• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 437
تعداد نظرات : 717
زمان آخرین مطلب : 4454روز قبل
خواستگاری و نامزدی

مادرم می گفت: زندگی یک سفر است

من هم فکر می کنم همین طور است سفری از تو به تو؛ که برای طی کردنش حتما باید دنیا آمد حتما باید زندگی و خیلی چیزها را تجربه کرد و پشت سر گذاشت. زندگی فرصتی برای به دست آوردن خیلی چیزها. شاید زندگی یک مدرسه است،مدرسه ای که باید خیلی چیزها را در آن یاد بگیریم و وقتی می میریم وقتی است که زنگ آخرین روز مدرسه می خورد. خوش به حال آنها که حواسشان جمع بوده است.مردن زیاد هم چیز بدی نیست چون ما رو به تو می رسونه بلاخره برای رسیدن به تو باید از این ایستگاه مردن بگذرییم.

پس اگر مرگ نبود زندگی حتما یک چیز کمی بود

پنج شنبه 30/3/1387 - 12:16
خواستگاری و نامزدی

زنده آنهایند که پیکار می کنند، آنان که جان و تنشان از عزمی راسخ آکنده است آنها که نشیب تند سرنوشتی بلند بالا می روند. آنها که اندیشمند به سوی هدفی عالی راه می سپرند و روز وشب پیوسته در خیال خویش یا وظیفه ای مقدس دارند یا عشقی بزرگ

                         ویکتور هوگو

پنج شنبه 30/3/1387 - 12:1
خانواده

خدایا!تو همیشه گفته ای که بی نیازی،بی نیاز بی نیاز. اما همه کس و همه چیز بهت احتیاج دارند و اگریک لحظه از مهربونیت دست بکشی،دنیا تموم میشه. اصلا همه چیز نیست و نابود می شود.

تو بارها گفته ای این زندگی بیهوده نیست، بارها گفته ای که ما را بی خودی به دنیا نیاورده ای. هدفی وجود دارد؛هدفی بزرگ و قیمتیهدفی که عبادت ،وسیله ای برای رسیدن به آن است. من مطمئنم که عبادت های ما نفعی برای تو ندارد،اگر هم فایده ای دارد فایده اش برای خودمون است اینکه از ما می خواهی عبادتت کنیم علامت مهربانی توست .عبادت یک وسیله است،وسیله ای برای پیدا کردن راه یک چراغ راهنما،شاید هم یک نقشه .

                 اما ته ته همه عبادت ها،فهمیدن توست.

 

يکشنبه 12/3/1387 - 18:44
خواستگاری و نامزدی
برای بلند شدن باید خم شد. اگر گاهی مشکلات تو راخم  نمود بدان آغاز ایستادن است.
جمعه 10/3/1387 - 18:8
خواستگاری و نامزدی

 چشم ها را باید شست / جور دیگر باید دید.

 طرز تفکر و بینش و نحوه نگرشی ما اهمیت دارد و اگر نگاه و بینش و تفکر ما به پدیده ها مثبت و ارزشمند باشد، همه چیز را زیبا و مثبت می بینیم پس به جای آرزو کردن این که ای کاش موجودات و پدیده ها همگی زیبا باشند باید آرزو کنیم که ای کاش طرز فکر ما مثبت و صحیح  باشد.

پنج شنبه 9/3/1387 - 14:11
خانواده

توی شب،توی کویر،توی ماشین،تنها،آنقدر می ری و ... همه جا تاریکه... تاریکه تاریک فقط از دور چراغ های ریزی پیداست، که دارند سوسو می کنند. تا اونها را می بینی پاهات ناخودآگاه   می ره روی گاز، دلت می خواد سریع تر بری،مهم نیست به روشنایی برسی،مهم نیست از تاریکی بگذری خدا فقط تلاشت رو می خواد. برو، تا توان داری برو....به خدا توکل کن مطمئن باش کمکت می کنه ماشین،کویر،پدال گاز،تاریکی همه وسیله اند تا تو تلاش کنی.

این آخرین مطلبی است که از من باقی می مونه و من باید برم تا به بیکرانه ها و دور از هرگونه مشغله هایی تا بشینم درس  بخونم.برام دعا کنید که امتحاناتی که می خوام بدم ارزش این همه دوری رو داشته باشه تا بعد خداحافظ..... 

يکشنبه 29/2/1387 - 13:8
محبت و عاطفه

شاید آن روز که سهراب نوشت:تا شقایق هست زندگی باید کرد..

         خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

                   هرگلی هم باشی

          چه شقایق، چه گل پیچک و یاس

          زندگی اجباریست/ زندگی باید کرد

پنج شنبه 26/2/1387 - 19:46
خانواده

روزها گذشت وگنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هربار به فرشتگان این گونه می گفت:می آید.                                                      من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود ویگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد. سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا  نشست.                              فرشتگان چشم به لبهایش دوختند. گنجشک هیچ نگفت خدا لب به سخن گشود: به من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.                                                             گنجشگ گفت: لانه کوچک داشتم که آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را از من گرفتی همین طوفان بی موقع چه بود! چه می خواستی از لانه محقرم، کجای دنیا را گرفته بود سنگینی بغض راه کلامش را بست.                                                     سکوتی در عرش طنین انداز شد، فرشتگان سر به زیر انداختند؛                          خدا گفت: ماری در لانه ات بود خواب بودی باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین پرگشودی.                                                                       گنجشک خیره در خدا شد خدا گفت: و چه بسا بلاها که به واسته محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی برخاستی.... اشک در دیدگان گنجشک نشست. 

 واین بود که چه بسا بلاهایی که خدا به واسطه مهر ومحبتش از ما دور کرد و ما این چنین سپاسگذار او هستیم !....                                                            

پنج شنبه 26/2/1387 - 19:41
محبت و عاطفه

اگربرای رسیدن به خوشبختب منتظر آینده ای - زود دیر میشه.

اگرهنوز نقشه  ای برای گنج فرداهات داری - زود دیر میشه.

اگر بخواهی مدت زیادی در تردید بمونی خیلی زود دیر می شه.

اگر واسه جمع کردن جرات وشهامت برای پیگیری آرزوهات -

امروز وفردا می کنی زود دیر می شه.

اگر به جای راهکار دنبال مقصر می گردی - زود دیر می شه.

اگربرای شاد کردن دلهای دیگران - منتظر بهانه ای- زود دیر می شه.

اگر برای بهتربودن منتظر زمان بهتری هستی زود دیر می شه.

اگر برای گفتن جمله دوسست دارم - هنوز فرصتی پیدا نکردی - زود دیر می شه.

اگر امیدو از رویاهات -اراده رو از تصمیمات و هدف رو از اندیشه هات دریغ کنی- زود دیر می شه.

اگر برای دلجوی ازیک دل شکسته خیلی سریع کار نکنی - زود دیر می شه.

 

چهارشنبه 25/2/1387 - 14:28
شعر و قطعات ادبی

عشق،شوری در نهاد ما نهاد

                  جان ما در بوته سودا نهاند

گفت و گویی در زبان ما فکند

                 جست وجویی در درون ما نهاد

از خمستان جرعه ای بر خاک ریخت

             جنبشی بر آدم و حوا نهاد

دم به دم در هر لباسی رخ نمود

         لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد

سه شنبه 24/2/1387 - 14:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته