• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3905روز قبل
فلسفه و عرفان
عبادت بی حضور و توجه؛ موجب قساوت و بعد!

بسم الله الرحمن الرحیم

یا أول و یا آخر

جزء مسلّمات روایات ماست که دین توحیدی اسلام، به کیفیت در عبادت اهمیت بیشتری میدهد تا کمّیت. بطور مثال اگر شما ماه مبارک رمضان و رسم عمومی مردم را درنظر بگیرید، باید این جمله حق و تلخ را گفت که ایها الناس؛ قرائت سه جزء قرآن با حضور قلب و توجه، بهتر از قرائت سی جزء قرآن بدون حضور قلب است!

اما أدقّ از این، مطلب عمیقی است که کبوتر اندیشه هر کسی به آن بلندی اوج نمیگیرد، و آن اینکه:

«شرط بسیار مهم تاثیر اذكار و اوراد و نظائرها، طهارت انسانست؛ كه صرف لقلقه لسان سودى نبخشد. بلكه مبادا موجب قساوت و بعد هم بشود! زیرا كه ذكر عارى از فكر است یعنى قلب بى حضور است، و قلب بى حضور چراغ بى نور است و شخص بى نور از ادراك حقایق دور است»(نور علی نور، علامه حسن زاده).

به عبارت دیگر، برای عبادت بی حضور قلب، سه نقص متصور است که البته "درک" سومین مورد آن، کار عموم یا اوساط مومنین نیست:

ا- ارزش عبادت بی توجه، کمتر از عبادت باتوجه است؛ که این معنا، مورد تصریح روایات است.

2- عبادت بی توجه و صرف لقلقه لسان، هیچ سودی ندارد.

3- عبادت بی توجه، «مبادا موجب قساوت و بعد هم بشود.»

به ذهن اینطور میرسد که با توجه به تصریح روایات در ترتب ثواب بر قرائت قرآن و ادعیه و اذکار دیگر، باید دریافت ثواب را مشروط و مقید به حضور قلب و توجه در آن عبادت بدانیم! و یا ظاهرا منافاتی بین دریافت ثواب با قساوت و بعد نیست!!!

لذاست که تبیین و تشریح مورد دوم و سوم و دلایلش را به اهلش واگذار میکنم؛ و نه مثل بعضی آقایان، نفهمیدن خودمان را حمل بر مخالفت این بزرگان با روایات نمیکنم تا مصداق «الناس أعداء ما جهلوا» نباشم.

یا ظاهر و یا باطن

منبع وبلاگ «بقاء فنا»
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:24
خاطرات و روز نوشت
[تصویر: 0060.jpg]

علامه حسن زاده نقل مى كنند:
وقتى در تهران آن قدر به این كوچه و آن كوچه و این بنگاه و آن بنگاه سرگردان شده ام كه متحیره و حیرت آمدند و تو را طاقت نباشد از شنیدن ، از هر كسى كه سراغ خانه مى گرفتم ، نخستین پاسخ پرسشم این بود كه بچه دارى ؟ مى گفتم آرى ، فقط دو نفریم و یك طفل رضیع بنام عبدالله داریم . جواب مى شنیدم كه خانه اجاره اى نداریم . آن هم با اخمى كه بدتر از صد زخم حتى به طفل شیر خوارم رحم نكرده اند تا بالاخره در مسافرخانه اى یك باب اطاق محقر اجاره كردیم و مدتى در آنجابه سر مى بردیم . با آن وضع آشفته و آلفته ، به درس و بحث خود و ادراك محضر مبارك اساتید آرام و شادكام بودم ، و حشرم با الم نشرح بود كه فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا .


در آن حال به اقتضاى طبع جوانى ژولیده و شوریده ، نامه اى منظوم ، شیرین و دلنشین ، بیش از یكصد و پنجاه بیت به پیشگاه خداوند سبحان تقدیم داشتم . پس از ارائه ارادات و وظیفه و مطالبى خواندنى ، عرض كردم :

فاعلاتن مفاعل فعلن
لطف فرما نگر به حال حسن
من به فرمان تو گرفتم زن
اوفتادم به كوچه و بر زن
تو خود اى سرور من آگاهى
هر كجایى كه بود بنگاهى
پاسخ پرسش من از خانه
اولا بچه دارى تو یا نه
از تحیر سر او فكنده به زیر
چه كنم در جواب او تقریر
نه دروغ است ، و راست با اما
با لن و لیس و لم و لما
با همه فضل و دانش و فرهنگ
كج و معوج شدم چو یك خرچنگ
بس كه گشتم به كوچه بس كوچه
شدم از لاغرى چو یك جوجه
كوچه و جوجه را پرشانى
كرده هم قیافه كه خود دانى
گر تو باشى بگو چه چاره كنى
خانه اى بهر خود اجاره كنى
ار حسن زاده ات گنهكار است
كاینچنین رنج را سزاوار است
رحم بر طفل شیر خوارش كن
یا به مامان دل فگارش كن الخ


و حق تعالى نیز به مفاد رد جواب الكتاب واجب كوحب رد السلام
جواب نامه را به نظم بیش از شصت بیت بدین عنوان مرحمت فرموده است .

اى جوانمرد پاك آزاده
دوست مهربان حسن زاده


تا پس از چند بیتى به تفقد خوابگى و دلجوئى و بنده پرورى فرموده است :

فاعلاتن مفاعلن فعلن
چشمها شد به نامه ات روشن
نامه اى كاین چنین بلند بود
باید از تو چون ارجمند بود
آفرین بر تو باد و نامه تو
نقش شیرین شهد خامه تو
آن دبیر فلك عطارد ما
از دبیرى بداد استفعا
كه كسى را چنین قلم باشد
خود دبیرى من ستم باشد
زهره از وجد چنگ زد در دف
زده كف الخضیب كف بر كف
شده بر حبیس مشترى كه بها
مى دهد در ازاى آن خود را
آنچه در آسمانم افراشته است
دست از كار خود فرو هشته است
مشك را با گلاب بسرشته است
نسخه اى بهر خویش بنوشته است
شد فضاى فلك پر از به به
زهره از شعر تو زند چهچه
لیك اى پادشاه ملك سخن
حسن آملى پاك دهن
هر چه بینى در این نشیب و فراز
همه با حكمتى بود دمساز
هر كه او را روان بیدار است
داند هر جا گل ا ست با خار است
گر بسر القدر خبر یابى
خیر بر خیز سر به سر یابى
منبع : كتاب درس هیئت ، علامه حسن زاده آملى ج 1 ص 321
منبع: azha.ir
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:23
داستان و حکایت
[تصویر: 0060-2.jpg]
علامه حسن زاده نقل مى كنند
در مكتب یك ملا باجى داشتیم خیلى عجیب بود. خدا رحمتش كند یك خاطره خیلى شیرین از او دارم .
گاهى اوقات كه در مكتب بودیم و داشتیم درس مى خواندیم ، یك مرتبه پرنده اى مى آمد و روى درخت مى نشست این ملا باجى وقتى مى دید كه پرنده روى درخت نشسته است . رویش را به طرف ما مى كرد و با صداى بلند و با تشر مى گفت :
بچه ها ساكت باشید ببینم این پرنده چه مى گوید.
بعد دستش را به زمین مى زد و سرش را به سوى پرنده مى كرد و مى گفت : چه مى گویى ؟ بعد به یكى از بچه ها نگاه مى كرد كه روز قبل توى خانه یا محله بهانه گرفته بود و رفتار و كردارش خوب نبوده و مى گفت : فلانى مثلا حسن یا صدیقه ؟ و به پرنده مى گفت صدیقه ؟ عجب ایشان بى ادبى كرده ؟ سر شام بهانه گرفته ؟ دیگه چه كرده ؟ ماهمه مات مى ماندیم كه این ملا باجى از كجا به زبان پرنده آشناست چون بچه ها مى دیدند كه آن چیزى كه در كوچه یا خانه گذشته همه را آن پرنده به ملا باجى ما درست مثل یك خبرنگار صادق گفته است این خیلى موجب شگفتى ما بود كه پرنده از كجا مى آید و این اتفاقى كه گذشته است و كارى كه ما كرده ایم خبر مى دهد؟ این موضوع یك اثر تربیتى خیلى فوق العاده داشت و بچه ها همه حواسشان را جمع مى كردند ولى یك عقده اى هم از پرنده ها در دل داشتیم و فكر مى كردیم كه چه كنیم تا نسل این پرنده را از روى زمین برداریم چون نفس ‍ هم كه در خانه مى كشیدیم به این نحو به اطلاع ملا باجى هاى ما مى رساندند البته اصل موضوع چیز دیگرى بود و ربطى به پرنده ها نداشت وقتى ما در خانه اذیت مى كردیم یا بهانه مى گرفتیم یا كار بد مى كردیم والدینمان مى آمدند و به ملا باجى ها مى گفتند این ملا باجى مستقیما موضوع را به ما نمى گفت و مى آمد به این صورت مى گفت كه در كوچه و محله و خانه بى ادبى نكنیم .

منبع : داستانهاى حكیمانه لطیف راشدى ص 10
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:23
فلسفه و عرفان
نامه ایست که به دل شکسته اى رحمة الله علیه نوشته ایم :

بسم الله خیر الاسماء

یار مفروش بدنیا که بسى سود نکرد آنکه یوسف بزر ناسره بفروخته بود

ندانم خواجه در چه حال و منوال است آیا به همان شیوه پیشین و رسم دیرین خود شاد است و یا از خود سفرى کرد و خبرى یافت .

خواجه به انتظار کى نشسته و به امید چه کسى دل بسته است ؟ روزگار که بگذشت و ایام جوانى و کامرانى و بالیدن به زخارف دنیوى و مقامات اعتبارى بسر آمد , و اگر تقسیم هم بشود به آقا و بنده بیش از این بلکه تا این اندازه هم نمى رسد .

آقا باید آگاه باشد که اگر آب در یک جا بماند بو مى گیرد مگر دریا شود و یا به دریا پیوندد و به قول عارف معروف مجدود بن آدم سنائى غزنوى :

چو ماکیان به در خانه چند بینى جور چرا سفر نکنى چون کبوتر طیار

خالصانه دست به دعا برآور و با دل شکسته بگو الهى :

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود پیش پایى به چراغ تو به بینم چه شود[..]
و دست توسل به دامن حجت حق ولى عصر امام زمان دراز کن و صمیمانه بگو :

بروى ما زن از ساغر گلابى

که خواب آلوده ایم اى بخت بیدار

سرور گرامیم ماه مبارک رمضان ماه امساک و سحر خیزى و شب زنده دارى و قدر یافتن و قرآن شنیدن و قرآن شدن و سرمشق گرفتن در پیش است , از هم اکنون که ماه شعبان و میقات شهرالله است غسل توبه کن و به لباس وفا و ولا از دل و جان محرم شو و از صمیم قلب لبیک لبیک گو و در خویشتن سفرى کن و گرد کعبه عشق طواف کن که دستى از غیب برون آید و کارى بکند .

در این مبارک نامه نکته اى چند از دفتر نکاتم که از کلک این بنده نگارش یافت به عنوان ذکرى اهدا مى شود امید است که سود بخشد :

نکته

۱ جزا نفس عمل است هل یجزون الا ما کانوا یعملون ]) ۱ )]

۲ قیامت با تو است نه در آخر طول زمانى رسول الله صلى الله علیه و آله به قیس بن عاصم فرمود([

۳ ملکت با عالم ملک است و خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول , قابل حشر با همه اى و داراى سرمایه کسب همه , صادق آل محمد صلى الله علیه و آله فرمود([

۴ سفرنامه معراج رسول صلى الله علیه و آله شرح اطوار بشر است .

۵ انسان چون با اصل خود انس گرفت آن مى شود .

۶ تا گم نشدى چیزى در تو پیدا نشود .

۷ تا بیننده و گیرنده نشدى انسان نیستى .

۸ انسان کارخانه و دستگاهى است که هم از عوالم ملک عکس بردارى مى کند و هم از ملکوت , اولى را بالا مى برد و دومى را تنزل مى دهد بى تجافى و همه را در گنجینه سرش و عیبه غیبش درج مى کند درست بنگر تا به حقیقت کریمه لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ]) ۱ )] برسى .

۹ بینشم از تن نیست که دیگر جانوران و رستنى ها و هرچه را آخشیج است در آن انبازند , از روانى است که از آن من است پس نه تن جاى روان است و نه روان جاى تن وگرنه در اندازه او بودى و دانستى که نیست , تن بر خاک است و روان بر فراز خاک .

۱۰ از خاموشى گفتار زاید و از اندیشه کردار .

۱۱ آنچه در احوال و اطوار سالک در خواب و بیدارى عائدش مى شود میوه هایى است که از کمون شجره وجودش بروز مى کند .

۱۲ گرسنگى و تشنگى دائند و غذا و آب دوا , دوا را تا چه اندازه باید خورد .

این چند جمله نیز از الهى نامه ام به حضور آن مولاى الهیم تقدیم مى شود :

۱ الهى روزگارى به پندار خامم تو را به آواز بلند مى خواندم اکنون از آن استغفار مى کنم که اذنادى ربه نداء خفیا .

۲ الهى کدام بیشرمى از این بیشتر که بنده در حضور مولایش بى ادبى کند .

۳ الهى محاسن حسن به بیاض مائل شد , وجه قلبش را نورانى کن که از یوم تبیض وجوه و تسود وجوه اندیشه دارد]) ۲ )] .

۴ الهى این همه خواب و بیداریم رب ارجعون گفتن بود و از جناب شما پذیرفتن , دیگر به چه رو رب ارجعون گویم که هنگام انا الیه راجعون است .

۵ الهى جمعى از تو ترسند و خلقى از مرگ و حسن از خود .

۶ الهى چون از تو پرسم دانایان کلید سرگردانیم دهند که در دل است خود دل در کجا است .

این غزل شرر عشق هم از دیوانم به حضرت عالى پیشکش مى شود :

خرم آن دل که بود در حرم دلدارش خنک آن دیده که دارد شرف دیدارش

سر تسلیم بنه در قدمش بى چه و چون بسرم کار همین است و مکن انکارش

پیر داناى من آن درج گهرهاى سخن که مرا آب حیاتست همى گفتارش

گفت جز تخم حضورى ندهد بار وصال خواجه در ملک دل این تخم سعادت کارش

بوالعجب خانه پر نقش و نگارى است جهان صنع نقاش به بین و هنر معمارش

وارداتى که به دل مى رسد از ممکن غیب ار بود همنفسى بود که کنم اظهارش

رهروان سوخته بى سر و بى سامانند شرر عشق به بین و اثر اطوارش

عشق آن در یتیمى است که در ملک وجود هر کجا مى نگرم گرم بود بازارش

از کران تا به کران طلعت جانانه او است از عیان تا به نهان مصطبه آثارش

ز تجلاى جمالش همه شیدایى او گل او بلبل او گلبن او گلزارش

به تمناى وصالش همه اندر تک و پوى نجم سرگشته او مهر و مه دوارش



قم ارادتمند سرکار عالى
 
منبع: azha.ir
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:22
فلسفه و عرفان
بسم الله الرحمن الرحیم

از ثامن الائمه علیه السلام سئوال شد که چرا خداوند از خلق در حجاب است ؟ در جواب فرمود : حجاب از بسیارى گناهان مردم است . ( قال الرجل : فلم احتجب ؟ فقال ابوالحسن علیه السلام : ان الحجاب على الخلق لکثره ذنوبهم توحید صدوق رحمة الله علیه]) , پس حجابى جز گناه نیست .

سعدى حجاب نیست تو آیینه پاک دار زنگار خورده چون بنماید جمال دوست

آقا بداند همانطور که پایان شب سیه سپید است چون آدمى از لیل طبیعت بدر رفت و از ظلمت تن رهایى یافت به عالم نور مى رسد و رب الفلق ظلمت را به نور مى کشاند , خوشا بحال آنکه جز به او توجه ندارد و سر جز به پیشگاه او نمى نهد و اکل و شرب و نطق و سکوت او جز لله نیست .
شب را با عالم غیب شباهت است , از شب به غیب توان راه یافت , در انا انزلناه فى لیلة القدر و انا انزلناه فى لیلة مبارکه دقت بسزا باید کرد تا دریافت که آب حیوان در ظلمات است . خلق ظاهر است و خلق باطن , آن کس حسن الخلق و الخلق است که ظاهر و باطنش نیکو باشد , حسن ظاهر جمال است و حسن باطن غلبه صفات حمیده . خدایت خلق حسن داده بکوش تا خلقت أحسن شود . تفاوت در باطن بیش از تفاوت در ظاهر است چنانکه در قرآن کریم آمده است : و للاخرة اکبر درجات و اکبر تفضیلا اگر ظاهر را آفتى رسد جمال و زیبایى ظاهر از انسان مى رود , اگر خوى هاى ناپسند در باطن نشیند سیرت انسان را که همان حقیقت انسان است به صورتهاى بسیار زشت درمى آورد و با همان صورت ها که هیئات اعمال او است محشور مى شود و الان هم با آنها محشور است و همیشه انسان با خودش محشور است و خودش اعمال خودش است و اعمال او خود او است همه جا دوش بدوشند مکافات و عمل .

ارباب بصیرت گفته اند :

جناب آقاى سلیمان مهران بداند که یکى از الطاف دوست این است که :

خلق را با تو چنین بد خو کند تا تو را ناچار رخ زانسو کند

آنکه رو به سوى او آورده و با او خو کرده کمتر از کبوتر نباشد که عیسى پیامبر علیه السلام به مصیبت رسیده اى تعزیت کرد و گفت : کن لربک کالحمام الالف یذبحون فراخه و لا یطیر عنهم عیسى روح الله به مصیبت زده گفت با پروردگارت چون کبوتر خو گرفته باش که جوجگانش را سر مى برند و از آنان نمى پرد یعنى از آنان نمى برد و دور نمى شود .

آقا بداند که هرکس در سلوک الى الله تکاسل ورزد ستمى بر خود روا داشته است که کمترین آه حسرتش برترین زبانه آتش دوزخ است .

اگر آقا بیدار شد باید به فکر درمان دردهایش باشد که وقتى نمانده است و ابد در پیش است , شست و شو لازم است و گفتگو مى باید . هیچ کس جز خداوند ارحم الراحمین و اولیاى وى به آقا مهربان تر از خود آقا به آقا نیست .

آقاى عزیز پیر و جوان روزگار ما شکار دنیا شده اند یعنى دنیا زده اند ظهر الفساد فى البر و البحر جوان گوید تا پیر شوم , پیر هم که سرمایه به رایگان از کف داده است در جوانى کارى نکرده است و در پیرى هم از او کارى نیاید که پیر پیر است گرچه شیر بود .
نظر آقا در توحید باید خیلى بلند باشد که توحید نه فقط یکى گفتن است بلکه یکى دیدن است بکوش تا درجه درجه به علم الیقین بلکه به عین الیقین بلکه به حق الیقین بیابى که او است و او است .

دم چوفرورفت هاست هوست چون بیرون رود یعنى از و درهمه هر نفسى هاى و هوست

آقا بداند که از او جز خیر و نیکى نیاید و شرور از ما است نه از او ما أصابک من حسنة فمن الله و ما أصابک من سیئة فمن نفسک معنى آیت نه این است که انسان در معاصى به حول و قوت و قدرت خود انجام مى دهد که خداوند را از سلطان و اقتدارش بیرون ببرد و دیگرى را در ملک او فاعل مستقل بداند که قل کل من عندالله .

در بیان این نکته باریک به تمثیلى اکتفا مى کنیم : خورشید به دیوار مى تابد دیوار روشن مى شود و مى گوید من روشنم , و چون خورشید به او تابید سایه دار شد و مى گوید سایه دارم , نور دیوار اگرچه به دیوار انتساب دارد که مى گوییم دیوار روشن است ولى در حقیقت نور و روشنایى از آن خورشید است این حسنه است که ما أصابک من حسنة فمن الله که اولا و بالذات نور از آن خورشید است و ثانیا و بالعرض به دیوار انتساب دارد . ولى سایه دیوار بالعکس که خورشید سایه ندارد و بالذات سایه نداد و سایه از آن دیوار است هر چند اگر خورشید بر دیوار نمى تابید دیوار سایه نمى داد ولکن خورشید أولا و بالذات سایه به دیوار نداده است بلکه نور به دیوار داده است و سایه از دیوار پدید آمده است آن سایه سیئه است که و ما أصابک من سیئة فمن نفسک پیدایش شرور را در خلق این چنین بدان که از خیر محض جز نکویى ناید . قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق خویشتن را باش و پندار این و آن را از خود بدر کن و دل را از وسوسه هاى بى اساس اهرمن برحذر بدار .

اگر عباراتم نشیب و فراز دارد معذورم بدار که کى شعر ترانگیزد خاطر که حزین باشد . اکنون خود این روسیاه نامه تباه در سوز و آهى است که دماغ سجع و قافیه ساختن و حال عبارت پرداختن ندارد .

گویند بهاران شد و گل آمد و دى رفت او هیچ ندانست که کى آمد و کى رفت

کتب الله علیکم الرحمة .

ارادتمند صمیمى :

۲۶ ذى الحجه ۱۳۹۴ ه . ق ] ۱۹ دى ۱۳۵۳ ه . ش
منبع: azha.ir
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:22
مهدویت
بسم الله الرحمن الرحیم

امام زمان، انسان کامل

آیت الله حسن زاده آملی می‌نویسد: امام زمان در عصر محمدى، انسان کاملی است که جز در نبوت تشریعی و دیگر مناصب مستأثره ختمى، حائز میراث خاتم به نحو اتمّ است و مشتمل بر علوم، و احوال و مقامات او به طور اکمل است و با بدن عنصری در عالم طبیعی و سلسله زمان موجود است؛ چنان که لقب شریف صاحب الزمان بدان مشعر است؛ هر چند احکام نفس کلیّه الهیه وی بر احکام بدن طبیعی او، قاهر و نشئت عنصری او مقهور روح مجرد کلی اوست و از وی به قائم و حجة الله و خلیفة الله و قطب عالم امکان و واسطه فیض و به عناوین بسیار دیگر نیز تعبیر می‌شود».[2]

وی عقیده دارد: انسان کامل که تجلی آن امام معصوم است، تبلوری از اسم اعظم الهی است.[3] از دیدگاه ایشان بقای تمام عالم، به بقای انسان کامل است؛ چون انسان کَوْن جامع و مظهر اسم جامع است و تمام اسما در ید قدرت اوست. صورت جامعه انسانی و غایت غایت‌های تمام موجوداتی که امکان وجود دارند، اوست. بنابراین دوام مبادی غایات، دلیل استمرار بقای علت غائیّه است. پس به بقای فرد کامل انسان، بقای تمام عالم خواهد بود.[4] مقام قطب همان رتبه امامت و مقام خلافت است که تعدد و انقسام به ظاهر و باطن در آن راه ندارد. امام در هر عصر بیش از یک شخص ممکن نیست و آن خلیفة الله و قطب زمان است و کلمه خلیفه به لفظ واحد در کریمه (إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً ) اشاره به وجوب وحدت خلیفه در هر عصر است. شقوق اعلم و اعقل و مانند آن و نیز تقسیم نمودن خلافت به ظاهر و باطن، حق سکوتی است که اوهام موهون را بدین قسمت اقناع و ارضا می‌نماید.[5]

«حجت خدا» خواه ظاهر باشد و خواه غایب، شاهد است؛ شاهد قائمی که هیچ گاه قعود ندارد. بدان که فایده وجود امام، منحصر به جواب دادن سؤال‌های مردم نیست، بلکه موجودات و حتی کمالات موجود به وجود آنها وابسته‌اند و در حال غیبت افاضه و استفاضه او استمرار دارد، همچون خورشیدی که از پس ابر‌ها، نور، گرما و حرارت خود را به موجودات می‌رساند:

آن شاخ گل ار چه هست پنهان ز چمن

از فیض وجود اوست عالم گلشن

خورشید اگر چه هست در ابر نهان

از نور وی است باز عالم روشن

به علاوه، باید دید آیا خلیفة الله غایب است یا ما حاضر نمی‌باشیم و در حجابیم و اسم خود را بر سر آن شاهد هر جایی می‌گذاریم:

یارب به که بتِْوان گفت این نکته که در عالم

رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایى

ما را که برهان‌های یقینی عقلی و نقلی به تواتر از بیت وحی داریم، نیاز به تمسّک‌های اقناعی (قانع کننده) نمی‌باشد، مگر اینکه برای انس مردم با این وضع گوییم: لاک پشت از دور توجه به تخم خود می‌کند و آن را برای وجود لاک‌ پشتی مستعد می‌گرداند. آیا نفس کلی قدسی خلیفة الله و ولیّ الله و حجة الله به خلق در حال غیبت، از توجه نفس لاک پشت به وی کمتر است؟![6]

شواهدی بر امکان دوام بدن عنصرى

وقتی روح انسان بر اثر ارتقا و اشتداد وجود نوری از سنخ ملکوت و عالم قدرت و سطوت می‌گردد، هر گاه طبیعتش را مسخّر خود کند و بر آن غالب آید، احکام عقل‌های قدسی و اوصاف عرشی بر وی ظاهر می‌گردند؛ تا به حدّی که بدنش متخلّق به وجود‌های مجرّد و نوری می‌گردد. نتیجه بی‌دغدغه‌ای که از این تحقیق حاصل است، امکان دوام چنین انسانی که کامل حقیقی برزخ بین وجوب و امکان می‌باشد، در نشئت عنصری است.

کیمیاگر به دانش و فن خود نقره را زرّ خالص می‌گرداند و در نتیجه این عنصر پایدارتر می‌شود. اگر انسان کامل با دانش کیمیا گونه خود، بدن عنصری خویش را قرن‌ها پایدار بدارد، چه منعی متصور است؟ آن حضرت در صغر سن همچون یحیی از حکمت برخوردار شد و در طفولیت، امامِ انام گردید و به سان حضرت عیسی بن مریم در وقت صباوت به مقام ارجمندی رسید. شگفت از اشخاصی است که خضر و الیاس از انبیا، و شیطان و دجال از اعدا را در قید حیات می‌دانند، ولی وجود ذی‌وجود حضرت صاحب الزمان را منکرند؛ حال آنکه آن حضرت از انبیای سلف، افضل بوده و اوست ولد صاحب نبوت مطلقه و ولایت کلیّه.

شگفت‌تر آنکه برخی از اهل تصوف که خود را اهل معنا و معرفت می‌پندارند، بر این تصور قائل‌اند که در هندوستان برهمنان و جوکیان، مرتاضان و ریاضت‌کشانی هستند که به سبب حبس نفس و کم غذا خوردن سالیان متمادی عمر می‌کنند، با این وجود منکر حضرت حجت‌اند![7]

کیمیا، فلز را از جنسی به جنس دیگر تبدیل می‌کند و به آن عمر درازتر می‌بخشد، اما مومیا، حبوبات و غلات و اجساد مرده را از فساد حفظ می‌نماید. در حفاری‌هایی که از مصر باستان به عمل آمده، در مقبره فرعون مصر گندم‌هایی در سنبل از اهرام مصر به دست آوردند و در شک بودند که آیا قوه نمو در آنان باقی است یا نه. آنها را برای امتحان کاشتند، مشاهده کردند سبز و بارور گردیده است. این نکته را در بقای وجود شریف حضرت مهدی منتظر (روحی له الفداء) اعمال کن، با اینکه هنوز به اندازه آن دانه گندم از عمر شریفش سپری نشده، و اصولاً این دو موضوع قابل مقایسه نمی‌باشند و برای اُنس اذهان با این امر شگفت، ناگزیر باید به چنین مثال‌هایی روی آورد و ورای چنین تمثیلاتی که به مواردی اشاره شد، ما در این باره برهان‌های عقلی و شواهد نقلی متعددی داریم.[8]

ولیّ خدا به خوبی قادر است از اکسیر التفات خویش بدن خود را هم‌رنگ روح گرداند و باقی و دائم سازد و این موضوع، امر بعیدی نخواهد بود. آنان که منکر وجود آن حضرت‌اند و لفظ مهدی و صاحب الزمان را توجیه و تأویل می‌کنند، از کوردلی ایشان است، والاّ به اندک شعوری چه جای انکار است. )وَ اللّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم(.[9]

قرآن کریم درباره یونس پیامبر(ع) فرمود: )فَلَوْلا أَنّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ(. پس اگر حجت الهی را در ظهر ارض عمری دراز باشد، چه جای استبعاد است. لذا آیه مذکور در امتداد غیبت امام زمان حجة بن الحسن العسکری(ع)، تمام و کمال است.[10]

هر کسی از کودکی معلوم است در آینده چه کاره می‌باشد و سرنوشت او در اطوار حالاتش بیانگر احوال عین ثابت و احکام سرّ القدر اوست. به هنگام تولد حضرت موسی(ع)، ظالمان خون‌ها ریختند. پس این طفل در آتیه مرد نبرد، قیام و جهاد است. ظالمان از تولدش در هراس بودند، در نتیجه این کودک برای قسط و عدل تلاش می‌کند و درباره حضرت مهدی(عج) نیز روایت آمده است که شباهتی به حضرت موسی(ع) دارد، چنان که در زمان ولادتش همین تفحّص که درباره آن پیامبر به وجود آمد، درباره ایشان صورت گرفت.[11]

حقایقی مستند

علامه حسن زاده آملی در جای دیگر می‌نویسد:

اگر کسی در خصوص شخص حضرت مهدی موعود محمد بن حسن عسکری(ع) و جزئیات حالات و امامت و غیبت و علائم ظهور او، اندک تتبّعی در جوامع روایی فریقین و کتب سیره و تاریخ بنماید، به حقیقت بر وی مسلم خواهد شد که ایمان به مهدی موعود و ایقان به غیبت و ظهور آن حضرت، از ابتدای ظهور اسلام در اذهان مسلمانان مطرح بوده است.[12]

ایشان در جای دیگر خاطرنشان می‌کند:

هیچ کتابی را در اثبات حجت قائم بهتر از قرآن نیافتم. خود قرآن، تبیان است که هیچ گاه زمین خالی از حجت با بدن عنصری نیست.[13]

در بقای دنیا به وجود انسان کامل که :«لولا الحجة لساخت الارض بأهلها» در فصّ یونسی فصوص الحکم و شرح قیصری بر آن، بیانی شریف دارند. آنها تأکید می‌نمایند: وجود آن انسان کامل به عنایت الهی در جمیع حالات و مکان‌ها حراست و حفاظت می‌گردد و او هم به عون حق تعالى، زمین و اهلش را از تخریب و فنا مصون می‌سازد.[14]

در فتوحات مکیّه طبع بولاق در چهار مجلد و نیز طبع مصر در هشت مجلد و همچنین چاپ بیروت تحریفاتی صورت گرفته است و چند سطر از عبارات شیخ محی الدین ابن عربی را که «امام قائم» را تا پدرانش نام برده است، برداشته‌اند؛ اما وقتی عبدالوهاب شعرانی «متوفای 973 هجری» درجلد دوم کتاب یواقیت و جواهر (ص145) طبع دوم جامع ازهر مصر، سنه 1307هجری همان عبارت شیخ اکبر را که اخیراً حذف نموده‌اند، روایت و نقل کرده است، این عبارت در باب 376 فتوحات آمده که خلاصه‌اش چنین است:

حضرت مهدی قیام نمی‌کند، مگر اینکه دنیا را ستم و تباهی فراگرفته باشد و البته او جهان را مشحون از قسط و عدل می‌سازد و اگر یک روز از دنیا باقی مانده باشد، آن روز چنان طولانی می‌گردد که آن جانشین راستین پیامبر و از عترت آن حضرت، فرزند فاطمه که هم نام حضرت محمد است و به آن خاتم رسولان شباهت دارد، قیام ‌می‌کند و مسلمانان بین رکن و مقام با او بیعت می‌کنند.

شیخ در چند جای فتوحات تصریح کرده است: به حضرت امام قائم شرفیاب گردیده است. به علاوه، رساله شقّ الجیب را فقط در بود آن جناب و غیبتش نوشته است.[15]

ابوالفضایل علامه شیخ بهایی در خاتمه حدیث سی و ششم کتاب اربعین قسمتی از کلام ابن عربی را از باب 366 کتاب فتوحات مکیّه که درباره بقیة الله قائم آل محمد مهدی موعود است، نقل کرده است.[16]

اثری مفید و ارزشمند

علامه حسن زاده آملی علاوه بر اینکه خوانندگان را به جوامع روایی شیعه چون: کافی کلینى، غیبت نعمانى، دلائل الامامه طبرى، کمال الدین صدوق و جلد سیزدهم بحارالانوار ارجاع می‌دهد، به منابعی دیگر اشاره می‌کند؛ از جمله کتاب «البیان فی اخبار صاحب الزمان» از تألیفات شیخ حافظ ابوعبدالله محمد بن یوسف شافعی (م658ق.) که در 25 باب و با تأکید بر روایات اهل سنت تدوین گردیده است.

به نوشته استاد حسن زاده، مؤلف بیانی عالمانه، شیوه‌ای ادیبانه و قلمی استوار دارد. شخصی به نام فضلعلی فرزند عبدالکریم، از فضلای شهر عالم پرور تبریز صاحب کتاب حدائق العارفین، بر این اثر حواشی جالبی نگاشته و در تصحیح آن کوشیده است. کتاب البیان با وجود کم حجمى، حاوی مطالبی سودمند است و هر کدام از ابوابش اهمیتی به‌سزا دارند، اما باب‌های دوم، هفتم، نهم، سیزدهم، بیست و چهارم و پنجم، را شأنی دیگر و درخور دقت بیشتر و تأمل افزون‌تر است.

علامه حسن زاده این طور استنباط کرده است که: گر چه مؤلّف به شافعی مشهور است، اما به شرف شیعه امامیه شدن، تشرّف یافته است و حقیقت امر هم این است که هر مسلم باانصافِ اهل رشد و خرد، اگر بدون هیچ گونه تعصّب در جوامع روایى، تفاسیر و تاریخ اسلامی فحص و بحث کند، اسلام عزیز را همان طریقه اقوم «امامیه» می‌یابد و نه غیر آن. مؤلف در آغاز کتاب اشاره‌ای به بصیرت و هدایت خود دارد و می‌افزاید: «به قصد ثواب در موقف حساب و نایل گردیدن به شفاعت حضرت رسول اکرم(ع) و آل او در یوم مآب، این کتاب را در بیست و پنج باب تالیف کردم و آن را از طرق شیعه عاری نمودم تا حجّت تمام شود».

شیوه شایسته مؤلف، این است که هر حدیث را با سند روایی خاص خود که از مشایخ روایت کرده، نقل می‌کند. پس از نقل حدیث، جای آن را در دیگر مآخذ روایی نام می‌برد، وجوه اعتبار آن را از حیث صحت و حسن، استفاضه و تواتر یادآور می‌شود و برخی کتاب‌هایی را که در باب «صاحب الامر» تدوین گردیده است، معرفی می‌کند.

اولین حدیثی که در کتاب با اسناد و ذکر مآخذ آن از رسول اکرم(ع) روایت کرده است، علاوه بر اینکه سند زنده‌ای بر ارشاد و هدایت او به سوی تشیع است، حجتی بالغ است و در حکم طلیعه‌ای نورانی برای دیگر مباحث کتاب به شمار می‌رود. در فرازی از این حدیث، صاحب کتاب البیان یادآور می‌شود: حضرت پیامبر اکرم(ع) خطاب به حضرت فاطمه زهرا(س) می‌فرماید: «ای فاطمه! از خاندان ما شخصی به نام مهدی امت قیام می‌کند، در هنگامی که فتنه‌ها آشکار گردیده، صغیر و کبیر به یکدیگر رحم نمی‌کنند، و قلوب مردم در غفلت و ضلالت است، به برکت وجودش دین احیا و عدالت بر جهان حاکم می‌گردد؛ چنان که قبل از آن آغشته به ستم و تباهی بوده است».

کتاب دیگر در این باره «مناقب المهدی» تألیف حافظ ابونعیم اصفهانى، صاحب کتاب معروف حلیة الاولیاء است که احادیث مربوط به امام زمان(ع) را با ذکر سندهای گوناگون به شیوه‌ای جالب آورده است.[17]

شرف زمین و آسمان

حکیم عارف حسن زاده آملی در جایی گفته است: روایاتی از رسول خدا(ع) با سندهای بسیار و طرق متعدد از هر دو فرقه (شیعه و سنی) بسیار وارد شده که مهدی (عج) از فرزندان آن حضرت و همنام اوست و فرمانروایی‌اش از مشرق تا مغرب خواهد بود و خداوند توسط او زمین را از قسط و عدالت برخوردار می‌سازد. آن گاه با استناد به منابع روایی معتبر یادآور می‌شود:

دوازدهمین امام، موسوم است به نام رسول خدا و مکنّاست به کنیه آن حضرت ، رزق و روزی جهانیان به یُمن وجود اوست و بقای دنیا به برکت بقای او، خاتم اوصیا و شرف زمین و آسمان است و او بقیة‌الله است در ارضش و منتقم از اعدایش، او حجت آل‌محمد، صاحب زمان و خلیفه رحمان، مولایمان و اماممان و فرزند امام حسن عسکری است که خدای فرجش را نزدیک گرداند.

سنّش در هنگام شهادت پدر بزرگوارش پنج سال بود، لیکن خداوند در این سنّ اندک او را حکمت و فصل الخطاب عنایت فرمود و آن حضرت را آیت‌عالمین قرار داد. به او حکمت ارزانی داشت؛ چنان که با یحیی در کودکی چنین کرد. او را در طفولیت امام قرار داد؛ همچنان که عیسی را در گهواره به پیامبری رسانید. او از پلیدی و ناپاکی منزه است و از عصیان و نافرمانی به دور، و سیره‌اش سیره پدرانش می‌باشد و خارق عادات.

قبل از تولدش از غیبت و دولتش خبر داده بودند و او صاحب شمشیر و از ائمه هدی و قائم بحق، منتظر دولت ایمان است و کسی است که خداوند به وسیله او زمین را از قسط پر نماید؛ چنان چه قبل از آن جور و جفا زمین را پر کرده است.[18]

اگر چه حضرت بقیة الله قائم آل محمد (ارواحنا فداه) حائز درجه نبوت نیست، ولکن واجد اسمای کمالیه آن کلمات کامله الهی می‌باشد:

حُسن یوسف، دم عیسى، ید بیضا دارى

آنچه خوبان همه دارند، تو تنها دارى

از امام به حق ناطق، کشاف حقایق، جعفر الصّادق(ع) منقول است که چون حضرت قائم ظاهر شود، پشت بر دیوار خانه کعبه نهد و سیصد و سیزده مرد بر او جمع گردند و اوّل کلامی که به آن ناطق گردد، این آیه خواهد بود: )بَقِیّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (.[19]

اگر کسی در خصوص شخص حضرت مهدی(عج) در جوامع روایی تتبعی نماید، مشاهده می‌کند که روایات صادر از پیامبر و اوصیای احد عشر، بلکه توقیعات و وقایع زمان غیبت صغرا و اخبار به امور غیبی و کرامات خود آن بزرگوار، به حدی است که اگر از روی انصاف در آنها تدبّر کند و غرض‌ورزی و لجاجت در کار نباشد، جز اعتراف به امامت و غیبت ذی وجود آن جناب چاره‌ای ندارد؛ هر چند که از اقامه دلیل عقلی بر لزوم وجود حجت واسطه بین مفیض و مستفیض علی الدوام عاجز باشد. این اخبار وحی آثار همه بطون و اسرار آیات قرآنی‌اند که از زبان قرآن‌های ناطق صادر شده‌اند.[20]

علامه آملی در نامه‌ای به آشنایی نوشته است:

این خوشه‌چین از خرمن ولایت اهل بیت عصمت و طهارت، نه اینکه به تقلید آبا و تقلید و پیروی از ابنای عصر و متابعت اهل بلد و طایفه و قبیله و یا به گفته زید و عمرو به مذهب اثنی عشری است، بلکه از نور علم و درایت و برهان و معرفت چون آفتاب زلال درخشان در نصف النهار در هوای صحو برایش مبرهن و روشن است که دین حق و صدق همین است و بس، و به علم الیقین بلکه به عین الیقین یافته است که «صراط مستقیم» که شب و روز از خداوند تبارک و تعالی طلب می‌کنیم، جز این نیست.[21]

و در نامه‌ای دیگر متذکر می‌گردد:

برادرم! بنگر و عبرت بگیر، دست توسّل به دامن خاتم اوصیا و اولیا، امام زمان مهدی موعود حجة بن الحسن العسکری(ع) دراز کن که گردنه‌های سهمگین و هولناک در پیش داری و آن بزرگوار امیرکاروان است.[22]

پی‌نوشت‌ها

1 . نصرالله مردانى.

2 . انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، علامه حسن حسن زاده آملى، ص69.

3 . همان، ص 135 136.

4 . همان، ص 151 152.

5 . همان، ص148 149.

6 . همان، ص159.

7 . ر.ک: یازده رساله فارسى، علامه حسن زاده آملى، رساله نهج الولایة.

8 . هزار و یک نکته، علامه حسن زاده املى، ص139.

9 . همان، ص124.

10 . همان، نکته236، ص141.

11 . مُمِدُّ الحکم در شرح فصوص الحکم، علامه حسن‌زاده آملى، ص536.

12 . هزار و یک نکته، نکته 720، ص582.

13 . همان، نکته261، ص150 151.

14 . همان، نکته 882، ص725.

15 . شرح فصّ حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیة، ص102 103.

16 . هزار و یک نکته، نکته 631، ص387.

17 . ر.ک: یازده رساله فارسى، علامه حسن زاده آملى، رساله نهج الولایه و نیز کتاب امامت به قلم ایشان، بخش آخر.

18 . امامت، علامه حسن زاده آملى، ص 237 238.

19 . یازده رساله فارسى، رساله انّه الحق، ص 245.

20 . یازده رساله فارسى، رساله نهج الولایه، ص163.

21 . نامه ها برنامه‌ها، علامه حسن زاده آملى، ص183.

22 . همان، ص30.
منبع: azha.ir
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:21
خاطرات و روز نوشت
بسم الله الرحمن الرحیم


استاندار مازندران خاطره‌ای خواندنی از دیدار خود با آیت الله حسن زاده آملی‌ بیان کرد .
سید علی اکبر طاهایی، استاندار مازندران، در گفت‌وگو با رسا، خاطره‌ای منتشرنشده و خواندنی را از دیدار خود با آیت الله حسن زاده آملی بیان کرد .

وی در بیان این خاطره گفت: 26 سال قبل زمانی که در سمت معاون سیاسی و اداری استانداری مازندران مشغول خدمت به مردم این دیار بودم به اتفاق مرحوم محمد مجدآرا، استاندار وقت به دیدار علامه حسن زاده آملی به خانه اشان در شهر آمل رفته بودیم .

پس از سلام و ابراز ارادت، مرحوم مجد آرا موضوع دیدار را این گونه طرح کرد؛ حضرت آیت الله مقرر است جلسه ای تشکیل شود، افتخار دهید، علمای استان علاقمندند حضرتعالی حضور داشته باشید، حامل سلام محضر مستطاب عالی بودند، وقت را خودتان تعیین کنید؛«بعد از دهه یا کی؛ افتخار ....» تا این جمله از سوی مرحوم مجدآرا بیان شد علامه دو یا سه بار پشت دست خود را زد و گفت: استغفرالله، شیطان مرا فریب داد من دیگر فریب نمی خورم .

استاندار مازندران ادامه داد: در این لحظه من و مرحوم مجدآرا شوکه شدیم، با تعجب به یکدیگر نگاه می‌کردیم، سؤالات زیادی در ذهنمان نقش بسته بود. قصدمان فریب نبود، نمی‌دانستیم که چه کرده ایم که حضرت علامه این گونه فرمودند؛ در ادامه مرحوم مجدآرا بیان داشت«حضرت آقا کی؟» و اسامی برخی از علما را برده و گفتیم که همگی ابراز ارادت داشتند و سلام رساندند و مستدعی بودند که شما بزرگواری کنی .

طاهایی افزود: در این لحظه حضرت آقا این گونه فرمودند؛ مؤمنین، مسجدی در حومه آمل بنا کردند و از من دعوت کردند مسجد را افتتاح کنم و نمازی بخوانم. وقتی وارد شدم دیدم عمامه به‌سری پیشاپیش جمعیت در حرکت است. تاچشمم به عمامه به سر افتاد احساس کردم، دل شکستم، عرش خدا را به لرزه درآوردم، چرا من اجنبی بایستی می آمدم برای افتتاح این مسجد؛ این مسجد را این مؤمن با مؤمنین و مؤمنات خشت هایش را بالا بردند و بنایش را برافراشتند؛ چرا بایستی من اجنبی.

وی اضافه کرد: آن زمان بود که دریافتیم منظور آقا از استغفار چه بود؛ این درحالی بود که آن روحانی پیشاپیش صف مردم بود، یعنی خود مستقبل است و اگر وسط جمعیت بود نشان از نارضایتی و دلخوری‌اش بود، او خود علمدار استقبال است، ولی علمای پاک بازی چون علامه حسن زاده به این نکات ظریف این گونه می نگرند، عزیزان! خیلی باید مواظب باشیم دلی را نشکنیم.
منبع: azha.ir
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:20
رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم

نکات اخلاقی زیر از کتاب "تازیانه سلوک" انتخاب شده است که سلسله دستور العمل های اخلاقی ایشان بوده است:

با خلق خدا مهربان باش. از سخنان ناهنجار گرچه به مزاح باشد بر حذر باش. خلاف مگو گرچه به مطایبت باشد. از قسم خوردن هم اگر چه به راست، احتراز کن. چه ایستاده ای دست افتاده گیر و تا می توانی نماز را در اول وقت به جای آر.

با خلق خدا مهربان باش. از سخنان ناهنجار گرچه به مزاح باشد بر حذر باش. خلاف مگو گرچه به مطایبت باشد. از قسم خوردن هم اگر چه به راست، احتراز کن. چو ایستاده ای دست افتاده گیر و تا می توانی نماز را در اول وقت به جای آر.

انسان بیدار همواره کشیک نفس می کشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را می پاید و دار هستی را کارخانه ای بزرگ می یابد که با عمّال بیشمار " و ما یعلم جنود ربک الا هو" دست هم گرفته در کارند تا انسان بسازند و از عالمی تحویل به عالم دیگر دهند و می گوید که مروت نباشد که کفران شود و جبران نشود.

از شاه اولیا امیرالمومنین علی (ع) سوال کردند که وجود چیست؟ گفت:
به غیر وجود چیست؟

اما در باب شیوه پسندیده سکوت، حق است که :

هر که را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند

هر که خاموش شد گویا شد. هر که چشم سر بست بینا شد. هر که مراقب است سرور است. چه این که کلید نیکبختی در مشت اوست و نگین پیروزی در انگشت او.

قیامت با توست نه در آخر طول زمانی. رسول الله (ص) به قیس ابن عاصم فرمود: "ان مع الدنیا آخره" .

از ماه شعبان که میقات شهر الله است، غسل توبه کن و لباس وفا و ولا از دل و جان محرم شو و از صمیم قلب لبیک گو و در خویشتن سفری کن و گرد کعبه عشق طواف کن که دستی از غیب برون آید و کاری بکند.

در روز، مشغله و آمد و شد و اسباب انصراف انسان بسیار زیاد است، بخلاف شب که هنگام آرامش قوله سبحانه: " انا سنلقی علیک قولا ثقیلا ان ناشئه الیل هی اشد و طئا و اقوم قیلا ان لک فی النهار سبحا طویلا". لذا اذکار و اوراد و خلوت را در شب تاثیری خاص است که در روز نیست، به خصوص در ثلث آخر لیل.

اهل الله گفتند که هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقی درجات و مقامات معنوی کلمه طیبه "لا اله الا الله" ندارد. از این روی رسول خدا (ص) فرمود: " کل حسنه یعملها الرجل توزن یوم القیامه الا شهاده لا اله الا الله فانها لا توضع فی المیزان و وضعت السماوات و الارضون السبع و ما فیهن کان لا اله الا الله ارجح من ذلک" به پارسی این که: در روز رستاخیز هر کار نیک سنجیده شود جز گواهی دادن به لا اله الا الله که آن را در ترازو ننهند چه اگر در ترازو رود، آسمان ها و زمین های هفتگانه با وی برابری نکنند. کنایه از این که ثواب این کلمه را نهایت نبود و به شمار نیاید و هیچ چیز هم سنگ او نگردد.

در این اوان که بحمدالله با " لا اله الا الله" محشوری ، خوش آن که با دوست، حشر علی الدوام دارد. حبیبا همت بلند دار و از کمال اخلاص:

دوست بگو دوست بگو دوست دوست
تا نگری هر چه بود اوست اوست
منبع: azha.ir
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:20
فلسفه و عرفان
[تصویر: 0060-24.jpg]




۱ـ ماذا وجد من فقدك ؟
گویم : آن كه خدا دارد چرا بى نور است ؟ تعبیر امام سید الشهداء حسین بن امام على علیه السلام در دعاى عرفه چه قدر شیرین و دلنشین و شیوا است كه : ماذا وجد من فقدك و ماالذى فقد من وجدك ؟
آن كس كه تو را دارد جانا ز چه محروم است ؟
من كه نشدم محروم تا با تو بپیوستم
( منبع : تازیانه سلوك ـ ص ۴۱ )



۲ـ كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم تو را؟!
به كلام كامل عرشى حضرت سید الشهداء امام ابو عبدالله در دعاى شریف عرفه در بیان توحید صمدى توجه بفرمایید كه كل الصید فى جوف الفرا:
كیف یستدل علیك بما هو فى وجوده مفتقر الیك ؟ ایكون لغیرك من الظهور ما لیس لك حتى یكون هو المظهر نك ؟ متى غبت حتى تحتاج الى دلیل یدل علیك ، و متى بعدت حتى تكون الاثار هى التى توصل الیك ؟ عمیت عین لا تراك علیها رقیبا، و خسرت صفقه عبدلك تجعل له من حبك نصیبا... ؛
آیا غیر تو را نصیبى از ظهور است كه تو از آن بى بهره باشى و آنگاه او تو را ظاهر سازد؟ كى غایب بوده اى كه محتاج به دلیلى باشى تا بر تو دلالت كند، كى دور بوده اى كه آثار، ما را به وصلت برساند؟ كور است چشمى كه تو را مراقب خویش نبیند. زیانكار است بنده اى كه از عشقت بهره اى ندارد.
( منبع : در آسمان معرفت ـ ص ۳۵۱ )



۳ـ دعاى امام حسین (ع )
در آخر دعایى از امام حسین علیه السلام ، این گونه آمده است : اساءلك بكل اسم سمین به نفسك ، او انزلته فى شى ء من كتبك ، او استاءثرت به فى علم الغیت عندك ؛ ( مى خوانیم تو را اى خدا! با نامهاى مخزونت ) تو را با هر اسمى كه خود را به آن نامیده اى ، یا در یكى از كتابهایت آورده اى و یا در علم غیبت نگهداشته اى ، مى خوانیم .
( منبع : لقاء الله ـ ص ۷۲ )



۴ـ عظمت خداى تعالى
كلام مبارك مولایمان ، سیدالشهداء، ابو عبدالله ، حسین بن على علیه السلام است كه در دعاى عرفه فرمود: چگونه با آنچه كه در وجودش محتاج توست ، بر (وجود) تو استدلال آوریم ؟! آیا جز تو را ظهورى است كه تو را نیست ، تا آن ، مظهر تو باشد؟!.
پس ، خداى تعالى بالاتر و والاتر از آن است كه ذاتش به واسطه خلقش ‍ شناخته شود، بلكه باید گفت كه حقیقت غیر او شناخته نشود جز به او.
( منبع : امامت ـ ص ۹۶ و ۹۷ )



۵ـ تفسیر توحید
صمد یعنى چه ؟ جناب ابن بابویه در توحید از حضرت سید الشهداء علیه السلام امام ابى عبدالله الحسین علیه السلام ، كه : انما یعرف القرآن من خوطب به ، در باب تفسیر قل هو الله احد روایت كرده است كه :
الصود الذى لا جوف له ؛ صمد آن كسى است كه براى او جوف نیست . اجوف نیست ، جاى خالى ندارد، پر است .اگر یك خردل را، یك ذره را از حیطه وجودى او به در ببرى ، او را اجوف دانسته اى نه صمد.
(منبع : مجموعه مقالات ـ ص ۱۷۸)



۶ـ ولایت امر بدیهى است !
اسلام یعنى شیعه ، شیعه یعنى اسلام ، قرآن یعنى على علیه السلام ، قرآن یعنى حسین علیه السلام ، قرآن یعنى بقیه الله علیه السلام ، قرآن ولایت ، ولایت یعنى قرآن و قرآن ناطق و قرآن كه كتاب الله است ، اینها هیچ گاه از هم جدا نمى شوند و هیچ عارفى ، هیچ حكیم الهى و هیچ فرد مسلم و اهل قرآن نمى تواند به برهان دو دو تا، چهار تا از ولایت روگردان باشد، به خصوص كه علماى امامیه اثنى عشریه در كنار سفره ولایت به مقامات رسیده و صاحب تصنیفات و تاءلیفاتى مى باشند، ركن اعظم آنها ولایت است و بدون ولایت محال است كه انسان به جایى برسد.
(منبع : گفت و گو ـ ص ۲۰۳ )



۷ـ بهترین عبادات
در تحف العقول از امام حسین علیه السلام نقل است كه فرمود: گروهى خداى را براى شكر، عبادت كنند؛ این عبادت آزادگان است و بهترین عبادتها.
( منابع : حكمتها ـ ص ۲۳۷ و لقاء الله ـ ص ۲۲۰ )



۸ـ مرثیه جابر بر ابى عبدالله (ع )
عماد الدین طبرى در بشارت المصطفى روایت كرده است كه : جابر بن عبدالله انصارى در زیارت امام ابى عبدالله الحسین علیه السلام در روز اربعین چنین گفت :
شهادت مى دهم كه تو فرزند بهترین پیامبران و پسر سید مؤمنان ، و فرزند هم سوگند تقوى و سلاله هدایت و خامس اهل كسائى .
( منبع : فص حكمه عصمتیه ، حسن زاده آملى ـ ص ۵۴ )



۹ـ كوفیان بى وفا
فرزدق گاهى كه حضرت امام حسین علیه السلام قصد عراق را داشت و فرزدق اراده حجاز را، حضرت او را دید و از او پرسید: ماوراءك ؟
قال : على الخبیر سقطت ، قلوب الناس معك و سیوفهم مع بنى امیه ، والامر ینزل من السماء .
فقال الحسین علیه السلام : صدقتنى . یعنى امام حسین علیه السلام از فرزدق پرسید: چه خبر دارى (از پس تو چه خبر است ؟)
گفت : بر آگاه برخورد كرده اى ، دلهاى مردم با تو است و شمشیرهاى شان با بنى امیه ، و امر از آسمان فرود مى آید.
امام علیه السلام فرمود: با من به راستى سخن گفتى .
( منبع : هزار و یك كلمه ـ ج ۱ ـ ص ۴۳۷ )



۱۰ـ شعر در مدح و رثاى اهل البیت (ع )
امام صادق علیه السلام فرموده است :
من قال فینا بیت شعر، بنى الله له بیتا فى الجنه ؛ ( مأخذ : سفینه البحار ، ماده بیت ، ج ۱، ط۱، ص ۱۱۶ ) كسى یك بیت شعر درباره ما بگوید، خداوند براى او بیتى در بهشت بنا مى كند.
و نیز آن امام به حق ناطق فرموده است : من انشد فى الحسین علیه السلام بیتا من شعر فبكى او تباكى فله الجنه ؛ ( مأخذ : سفینه البحار ، ماده بیت ج ۱، ط۱، ص ۱۱۶ ) كسى كه در ماتم سالار شهیدان امام حسین علیه السلام بیتى سرود، پس گریست ( اگر فعل بكى از تبكیه باشد، بدین معنى است كه دیگران را به گریستن برانگیخت )، و یا خود را به گریه زد، مر او را بهشت است .
( منبع : نامه ها و برنامه ها ـ ص ۲۶۸ و ۲۶۹ )



۱۱ـ حسن حال حُرّ
مناسبت نقل در این مقام كلام سید نعمت الله جزائرى شوشترى در كتاب انوار نعمانیه است :
عده اى از موثقین حكایت كرده اند كه : شاه اسماعیل وقتى بر بغداد دست یافت به مشهد حضرت امام حسین آمد و از برخى مردم شنید كه به حر بن یزید ریاحى طعن مى زدند، وى به نزد قبر وى آمد و دستور داد كه نبش قبر وى نمایند، او را خوابیده به همان وضعى یافتند كه شهید شده و دیدند بر سر وى دستمال بسته شده ، شاه اسماعیل - نور الله ضریحه - خواست آن دستمال را بردارد؛ زیرا در كتب سیر و تواریخ نقل شده بود كه آن دستمال حسین علیه السلام است ، كه سر حر را در آن واقعه اى كه مجروح شد بست و بر همان هیاءت دفن گردیده است ؛ وقتى آن دستمال را از سرش باز كردند، خون حر راه افتاد به طورى كه قبر از آن پر شد، وقتى آن دستمال را بر سر بستند، خون باز ایستاد وقتى دوباره آن را باز كردند خون راه افتاد، و هر چه خواستند به غیر آن دستمال جلوى خون را بگیرند ممكن نشد. پس بر آنها حسن حال حر روشن شد، شاه فرمان داد كه بر قبر وى ساختمانى بسازند، و خادمى براى قبر وى برگمارند تا در آن خدمت كند.
( منبع : عیون مسائل نفس و شرح آن ـ ج ۲ ، ص ۴۰۷ )



۱۲ـ مرض خوره اندرونى در یزید
آورده اند به نقل صحیح كه یزد را در آخر عمر مرضى پیش آمد كه آنرا خواره اندرونى گویند، كه روزى هزار بار آرزوى مرگ در دلش مى گذشت امام از كمان قهر قضا و قدر تیر مرگش میسر نمى گشت . ع : به مرگ خویش راضى گشتم و آن هم نمى بینم مى گفت .
روزى یكى از حكما یزید را گفت كه هیچ مى دانى كه تو را مرض چیست و نیش و ریش درون را باعث كیست ؟ یزید گفت : از كثرت نیش و در خبر دارم ، امام از حقیقت آن حال غافل و ناهوشیارم .فى الحال حكیم مقدار نخود موم انگبین را به رشته باریك بسته بدو داد، گفت : سر ریسمان را گرفته این موم را فرو بر تا بر تا بر تو راز درونت از بیرون آشكار گردد و یزید به قول حكیم موم را فرو برد و سر رشته را به دست نگاه داشت ، بعد از زمانى سر رشته را كشیده موم را بیرون آوردند دو عقرب سیاه بر آن موم چسبیده بود از خلق او بیرون آمد.حكیم گفت : یا ابا الحكم دانستى كه ریش درونت به كدام نیش آراسته است و حجره تاریك ضمیرات به زخم كدام جانور پیراسته ؟ گفت : آرى والله كه بدین ریش و بدین نیش گرفتارم . مدت مدید فریادها مى كرد تا بمرد. ع : این است سزاى آن كه آتش عمل است . و هرگاه خواهند عقرب را از سوراخش بیرون آرند به همین دستور عمل باید نمود كه در محبت موم آن شوم بى اختیار است ، و به دام چشم هایشان شهد مایل و گرفتار در صحراى دستپول و ششدر كودكان عرب جهت بازى طرب على الدوام با عقرب این عمل مى نمایند كه بسیار مشاهده رفته .
( منبع : هزار و یك كلمه ـ ج ۲ ، ص ۳۴۱ و ۳۴۲ )


گردآوری : جناب آقای عباس عزیزی ـ كتاب شریف فضائل و سیره چهارده معصوم سلام الله علیهم اجمعین در آثار حضرت علامه حسن زاده آملی
بازنویسی و ویرایش : انجمن زینت هفت آسمان
منبع: azha.ir
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:19
فلسفه و عرفان
مطلب سیم در تحقیق وحدت وجود

طبیعیین و مادیین مادّه را واجب الوجود مى‏دانند و مى‏گویند: این ذرّات جسم همیشه بوده‏اند و با یكدیگر تركیب مى‏شوند و منحل مى‏گردند باز تركیب مى‏شوند. و اگر از آنها بپرسى آیا چیزى غیر ذرّات در عالم هست یا نه؟ مى‏گویند: نیست و موجود منحصر در ذرات است. و صور و تراكیبى كه عارض ذرات مى‏شود به عقیده آنها حقیقت ندارد، و اعراض كه هیچ لایق اسم وجود نیستند، وجود منحصر در مادّه است و مادّه واجب الوجود. متألّهین حقیقى در مقام خود همین طور گویند: موجودى در عالم نیست جز خدا، و اینها دیگر لایق اینكه اسم هستى بر آنها اطلاق شود نیستند «16» كَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً «17» چنانكه مادیین درباره خداى خود آن قدر مبالغه مى‏كنند كه همه چیز را هیچ مى‏دانند، در مقابل آنها ما نیز درباره خداى خود چنینیم. پس معنى وحدت وجود آن است كه ثابت كنیم كه در دار وجود یك موجود بیش نیست و آن خداست، امّا من و شما و سنگ و حیوان و نبات و آسمان و زمین و سایر موجودات كه برأى العین دیده مى‏شود به منزله سایه و عكس هستند، مستحقّ اسم وجود نیستند، و به اصطلاح حكما «وجود ربطى» دارند. سایه شاخص چیست؟ چوب را در زمین فرو برده از آن سایه افتاده، تا چوب هست سایه هست، چوب را برداشتى سایه نیست، چوب را حركت دادى سایه حركت مى‏كند، سایه هم هست؛ چون مى‏بینیم هست، و هم نیست؛ چون اگر حقیقتا موجودى بود روى زمین افتاده، چوب را برمى‏داشتى بازافتاده بود و معدوم نمى‏شد. یا عكس كه در آئینه است و شما روى خود را مى‏بینید هم هست و هم نیست؛ امّا هست؛ چون مى‏بینیم هست، امّا نیست؛ براى اینكه وقتى شما كنار رفتید عكسى نیست، و وقتى آئینه را خواباندید باز عكس نیست. اگر بود حقیقة یك نفر موجودى غیر شما، وقتى شما ردّ مى‏شدید باز باید باشد، پس عكس حقیقت ندارد لذا خروسى خود را در آئینه مى‏بیند با خود جنگ مى‏كند جسم آئینه را حائل مى‏بیند از كنار مى‏رود مى‏بیند پشت آئینه خروسى نیست. اینها مثل است براى چگونگى ممكنات، كه در حقیقت ممكن نظیر عكسى است هم هست به جهت اینكه مى‏بینیم من هستم، شما هستید، زمین و آسمان هستند؛ اما نیستند به جهت اینكه در وجود و بقا محتاج به واجب الوجودند. و شرحى از این مطلب در فقره پنجم «غنیّ لا باستفادة» «18» ذكر شد. این چه بودنى است كه من از خود اختیار هیچ چیز ندارم، اختیار فقر و غنا دست دیگرى است، اختیار خوشى و ناخوشى، اختیار اولاد داشتن و نداشتن، اختیار هر چه تصوّر كنید دست كس دیگر است. من مى‏خواهم پولدار باشم نمى‏توانم، زن بچه مى‏خواهد هر چه پیش یهودى مى‏رود در حمام یهودى‏ها دعا مى‏گیرد فایده نمى‏برد، مى‏خواهد بچه‏اش كه ناخوش است خوب شود تمام دكترها را جمع مى‏كند و هر دوا و علاجى كه باشد فراهم مى‏نماید فایده نمى‏برد. خود انسان مى‏خواهد صد سال یا دویست سال عمر كند بلكه به این اندازه هم راضى نیست مى‏خواهد نمیرد، چون مى‏بیند چاره ندارد و باید مرد راضى است دویست سال عمر كند و مع ذلك نمى‏شود، حتما همان وقت كه خدا مى‏خواهد مى‏میرد. خیلى زیاد دور نرویم همین نفسى كه ما مى‏كشیم یك نفسش به اختیار ما نیست، اگر رفت و برنگشت چطور مى‏شود؟ پس ما هم هستیم و هم نیستیم مثل عكس در آیینه یا سایه شاخص خیّام گوید:



ما لعبتگانیم و فلك لعبت باز
از روى حقیقت و نه از روى مجاز

بازیچه همى‏ كنیم بر نطع وجود
رفتیم به صندوق عدم یك یك باز

عالم عبارت است از ماهیات اشیا، و ماهیات اعتبارى هستند، و به عبارت اخرى آنچه از مخلوقات كه ما تصوّر مى‏كنیم وقتى خدا خلقشان نكرده نیستند و اثرى بر آنها مترتّب نیست، و وقتى خدا خلق كرد پیدا مى‏شوند و آثارى از آنها بروز مى‏كند، پس اثر از وجود آنهاست نه از ماهیاتشان، و وجود آنها هم بسته به وجود خداست تا خدا نگاهداشته وجود دارند، و اگر خداوند نگاهدارى نكند آنى زایل مى‏شویم و از بین مى‏رویم، پس آنچه حقیقة هست و ثابت و باقى است خداست خدا با من و در من است اما نه مثل اینكه جسمى فرورفته باشد در جسم من؛ چون اگر چنین بود ممكن نبود با آن انسانى كه در امریكاست موجود باشد؛ و خارج است از جسم من نه مثل آن جسم دور كه خارج است، زیرا كه اگر خارج بود از كارهاى ما بى‏خبر بود و بر ما احاطه نداشت، و در قرآن است‏ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ «19». سعدى گوید:



دوست نزدیكتر از من به من است‏
و این عجبتر كه من از وى دورم‏

چه كنم با كه توان گفت كه یار
در كنار من و من مهجورم‏



«من عرف نفسه فقد عرف ربه» «20». جامى گوید:


حق جان جهان است و جهان جمله بدن‏
اصناف ملائكه قواى این تن‏

افلاك و عناصر و موالید اعضا
توحید همین است و دگرها همه فن‏

بدن ما مركب است از اعضاى ظاهره مانند دست و پا و شكم و غیره، و یك عدّه قواى ظاهره و باطنه مثل باصره و سامعه و شامّه؛ روح در همه جاى بدن حاضر است؛ با چشم مى‏بینى، با گوش مى‏شنوى، روح هم در چشم است هم در گوش، و هم خارج است از چشم و از گوش؛ به جهت اینكه اگر در چشم بود مانند باصره ممكن نبود در گوش باشد، و اگر در گوش بود مانند سامعه ممكن نبود در چشم باشد، و با اینكه نه در چشم است و نه در گوش، هم در چشم است و هم در گوش. تمام كرات آسمانى و آسمان و زمین و ماه و خورشید و تمام مخلوقات عالم از عناصر چهارگانه یا هفتاد و دوگانه و موالید ثلاثه- یعنى معدن و نبات و حیوان- به منزله بدن انسان كبیر است، و ملائكه و عقول قدسیه به منزله قوّه باصره و سامعه و غیره است. خداوند در عالم بمنزله روح در بدن انسان در همه جاى عالم هست و مع ذلك در هیچ مكان نیست. و بهتر این است كه در این مقام به همین اندازه اكتفا شود و در فقره یازدهم «لا یشمل بحدّ» نیز راجع به این مطلب مبحثى ذكر گردید. اگر خدا خواست در محلى دیگر صحبتى مناسب این ذكر شود.

هزار و یک کلمه، (بخشی از) كلمه 354، شرح خطبه 184 نهج البلاغه‏ _ حضرت علامه حسن زاده آملی
پنج شنبه 17/5/1392 - 2:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته