]
مقدمه
بسمالله الرحمن الرحیم
«الحمدلله الذی انزل علی عبده الكتاب و لم یجعل له عوجا» [1] «الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله و كفی بالله شهیدا»[2] و صلواته و صلوات ملائكته «علی النبی»[3] الذی به «لقد من الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه و إن كانوا من قبل لفی ضلال مبین»[4] و علی اهل بیته الطاهرین الذین نزل فیهم «إنما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا»[5] سیما خاتم اوصیائه الذی به «و عدالله الذین آمنوا منكم و عملواالصالحات لیستخلفنهم فیالارض كما استخلفالذین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهمالذی إزتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لا یشركون بی شنیئا»[6]
كتاب حاضر، درباره مسأله «ظاهر و باطن قرآن كریم»، گفتگو میكند و طی آن بحثها و نكاتی طرح میشود كه نگارنده پرداختن به آنها و ارائه نتایجی روشن را ضروری میداند؛ ضرورتی كه در درازای زمان، در دوران تحصیل و تدریس خود و نیز در برخورد با آراء مختلف و گفتگوها و مناظراتی متعدد، پیرامون كتاب و سنت و پیوند آن دو با یكدیگر احساس نموده و هرگاه با اندیشهای یكسویه در جانب افراط یا تفریط، درباره قرآن و فهم حقایق آن، رو در رو گشته، این ضرورت را بیشتر یافته و ارائه بحثی روشنگر، در این باره را در اعماق قلب خویش آرزو كرده و توفیق آن را از خدای منان خواستار گشته است.
گفتگو درباره قرآن و شیوه بهرهوری و استنباط از آن و تعیین و حدود مرزها در پژوهش قرآنی، در این زمان كه رویكردی تازه نسبت به این كتاب آسمانی صورت گرفته و قرآن كریم مستند عام و خاص واقع شده، از ضرورت ویژهای برخورداد است.
موضوع «ظاهر و باطن» و بهرهمندی از آن دو، در تاریخ پژوهشهای قرآنی همواره مسألهای مورد توجه و در معرض گفتگو بوده است. از آنرو كه از یكسو، از زمان پیامبر اكرم (ص) و توسط خود آن حضرت بیان شده و وارد حیطه فرهنگ علوم قرآنی گشته[7] و از سویی دیگر سبك و سیاق ویژه قرآن كریم و آكنده بودن آن از اشارات و لطائف؛ قرآن پژوهان را بر وجود حقایقی در ورای ظاهر آن رهنمون گشته است، به گونهای كه به روشنی یافتهاند آنچه را كه پس از همه تلاشها از قرآن مییابند، تمام مطلب نیست بلكه جرعهای از اقیانوس لایزال معارف آن است؛ و آنچه را كه نمی یابند بسی فراتر است. در مراتب بهرهمندی از قرآن، در كلام زیبای منقول از امام حسین (ع) آمده است:
كتاب الله عز و جل علی أربعه اشیاء: علی العباره، و الاشاره، و اللطائف و الحقائق. فالعباره للعوام، و الاشاره للخواص، و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء.[8]
كتاب خدای عز و جل بر چهار امر مشتمل است: بر عبارتها و اشارتها و بر مطالب لطیف و حقیقتها. عبارتهای آن برای عموم است، و اشارتها برای ویژگان، و لطافتها برای اولیاء و حقیقتها برای انبیاء.
و درباره شگفتی و ژرفای قرآن كریم از پیامبر اكرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است:
القرآن ظاهره أنیق و باطنه عمیق[9]
قرآن دارای ظاهری زیبا و شگفتانگیز و باطنی پر مایه و ژرف است.
این ساختار ویژه الهی، كه طی آن دریایی بیكران را در ظرف عبارات مشخص قرآن گرد آورده و آن را «تبیان و روشنگر همه چیز گردانیده»[10]، خود نشانی است بر اینكه این كتاب آسمانی همانگونه كه احادیث اسلامی متذكر شدهاند؛ «دارای ظاهر و باطن است»[11] و عبارات آن افزون بر معنای ظاهری- كه الفاظ گویای آن است- بر حقایقی مكتوم نیز اشارات دارند. البته این نكته نیز به نوبه خود ضرورت وجود آموزگار و یا آموزگارانی الهی را، كه واقف بر حقایق مكتوم آن باشند، برای امت اسلامی روشن میگرداند. از اینرو میتوان ادعا نمود كه: بحث و بررسی پیرامون موضوع «ظاهر و باطن قرآن كریم»، از مقدمات لازم برای تمسك به این كتاب آسمانی و نیز تمسك به عترت میباشد، همان دو ثقل گرانقدری كه پیامبر عظیمالشأن اسلام، امت خویش را مؤكدا بر تمسك به آنها توصیه فرمودهاند. [12]
آنچه موجب گشت تا این موضوع توسط اینجانب برای پژوهش انتخاب گردد؛ مشاهده آسیبها در پژوهشهای قرآن و احساس ضرورت در ارائه راهكارها است. چه آنكه پژوهش در مباحث قرآن كریم همچون هر پژوهشی، از خطر آسیب در امان نیست؛ از اینرو شناخت آسیبها و پیشگیری و ارائه راه حل در این زمینه خود درخور پژوهشی بایسته است.
آسیبها
آسیبها در پژوهشهای قرآنی، در نمایههایی گوناگون رخ نمودهاند. موارد زیر را میتوان از جمله آنها دانست:
1-در امكان فهم حقایق قرآن كریم و بهرهوری از آن:
در این مسأله زمینه آسیب افراط و یكسو نگری بسیار است؛ چنانكه یك جریان فكری، درك همه حقایق قرآنی را بدون نیاز به معلم و مبین ممكن و بلكه حاصل دانسته و در مقابل جریان فكری دیگری، درك مراد خدای رحمان از عبارات قرآن را صرفا از طریق حدیث ممكن میداد.
2- در تلقی معنای ظاهر و باطن:
پژوهش این موضوع، خصوصا غور در امر باطن نیز از آسیب در امان نیست، بلكه آسیبهایی ماندنی دارد. از اینرو كه معمولا نامشهود است و از قبیل بیماریهایی است كه رنجی برای بیمار ندارد.
در اینجا نگاهی گذرا بر دو مورد فوق میافكنیم و بحثی تفصیلی از آن را به متن كتاب موكول مینماییم. البته آسیبها، در پژوهشهای قرآنی به این دو منحصر نیستند، بلكه لغزشگاههای بسیاری وجود دارد كه میتواند برگرفته از عواملی متعدد باشد. موارد زیر را میتوان از زمره لغزشگاهها و آسیبهای مذكور بر شمرد:
-حاكم ساختن رأی و اندیشهای پذیرفته شده بر قرآن كریم (از مصادیق تفسیر به رأی) كه بسیار رواج دارد.
-تجرید آیه و یا عبارت قرآنی از بستر خود و از جمع آیات موضوعی، آنگاه مورد استنباط و استناد قرار دادن آن؛ مانند: بهكار گرفتن آیه «لیس للانسان إلا ماسعی»[13] در امور اقتصادی، و یا مطلق كردن «فلیضحكوا قلیلا و لیبكوا كثیرا».[14]
- عدم توجه به مسلمات كتاب و سنت، و حریم شكنی آزادانه و یا جسورانه.
- بلند پروازی پژوهشگر در استنباط و ادعای فهم همه جانبه قرآن؛ و تصور اینكه همه حقایق را همگان میتوانند از قرآن برگیرند.
- عدم توجه پژوهشگر به توانمندی خویش و بیتوجهی به مقدمات لازم، كه نوعا موجب جسارت میگردد.
- بی اعتنایی به نظرات صاحبنظران معتمد و برعكس اعتماد بر آراء ظاهرپسند، بدون دقت لازم
- شتابزدگی در نتیجهگیری و عدم دقت لازم در جوانب امر.
اینها و عواملی از این قبیل، از اموری هستند كه غفلت پژوهشگر از آنها، میتواند موجبات انحراف از صراط مستقیم قرآنی را در پی داشته باشد. از اینرو در امر مقدس پژوهشهای قرآنی توجه دقیق به آسیبها و مقابله با آنها ضرورتی اجتنابناپذیر دارد. اما چون تمامی آنها مدار بحث كنونی ما نیست، لذا گذر میكنیم و به تناسب و در حد مجال، در متن رساله، توضیحی در این باره و راهكارهایی در رفع آن عرضه میداریم. اما در اینجا به دو آسیب مذكور كه مبنای بحث است می پردازیم.
اول- در امكان فهم حقایق قرآن كریم
درباره بهرهمندی از قرآن، دو اندیشه و یا دو داعیه خطا آفرین و حرمانآور به چشم میخورد. در تاریخ اسلام، و در عرصه كنونی فرهنگ مسلمین، همواره این دو اندیشه در فراز و نشیبی خودنمایی كردهاند. از یكسو برخی برآنند كه: «حسبنا كتاب الله». قرآن ما را كفایت میكند و به چیزی جز آن نیازی نداریم؛ و همه دانستنیهای دینی مورد نیاز خود را از متن كلام خدای رحمان –كه در اختیار داریم- در مییابیم. طبق این دیدگاه، رسول خدا (ص) تنها رسالت ابلاغ وحی الهی را بر عهده داشتند كه آن را به انجام رسانیده و به جوار قرب ربوبی راه یافتهاند؛ و اكنون ما هستیم و قرآن و دیگر هیچ.[15]
در برابر این سخن، اندیشهای دیگر به حوزه بینشهای اسلامی پا نهاد، كه درست جهتی مخالف با داعیه فوق را داشت، در این نگرش نه تنها قرآن برای امت اسلامی كافی دانسته نشده، بلكه مرجعیت علمی قرآن، به طور مستقل و جدای از سنت انكار شده است، تا آنجا كه به جز معصوم (ع) كسی را نشاید كه درك خود را از قرآن كریم، منظور و مراد خدای رحمان بداند و آن را بین خود و خدا حجت قرار دهد، و تنها در سایه كلام حجتهای معصوم الهی است كه معنای قطعی آیات قرآن جلوهگر میشود و حجت بین خدا و بندگان میگردد.
داعیه اول- یعنی «حسبنا كتاب الله»- قدمتی به درازای تاریخ اسلام دارد. این داعیه، برای اولین بار، از زبان اطرافیان رسول اكرم (ص) در زمان خود آن حضرت، و در خانه وی، به ثبت تاریخ رسیده است.[16] بعدها این سخن در مسیر سیاست، خودنمایی كرد و در قالب دستاویزی مورد تأكید و پافشاری قرار گرفت، و زمینه اقداماتی را همچون منع كتاب حدیث رسول اكرم (ص) فراهم ساخت؛ و میدانیم كه تا نزدیك به یك قرن پس از رحلت پیامبر (ص)، كتابت حدیث، در قانون دستگاه خلافت، همچنان ممنوع بود.[17] این منع تا آنجا با جدیت پیگیری شد كه در زمان خلیفه اول به سوزانیدن احادیث گردآوری شده اقدام گردید.[18] خلیفه دوم نیز با اهتمامی تمام و گسترده این راه را دنبال كرد و به اطراف ولایات اسلامی نوشت: هر كس حدیثی از پیامبر (ص) نوشته است باید آن را نابود سازد.[19]
روزگاری دراز بدین منوال گذشت، تا سرانجام عمربن عبدالعزیز به «بكربن حزم» نوشت: نگاه كن احادیثی را كه از پیامبر به جای مانده به قید كتابت درآور.»[20]
داعیه دوم- عدم حجیت استقلالی قرآن- نه به اندازه مورد نخست ولی آن هم سابقهای طولانی دارد و پیامدهایی پُردامنه در اذهان عامه و حتی در حوزه كاوشهای علمی داشته است. بدون تردید، از عوامل مؤثر در پیدایش این اندیشه، ممنوعیت كتابت و نقل حدیث و رواج شعار «حسبنا كتاب الله» بوده است. چنانكه ذكر شد، بیش از یك قرن، مسلمانان از دستیابی روشن به احادیث رسول اكرم (ص) محروم ماندند و چون- پس از این زمان طولانی- بعد از آن كه اسرائیلیات فراوانی در حوزه روایات اسلامی وارد شده بود؛ تدوین حدیث آغاز گشت، كتابت حدیث بر نقلهای باواسطه تكیه داشت، و از اینرو صحیح و سقیم آن در هم آمیخت. در این بستر تاریخی و با شرایط ویژه آن، گروهی عنوان »اهل حدیث« یافتند و تمام كوشش خود را جمعآوری احادیث مصروف داشتند و در تعارض با قرآن، حدیث را معیار فهم صحیح دانستند.
اهل حدیث در این راه به افراط گراییده و هیچ چیز را غیر از احادیث ملاك و معیار نمیدانستند. سرسلسله این طایفه، ابو عبدالله احمدبن محمدبن حنبل شیبانی (164- 241 هـ. ق) است. وی در رسالهای كه در بیان عقیده اهل حدیث نگاشته مینویسد: «… پس آنكسی كه كمترین مخالفت یا نقدی بر این روش دشته باشد، یا نقل حدیثی را عیب گیرد، مخالف و بدعتگذار خواهد بود.»[21] در نظر اهل حدیث مرجع اصلی برای تفسیر قرآن روایات است، تا آنجا كه میگویند: «قرآن نمیتواند سنت را نسخ كند ولی سنت توان نسخ قرآن را دارد.»[22] قاضی عبدالجبار معتزلی در این زمینه مینویسد: گروهی شدت به خرج داده و تفسیر قرآن را برای خود و دیگران جایز ندانسته و میگویند: «برای هیچكس قرآن مطلقا جایز نیست، اگر چه وی دانشمندی ادیب و دارای اطلاعاتی گسترده در ادله، فقه، نحو، اخبار و آثار باشد و فقط میتواند به روایات پیامبر اكرم (ص) صحابه و تابعین استناد جوید»[23]
این اندیشه، در حوزههای دانش و پژوهش شیعیان نیز نمودار گردید ولی با تلاش روشنگرانه و به موقع عالمان شیعی دیر نپایید و یا به اعتدال گرایید.
با این حساب تاریخ اسلام با دو زیاده گرایی رو در رو بوده: یكی «تمسك به قرآن و نفی حدیث» و دیگری «تكیه بر حدیث و عدم اعماد بر مدلول مستفاد از قرآن توسط غیر معصوم».
آنچه توجه بدان از اهمیت ویژهای برخوردار است، پارهای نگرشهای موجود در زمان كنونی است كه بررسی لازم و مناسبی را میطلبد. در این زمان گاه مشاهده میشود كه هر دو مسأله فوق با یكدیگر آمیخته شده و حاصلی نابسامان به دست میدهند. از طرفی نسبت به سنت بی مهری می شود و وجود قرآن كریم، عاملی برای استغناء امت اسلامی از سنت قلمداد میگردد؛ و از سویی دیگر اندیشه عدم دستیابی به حاق و واقع شریعت و حقایق قرآن كریم دامن گستر میشود؛ با این نگرش كه: ادراكهای مسلمانان از متن وحی، متأثر از شرایط محیطی و ذهنی آنان است و وضعیت موجود هر كس در شكلگیری بینشهای او دخالت مستقیم و غیر مستقیم دارد. پس دستاوردهای ما از دین، تنها رنگی از دین است و یافتههای ما از قرآن كریم، تنها نمودار ذهنیت ما از آن است. پس جایی برای اطمینان خاطر باقی نمیماند؛ و ما پس از تعمق در كتاب و سنت پندارهایی داریم كه به ناچار باید آنها را دین و شریعت خود بدانیم.[24]
در جنب نظرات فوق مشكلی دیگر نیز رخ مینماید و آن این كه: در حوزه معارف دینی نوعی استیحاش نسبت به فهم قرآن كریم وجود دارد؛ به گونهای با بیانی تلویحی و بدون صراحت، و گاه به صراحت، مؤمنان را از فهم قرآن برحذر میدارد؛ تا مبادا اشتباه و لغزشی رخ دهد. این امر در اذهان مردم و به ویژه در حیطه معارف دینی، تأثیری مشهود داشته، بدانگونه كه در طیفی از اهل ایمان، برای درك معارف دینی، رجوع به قرآن كریم- حداقل به عنوان اولین منبع- چندان معمول نیست و بلكه گاه مورد پرهیز است؛ و هر چند كه محیط تحصیلی به سمت تقوا و قداست بیشتری رود، این استیحاش و پرهیز نمایانتر میگردد. این امر ممكن است مقابلهای باشد با سوء استفادههایی كه از قرآن كریم- بر اثر بیپروایی و جسارت در استنباط- به وجود آمده است. اما علت هر چه باشد، این كنارهگیری پدیدهای است زیانبخش و موجب حرمان و چه بسا خطرآفرین. زیان بخش است، چرا كه موجب محرومیت بسیاری از امت از درك مستقیم معارف قرآن و برقراری ارتباط تنگاتنگ و بیواسطه با منبع نور الهی میگردد؛ و خطرآفرین است زیرا اگر مراجعه به قرآن كریم به صورت امری عادی در نیاید، تهاجم اندیشههای غیر قرآنی، بینش اجتماعی را به سوی فضایی ظلمانی سوق میدهد. در حالی كه فرهنگ مراجعه به قرآن و ملاك قرار دادن آن، مانع از نفوذ ابهام و تردید در اندیشههای ایمانی و قلوب مؤمنین خواهد بود. چنانكه در گفته نورانی رسول اكرم (ص) آمده است:
«إذا التبست علكم الفتن كقطع اللیل المظلم فعلیكم بالقرآن فإنه شافع مشقع و ماحل مصدق و من جعله أمامه قاده إلی الجنه.[25]
زمانی كه فتنهها همچون پارههای شب تاریك شما را فرا گرفت بر شما باد تمسك به قرآن. به درستی كه قرآن شفاعت كنندهای است كه شفاعتش پذیرا است و شكوه كنندهای است كه تصدیق میشود هركس كه قرآن را پیش روی خود قرار دهد او را بهسوی بهشت رهنمون خواهد شد.
ملاحظه میشود كه یكسویهنگری تا چه اندازه میتواند زیانآفرین باشد؛ یا موجب محرومیت از بركات و هدایت عترت گردد و یا حرمان از درجهای از رحمت قرآن را پدید آورد؛ و یا تكیهگاه فكری و اعتقادی را مخدوش سازد. هر كدام از این نتایج تضمین عدم گمراهی را منتفی میسازد و پیوند ناگسستنی بین قرآن و عترت را مختل میگرداند. از اینرو یافتن معیار و یا معیارهایی روشن، در نحوه بهرهوری همزمان و هماهنگ از این دو ثقل عظیم الهی و توجه به حدود و لوازم آن ضرورتی تام دارد. این دغدغه نیز از موجبات پیدایش انگیزه برای این پژوهش بوده است.
دوم- در تلقی معنای باطنی
چنانكه گذشت؛ وجود ظاهر و باطن برای قرآن كریم، در كلام نورانی رسول اكرم (ص) و امامان اهل بیت به روشنی آمده است؛ پس باطن مسألهای است مسلم كه درك صحیحی از آن، میتواند راه صعود به قلههایی از حقایق قرآنی را هموار سازد. لكن همچون دیگر حقیقتها، چنانچه دقتی بایسته نشود چه بسا موجب لغزشی گردد كه صعود را به سقوط مبدل سازد.
آنچه درباره لغزشها در امر باطن در این كتاب مد نظر میباشد؛ بررسی دو امر است: یكی سطحینگری در امر باطن؛ و دوم بلند پروازی در ارائه نسبتهای باطنی به قرآن. ذیلا به توضیحی اندك در این باره میپردازیم.
الف- سطحی نگری در امر باطن
گاه مسأله باطن قرآن چنان سطحی انگاشته میشود كه هرگونه عدولی از معنای اولیه واژهها، امری باطنی تلقی میگردد؛ و در این راستا هرگونه استعمال مجازی و بهطور كلی به گارگیری آرایههای ادبی، به عنوان معنایی باطنی تلقی میشود. این تلقی از باطن در برخوردهای عمومی كاربرد فراوانی دارد و در نگرشهای علمی هم گاه و بیگاه رخ مینماید.
نگارنده بسیار دیده و شنیده است كه مجازهای قرآنی را باطن پنداشتهاند؛ و مهم تر آن كه در پی چنین تلقی از باطن، ظاهر را بیاعتبار انگاشتهاند. مثلا: درباره عبارت قرآنی: «من كان فی هذه أغمی فهو فیالآخره اعمی»[26] (هر كس در این دنیا كور باشد همو در آخرت هم كور خواهد بود.) گفته میشود: در این عبارت معنای ظاهر ملاك نیست زیرا واژه »اعمی» دربار اول درباره كسی كه واقعا نابینا باشد به كار نرفته است.
و نیز درباره عبارت: «إنا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی إلی الأذقان فهم مقمحون»[27] (ما در گردنهای آنان غلهاییی قرار دادیم كه تا به چانههایشان آمده، بهطوری كه سرهایشان را بالا نگه داشتهاند و دیده فرو گشتهاند.) اظهار میگردد: معنای ظاهر آیه مدنظر نیست زیرا مجرمین به معنای واقع »غل« برگردان ندارند.
این تلقی عینا در عبارتهای متعددی كه درباره ذات باری تعالی است مطرح میباشد. مانند این كه میفرماید: «إلی ربها ناظره»[28] یعنی: به سوی پروردگارش نظارهگر است. كه چون به نظاره با چشم نظر ندارد، گاه به معنای باطنی حمل میگردد؛ و چنین است عبارت «وجائ ربك»[29] یعنی: و آید پروردگار تو. زیرا آمدن برای خدای سبحان مصداق ندارد و همچنین در عبارت «وجه ربك» و «یدالله فوق ایدیهم» و … همین سخن تكرار میشود.
نظر این كتاب بر آن است كه معانی مقصود در آیات و عبارات فوق، هیچكدام از حیطه ظاهر خارج نگشتهاند؛ بلكه حقیقت این است كه ظاهر، گاه در چهره معنایی حقیقی جلوهگر است و گاه معنایی مجازی دارد؛ به دیگر سخن معنای مجازی معنایی است برخاست از ظاهر، نه برگرفته از باطن، زیرا این معنا از متن لفظ، طبق قواعد زبان عرب و منطبق با استعمال اهل لغت اخذ شده است. و هرگاه در متن كلام و در قرائن موجود، دقتی لازم صورت پذیرد، همین معنا خود را نشان میدهد.
در مثالهای مذكور، واژه »اعمی« در معنای مجازی به كار رفته، ولی مجاز نیز همچون معنای حقیقی استعمال اهل زبان است و ظاهر لفظ بر آن دلالت دارد.
همچنین است آیه شریفه «إلی ربها ناظره». زیرا نظر در زبان عرب به معنای حقیقی اولیه درباره دیدن با چشم به كار میرود و به معنای مجازی برای رؤیت و توجه قلبی استعمال میگردد مانند: «فلینظر الإنسان مم خلق»[30] (انسان باید بنگرد كه از چه آفریده شده است.)
از اینرو چنانچه »نظاره« در عبارت «إلی ربها ناظره» به معنای توجه قلبی معنا گردد، معنایی است مجازی و در حیطه ظاهر لفظ كه انشاء الله این مطلب را پی خواهیم گرفت.
این نكتهای است كه بسیار روشن مینماید از این جهت كه بیتوجهی بدان مایه شگفتی بسیار میگردد؛ ولیكن این امر شگفت هماره تكرار میشود. تا آنجا كه دو برخورد نامناسب مشاهده میگردد. اول آنكه عدم توجه به معنای مجازی و كنایی، آسیبی چشمگیر در بینش فرقهای كه »ظاهر گرایان« خوانده میشوند، پدید آورده تا به اندازهای كه صفاتی را كه زیبنده ساحت ربوبی نیست به خدای سبحان نسبت میدهند.
فخر رازی مینویسد:
«قوله تعالی (إلی ربها ناظره) اعلم ان جمهور اهل السنه یتمسكون بهذه الآیه فی اثبات أن المؤمنین یرون الله تعالی یوم القیامه»[31]
بدان كه دانشمندان اهل سنت به آیه «الی ربها ناظره» تمسك میجویند كه ثابت نمایند كه اهل ایمان در روز قیامت خدای سبحان را میبینند.
و نیز قرطبی مینویسد:
«(إلی ربها) ای خالقها و مالكها (ناظره) ای تنظر إلی ربها، علی هذا جمهور العلماء»[32]
(الی ربها) یعنی به سوی خالقش و مالكش، «ناظره» یعنی به پروردگارش مینگرد، جمهور علمای اهل سنت بر این نظرند.
احمد مصطفی مراغی نیز مشابه همین بیان را در ذیل آیه شریفه دارد:
(إلی ربها ناظره) ای تنظر إلی ربها عیانا بلاحجاب[33] معنی آیه «الی ربها ناظره» این است- انسان مؤمن- بدون هیچ پردهای رو در رو به پروردگارش مینگرد.
در بحارالانوار حدیثی طولانی از امام صادق (ع) رسید و عرض كرد: ای پسر رسول خدا من به مجلسی كه »مالك« و یاران و شاگردان او بودند وارد شدم و دیدم درباره خدای سبحان سخن میگویند. برخی از آنان میگویند: خداوند مانند دیگران صورت دارد و برخی دیگر میگویند: خداوند دست دارد و در این گفته به این آیه شریفه استدلال میكنند كه: «خلقت بیدی»[34] «آدم را با دو دست خودم آفریدم» و …
یونس میگوید اما (ع) كه تكیه داده بود با شنیدن این سخنان- برآشفته شد و- دو زانو نشست و سپس عرضه داشت خدایا عفو و بخششت را دریغ مدار….؛ آنگاه به توضیح آیات فوق پرداختند و فرمودند: »وجه خدا« انبیاء و اولیاء اویند و واژه »ید« به معنای قدرت است و دلیل آن این آیه شریفه است كه «أیدكم بنضره»[35] خداوند شما را با نصرت خویش تأیید كرد و قدرت بخشید.
پس از سخنان فوق، امام صادق (ع) درباره تنزیه خدای رحمان نكات زیبایی را بیان داشته و سپس فرمودند:
«خدا خالق همه اشیاء است، به قیاس نمیآید و به مردم شبیه نیست، و جایی نیست كه او نباشد و جایی به او اشغال نمیشود. در دوریش نزدیك است و در نزدیكیش دور است. خدا كه رب ماست اینچنین است. هر كس خدای را بخواهد و دوست بدارد و او را این چنین وصف نماید، از موحدین است و هر كس خدا را دوست بدارد ولی به غیر آن چه گفته شد وصف نماید، خدا از او بیزار است و ما نیز از او بیزار خواهیم بود…»[36]
مشاهده میشود كه عدم توجه به معانی مجازی مصطلح در زبان عربی- مانند معنای قدرت برای واژه »ید«- موجب چه اشتباه بزرگی میگردد.
برخورد نامناسب دیگری كه در این زمینه انجام میگیرد آن است كه این عدم توجه به معانی مجازی، به «جمود در ظاهر» تعبیر شده و این اشتباه نتیجه «عدم توجه به باطن» تلقی میگردد.
ذهبی مینویسد:
ظاهر اندیشان «رأی» را در این گونه احادیث- كه تعداد آنها كم نیست- عقل پنداشته و راه نجات را در وانهادن یكسره آن انگاشتهاند و بدینسان در فهم قرآن، عقل را كنار گذاشته و به جمود بر ظواهر احادیث و برخی آیات بسنده كردهاند.[37]
عبارت»جمد بر ظواهر« اگر نگوییم اشتباهی فاحش است، حداقل باید نوعی تسامح و عدم دقت تلقی گردد؛ زیرا مفهوم آن این است كه نباید بر ظواهر لفظ تكیه كرد، و هر كجا لزومی عقلی یافتیم باید از ظاهر و مدلول ظاهری كلام دست برداریم، كه این امر خود به عدم حجیت ظواهر میانجامد.
حقیقت مطلب آن است كه برای رهایی از تعبیر و یا اندیشهای ناروا- همچون بینش مجسمه- نیازی نیست كه از دلالت ظاهر دست بشوییم و یا حجیت ظواهر را نادیده انگاریم؛ بلكه كافی است به این نكته توجه نماییم كه ظاهر نیز دارای لطائف و ظرائفی است و آرایههای ادبی- كه در قرآن بسیار است- دلالت كلام را در قالبهای مختلف، به مفاهیم گوناگونی- مرتبط با معنای اولیه- متجلی میسازد؛ از اینرو مدلول كلام را گاه باید در معنای حقیقی آن جستجو كرد و گاه در معنای مجازی؛[38] و آنجا كه مراد معنای مجازی است اگر حمل به معنای حقیقی شود، البته كه مفهومی نادرست میدهد. از اینرو اشتباه فرقههایی همچون «مجسمه» را نباید «جمود در ظاهر» نام نهاد بلكه باید گفت: «به فهم دقیق و صحیح ظاهر راه نبردهاند»
ب- بلندپروازی در امر باطن
آسیبی دیگر در مسأله ظاهر و باطن، انتساب معانی خارج از لفظ، به قرآن كریم است كه تحت عنوان «باطن قرآن» بیان میشود. میدانیم كه این امر در تاریخ اسلام، همواره در میان گروهی از مردمان، از بازاری گرم برخوردار بوده است و طرفداران این شیوه را »باطنیان« نامیدهاند. مرحوم سید محمد باقر صدر مینویسد:
كسی كه در زندگی منسوبان به ائمه معصومین (ع) تحقیق كند با دو شیوه متفاوت روبرو میشود:
-شیوه پذیرفته شده توسط فقیهان اصحاب، همانان كه نشانگر ظاهر و واقع شریعت هر دو بودند، همچون زراره، محمد بن مسلم و مانند ایشان.
- شیوه باطنیان كه همواره میكوشیدند به قضایا حالت معما دهند و مفهوم را به نامفهوم تبدیل كنند؛ «غلو» در دامن چنین اندیشهای زاده شد؛ این فرقه چون پشتوانهای شفاف برای دیدگاههای خود نداشتند به تأویل و استخراج بطون قرآن روی آوردند.[39]
باطنیان درباره اهمیت معانی باطنی و كمارزشی ظاهر در جدایی از باطن سخن بسیار گفتهاند. فرقه اسماعیلیه كه از پیشكسوتان در این نحله است و اساس مذهب آنها بر تأویل استوار میباشد، برای آیات قرآن و احكام دین، افزون بر معانی ظاهری، معانی باطنی نیز قائلند و آن را اصل میدانند. ابو اسحاق از بزرگان اسماعیلیه در این باره مینویسد:
«… هیچ ظاهری نیست مگر اینكه قوان آن به باطن است… از مردم جسد كثیف ظاهر اوست و روح لطیف كه پایداری انسان با اوست باطن آن است… پس همچنین كتاب و شریعت، ظاهر دین است و معنی و تأویل آنها، باطن و پنهان است؛ از نادان و پیداست برای دانایان؛ همچنان كه جسد بیروح خوار باشد، كتاب و شریعت هم كه مانند جسدی است برای دین، بدون تأویل و بدون دانستن معانی باطنی آنها نزد خدا بیمقدار و بیارج است».[40]
ناصر خسرو در باره تأویل و باطن مینویسد:
و پایداری ظاهر هر چیزی به باطن اوست. لازم آید كه سخن خدای تعالی و شریعت رسول به باطن كتاب و شریعت شریفتر است و هر كه باطن او نداند از دین به چیزی نیست. [41]
با توجه به مآخذ فوق و نظایر آنها، روشن میگردد كه شیوه باطنیان و نظرات آنان:
اولا: بر پایه دلیلی اطمینان بخش استوار نیست، بلكه بر محور دریافتهای شخصی است كه از آن به »الهام« و »علم لدنی« و امثال آنها تعبیر میكنند.
ثانیا: نتیجه آن كاسته شدن از اهمیت ظاهر و كمرنگ شدن آن است و گاه چندان در این راه افراط میشود كه به جای مدلول كلام الهی، ادراكهای باطنی حجت شمرده شده و ملاك درك حقیقت میگردد.
آنچه ذكر شد اشارتی بود بر آسیبهایی كه در پژوهشهای قرآنی پدید آمده است و در هر كدام از آنها مسأله باطن و تأویل، به گونهای محور بحث بوده و در صورت رویكرد خطایی در فهم باطن- به لحاظ حساسیت آن- لغزشگاهی پدید آمده است.
بنابر آنچه گفته شد، این كتاب، در سیر كلی خود در پی نشان دادن گرههای برتابیده از لغزشهای خواسته و ناخواسته در سلك پژوهشهای قرآنی بوده و امید میبرد كه لطف عمیم الهی موجبات توفیق در ارائه راهكارهایی- هر چند اندك- در جهت گرهگشایی در این زمینه را فراهم كرده باشد. نكات اصلی در این پژوهش، مباحث ذیل است.
1-ظاهر قرآن كریم قابل درك و فهم است و این قابلیت فراگیر بوده و شامل همه عبارات قرآنی میشود، ولی فهم آن در مرتبههایی بس متفاوت تحقق مییابد.
2- ظاهر قرآن كریم در عین قابل فهم بودن خودآموز نیست، بلكه امت اسلامی برای بهرهوری لازم، نیازمند مبیّن و معلم قرآن بوده و از مراجعه به آن گریزی ندارند؛ وجود مجملات، متشابه بودن برخی آیات و امثال آنها از اموری هستند كه این ضرورت را هر چه بیشتر روشن میگردانند.
3- ظاهر قرآن كریم، ژرفا و یا ژرفاهایی دارد؛ و همگان را بر این نظر اتفاق است كه با تأمل و تدبر، در صورت مبری بودن قلب از گره و دریافت امداد و الهام از خدای رحمان، درك مراحلی از ژرفنای قرآن برای پژوهندگان حاصل میگردد. اما در این نكته اختلاف است كه آیا مراحل درك حقایق از قرآن، امری است در حیطه ظاهر و یا مربوط به باطن؟
4-درباره «چیستی باطن قرآن» نظری یقینآور ارائه نشده ولی مدار بحث بر دو نظر است:
الف نظر متنگرایانه: در این نظر باطن امری برگرفته از محتوای الفاظ آن میباشد. البته نه آنچه كه با نگاه اول حاصل میگردد، بلكه آن معانی كه پس از كاوش و تدبر فراهم میآید. نتیجه این نظر آن است كه فهم باطن- با كسب مقدمات لازم- امری همگانی خواهد بود.
پژوهشگران معاصر بیشتر بدین نظر گراییدهاند. از جمله آنها میتوان مرحوم علامه طباطبایی (ره)[42] آیتالله محمد هادی معرفت[43] و آیتالله مدرسی[44] را نام برد.
ب- نظر معنی گرایانه: به مفهوم خروج از معنای ظاهری لفظ. بر مبنای این نظر آنچه از الفاظ- حتی پس از تدبر- حاصل میگردد؛ معنای ظاهری آیات تلقی میشود،[45] چرا كه با تأمل و تفكر در ظاهر آیات قابل دستیابی است، ولی باطن یا بطون عبارات قرآن، مفاهیمی است كه صرفا از راه تدبر قابل دستیابی نیست، بلكه نیاز به ابزار معرفتی ویژه دارد.
در این زمینه میتوان از پژوهشگرانی مانند مرحوم فیض كاشانی،[46] ملاصدرا،[47] ابن عربی،[48] جلالالدین سیوطی،[49] شاطبی،[50] آلوسی بغدادی،[51] و محمد حسین ذهبی[52] را نام برد.
البته ذكر این نكته ضروری است كه نامبردگان، نوعاً معنای باطنی را به طور كلی گسسته از لفظ نمیدانند، بلكه گاه آن را روح و حقیقت الفاظ میدانند[53] و یا آن را نوری میدانند كه ریشه در الفاظ و كلمات دارد.[54]
5-باطن قرآن به هر كدام از معانی فوق باشد نكات زیر درباره آن صادق و بلكه لازم است.
الف-معنای باطن هرگز نباید در تناقض با ظاهر و یا نافی آن تلقی گردد؛ بلكه با حفظ معنای ظاهر و تقدس آن، معنایی دیگر و در كنار ظاهر میباشد.
ب-معنای باطنی نباید به گونهای تصور شود كه از دایره حجیت بین خدا و بندگان خارج گردد؛ به عبارتی دیگر آنچه باطن پنداشته میشود باید بتواند به گونهای یقینآور به عنوان مراد خداوند تلقی گردد.
6-ملاك حجیت در قرآن كریم بین بندگان و خدای رحمان بر دو گونه است:
الف-برای عموم و غیر معصوم: دلالت لفظ قرآن بر مبنای «لسان عربی مبین» میباشد. اعم از این كه این دلالت، حقیقی باشد یا بر سبیل مجاز؛ مطابقی باشد یا به گونهای تضمنی و التزامی یا از طریق اشارات و كنایات و لطایف.
ب-برای معصومین علیهمالسلام: خدای رحمان آنان را در مقام طهارت و در ارتباط با «كتاب مكنون»[55] و «لوح محفوظ»[56] قرار داده و از حقایق «امالكتاب»[57] با خبرشان ساخته و به گفتار و كردارشان حجیت بخشیده است. از اینرو، تنها این بزرگوارانند كه هر چه در تأویل و معنای باطنی قرآن-اگر چه به صورت فرالفظی- بگویند یقینآور و قابل اعتماد است.
مطالب فوق در خلال 2 مبحث و 7 فصل مورد توجه قرار گرفته است. مبحث اول پیرامون ظاهر و مبحث دوم درباره باطن به رشته تحریر در آمده است.
در این پژوهش جهات زیر مدنظر بوده است.
1-سعی بر این بوده تا مباحثی كه پژوهشگران علوم قرآنی، بدان پرداختهاند و در نتیجه، اهل تحقیق همگان بدان واقفند، كمتر آورده شود تا از تكرار ملالآور پرهیز شده باشد.
2-با توجه به دیدگاه فوق، برخی از آنچه كه به نظر نگارنده در این موضوع بحثی نوین بوده، ارائه شده است؛ به ویژه نكاتی كه در گذر زمان، در خلال تحقیق و تدریس بدان دست یافته است. از اینرو در این كتاب مباحثی چند آورده شده كه صرفاً نظرات نگارنده است؛ كه البته پس از حصول، آنها را بر اساس ملاكهای علمی و نظر بزرگان فن، اعتبار بخشی نموده و پس از وصول به نتیجهای مثبت، قابل ارائه دانسته است.[58] و بدین جهت در تنظیم مباحث و فصلبندیها بر روی عناوین ویژهای تكیه شده است.
3-تكیه گاه نظر در مباحث، بر قرآن كریم بوده و در كنار آن در حد توان و امكان از روایات سود جستهایم؛ آراء اهل نظر با دقت مورد توجه گرفته و لیكن در نهایت ملاك صحت و سقم، كتاب و سنت بوده است.
هر چند در جهت گردآوری و تنظیم این كتاب تلاشی گسترده صورت گرفته، ولی نگارنده خوب میداند كه بضاعتی مزجاه، به پیشگاه مقدس حوزه علوم قرآنی عرضه نموده است؛ از اینرو امید به لطف و احسان ربوبی دارد و از محضر اساتید گرانقدر- ضمن پوزش از كاستیها –استدعا مینماید تا از باب «اهداء عیوب»، اینجانب را به نواقص متوجه سازند و از تذكرات رشدآفرین دریغ نفرمایند.
به امید آنكه عنایات بیپایان ربوبی دستگیر و نصرتبخش این بنده ناچیز باشد و این اثر كوچك را به عنوان گامی در پیشبرد اهداف قرآن كریم و عترت پاك رسول گرامی قبول فرماید و برای آن، چنان اثری در حیطه فرهنگ قرآنی مقدر فرماید كه موجبات رضایش را فراهم آورد.
ربنا علیك توكلنا و الیك انبنا و الیك المصیر
طرح بحث
وجود ظاهر و باطن برای قرآن كریم، در روایات اسلامی، از زبان رسول اكرم(ص) و ائمه هدی(ع) در جوامع حدیثی اهل سنت و شیعه مطرح شده است. نمونههای ذیل از این قبیل است.
-عنالسكونی، عنابیعبدالله(ع) عن آبائه قال رسولالله(ص): «…له ظهر و بطن، ظاهره حكم و باطنه علم، ظاهره انیق و باطنه عمیق…».[59]
پیامبر اكرم (ص) فرمودند:… قرآن كریم را ظاهری است و باطنی، ظاهر آن حكم است و باطن آن علم؛ ظاهرش شگفتانگیز و خرم است و باطن آن ژرف.
فضیل بنیسار میگوید از امام صادق(ع) درباره این روایت سؤال كردم كه: «ما من القرآن آیه الا و لها ظهر و بطن» «هیچ آیهای از قرآن نیست مگر آنكه برای آن ظاهری و باطنی است«. در پاسخ فرمودند:
«ظهره تنزیله و بطنه تاویله».[60] ظاهرش تنزیل آن و باطنش تأویل آن میباشد. از اهل سنت نیز روایات زیادی در اینباره رسیده است و از جمله این كه:
قال رسولالله (ص): «ما انزلالله عزوجل آیه الا و لها ظهر و بطن و كل حرف حد و كل حد مطلع»[61]
رسول اكرم(ص) فرمودند: خدای عزوجل آیهای را نازل ننموده مگر آنكه برای آن ظاهری و باطنی است؛ و هر حرفی حدی است و هر حدی مطلعی است.
اینها نمونهای از روایات بسیاری است كه اعلام داشتهاند قرآن كریم دارای ظاهر و باطن است. در پارهای از این روایات در كنار مسأله ظاهر و باطن از «حد» و «مطلع» نیز سخن رفته است.
طرح این مسأله در روایات، موجب گشته است كه در تاریخ اسلام، در این مجال بحثهای فراوانی به میان آید و نظرات گوناگونی درباره ظاهر و باطن ابراز شود و مهمتر از آن، اینكه در عمل برخی مدعی علم تأویل و فهم معانی باطنی قرآن شدهاند.
اینك برای هرگونه بحث و اعلام نتیجهای در این مقال، نیازمند آنیم كه به معنای واژههای باطن و ظاهر بنگریم و منظور از این دو را درباره قرآن كریم بیابیم. از اینرو در آغاز نظری به فرهنگ لغات افكنده و بر كاربرد این دو واژه در قرآن كریم نیز مروری مینماییم.
منبع: http://www.azha.ir