• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 242
تعداد نظرات : 19
زمان آخرین مطلب : 3442روز قبل
ورزش و تحرک
حاشیه‌ دیدار ملوان و فولاد

هواداران ملوان که معتقد بودند داور باید یک پنالتی در دیدار با فولاد برای این تیم می‌گرفت به شدت علیه داور مسابقه موضع گیری کردند.
[حاشیه‌ دیدار ملوان و فولاد]

پیش از آغاز دیدار تیم‌های ملوان و فولاد به مناسبت اولین سالگرد درگذشت جانباز شهید مصطفی پوربخشی، مدیرعامل اسبق باشگاه ملوان سپید و همچنین هفتمین روز درگذشت بهروز محمدی بازیکن دهه هفتاد ملوان یک دقیقه سکوت اعلام شد.

* 6 هزار نفر از نزدیک دیدار دو تیم را تماشا کردند.

* در بین دو نیمه طی مراسمی هفته دفاع مقدس گرامی داشته شد.

* در بین دو نیمه از زحمات 30 ساله محمد حبیبی دروازه‌بان اسبق و مربی فعلی ملوان تجلیل به عمل آمد.

* در دقیقه 91 مسابقه و پس از اینکه در محوطه 18 قدم فولاد، توپ با دست یکی از بازیکنان این تیم برخورد کرد، هواداران ملوان که معتقد بودند داور باید یک پنالتی برای این تیم می‌گرفت به شدت به داور مسابقه اعتراض کردند.

جمعه 5/7/1392 - 19:8
اهل بیت
چهل حدیث عید غدیر
مقدمه:

سال دهم هجرت كه مسلمانان همراه پیامبر اكرم(ص) مراسم حج را به پایان رساندند و آن
سال، بعدا «حجة الوداع‏» نام گرفت، پیامبر اكرم(ص) عازم مدینه گردید.

فرمان حركت صادر شد. هنگامى كه كاروان به سرزمین «رابغ‏» در سه میلى جحفه كه میقات
حجاج است، رسید امین وحى در مكانى به نام «غدیرخم‏» فرود آمد. آیه:«یا ایها الرسول بلغ ما
انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمك من الناس‏».نازل شد كه اى
پیامبر، آنچه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ كن. اگر این كار را نكنى، رسالت‏خود
را تكمیل نكرده‏اى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ خواهد كرد. سوره مائده، آیه دستور
توقف در آن مكان صادر شد. همه مردم ایستادند. وقت ظهر هوا، بشدت گرم بود. پیامبر
اكرم(ص) نماز ظهر را با جماعت‏خواند سپس در حالى كه مردم دور او را گرفته بودند، بر
روى نقطه بلندى كه از جهاز شتران برپا شد، قرار گرفت و با صداى رسا خطبه خواند و
سپس فرمود:

«مردم نزدیك است من دعوت حق را لبیك گویم و از میان شما بروم من مسؤولم و شما هم
مسؤولید».

سپس مطالبى گرانبها بیان كرد و فرمود:

«من دو چیز نفیس در میان شما به امانت گذاردم، یكى كتاب خدا و دیگرى عترت و اهل
بیت من، این دو هرگز از هم جدا نشوند. مردم بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل
به آنها كوتاهى نورزید كه هلاك مى‏شوید».

در این هنگام دست على(ع) را گرفت و او را بلند كرد و به همه مردم معرفى نمود، سپس
فرمود:

«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنان كیست؟ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند».

پیامبر اكرم(ص) فرمود:

«خدا، مولاى من و من، مولاى مؤمنانم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم‏».

بعد فرمود:

« من كنت مولاه فهذا على مولاه‏اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و... »

«اى مردم هركس من مولاى اویم، على مولاى اوست، خداوندا كسانى را كه على را دوست
دارند، دوست بدار و كسانى كه او را دشمن دارند، دشمن دار و...»

سپس فرشته وحى نازل شد و آیه «الیوم اكملت لكم دینكم...» را نازل فرمود و آن روز در تاریخ
اسلام جاودانه و حماسه‏ساز شد.

آرى غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و
شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت‏شناخته شد. روز نعمت، روز شكرگزارى، روز
پیام رسانى، روز تبریك و تهنیت، روز سرور و شادى و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و
تجدید میثاق، روز تكمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفى راه و رهبر، روز
آزمون، روز یاس دشمن و امیدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى كه
پیروان واقعى مكتب حیات‏بخش اسلام آن را گرامى مى‏دارند و به همدیگر تبریك مى‏گویند.

از احادیث بر مى‏آید كه ائمه: آن روز را جشن مى‏گرفتند و در آن روز مراسم ویژه‏اى داشتند،
شبیه مراسمى كه ما ایرانیان امروز در عید نوروز داریم.

از فیاض بن محمد طوسى نقل شده: روز غدیر به حضور امام هشتم(ع) رسید. دید گروهى
از افراد ویژه در خدمت‏حضرت هستند كه امام آنان را براى افطار در خانه‏اش نگهداشت و به
منزل آنان غذا و لباس و كفش و انگشتر و هدایاى دیگر فرستاد و آن روز وضع او و اطرافیان او
كاملا عوض شده بود و فضائل آن روز را براى آنان یادآورى مى‏كرد. (بحار الانوار، 97: 112، ح 8.
)

در حدیث دیگرى است: روزى از روزهاى خلافت على(ع) جمعه و عید غدیر به یك روز افتاد.
امام(ع) خطبه مفصلى خواند و فرمود:

«این مجمع اكنون به پایان مى‏رسد و شما همگى به خانه‏هایتان بر مى‏گردید، بروید - خداى
بر شما رحمت فرستد - و بر خانواده خود فراخ گیرید و به برادران خود نیكى كنید.

خداوند را بر این نعمت كه شما را بخشیده است، سپاس گزارید. متحد شوید تا خدا كمكتان
كند. نیكویى كنید تا خدا دوستیتان را پایدار كند. از نعمتهاى خداداد، یكدیگر را هدیه
فرستید.

خداوند در این روز چندین برابر دیگر عیدها پاداش دهد.

این گونه پاداش جز در این روز (غدیر) دیگر نخواهید یافت. نیكویى‏كردن در این روز مال را
بسیار كند و عمر را زیاد.

مهربانى كردن باعث رحمت‏خدا شود و مهربانى او. در این روز به برادران و خاندان از مال
خدا داده ببخشید، هر اندازه كه بتوانید. همواره چهره خندان دارید. چون به یكدیگر رسیدید،
شادمانى كنید، و خدا را بر نعمتهایش سپاس گوئید. بروید و به آنان كه امیدشان به شماست،
نیكى بسیار كنید در خورد و خوراك، خود و زیردستانتان یكسان باشید. این یكسانى و
مساوات را تا جایى كه توانایى دارید عملى سازید، كه پاداش یك درهم در این روز، صد هزار
درهم است و بركت به دست‏خداست.

روزه این روز را نیز خداوند مستحب قرار داده است و در برابر آن پاداشى بس بزرگ نهاده. اگر
كسى در این روز، نیاز برادران خود را برآورد - پیش از تمنا و درخواست - و با میل و
غبت‏خوبى كند، پاداش او چنان باشد كه این روز را روزه داشته است و شب آن را با عبادت به
بامداد رسانیده.

و هركس در این روز به روزه‏دارى افطارى دهد، چنان است كه گویى دسته دسته مردم را
افطارى داده است...

همین كه به یكدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه كنید و نعمتى را كه در این روز نصیبتان
شده است به یكدیگر تبریك گویید. باید این سخنان را آن كه بود و شنید به آن كه نبود و
نشنید، برساند. باید توانگران به سراغ مستمندان روند و قدرتمندان به دنبال ضعیفان،
پیامبر(ص) مرا به این چیزها امر كرده است‏».(ترجمه این روایت تا اینجا از استاد محمدرضا
حكیمى است كه از حماسه غدیر، ص 71 گرفته شده است.) بعد امام(ع) خطبه جمعه را
خواند و نماز جمعه را نماز عیدش قرار داد، بعد با فرزند و شیعیانش به منزل امام حسین(ع)
برگشت كه غذا آماده كرده بودند و آن شیعیان نیازمند و بى‏نیاز با هدایاى او به طرف خانواده
خود برگشتند. (بحار الانوار 97: 117.)

به امید روزى كه همه مسلمانان بویژه مردم مسلمان ایران روز عید غدیر را بزرگترین عید
خود قرار داده و این روزه آنطور كه بایسته و شایسته آن است، گرامى بدارند.

پنج شنبه 28/6/1392 - 20:39
اهل بیت
از غمبارترین حوادثی که بر اهل بیت گذشت مسئله شهادت حضرت زهرا(س) است. لازم نیست که انسان حتی شیعه باشد که از شنیدن زندگی آن حضرت دلش به درد آید چون هر منصفی بشنود که زنی در سن بسیار جوانی – به ویژه که او دختر پیامبراست- در حمایت از ولایت و همسرش ضربه می خورد و جنینش سقط می شود و پس از مدتی که در بستر بیماری می افتد به شهادت می رسد و مظلومانه تر آنکه زمان شهادت و قبر این بانو هم نامشخص است ؛ خود گویای بسیاری از حرفهای ناگفته است.

وی بر لزوم حفظ حرمت ایام سوگواری بزرگان دین به ویژه ائمه اطهار تأکید کرد و افزود: روشن است وقتی ناراحتی و غم برای انسان ایجاد می شود با شادمانی سازگاری ندارد. به طور مثال اگر یکی از نزدیکان ما در عید از دنیا برود خب انسان چگونه است؟ آیا می گوید عید را ترجیح می دهم و غم و عزاداری را فروگذار می کنم؟! حرمت نگه داشتن ایام بستگی به این دارد که چقدر انسان وابستگی عاطفی به اهل بیت(ع) دارد و ما که شیعیان ائمه اطهار هستیم در عمل هم باید آن را نشان دهیم.

این مبلغ دینی در ادامه با اشاره به تقارن ایام شهادت حضرت زهرا(س) با عید نوروز گفت: بهتر است در این ایام بزرگداشت حضرت زهرا(س) را نگه داریم؛ البته منافاتی با دید و بازدید و مسافرت ندارد اما چیزهایی که نشانه شادی است را کمرنگ تر کنیم، بهتر است.

سادات منصوری به علل فشار علیه اهل بیت(ع) پس از رحلت رسول خدا اشاره کرد و گفت: باید تحلیلهای تاریخی و فرهنگی- اجتماعی نسبت به وقایعی که بر اهل بیت(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) گذشت، صورت گیرد تا متوجه شویم که چرا این فضای خفقان و محدودیت شدید علیه ائمه اطهار از آن زمان آغاز شد، تا اینکه به حدی رسید که امام و ولی خدا حضرت مهدی(عج) در غیبت قرار گرفتند. از نقطه نظر فرهنگی-اجتماعی که بخواهیم آن زمان را تحلیل کنیم به این نتیجه می رسیم که همان تفکر قبیله ای که بر اعراب دوران جاهلیت حاکم بود، ادامه داشت با اینکه پیامبر(ص) با این تفکر مقابله کرد و با بحث نژادپرستی و با عقاید قبیله ای که با آموزه های دینی و اخلاقی منافات داشت مواجه محکمی داشتند، اما در زمان حضرت محمد(ص) آنقدر فرصت نبود که به طور کامل ریشه کن شود به همین دلیل پس از رحلت ایشان دوباره به دوران جاهیلیت و تفکر قبیله ای برگشتند.

وی افزود: بحث دیگر دیدگاه کلامی-فلسفی است. به نظر می رسد هنوز آن عمق مسئله امامت برای مسلمانان درک نشده بود و شاید فرصت کافی هم وجود نداشت تا اینکه چنین فرهنگی در میان مسلمانان جا بیفتد. معلوم است هیچ تصور کامل و کلامی- فلسفی که امروز ما از امامت داریم در آن دوران بروز و ظهور نداشت و تصورشان صرفا جانشینی و خلافت بود و آن هم خلافت و حکومت سیاسی. و وقتی چنین دیدگاه صرفا سیاسی به جانشینی پیامبر باشد طبیعتا آن را به روابط خاص قبیله ای فروکاهش می دهند. یعنی آن را به آسمان نمی برند که حتما خداوند متعال باید جانشین پیامبر را معین فرماید.



این قرآن پژوه تأکید کرد: در واقع در زمان امام باقر و امام صادق(ع) شرایط به گونه ای شد که بحث کلامی- فلسفی امامت به صورت کامل تبیین شد اگر چنین مسئله ای را آنها در آن زمان درک کرده بودند به افکار حاکم در سقیفه اکتفا نمی کردند و می گفتند همانطور که تعیین پیامبر دست ما نیست تعیین جانشین پیامبر نیز دست ما نیست. بنابراین یک مشکل فلسفی- کلامی قطعا در آن زمان وجود داشته است که سبب شد آنها به دنبال ولی خدا نروند و بگویند همین ریش سفید و رئیس قبیله برای ما کافی است.

حجت الاسلام سادات منصوری یادآور شد: پس از دوران اولیه خلافت مسلمین کم کم این خلافت به سلطنت تبدیل شد به ویژه بعد از صلح امام حسن(ع) و حاکمیت اموی ها این خلافت دیگر از صحابه پیامبر و خلافت اسلامی خارج شد و به سلطنت تبدیل گردید و در دوران امویان و عباسیان به عنوان یک سلطنت رسمی تثبیت شد. خب اینها از آن به بعد بحث دینی که نداشتند، هیچ؛ بلکه بحث قدرت و حکومت و سلطنت داشتند و برای حفظ این سلطنت نه تنها اهل بیت(ع) را تحت فشار قرار داده  به شهادت می رساندند بلکه هر مخالف دیگری را در گروه های دیگر حتی از علمای اهل سنت را نیز زندانی می کردند.

وی در پاسخ به این سؤال که چرا در تاریخ در برابر خطبه حضرت زهرا(ع) که دل هر انسانی را به درد می آورد، از سوی مسلمانان حرکتی در دفاع از ایشان را نمی بینیم؟ گفت: به دلیل اینکه فرهنگ جاهلیت در آنها تثبیت شده بود و دوران پیامبر(ص) فرصت این نشد که در عمق توده های مسلمان فرهنگ اسلامی و تعالیم الهی جا بیفتد لذا حضرت زهرا(س) وقتی با اصحاب و گروههای مختلف می رفتند صحبت می کردند و واقعه غدیر را یادآوری می کردند و می فرمودند مگر در روز غدیر شما حاضر نبود که پیامبر(ص)، علی(ع) را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی کرد؟ آنها پاسخ می دادند که بله و قبول داریم اما چه کنیم که آنها زودتر آمدند بیعت کردند و اگر شما زودتر می آمدید ما با شما بیعت می کردیم! یعنی مسئله مهم جانشینی پیامبر خدا(ص) که مسئله دین و کفر است را بر اساس زودتر و دیرتر مطرح می کردند.

رئیس مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی  با تأکید بر جایگاه حضرت زهرا(س) در معارف اسلامی افزود: در شیعه دید عمیقی نسبت به زن بر اساس جایگاهی که برای حضرت زهرا(س) تبیین می شود، وجود دارد. فرهنگ شیعه یک بانویی مثل حضرت زهرا(س) را آنقدر از نظر معنوی بالا می برد که هیچ پیغمبری به جز پیغمبر آخرالزمان دستش به آن نمی رسد. با این جایگاهی که حضرت زهرا(س) دارد دیگر نمی توانیم بگوییم زن و مرد در درجات معنوی متفاوت هستند؛ خیر. دقیقا زنان به جایی می توانند برسد که مردان ، اما از راه خودشان این مسیر را طی می کنند.

وی تأکید کرد: متأسفانه دوران غیر از خلافت امیرالمؤمنین(ع) تا زمان امام باقر(ع) ائمه فرصت و یا امکان بیان معارف را خیلی خیلی کم داشتند یعنی روایاتی که از حضرت علی(ع) به ما رسیده محدود به همان دوره خلافت ایشان دارد یعنی روایاتی که مربوط به دوران سکوت 25 ساله ایشان می شود، بسیار بسیار کم هست و همینطور از حضرت زهرا(س) و امام حسین و حسن(ع) نیز مطالب کمی به ما رسیده است و حجم مطالبی که از این بزرگان به ما رسیده است با آن مطالب که از امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم السلام به ما رسیده است قابل مقایسه نیست چون این سه بزرگوار در یک موقعیتی قرار گرفتند که امکان پخش و ثبت سخنانشان بود و لذا حضرت زهرا(س) با اینکه از نظر شیعه دارای مقام بسیار بالایی هستند اما امکان بیان آن فراهم نبود ، چون هم مدت عمرشان کوتاه بود و هم موقعیت اجتماعی فراهم نبود. اما همه اینها دلیل نمی شود که ما از برکات ایشان استفاده نکرده باشیم چون ایشان ام الائمه هستند و ائمه اطهار نیز همواره به اینکه حضرت زهرا(س) مادرشان هستند، افتخار کرده اند که در این مسئله مطالب و مسائل عمیقی نهفته است.

http://www.mehrnews.com/detail/News/2021204

دوشنبه 19/1/1392 - 16:28
اهل بیت
خبرگزاری مهر ـ گروه دین و اندیشه: مدارک شهادت حضرت زهرا(س) در کتب اهل سنت مانند ابن قتیبه، ابن شهر آشوب، شهرستانی، ذهبی، عمر رضا کحاله، یعقوبی، بلاذری، ابن ابی الحدید و شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی آمده است که در این مجال مروری بر آنها خواهیم داشت.

ظلم و ستم در حق تنها بازمانده رسول خدا(ص)، حضرت زهرا(س) و شهادت آن بانوی یگانه، حقیقتی غیر قابل انکار و از مسلمات تاریخ اسلام است. به گونه ای که هیچ فردی را یارای انکار و رد آن نیست، چرا که مورخان و محدثان عامه و خاصه علی رغم فشارها و محدودیتهایی که در طول تاریخ همواره متوجه ایشان بوده است، باز هم به گونه های مختلف و بیان های گوناگون به آن پرداخته اند به طوری که هر انسان محقق و بدون تعصب با مراجعه به مصادرِ متقن و منابعِ دست اول مسلمانان، اعم از شیعه و سنی آن را خواهد یافت.

در این مختصر برآنیم تا با آوردن چند نمونه از تصریحات علما و بزرگان اهل سنت، از هر گونه استبعاد و رد کردن این وقایع تلخ تاریخی، و هرگونه شبه افکنی در میان جوانان جلوگیری کنیم.

ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیب دینوری (معروف به ابن قُتَیبَة) در گذشته سال 276 هجری، در کتاب خود بنام الامامة والسیاسة جلد اول صفحه  12، چاپ سوم، 2 جلد در یک مجلد، تحت عنوان کیفَ کانَت بیعة علی أبی طالب کرَّمَ الله وجهه (علی کرم الله وجهه چگونه بیعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری روایت کرده که گفت: همانا روزی ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها ـ که در خانه علی جمع شده بودند ـ فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که هیزم حاضر کنید و خطاب به اهل خانه گفت: «قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهلش به آتش می کشم.» شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض، آیا می دانی در این خانه فاطمه است؟! عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد!

در همان کتاب جلد 1 صفحه 13 با ذکر سند می گوید: ... پس از چندی که گذشت عمر به ابوبکر گفت بیا تا نزد فاطمه برویم، چرا که ما او را به غضب درآورده ایم. پس به اتفاق یکدیگر نزد فاطمه رفته واز او اجازه ورود گرفتند، لکن فاطمه به آنها اجازه ورود نداد، ناچار نزد علی آمده و با او سخن گفتند، تا آنکه آنها را بر فاطمه وارد کرد. پس همین که آن دو نزد فاطمه نشستند، فاطمه صورت خود را به دیوار برگرداند. در این هنگام آن دو به فاطمه سلام کردند، لکن او جواب سلام آنها را نداد، لذا ابوبکر شروع به سخن کرده و گفت: ای حبیبه رسول خدا آیا ما در مورد ارث پیامبر و همچنین در مورد شوهرت تو را به غضب درآوردیم؟ فاطمه گفت: چه می شود تو را، که اهل و خانواده ات از تو ارث ببرند، لکن ما از محمد ارث نبریم! سپس فاطمه گفت: آیا اگر حدیثی از پیامبر را به یاد شما بیاورم قبول می کنید، و به آن اعتقاد پیدا می کنید؟ عمر و ابوبکر گفتند: آری. پس فاطمه گفت: شما را به خدا قسم آیا از پیامبر نشنیدید که می گفت: «رضایت فاطمه، رضایت من و غضب فاطمه، غضب من است. پس هر کس فاطمه دختر مرا دوست داشته باشد، همانا مرا دوست داشته و هر کس فاطمه را راضی کند مرا راضی کرده است و هر کس فاطمه را به غضب آورد، همانا مرا به غضب آورده است».
عمر و ابوبکر گفتند: آری از پیامبر شنیدیم. فاطمه گفت: پس همانا من، خداوند و ملائکه را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به سخط و غضب درآوردید و مرا راضی نکردید، و هرگاه پیامبر را ملاقات کنم از شما دو نفر به او شکایت خواهم کرد. در این هنگام، ابوبکر شروع به گریه کرد در حالی که فاطمه گفت: به خدا قسم تو را (ابوبکر) در هر نمازی که بخوانم نفرین خواهم کرد.

ابن شهر آشوب سروی (درگذشته سال 588هجری) در کتاب المناقب خود جلد سوم صفحه 132 از کتاب المعارف ابن قتیبه دینوری در بیان ذکر اولاد فاطمه(س) چنین نقل می کند؛ فرزندان فاطمه عبارتند از: حسن ،حسین، زینب، ام کلثوم و محسن که همانا از ضربه قنفذ کشته شد. لازم به تذکر است که در چاپهای امروزی کتاب المعارف ابن قتیبه چنین آمده است: پس علی دارای چند فرزند شد به نامهای حسن، حسین، ام کلثوم و زینب کبری که مادرشان فاطمه دختر رسول خدا(ص) بود، لکن محسن ابن علی در سن کودکی به هلاکت رسید!

ذهبی مورخ مشهور (در گذشته سال 748هجری) در کتاب خود بنام «لسان المیزان» جلد اول صفحه 268، شماره 824 تحت عنوان «احمد» با ذکر سند می گوید: «محمدبن احمد حماد کوفی» (از حافظین حدیث اهل سنت) گفته است: «بدون شک عمر چنان لگدی به فاطمه(س) زد که محسن از او سقط شد».

عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف«فاء» فاطمة بنت محمد صلی الله علیه وآله با ذکر سند می گوید: تا آنکه ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علی بن ابیطالب(ع) جمع شده بودندٰ مانند عباس و زبیر و سعد بن عباده سراغ گرفت، و آنها در خانه فاطمه(س) از بیعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را به سوی آنان فرستاد. عمر روانه منزل فاطمه شده و فریاد کشید و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فراخواند. آنان از بیرون آمدن خودداری کردند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید و یا آنکه خانه را با اهلش به آتش می کشم. شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض (کنیه عمر)، در این خانه فاطمه است! عمر گفت: اگر چه فاطمه در این خانه باشد، آن را به آتش می کشم!

یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان «ایام ابی بکر» (دوران حکومتی ابوبکر) نقل می کند: زمانی که ابوبکر مریض شد، یعنی در همان مرضی که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عیادت او رفته و از او پرسید: ای خلیفه پیامبر حالت چگونه است؟ ابوبکر گفت: همانا من بر هیچ چیز تأسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم...اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم: ای کاش قلاده خلافت را به گردن نینداخته بودم.... ای کاش خانه فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ می کردند.

احمدبن یحیی معروف به «بلاذری» در گذشته سال 279 هجری در کتاب خود بنام «انساب الاشراف» چاپ مصر جلد اول صفحه 586 تحت عنوان «امر السقیفة» (گزارشی از سقیفه) حدیث شماره 1184 می گوید: ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی(ع) به دنبال وی فرستاد، پس علی(ع) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش روانه ی خانه ی علی علیه السلام شد. فاطمه(ع) در پشت درب با او مواجه شده و گفت: ای پسر خطاب آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می بینم؟ عمر گفت: آری! و آن چنان به این عمل مُصر و محکم هستم، چنانکه پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود.

 بلاذری در همان کتاب، صفحه 587، حدیث شماره 1188 از ابن عباس روایت می کند: زمانی که علی از بیعت خودداری نمود و در خانه کناره گیری کرده بود، ابوبکر عمر را به سوی علی فرستاد و به وی دستور داد علی را با بدترین صورت نزد من حاضر کن! پس چون عمر نزد علی آمد، بین آن دو سخنانی رد و بدل شد. علی گفت: ای عمر بدوش که نیمی از آن مال توست، به خدا قسم آنچه امروز تو را چنین بر امارت و حکومت ابوبکر حریص کرده چیزی نیست جز آنکه فردا حکومت را به تو بسپارد!

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح خود جلد بیستم صفحه 16 و 17 تحت عنوان ایراد کلام أبی المعالی الجوینی فی أمر الصحابه و الرد علیه(نقل اعتراضات أبی المعالی جوینی در امور صحابه و رد برآن) می گوید: اگر گفته شود که خانه فاطمه مورد هجوم واقع شد، و صیانتش شکسته شد به خاطر حفظ نظام اسلام و به خاطر جلوگیری از تفرقه مسلمانان، چرا که مسلمانان آن زمان از دین بر می گشتند و دست از اطاعت بر می داشتند، در جواب گفته می شود که: همین کلام و جواب را بدهید آنجا که در جنگ جمل هودج عایشه مورد هتک واقع شد (چرا که عایشه بر علیه خلیفه رسمی مسلملنان قیام کرده) و هودج او مورد حمله قرار گرفت تا آنکه ریسمان اطاعت پاره نشود و اجتماع مسلمین از هم نپاشد و خون مسلمانان به هدر نرود. پس وقتی که جائز باشد حمله به خانه فاطمه به خاطر امری که هنوز واقع نشده بود، بدون شک جائز است حمله به هودج عایشه به خاطر امری که واقع شده بود.

شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی در کتاب العقد الفرید، جلد 4 صفحه 260 چنین می نویسد: علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند تا اینکه ابوبکر، عمر را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند، و به او گفت اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر ابن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبرو شد و گفت: ای فرزند خطاب آمده ای خانه ما را بسوزانی! عمر گفت: بلی، مگر اینکه شما نیز آن کنید که امت کردند(بیعت با ابوبکر)

http://www.mehrnews.com/detail/News/2019832

دوشنبه 19/1/1392 - 16:19
اهل بیت

آیات مختلفی در قرآن در شأن اهل بیت(ع) به ویژه حضرت زهرا(س) که از مصادیق بارز عنوان اهل بیت است، وارد شده است که یکی از این آیات، آیه تطهیر در سوره احزاب( آیه 33 ) بوده که به صراحت درباره اهل بیت پیامبر وارد شده است و طبق روایات فراوانی از شیعه و اهل سنت منظور از اهل بیت امیرالمؤمنین(ع)، حضرت زهرا(س) و حسن و حسین(ع) هستند.

وی افزود: اگرچه اهل سنت واژه «اهل بیت» را به معنی خانواده گرفتند و زنان پیامبر را نیز جزو آن دانسته اند اما باید گفت که روایات نقش مهمی در تفسیر می توانند داشته باشند و خود اهل سنت به ویژه طبری در «تفسیر جامع البیان» و سیوطی در «تفسیر الدر المنصور» هر یک حدود 16 روایت را می آورند که همسران پیغمبر شامل آیه تطهیر نمی شوند و این آیه مختص به این تعدادی است که نام بردیم. بنابراین یکی از مهمترین فضائل حضرت زهرا(س) بحث طهارت باطنی و مقام عصمت است که از این آیه شریفه استفاده می شود که در کنار حضرت علی(ع) و امام حسن و امام حسین(ع) مطرح شده است. 
این قرآن پژوه یادآور شد: آیات دیگری در شأن حضرت زهرا(س) وجود دارد از جمله آیه مباهله آیه 59 و60 سوره آل عمران است. در اینجا هم اهل سنت به مانند شیعه روایات را نقل کرده اند البته ممکن است برخی اهل سنت مصادیق آیه را چیز دیگری معنا کرده باشند اما نام حضرت زهرا(س) و حضرت علی و حسنین(ع) به عنوان مصادیق آیه در ذیل تفسیر این آیه بیان شده است.
دکتر علوی مهر تأکید کرد: علاوه بر آیات اطعام که در سوره هل اتی آمده است، که یکی از مصادیق ابرار در این سوره حضرت زهرا(س) است؛ سوره کوثر برجسته ترین سوره قرآن در شأن حضرت زهرا است و  فخر رازی از علمای اهل سنت، کوثر را اعجاز قرآن می داند و می گوید ما از این آیه اعجاز می فهمیم چون پیامبر(ص) فرزند پسر نداشت اما دختری داشت که از نسل او هزاران سادات تکثیر پیدا کردند و این اعجاز قرآن است که در زمان پیامبر از خیر کثیر و نسل حضرت زهرا(س) خبر داده است.
وی در مورد محدثه بودن حضرت زهرا(س) نیز گفت: بعد از تمام شدن رسالت نبی مکرم(ص) و ختم نبوت از طریق پیامبر اسلام(ص) و پایان وحی تشریعی آیا ارتباط الهی و پیام دادن خداوند از طریق فرشتگان منقطع می شود یا همچنان وحی به شکلهای دیگری بر زمین نازل می شود؟ در روایات شیعه و اهل سنت این مطرح است  که پس از پیغمبر(ص) کسانی هستند که خداوند متعال جبرئیل را می فرستد که با آنها سخن بگوید و پیامهای الهی، البته نه پیامهای رسالتی و شریعتی بلکه پیامهایی در قالب اخبار غیبی و ...را به افرادی برساند که یکی از آنها حضرت زهرا(س) است که بعد از رحلت پیامبر(ص)، جبرئیل بر ایشان وارد می شد و با حضرت زهرا(س) سخن می گفت و مطالبی را می گفت که حضرت علی(ع) آن را می نوشت که به «مصحف حضرت زهرا» معروف است.
این قرآن پژوه، محدثه بودن را منحصر به حضرت زهرا(س) ندانست و افزود: در امتهای گذتشه ما افرادی همچون حضرت مریم(س) را داشتیم که جبرئیل بر ایشان وارد می شد که ایشان هم به عنوان محدثه مطرح هستند و بر اساس روایات ما ائمه اطهار(ع) -" ان الائمه کلهم محدثون"- محدث هستند و جبرئیل بر آنها نازل می شود و مطالب وحیانی را می آورد اما نه وحی رسالتی و تشریعی بلکه اخبار غیبی و در مورد آینده است.
وی تأکید کرد: از دیگر فضایل حضرت زهرا(س) که در ذیل روایات مربوط به آخر سوره تحریم وارد شده است، بحث برتری حضرت زهرا بر زنان عالم است. وقتی قرآن حضرت مریم(س) و آسیه را به عنوان الگو معرفی می کند، در روایات ذیل این آیه چهار نفر از میان زنان به عنوان برترین زنان عالم مطرح هستند یعنی حضرت مریم، حضرت آسیه و حضرت زهرا و مادرش حضرت خدیجه(س) که در میان اهل سنت این روایت مورد تأیید قرار گرفته است که هیچکدام از همسران پیامبر(ص) به جز حضرت خدیجه(س) این فضیلت را ندارند.
حجت الاسلام علوی مهر افزود: یکی از محققان غربی تحقیقی درباره عایشه ارائه داده که در دایرة المعارف « لیدن» قرآن آمده است. مقاله درباره عایشه است اما آخرین سخن این مؤلف این است که اهل سنت تلاش بسیاری کردند که عایشه را جزو برترین زنان عالم قرار دهند اما همچنان حضرت زهرا(س) در صدر قرار دارد و برترین بانوی جهان هستی است و عایشه با دو اشکال روبروست یکی اینکه با حضرت امیر(ع) و خلیفه زمان خودش درگیر شد و دیگر آنکه در قرآن در برخی از مواضع مورد مذمت قرار گرفته است و شیعه همچنان حضرت زهرا(س) را در صدر قرار داده و هیچ ابهامی در زندگی و فضایل حضرت زهرا(س) جود ندارد.
وی در ادامه، مخفی بودن قبر حضرت زهرا(س) را یکی از اسرار عالم هستی خواند و گفت: همواره این سؤال را با خود داریم که چرا تنها بانویی که فرزند رسول خدا(ص) بوده همچنان قبرش پنهان است؟ پاسخهای مختلفی می توان بر اساس ایام پایانی عمر حضرت زهرا(س) داد اما آشکار شدن قبر مطهر ایشان تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) به عنوان سرالهی همچنان باقی خواهد ماند.
این قرآن پژوه تأکید کرد: آن مقاماتی که خداوند متعال به اهل بیت(ع) داده بود در دنیا برای انسانها همچنان پنهان مانده است. یعنی آن مقام برای برخی مایه حسادت و برای اکثر مردم کشف نشده و برای عده ای قلیلی هم که کشف شده است، وضعیت فعلی به گونه ای است که نمی توانند آن را به طرز کامل ابراز کنند و ما همین سرّ را در غیبت حضرت مهدی(عج) مشاهده می کنیم ، ارزش وجودی آنها به گونه ای است که عالم هنوز ظرفیت تحمل آنها را ندارد و اینکه قبر حضرت زهرا پنهان شده است به خاطر عدم تحمل مردم کل هستی است. یعنی مردم توانایی و ظرفیت ندارند که چنین مقامی را درک کنند و لذا این قبر همچنان پنهان است و با ظهور حضرت حجت(عج) ان شاء الله آشکار می شود.
http://www.mehrnews.com/detail/News/2020886
دوشنبه 19/1/1392 - 16:14
مهدویت

كربن پی برده بود كه اندیشه شیعی از منبع حكمت نبوی سیراب شده است و می‌دانست كه نه ظواهر دین یا به تعبیر دیگر شریعت، بیانگر كنه و حقیقت شیعه است و نه فلسفه و علوم عقلی می‌تواند این گوهر شیعی را نشان دهد. وی تحت تأثیر تفكر سهروردی معتقد بود كه فلسفه یونان موجب شده تا حكمت نبوی به حاشیه رانده شود و در واقع ادبیات فلسفی هر چند به دفاع عقلانی از دین برخاست، امّا نباید فراموش نمود كه جنبه آسیب‌شناختی هم داشت و موجب گردید تا ادبیات قرآنی و حكمت نبوی و علوی مورد توجه دقیق و محوری قرار نگیرد. چه بسا اندیشمندان اسلامی می‌توانستند با تكیه بر سنت نبوی و امامت علوی و مهدوی، نظامی حِكمی و معرفتی را بنیان گذارند. از این رو معتقد است كه شیعه ناظر به انتظاری است كه به معنای انتظار آمدن شریعت جدید نمی‌باشد، بلكه به معنای ظهور شخصیت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه وی می‌خواهد همان شریعت نبوی را تفسیر كند. در این راستا وی می‌گوید:
«اندیشه شیعی، از همان آغاز، منبعی برای حكمتی از نوع نبوی مربوط به یك دیانت نبوی بود؛ نه به ظاهر احكام آن و نه به افقی كه منابع و احكام منطق عقلی حدود آن را معین می كند، محدود نمی‌شود. اندیشه شیعی، ناظر به انتظاری است، نه انتظار وحی شریعتی جدید، بلكه ظهور كامل همه مبانی پنهان یا معانی معنوی وحی الهی. نمونه اعلای این انتظار ظهور، همانا ظهور امام غایب (امام زمان كه اینك بنا به اعتقاد تشیع امامی غایب است) خواهد بود. به دنبال دایره نبوت كه اینك بسته شده است، دایره جدید، دایره ولایت خواهد آمد كه در پایان آن، امام ظاهر خواهد شد.» (1)
از این رو، وی معتقد است كه عمق و باطن شیعه نه محدود به شریعت و ظواهر دین می‌شود ـ نه مخالف و متعارض ـ و نه علوم عقلی می‌تواند حدود و عمق حكمت باطنی شیعه را به طور كامل بیان كند؛ بلكه از نظر او مفهوم امامت و ولایت است كه می‌تواند بیانگر این حكمت معنوی شیعه باشد. (2)
نظر كربن در مورد ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و زمینه‌های آن
كربن معتقد است ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیازمند فراهم گردیدن شرایط است و از طرفی ظهور مهدوی را بزرگ‌ترین پشتوانه و انگیزه تزكیه نفوس می‌داند كه اساس فكر شیعی است، به طوری كه سزاوار است مردم به جهت ظهور مهدوی نفس خود را تصفیه سازند و دینداری پیشه كنند. وی معتقد است ظهور آینده امام نیازمند این است كه مردم به سوی صلاح و خوبی روند و ظرفیت درك و پذیرش او را بیابند و به تعبیر دیگر، او را بخواهند. وی حتی دلیل تحقق یافتن روحیه فتوّت و اخلاق جوانمردی را كه توسط عرفا ترویج شد و موجب نوشته شدن فتوّت نامه‌ها گشت، همین امر می‌داند. یعنی عارفان می‌كوشیدند تا با این عمل به ترویج دین و اخلاق بپردازند، تعالیم اخلاقی را به متن زندگی توده مردم آورند و در میان مشاغل و حرفه‌ها نهادینه سازند و اخلاق را با زندگی گره زنند. از این رو كربن معتقد بود برای این كه ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف متحقق گردد، انسان‌ها باید خود را بسازند و ظهور آینده امام، مستلزم استحاله قلب انسان‌ها است و در واقع این ظهور تدریجی به ایمان پیروان و نفس وجود آنان بستگی دارد. وی می‌گوید:
«معنای ظهور امام منتظر، همان جلوه كمال انسانیت است و باطن انسان زنده در روح را ظاهر می‌سازد و معنای این سخن، آشكار شدن سِرّ الاهی است كه به انسان امانت سپرده شده....» (3)
مفهوم انتظار از دیدگاه كربن
مفهوم انتظار در فكر كربن، معنایی بسیار ژرف و پویا دارد و به معنای آمادگی روحی و تزكیه نفس جهت ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد و هیچ گاه به معنای نادرست سكوت، خمودگی و افزودن گناه در جامعه نمی‌باشد، بلكه بر عكس انتظار به معنای اصلاح خود و جامعه می‌باشد. كربن پس از آن كه این حدیث نبوی را نقل می‌كند:
«اگر از عمر عالم یك روز باقی بماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانی خواهد نمود تا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور فرماید»،
نتیجه می‌گیرد كه این سخن نبوی اعلانی صریح و پژواكی در همه ادوار تاریخ و در وجدان شیعی خواهد بود و این كه خداوند با ظهور مهدوی می‌خواهد باطن همه ادیان ـ نه فقط باطن اسلام ـ را كه دارای وحدت درونی متعالی هستند، آشكار سازد و از این امر به پیروزی تأویل كه موجب بازگشت بشر به وحدت خواهد بود، تعبیر می‌كند. (4)
 

پاورقی
1. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 42.
2. هانری كربن در اعتقاد خود مبنی بر این كه شریعت و فلسفه نمی‌توانند كاملاً باطن و حقیقت معنوی شیعه را بیان كنند، معتقد بود، كه مقوله امامت و ولایت امامان، بیانگر حقیقت حكمت نبوی و شیعی است و از آنجایی كه عرفان را مبتنی بر امامت و قطب الاقطاب بودن امام و ولایت منتشر شده از جانبش می دانست و گمان می‌برد كه عارفان توانایی ایفای این مسؤولیت را دارند و عرفان - بر خلاف شریعت و فلسفه – می‌تواند از عهده این مسؤولیت برآید، به عارفان و فیلسوفان حكیمی كه رویكرد عرفانی داشته‌اند، بیش از فلاسفه مشائی اهتمام می ورزید. اما لازم به ذكر است كه پذیرش این سخن كربن، مبنی بر این كه باطن دین را باید بر اساس مبحث امامت و ولایت امام فهمید، لزوماً به معنای پذیرش این سخن نیست كه باید لزوماً به عرفان یا تصوف گرایش پیدا نمود. چه بسا فردی ممكن است تصوف را ایفا كننده نقش امامت و ولایت نداند – علی رغم ادعای خود تصوف – امّا به اصل سخن كربن مبنی بر این كه باطن شیعه همان امامت و ولایت پیشوایان دین است، وفادار باشد. در واقع كربن به طرح امامت و ولایت پرداخته است، لكن مصداق آن را در عرفان می‌جوید.
3. همان، ص 109.
4. تاریخ فلسفه، ص 105.
 

 
سه شنبه 25/7/1391 - 11:19
مهدویت

كربن پی برده بود كه اندیشه شیعی از منبع حكمت نبوی سیراب شده است و می‌دانست كه نه ظواهر دین یا به تعبیر دیگر شریعت، بیانگر كنه و حقیقت شیعه است و نه فلسفه و علوم عقلی می‌تواند این گوهر شیعی را نشان دهد. وی تحت تأثیر تفكر سهروردی معتقد بود كه فلسفه یونان موجب شده تا حكمت نبوی به حاشیه رانده شود و در واقع ادبیات فلسفی هر چند به دفاع عقلانی از دین برخاست، امّا نباید فراموش نمود كه جنبه آسیب‌شناختی هم داشت و موجب گردید تا ادبیات قرآنی و حكمت نبوی و علوی مورد توجه دقیق و محوری قرار نگیرد. چه بسا اندیشمندان اسلامی می‌توانستند با تكیه بر سنت نبوی و امامت علوی و مهدوی، نظامی حِكمی و معرفتی را بنیان گذارند. از این رو معتقد است كه شیعه ناظر به انتظاری است كه به معنای انتظار آمدن شریعت جدید نمی‌باشد، بلكه به معنای ظهور شخصیت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه وی می‌خواهد همان شریعت نبوی را تفسیر كند. در این راستا وی می‌گوید:
«اندیشه شیعی، از همان آغاز، منبعی برای حكمتی از نوع نبوی مربوط به یك دیانت نبوی بود؛ نه به ظاهر احكام آن و نه به افقی كه منابع و احكام منطق عقلی حدود آن را معین می كند، محدود نمی‌شود. اندیشه شیعی، ناظر به انتظاری است، نه انتظار وحی شریعتی جدید، بلكه ظهور كامل همه مبانی پنهان یا معانی معنوی وحی الهی. نمونه اعلای این انتظار ظهور، همانا ظهور امام غایب (امام زمان كه اینك بنا به اعتقاد تشیع امامی غایب است) خواهد بود. به دنبال دایره نبوت كه اینك بسته شده است، دایره جدید، دایره ولایت خواهد آمد كه در پایان آن، امام ظاهر خواهد شد.» (1)
از این رو، وی معتقد است كه عمق و باطن شیعه نه محدود به شریعت و ظواهر دین می‌شود ـ نه مخالف و متعارض ـ و نه علوم عقلی می‌تواند حدود و عمق حكمت باطنی شیعه را به طور كامل بیان كند؛ بلكه از نظر او مفهوم امامت و ولایت است كه می‌تواند بیانگر این حكمت معنوی شیعه باشد. (2)
نظر كربن در مورد ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و زمینه‌های آن
كربن معتقد است ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیازمند فراهم گردیدن شرایط است و از طرفی ظهور مهدوی را بزرگ‌ترین پشتوانه و انگیزه تزكیه نفوس می‌داند كه اساس فكر شیعی است، به طوری كه سزاوار است مردم به جهت ظهور مهدوی نفس خود را تصفیه سازند و دینداری پیشه كنند. وی معتقد است ظهور آینده امام نیازمند این است كه مردم به سوی صلاح و خوبی روند و ظرفیت درك و پذیرش او را بیابند و به تعبیر دیگر، او را بخواهند. وی حتی دلیل تحقق یافتن روحیه فتوّت و اخلاق جوانمردی را كه توسط عرفا ترویج شد و موجب نوشته شدن فتوّت نامه‌ها گشت، همین امر می‌داند. یعنی عارفان می‌كوشیدند تا با این عمل به ترویج دین و اخلاق بپردازند، تعالیم اخلاقی را به متن زندگی توده مردم آورند و در میان مشاغل و حرفه‌ها نهادینه سازند و اخلاق را با زندگی گره زنند. از این رو كربن معتقد بود برای این كه ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف متحقق گردد، انسان‌ها باید خود را بسازند و ظهور آینده امام، مستلزم استحاله قلب انسان‌ها است و در واقع این ظهور تدریجی به ایمان پیروان و نفس وجود آنان بستگی دارد. وی می‌گوید:
«معنای ظهور امام منتظر، همان جلوه كمال انسانیت است و باطن انسان زنده در روح را ظاهر می‌سازد و معنای این سخن، آشكار شدن سِرّ الاهی است كه به انسان امانت سپرده شده....» (3)
مفهوم انتظار از دیدگاه كربن
مفهوم انتظار در فكر كربن، معنایی بسیار ژرف و پویا دارد و به معنای آمادگی روحی و تزكیه نفس جهت ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد و هیچ گاه به معنای نادرست سكوت، خمودگی و افزودن گناه در جامعه نمی‌باشد، بلكه بر عكس انتظار به معنای اصلاح خود و جامعه می‌باشد. كربن پس از آن كه این حدیث نبوی را نقل می‌كند:
«اگر از عمر عالم یك روز باقی بماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانی خواهد نمود تا امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور فرماید»،
نتیجه می‌گیرد كه این سخن نبوی اعلانی صریح و پژواكی در همه ادوار تاریخ و در وجدان شیعی خواهد بود و این كه خداوند با ظهور مهدوی می‌خواهد باطن همه ادیان ـ نه فقط باطن اسلام ـ را كه دارای وحدت درونی متعالی هستند، آشكار سازد و از این امر به پیروزی تأویل كه موجب بازگشت بشر به وحدت خواهد بود، تعبیر می‌كند. (4)
 

پاورقی
1. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 42.
2. هانری كربن در اعتقاد خود مبنی بر این كه شریعت و فلسفه نمی‌توانند كاملاً باطن و حقیقت معنوی شیعه را بیان كنند، معتقد بود، كه مقوله امامت و ولایت امامان، بیانگر حقیقت حكمت نبوی و شیعی است و از آنجایی كه عرفان را مبتنی بر امامت و قطب الاقطاب بودن امام و ولایت منتشر شده از جانبش می دانست و گمان می‌برد كه عارفان توانایی ایفای این مسؤولیت را دارند و عرفان - بر خلاف شریعت و فلسفه – می‌تواند از عهده این مسؤولیت برآید، به عارفان و فیلسوفان حكیمی كه رویكرد عرفانی داشته‌اند، بیش از فلاسفه مشائی اهتمام می ورزید. اما لازم به ذكر است كه پذیرش این سخن كربن، مبنی بر این كه باطن دین را باید بر اساس مبحث امامت و ولایت امام فهمید، لزوماً به معنای پذیرش این سخن نیست كه باید لزوماً به عرفان یا تصوف گرایش پیدا نمود. چه بسا فردی ممكن است تصوف را ایفا كننده نقش امامت و ولایت نداند – علی رغم ادعای خود تصوف – امّا به اصل سخن كربن مبنی بر این كه باطن شیعه همان امامت و ولایت پیشوایان دین است، وفادار باشد. در واقع كربن به طرح امامت و ولایت پرداخته است، لكن مصداق آن را در عرفان می‌جوید.
3. همان، ص 109.
4. تاریخ فلسفه، ص 105.
 

 
سه شنبه 25/7/1391 - 11:18
اهل بیت
سادات آواتار ها

علّت عدم ذكر نام علی(ع) در قرآن، ممكن است موارد زیر باشد:
1 - بنای قرآن همواره بر این است كه مسایل را به صورت اصول كلی بیان كند و حتی‏الامكان وارد جزییات نشود كه این خود بنا به مصالح و حكمت‏هایی است
2- شاید خداوند تبارك و تعالی نمی‏خواسته است در چنین مسأله‏ای كه بالاخره هوا و هوس‏ها دخالت می‏كند، مطلب به صورت صریح ذكر شود چرا كه ممكن بود با توجیه و با بهانه‏هایی همچون اجتهاد و.... برای دستیابی به برخی مقاصد، حرمت كلام الهی شكسته گردد؛ همچنان كه این امر در مورد سخنان پیامبر(ص) اتفاق افتاده است
مرحوم مطهری در كتاب امامت و رهبری می‏فرمایند: «....اگر آیه‏ای هم به طور صریح در این خصوص وجود داشت، باز آن را توجیه می‏كردند. پیغمبر(ص) در گفتار خودش به طور صریح گفت: هذا علی مولاه. دیگر از این صریح‏تر چه می‏خواهید؟!.....»
نقل شده است كه یك نفر یهودی، در زمان حضرت امیر(ع) به قصد طعن و سركوفت مسلمانان به حوادث نامطلوب صدر اسلام اشاره كرده و می‏گوید: «ما دُفِنْتُمْ نَبیَّكُمْ حَتّیاًّخْتَلَفْتُم فیهِ»؛ هنوز پیغمبرتان را دفن نكرده بودید كه درباره‏اش اختلاف كردید.
امیرالمؤمنین(ع) به او جواب خیلی عجیبی می‏دهد، ایشان می‏فرماید: «اًّنّما اًّخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فیهِ وَلكِنَّكُمْ ما جَفَّتْ أَرْجُلَكُمْ مِنَ البَحْرِ حَتّی قُلْتُمْ لِنَبِیِّكُمْ: اًّجْعَلْ لَنا اًّلهاً كَما لَهُمْ الهََْ، فَقالَ: اًِّنَّكُمْ قومٌ تَجْهَلُونَ»;{1}
ما درباره پیغمبر(ص) اختلاف نكردیم، اختلاف ما درباره دستوری بود كه از پیغمبر ما رسیده بود. ولی شما هنوز پایتان از آب دریا خشك نشده بود كه از پیغمبرتان خواستید كه همان اصل اول توحیدتان را زیر پابگذارید، گفتید برای ما بتی بساز مثل اینها سپس فرمود شما گروهی نادان هستید
3-یكی از ویژگی‏های قرآن، بیان تمامی مسایل گوناگون فقهی، اعتقادی، تاریخی و اخلاقی است: «...لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اًّلاّ فی كِتابٍ مُبینِ»{2} و این ویژگی جامعیت، از مصادیق اعجاز قرآن است.
قرآن كریم در جای دیگری می‏فرماید: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فی هذَا القرآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ...»;{3}
ما برای مردم در این قرآن از هر نمونه‏ای - چیزی - بیان كردیم
از این رو قرآن، اصول كلی را بیان فرموده است اما تبیین جزییات را به عهده پیامبر(ص) نهاده استقرآن، در بسیاری موارد از كنایه، مجاز و استعاره نیز استفاده كرده است. به گفته علمای علم معانی و بلاغت به كنایه سخن گفتن، از تصریح بهتر و رساتر است
بنابراین در قرآن به نام افراد و یا جزییات كم‏تر اشاره شده چنان كه نام‏های پیامبران بلكه اسامی صحابه و یاران پیامبر نیز نیامده است.
آنچه از نگاه قرآن اهمیت دارد، ضرورت نبوت و امامت است اما تعیین مصداق آن، به شیوه‏های دیگر واگذار شده است
اگر در قرآن نامی از بیشتر پیامبران برده نشده است - تنها 26 تن نام برده شده‏اند - دلیل آن نیست كه آنان پیامبر یا رسول نبوده‏اند زیرا قرآن خود می‏فرماید: «وَ لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مَنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْكَ...»;{4}
پیش از تو رسولانی فرستادیم كه سرگذشت گروهی را برای تو ذكر كردیم و سرگذشت گروهی را ناگفته گذاشتیم
البته نام برخی از پیامبران به صورت اشاره و كنایه آمده است، به طور مثال نام اشموئیل با عنوان «وقال لهم نبیّهم»{5} آمده و نام حضرت خضر به عنوان «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا»{6} ذكر شده است
4- قرآن كریم درباره هیچ كس پس از پیامبر اكرم(ص) به اندازه حضرت علی سخن نگفته است، گرچه نام آن حضرت در قرآن به صراحت نیامده است، اما با عناوین و عبارات گوناگونی كه از تصریح كردن به نام آن حضرت تأثیر بیشتری دارد، به آن حضرت اشاره نموده است مانند:
الف) «اًّنَّما وَلِیُّكُمْ الله وَ رَسُولُهُ والّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاَْ وَ یُؤتُونَ الزَّكاَْ وَ هُمْ راكِعُونَ»;{7}
ولی شما خدا و رسول خدا و كسانی هستند كه ایمان آورده‏اند و نماز را به پاداشته و زكات را در حال ركوع پرداخت می‏نمایند
ب) آیه مباهله: «قُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْنأَنا وَ أبْنأَكُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَكُمْ»;{8}
ای رسول بگو بیایید بخوانیم فرزندانمان را و فرزندانتان را و جانمان را و جانتان را... در این آیه از علی به عنوان جان رسول خدا یاد شده است
ج) «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»;{9}
این آیه، علی(ع) را كسی معرفی می‏نماید كه تمام علم كتاب نزد اوستد) «أَطیعُوا الله وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمْرِ مِنْكُمْ».{10}
بنا به این آیه شریفه هم، حضرت علی(ع) ولی امر بوده و اطاعت از او هم‏تراز اطاعت از خدا و رسول دانسته شده است
و ده‏ها آیه دیگر كه در جای خود بحث شده و به اثبات رسیده است
آنچه یادآوری شد، گویای این واقعیت است كه در قرآن كریم، اگر چه نام حضرت علی برده نشده است اما تعبیراتی بهتر به جای تصریح به نام آن حضرت آمده است و نباید گمان كرد چون قرآن از آن حضرت نام نبرده پس ولایت ایشان اهمیتی ندارد چرا كه اگر به قرآن و دستورهای آن از این منظر بنگریم، باید بسیاری از احكام و عقاید كه از اهمیت خاصی نزد مسلمانان برخوردار است، از اهمیّت چندانی برخوردار نباشد، در حالی كه چنین نیست
از دیدگاه مسلمانان پیروی از آنچه پیامبر فرموده است واجب است، چون دستورهای آن حضرت مانند فرمان‏های خداوند است.
قرآن می‏فرماید: «...ما أتاكُمُ الرّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...»;{11}
آنچه رسول حق دستور دهد، بگیرید و هر چه نهی كند، واگذارید
یكی از دستورهای بسیار مهم پیامبر(ص) كه در جهت تفسیر و تبیین آیات یاد شده صادر شده است، اطاعت و پیروی از علی است كه او را مدار حق و ولی و سرپرست مسلمانان پس از خودش معرفی فرموده است

1. نهج‏البلاغه، حكمت 317
2. سوره انعام، آیه 59
. سوره اسرأ، آیه 89
4. سوره غافر، آیه 78
5. سوره بقره، آیه 248
6. سوره كهف، آیه 65
7. سوره مائده، آیه 55
8. سوره آل عمران، آیه 61
9. سوره رعد، آیه 43
10. سوره نسا، آیه 59
11. سوره حشر، آیه 7

شنبه 22/7/1391 - 8:50
مهدویت
 چکیده                                                                                                                                 همه تلاش انسان‌های که مبنایشان تحقق وعدۀ الهی است صَرف زمینه‌سازی ظهورمصلح آخرالزمان می‌شود. تأثیر انتظار در تمام ابعاد وجودی انسان قابل تردید نیست؛ یعنی این انتظار است که بعد فردی و اجتماعی انسان را تحت الشعاع قرار می‌دهد. ما در این مقاله به انتظار و رابطه آن با حضرت حجت (علیه السلام) و امتداد داشتن این انتظار در آفت زدایی از امّت و حتی سیر آن در عالم برزخ سخن به میان آورده‌ایم و سپس به مقدمات این انتظار از جمله، یقین داشتن به وقوع چیزی و نزدیک دانستن وقوع آن چیز و... صفات منتظران از جمله، داشتن کرامت و برتری اخلاقی، اطاعت پذیری پرداخته‌ایم که این سیر باعث قِوام بخشی وجود منتظر خواهد بود.
کلیدواژگان: منتظر، انتظار، تشیع، مقدسات انتظار، امّت، وعده الهی.

مقدمه

انتظار از اساسی‌ترین وعده های پروردگار است که در آن بسیاری از انسان‌ها در بوته آزمایش الهی مردود وعده ای هم پیروزمندانه وسربلند خواهند بود. کُنه انتظار، حالت آفت زدایی بشریت از کدورات وآلودگی های ظاهر وباطن است که در طول مدتهای مدیدی که حضرت ولی عصر (علیه السلام) درغیبت به سر می‌بردند بشر را فراگرفته بود. یکی از کارهای که در طی مسیر انتظار انجام خواهد گرفت وریشه در آفت زدایی دارد، عدالت حقیقی در انتظار است که ازطریق مقاومت پذیریی در برابر ظلم ستمگران این وعده‌ی الهی محقق خواهد شد و بزودی انسانیت آن را درک خواهد نمود.

انتظار در مکتب تشیع

مکتب تشیع دارای مبناهای اصیلی است که از طریق آن مبناها، انسان‌ها را به سمت تحقق وعده های الهی رهنمون می‌سازد. یکی از آن مبناهای اساسی و اصیل «انتظار» است که حالتی انسانی است که انسان به خاطر وجود آن، ضمن پیراستن وجود خویش از زشتی‌ها و پستی‌ها و آراستن آن به زیبائی‌ها و خوبی‌ها، در ارتباط مستدام با امام معصوم علیه السلام، همه تلاش خویش را صرف زمینه‌سازی ظهور مصلح آخرالزمان می‌کند و در جهت محقق نمودن وعدۀ پروردگار نسبت به قیام و برپایی دولت اهل بیت (علیهم السلام) با تمام وجود همت خود را مصروف می‌کنند.
طبق این تعریف انتظار فرج عامل مهمی در جهت خودسازی فردی، اصلاح جامعه و کاهش جرائم و مفاسد خواهد بود. تأثیر بسزایی که انتظار در تمام ابعاد وجودی انسان دارد قابل تردید نیست؛ یعنی انتظار، بُعد فردی و اجتماعی انسان را تحت الشعاع قرار داده همه مناسبات او را فرامی گیرد؛ و این خود بالاترین تلاشی است که در راه خدا صورت می‌پذیرد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله )فرمودند: «أفضَلُ جِهادِ اُمّتی اِنتظارُ الفرج» (1)؛ با فضیلت‌ترین جهاد امت من، انتظار فرج است؛ و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) اجر بسیاری برای منتظران بیان کرده‌اند؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: «مَن سُرَّ أن یَکُونَ مِن أصحابِ القائم علیه السلام فَلینتَظِر وَ لیَعمَل بِالوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الأخلاقِ وَ هُوَ مُنتَظِرٌ فاِن ماتَ وَ قامَ القائم علیه السلام به عدهُ کانَ لَهُ مِنَ الأجرِ مُثلُ أجرِ مَن اَدرَکَهُ فَحِدُّوا و انتَظِرُوا هَنیئاً لَکُم أیَّتُها العِصابَةُ المَرحُومَة» (2)؛ «کسی که دوست دارد از اصحاب و یاران حضرت قائم علیه السلام باشد، باید منتظر ظهور باشد و به پاکدامنی و نیک خُلقی خود را بیاراید در حالی که پیوسته به انتظار نشسته است. پس اگر با این اوصاف از دنیا برود و حضرت مهدی علیه السلام بعد از او قیام کند؛ پاداش او همانند فردی است که امام قائم را درک کرده است. ای گروهی که مورد رحمت خدا قرار گرفته‌اید کوشش کنید و انتظار بکشید [که این مقام والای انتظار] برای شما گوارا باد.»
امام صادق (علیه السلام) در روایت دیگری به یکی از پیروانش دستور داد که «وَ انتَظِر الفَرَجَ صَباحاً وَ مَساءاً» (3)؛ «شب و روز منتظر فرج باش»
بنابراین تنها عامل نجات بخش انسان و امید به سربلندی و تکامل انتظار فرج حضرت مهدی (علیه السلام )است؛ یعنی نه تنها باید منتظر بود بلکه باید منتظری باشیم که لحظه ای از انتظار خویش دست نشَُسته و در تربیت خویش و اصلاح جامعه قدم برداریم.

انتظارِ عدات اَنفسی و آفاقی

بی تردید مصلحان زیادی در طول تاریخ سخن از «عدالت» بیان داشته‌اند؛ اما عدالتی که منحصر در اجتماع است؛ یعنی اجرای عدالت در سطح اجتماعات بشری و در حقوق اجتماعی، در حالی که مرحلۀ اجتماعی عدالت بعد از عدالت در مرحلۀ نفوس است. هر گاه درون و جان آدمی بوی عطر عدالت را استشمام نمود و عجین آن شد و در ذات خود پدیدار نمود او می‌تواند عدالت را در مرحلۀ اجتماع به ظهور رساند. بنابراین تحقق عدالت ابتدا از نفس آدمی شروع می‌گردد که ما آن را به «عدالت اَنفسی» نام گذاری پس از این مرحله گستردگی عدالت به گونه ای است که بعد از عدالت أنفسی آدمی به دنبال است که این عدالت را در بستر هستی و عالم وجود برای تمام جانوران، گیاهان و دیگر مظاهر طبیعت بهره مند سازد. که به نام «عدالت آفاقی» معلوم است.
بنابراین وقتی انسان در تحقق عدالت‌های نام برده شده (عدالت انفسی و آفاقی) توانست به کمال مطلوب دست یابد، تحقق عدالت اجتماعی (که بشریت با همۀ پیشرفت‌های خویش نتوانسته است خود را به آن نزدیک سازد) امری سهل و پیش افتاده خواهد بود. البته این نکته را نباید به فراموشی سپرد که به دست آوردن عدالت انفسی و آفاقی نیز مشکل است و دارای موانع متعددی بر سر راه خود دارد. همچون تمایلات و خواسته های درونی و موانع برونی همانند قدرت‌ها و فسادها. پیشنهاد چنین عدالتی که أنفسی و آفاقی باشد نخست توسط انبیاء بیان شد که البته با سخت گیری‌ها روبرو شد، به ویژه توسط طغیانگران و طاغوتیان که نمی‌خواستند انسان در آزادی خویش به زندگی رفاه گونه و آرام خود مشغول باشد. اینان نمی‌خواهند انسان عدالت خواه و آزاد گردد و با ظالمین به ستیزه برخیزد. آری، منتظران حقیقی حضرت قائم علیه السلام در طول تاریخ انتظار در شوق و طلب اند، آرمانی که یاد شد محقق گردد.
منتظران عدالتی را خواهانند که جامع جمیع کمالات است و انسان را به سر منزل مقصود می‌رساند و تربیتِ فردی و اجتماعی وی را در تحت توجّه عدالت مورد توجّه قرار می‌دهد. بنابراین انتظار برای رسیدن به چنین روزی که کمال بزرگ بشریت در پرتو عدالت انفسی و آفاقی محقق می‌گردد بجا و نیکوست. (4)

انتظار دعوت به نپذیرفتن

نباید پنداشت که انتظار حضرت مهدی علیه السلام بدین معناست که حرکت‌های مصلحانه و عدالتخواه را به کناری گذاشته، عادت به پذیرش وضعیت موجود کنیم. انتظار پرچم هدایت و مقاومت پذیری در مقابل سختی‌ها و مشکلات بر سر راه است. مکتب انتظار مکتب پذیرش و سازش نیست بلکه هماره «جاء الحق و زهق الباطل» را بر زبان جاری ساخته، مبارزه را بر سردست حمل  می‌کند.
شیعه با حضور در آرامشگاه «نپذیرفتن باطل» در برابر هر ظلم و ستمی می‌ایستد. منتظر، متعهد شده است که درا جرای عدالت از پا ننشیند و هیچ ظلم و ناحقی را تحمل نکند. آن‌ها سکوت را برنمی تابند بلکه ایده‌آل‌گراترین هستند و به تحقق عدالت متعهدانه عمل می‌کنند.
چگونه عده ای به خود اجازه می‌دهند که مکتب انتظار را، مکتبی نامتعهدانه تفسیر کند و ازتشعشعات نورانی «نپذیرفتن باطل» بکاهند. کجاتکلیف مسلمان این بود که به کناری نشسته تا دین و اعتقادات او را بربایند؟ کی تکلیف شیعه این بوده است که ذلت پذیرد و به قعود سوق پیدا کند؟ بنابراین انتظار یعنی دعوت همه به امید و نپذیرفتن باطل که ظهور آن در مکتب مهدویت رساتر خواهد بود.

انتظار و مرابطۀ با امام علیه السلام

خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (5)
یکی از معانی رباط، مرزبانی، سنگرداری و دیده بانی است. که نوعاً در خطوط مقدّم جبهه اتفاق می‌افتد. انسان منتظر نیز به مرزبان شباهت دارد، که نه تنها در حوزۀ جغرافیایی، فرهنگی و اعتقادی، بلکه در تمام ابعاد کمالی خود دیده بانی داشته باشد؛ تا هم خود را توانمند کند و هم تلاشش در این باشد که هوشیارانه و تیزبینانه به افق‌های دور و نزدیک، چشم بدوزد تا ببیند مهدی علیه السلام در غیبت چه یاری را در کجا و در کدام بُعد می‌طلبد؛ از این رو در هر سنگری آماده‌ی دفاع است. شیعه باید همواره و در هر زمان در مرابطه باشد؛ یعنی منتظر، همیشه باید درخط مقدّم جبهه، آماده‌ی دفاع در برابر حمله‌ی ناگهانی و هجوم مخفیانه‌ی دشمن باشد.
از معانی دیگر مرابطه، پیوند و ارتباط با امام علیه السلام است؛ یعنی در خدمت امام زیستن و مرزبان دستورات و خواسته های او بودن؛ و یا دیگری معارف و حقایق ازآبشخورش و با او هم پیمان و متحد شدن. امروز یکی از پایه های عمیق ایمان ما، ارتباط با امام است و عمل ما بدون این ارتباط مورد قبول واقع نخواهد شد.
آنچه در این آیه مورد نظر ائمه (علیهم السلام) است این است که «رابطو علی الأئمه» بر من و شما واجب عینی اسهمه امامانمان که عصاره‌شان حضرت مهدی علیه السلام است رابطه داشته باشیم. از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت است که: «اصبروا علی أداءِ الفرائض و صابروا عدوّکم و رابطوا إمامَکم المنتظر» (6) صبر کنید بر انجام واجبات الهی و بر دشمنانت صبر کرده و رابطه ای با امام منتظر داشته باشید. این، امر امام است که از من و شما خواسته با امام منتظر، رابطه داشته باشیم، وگرنه مسیرمان، مسیر الهی نیست. زیرا بدون امام، همه چیز در تشتّت و تفرقه است.
علامه مجلسی در تفسیر این حدیث فرموده‌اند: «أی یَجب عَلیَ الشیعه أن یَربِطُوا أنفُسَهُمُ عَلی اِطاعَةِ الإمام الحَق و انتظار فرجه و تَهَیَّؤوا دائماً لِنُصرتِه» (7)؛ «بر شیعه واجب است جان خود را با اطاعت امامشان با او مرتبط کنند، منتظر فرجش باشند و پیوسته برای یاری مولایشان آماده و گوش به فرمان باشند.»
عده ای سر در بت نفس نموده بدنبال وجاهت‌های کاذب خویش هستند، همانند شهرت، مقام و... اینان نمی‌توانند به کمالی که برای ما ترسیم شده راه یابند. تعلق کاذب در وجود ما حس گرای و ظن گرایی را تقویت و در مقابل اعتقاداتمان را ضعیف و سست می‌کند. در نتیجه ارتباط با حضرت مهدی علیه السلام جای خود را به بُعد و دوری می‌دهد. در مکتب انتظار هر لحظه باید با امام مرتبط و متعالی شد. اجتماع باید متعالی شود. آری، هر بلائی و هر فتنه ای که گریبان گیر ما می‌شود از نبود ارتباط با امام عصر علیه السلام است. (8)

انتظار، یعنی حل نشدن در فساد محیط

درزمانی که فساد همۀ دنیا را فرا می‌گیرد و اکثریت را به فساد و آلودگی سوق می‌دهد، گاهی افراد پاک سرشت در یک بن‌بست سخت روحی قرار می‌گیرند، بن بستی که از ناامیدی سر برمی آورد. گاهی بدین فکر می‌افتند که چون جامعه را آلودگی فرا گرفته و انسان‌های صالح کمتر هستند باید همرنگ با اجتماع شد تا موجب رسوایی نشد. ذوب در محیط شدن به بهانه همشکلی با اجتماع و روح نوامیدی، بستری برای دوری از امام معصوم علیه السلام را فراهم آورده موجب هلاکت می‌شود. تنها چیزی که می‌تواند اینگونه افراد را نجات دهد و روح امید را در کالبد جانشان بدمد و نگذارد در محیط آلوده و فسادانگیز حل شوند، امید به اصلاح‌گر و عدالتخواه نهایی، حضرت حجت علیه السلام است. نقطۀ عطف زندگی چنین افرادی همین امید بخشی به تغییر وضع موجود است. نتیجه اینکه، انتظار ظهور مصلحی که هر قدر دنیا فاسدتر می‌شود، امید ظهورش بیشتر می‌گردد اثر فزایندۀ روانی در معتقدان دارد، و آنان را در برابر امواج نیرومند فساد بیمه می‌کند. بلکه به مقتضای:
وعدۀ وصل چون شود نـزدیـک
آتـش عشـق تیزتـر گـردد
رسیدن به مقصد را در مقابل خود می‌نگرد و تلاش و کوشش‌هایشان برای مبارزه با فساد و یا حفظ خویشتن با شوق وعشق زیادتری تعقیب می‌گردد. پس اگر ما بخواهیم درانتظار باشیم باید در فساد حل نشده و حیات خویش را با وصل جانمان به معصوم (علیهم السلام) رقم بزنیم.

انتظار و خودآگاهی

انسان وقتی در جهان مدرنیسم و تجددگرا وارد می‌شود، همچون طوفان خانه‌ی پر مهر و محبت و سرشار از ایمان و انس خود به پروردگارش را از دست می‌دهد. «زیرا در فرهنگ مدرنیسم از بقاء با حق، به تزلزل به زمین گرفتار می‌گردد و برای غلبه بر زمین متزلزل، همواره ابزارهای مهیب را بوجود آورد؛ و همه زندگی‌اش ساختن ابزارهایی می‌شود که خود عین بی قراری است.» (9) منتظر حقیقی کسی است که به خود آید و سمت جان خود را بسوی مقام ظهور ولی الله علیه السلام متوجه سازد، آری، منتظر وقتی به خودآگاهی رسید روز به روز به عظمت آن وعده بزرگ بیشتر می‌اندیشد و با انتظار تنهایی خود را حیات می‌بخشد. خودآگاهیِ منظتر یعنی بیرون شدن وی ازجریان تجددگرا و مدرنیسم امروزی که افق اش دل بستن به جلوه های کاذب مادی دنیا و فرو رفتن در جریان تاریک و ظلمانی، تکنیک سلطه و استیلا بر دیگران به هر قیمت و ارزشی که باشد. اینجاست که پشت پا زدن به چنین امری می‌طلبد که آدمی به درون خویش توجه بیشتری نموده خود را از بهشت بقاء و وصل براند و افق جان خویشتن را به انتظار فعلیت رسیدن حقیقت ظهور ولایت امام علیه السلام بیاندازد.

انتظار از ارکان قبولی اعمال

انتظار، یکی از تکالیف مردم در زمان غیبت است و مسلماً به عنوان یک تکلیف، شرایطی برای صحت و قبولی آن مطرح می‌شود. به عبارت دیگر، هر عملی شرایطی در صحت و شرایطی در قبول دارد. شرایط صحت عمل، شرایط ظاهری است که فاعل یا فعل باید واجد آن باشد، تا عمل صحیح انجام شود؛ اما شرایط قبولی، آن دسته ازعلل و عوامل است که باعث ارتفاع و رفعت گرفتن وجود به وسیله آن عمل می‌شود. باید دانست آنچه عابد را در مسیر عبودیت بالا می‌برد، قبولی عمل است، نه صحیح بودن آن. البته لازم به ذکر است که هر عمل مقبولی، حتماً صحیح است؛ اما هر عمل صحیحی ممکن است مقبول نباشد. پس قبل از هر عملی، باید ازنظر بینشی و معرفتی به دنبال شرایط قبولی آن باشیم. چه بسا کارهایی که در صورت ظاهر، هم برای خود ما و هم برای دیگران، غیرمحسوب می‌شود؛ ولی درمیدان قبولی، چون مورد تأیید حضرت حق قرار نگرفته، عین شرّ شده است! یعنی نتیجه ای مطلوب در روند قرب الهی به دست ما نداده است.
بنابراین در روند تکاملی و قدم نهادن در مسیر سعادت، حرکت بر اساس ایمان و عمل صالح ضروری است هرچند علم و ایمان از عمل منفک نیستند و در حقیقت به مثابه‌ی دو روی یک سکه‌اند، اما آن رویی که ابتدا باید مدّنظر قرار گیرد، روی معرفتیِ آن است که از آن به «آمنوا» تعبیر می‌شود و موجب قبولی عمل است.نقل است فردی در حالی که نوشته ای به همراه خود داشت، خدمت حضرت باقر علیه السلام رسید. حضرت پیش از اینکه نامه را باز کنند فرمودند:«هذه صَحیفَةُ مُخاصِمٍ یَسئَلُ عَنِ الدِّینِ الّذی یُقبَلُ فِیهِ العَمَل» (10)
این نوشته برای بحث کننده ایت که درباره‌ی دینی که عمل در آن دین پذیرفته است سؤال می‌کند. شخص گفت: خدا شما را رحمت کند؛ این همان چیزی است که من می‌خواهم حضرت پاسخ دادند:«شهادَةُ أن لا اله الاّ الله وحدَهُ لاشریک لَهُ وَ أنَّ محمداً (صلی الله علیه وآله) عبدهُ وَ رَسُولُهُ وَ تُقِرَّ بَماجاءَ مِن عندِ اللهِ وَ الوَلایَةُ لَنا أهلَ البیتِ وَ البَرائَةُ مِن عَدوِّنا وَ التَّسلِیمُ لِأمرِنا وَ الوَرَعُ و التّواضُعُ و انتظارُ قائِمنا فَاِنَّ لَنا دَولَةً اذاشاءَ اللهُ جاءَ بِها» (11)؛ «دینی که عمل در آن قبول می‌شود، عبادت است از شهادت دادن به اینکه خدایی جز الله نیست و او شریکی ندارد و اینکه محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و رسول خداست؛ و اقرار به آنچه از جانب خداوند رسیده، و ولایت ما اهل بیت؛ برائت از دشمنان ما و تسلیم به امرمان؛ و ورع، تواضع و انتظار قائم ماپس به درستی که برای ما دولتی است که خداوند هرگاه بخواهد، آن را خواهد آورد. پس انتظار از ارکان قبولی اعمال است و اگر نباشد، اعمال، مقبول درگاه الهی نخواهد بود. اگر غیبت حضرت، هزار و اندی سال طول کشیده است و اگر ما هزار و اندی سال، خودرا جزء مکلّفین در وادی تکلیف الهی دانسته‌ایم وعمل کرده‌ایم، اما از مولایمان خبر نداریم، به این علت است که حقیقت انتظار را درکنار اعمال عبادیِ واجب خود قرار نداده‌ایم.»
آری هیچ عملی بدون انتظار حجّت، مقبول درگاه خداوند نیست و عمل هرگز بدون ولایت پذیرفته نمی‌شود. متأسفانه اکثر ما به اصطلاح شیعیان به حقیقت انتظار، معرفت پیدا نکرده ایم، لذا با آن یا افراطی یا تفریطی عمل کرده‌ایم در حالی که کمترین حق حضرت حجت علیه السلام در زمان غیبتش آن است که شیعیان و محبین درکنار اعمال عبادی به ذهن و فکر، خود او را باور داشته و منتظرش باشند. آیا براستی ما نمازهایمان را با انتظار فرج مولایمان اقامه می‌کنیم؟ آیا قرآن را با انتظار او ورق می‌زنیم. انتظار از واجبات دین است و به همین دلیل، سایر ائمه (علیهم السلام) نیز منتظر حضرت بودند. در روایت از حضرت جواد الائمه علیه السلام است که فرمودند: «انّ القائّمَ مِنّا هُوَ المَهدیُّ الّذی یَجِبُ أن یَنتَظَرُ فی غیبَة» (12) «همانا قیام کننده از ما، مهدی است؛ کسی که واجب است در غیبتش، انتظار او را بکشند.»

انتظار، دافع و رافع خطر

آخرالزمانی‌ها چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی، در دورانی سخت به سر می‌برند؛ چه آنان که غرق انواع تجهیزات مادی و در رفاه کاملِ ظاهری‌اند و چه آنان که دستشان به جایی نمی‌رسد، اما در آرزوی فرهنگ رفاه هستند. همه و همه، ناآرام اند و دنبال چیز دیگری می‌گردند. البته در اینجا نمی‌خواهیم از اضطراب‌ها، فشارها و فتنه های آخرالزّمان در بُعد مادی، صوری و ناسوتی بحث کنیم؛ چه با وجود به کارگیری انواع علوم و فنون در جهت تأمین رفاه انسانی، رنگ رخساره‌ی صاحبان اومانیسم و مکتب سکولاریسم، خود، نشان دهنده‌ی آن است که از وضع موجود، راضی نیستند، و با اینکه جَلَوات میل، شهوت و دنیا در این زمانه، فراوان است؛ تجربه نشان می‌دهد آرامش در جوامع نیست. اینکه در آخرالزّمان، دین داری بسیار مشکل است؛ به دلیل سختی ظاهری نماز و روزه و سایر عبادات که شکل و صورت اعمال، سختی ندارد. بلکه درک حقیقت این عبادات، سخت است و زمانه زمانه‌ی است که بسیاری قدرت خروج از فتنه های اومانیسم، تکنولوژی و مدرنیته‌ی غرب را ندارند و در این فضا به سر می‌برند؛ اما باید مراقب باشند که مغلوب آن نشوند.
در این وانفسا، تنها چیزی که می‌تواند ما را از خطر بی دینی مردن، نجات دهد، انتظار حقیقی و شناخت فرهنگ صحیح انتظار است؛ چه منتظر هرگز از وضعی که در آن به سر می‌برد، راضی نیست؛ هرچند ممکن است به جبر دوران، درون ا�� باشد. بر این اساس می‌توان گفت: افراد در برخورد با فرهنگ سکولاری و اومانیستی که جبر در آن قرار می‌گیرند، ممکن است دو موضع از خود نشان دهند:
ـ یکی اینکه خود را تخدیر کنند؛ یعنی چون آرامش حقیقی رانیافته اند، سعی می‌کنند خود را با این فضا و امکانات رفاهی، آرام کنند.
ـ دیگر آنکه با انتظار صحیح حضرت حجت علیه السلام به وضع موجودی که در آن قرار دارند، دل ندهند و با خیال و آرزوی دولت کریمه‌ی آن حضرت زندگی را سپری کنند. این دسته حتی اگرمجبور به استفاده از امکانات رفاهی باشند، فقط به حدّ ضرورت از آن استفاده می‌کنند، نه برای رفاه و آسایش و پاسخگویی به امیالشان. پس کسانی که با تخدیرات اومانیستی تخدیر نشده اند، می‌فهمند شرایط زمان غیبت امام زمان علیه السلام، امر صناعی آرام و بی دردسر نیست. شرایط به گونه ای است که خطر از هر سو، افراد را تهدید می‌کند؛ آن هم نه خطرمادی، بلکه اصل خطر، خطر معنوی و وجودی است؛ به طوری که یک لحظه غافل شدن، همان و دین را از دست دادن، همان!
امام باقر علیه السلام فرمودند: «لَتُمَحَّصُنَّ یا شیعَهَ آلِ محمَّدٍ، تمحیصَ الکُحلِ فِی العَینِ و إنَّ صاحِبَ العَینِ یَدری مَتَی یَقَحَ الکُحلُ فی عَینِهِ وَ لایَعلَمُ مَتی یَخرُجُ مِنها؛ وَ کَذلِکَ یُصبِحُ الرَّجُلُ عَلَی الشَریعَةٍ مِن أمرِنا وَ یُمسِی وَ قَد خَرَجَ مِنها وَ یُمسی عَلی شَریعَةٍ مِن أمرِنا وَ یُصبِحُ وَ قَد خَرَجَ مِنها» (13)؛ «ای شیعه آل محمد علیهم السلام همانا پاک و خالص می‌شوید، همچون پاک شدن سرمه در چشم؛ که فرد متوجه می‌شود کی سرمه به چشمش می‌رود و نمی‌فهمد کی از آن خارج می‌شود.»
و این چنین مردی صبح می‌کند در حالی که بر جاده‌ی امید [امامت] ماست و شب می‌کند در حالی که از آن خارج شده است باشب می‌کند در حالی که بر جاده‌ی امر ماست و صبح می‌کند در حالی که از راه بدر شده است!
آری! در آخرالزمان، دین افراد چنان بر باد می‌رود که خود نمی‌فهمند؛ مثل سرمه ای که از چشم پاک می‌شود و فرد فکر می‌کند هنوز سرمه در چشمش است؛ چون جلوه‌ی آیینه نایستاده است! پس برای آنکه دینمان را در این دنیای وانفسا از دست ندهیم، باید دقت داشته باشیم در هر کار، اعم از خوردن، خوابیدن، عبادت و ... در مقابل آیینه‌ی وجود انسان کامل بایستیم. (14)
باید منتظر حقیقی انسان کامل باشیم؛ که گر امروز این انتظار را درست بفهمیم ما را از فتنه ه ای زمان نگه می‌دارد؛ چرا که انتظار، حالتی نفسانی و قلبی است که تمام وجودها را به خود معطوف می‌کند و نمی‌گذارد جلب و جذب امور خارجی و بیرونی شویم.
کسی که به راستی و صدق در حال انتظار است، هرگز اسیرگناهان، وسوسه‌ها وجاذبه های اطرافش نمی‌شود و نمی‌تواند ساعتی دور از یاد و ذکر محبوب، مشغول جاذبه‌ها باشد.امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «انَّ لِصاحِبِ هذا الأمرِ غَیبَةً المُتَمَسَّکُ فیها بدینهِ کالخارِطِ للقَتادِ ثُمَّ قالَ هَکذَا بَیَدِهِ فَأیُّکُم یُمسِکُ شُوک القتادِ بِیدِهِ!؟ ثم أطرَق مکِیّاً مَلِیّاً ثم قال: انَّ لِصاحِبِ هذا الأمرِ غَیبَةً فَلیَتَقِّ الله عَبدٌ وَ لیَتَمَسَک بِدینِهِ» (15)
امام جواد علیه السلام نیز می‌فرمایند:«اذا ماتَ البنی عَلِیٌّ بَدَا سِراجٌ به عدهُ ثُمَّ خَفِیَ. فَوَیلٌ لِلمُرتَابِ وَ طُوبَی لِلغَریبِ الفَارِّ بِدینِهِ! ثُمَّ یَکُونُ بَعدَ ذلِکَ أحداثٌ تشیبُ فِیهَا النّواصِیَ وَ یَسیرُ الصُّمُّ الصَّلابُ» (16)؛ «زمانی که فرزندم علی از دنیا رفت، پس از او چراع نورانی و روشنی می‌آید و بعد مخفی می‌شود. پس وای بر کسی که به شک افتد و خوشابه حال غریبی که دین خود را برداشته، فرار کند! سپس به دنبال این‌ها، پیش‌آمدهایی روی دهد که در آن بر پیشانی‌ها، نقش پیری می‌نشیند و کوه های سخت و سنگین از جای کنده می‌شود.»
در این حدیث به دو دسته از انسان‌ها در زمان غیبت اشاره شده است. یکی عده ای که به تعبیر امروزی، دین سکولاریزه دارند؛ دینی که به امور دنیای آنان خوب جواب می‌دهد و منافات با دنیایشان ندارد! اینان مرتاب به امام زمان اند؛ یعنی منتظر نیستند. دسته‌ای دیگر کسانی هستند که غریب اند و دینشان را برمی داردند و از جلوات پر زرق و برق دنیای مدرن فرار می‌کنند. اما چرا غریب‌اند؟ زیرا منتظر واقعی امام، سمت و سوی حرکتش با ذائقه‌ی عموم مردم سازگار نیست؛ درنتیجه غریب، ناشناخته و تنها می‌ماند و به تعبیر قرآن مستضعف می‌شود و البته مشمول این بشارت حق که: «وَ نُریدُ أن نَمُنَّ عَلَی الّذینِ استُضعِفُوا فِی الأرض وَ نَجعَلَهُم ائمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارثین» (17)؛ «و اراده کرده‌ایم بر مستضعفین در زمین، منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم. چنین کسی چه بمیرد و چه بماند، در حکومت حضرت است.»

امتداد انتظار در برزخ

از مفضّل بن عمر نقل شده است که درخدمت امام صادق علیه السلام، از قائم علیه السلام و کسانی از شیعیان که در حال انتظار او می‌میرند، یاد کردیم. امام صادق علیه السلام فرمودند: «إذا قَامَ اُتِیَ المُؤمِنُ فی قَبرِهِ؛ فَیُقالُ لَهُ: یا هَذا، إنّه قَدظَهَرَ صَاحِبُکَ؛ فَإن تَشَأ أن تَلحَقَ بِهِ، فَالحَقَ وَ إن تَشَأ أن تُقِیمَ فِی کَرَامَةَ رَبِّکَ فَأقِم» (18)؛ «هنگامی که [قائم علیه السلام] قیام کند، بر سر قبر مؤمن می‌آیند و به او گفته می‌شود: ای فلانی! همانا [امام و] صاحبت ظهور کرده است؛ اگر می‌خواهی به او ملحق شوی، پس ملحق شو و اگر می‌خواهی نزد کرامت پروردگارت مقیم باشی، پس اقامت کن.»
آری؛ منتظر نه تنها در دنیا، که در برزخ هم منتظر است! منتظر است تا امامش بیاید و او را از قبر بیرون بکشد و در رکاب مولایش باشد. او مُرده است، ولی اگر بخواهد با شمشیرِ کشیده و نیزه‌ی افراشته از قبر می‌خیزد:
«اللّهم ان حالَ بینی و بَینَهُ المَوت الّذی جَعَلتَهُ عَلی عِبادِکَ حتماً مَقضِیِّاً فَأخرِجنی مِن قَبری مُؤتَزِراً کَفَنِی شاهراً سَیفِی، مُجَرِّداً قَناتِی مُلَبِّیاً دَعوَةَ الدّاعِی فِی الحاضِرِ وَ البادِی» (19)؛ «پروردگارا، اگر میان من و او موتی که بر تمام بندگانت قضای حتمی قرار داده‌ای، جدایی افکند، پس مرا از قبرم برانگیز، در حالی که کفنم را ِازار خود کرده و شمشیرم را از نیام برکشیده و لبیک گویان دعوتش را که بر تمام مردم شهر و دیار عالم است اجابت کنم.»
عده ای هستند که در ظاهر زنده‌اند، ولی در حقیقت مرده‌اند؛ چون علی رغم اینکه خود را منتظر می‌دانند، منتظر نیستند. عده‌ای هم هستند که مرده‌اند، ولی در اص

انتظار، آفت زدایی از شیعیان و عموم مردم

آخرالزمان دوران، ناپایداری جهان و تسلط ظلم بر عالم هستی است. در این زمان است که بسیاری از مشکلات و سختی‌ها فرا روی مسلمانان به ویژه، شیعیان و محبین آن حضرت قرار می‌گیرد که منتظر را وامی دارد که برای فتح و گشایش ناگواری‌ها سخت در تلاش و کوشش باشد و در انتظار حجّتی قرار گیرد که می‌آید تا همچون باغبان صالح و سالم علف‌های هرزۀ پیچیده شده در اطراف شیعیان را بزداید و قدرت والایی را به آن‌ها ببخشد تا آن‌ها خود با استعداد درونی خویش در آینده‌ی نزدیک وجودشان را از لوث ناپاکی‌ها خالی نمایند. مشکلات و سختی‌های مادّی آخرالزمان چیزی جز حیرت و سرگردانی و بی سامانی چیزی دیگر به همراه ندارد از این رو آن کسی که در انتظار به سر می‌برد و می‌داند که فقط محبت خداست که قدرت دارد تمام این سرگردانی‌ها را به توقف گاه آرامش و اطمینان خاطر مبدّل سازد.
امام سجاد (علیه السلام )فرمودند: «إذا قامَ قائمنا أذهَبَ الله عَن شیعَتِنا العاهَه و جَعَل قلُوبَهُم کَزُبَرِ الحدیدِ وَ جَعَل قُوَّة الرَّجُلِ مِنهُم قُوَّةَ أربعینَ رَجُلاً وَ یَکُونُونَ حُکّام الأرضِ وَ سَنامَها» (20)؛ «زمانی که قائم ما قیام کند خداوند آفت را از شیعیان مابزداید و دل‌های آنان را چون پاره‌های (سخت و تزلزل ناپذیر) کند و هر مرد آنان را قدرت چهل مرد دهد. آنان فرمانروا و سالار جهان خواهند بود.»
حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:
«بِمَهدّینا تُقطَعُ الحُجَجُ، فَهُوَ خاتِمُ الأئِمَّةِ وَ مُنقِذُ الأُمَّةِ و مُنتَهَی النُّور» (21)؛ «با مهدی حجت‌ها تمام می‌شود، او پایان بخش امامان و نجات بخش امت و منتهای نور است.»
بنابراین برکت وجودی امام عصر علیه السلام آنقدر فراوان است که امتی را نجات بخش است و تحولات عظیم را با شعاع نورش شامل حال آن‌ها خواهد نمود.
در دعای افتتاح می‌خوانیم: «اللّهُمَّ إنّا نَشکُوا إلَیکَ فَقَد نبیِّنا صَلواتُکَ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ غَیبَةَ وَلِیِّنا»؛ «خدا ما به سوی تو، از دوری پیغمبران (صلواتت بر او و آل او) و غایب بودن ولی‌مان شکایت می‌کنیم.»
ل زنده‌اند؛ اگرچه مرده‌اند، ولی منتظرند و روزی خواهند آمد.

انتظار، آفت زدایی از شیعیان و عموم مردم

آخرالزمان دوران، ناپایداری جهان و تسلط ظلم بر عالم هستی است. در این زمان است که بسیاری از مشکلات و سختی‌ها فرا روی مسلمانان به ویژه، شیعیان و محبین آن حضرت قرار می‌گیرد که منتظر را وامی دارد که برای فتح و گشایش ناگواری‌ها سخت در تلاش و کوشش باشد و در انتظار حجّتی قرار گیرد که می‌آید تا همچون باغبان صالح و سالم علف‌های هرزۀ پیچیده شده در اطراف شیعیان را بزداید و قدرت والایی را به آن‌ها ببخشد تا آن‌ها خود با استعداد درونی خویش در آینده‌ی نزدیک وجودشان را از لوث ناپاکی‌ها خالی نمایند. مشکلات و سختی‌های مادّی آخرالزمان چیزی جز حیرت و سرگردانی و بی سامانی چیزی دیگر به همراه ندارد از این رو آن کسی که در انتظار به سر می‌برد و می‌داند که فقط محبت خداست که قدرت دارد تمام این سرگردانی‌ها را به توقف گاه آرامش و اطمینان خاطر مبدّل سازد.
امام سجاد (علیه السلام )فرمودند: «إذا قامَ قائمنا أذهَبَ الله عَن شیعَتِنا العاهَه و جَعَل قلُوبَهُم کَزُبَرِ الحدیدِ وَ جَعَل قُوَّة الرَّجُلِ مِنهُم قُوَّةَ أربعینَ رَجُلاً وَ یَکُونُونَ حُکّام الأرضِ وَ سَنامَها» (20)؛ «زمانی که قائم ما قیام کند خداوند آفت را از شیعیان مابزداید و دل‌های آنان را چون پاره‌های (سخت و تزلزل ناپذیر) کند و هر مرد آنان را قدرت چهل مرد دهد. آنان فرمانروا و سالار جهان خواهند بود.»
حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند:
«بِمَهدّینا تُقطَعُ الحُجَجُ، فَهُوَ خاتِمُ الأئِمَّةِ وَ مُنقِذُ الأُمَّةِ و مُنتَهَی النُّور» (21)؛ «با مهدی حجت‌ها تمام می‌شود، او پایان بخش امامان و نجات بخش امت و منتهای نور است.»
بنابراین برکت وجودی امام عصر علیه السلام آنقدر فراوان است که امتی را نجات بخش است و تحولات عظیم را با شعاع نورش شامل حال آن‌ها خواهد نمود.
در دعای افتتاح می‌خوانیم: «اللّهُمَّ إنّا نَشکُوا إلَیکَ فَقَد نبیِّنا صَلواتُکَ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ غَیبَةَ وَلِیِّنا»؛ «خدا ما به سوی تو، از دوری پیغمبران (صلواتت بر او و آل او) و غایب بودن ولی‌مان شکایت می‌کنیمشکایت ما از سر فرو رفتن در «غمة»؛ یعنی گرفتاری سنگین است که بسیاری زیر آن مشکلات خم شدند و به بیراهه رفتند و عده‌ای منکر امام علیه السلام شدند در این حال سر بر آوردن به برطرف کردن این گرفتاری با ظهور ولی الله العظم علیه السلام صورت می‌پذیرد.
«اللّهم اکشِف هذهِ الغُمَّة عن هذهِ الأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عجِّل لَنَا ظُهُورهُ...» (22)؛ «خداوندا با حضور حضرت حجت علیه السلام این گرفتاری را از این امت برطرف کن و ظهور او را برای ما نزدیک کن.»

انتظار در پرتو تلاش برای محوریت دین

گذشت زمان و آمیخته شدن بسیاری از افکار و عقاید شخصی و خرافات گرفته شده به مسائل مذهبی و دراز شدن دست مفسده‌جویان به سوی تعالیم آسمانی، اصیل بودن پاره ای از قوانین الهی از دست می‌رود و دین دستخوش تغییرات زیانبخش می‌گردد. برای اینکه اصالت آیین الهی و محوریت دین مداری در جامعه مصون از هر آسیبی شود باید این رشته به وسیلۀ یک پیشوای معصوم ادامه یابد.
منتظر خالص و صادق در انتظار دیانت بی شائبه و قانون خالص به دور از تحریف‌ها، پیرایه‌ها و خرافات و یا اضافات و نوآوری‌هاست.
در دعای ندبه چنین می‌خوانیم: «أینَ مُحیِی مَعالم الدّینِ وَ أهلِهِ»؛ «کجاست آن کسی که آثار و نشانه های دین و أهل آن را زنده می‌کند.»
«أینَ أعلامُ الدین وَ قَواعِدُ العلم»؛ «کجایند آن نشانه‌ها و راهبران دین و پایه‌ها و ستون‌های دانش.»
«أینَ المُؤمَّلُ لِإِحیاء الکتاب وَ حُدُودِه»؛ «کجاست آن کسی که برای زنده کردن قرآن و حدود آن، آرزو شده است؟»
این عبارت بیانگر این است که انتظار نه تنها درموضوع حضور یک انسان کامل برای اجرای منویات سیاسی است، بل��ه معرفی و اجرای دین خالص و ناب نیز در دستور کار آن منجی آسمانی است.
یا در دعای افتتاح از درگاه الهی درخواست می‌کنیم: «اللّهُمَّ اجعَلهُ الدّاعِیَ إلی کِتابِکَ وَ القائِمَ بِدینک...»؛ «خداوندا او را خواننده به سوی کتابت و قائم بر دینت بگردان.»

انتظار، قِوام مثبت اندیشی و مثبت رفتاری

یکی از معضلات بشر امروزی ابتلاء روحی و روانی، منفی اندیشی، تاریک بینی و بدبینی نسبت به خود، دیگران و تاریخ است. در صورتی که انسان به این رذیله اخلاقی یا بیماری روانی دچار شود، به فردی بی فایده، منفی گرا و نامطلوب تبدیل خواهد شد، اما در صورت حاکمیت مثبت اندیشی و خوش بینی به خود و آینده ثمرات گوناگونی مانند تلاش فراگیر و همیشگی و سلامت روابط فردی و اجتماعی را به دنبال خواهد داشت؛ بر همین اساس باید به دنبال راه حل‌هایی بود که ضمن پرهیز از سراب اندیشی و ارزوگرایی و تخیل گرایی، به یک خوش بینی واقع معقول دست پیدا نمود و این حاصل نمی‌شود مگر با اندیشه و اعتقاد به منجی و مهدویت و تقویت فرهنگ انتظار. (23)

انتظار دائمی در نگرش منتظر

منتظران حجت خدا بدون آنکه تردید و شکی به دل راه دهند منتظر ظهور امام خویش به سر می‌برند و با ایقان به حضرت مهدی علیه السلام طولانی بودن غیبت را بر خود آسان جلوه می‌دهند و فقط دوست دار ایشان بوده و از آن حضرت پیروی می‌کنند.
عن الصادق علیه السلام اذا اصَبَحتَ و أمسَیتَ لاتَری فِیه اِماماً مِن آل محمد علیهم السلام فَأحَبَّ مَن کُنتَ تُحِبُّ وَ أبغِض مَن کنتَ تُبغِضُ وَ والِ مَن کُنتَ تَوالی و انتَظِر الفَرجَ صَباحاً وَ مَساءً (24)؛ «اگر زمانی قرار گرفتی که به امامی از آل محمد علیهم السلام دست نیافتی، هر که را قبلاً دوست داشتی (از ائمه گذشته) دوست بدار و هر که را از دشمنانشان دشمن داشتی دشمن بدار و از هر که پیروی نمودی پیروی کن و هر صبح و شام در انتظار فرج باشد.»
انتظار در این روایت برای منتظران حقیقی آن حضرت به صورت استدام و دائمی بیان گردیده است و هر آن کس که دوستدار ایشان است برایش صبح و شب فرقی نمی‌کند دائماً در انتظارش نشسته تا گم شده‌اش را پیدا نماید.

مقدمات انتظار

بزرگان، چهار عامل را به عنوان مقدمات انتظار و شروطی که به واسطه‌ی آن، فرد منتظر شناخته می‌شود، نام برده‌اند:

الف. یقین داشتن به وقوع چیزییقین یعنی انسان، وقوع چیزی را قطعی بداند و هیچ شک و تردیدی در آن نداشته باشد. در این صورت حالت انتظار، خود به خود در او ظهور خواهد کرد؛ لذا هرچه علم فرد از علم الیقین به عین الیقین و حق الیقین برسد، حالت انتظار، قوی‌تر، یقینی‌تر، مطمئن‌تر و تأثیرگذارتر می‌شود؛ و مراتب بالای یقین به امام، همان معرفتی است که فرموده‌اند:
«مَن ماتَ وَ لَم یَعرِف إمامَ زَمانِهِ، ماتَ میتَةً جاهِلیَّةً» (25)؛ «همانا هر که بیمرد و امام زمانش را نشناسد بر مرگ جاهلیت مرده است.»
یقین غیر از ایمان است و صاحب المیزان، آن را علمی می‌داند که هیچ شک و تردیدی در آن راه نداشته باشد. (26)
فرق ایمان و یقین، در این است که در کمال ایمان، قلب قبول می‌کند، شک برطرف می‌شود و اخلاصش، شرک را کنار می‌زند؛ و در یقین، همان باور و ایمان را می‌چشد، ادراک می‌کند و متخلق می‌شود. برای مثال، فرض کنید فرد تشنه، در ایمانش به آب آن را به عنوان مایع زلالی که از دو عنصر تشکیل شده و خاصیتش سیراب کنندگی است، می‌شناسد. او خواص آب را شناسایی می‌کند و این شناخت را به باور قلبی خود می‌دهد که: اگر من تشنه‌ام، هیچ چیز جز آب، سیرابم نخواهد کرد. تا اینجا طالب می‌شود که سراغ آب برود. اما هنوز طرف آ ب نرفته و فقط به وجود مایعی در خارج که او نیازمند به آن است، عالم شده و این نیاز به باورش نشسته؛ که همان ایمان است. اما وقتی آب را می‌نوشد و از طریق خون بر تمام سلول‌های بدنش می‌رساند، گوارا بودن آن را در تأثیراتی که در خونش و در تمام اعضا و جوارحش می‌گذارد، می‌چشد. یعنی همه چیزش از آب، متأثر می‌شود و در وجود خود با تک تک سلول‌هایش حقیقت آب را احساس می‌کند که این «یقین» می‌شود.

ب. نزدیک دانستن وقوع آن چیز

دومین مقدمات انتظار، آن است که وقوع منتظَر را نزدیک ببیند. این امر سبب می‌شود منتظِر، سهل انگاری را کنار بگذارد و به سرعت، خود را برای آن آماده کند و شرایط لازم را فراهم نماید؛ تا جایی که اگر هر لحظه، منتظرِ آن امر در لحظه‌ی بعد باشد، دائماً آماده و مهیّا برای وقوع آن است.
عده ای بر این باورند که حضرت تا هزاران سال دیگر نخواهد آمد و دچار یأس و ناامیدی شده، زندگی را بر خود و اجتماع اطراف خود سخت می‌نمایند، در حالی که طولانی فرض کردن غیبت، خود نوعی زمان گذاشتن است که به شدت از آن نهی شده است. یک دلیل تعیین نکردن زمان برای ظهور، این است که ما هر لحظه منتظر باشیم و شب و روز به امید شنیدن صحیه‌ی آسمانی به سر بریم. اگر ما ظهور حضرت را دور تصور می‌کنیم، از آن روست که انتظارمان غلط است. دور انگاشتن ظهور، ضدّ انتظار است و ناامیدی را در وجود انسان ایجاد می‌کند؛ لذا مسلماً افرادی که ظهور را دور می‌بینند حالت انتظار در وجودشان کم و نوعی دل سردی در آنان حاکم است. اما کسی که آمدن امام را قریب الوقوع می‌داند، حالت انتظارش قوی و در نتیجه دائماً در نشاط و شوق است. انتظار قوی هم موجب دقت می‌شود، مراقبه و تطهیر را در وجود بالا می‌برد. بر عکس، هر چه انتظار، ضعیف‌تر باشد، بی‌توجهی و بی دقتی بیشتر است.

ج. دست داشتن وضعیتی که منتظرش هستیم

سومین عنصر، انتظار، شناخت کیفیت حاکمیت و سیره ی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و عملی حضرت است که آن وضعیت را مطلوب و محبوب انسان می‌کند؛ چه اگر کسی نسبت به این مسئله، غلط فکر کند و در شنیده‌ها و تصورات عامیانه‌ی خود بماند، واقعاً منتظر آمدن حضرت نمی‌شود. مثلا ًکسی که می‌پندارد حضرت ظهور می‌کند همه را گردن می‌زند، هرگز نمی‌تواند منتظر ظهور دولت او باشد!
لذا باید تک تک ما، خود را مسئول بدانیم که جَلَوات زیبای حکومت حضرت را بشناسیم و وقوع و شرایط ظهور این امر الهی را دوست بداریم؛ زیرا در این صورت، انتظارمان برای رسیدن به آن بیشتر می‌شود.

د. دوست داشتن آن که خبر از آمدنش داده‌اند

چنین دوست داشتنی جز از طریق معرفت حاصل نمی‌شود و این معرفت هرچه بیشتر باشد، انتظار بیشتر است.

صفات منتظران

1.قائلین به امامت حضرت مهدی علیه السلام

انتظار زمانی به صورت ساختمان کامل درمی آید که تمام مصالح این ساختمان صحیح و سالم بر سر جای خود قرار گرفته شده باشند. یکی از آن مصالح که در شکل گیری انتظار نقش اساسی و مهم را ایفا می‌نماید «شناخت امام و اعتقاد به امامت» است. همانطور که در کلام امام سجاد علیه السلام آمده است:
«أنَّ اهلَ زمانِ غیبةٌ القائلون بإمامَتهِ، المُنتَظّرونَ لِظُهُورِهِ افضلُ أهلِ کُلِّ زمان» (27)؛ «همانا مردم زمان غیبت حضرت مهدی علیه السلام که به امامت او قائل باشند و در انتظار ظهورش به سر برند برتر از مردم هر زمان دیگرند»
بنابراین تا شناخت و آگاهی و اعتقاد راسخ نسبت به امام عصر علیه السلام وجود نداشته باشد ساختار انتظار محقق نخواهد شد.
آری، با چنین دیدگاهی است که منتظر می‌تواند آماده سازی خویش و جامعه‌اش را برعهده بگیرد و به سمت فرج در حرکت باشد.

2.داشتن کرامت و برتری اخلاقی

قرآن کریم می‌فرماید: «اتقوالله ما استطعتم» (28) یعنی پرهیزگاری کنید خدا را به قدری که قدرت دارید. تقوی یک موضوع واقعی است که در قلب انسان است و مربوط به ظواهر نیست، بنابراین معیار کرامت انسانی چیزی جز «پاکدامنی و تقوی» نخواهد بود.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَن سَرَّ أن یکونَ مِن أصحابِ القائِمِ فلینتظر و لیعمل بالوَرعِ و محاسِنَ الأخلاقِ وَ هُوَ منتظِر» (29)؛ «هر کس دوست بدارد از اصحاب و یاوران قائم علیه السلام باشد باید انتظار بکشد و بر اساس پرهیزکاری و نیکوی اخلاق رفتار نماید: درحالی که چشم انتظار ظهور است.»
بنابراین در تصور نمی‌گنجد کسی به فضائل و کرامت انتظار دست یابد ولی تقوا را پیشه خود نساخته باشد. کسانی که فقط کلام خود را بر این قرار می‌دهند که ما منتظران حضرت مهدی علیه السلام هستیم ولی بدون رعایت و اصول اسلام و تقوای درونی و بیرونی می‌خواهند حاصلی از انتظار برداشت نمایند، سخت در اشتباه هستند. گشودن پنجره ای درونی به فرج حضرت مهدی علیه السلام مستلزم تقوا و پاکدامنی است که شخص منتظر باید ملکه‌اش شده باشد و حق تقوا را در حد عالی به انجام رسانیده باشدتا نام منتظر بر او قرار دهند، بنابراین از صفات بارز منتظران ظهور حضرت مهدی علیه السلام تقوا و پاکدامنی و کرامت اخلاقی است.

اطاعت پذیری

در انتظار نشستن، با اعتقاد به ولایت و رهبری امام معصوم علیه السلام، بر می‌تابد که شخص منتظر خواسته‌اش را درخواستۀ مولای خویش فنا کند و معیار دوستی خویش را در فرمان پذیری از حضرتش بطلبد. پیامبر (صلی الله علیه وآله )فرمودند: «طُوبی لِمَن أدرَکَ قائمَ أهلَ بیتی و هو یأتَّمُ بِهِ فی غَیبته قَبلَ قِیامِهِ وَ لیَتَوَلّی اولیائهُ وَ یُعادَیَ أعدائه» (30) خوشا به حال آنان که قائم خاندان مرا درک کرده و در زمان غیبت و قبل از قیامش به او تأسی می‌جویند. دوستانش را دوست می‌دارند و با دشمنانش دشمن هستند. تسلیم شدن به امام علیه السلام، بالاتریین بندگی خدا و روح همه اعمال عبادی است و خداوند بیش از هر چیز به همین اعتقاد و قبول ولایت و فرمان پذیری و اطاعت محض از امام معصوم علیه السلام بندگی می‌شود.
تفاوت در اطاعت پذیری، تفاوت در رفتار را را به دنبال دارد. کسانی که در اطاعت از امام معصوم به صورت عوامانه عمل می‌نمایند؛ یعنی گاهی از امام معصوم و گاهی ازنفس خویش، این‌ها دچار تزلزل رفتاری شده نمی‌توانند اثرات حقیقی انتظار را دریابند. وقتی در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم «مقدّمکم امام طلبتی و حوائجی و ارادتی فی کل احوالی و اموری» (31)؛ «و شما را در همه حالات و کارهایم پیش روی خواسته و حاجات و اراده‌ام قرار داده‌ام.» یعنی اراده‌ی امام معصوم علیه السلام را بر اراده‌ی خود طلب او را بر طلب خود، مقدم کنیم. آنچه را که او برای ما می‌خواهد، بر آنچه که ما برای خود می‌خواهیم، مقدم کنیم. آری آنچه امام علیه السلام برای ما می‌خواهد، ریشه در حب و عشق دارد؛ اما آنچه ما از امام علیه السلام می‌خواهیم، ریشه در نیاز و فقر است. بنابراین ریشه‌ی تمام هلاکت‌ها را می‌توان در عدم فرما�� پذیری جستجو نمود.

منتظران حقیقی سرشار از معرفت

امروز منتظران حضرت مهدی علیه السلام طپش‌های قلبشان در انتظار موعودی است که انسان‌های پاک سرشت و مطهر وعدۀ آمدنش را به جهانیان اعدام داشته‌اند. اگر می‌خواهیم منتظران راستین حضرتش باشیم باید گرد و غبار دوری از معرفت ایشان را از وجود خاک بزدایم تا از حقیقت امام بهره گیری نمائیم. آری، تا پرده‌ی جهل از دل‌ها بر ما برداشته نشود و جان ما اسماء الهی را کنکاش نکند به معرفت دست نمی‌یابد.
«منتظران واقعی کسانی اند که خداوند به آن‌ها عقول و معرفتی داده که غیبت برای آنها به منزله حضور شده است. حکومت‌های سلطه‌گر و مقامات دنیای وجود آنان را سرشار از محبت نکرده و در چشم آنان ننشسته است، زیرا می‌دانند همه این‌ها برای بشریت فتنه‌ای بیش نیست و می‌خواهند آدمی را مسخ نمایند و به این باور رسیده‌اند که تنها کسی می‌تواند خیرخواه انسان باشد که طمعی در او نداشته باشد و بر ارزش او واقف باشد و او همان حجت الهی است.» (32)

منتظر در خون غلطان

آنچه از سیره ی قولی و فعلی ائمه علیهم السلام برمی آید، این است که آن‌ها هم منتظر بوده‌اند و ما را نیز به این مطلب، به یار سفارش کرده‌اند. از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «مَن ماتَ مِنکُم عَلی هذا الأمرِ مُنتَظِراً لَهُ کانَ کَمَن کانَ فِی فُسطاطِ القائم علیه السلام» (33)؛ «هر کس از شما با اعتقاد به این امر بمیرد در حالی که منتظر آن باشد، مانند کسی که در خیمه‌ی قائم علیه السلام باشد.» یعنی انتظار آن قدر اهمیت دارد و زیباست که هر کس در حال انتظار فرج بمیرد، همچون کسی است که در خیمه‌ی حضرت حجت علیه السلام بوده است.حضرت رضا علیه السلام فرموده‌اند:
«ما أحسَنَ الصَّبرَ وَ اِنتظارَ الفَرَجِ! أمّا سَمِعتَ قَولَ اللهِ عَزّوجَلَّ: وَ ارتَقِبُوا إنّی مَعَکُم رقیب» (34) «فَانتَظِروُا انّی مَعَکُم مِنَ المُنتظرینَ!؟»(35)
صبر و انتظار فرج چه نیکوست! آیا سخن خدای تعالی را نشنیده ای که فرمود: چشم به راه باشید که من نیز با شما چشم به راهم و فرمود: منتظر باشید که من نیز با شما از منتظرانم!؟
امام رضا علیه السلام این آیات را ناظر به انتظار فرج حضرت مهدی علیه السلام می‌دانند و در حقیقت با این دو آیه، منتظِر را از صفات حق تعالی و خدا را منتظر حضرت حجت علیه السلام معرفی می‌کنند. یعنی خداوند، سنن و اسباب و علل را برای ظهور حضرت آماده می‌کند؛ پس چه زیباست انسان هم با پروردگارش همگام شود و چون خدا رقیب است، او هم مصداق «وَ ارتَقَبُوا» باشد. حتی خود امام عصر علیه السلام هم جزء منتظران است؛ چرا که وقتی خدا امر می‌کند «فَانتَظِروا» اولین مطیع این امر و منتظرتر از همه، خود امام علیه السلام است.
منتظر امام، باید مثل خود او باشد؛ وگرنه آنان که ادعای انتظار می‌کنند ولی قدم جای قدم‌های مولایشان نمی‌گذارند، معلوم نیست فردا از مطیعان ایشان باشند یا نه (36)
امام صادق علیه السلام در حدیثی از پدرانش و آن‌ها از حضرت علی علیه السلام نقل کرده‌اند:
«المُنتَظِر لإمرِنا کَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سبیلِ الله» (37)؛ «منتظر امر ما مانند کسی است که در راه خدا، در خون خود بغلتد.»
منتظر حقیقی باید هرچه از عدّه و عُدّه در توان دارد، آماده کند. باید در جبهه های مخالفت‌های درونی و بیرونی بجنگد؛ یعنی مدام خون دل بخورد و با موانع مبارزه کند. چنین منتظری مانند آن است که به خون خود در راه خدا غلتیده است.

منتظر امروز، فرمانبردار فردا

امام صادق علیه السلام در حدیثی می‌فرمایند: «طُوبَی لِشیعَةِ قائِمَنا المُنظَرینَ لِظُهُورِهِ فی غَیبَةِ وَ المطیعینَ لَهُ فی ظُهُورِهِاولئک اولیاءُ اللهِ الّذین» لاخوفٌ علیهم وَ لاهُم یَحزَنُون (38)؛ «خوشا به حال شیعیان قائم ما که در حال غیبتش انتظار ظهورش را دارند و در حال ظهورش فرمانبردار او هستند. آنان دوستان خدا که نه ترسی دارند و نه اندوهگین می‌شوند.»
این حدیث بیان می‌کند که منتظر امروز، فرمانبردار فرداست؛ و لیکن منتظری که امروز بدون احساس دست روی دست گذاشته و هیچ توجهی به دشمن خارجی که با تجهیزات جنگی و فرهنگی غربی هجوم می‌آورد، توجه دارد و نه از هجوم پیوسته‌ی شیطان و نفس درونش باخبر است، چگونه می‌تواند در دوران ظهور فرمانبردار باشد؟
اگر امامش به او دستور دهد که همه هستی‌ات را رها کن و در میدان جنگ وارد شو، چه خواهد کرد؟ اگر منتظر، امروز آمادگی پیدا نکند، خود را به زندگی و خوشی‌های دنیوی عادت دهد و روح حماسی در درونش ایجاد نشود، هرگز نمی‌تواند فردا مطیع امام باشد تا اگر لازم شد، همه چیزش را رها کند! جوانی که امروز به اصطلاح غلط جوانی می‌کند و خود را در همه چیز آزاد می‌گذارد، فردا چگونه فرمانبردار امام خواهد بود؟

نتیجه

انتظار، همه ابعاد وجودی انسان را تحت الشعاع قرار داده همه مناسبات او را فرا می‌گیرد و این انتظار است که می‌تواند انسان را در تحقق عدالت جهانی به کمال مطلوب برساند. ونیز انتظار انسان را به آرامش گاه نپذیرفتن می‌کشاند تا زیر بار هر ظلم و ستمی نرود و هر طاغوتی را تحمل ننماید.

پی‌نوشت‌ها:

؛ 1. بحارالأنوار، ج 74، ص 143، ح 26.
2. همان، ج 52، ص 140، ح 50.
3. الغیبة، نعمانی، ص 158، ح 3.
4. ر.ک: خورشید مغرب، ص 260،261.
5. سوره آل عمران، آیه 200.
6. الغیبة، نعمانی، ص 27.
7. اصول کافی، ج 8، ص 382.
8. ر. ک: توهم دیدار امام زمان علیه السلام، ص 369.
9. جزوه بصیرت و انتظار فرج، طاهرزاده، اصغر، ص 13.
10. کافی، ج 2، ص 23ـ22.
11. همان.
12. بحارالانوار، ج 51، ص 156.
13. غیبة نعمانی، ص 207ـ206.
14. معرفت نور تا عصر ظهور، ص 57 و 58 و 59.
15. کافی، ج 1، ص 336ـ335.
16. غیبة نعمانی، ص 186.
17. سوره قصص، آیه 5.
18. بحارالأنوار، ج 53، ص 92ـ91.
19. مفاتیح الجنان، دعای عهد.
20. میزان الحکمه، ج 1240.
21. همان.
22. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 904.
23. انتظار و وظایف منتظران، ص 75(با کمی تغییر).
24. بحار، ج 52، ص 133.
25. وسائل الشیعه، ج 16، ص 246.
26. ترجمه تفسیر المیزان، ج 6، ص 106.
27. بحار، ج 52، ص 122، ح 4.
28. همان.
29. بحارالأنوار، ج 52، ص 140، ح 50.
30. بحارالأنوار، ج 51، ص 72.
31. زیارت جامعه کبیره.
32. علی و پایان تاریخ، ص 83.
. علی و پایان تاریخ، ص 83.
33. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 644.
34. این عبارت سه بار در قرآن کریم آمده است.
35. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 645.
36. معرفت نور تا عصر ظهور، ج 2، ص 152ـ151.
37. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 645.
38. کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 357.منابع
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. الغیبة نعمانی ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، نشر صدوق، چاپ اول 1379 ق.
4. بحارالأنوار، مجلسی محمد باقر، نشراحیاء التراث، چاپ دوم، سال 1403 ق.
5. کافی، یعقوب کلینی، محمدبن، نشر اسوه، چاپ چهارم، سال 1379 ش.
6. میزان الحکمه، ری شهری، محمد، نشر دار الحدیث، چاپ سوم، سال 1381 ش.
7. انتظار و وظایف منتظران، نیلی پور، مهدی، نشر مرغ سلیمان، چاپ چهار، سال 1387 ش.
8. وسائل الشیعه شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، نشر آل البیت، چاپ اول، سال 1409 ق.
9. کمال الدین و تمام النعمه ابن بابویه، محمد بن علی، نشراسلامیه، چاپ دوم، سال 1395 ق.
10. خورشید مغرب، حکیمی، محمدرضا، نشرفرهنگ اسلامی، چاپ هجدهم 1380 ش.
11. توهم در دیدار امام زمان، میرزائی، فاطمه، نشر موسسه سائحات، چاپ اول، سال 1387 ش.
12. معرفت نور تا عصر ظهور، میرزائی، فاطمه، نشر فکرآوران، چاپ اول،1387 ش.

جمعه 21/7/1391 - 9:36
تاریخ
 

عاشورا در چند نگاه

عاشورا در چند نگاه
  هر حادثه یا صح

عاشورا در چند نگاه

عاشورا در چند نگاه

نه اى را مثل یک تابلو نقاشى مى توان از زوایاى مختلفى دید. مى توان نگاهى گذرا بر آن افکند و مى توان فراتر از سطح ، به اعماق پرداخت و ژرف نگرانه در آن تامل کرد.مى توان حادثه و تابلویى را از یک بُعد دید و مى توان زوایاى مختلف را در تماشاى آن لحاظ کرد. برخى از صحنه ها و حوادث و تابلوها در اندرون خویش اساساً چند لایه و چند بعدى هستند. براى رویت بایسته ى اینها باید نگاهى چند بُعدى داشت، چرا که از یک منظردیدن ِ اینها سر از سطحى نگرى در مى آورد و راه درک صحیح آنها را بر ما مى بندد.
حادثه ى جانسوز عاشورا از این دست حوادث چند بعدى و تو در توى تاریخ است که مى توان و باید در آن نگاهى چند بعدى و چند لایه داشت. اساسا آثارى در گزارش عاشورا موفق ترند که واجد نگرشى چند بعدى و ژرف باشند و پدیدآورنده در دریافت خویش از این حادثه به مکاشفه اى عمیق دست یافته باشد. راز ماندگارى آثار جاودانه اى مثل ترکیب بند کمال الدین محتشم کاشانى و ...علاوه بر جنبه هاى زبانى و ساختارى، به حضور همین نگاه چند لایه و چند بعدى مربوط مى شود.
در یک نگاه کلى، شاعران پارسى گو در گزارش واقعه ى طف ، عمدتاً از یکى از این نگاهها یا ترکیبى از آنها برخوردار بوده اند: نگاه عاطفى ، نگاه تاریخى ، نگاه اسطوره اى ، نگاه عرفانى ، نگاه حماسى و نگاه تربیتى.برخى از این نگاهها ، مثل نگرش عاطفى به ماجرا و گرایش به ذکر مصیبت ، نگاه غالب بر آثار عاشورایى است و نگرش حماسى عمدتاَ به دهه هاى اخیر و اوج گرفتن احساسات و تفکرات انقلابى مربوط مى شود.
در اینجا پس از توضیحى مختصر و از سر اجمال به ذکر شواهدى در زمینه هاى یاد شده از شعر فارسى بسنده مى کنیم:
نگاه عاطفى: عاشورا فارغ از هر رویکرد فکرى و فرهنگى که داشته باشیم حادثه اى است بى شک تکان دهنده و جان خراش. این نگاه عمدتاً به همین جنبه سوزناک و تراژیک کربلا ناظر است. نمونه ، ابیاتى است از سیف فرغانى ، شاعر قرن هفتم و هشتم هجرى :
اى قوم در این عزا بگریید
بر کشته کربلا بگریید...
دل خسته ى ماتم حسینید
اى خسته دلان هلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید
یا نعره زنید یا بگریید...
اشک از پى چیست ؟ تا بریزید
چشم از پى چیست ؟ تا بگریید ...
نگاه تاریخى:در این نگاه، شاعر به تحلیل پیشینه واقعه و سلسله حوادثى که بدان منجر شده نگرشى شاعرانه دارد. به عنوان نمونه این ابیات از محتشم قابل تامل است:
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
زان ضربتى که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوى خیرالنسا زدند
پس آتشى ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در حسن مجتبى زدند
و آنگه سُرادقى که ملَک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند...
نگاه اسطوره اى: در این نگرش کربلا به اسطوره هایى چون سیاوش که مظهر مظلومیت و بى گناهى و در عین حال نماد رویش و سرسبزى است پیوند مى خورد. براى نمونه این ابیات از حسین منزوى گویاست:
اى خون اصیلت به شَتکها ز غدیران
افشانده شرفها به بلنداى دلیران
جارى شده از کرب و بلا آمده ، آن گاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران...
خرگاه تو مى سوخت در اندیشه تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه شیران...
نگاه عارفانه: مهم ترین ویژگى رویکرد عارفانه گرایش به تاویل است. عارفان همواره در فراسوى نامها و ظاهرها به دنبال معانى نهفته هستند و مى کوشند هر چیز را به اصل معنوى آن ارجاع بدهند. بر این اساس کربلا سرزمینى محدود در جغرافیایى مشخص نیست. شخصیت هاى ماجرا - اعم از اولیا و اشقیا - هر یک نماد حقیقتى هستند. مثلا "حر" مظهر "نفس کافر" است که در دامان حسین که نماد برتر "نفس مطمئنه" است در مى آویزد و به ایمان و آرامش مى رسد. "شط فرات" از این منظر "شط توحید" و "آب" نماد "حقیقت" و آن گاه که از دستان عباس بن على بر زمین ریخته مى شود " آب تعلق " و وابستگى است.
بهترین و زیباترین گزارش عرفانى از واقعه کربلا را بى تردید باید در گنجینه الاسرار عمان سامانى( شاعر قرن سیزدهم هجرى) دید. از نگاه عمان ، آنچه در کربلا رخ داده نمود عینى واقعه اى است که در حقیقت ، در ازل و در لازمان و لامکان رخ داده است. خداوند که شاهد ازلى است در آغاز به مقتضاى روایت قدسى مشهور "گنجى پوشیده " بود. او عالم را آفرید تا زیبایى خود را افشا کند و سپس به دنبال باده نوشى برآمد تا جام وصال او را لاجرعه سر بکشد و آن رند لاابالى کسى نبود جز وجود سالار شهیدان:
پس جمال خویش در آیینه دید
روى زیبا دید و عشق آمد پدید
مدتى آن عشق بى نام و نشان
بُد معلق در فضاى بى کران
دلنشین خویش ماوایى نداشت
تا در او منزل کند جایى نداشت...
باز ساقى گفت تا چند انتظار؟!
اى حریف لاابالى سر برآر
اى قدح پیما درآ ، هویى بزن
گوى چوگانت سرم ، گویى بزن
چون به موقع ساقیش درخواست کرد
پیر مى خواران ز جا قد راست کرد
زینت افزاى بساط نشاتین
سرور و سرخیل مخموران ، حسین
گفت آن کس را که مى جویى منم
باده خوارى را که مى گویى منم
شرط هایش را یکایک گوش کرد
ساغر مى را تمامى نوش کرد
یاز گفت از این شراب خوشگوار
دیگرت گر هست یک ساغر بیار!...
نگاه حماسى : بى هیچ تردید قیام حسین بن على داراى ظرفیت حماسى بى نظیرى است و از آغاز حوادث دلیرانه بزرگى را در جهان اسلام به وجود آورده است. این نگاه حماسى در قرن اخیر قوت خاصى یافته و کسانى کوشیده اند در جهت بسیج توده ها و برپایى انقلابات سیاسى از آن سود بجویند که از این رهگذر نوعى نگاه سیاسى نیز در ادبیات عاشورایى به وجود آمده است . از نخستین شاعرانى که در روزگار نزدیک به ما به این ویژگى حماسى توجه نشان داده اند اقبال لاهورى است. به عنوان نمونه اى از رویکرد حماسى به عاشورا این سروده را از دفتر گنجشک و جبرئیلمرحوم سید حسن حسینى برگزیده ایم:
در جایگاه تنگ فراموشى / در خواب سرد زنگ /فرو بودم
دستى مرا کشید/ با خون خصم
دستى مرا جلا داد
من/ شمشیر باستانى شرقم
اصحاب آفتاب/ بر قبضه قدیمى من کندند:/"یاران مصطفى/ شمشیر زرنگار/حمایل نمى کنند..."
من/ شمشیر باستانى شرقم:/ پرورده مصاف/بیزار از غلاف !
نگاه تربیتى : عاشورا نمونه اى است از پایدارى انسان در برابر رنجها و مشکلات که نشان مى دهد چگونه مى توان سختیها را نردبان رشد و تعالى کرد و بالاتر از آن، در مصاف مصائب جز زیبایى و لطف ندید و مانند زینب :"ما رایت الا جمیلا " سر داد. اشاره به پیامهاى تربیتى عاشورا را باید در سروده هاى مرحوم على صفایى (عین صاد) نشان داد:
مى دانم/ مى دانم رنجها را چگونه باید نوشید../ یک جرعه مدام از ماتم تو/ گلوى عالمى را گرفته است...
اگر خنده ام دردآلود است/ ملامتى نیست/ که اشکم سرشار از شادى ست
در وسعت سبز تو/ حقارت رنجها را دیده ام!

جمعه 21/7/1391 - 9:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته