جمعه 14 ارديبهشت 1403 - 22 شوال 1445 - 3 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عضویت در خبرنامه
ارسال
جستجو :
جستجو در:
همه موارد
غزليات
قصايد
مثنوي
ساقي نامه
رباعيات
مقطعات
تعداد در هر صفحه
10
20
30
سال و فال و مال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهرياري برقرار و بر دوام
سال خرم فال نيكو مال وافر حال خوش
اصل ثابت نسل باقي تخت عالي بخت رام
***
سرور اهل عمايم شمع جمع انجمن
صاحب صاحبقران خواجه قوام الدين حسن
سادس ماه ربيع الاخر اندر نيم روز
روز آدينه به حكم كردگار ذوالمنن
هفتصد و پنجاه و چار از هجرت خيرالبشر
مهر را جوزا مكان و ماه را خوشه وطن
مرغ روحش كاو هماي آشيان قدس بود
شد سوي باغ بهشت از دام اين دار محن
***
دلا ديدي كه آن فرزانه فرزند
چه ديد اندر خم اين طاق رنگين
به جاي لوح سيمين در كنارش
فلك بر سر نهادش لوح سنگين
***
در اين ظلمت سرا تا كي به بوي دوست بنشينم
گهي انگشت بر دندان گهي سر بر سر زانو
بيا اي طاير دولت بياور مژده وصلي
عسي الايام ان يرجعن قوما كالذي كانوا
***
اي معرا اصل عالي جوهرت از حرص و آز
وي مبرا ذات ميمون اخترت از زرق و ريو
در بزرگي كي روا باشد كه تشريفات را
از فرشته بازگيري آنگهي بخشي به ديو
***
ساقيا پيمانه پر كن زانكه صاحب مجلست
آرزو مي بخشد و اسرار مي دارد نگاه
جنت نقد است اينجا عيش و عشرت تازه كن
زانكه در جنت خدا بر بنده ننويسد گناه
دوستداران دوستكامند و حريفان با ادب
پيشكاران نيكنام و صف نشينان نيكخواه
ساز چنگ آهنگ عشرت صحن مجلس جاي رقص
خال جانان دانه دل زلف ساقي دام راه
دور از اين بهتر نباشد ساقيا عشرت گزين
حال از اين خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه
***
بگوش جان رهي منهي ئي ندا در داد
ز حضرت احد لا اله الا الله
كه اي عزيز كسي را كه خواري است نصيب
حقيقت آنكه نيابد به زور منصب و جاه
به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد
گليم بخت كسي را كه بافتند سياه
***
به روز شنبه سادس ز ماه ذي الحجه
به سال هفتصد و شصت از جهان بشد ناگاه
ز شاه راه سعادت به باغ رضوان رفت
وزير كامل ابو نصر خواجه فتح الله
***
به من سلام فرستاد دوستي امروز
كه اي نتيجه كلكت سواد بينايي
پس از دو سال كه بختت به خانه باز آورد
چرا از خانه خواجه به در نمي آيي
جواب دادم و گفتم بدار معذورم
كه اين طريقه نه خود كامي است و خود رايي
وكيل قاضيم اندر گذر كمين كردست
به كف قباله دعوي چو مار شيدايي
كه گر برون نهم از آستان خواجه قدم
بگيردم سوي زندان برد به رسوايي
جناب خواجه حصار من است گر اينجا
كسي نفس زند از حجت تقاضايي
به عون قوت بازوي بندگان وزير
به سيليش بشكافم دماغ سودايي
هميشه باد جهانش به كام و ز سر صدق
كمر به بندگيش بسته چرخ مينايي
***
گدا اگر گهر پاك داشتي در اصل
بر آب نقطه شرمش مدار بايستي
ور آفتاب نكردي فسوس جام زرش
چرا تهي ز مي خوشگوار بايستي
و گر سراي جهان را سر خرابي نيست
اساس او به از اين استوار بايستي
زمانه گر نه زر قلب داشتي كارش
به دست آصف صاحب عيار بايستي
چو روزگار جز اين يك عزيز بيش نداشت
به عمر مهلتي از روزگار بايستي
***
1
2
3
4
آخرين مطالب
ادبیات
غم نیست که قاسم سلیمانی رفت؛ ما را...
به فروردین ما فرخندگی بخش
آیا جانِتان جور است؟
راضی مشو که بیخبران، خندهام کنند...
توانایی ادبیات در نقد وضعیت جامعه
سامانی: «آفرت» رمان دهه 40 و50...
تأثیر غرب در موفقیت نویسندههای روس در...
برگزیدگان نخستین جایزه ملی جمالزاده
قصیده میرشکاک برای موسوی گرمارودی
وقتی نگاه نویسنده جذاب نیست