامی تأثیر بسیاری گرفتند، ولی از تقلید كوركورانه به دور بودند و بدون بحث و تحقیق و مراجعه به عقل هر عقیدهای را نمیپذیرفتند. همین اعتقاد به عقل بود كه معتزله را وادار میكرد تا از كلیه علوم عقلی دوره خود استفاده كنند و برای اقامه دلیل و برهان و سركوبی مخالفین آمادهتر از دیگران باشند. شاید دلیل حمایت مأمون و خلفای دیگر عباسی از ایشان نیز همین بود، زیرا آنها در برابر مخالفین، حربهای پر قدرت، قوی محسوب میشدند.
یكی از مهمترین شیوههای معتزله در به كارگیری روش عقلی، طرح شك بود. از طریق این روش آنها میكوشیدند تا ابعاد مختلف هر مسأله را بررسی كنند. این شك پس از معتزله به فلسفه اسلامی و كلام اشاعره نیز منتقل شد. ابن راوندی، امام فخر رازی (معروف به امام المشككین) و محمد غزالی از معتزله تأثیر گرفتهاند (جعفری، 1368، ص 242؛ فاضل، 1362، ص 11).
فقها و اهل حدیث با روش عقلی معتزله مخالفت میكردند و علت این امر آن بود كه ذهن آنها با روش عقلی در مباحث دینی خو نگرفته بود. آنها به كارگیری استدلالات عقلانی را معادل با فلسفه یونانی میگرفتند و حتی نقل سخن اغیار را برای پاسخگویی به آن جایز نمیدانستند (مشكور، 1368، ص 4).
در نتیجه این عقلگرایی معتزله با متصوفه نیز ناسازگار بودند و در جواب ایشـان كه به حلول اعتقاد داشتند ثابت میكردند كه خداوند در هیچ چیز حلول نمیكند (مشكور، 1368، ص 17).
از ویژگیهای روشن فكری معتزله، گزینش میانه و معتدل آنها نسبت به طیف نظریات است. آنها به حكم عقل سعی میكردند از افراط و تفریط دوری كرده و انتخاب میانهای داشته باشند. نظریه "منزله بین المنزلتین " ایشان خود گویای این مطلب است.
با وجود آنكه متكلمان معتزلی میكوشیدند كه عنایتشان به عقل، موجب بیرون رفتن از حدود نص نگردد، اما به دلیل توجه زیاد به عقل گاهی بیاناتی داشتند كه موجب اعتراض مخالفان و اتهام به خروجشان از ساحت دین میگشت. از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره كرد قاضی عبدالجبار همدانی میگوید، قبول توبه حتمی است و هر گاه بنده از گناهانش توبه كرد، بر خداوند لازم است كه توبه او را بپذیرد یا آنكه ابوهذیل میگوید، اهل بهشت مختار نیستند، چون اگر مختار باشند باز هم مكلف هستند (حال آنكه اختیار مستلزم تكلیف نیست). نتیجه آنكه چنین آرائی دستاویز مخالفین گشت و بر آنها خرده گرفتند كه بنابر نظر معتزله خدا باید مطیع انسان باشد (فاضل، 1362، ص18).
با وجود مخالفتهای اهل حدیث با روش عقلگرایی معتزله و تلاش برای سركوبی آن، مخالفان كلام معتزلی برای گفتگو با این گروه و مبارزه با آن، از روش خود معتزلیان استفاده كردند. از آن جمله ابوالحسن اشعری كه از شاگردان ابو علی جبایی معتزلی بود و تا چهل سالگی به آموختن اصول و روش استدلال عقلی پرداخت، پس از جدا شدن از این فرقه و تأسیس فرقه كلامی اشعری، ادله عقلی را به كار برد و در واقع با سلاح معتزلیان به جنگ با آنها رفت. البته تلاش ابوالحسن اشعری بر آن بود كه عقاید اهل سنت و جماعت را مورد استدلال قرار دهد. غرض او آن بود كه میان عقل گرایی افراطی و عقل ستیزی افراطی، عقلگرایی معتدل را ایجاد كند[5].
كلام فرقهای
فرقه معتزله كه با گذشت زمان توانست دستگاه كلامی منسجمی تشكیل دهد و با روش عقلی ـ استدلالی، موقعیت مشخصی در مقابل دیگر فرق به دست آورد، طیف كلامی وسیعی را تشكیل میدهد كه همگی نام معتزله گرفتهاند. به بیان جامعتر هر دستگاه كلامی درون خود به میزان ظرفیتیكه دارد، مجمع فرقههای متضادی میشود كه در عین ضدیت، این شرایط را دارند كه تحت لوای یك فرقه خاص در آیند. از این رو كلام فرقهای به معنای آرای درون دستگاهی است. یعنی در سایه یك دستگاه، آرای مختلف و دیدگاههای مختلف شكل میگیرند. توجه به این نكته مهم است كه این ضدیت در آراء نباید موجب خروج از سیستم معتزلی گردد. فرقی بودهاند كه در ابتدا منتسب به معتزله بودند ولی به دلیل اختلافات عمده با آرای مشترك معتزلی، جزو این فرقه محسوب نمیشوند. از جمله دو گروه خابطیه و حدثیه كه معتزلی انگاشته شدهاند، ولی نه در كتاب "طبقات المعتزله " ابن مرتضی و نه كتاب "مقالات الاسلامیین " اشعری، نامی از آن دو به میان نیامده است. شهرستانی آرای آنها را مخلوطی از عقاید تناسخیه، فلاسفه و معتزله دانسته است. این فرقهها در آغاز جزو معتزله بودند، لكن آرائی اظهار داشتند كه با اصول معتزله مغایرت داشت و معتزله آنها را از خود دور ساختند و از آنان بیزاری جستند. آرای اختلاطی آنها كه متأثر از فرهنگ مسیحیت نیز بوده، عبارتند از:
1ـ ثنویت: خدای قدیم كه همان خدای الهی است و خدای حادث یعنی عیسی مسیح.
2ـ تناسخ.
3ـ رؤیت حق تعالی (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 61).
از این رو فرقی كه اصول مشترك دستگاه كلام معتزلی را زیر سؤال بردند، نمیتوان معتزله نامید، اما از دیگر سو فرقی كه اصول مشترك فرقه معتزله را پذیرفته بودند و در فروع این اصول با یكدیگر اختلاف داشتند، همگی فرق كلامی معتزلی محسوب میشوند.
بـرای درك بهتر از كـلام فرقهای، ابتدا بـه اصول پنج گانه مشـترك میان معتزلیان اشاره میكنیم و سپس نقاط افتراق در فروعات را مورد بررسی قرار میدهیم.
اصول عقیدتی مشترك معتزله
بنابر قول شهرستانی و بغدادی آرای متفق علیه معتزله عبارتند از:
1ـ خدا قدیم است و صفاتی كه قدیم باشند از او نفی میشود.
2ـ كلام خدا حادث و مخلوق است.
3ـ اراده، سمع، بصر و... معانی و مفاهیم قائم به ذات نیستند.
4ـ نفی دیده شدن خدا به چشم در آخرت.
5ـ انسان قادر و خالق افعال خویش است.
6ـ حكیم جز صلاح و خیر انجام نمیدهد و به لحاظ حكمتش مراعات مصالح بندگان واجب است.
7ـ اگر مؤمن بر طاعت و توبه بمیرد مستحق ثواب است، اما اگر بنده بدون توبه و با ارتكاب گناه كبیره از دنیا رود، مستحق خلود در آتش است، البته مجازاتش از كفار كمتر است.
8 ـ قبل از رسیدن به دلیل سمعی و شرعی، اصل معرفت و شكر نعمت واجب است و شناخت حسن و قبح به عقل واجب است. ورود تكالیف نیز الطافی از باری تعالی است (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 49؛ بغدادی، بیتا، ص 114).
از دیگر موارد مورد اتفاق متكلمان معتزلی، قبول این ادعاست كه مسلمان فاسق در منزلة بین المنزلتین قرار دارد و اینكه امر به معروف و نهی از منكر امری واجب است (بدوی، 1971م، ج 1، ص 47).
ابوالحسن اشعری عقایدی را كه معتزلیان در مسأله توحید بر آن اتفاق نظر دارند، بیان كرده است. در دیگر موضوعات كلامی نیز پس از بیان وجوه اشتراك همه فرق معتزلی، به ذكر اختلافات میان آنها میپردازد (اشعری، 1362، ص 82 ـ 108).
در میان معتزلیان مرسوم آن است كه جهت اختصار در ذكر اصول مشترك عقیدتی، پنج اصل را به عنوان ملاك معتزلی بودن ذكر كنند و حتی كتابهایی با همین عنوان نوشته شده است. برای مثال میتوان از كتابهای "الخمسه الاصول " از ابوالهذیل علاف، "الاصول الخمسه " نوشته جعفر بن حرب و "شرح الاصول الخمسه " از قاضی عبد الجبار نام برد. این پنج اصل كه روح كلی اصول تشریحی فوق محسوب می شوند، عبارتند از:
1ـ توحید: مراد از توحید نزد معتزلیان، توحید صفاتی است. شهرستانی درباره اعتقاد معتزله به توحید صفاتی میگوید این سخن در آغاز ناپخته بود و واصل بن عطا در اثبات دیدگاه خود به این استدلال ساده اكتفا میكرد كه لازمه اثبات صفات قدیم برای خدا، تعدد خدایان است. بعدها پیروان واصل بن عطا در توضیح عقیده او بیان داشتند كه معنای توحید صفاتی انكار مطلق صفات نیست بلكه مراد، انكار صفات زائد بر ذات الهی است (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 51؛ اشعری، 1362، ص 81). پس همان طور كه مشاهده میشود اصل توحید با وجود اتفاق نظر بر آن، در سیر تكاملی عقاید معتزلی، شكل معقولتری به خود میگیرد.
2ـ عدل: هیچ یك از فرق اسلامی منكر عدل به عنوان یكی از صفات الهی نیستند. اختلاف متكلمان بیشتر در تفسیری است كه از این مفهوم ارائه میدهند. معتزله بر اساس بینشی كه نسبت به حسن و قبح ذاتی و عقلی اشیاء دارند، عدل را خوب و ظلم را ناشایست محسوب میكنند و از آنجا كه خداوند از هر گونه امر قبیح مبرا است، پس لزوماً كارهایش طبق عدل است و مرتكب ظلم نمیشود. بنابراین هر آنچه عقل آدمی مصداق عدل بیابد، بر خداوند واجب است و هر چه عقل مصداق ظلم تشخیص دهد، خداوند انجام نخواهد داد. معتزلیان از این تفسیر به نتایج متعددی رسیدند؛ از آن جمله انكار جبر و اثبات اختیار انسانی و رد توحید افعالی اشاعره است (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 51).
3ـ منزلة بین المنزلیتن: معتزله در مقابل خوارج و مرجئه، معتقد است كه مرتكب كبیره نه كافر است و نه مؤمن، بلكه منزلت و مقامی بین كفر و ایمان دارد (همو، ص 52).
4ـ وعد و وعید: وعد به معنای نوید به پاداش و وعید به معنای تهدید به عذاب است. به عقیده معتزله همان گونه كه خداوند خلف وعده نمیكند (مورد اجماع همه مسلمانان)، خلف وعید نیز از او سر نمیزند. یعنی محال است كه خداوند كافران و فاسقان را ببخشد، مگر آنكه در دنیا توبه كرده باشند.
5ـ امر به معروف و نهی از منكر: این اصل مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب و شرایط آن است. معتزله برای امر به معروف و نهی از منكر، شروطی مانند احتمال تأثیر و عدم مفسده قائلند و آن را به قلب و زبان محدود نمیدانند (بدوی، 1971م، ج 1، ص 55).
ذكر این نكته لازم است كه از میان پنج اصل معتزله، دو اصل توحید و عدل اصول عمده و محوری عقاید معتزلیان هستند. دو اصل وعد و وعید و منزلة بین المنزلتین از فروع اعتقادی به حساب میآیند و امر به معروف و نهی از منكر جزء تكالیف عملی است و باید در فقه به آن پرداخت. به همین سبب است كه قاضی عبدالجبار در كتاب "المغنی فی اصول الدین " تنها دو اصل توحید و عدل را بر شمرده و در كتاب "مختصر الحسنی " میگوید "اصول دین چهار مورد است: توحید، عدل، نبوت و شرایع ". او در انتخاب پنج اصل مذكور به عنوان اصول مذهب میگوید "مخالفان ما از محدوده بحث و مخالفت از یكی از این اصول فراتر نمیروند مخالفت معطله, ملحده, دهریه و مشبهه در توحید، مجبره در عدل، مرجئه در وعد و وعید، خوارج در منزلة بین المنزلتین و اختلاف با امامیه در امر به معروف و نهی از منكر " این بیان نشانگر روند شكلگیری یك فرقه كلامی در رویارویی و تضارب آرا با دیگر فرق كلامی نیز میباشد (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 50ـ78 ؛ بغدادی، بیتا، ص 114 ـ 200).
اختلافات درون فرقهای معتزله
همان طور كه اشاره شد با وجود آنكه معتزله اصول مذهب مشتركی دارند كه به واسطه اعتقاد به آن از دیگر فرق كلامی جدا میشوند؛ این امر به معنای وحدت اعتقاد ایشان در مسائل جزئی نمیباشد. شاهد این مدعا، دستههای مختلفی است كه در طول حیات فرقه معتزله به منصه ظهور رسیدند و البته با یكدیگر اختلافاتی داشتنـد. از این دستـهها، میتوان به فرق درون كلام معتزلی تعبیر كرد. اهم این فرق عبارتند از:
واصلیه: پیروان واصل بن عطاء؛ هذیلیه: پیروان ابوالهذیل علاف؛ نظامیه: پیروان ابراهیم بن سیار نظام؛ بشریه: اصحاب بشر بن معتمر؛ معمریه: پیروان معمر بن عباد السلمی؛ مرداریه: یاران عیسیبن صبیح مردار؛ ثمامیه: پیروان ثمامه بن اشرس النمیری؛
هشامیه: اصحاب هشام بن عمرو الفوطی؛ جاحظیه: اصحاب عمرو بن بحر جاحظ؛ خیاطیه: پیروان ابوالحسین عبدالرحیم الخیاط؛
جبائیه: پیروان ابوعلی محمد بن عبدالوهاب جبائی؛ بهشمیه: پیروان ابوهاشم جبائی.[6]
از دیگر سو معتزلیان از قرن سوم به بعد دو وجهه فكری عمده داشتند كه به واسطه آن به مذهب اعتزالی بغداد و یا بصره منسوب میشدند. این دو بخش دو جریان اصلی را در مذاهب اعتزال تشكیل میدادند. این تقسیم بندی بر تفاوت دیدگاههای مذهبی آنها استوار بود.
بشر بن معتمر(متوفی 210ه( مؤسس مكتب اعتزال در بغداد از هواخواهان علویان بود و از این رو در دوره هارون الرشید مورد آزار و اذیت واقع میشد. از دیگر متكلمان معتزلی نامدار مكتب بغداد ابن خیاط (متوفی 290 ه( بود.
مكتب بصره در زمان ابوعلی جبائی (303ه( و خصوصاً ابوهاشم (321ه) رونق خاصی داشت و پس از او ابوعبدالله بصری (367 ه( ریاست آن را بر عهده گرفت.
تعلیمات مكتب بصری توسط ابو عمرو سعید بن باهلی (300 ه( كه از شاگردان ابوعلی جبائی بود به بغداد رسید و سبب غلبه تعلیم بصری بر تعلیم قدیم بغداد شد. معتزله بصری و از جمله ابوهاشم جبائی به بغداد رفتند. پیش از عزیمت او به بغداد، احمد بن علی اخشید، مكتبی تأسیس كرد كه در آن بیش از مكتب بهشمیه ابوهاشم جبایی، به آراء پدر وی، ابوعلی وفادار مانده بود. این امر سبب شكافی در میان معتزلیان شد. اخشید نیز به بغداد رفت و بدین ترتیب در قرن سوم، سه گروه از معتزله در بغداد وجود داشتند: مكتب بغداد، اخشیدیه و بهشمیه. از میان این سه مكتب، مكتب بهشمیه در پایان عمر معتزله، از برجستگی بیشتری برخوردار بود. از بزرگان معتزله بصره میتوان به ابوهذیل علاف, نظام، جاحظ، ابوعلی جبائی، ابو هاشم جبایی و از معتزله بغداد به بشر بن معتمر، ابوموسی مردار، ثمامه بن الاشرس و احمد بن ابی داوود اشاره كرد (بدوی، 1971م، ج1، ص 44؛ مشكور، 1368، ص25).
با توجه به گروهبندیهای مختلف مذكور، اختلاف نظر میان دستههای مختلف معتزلی بسیار طبیعی است. به طور مثال بغدادی از ردیههایی صحبت میكند كه علیه ابوهذیل علاف نوشته شده است. بشر بن معتمر نسبت به ابوهذیل بدبین بود و او را منافق و متظاهر میدانست. او معتقد بود كه ابوهذیل، نظر عوام را بر حقیقت ترجیح میدهد. پس از بشر، شاگردش مردار نیز با ابوهذیل مخالف بود و كتابی در رد آرای او نوشت. وی در بیشتر مسائل با استادش هم رأی و اختلافش با او اندك بود. مردار، كتابی پر حجم دارد كه در آن خطاهای فاحش ابوهذیل را آورده و از تكفیر او به خاطر عقاید گمراه كنندهای كه تنها او اختیار كرده است، سخن میگوید. جبایی هم بر علیه ابوهذیل كتابی نوشته است. ابن اخشید و پیروانش، ابوهاشم جبایی و پیروانش را تكفیر میكردند. ابوهذیل علاف شش ردیه علیه نظام نوشته است. غالب پیشوایان معتزلی از جمله جبائی علیه او ردیه نوشتهاند.
اختلاف نظرهای شدید بین ابوعلی و ابوهاشم جبایی در حدی نقل شده است كه ابوهاشم پدرش را تكفیر كرد و ارث او را نپذیرفت. نمونه اختلاف میان آن دو در مسأله امر به معروف است كه ابوعلی معتقد بود این مسأله هم به عقل و هم به نقل دانسته میشود ولی ابوهاشم آن را صرفاً نقلی میدانست.
با وجود همه این اختلاف نظرها، اعتقاد این گروهها به پنج اصل اعتقادی، محور جامع آنها تحت لوای فرقه معتزله محسوب میشد. این اختلافها تا حدی كه به اصول معتزله خدشه وارد نسازد، قابل طرح بود و در صورت ایجاد خلل در اصول، گروه خاطی از دامنه معتزله خارج میگشت. دو گروه خابطیه و حدثیه از همین دستهها بودند كه ذكرشان پیش از این آمد (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص50-74؛ بدوی، 1971م، ج1، ص44).
از دیگر سو اگر فرقه كلامی معتزلی از سوی مخالفان مورد شبهه واقع میشد، آنان در رد شبهات و در مقام پاسخگویی از آرای همه معتزلیان مدد میگرفتند. بهطور مثال میتوان به كتاب "الانتصار " اثر عبدالرحیم خیاط معتزلی اشاره كرد.
نتیجه گیری
در پایان نتیجه میگیریم كه فرقه كلامی معتزله در دو سطح قابل بررسی است. نخست فرقهای دارای دستگاه منظم كلامی كه در مقابل فرقههای كلامی دیگر هم چون اشاعره، شیعه، مرجئه و خوارج قرار داشت. در پیدایش این دستگاه كلامی، عوامل مختلف مذهبی، سیاسی و اجتماعی دخالت داشتند. علاوه بر عوامل درون جامعه اسلامی كه برانگیزاننده فرق مختلف كلامی بود، مباحث كلامی ادیان پیش از اسلام در تعیین مصداق مباحث و روش بحث كلامی، نقش تعیین كنندهای داشتند. به طور مثال در فرقه كلامی معتزله اعتقاد به جزء لایتجزاء از فلاسفه باستان اخذ شده است. همچنین عنایت بیش از حد معتزله به روش عقلی و افراط در آن، متأثر از عقلگرایی فیلسوفان یونانی است.
سطح دیگر، فرقهای است با اختلافات ضعیف و یا شدید درون فرقهای. معتزله اصولی را به عنوان اصول مذهب دارد كه پذیرش یا انكار آن موجب ورود یا خروج از این فرقه كلامی است. فرقی كه اصول خمسه معتزله را پذیرفتند، در مباحث فرعی نیز لزوماً هم رأی نیستند. اختلافات میان دستههای مختلف معتزلی در طبقات مختلف معتزله و تفكیك مكاتب بغداد و بصره گویای این مطلب است.
منابع و مآخذ
ابنخلدون، عبدالرحمن؛ مقدمه ابن خلدون، لبنان، دارالكتب العلمیه، 1398 ه
ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، قاهره، دارالفكر العربی، بی تا
اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ترجمه: محسن مؤیدی، تهران، امیر كبیر، 1362
ایجی، عضدالدین، المواقف، بیروت، عالم الكتب، بی تا
بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، بیروت، دارالعلم، 1971م
بغدادی, محمد، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفه، بی تا
تفتازانی، شرح المقاصد، ج2، استانه، مطبعه محرم افندی، 1305
جرجانی، سید شریف، التعریفات، تهران، نشر ناصر خسرو، بی تا
جعفری، محمد جعفر، تاریخ المعتزله، تهران، نشر كتابخانه گنج دانش، 1368
سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1372
شهرستانی، محمد، الملل و النحل، قاهره، مكتبه الانجلو المصریه، 1416ه
عطوان، حسین، فرقههای اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی، ترجمه: حمید رضا شیخی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1371
فارابی، محمد بن محمد، احصاء العلوم، ترجمه: حسین خدیو جم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348
فاضل، محمود، معتزله، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1362
فرامرز قراملكی، احد، هندسه معرفتی كلام جدید، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378
مشكور، محمد جواد، سیركلام در فرق اسلام، تهران، انتشارات شرق، 1368
ولفسن، هری اوسترین، فلسفه علم كلام، ترجمه: احمد آرام، تهران، نشر الهدی، 1368
1ـ كار ارزیابی مقاله در تاریخ 20/10/83 آغاز و در تاریخ 7/11/83 به اتمام رسید.
1ـ به دلیل نیافتن تعریف روشن از دستگاههای كلامی در كتب تخصصی، نگارنده جمعبندی خود را در قالب تعریف ارائه نموده است.
1ـ ر.ك: پاكتچی، احمد، تقریرات درس تاریخ فرق اسلامی، دانشگاه امام صادق(ع)، 1382
1ـ مقایسه آرای غیلان و معتزله پیرامون اصول پنج گانه به نحو مشخص در منبع ذیل آمده است: (عطوان، 1371، ص 42).
1ـ ر.ك: پاكتچی، احمد، تقریرات درس تاریخ فرق اسلامی، دانشگاه امام صادق(ع)، 1382
1ـ برای شرح بیشتر گروههای معتزلی رجوع كنید به: (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 50ـ 78؛ بغدادی، بیتا، ص 114-200).
نویسنده:حامد گنجعلیخان حاكمی
نسخه چاپی ارسال به دوستان
عوامل پیدایش فرقه كلامی معتزله
خبرگزاری فارس:فرقه كلامی معتزله در قرون ابتدایی شكوفایی دین مبین اسلام، در پی سلسله عوامل داخل جامعه مسلمین و خارج از آن ظهور كرد. این فرقه كلامی كه در طول سالیان پایانیاش به رشد قابل توجهی رسید، متأثر از شرایط اعتقادی، اجتماعی و سیاسی زمانه بود.
چكیده
فرقه كلامی معتزله در قرون ابتدایی شكوفایی دین مبین اسلام، در پی سلسله عوامل داخل جامعه مسلمین و خارج از آن ظهور كرد. این فرقه كلامی كه در طول سالیان پایانیاش به رشد قابل توجهی رسید، متأثر از شرایط اعتقادی، اجتماعی و سیاسی زمانه بود. برخی مستشرقین با اغراقگویی، عوامل شكلگیری این فرقه را به عوامل خارجی منحصر كردهاند؛ حال آنكه با سیر در اوضاع و شرایط درون جامعه اسلامی در آن دوران، نمیتوان نقش آن را در شكلگیری این فرقه نادیده گرفت. حتی میتوان در فرقه معتزله نیز عواملی را جست كه سبب بروز اختلافات درون فرقهای گشتهاند. در این نوشتار عوامل پیدایش فرقه كلامی معتزله و كلام درون فرقه معتزلی مورد بررسی قرار گرفته است.
واژگان كلیدی
علم كلام، دستگاه كلامی، معتزله، عقل گرایی، روش شناسی، كلام فرقهای، علل شكلگیری
مقدمه
در بیان چیستی علم كلام، تعاریف متعدد و مختلفی از سوی اندیشمندان اسلامی ارائه شده است. در هر تعریف به موضوع، روش یا غایت این علم پرداخته شده است. با سیر در تعاریف، میتوان به كثیر الموضوع و كثیرالروش بودن این علم پی برد. از این رو بسیاری معتقدند بهترین تعریف برای علم كلام، تعریف به هدف و غایت است. در یكی از این تعاریف آمده است "كلام، علمی است كه با آن میتوان عقاید دینی را از طریق اقامه دلیل و رد شبهات اثبات كرد " (ایجی، بیتا، ص5). در این گونه تعاریف تصویری دفاعی از این علم ارائه میشود. طبق این تعریف موضوع علم كلام بسیار عام است و هر آنچه به عقیده و یا عمل دینی در ارتباط باشد را در بر میگیرد (به طور مثال فارابی كلام را هم شامل آراء و عقاید دینی و هم شامل افعال دینی میدانست و تفاوت نگاه كلامی به اعمال دینی را با نگاه فقهی ذكر كرده است) (فارابی، 1348، ص114). از سوی دیگر چون هدف دفاع از ساحت دین است، هر روش ممكنی برای نیل به آن به كار گرفته میشود. از این رو هم برهان و هم جدل در علم كلام كاربرد دارند. عمدتاً در تصویر دفاعی از علم كلام، سه وظیفه برای متكلمان ترسیم میشود، تصحیح عقاید دینی، اثبات تعالیم دینی، دفع آرای معارض (فرامرز قراملكی، 1378، ص69). تعیین دامنه اعتقادات دینی و تمایز آن از تفكرات التقاطی و غیر دینی، اثبات این تعالیم و مقابله با شبهات وارد بر دین، جملگی مبین وجهه دفاعی كلام نسبت به دین است.
با توجه به تصویر دفاعی از علم كلام، این دانش ابزاری در خدمت اندیشه دینی است. غالب اندیشمندان اسلامی، اندیشه اسلامی را مقید به دین اسلام میدانستند، اما فیالواقع علم كلام میتواند در ابعاد مختلفی مطرح شود. نخست كلام بین المذاهب است. در این سطح متكلمان مذاهب مختلف از دینی واحد و از حقانیت مذهب خود در قبال دیگر مذاهب دفاع میكنند. سطح دیگر، كلام بین الادیان است. در این موضع، مدافع یك دین در مقابل مدافع دین دیگری قرار دارد. در نهایت كلام دینی است كه در آن اساساً از دین و دینداری در مقابل بیدینی و بیاعتقادی به امور دینی جانبداری میشود. امروزه كلام در هر سه سطح آن مطرح است.
ذهنیت اندیشمندان سنتی اسلامی در مورد علم كلام، منحصر در كلام بینالمذاهب و نهایتاً بین الادیان بود. در زمان پیدایش نخستین فرق كلامی اسلامی، پیروان هر فرقه به دفاع از عقاید خود در مقابل دیگر فرق میپرداختند. در آن دوره فرقههای شاخص عبارت بودند از شیعه، معتزله، اشاعره، مرجئه و خوارج.
فرقه كلامی معتزله در پی حوادث درون و برون جامعه اسلامی شكل گرفت و در دوره خلافت بنیعباس، یكی از مطرح ترین فرق كلامی گشت. در نوشتار حاضر تلاش شده است عوامل شكلگیری كلام معتزلی و عوامل اتحاد مذهبی و اختلافات درون فرقهای این گروه بررسی شود.
سابقه علم كلام
كلام علمی است كه پیش از ورود به عالم اسلام، در فلسفه یونان و جهان یهودیت و مسیحیت سابقه داشته است. شهرستانی از كتاب انباذقلس و كلام ارسطو و كلام مسیحیان سخن گفته است (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 201؛ همو، ج 2، ص 72 و 128). این علم به صورت جسته و گریخته و نه به شكل منسجم از صدر اسلام در میان مسلمانان مطرح شد؛ گرچه سطح طرح این مباحث چه به لحاظ كمی و چه به لحاظ كیفی بسیار نازلتر از زمان بعد از رسول اكرم(ص) است. به گزارش ابنخلدون، نخستین مسلمانان ضمن بیان كردن اصول عقاید، نخست به ذكر آیاتی از قرآن و یا بیانات پیامبر میپرداختند، اما بعدها كه اختلاف پیرامون جزئیات و تفاصیل اصول عقاید پیش آمد، علاوه بر استناد به آیات و روایات، به برهان عقلی نیز پرداختند (ابن خلدون، 1398ه، ص 463).
وجه تسمیه كلام
در باب وجه تسمیه این علم به كلام، دلایل مختلفی ذكر شده است كه به اهم آنها اشاره میكنیم:
1ـ از آنجا كه بحث عمدهای در این دانش مربوط به صفت كلام الهی و قدیم یا حادث بودن آن بوده است، این علم، كلام نام گرفت.
2 ـ به پیروی از فلاسفه كه فنی از فنون خود را منطق نامیده بودند، این علم كلام نامیده شد كه مترادف با منطق است. ابن خلدون نیز
امر را بین این دو دلیل دایردانسته است (ابن خلدون، 1398ه، ص 466؛ شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 36).
3ـ مسلمانان به هنگام بحث از مباحث مختلف اعتقادی در عنوان بحث میگفتند كلام فی... و این مطلع سخن، خود دلیل نامگذاری این علم، به كلام گشت.
4ـ از آن جهت كه در این فن از نیروی دلیل و سخن و بحث بهره فراوانی گرفته میشود، آن را در موقعیتی قرار داده كه گویا تنها این علم "همه سخن " است و نه دیگر علوم، به گونهای كه در مقایسه دو رأی، به آنكه قوی تر است گفته میشود "این است كلام " (تفتازانی، 1305ه، ج1، ص164 ـ 165).
دستگاه كلامی
دستگاه كلامی عبارت است از مجموعه گزارهها و مسائل در موضوع خدا شناسی و مسائل اعتقادی با ابتناء بر مبانی مشخص و روشهای معین. در برابر دستگاه رأی، گرایش و دیدگاه وجود دارد كه به مسائل جزئی تعلق میگیرد. به عبارت دیگر مجموعه آراء و دیدگاههای دینی كه در یك سیستم، ارتباط مفهومی با یكدیگر هستند و بدون ایجاد تناقض با هم قابل جمع میباشند، تشكیل دستگاهی كلامی میدهند. بهطور مثال فرقه معتزله مجموعه آرا و دیدگاههایی را ارائه كرده است كه همگی سازنده كالبد فكری این فرقه هستند و ایجاد كننده دستگاه واحدی محسوب میشوند.[2]
علل پیدایش علم كلام عللی كه باعث ایجاد علم كـلام گشتند، محدود بـه یك یا دو زمینه نمیگردند، بلكه در این باب اساساً باید سعی در حصر عوامل مختلف نمود. در این زمینه عوامل بسیاری در كتب كلامی ذكر شدهاند كه در طیف متنوعی از علل فرهنگی و اجـتماعی، سیـاسی، روانی و... قابل دستهبندی هستند:
1ـ تعصب عربی: دین اسلام بر آن بود كه با برتری نژادی مبارزه كند، ولی نتوانست این پدیده شوم را ریشهكن سازد. در پایان خلافت عثمان، اختلافات میان خاندان بنیهاشم و بنیامیه دامن زده شد و از سوی دیگر اختلاف بین خوارج و غیر خوارج آشكار گشت. به طور مثال، قبایلی كه مذهب خوارج در بین آنان منتشر شد از قبیله ربیعه بودند و نه از قبیله مضریه و اختلاف بین این دو قبیله از قبل از اسلام مشهور است (ابو زهره، بیتا، ج 1، ص 11).
2ـ همزیستی مسلمانان با پیروان ادیان دیگر: بسیاری از افرادی كه در اثر همزیستی با مسلمانان، مسلمان شدند، نسبت به دین اسلام دارای افكار شك آلودی بودند كه بعد از مسلمان شدن این افكار در ذهن آنان رسوخ داشت و تعالیم اسلامی را در سایه همان افكار، تفسیر و توجیه میكردند. عدهای نیز به ظاهر مسلمان و به دین سابق خود معتقد بودند و افكار انحرافی در میان مسلمانان پخش میكردند (همو، ص 13).
3ـ ترجمه كتب فلسفی: این امر اثر روشنی در پیدایش فكر فلسفی در جهان اسلام داشت. در دوره بنیعباس از زمان منصور تا عهد مأمون ترجمه كتب فلسفی به اوج خود رسید. مأمون كتابخانه مخصوصی به نام "بیت الحكمه " برای امر ترجمه قرار داده بود و بسیاری در آنجا به تحقیق و ترجمه مشغول بودند (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 36).
4ـ برخورد مسلمانان با صاحبان تمدن عظیم در اثر فتوحات: بعد از پیامبر كه مسلمانان توسعه و كشور گشایی را شروع كردند، این كار در كشورهایی انجام گرفت كه دارای تمدن و فرهنگ طولانی بودند. در بین مسلمانان افرادی بودند كه به كسب علوم و معارف علاقه نشان میدادند و همین امر موجب میشد كه با آنان به مباحثه و مناظره علمی بپردازند؛ لذا افكار یونانی و ایرانی در میان مسلمانان نشر یافت و مسلمانان در پی این امر، در صدد نشان دادن عقاید اسلامی و در مواردی دفاع از دین بر آمدند (سبحانی، 1372، ج 1، ص 105).
5ـ طرح مباحث مشكل اعتقـادی: رواج تفكر فلسفی بـرای اثبات عقاید دینـی در بین دانشمندان اسلامی آنان را وادار كرد به مباحثی بپردازند كه عقل انسانی قدرت درك صحیحی از آنها را ندارد و نمیتواند از آنها به نتایج روشنی برسد. مثل بحث صفات خدا یا جبر و اختیار كه از مباحث عمده كلام هستند (ابوزهره، بیتا، ج 1، ص 13).
6ـ آیات متشابه قرآن: وجود آیات متشابه در قرآن علمای اسلامی را وادار نمود كه برای چنین آیاتی تفسیر و توجیه پیدا كنند كه این امر خود منشأ اختلافهای عمدهای گشت. مباحثی مانند جبر و اختیار و یا تشبیه انسانی خداوند از مباحث جنجال برانگیز در قرآن بودند (همو، ص 15).
7ـ جلوگیری از تدوین و نشر حدیث پیامبر: حاكمان بعد از پیامبر صلاح خود را در جلوگیری از تدوین نشر حدیث نبوی دیدند و این كار تا بیش از یك قرن ادامه یافت. از طرفی علمای مسیحی و یهودی تازه مسلمان از راههای گوناگون خود را به حاكمان زمانه نزدیك میكردند و با حمایت آنان به نشر افكار مسیحی و یهودی در بین مسلمانان میپرداختند و در این میان، فقدان بیانات نبوی در میان مسلمانان احساس میشد؛ چه بسا اگر احادیث پیامبر در میان علمای اسلامی بود، ما شاهد اختلافات كلامی كمتری بودیم (سبحانی،1372، ص 60).
8 ـ اختلاف در رهبری امت: تا زمانی كه پیامبر اكرم(ص) زنده بود، به واسطه رهبری واحد توسط ایشان امت متحد بود، ولی پس از
رحلت آن حضرت و اختلاف بر سر جانشینی ایشان، وحدت امت اسلامی از بین رفت. پس از ایشان سه گرایش عمده به وجود آمد:
ـ گرایش بنی هاشم كه در رأس آن حضرت علی(ع) بود.
ـ گرایش انصار.
ـ گرایش مهاجرین.
اختلاف سیاسی این گروهها و احزاب در امر رهبری پس از پیامبر، بحث مشهوری است كه به آن نمیپردازیم.
9ـ گرایشهای فكری افـراد: انسانها به لحـاظ روحیات مختلـف و با توجه به تعالیم و تربیتهای متنوع و فرهنگهای متفاوتی كه در آن رشد كردهاند، به لحاظ فكری اختلافات شایان توجهی دارند. این علت كه در غالب كتب كلامی مورد غفلت واقع شده است، در حقیقت نقش مهمی را در اتخاذ دیدگاههای مختلف كلامی ایفا میكند. به طور مثال داشتن نگاه تعبدی به دین یا نگاه پرسشگرانه به آن باعث
اختلاف چشمگیر اهل حدیث و فرقهای چون معتزله به امر دین میشود.
10ـ اختلاف استعدادی افراد در سطح فهم مطالب: از دیگر امور بدیهی و در عین حال تأثیرگذار در امر اختلافات كلامی، عامل تفاوت استعدادی افراد در میزان فهم مطالب است. انسانها به لحاظ هوشی و از سوی دیگر به لحاظ دقّی در امور دینی توجه یكسانی نداشتند و همین امر سبب اختلافات عدیدهای در میان آنها میگردید. این امر نیز هم چون عامل پیش، از نظر بسیاری از كتب كلامی افتاده است.
11ـ خواستههای نفسانی افراد: با توجه به آنكه مسلمانان در خلوص نیت، سطح واحدی نداشتند و بعضی از ایشان مطیع اوامر نفسانی خویش بودند، به راحتی در مقابل سخن حق سر تسلیم فرود نمیآوردند و به عناد و لجاجت میپرداختند و ممكن بود كه حتی با پذیرش درونی سخن حق، در مقابل آن سركشی بیرونی داشته باشند. نمونه این امر در مورد رهبران جامعه پیش از امیرالمؤمنین(ع) است كه با وجود علم به افضلیت علی(ع) حكومت را به دست گرفتند.
شكل گیری كلام معتزلی
پیش از آنكه وارد این بحث شویم، لازم است نسبت به شكل گیری فرق كلامی دید صحیحی به دست آوریم. این تصور كه فرقهها از ابتدا با دغدغه كلامی صرف ایجاد شدند، تصور نادرستی است. تشكیل فرقهها را باید در یك سیر تاریخی مورد مطالعه قرار داد؛ به این نحو كه برخی افراد در ابتدا دغدغه كلامی داشتند و سؤالاتشان نیز كلامی صرف بود، سؤالاتی پیرامون صفات باری تعالی، اما برخی از مسائل مربوط به احزاب و دستههای سیاسی بود كه سعی میكردند با توجیهی كلامی نظر خود را مورد قبول واقع سازند. این دسته از مسائل را میتوان سیاسی ـ كلامی نامید و از جمله آنها میتوان به مسائل جبر و اختیار و رهبری جامعه اشاره كرد.
نكته دیگر آنكه در قرون اول و دوم فرقههای فكری منظم و دستگاههای كلامی به معنی موجود در قرون متأخر وجود نداشت و آرای كلامی بیشتر متكی به افراد بود و نه دستگاههای معین. از این رو برای شناسایی جریانات كلامی باید به آرای افراد كه گاه متفاوت و جسته و گریخته و حتی ضد خود بود، بپردازیم. به طور مثال در آن زمان مرجئه كه در رأی ارجاء با هم اشتراك داشتند، در مسائل دیگر اختلافاتی داشتند و دستههای زیر را تشكیل میدادند:
مرجئه قدریه، مرجئة جبریه، مرجئه خوارج و مرجئه خالص (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 125).
اگر در قرن اول و دوم از معتزله نیز سخن میگوئیم، این سخن به معنای فرقهای با دستگاه كلامی مشخص نیست، بلكه این نام در طول تاریخ بار معنایی متفاوتی داشته است. نامگذاری نخست آن به معنای گروهی است كه در طرفداری از علی(ع) و معاویه موضع بیطرفی اتخاذ كردند (بدوی، 1971م، ج 1، ص 37).
انگیزه اولیه معتزلیان در ایجاد یك فرقه، منزلة الفاسق بود نه مسأله جبر و اختیار (گرچه بعداً به آن پرداختند). افرادی كه در این مسأله اتفاق نظر داشتند، تحت لوای معتزله جمع شدند. یعنی معتزله هم در بر گیرنده گروهی جبری و هم قدری بود و پس از گذشت زمان، معتزلیان قدری بر جبریها فائق آمدند و فرقه معتزله به معنای قرن سومی را تشكیل دادند. در قرن اول و اوایل قرن دوم، حد و مرزها و تعاریف در برخی مسائل دینی روشن نبود، از این رو تفاوت زیادی میان معتزله قرن اول و دوم با معتزله قرن سوم مشاهده میشود[3].
عوامل تأثیر گذار بر تفكر معتزلی
فرقه معتزله كه در میان فرق اسلامی، فرقهای عقلی ـ استدلالی محسوب میشود، در شكلدهی آراء و عقاید خویش مرهون عواملی داخل جامعه اسلامی و عواملی خارجی است كه به نحو مجزا به آنها میپردازیم:
عوامل داخلی
از مهمترین عوامل داخلی پرورش دهنده ایده اختیار نزد متفكران معتزلی، قدریه است. قدریه در دامن مرجئه رشد یافتند و سپس از فرقه مذكور جدا شدند و مسائل مذهبی مانند ایمان و كفر، قضا و قدر، صفات خدا و خلق قرآن را پیش كشیدند. از مهمترین پیشوایان قدریه غیلان دمشقی بود كه در نواحی شام طرفدران فراوانی داشت (غیلانیه). او اعتقاد به قدر را از معبد جهنی بصری گرفته بود. وی به نفی صفات و خلق قرآن باور داشت و به قدر معتقد بود و خیر و شر را از جانب انسان میدانست. بررسی آرای مذهبی غیلان نشان میدهد كه وی پیش از معتزله به بحث پیرامون اصول پنج گانه معتزله پرداخته است. معتزله اصول پنجگانه خود را بر مبنای آن آراء بنا كردند، بر دامنه و عمق آن افزودند و به آن رنگ فلسفی بخشیدند.[4]
متكلمان معتزلی از جمله قاضی عبدالجبار و عبدالرحیم بن محمد خیاط معتزلی معترفند كه غیلان دمشقی پیش از معتزلیان به اصول اعتقادی ایشان متعهد بوده است، اما در افكار غیلان انسجام كامل برقرار نبود، زیرا از طرفی انسان را مختار میدانست و از سوی دیگر همچون مرجئه ایمان را قابل كاستی و فزونی نمیدانست. معتزله تلاش نمود با برقراری انسجام فكری عقاید مستدل و قابل تبیین را اخذ نماید. از دیگر سو پارهای از آرای معتزلیان هم چون خلق قرآن و عدم شباهت وجود حق با مخلوقات، با نظرات قدریه شباهت دارد (عطوان، 1371، ص34-48).
یكی دیگر از عوامل تأثیرگذار بر آرای معتزله، گروه جبریه است. با وجود آنكه جبریه در باب مسأله جبر و اختیار، حكم به ناتوانی انسان و قدرت مطلق الهی داده بودند، ولی در برخی عقاید دیگر، راهنمای فرقه معتزله محسوب میشوند. از بانیان فرقه جبریه میتوان به "جعد بن درهم " و "جهم بن صفوان " اشاره كرد. در باب مذهب "جعد بن درهم " در میان قدماء اختلاف نظر وجود دارد. بغدادی او را قدریه و شهرستانی شاگرد او جهم بنصفوان را جبریه دانسته است (بغدادی، بیتا، ص19؛ شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 79). آنچه در باب آرای او برای ما مهم است، آن است كه او موضوع خلق قرآن را مطرح كرد و در نتیجه مورد تعقیب بنی امیه قرار گرفت.
نمونه آرای معتزله در میان عقاید جعد بن درهم و جهم بنصفوان، یكی اعتقاد به مخلوق بودن قرآن است. قول مشترك دیگر ایشان قول به نفی صفات است. شهرستانی نقل میكند كه جهم بن صفوان در نفی صفات ازلی با معتزله موافق است (همو). سومین نمونه توافق، قول ایشان به امر به معروف و نهی از منكر میباشد كه البته شهرت جهم بن صفوان به این قول بیش از جعد است. حتی در مواردی میتوان تأثیرگذاری جبریه بر معتزله را در آرای جزئی مشاهده كرد. به طور مثال از عقاید منحصر به فرد جهم بنصفوان، عقیده او به فناپذیری بهشت و دوزخ است. ابو هذیل علاف، رأی خود در این زمینه را از او گرفته است (همو، ص 80).
عوامل خارجی
معتزلیان همچون دیگر اصحاب فرق با پیروان سایر ادیان و تازه مسلمانانی مواجه بودند كه شبهات مختلفی پیرامون دین و اصول عقاید مطرح میكردند. حتی طرح شبهات جلوه رسمی نیز داشت. بدین صورت كه صاحبان ادیان مختلف جمع شده و مناظره ترتیب میدادند. نمونه چنین مناظراتی در محضر ائمه اطهار(ع) نیز صورت میگرفت. در دوره امویان تأثیر پذیری فرق مختلف از ادیان مختلف دیگر بیشتر از طریق مواجهه بود و نه ترجمه كتب. دلیل این امر آن است كه در عصر امویان كتابهایی در زمینههای شیمی، پزشكی، نجوم و امور حكومتی و سیاسی ترجمه میشد، اما در زمینههای دینی و فلسفی ترجمهای صورت نپذیرفته بود. در باب بحث و گفتگوی مسلمانان و پیروان ادیان دیگر مطالب بسیاری نقل شده است. به طور مثال آمده است كه اسقف بزرگ مسیحیان شام كه معتقد به آزادی اراده انسان بود با عمربن خطاب در این باره به مخالفت برخاست و اعتقاد او به جبر را رد كرد. عمر نیز او را به باد حمله گرفت و سخت تهدیدش كرد و یا آنكه یوحنای دمشقی در مجالس رسمی خلفای اموی با دانشمندان مسلمان پیرامون الوهیت مسیح و آزادی اراده انسانی به بحث و جدل میپرداخت (عطوان، 1371، ص 31ـ33).
اما در دوره خلافت حاكمان عباسی ترجمه كتب فلسفی ـ كلامی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت. نزدیك به یك قرن پس از واصل بن عطا (از پیشگامان تفكر معتزلی) معتزلیان زیر نفوذ فلسفه یونانی، كلام مسیحی و یهودی قرار گرفتند. شهرستانی در بیان این تغییر شكل میگوید "شیوخ معتزله به مطالعه كتابهای فلسفی كه در زمان مأمون ترجمه و شرح شده بود، پرداختند و روشهای فلسفی را با كلام در آمیختند " (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 36). از جمله این علمای معتزلی میتوان به ابو هذیل علاف و ابراهیم بن سیار نظام اشاره كرد. ایشان اصطلاحات فلسفی مانند جوهر و عرض، حدوث و قدم و جزء لایتجزا را به كار میبردند. این بخش كلام دقیق آنها را تشكیل میداد كه به نحو غیر مستقیم بر كلام جلیل (مباحث عالی مربوط به خداوند) تأثیر میگذاشت.
تأثیرگذاری عوامل خارج از جهان اسلامی بر مسلمانان، خصوصاً بر معتزله به لحاظ مجاز شمردن دخالت عقل فلسفی و دخل و تصرف آن در فرآوردههای نقلی، در كتب مستشرقین مورد تحقیق و بررسی بسیار واقع شده است. از جمله این كتب، كتاب "فلسفه علم كلام " است كه سراسر آن بازیابی وجوه مشترك كلام اسلامی و كلام اسلاف و در نتیجه نسبت دادن تقلید مسلمانان از غیر مسلمانان میباشد.
به طور مثال نویسنده كتاب در تأثیرپذیری معتزله از كلام و فلسفه پیشینیان نقل میكند كه بعضی از مسلمانان قدیمیتر كه مذهب آزادی اراده و اختیار را تعلیم میدادند، معلمان مسیحی داشتهاند. این ایده زیر نفوذ مسیحیت در تقابل با اعتقاد بومی اسلامی به جبر و تقدیر پدید آمد. در باب صفات آمده است كه هم تصدیق و هم انكار صفات هر دو ریشه مسیحی دارد و یوحنای دمشقی پیش از معتزله به این اعتقاد بوده است كه صفات چیزی جز خدا نیستند. در بحث مخلوق بودن قرآن نیز این مطلب را بر گرفته از لوگوس مسیحی میداند.
از دیگر سو كلام یهودی را نیز در اعتقاد به قدم و حدوث قرآن مؤثر میداند. از نظر او در باب قدمت یا مخلوق بودن قرآن، اعتقاد به قدمت آن ناشی از اعتقاد به قدمت تورات و اختلاف نظر در این باب ناشی از اختلاف نظر یهودیان در مورد تورات میباشد. همچنین گفته واصل بن عطاء درباره اختیار و آزادی اراده، تقریباً لفظ به لفظ ترجمه گفته ربانیان یهودی است.
ولفسن مؤلف كتاب در ادامه به تأثیر فلسفه یونانی بر كلام معتزله اشاره میكند. از نظر او نظریه كلامی اعتقاد به جزء لایتجزا و نظریه خلا از آن قدمای فلاسفه است و انكار نظام معتزلی نسبت به جزء لایتجزا برگرفته از نظر فیلسوفان ملحد است. همچنین بعضی مفاهیم كلامی مانند تولد، برگرفته از مفاهیم فلسفی یونانی است (ولفسن، 1368، ص 64-75).
برخی مستشرقین در تبیین علل پیدایی فرق اسلامی، صرفاً به علل خارج از جهان اسلام و تأثیرگذاری آنها اشاره كردهاند. گویی بیآنكه جامعه مسلمین هیچ نقشی در شكلدهی فرق كلامی داشته باشد، این فرق صرفاً به دلیل مواجهه با فلسفه یونانی و كلام یهودی و مسیحی شكل گرفته و به عبارتی بازتاب آنها میباشند. نمیتوان منكر تأثیر عوامل خارجی در شكلگیری آرای متكلمان اسلامی شد، اما از سوی دیگر نادیده گرفتن عوامل داخل سرزمین اسلامی، مغالطهای بزرگ در بردارد. همان طور كه در بخش علل شكلگیری علم كلام اشاره شد، بسیاری از عوامل ایجاد فرق كلامی، عوامل اجتماعی، سیاسی، دینی، روانی و ... بودهاند كه همگی عوامل درون جامعه اسلامی هستند. از این رو در رشد فرق كلامی باید هم به عوامل داخلی و هم به علل خارجی توجه كرد و به میزان تأثیرگذاری آنها در این زمینه توجه داشت. به نظر میرسد علل داخلی نقش بیشتری در "اصل شكلگیری فرق " داشتهاند. علل خارجی در "پرورش نظریات خاص كلامی " در فرقی هم چون معتزله كه به عقل به عنوان یكی از اصلیترین منابع مینگریستهاند، مؤثر بوده است.
روش شناسی كلام معتزلی
معتزله بر عقل به عنوان یگانه ابزار شناخت حقیقت تأكید میكردند. عقلی دانستن حسن و قبح از جانب ایشان، دلیل روشنی بر این مطلب است. آنها بیشتر بر ادله عقلی تكیه میكردند و عقل را بهترین شاهد مباحث اعتقادیشان میدانستند. متكلم معتزلی، جاحظ میگوید "حكم قاطع را ذهن صادر میكند و روش صحیح را فقط عقل اتخاذ میكند ".
با وجود آنكه معتزلیان از عوامل درون و برون سرزمین اسلامی تأثیر بسیاری گرفتند، ولی از تقلید كوركورانه به دور بودند و بدون بحث و تحقیق و مراجعه به عقل هر عقیدهای را نمیپذیرفتند. همین اعتقاد به عقل بود كه معتزله را وادار میكرد تا از كلیه علوم عقلی دوره خود استفاده كنند و برای اقامه دلیل و برهان و سركوبی مخالفین آمادهتر از دیگران باشند. شاید دلیل حمایت مأمون و خلفای دیگر عباسی از ایشان نیز همین بود، زیرا آنها در برابر مخالفین، حربهای پر قدرت، قوی محسوب میشدند.
یكی از مهمترین شیوههای معتزله در به كارگیری روش عقلی، طرح شك بود. از طریق این روش آنها میكوشیدند تا ابعاد مختلف هر مسأله را بررسی كنند. این شك پس از معتزله به فلسفه اسلامی و كلام اشاعره نیز منتقل شد. ابن راوندی، امام فخر رازی (معروف به امام المشككین) و محمد غزالی از معتزله تأثیر گرفتهاند (جعفری، 1368، ص 242؛ فاضل، 1362، ص 11).
فقها و اهل حدیث با روش عقلی معتزله مخالفت میكردند و علت این امر آن بود كه ذهن آنها با روش عقلی در مباحث دینی خو نگرفته بود. آنها به كارگیری استدلالات عقلانی را معادل با فلسفه یونانی میگرفتند و حتی نقل سخن اغیار را برای پاسخگویی به آن جایز نمیدانستند (مشكور، 1368، ص 4).
در نتیجه این عقلگرایی معتزله با متصوفه نیز ناسازگار بودند و در جواب ایشـان كه به حلول اعتقاد داشتند ثابت میكردند كه خداوند در هیچ چیز حلول نمیكند (مشكور، 1368، ص 17).
از ویژگیهای روشن فكری معتزله، گزینش میانه و معتدل آنها نسبت به طیف نظریات است. آنها به حكم عقل سعی میكردند از افراط و تفریط دوری كرده و انتخاب میانهای داشته باشند. نظریه "منزله بین المنزلتین " ایشان خود گویای این مطلب است.
با وجود آنكه متكلمان معتزلی میكوشیدند كه عنایتشان به عقل، موجب بیرون رفتن از حدود نص نگردد، اما به دلیل توجه زیاد به عقل گاهی بیاناتی داشتند كه موجب اعتراض مخالفان و اتهام به خروجشان از ساحت دین میگشت. از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره كرد قاضی عبدالجبار همدانی میگوید، قبول توبه حتمی است و هر گاه بنده از گناهانش توبه كرد، بر خداوند لازم است كه توبه او را بپذیرد یا آنكه ابوهذیل میگوید، اهل بهشت مختار نیستند، چون اگر مختار باشند باز هم مكلف هستند (حال آنكه اختیار مستلزم تكلیف نیست). نتیجه آنكه چنین آرائی دستاویز مخالفین گشت و بر آنها خرده گرفتند كه بنابر نظر معتزله خدا باید مطیع انسان باشد (فاضل، 1362، ص18).
با وجود مخالفتهای اهل حدیث با روش عقلگرایی معتزله و تلاش برای سركوبی آن، مخالفان كلام معتزلی برای گفتگو با این گروه و مبارزه با آن، از روش خود معتزلیان استفاده كردند. از آن جمله ابوالحسن اشعری كه از شاگردان ابو علی جبایی معتزلی بود و تا چهل سالگی به آموختن اصول و روش استدلال عقلی پرداخت، پس از جدا شدن از این فرقه و تأسیس فرقه كلامی اشعری، ادله عقلی را به كار برد و در واقع با سلاح معتزلیان به جنگ با آنها رفت. البته تلاش ابوالحسن اشعری بر آن بود كه عقاید اهل سنت و جماعت را مورد استدلال قرار دهد. غرض او آن بود كه میان عقل گرایی افراطی و عقل ستیزی افراطی، عقلگرایی معتدل را ایجاد كند[5].
كلام فرقهای
فرقه معتزله كه با گذشت زمان توانست دستگاه كلامی منسجمی تشكیل دهد و با روش عقلی ـ استدلالی، موقعیت مشخصی در مقابل دیگر فرق به دست آورد، طیف كلامی وسیعی را تشكیل میدهد كه همگی نام معتزله گرفتهاند. به بیان جامعتر هر دستگاه كلامی درون خود به میزان ظرفیتیكه دارد، مجمع فرقههای متضادی میشود كه در عین ضدیت، این شرایط را دارند كه تحت لوای یك فرقه خاص در آیند. از این رو كلام فرقهای به معنای آرای درون دستگاهی است. یعنی در سایه یك دستگاه، آرای مختلف و دیدگاههای مختلف شكل میگیرند. توجه به این نكته مهم است كه این ضدیت در آراء نباید موجب خروج از سیستم معتزلی گردد. فرقی بودهاند كه در ابتدا منتسب به معتزله بودند ولی به دلیل اختلافات عمده با آرای مشترك معتزلی، جزو این فرقه محسوب نمیشوند. از جمله دو گروه خابطیه و حدثیه كه معتزلی انگاشته شدهاند، ولی نه در كتاب "طبقات المعتزله " ابن مرتضی و نه كتاب "مقالات الاسلامیین " اشعری، نامی از آن دو به میان نیامده است. شهرستانی آرای آنها را مخلوطی از عقاید تناسخیه، فلاسفه و معتزله دانسته است. این فرقهها در آغاز جزو معتزله بودند، لكن آرائی اظهار داشتند كه با اصول معتزله مغایرت داشت و معتزله آنها را از خود دور ساختند و از آنان بیزاری جستند. آرای اختلاطی آنها كه متأثر از فرهنگ مسیحیت نیز بوده، عبارتند از:
1ـ ثنویت: خدای قدیم كه همان خدای الهی است و خدای حادث یعنی عیسی مسیح.
2ـ تناسخ.
3ـ رؤیت حق تعالی (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 61).
از این رو فرقی كه اصول مشترك دستگاه كلام معتزلی را زیر سؤال بردند، نمیتوان معتزله نامید، اما از دیگر سو فرقی كه اصول مشترك فرقه معتزله را پذیرفته بودند و در فروع این اصول با یكدیگر اختلاف داشتند، همگی فرق كلامی معتزلی محسوب میشوند.
بـرای درك بهتر از كـلام فرقهای، ابتدا بـه اصول پنج گانه مشـترك میان معتزلیان اشاره میكنیم و سپس نقاط افتراق در فروعات را مورد بررسی قرار میدهیم.
اصول عقیدتی مشترك معتزله
بنابر قول شهرستانی و بغدادی آرای متفق علیه معتزله عبارتند از:
1ـ خدا قدیم است و صفاتی كه قدیم باشند از او نفی میشود.
2ـ كلام خدا حادث و مخلوق است.
3ـ اراده، سمع، بصر و... معانی و مفاهیم قائم به ذات نیستند.
4ـ نفی دیده شدن خدا به چشم در آخرت.
5ـ انسان قادر و خالق افعال خویش است.
6ـ حكیم جز صلاح و خیر انجام نمیدهد و به لحاظ حكمتش مراعات مصالح بندگان واجب است.
7ـ اگر مؤمن بر طاعت و توبه بمیرد مستحق ثواب است، اما اگر بنده بدون توبه و با ارتكاب گناه كبیره از دنیا رود، مستحق خلود در آتش است، البته مجازاتش از كفار كمتر است.
8 ـ قبل از رسیدن به دلیل سمعی و شرعی، اصل معرفت و شكر نعمت واجب است و شناخت حسن و قبح به عقل واجب است. ورود تكالیف نیز الطافی از باری تعالی است (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 49؛ بغدادی، بیتا، ص 114).
از دیگر موارد مورد اتفاق متكلمان معتزلی، قبول این ادعاست كه مسلمان فاسق در منزلة بین المنزلتین قرار دارد و اینكه امر به معروف و نهی از منكر امری واجب است (بدوی، 1971م، ج 1، ص 47).
ابوالحسن اشعری عقایدی را كه معتزلیان در مسأله توحید بر آن اتفاق نظر دارند، بیان كرده است. در دیگر موضوعات كلامی نیز پس از بیان وجوه اشتراك همه فرق معتزلی، به ذكر اختلافات میان آنها میپردازد (اشعری، 1362، ص 82 ـ 108).
در میان معتزلیان مرسوم آن است كه جهت اختصار در ذكر اصول مشترك عقیدتی، پنج اصل را به عنوان ملاك معتزلی بودن ذكر كنند و حتی كتابهایی با همین عنوان نوشته شده است. برای مثال میتوان از كتابهای "الخمسه الاصول " از ابوالهذیل علاف، "الاصول الخمسه " نوشته جعفر بن حرب و "شرح الاصول الخمسه " از قاضی عبد الجبار نام برد. این پنج اصل كه روح كلی اصول تشریحی فوق محسوب می شوند، عبارتند از:
1ـ توحید: مراد از توحید نزد معتزلیان، توحید صفاتی است. شهرستانی درباره اعتقاد معتزله به توحید صفاتی میگوید این سخن در آغاز ناپخته بود و واصل بن عطا در اثبات دیدگاه خود به این استدلال ساده اكتفا میكرد كه لازمه اثبات صفات قدیم برای خدا، تعدد خدایان است. بعدها پیروان واصل بن عطا در توضیح عقیده او بیان داشتند كه معنای توحید صفاتی انكار مطلق صفات نیست بلكه مراد، انكار صفات زائد بر ذات الهی است (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 51؛ اشعری، 1362، ص 81). پس همان طور كه مشاهده میشود اصل توحید با وجود اتفاق نظر بر آن، در سیر تكاملی عقاید معتزلی، شكل معقولتری به خود میگیرد.
2ـ عدل: هیچ یك از فرق اسلامی منكر عدل به عنوان یكی از صفات الهی نیستند. اختلاف متكلمان بیشتر در تفسیری است كه از این مفهوم ارائه میدهند. معتزله بر اساس بینشی كه نسبت به حسن و قبح ذاتی و عقلی اشیاء دارند، عدل را خوب و ظلم را ناشایست محسوب میكنند و از آنجا كه خداوند از هر گونه امر قبیح مبرا است، پس لزوماً كارهایش طبق عدل است و مرتكب ظلم نمیشود. بنابراین هر آنچه عقل آدمی مصداق عدل بیابد، بر خداوند واجب است و هر چه عقل مصداق ظلم تشخیص دهد، خداوند انجام نخواهد داد. معتزلیان از این تفسیر به نتایج متعددی رسیدند؛ از آن جمله انكار جبر و اثبات اختیار انسانی و رد توحید افعالی اشاعره است (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 51).
3ـ منزلة بین المنزلیتن: معتزله در مقابل خوارج و مرجئه، معتقد است كه مرتكب كبیره نه كافر است و نه مؤمن، بلكه منزلت و مقامی بین كفر و ایمان دارد (همو، ص 52).
4ـ وعد و وعید: وعد به معنای نوید به پاداش و وعید به معنای تهدید به عذاب است. به عقیده معتزله همان گونه كه خداوند خلف وعده نمیكند (مورد اجماع همه مسلمانان)، خلف وعید نیز از او سر نمیزند. یعنی محال است كه خداوند كافران و فاسقان را ببخشد، مگر آنكه در دنیا توبه كرده باشند.
5ـ امر به معروف و نهی از منكر: این اصل مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب و شرایط آن است. معتزله برای امر به معروف و نهی از منكر، شروطی مانند احتمال تأثیر و عدم مفسده قائلند و آن را به قلب و زبان محدود نمیدانند (بدوی، 1971م، ج 1، ص 55).
ذكر این نكته لازم است كه از میان پنج اصل معتزله، دو اصل توحید و عدل اصول عمده و محوری عقاید معتزلیان هستند. دو اصل وعد و وعید و منزلة بین المنزلتین از فروع اعتقادی به حساب میآیند و امر به معروف و نهی از منكر جزء تكالیف عملی است و باید در فقه به آن پرداخت. به همین سبب است كه قاضی عبدالجبار در كتاب "المغنی فی اصول الدین " تنها دو اصل توحید و عدل را بر شمرده و در كتاب "مختصر الحسنی " میگوید "اصول دین چهار مورد است: توحید، عدل، نبوت و شرایع ". او در انتخاب پنج اصل مذكور به عنوان اصول مذهب میگوید "مخالفان ما از محدوده بحث و مخالفت از یكی از این اصول فراتر نمیروند مخالفت معطله, ملحده, دهریه و مشبهه در توحید، مجبره در عدل، مرجئه در وعد و وعید، خوارج در منزلة بین المنزلتین و اختلاف با امامیه در امر به معروف و نهی از منكر " این بیان نشانگر روند شكلگیری یك فرقه كلامی در رویارویی و تضارب آرا با دیگر فرق كلامی نیز میباشد (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 50ـ78 ؛ بغدادی، بیتا، ص 114 ـ 200).
اختلافات درون فرقهای معتزله
همان طور كه اشاره شد با وجود آنكه معتزله اصول مذهب مشتركی دارند كه به واسطه اعتقاد به آن از دیگر فرق كلامی جدا میشوند؛ این امر به معنای وحدت اعتقاد ایشان در مسائل جزئی نمیباشد. شاهد این مدعا، دستههای مختلفی است كه در طول حیات فرقه معتزله به منصه ظهور رسیدند و البته با یكدیگر اختلافاتی داشتنـد. از این دستـهها، میتوان به فرق درون كلام معتزلی تعبیر كرد. اهم این فرق عبارتند از:
واصلیه: پیروان واصل بن عطاء؛ هذیلیه: پیروان ابوالهذیل علاف؛ نظامیه: پیروان ابراهیم بن سیار نظام؛ بشریه: اصحاب بشر بن معتمر؛ معمریه: پیروان معمر بن عباد السلمی؛ مرداریه: یاران عیسیبن صبیح مردار؛ ثمامیه: پیروان ثمامه بن اشرس النمیری؛
هشامیه: اصحاب هشام بن عمرو الفوطی؛ جاحظیه: اصحاب عمرو بن بحر جاحظ؛ خیاطیه: پیروان ابوالحسین عبدالرحیم الخیاط؛
جبائیه: پیروان ابوعلی محمد بن عبدالوهاب جبائی؛ بهشمیه: پیروان ابوهاشم جبائی.[6]
از دیگر سو معتزلیان از قرن سوم به بعد دو وجهه فكری عمده داشتند كه به واسطه آن به مذهب اعتزالی بغداد و یا بصره منسوب میشدند. این دو بخش دو جریان اصلی را در مذاهب اعتزال تشكیل میدادند. این تقسیم بندی بر تفاوت دیدگاههای مذهبی آنها استوار بود.
بشر بن معتمر(متوفی 210ه( مؤسس مكتب اعتزال در بغداد از هواخواهان علویان بود و از این رو در دوره هارون الرشید مورد آزار و اذیت واقع میشد. از دیگر متكلمان معتزلی نامدار مكتب بغداد ابن خیاط (متوفی 290 ه( بود.
مكتب بصره در زمان ابوعلی جبائی (303ه( و خصوصاً ابوهاشم (321ه) رونق خاصی داشت و پس از او ابوعبدالله بصری (367 ه( ریاست آن را بر عهده گرفت.
تعلیمات مكتب بصری توسط ابو عمرو سعید بن باهلی (300 ه( كه از شاگردان ابوعلی جبائی بود به بغداد رسید و سبب غلبه تعلیم بصری بر تعلیم قدیم بغداد شد. معتزله بصری و از جمله ابوهاشم جبائی به بغداد رفتند. پیش از عزیمت او به بغداد، احمد بن علی اخشید، مكتبی تأسیس كرد كه در آن بیش از مكتب بهشمیه ابوهاشم جبایی، به آراء پدر وی، ابوعلی وفادار مانده بود. این امر سبب شكافی در میان معتزلیان شد. اخشید نیز به بغداد رفت و بدین ترتیب در قرن سوم، سه گروه از معتزله در بغداد وجود داشتند: مكتب بغداد، اخشیدیه و بهشمیه. از میان این سه مكتب، مكتب بهشمیه در پایان عمر معتزله، از برجستگی بیشتری برخوردار بود. از بزرگان معتزله بصره میتوان به ابوهذیل علاف, نظام، جاحظ، ابوعلی جبائی، ابو هاشم جبایی و از معتزله بغداد به بشر بن معتمر، ابوموسی مردار، ثمامه بن الاشرس و احمد بن ابی داوود اشاره كرد (بدوی، 1971م، ج1، ص 44؛ مشكور، 1368، ص25).
با توجه به گروهبندیهای مختلف مذكور، اختلاف نظر میان دستههای مختلف معتزلی بسیار طبیعی است. به طور مثال بغدادی از ردیههایی صحبت میكند كه علیه ابوهذیل علاف نوشته شده است. بشر بن معتمر نسبت به ابوهذیل بدبین بود و او را منافق و متظاهر میدانست. او معتقد بود كه ابوهذیل، نظر عوام را بر حقیقت ترجیح میدهد. پس از بشر، شاگردش مردار نیز با ابوهذیل مخالف بود و كتابی در رد آرای او نوشت. وی در بیشتر مسائل با استادش هم رأی و اختلافش با او اندك بود. مردار، كتابی پر حجم دارد كه در آن خطاهای فاحش ابوهذیل را آورده و از تكفیر او به خاطر عقاید گمراه كنندهای كه تنها او اختیار كرده است، سخن میگوید. جبایی هم بر علیه ابوهذیل كتابی نوشته است. ابن اخشید و پیروانش، ابوهاشم جبایی و پیروانش را تكفیر میكردند. ابوهذیل علاف شش ردیه علیه نظام نوشته است. غالب پیشوایان معتزلی از جمله جبائی علیه او ردیه نوشتهاند.
اختلاف نظرهای شدید بین ابوعلی و ابوهاشم جبایی در حدی نقل شده است كه ابوهاشم پدرش را تكفیر كرد و ارث او را نپذیرفت. نمونه اختلاف میان آن دو در مسأله امر به معروف است كه ابوعلی معتقد بود این مسأله هم به عقل و هم به نقل دانسته میشود ولی ابوهاشم آن را صرفاً نقلی میدانست.
با وجود همه این اختلاف نظرها، اعتقاد این گروهها به پنج اصل اعتقادی، محور جامع آنها تحت لوای فرقه معتزله محسوب میشد. این اختلافها تا حدی كه به اصول معتزله خدشه وارد نسازد، قابل طرح بود و در صورت ایجاد خلل در اصول، گروه خاطی از دامنه معتزله خارج میگشت. دو گروه خابطیه و حدثیه از همین دستهها بودند كه ذكرشان پیش از این آمد (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص50-74؛ بدوی، 1971م، ج1، ص44).
از دیگر سو اگر فرقه كلامی معتزلی از سوی مخالفان مورد شبهه واقع میشد، آنان در رد شبهات و در مقام پاسخگویی از آرای همه معتزلیان مدد میگرفتند. بهطور مثال میتوان به كتاب "الانتصار " اثر عبدالرحیم خیاط معتزلی اشاره كرد.
نتیجه گیری
در پایان نتیجه میگیریم كه فرقه كلامی معتزله در دو سطح قابل بررسی است. نخست فرقهای دارای دستگاه منظم كلامی كه در مقابل فرقههای كلامی دیگر هم چون اشاعره، شیعه، مرجئه و خوارج قرار داشت. در پیدایش این دستگاه كلامی، عوامل مختلف مذهبی، سیاسی و اجتماعی دخالت داشتند. علاوه بر عوامل درون جامعه اسلامی كه برانگیزاننده فرق مختلف كلامی بود، مباحث كلامی ادیان پیش از اسلام در تعیین مصداق مباحث و روش بحث كلامی، نقش تعیین كنندهای داشتند. به طور مثال در فرقه كلامی معتزله اعتقاد به جزء لایتجزاء از فلاسفه باستان اخذ شده است. همچنین عنایت بیش از حد معتزله به روش عقلی و افراط در آن، متأثر از عقلگرایی فیلسوفان یونانی است.
سطح دیگر، فرقهای است با اختلافات ضعیف و یا شدید درون فرقهای. معتزله اصولی را به عنوان اصول مذهب دارد كه پذیرش یا انكار آن موجب ورود یا خروج از این فرقه كلامی است. فرقی كه اصول خمسه معتزله را پذیرفتند، در مباحث فرعی نیز لزوماً هم رأی نیستند. اختلافات میان دستههای مختلف معتزلی در طبقات مختلف معتزله و تفكیك مكاتب بغداد و بصره گویای این مطلب است.
منابع و مآخذ
ابنخلدون، عبدالرحمن؛ مقدمه ابن خلدون، لبنان، دارالكتب العلمیه، 1398 ه
ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، قاهره، دارالفكر العربی، بی تا
اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ترجمه: محسن مؤیدی، تهران، امیر كبیر، 1362
ایجی، عضدالدین، المواقف، بیروت، عالم الكتب، بی تا
بدوی، عبدالرحمن، مذاهب الاسلامیین، بیروت، دارالعلم، 1971م
بغدادی, محمد، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفه، بی تا
تفتازانی، شرح المقاصد، ج2، استانه، مطبعه محرم افندی، 1305
جرجانی، سید شریف، التعریفات، تهران، نشر ناصر خسرو، بی تا
جعفری، محمد جعفر، تاریخ المعتزله، تهران، نشر كتابخانه گنج دانش، 1368
سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1372
شهرستانی، محمد، الملل و النحل، قاهره، مكتبه الانجلو المصریه، 1416ه
عطوان، حسین، فرقههای اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی، ترجمه: حمید رضا شیخی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1371
فارابی، محمد بن محمد، احصاء العلوم، ترجمه: حسین خدیو جم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348
فاضل، محمود، معتزله، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1362
فرامرز قراملكی، احد، هندسه معرفتی كلام جدید، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1378
مشكور، محمد جواد، سیركلام در فرق اسلام، تهران، انتشارات شرق، 1368
ولفسن، هری اوسترین، فلسفه علم كلام، ترجمه: احمد آرام، تهران، نشر الهدی، 1368
1ـ كار ارزیابی مقاله در تاریخ 20/10/83 آغاز و در تاریخ 7/11/83 به اتمام رسید.
1ـ به دلیل نیافتن تعریف روشن از دستگاههای كلامی در كتب تخصصی، نگارنده جمعبندی خود را در قالب تعریف ارائه نموده است.
1ـ ر.ك: پاكتچی، احمد، تقریرات درس تاریخ فرق اسلامی، دانشگاه امام صادق(ع)، 1382
1ـ مقایسه آرای غیلان و معتزله پیرامون اصول پنج گانه به نحو مشخص در منبع ذیل آمده است: (عطوان، 1371، ص 42).
1ـ ر.ك: پاكتچی، احمد، تقریرات درس تاریخ فرق اسلامی، دانشگاه امام صادق(ع)، 1382
1ـ برای شرح بیشتر گروههای معتزلی رجوع كنید به: (شهرستانی، 1416ه، ج 1، ص 50ـ 78؛ بغدادی، بیتا، ص 114-200).
نویسنده:حامد گنجعلیخان حاكمی
خبر گزاری فارس