• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 912
تعداد نظرات : 1345
زمان آخرین مطلب : 5032روز قبل
خانواده
 
 
 

 
 
 
 
 
در شبان غم تنهایی خویش


عابد چشم سخنگوی توام


من در این تاریکی


من در این تیره شب جانفرسا


زائر ظلمت گیسوی توام


گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من


گیسوان تو شب بی پایان


جنگل عطرآلود


شکن گیسوی تو


موج دریای خیال


کاش با زورق اندیشه شبی


از شط گیسوی مواج تو من


بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم


کاش بر این شط مواج سیاه


همه ی عمر سفر می کردم


من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور


گیسوان تو در اندیشه ی من


گرم رقصی موزون


کاشکی پنجه ی من


در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست


چشم من چشمه ی زاینده ی اشک


گونه ام بستر رود


کاشکی همچو حبابی بر آب


در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود


شب تهی از مهتاب


شب تهی از اختر


ابر خاکستری بی باران پوشانده


آسمان را یکسر


ابر خاکستری بی باران دلگیر است


و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس، سخت دلگیرتر است


شوق بازآمدن سوی توام هست


اما


تلخی سرد کدورت در تو


پای پوینده ی راهم بسته


ابر خاکستری بی باران


راه بر مرغ نگاهم بسته


وای ، باران


باران ؛


شیشه ی پنجره را باران شست


از دل من اما


چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟


آسمان سربی رنگ


من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ


می پرد مرغ نگاهم تا دور


وای ، باران


باران ؛


پر مرغان نگاهم را شست


اب رؤیای فراموشیهاست


خواب را دریابم


که در آن دولت خاموشیهاست


من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم


و ندایی که به من می گوید :


”گر چه شب تاریک است


دل قوی دار ، سحر نزدیک است “


دل من در دل شب


خواب پروانه شدن می بیند ....

جمعه 11/4/1389 - 12:44
خانواده
 
 
 

 
 
 
 
 
 
 
 
خدا نقاشی‌ات کرد و به دیوار تماشا زد
خدا رنگ تو را روی تمام دیدنی‌ها زد

شب از چشمان تو فهمید برتر از سیاهی نیست
اگر مشکی نشد دریا به بخت خویشتن پا زد

خدا شیرینی نام تو را در آب‌ها حل کرد
از آن پس هر که عاشق گشت اول دل به دریا زد

بزرگی، مهربانی، بی‌دریغی، آن قدر خوبی
که حتی می‌توان گاهی تو را جای خدا جا زد!

دوباره شب شد و در من خیال شاعری گل کرد
دوباره از غزل‌هایم تب عشق تو بالا زد

غزل‌های مرا خواندند و صدها مرحبا گفتند
جمعه 11/4/1389 - 12:40
خانواده

خواستم از خدا ...!!

 

 

 

 

 

از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد،
خدا گفت: نه!
رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد،
خدا گفت: نه!
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد،
خدا گفت: نه!
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری.
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد،
خدا گفت: نه!
رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
خدا گفت: نه!
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی.
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم و باز گفت: نه.
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند.
و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم!


می خواهم و می خواستمت،تا نفسم بود

می سوختم از حسرت عشق تو،بسم بود

عشق تو،بسم بود،که این شعله بیدار روشنگر شبهای بلند قفسم بود

ان بخت گریزنده دمی امد و بگذش غم بود،که پیوسته نفس بود

دست من و اغوش تو،هیهات،که یک عمر

تنها نفسی با تو نشستن ،هوسم بود

بالله،که بجز عشق تو،گر هیچ کسم بود سیمای مسیهایی اندوه تو،ای عشق

در غربت این دنیا فریاد رسم بود لب بسته وپر سوخته و،از کوی تو رفتم

رفتم،به خدا اگر هوسم بود،بسم بود


تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست...

تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست...

تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم...

تنهایی را دوست دارم زیرا...

در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و آن را پنهان خواهم کرد........



در روزگاری

که حتی عشق در آن

نا عادلانه

تقسیم میشود

رویاهای من حماقت قشنگی است...........

جمعه 11/4/1389 - 12:37
خانواده
می گویند
مرا آفریدند
از استخوان دنده چپ مردی
به نام آدم
حوایم نامیدند
یعنی زندگی
تا در کنار آدم
یعنی انسان
همراه و هم صدا
باشم

*

می گویند
میوه سیب را من خوردم
شاید هم گندم را
و مرا به نزول انسان از بهشت
محکوم می نمایند بعد از خوردن گندم
و یا شاید سیب
چشمان شان باز گردید
مرا دیدند
مرا در برگ ها پیچیدند
مرا پیچیدند در برگ ها
تا شاید
راه نجاتی را از معصیتم
پیدا کنند

*
نسل انسان زاده منست
من
حوا
فریب خوردۀ شیطان
و می گویند
که درد و زجر انسان هم
زاده منست
زاده حوا
که آنان را از عرش عالی به دهر خاکی فرو افکند
*

شاید گناه من باشد
شاید هم از فرشته ای از نسل آتش
که صداقت و سادگی مرا
به بازی گرفت و فریبم داد
مثل همه که فریبم می دهند
اقرار می کنم
دلی پاک
معصومیتی از تبار فرشتگان
و باوری ساده تر و صاف تر از آب های شفاف جوشنده یک چشمه دارم
*

با گذشت قرن ها
باز هم آمدم
ابراهیم زادۀ من بود
و اسماعیل پروردۀ من
گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پرورید
گاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیح اش نامیدند
و گاه خدیجه، در رکاب مردی که محمد اش خواندند
*

فاطمه من بودم
زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم
من بودم
زن لوط و زن ابولهب و زن نوح
ملکه سبا
من بودم و
فاطمه زهرا هم من
*
گاه بهشت را زیر پایم نهادند و
گاه ناقص العقل و نیمی از مرد خطابم نمودند
گاه سنگبارانم نمودند و
گاه به نامم سوگند یاد کرده و در کنار تندیس مقدسم
اشک ریختند
گاه زندانیم کردند و
گاه با آزادی حضورم جنگیدند و
گاه قربانی غرورم نمودند و
گاه بازیچه خواهشهایم کردند
*
اما حقیقت بودنم را
و نقش عمیق کنده کاری شده هستی ام را
بر برگ برگ روزگار
هرگز
منکر نخواهند شد
*
من
مادر نسل انسان ام
من
حوایم، زلیخایم، فاطمه ام، خدیجه ام
مریمم
من
درست همانند رنگین کمان
رنگ هایی دارم روشن و تیره
و حوا مثل توست ای آدم
اختلاطی از خوب و بد
و خلقتی از خلاقی که مرا
درست همزمان با تو آفرید
*
بیاموز
که من
نه از پهلوی چپ ات
بلکه
استوار، رسا و همطراز
با تو
زاده شدم
بیاموز که من
مادر این دهرم و تو
مثل دیگران
زاده من!

_________________
جمعه 11/4/1389 - 10:57
خانواده
صد شکر که عمر در غم یار گذشت
در فکر و خیال وصل دلدار گذشت
زحمت مکش ای طبیب لقمان فطرت
در چاره من که کارم از کار گذشت
جمعه 11/4/1389 - 10:54
خانواده
بگو واسه تو چی بودم یه غزل یا یه ترانه یه نگاه گذرا یا یه نوای عاشقانه

بگو وقتی مینوشتی واسه من فقط یه نامه جای اسمم چی نوشتی زندگی یا یه بهانه

بگو اون شبهای پاییز که تو غربتم میسوختم تو همون نبودی گفتی دیگه دل بریدی از من

حالا حالمو نگاه کن واسه قلب من دعا کن واسه این حاله خرابم هی خدا خدا خدا کن

حالا دل توی عذابه همه نقشه هاش برابه واسه خوندن ترانه بی حال و بی اشتیاقه

دل من توی یه خوابه خوابی که عینه سرابه خوابی که حتی تو اونم حالم از دستت خرابه

نمیدونم یه سواله یا که یک فرض محاله ولی دوست داشتن چشمات ارزوی بی مثاله
جمعه 11/4/1389 - 10:53
خانواده
من از زلف پرشان تو مستم همیشه می خور و باده پرستم

من از برق دو چشمانت شکستم همیشه عاشقم دیوانه هستم

من از پرواز گیسوی تو در باد همیشه در تکاپوی تو هستم

من از ابرم من از ابر سیاهم همیشه عاشق رویه تو هستم

من از این سرزمینم عاشق هستم همیشه مجنونه لیلی پرستم

من از اینکه کنار تو نشستم نمیدانی چقدر خوشحال و مستم

من از حس غرور سر شار هستم از اینکه با توام خوشحال هستم

من از بوی تنت سرشار هستم همیشه صادق و تب دار هستم

من از حس وجودت زنده هستم فقط با تار مویت مست مستم

اگر روزی بدانم بی تو هستم بدان از زندگی بیزار و خستم
_________________
 
MInooDar
جمعه 11/4/1389 - 10:53
خانواده
دلم خونه دلم خونه دیگه بی تو نمیتونه

دلم از زندگی سیره ببین بی تو چه داغونه

دلم در حسرت عشقت هنوز بی تو یه حیرونه

دلم از غصه چشمات نفس هم سخت میدونه

دلم با تو دلم بی تو دلم رنگ شب و ظلمت

دلم عاشق ترین دل بود تو این بی کسی و غربت

دلم در حسرت لبخند زیبای تو ویرون شد

دلم وقتی شنید از غصه داغون شد

شنید از باد و از بارون شنید از ابر سرگردون

شنید از جنگل و دره شنید از بلبل و بره

همه زمزمه میکردن شکست سخت عشقم را

همه بیهوده میگفتن چه اخر داره این دنیا

شنیدم رود جوشانی بپرسید از گلستانی

جرا اخر در این دنیای فانی همیشه سبز میمیانی

گلستان خنده کرد و زیر لب گفت

تو هم عاشق که باشی سبز میمانی

جمعه 11/4/1389 - 10:51
خانواده
مینویسم هستم تا بمانم اینجا
مینویسم بودن تا بداند دنیا
مینویسم رازی که تو ان اغازی
مینویسم از تو که به خود مینازی
من نوشتم از تو روی هر گل که رسید
من نوشتم اما همه گلها خشکید
اخه رو گلها نوشتم تو چی کار کردی با من
اخه از دنیا گذشتم تا بمونی تو با من
شنیدم شقایقی گفت که اگه دوست نداره
پس چرا میخوای بمونی همیشه باهاش دوباره
گل یاسی پرسید که تو ای عاشق بی نامو نشون
اون دیکه دل نداره تو بازم به پاش نمون
همه گلها گفتند تو دلت سنگی شده
اما عشقت تو دلم فصل یک رنگی شده.
جمعه 11/4/1389 - 10:51
خانواده

پرستو ها چرا پرواز کردید
جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند
به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو  رهایی
برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان
ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
خداحافظ
خداحافظ طلوعم
خداحافظ غروبم
خداحافظ تو ای تنها امیدم
خداحافظ تو ای تنها امیدم

جمعه 11/4/1389 - 10:47
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته