عشق تو چون برگی در دست طوفان بود

دل کند و رفتن پیش تو آسان بود

روزی به من گفتی دیگر نمی مانم

گفتم که میمیرم گفتی که می دانم

باور نمی کردم هرگز جدایی را

آن آمدن با عشق این بی وفایی را

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرام و آسوده در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم

من با نفسهایم نام تو را خواندم

کاش ای هواس بازم با تو نمی ماندم