• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 242
تعداد نظرات : 19
زمان آخرین مطلب : 3442روز قبل
ورزش و تحرک
توقف منچستر و یووه و پیروزی رئال ، پاری‌سن‌ژرمن و بایرن؛
نتایج بازی‌های لیگ قهرمانان اروپا

تیم‌های فوتبال رئال مادرید، پاری‌سن‌ژرمن و بایرن مونیخ مقابل حریفان خود به برتری رسیدند.
[نتایج بازی‌های لیگ قهرمانان اروپا]

در شب دوم از دور دوم مرحله گروهی لیگ قهرمانان اروپا هشت دیدار از گروه‌های یک تا چهار برگزار شد که در مهم‌ترین مسابقه تیم فوتبال منچستر سیتی میزبان بایرن مونیخ بود.

به گزارش فارس، هر دو تیم در فصل جدید مربیانی جدیدی را روی نیمکت خود داشتند که هم پلگرینی و هم پپ گواردیولا سابقا در اسپانیا تحت عنوان مربیان رئال مادرید و بارسلونا رودرروی هم قرار گرفته بودند.

این دیدار در نهایت با نتیجه به پایان رسید.

فرانک ریبری در دقیقه 7 موفق شد بایرن را یک بر صفر پیش اندازد، در دقیقه 56 نیز مولر اختلاف را دو برابر کرد و روبن در دقیقه 60 نتیجه را 3 بر صفر کرد. نگردو در دقیقه 80 اختلاف را کم کرد و نتیجه 3 بر یک شد.

همچنین بواتنگ از بایرن در دقیقه 86 با دریافت کارت قرمز مستقیم از زمین مسابقه اخراج شد.

نگاهی به سایر دیدارهای برگزار در گروه‌های یک تا چهار می‌اندازیم:

گروه اول:

شاختار دونتسک 1 منچستر یونایتد 1

ولبک 18 برای منچستر؛ تایسون 76 برای شاختار

بایر لورکوزن 2 رئال سوسیداد 1

رولفس 45 و هگلر 90 برای لورکوزن ؛ ولا 51 برای سوسیداد

در این گروه و پس از پایان بازی‌های دور دوم منچستر یونایتد و شاختار با 4 امتیاز اول و دوم هستند و لورکوزن با 3 امتیاز و سوسیداد بدون امتیاز سوم و چهارم هستند.

گروه دوم:

یوونتوس 2 گالاتاسرای 2

دروگبا 36 و بولوت 88 برای گالاتاسرای ؛ ویدال 78 پنالتی و کوالیارلا 87 برای یوونتوس

رئال مادرید 4 کپنهاگن 0

رونالدو 21 و 65 و دی‌ماریا 71 و 90 برای رئال

در این گروه و پس از پایان بازی‌های دور دوم رئال مادرید با 6 امتیاز صدرنشین شد، یوونتوس با 2 امتیاز دوم است و گالاتاسرای و کپنهاگن با یک امتیاز سوم و چهارم هستند.

گروه سوم:

پاری‌سن ژرمن 3 بنفیکا 0

ایبراهیموویچ 5 و 30 و مارکینیوس 25

اندرلخت 0 المپیاکوس 3

میترگلو 17 ، 56 و 72 برای المپیاکو

در این گروه و پس از پایان بازی‌های دور دوم پاری سن ژرمن با 6 امتیاز صدرنشین است، المپیاکوس و بنفیکا با 3 امتیاز دوم و سوم هستند و اندرلخت بدون امتیاز چهارم است.

گروه چهارم:

منچستر سیتی 1 بایرن مونیخ 3

ریبری 7، مولر 56، روبن 60 برای بایرن؛ نگردو 80 برای منچسترسیتی

زسکا موسکو 3 ویکتوریا پلژن 2

توسیچ 19، کیسوکه هوندا 29، رزنیک (گل به خودی) 78 برای زسکا؛ فرانتیسک راتورال 4 و باکس 90 برای ویکتوریا پلژن

در این گروه و پس از پایان بازی‌های دور دوم بایرن مونیخ و زسکا موسکو با 6 امتیاز اول و دوم هستند، منچستر سیتی با 3 امتیاز سوم است و ویکتوریا پلژن نیز بدون امتیاز در مکان چهارم قرار دارد.

 

پنج شنبه 11/7/1392 - 7:47
اهل بیت
روز مانده به غدیر


23 روز... به عید غدیر خم، برترین عید الهى باقى است.

«اشاره به حدیث نبوى(صل الله علیه و اله و سلم)‏كه فرمودند: «روز غدیر خم برترین عید امّت من است.»[1]

25 ذى‏القعده سال 10 هجرى قمرى، 7 اسفند سال 10هجرى شمسى، 23 فوریه سال 632 میلادى

این‏جا مدینه است. چندى است جارچیان در كوى و برزن از حركتی عظیم سخن می‌گویند. به دستوررسول خدا(صل الله علیه و اله و سلم)نه تنها اهل مدینه، كه ساكنان دیگر شهرها و آبادى‏ها نیز از آخرین حج پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)آگاه شده‏اند تا همگان در ركاب او لبیك گویند.

و اینك كاروان بزرگ حج با جمعیتى افزون از 70 هزار نفر از مدینه خارج می‌شود.

ساعتی دیگر كاروانیان در 7 كیلومتری مدینه در محلی به نام « ذوالحُلَیْفه » یا « آبارْ على » (آبار جمع بئر به معنى چاه است. آبارعلى اشاره به چاه‏هایى است كه حضرت امیرمؤمنان‏علیه‏السلام آنها را در این منطقه حفر كرده‏اند)، توقف می‌كنند.

به دستور پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)احرام می‌بندند وسپس به سوی حرم امن الهی راهی می‌شوند.

22 روز مانده به غدیر

22 روز... تا عید اهل بیت محمّد(صل الله علیه و اله و سلم)باقى است. [2]

26 ذى‏القعده سال 10 هجرى قمرى، 8 اسفند سال10 هجرى شمسى، 24 فوریه سال 632 میلادى

قافله عظیم حج رهسپار قبله گاه مسلمین است. كاروانی با افتخاراتی كم نظیر: كاروانی به قافله سالاری برترین مخلوق آفرینش، كاروانی همسفر با اهل بیت پیامبر6: فاطمه زهرا3 و حسنین8!

تنها یار جدا مانده از كاروان، امیرالمومنین(علیه السلام) است كه برای تعلیم احكام الهی راهی یمن شده و به زودی به قافله ی حاجیان خواهد پیوست.

در این سفر محمد6، پیام آور مهربان خدا مأموریت یافته تا زنگارهاى جاهلیّت را از فریضه عظیم حج بزداید و مناسك و اعمال حج را آنگونه كه خواست خداوند است به مسلمانان بیاموزد.

اما مأموریتی مهم تر نیز در پیش است؛ بیست و دو روز دیگر پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)باید در اجتماع بزرگ مسلمانان در غدیر خم بر فراز منبر روند:

«اى مردم، این آخرین بارى است كه در چنین اجتماعى بپا مى‏ایستم، پس گوش كنید و در مقابل امر پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید،... على به امر خداوند صاحب اختیار و امام شماست و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات كنید!» (فرازى از خطبه غدیر.)

21 روز مانده به غدیر

21 روز... به عید روزه‏ داری پیامبران باقی است(روایات چندى تصریح دارد كه حضرت آدم، حضرت ابراهیم، حضرت موسى و حضرت عیسى‏علیهم‏السلام و هم چنین رسول خدا(صل الله علیه و اله و سلم)در این روز، روزه مى‏گرفته‏اند.[3]

27 ذى‏القعده سال 10 هجرى قمرى، 9 اسفند سال10 هجرى شمسى، 25 فوریه سال 632 میلادى

امروز كاروان حج در «رَوْحا» توقف مختصرى كرد. هنگام نماز مغرب و عشا، كاروانیان در «مُتَعَشّى» پیاده شدند و شام را همان‏جا صرف كردند؛ سپس به راه افتادند

این اوّلین و آخرین حجّ نبوی است كه بر پایه ی وحى آسمانى و دستور قاطع الهی مبنى بر ابلاغ حكم وصایت و امامت صورت می‌گیرد:

«یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزلَ إلَیكَ مِن ربِّك و إنْ لَم تَفعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ...»[4]

«اى پیامبر! آن‏چه را كه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است ابلاغ كن كه اگر انجام ندهى، رسالت او را نرسانده‏اى و خداوند تو را از شرّ مردمان حفظ خواهد كرد».[5]

شگفتا...! این چه پیغامى است كه اگر ابلاغ نگردد، رسالت ختم رسل انجام نشده است؟!

شگفتا...! این چه پیغامی است كه خداوند پیغام آورنده اش را نوید ایمنی از شر مردم می‌دهد؟!

مگر در كنار پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)جز مسلمانان، كسانی از یهود و مجوس و بت‏پرست وجود دارد تا رسول خدا(صل الله علیه و اله و سلم)از جانب آنها در خطر باشد؟!

به یقین چنین نیست. پاسخ را باید در وجود منافقانى جستجو كرد كه در لباس اسلام مخفى شده‏اند.

به زودی در خطبه ی غدیر، مومنین این خطر منافقین را درخواهند یافت!

19 روز مانده به غدیر

19 روز... به عید تكمیل دین باقى است.[6]

29 ذى‏القعده سال 10 هجرى قمرى، 11 اسفند سال 10 هجرى شمسى، 27 فوریه سال 632 میلادى

كاروان عظیم پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)در پنجمین روز از سفر به همراه تمامى اهل مدینه و اطراف آن، - جز آنان كه به دلیل بیمارى نتوانسته‏اند همراهى كنند- به «سُقْیا» رسیده است.

كاروانی با بیش ازهفتاد هزار نفر؛ اما ده سال پیش، پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)مسیر مكّه تا مدینه را، به همراه تعداد اندكى پیموده بودند... مخفیانه، در شبی پر مخاطره، همان «لیلة المبیت» كه پیشواى جوانمردان، علی(علیه السلام)، هستى خویش را در طَبَق اخلاص گذاشت و دربستر پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)خوابید تا با حفظ جان پیامبر6، هجرت تاریخی ایشان رقم بخورد و اینچنین بود كه نازل گشت:[7] Gو مِنَ النّاسِ مَن یَشرِى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ واللَّهُ رؤُوفٌ بالعِبادِF[8]

«و در میان مردمان، كسى وجود دارد كه جان خود را در راه رضاى خدا مى‏فروشد و خداوند بر این چنین بندگان مهربان است.»

18 روز مانده به غدیر

18 روز... به روز خبر بزرگ باقى است[9]

30 ذى‏القعده سال 10 هجرى قمرى، 12 اسفند سال 10 هجرى شمسى، 28 فوریه سال 632 میلادى

امروز كاروان حج در مسیر خویش از مدینة تا مكّه، به محلى بنام «أبْواء» مى‏رسد. این دیار براى پیامبر خدا6، خاطرات تلخى را به یاد مى‏آورد.

حدود پنجاه و هفت سال پیش، در همین محل بود كه دیدگان مقدّس او در رحلت مادر گرانقدرش اشكبار شد.هر چند محمد امین یتیم شده بود، اما خداوند اورا رها نكرد و بی سرپرست نگذاشت.

حال آیا در نبود این یگانه پیشوا -كه براى مسلمانان، پدرى مهربان است- خداوند امّتش را بى‏سرپرست رها خواهد كرد و آنان را بسانِ یتیمانى بى‏پناه، در وادى حیرت، بى‏راهبر خواهد گذارد؟!

هرگز! كه خود پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)فرمودند:

«أنا و علىٌّ أبَوا هذهِ الاُمَّة»

«من و على، دو پدر این امّتیم.»

آرى، دراین سفر است كه جانشین پیامبر اسلام، سرپرست بعدی مسلمانان، مشخص خواهد شد و امامان پس از او نیز یك به یك معرفی خواهند شد:حسن، حسین،... تا مهدى.

اینك امام عصر، مهدیِ صاحب الزمان، پدر مهربان شیعیان و هدایت‏گر امّت‏هاست كه:

«السَّلامُ على مَهدىِّ الاُمَمِ»

«سلام بر مهدىّ امّت‏ها. »

17 روز مانده به غدیر

17 روز... به كامل شدن نعمتهاى الهى باقى است[10]

اوّل ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 13 اسفند سال 10 هجرى شمسى، اوّل مارس سال 632 میلادى

در هفتمین روز از سفر، كاروانیان وارد «جُحْفَه» مى‏شوند.

جحفه -كه سه راهى مسیرهاى مدینه، عراق و مصر به حساب مى‏آید- خود یادآور خاطرات شیرینى است. یك سال پیش، در همین محل بود كه امیرمؤمنان(علیه السلام) مأموریت ابلاغ آیات برائت را از ابوبكر تحویل گرفتند. چنان‏كه مى‏دانیم، رسول اكرم(صل الله علیه و اله و سلم)فرمان یافته بودند كه آیات آغازین سوره ی برائت را در ایّام حج به مشركان ابلاغ و اتمام حجّت كنند، درابتدا ابوبكر را همراه با چهل نفر، مأمورِ انجام فرمان ساختند؛ اما... ساعتى بعد، جبرئیل نازل گردید و پیغام خدا را رسانید كه:

«این كار را حتماً باید خود پیامبر یا كسى كه از او باشد، صورت دهد.»[11]

بدین سان بود كه امیرمؤمنان(علیه السلام) كه به بیان قرآن «نَفْسِ نبى» و «جان پیامبر» است- مأموریّت یافت تا پیام برائت را به مشركان ابلاغ كند.

16 روز مانده به غدیر

16 روز... به روز افشاى راز نهان شده باقى است

دوم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 14 اسفند سال10 هجرى شمسى، دوم مارس سال 632 میلادى

امروز كاروان حجّة الوداع به «قُدَید» رسیده و در همین‏جا توقف ‏كرده است.على(علیه السلام) و همراهان او كه براى دعوت به حق و جمع‏آورى زكات و جِزْیه به نَجْران و یمن رفته بودند نیز راهی مكه شده‌اند.

در همین نجران بود كه چند ماه پیش، شصت تن از نمایندگان مسیحیان، به دعوت پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)برای قبول اسلام وارد مدینة الرسول شدند و پس از گفتگوهای بسیار سرانجام از قبول اسلام سرباز زدند و حاضر به پرداخت جزیه هم نشدند. بدین ترتیب به پیشنهاد پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)تصمیم بر مباهله گرفتند:

G...فَقُل تَعالَوْا نَدْعُ أبناءَنا و أبناءَكُم و نِساءَنا و نِساءَكُم وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَكُم ثُمَّ نَبتهِلْ فَنَجعَلْ لَعنَتَ اللَّهِ على الكاذِبینَF[12]

«پس بگو: بیایید -حاضر شویم- تا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرابخوانیم. سپس دعا كنیم تا خداوند دروغگویان را به لعنت (و مجازات) خویش گرفتار سازد.»

لحظات مباهله فرا رسید.مسیحیان، حیرت زده پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)را می‌دیدند كه آرام و مطمئن همراه با دختر، داماد و دو نوه ی خردسالش قدم در میدان مباهله می‌گذارند.

مسیحیان نجران كه شاهد بودند پیامبر اسلام عزیزترین كسان خود را آورده است هراسان شدند. بزرگ آنان گفت:

«ای گروه نصارا! من چهره هایی می‌بینم كه اگر دست به دعا بردارند،كوه‌ها را جابجا می‌كنند، مباهله نكنید كه هلاك می‌شوید!»[13]

چنین بود كه گروهی از مسیحیان نجران مسلمان شدند و بقیه از بیم هلاك شدن، جزیه دادن را پذیرفتند.

از آن پس، شاه مردان، علی(علیه السلام) به گواهى همین آیه به «نفسِ پیامبر و جان رسول خدا» شهرت یافت.[14]

15 روز مانده به غدیر

15 روز... به عید انبیاء و رسولان الهى باقى است.[15]

سوم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 15 اسفند سال 10 هجرى شمسى، سوم مارس 623 میلادی

در نهمین روز سفر حجّة الوداع، كاروان عظیم پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)به «عُسْفان» می‌رسد. امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز اینك از یمن به سمت مكّه در راه است. پیامبرخدا(صل الله علیه و اله و سلم)انتظارش را می‌كشند چرا كه تنها با حضور او، آخرین فرمان های الهی اجرا خواهد شد؛ مگر نه اینكه خود به امیرالمومنین(علیه السلام) فرموده بودند:

«یا على، تو اوّل كسى هستى كه به من ایمان آوردى. تو كسى خواهى بود كه در قیامت با من مصافحه مى‏كنى. تو راست گوىِ بزرگوارى. تو كسى هستى كه جدا سازنده حق و باطلى و حق همواره با توست. تو پیشوا و رهبر مؤمنانى. تو برادر من، وزیر من و بهترین كسى هستى كه پس از من باقى خواهى ماند و وعده‏هاى مرا انجام مى‏دهى.»[16]

آرى، آفتاب عمر رسول خدا را چند صباحی بیش تا افول نیست و آنچه باید ابلاغ شود همه به این سفر بستگی دارد.

14 روز مانده به غدیر

14 روز... به عید اهل بیت محمّد(صل الله علیه و اله و سلم)باقى است.[17]

چهارم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 16 اسفند سال 10 هجرى شمسى، 4 مارس 632 میلادى

امروز، كاروان پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)به «مَرُّ الظَّهْران» رسیده و تا شب در همین جا توقّف خواهد كرد. آن‏گاه كاروانیان شبانه به سوى «سَرِف» حركت می‌كنند و به جایى می‌رسند كه منزل بعد از آن، مكّه معظَّمه است. حاجیان دیگرى هم در بین راه به جمع مسافران حرم امن الهى ملحق شده‏اند؛ آنچنان كه اكنون كاروان رسول خدا پذیراى بیش از صد هزار نفر است.

از سوی دیگر فِراق مدینه از یاران خویش، به دهمین روزِ خود رسیده است و مسجد زیباى نبوى، ده شبانه روز است كه بى‏فروغ مانده؛ همان مسجدی كه سالها پیش، پیامبر اسلام(صل الله علیه و اله و سلم)با ورود به مدینه، شروع به ساختن آن كردند. در كنار مسجد پیامبر6، خانه‏هایی بود كه از برخى از آنها، به جهت افتخار، روزنه‏ها و درهایى به این مسجد باز شده بود. جبرئیل از سوی خدا پیام آورد كه: «درهاى این خانه‏ها به مسجد، همگى بسته شود؛ جز درِ خانه على(علیه السلام).»

جماعتی لب به اعتراض گشودند. پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)در پاسخ آنها فرمودند:

«...به خدا سوگند من از خود نه درى را بستم و نه درى را گشودم؛ بلكه این فرمانى از سوى خداوند است كه باید پیروى كنم.»[18]

12 روز مانده به غدیر

12 روز... به روزِ عرضه ولایت بر اهل آسمان‏ها باقى است.[19]

ششم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 18اسفند سال 10 هجرى شمسى، 6 مارس سال 632 میلادى

دیروز بالآخره قافله حاجیان به مكه معظمه رسید. ساعتی پیش از آن هم امیرمؤمنان(علیه السلام) خود را به پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)رساندند.

قرار بود تا علی(علیه السلام) بخشى از جِزیه مسیحیان نجران را، در قالب یك هزار دست لباس، از ایشان تحویل بگیرند و به محضر پیامبر بیاورند. امیرمؤمنان(علیه السلام) پیش از شتافتن به سوی رسول خدا6، آن لباس‏ها را به جانشین موقّت خود در لشكر سپردند؛ امّا در بازگشت، متوجه مى‏شوند كه در غیاب ایشان، فرد جانشین لباس‏ها در میان سربازان تقسیم كرده و سربازان آنها را به عنوان لباس احرام بر تن كرده‏اند!

این عمل بر علىّ مرتضى(علیه السلام) سخت گران مى‏آید. پس از مواخذه ی جانشین خود، همه لباس‌ها را از سربازان باز پس مى‏گیرند و در مكّه تحویل پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)مى‏دهند.

اما پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)در پاسخ آنانكه این عدالت وامانت علوی ناخرسندشان كرده بود، می‌فرمایند:

«از بدگویى درباره على دست بدارید و زبان در كام گیرید! او در اجراى دستور خداوند، بى‏پرواست و در كار دیندارى‏اش سستى روا نمى‏دارد.»[20]

11 روز مانده به غدیر

11 روز... به روز نجات حضرت ابراهیم(علیه السلام) از آتش باقى است.[21]

هفتم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 19 اسفند سال 10 هجرى شمسى، 7 مارس سال 632 میلادى

مكّه همچنان پذیراى میهمان عزیز خویش است و میهمان بزرگ در بیم و اندیشه مأموریتی كه بر گردن دارد.

چه چیز رسول خدا(صل الله علیه و اله و سلم)را این‏چنین بیمناك كرده است؟ مگر از چه چیزى بیم دارد كه این‏چنین از فرجام پیروان خود احساس خطر مى‏كند؟ نیك بنگریم و در لابه‏لاى خیل همراهان او بگردیم تا دریابیم كه كدام اندیشه، پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)را مى‏آزارد؟

مى‏دانیم كسانی كه با خود قربانى به مكه نیاورده بودند به امر الهی مكلف بودند تا بعد از سعى صفا و مروه از احرام خارج شوند و براى عزیمت به عرفات دوباره احرام ببندند. دریغا... بودند منافقانى كه علیرغم تأكید پیامبر، جاهلانه در احرام باقى ماندند! و در پاسخ به اعتراضات، بى‏ادبانه پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)را مخاطب قرار داده و گفتند: «روا نیست پیامبرمان در احرام باشد و ما به كارهایى مشغول شویم كه با خروج از احرام بر ما حلال شده است.»[22]

تو گویى این كوردلان نفاق پیشه، بیش از پیامبر خدا، از دین خدا خبر داشتند؛ تا بدانجا كه میل خویش را به امر خدا و رسول(صل الله علیه و اله و سلم)مقدّم مى‏دانستند!

10 روز مانده به غدیر

10 روز... به روز عید و شادى و سرور باقى است.[23]

هشتم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 20 اسفند سال 10 هجرى شمسى، 8 مارس سال 632 میلادى

امروز روز تَرْویه است. ترویه یعن‍ی ذخیره كردن آب. چون باید براى توقّف در عرفات و بیتوته در مشعر الحرام و نیز اعمال خاصّ مِنا، حجّاج به فكر ذخیره آب باشند، این روز را ترویه نامیده‌اند.

امروز پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)با تمامی همراهان از مكه خارج و از راه مِنا به سوى عرفات رهسپار شدند.

لحظات این سفر، رنگ و بوی خاطرات شیرین سالهاى آغازین دعوت نبوى را دارد. در آن روزها هم، پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)مامور ابلاغ وصایت علی(علیه السلام) بودند؛ آن هنگام كه در حضور میهمانان و نزدیكان خود، دست علی(علیه السلام) را -در حالی كه 13 سال بیش نداشت- گرفته و فرمودند:

«به راستى كه این -على- برادر من، وصّى من و خلیفه من در میان شماست. پس به سخنانش گوش فرا دهید و اطاعتش كنید.»[24]

 

9 روز مانده به غدیر

9 روز... به جشن ملائك در آسمان‏ها باقى است.[25]

نهم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى، 21 اسفند سال10هجرى شمسى، 9 مارس سال 632 میلادى

امروز، روز خودشناسى، روز مناجات با پروردگار و روز معرفت نسبت به حجّت خداست. امروز، روز عرفه است و كاروان، مستقر در عرفات.

صحراى عرفات در روزگار ما، مشخص‏ترین مكانى است كه حجّت خدا و جانشین پیامبر، حضرت مهدی- عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّریف- در آن حضور مى‏یابند و روشنی بخش جمع حاجیان می‌باشند.

امروز از خیمه گاه رسول خدا(صل الله علیه و اله و سلم)بوی خداحافظی به مشام می‌رسد.حضرت اینك سوار بر شتر، مسلمانان را پس ازخود، به اهل بیتش سفارش مى‏كند:

«من دو چیز در میان شما باقى مى‏گذارم كه اگر آن دو را رها نكنید، گمراه نخواهید شد: قرآن، كتاب خدا و خاندان و اهل بیتم.»[26]

8 روز مانده به غدیر

8 روز... به روز قبول توبه حضرت آدم(علیه السلام) باقى است.[27]

دهم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 22اسفند سال 10 هجرى شمسى، 10 مارس سال 632 میلادى

امروز، روز پرخاطره ای است. روزى كه بندگى خالصانه ی پیامبران الهی، ابراهیم و اسماعیل(ع م) را به یاد می‌آورد. امروز پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)و همراهانش در مِنا قربانى مى‏كنند. سپس پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)پیروان خویش را مخاطب قرار داده، مى‏فرمایند: «چند صباحى بیش از عمر من باقى نمانده است. اگر در فرداى روزگار نباشم، این برادرم على است كه در مقابل گمراهان خواهد ایستاد.»

آنگاه می‌فرماید:

«من دو چیز گران‏بها در میان شما به امانت مى‏گذارم كه اگر به این دو چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: كتاب خدا و عترتم، یعنى اهل بیتم؛ این دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا در روز قیامت، در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.»[28]

پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)دیروز هم در عرفه به این مطلب اشاره كرده بودند.

به راستى، با این همه تأكیدات معناى سقیفه، غصب فدك،... و كربلا چه می‌تواند باشد؟!

7 روز مانده به غدیر

7 روز... به روز تبریك و تهنیت مؤمنان به یكدیگر باقى است. امام رضاعلیه‏السلام فرمودند: در این روز هرگاه برادر مؤمن خود را ملاقات كردید، چنین بگویید: «الحَمْدُللَّهِ الَّذى جَعَلَنا مِنَ المُتِمَسِّكینِ بِوِلایَةِ امیرِالمؤمِنین‏علیه‏السلام» سپاس خدایى را كه ما را از تمسّك كنندگان به ولایت امیرمؤمنان‏(علیه السلام) قرار داد.[29]

یازدهم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 23 اسفند سال 10 هجرى شمسى، 11 مارس سال 632 میلادى

امروز، روز ستیز با شیطان است. پیامبر خدا(صل الله علیه و اله و سلم)و یارانشان اینك به رَمْىِ جَمَرات سه گانه، به نشانه مبارزه با شیطان مشغولند؛ و به راستی چه كسی مبارزه باشیطان را زیباتر از امیرمومنان به اهل ایمان آموخته است؟!

آنجا كه در بدر، از 70 كشته ی قریش نیمی را خود به تنهایی به خاك هلاكت نشاند.آنجا كه در اُحد، یازده پرچم‏دارِ سپاه شیطان را به زانو در آورد و هشتاد ضربه را به جان خرید تا جان پیامبر(علیه السلام) را حفظ كند. آنجاكه در خندق، یك ضربه ی شمشیر او برتر از عبادت انس و ملك تا روز قیامت بود. و آنجا كه در خیبر، دربیان شٲن او پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)چنین خطابش كرد:

«یا على، به پیش رو كه جبرئیل از راست تو، میكائیل از جانبِ چپ تو، عزرائیل در جلویت و اسرافیل در پشت سرت قتال مى‏كنند و نصرت الهى بالاى سر توست و دعاى من از پى، همراهیت مى‏كند.»[30] و به حق، تنها على(علیه السلام) است كه پس از رسول خدا6، لیاقت سرپرستى و رهبرى مسلمین را داراست.

5 روز مانده به غدیر

5 روز... تا غدیر، روز اجتماع مؤمنین به جهت جشن و سرور باقى است.[31]

سیزدهم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 25اسفند سال 10 هجرى شمسى، 13 مارس سال 632 میلادى

دراین روز جبرئیل بر پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)نازل مى‏گردد و از جانب پروردگار، عنوان افتخارآمیز «امیرالمؤمنین» را اختصاصاً برای علىّ‏بن ابى‏طالب(علیه السلام) به همراه مى‏آورد. پیامبر خدا(صل الله علیه و اله و سلم)نیز دستور مى‏دهند تا یكایك یارانشان صاحب ذوالفقار را ملاقات كرده و به او چنین سلام كنند:

«السّلامُ عَلَیكَ یا أمیرَالمُؤمِنین»[32]

اما عده ای از صحابه، ناخرسند از این دستور پیامبر6، لب به تردید و سوال می‌گشایند و پیامبر را آزرده خاطر و غضبناك می‌سازند.

این عده كیستند؟!

همانها كه پس از سال‏هاى سال آرزومندی برای تكیه زدن بر منبر پیامبر، اینك در "حجة‌الوداع" هم قسم مى‏شوند كه:

«اگر محمّد از دنیا رفت یا كشته شد، نمى‏گذاریم خلافت و جانشینى او در اهل بیتش مستقر شود.»[33]

این متن پیمانى است كه با عنوانِ «صحیفه ملعونه» (نوشتار شوم) از آن یاد مى‏شود. به زودی پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)در خطبه غدیر نسبت به آن هشدار مى‏دهند.

4 روز مانده به غدیر

4 روز... تا عید غدیر، روز احسان و نیكى در حقّ مؤمنان باقى است.[34]

چهاردهم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 26اسفند سال 10 هجرى شمسى، 14 مارس سال 632میلادى

امروز مكّه با میهمان عزیز خود، پیامبر خدا6، براى همیشه وداع مى‏كند.بیش از یكصد و بیست هزار نفر به حركت در می‌آیند و سفری پنج روزه را تا غدیر آغاز می‌كنند.

حتی دوازده هزار نفر از اهل یمن، در جهت مخالف سرزمین خود، و پنج هزار نفر هم از اهل مكه برای درك مراسم غدیر به همراهی رسول خد(صل الله علیه و اله و سلم)شتافته اند!

دوست و دشمن در اینكه امیرمؤمنان(علیه السلام) لیاقت جانشینى رسول خدا را داراست شك ندارند؛ در اینكه او اولین و نزدیكترین و برترین یار پیامبر است و حتی كتاب وحی الهی، آكنده از فضایل و مناقب اوست.

لیكن دشمنان علی(علیه السلام) دل های لبریز از حسد و كینه ی خود را منافقانه در لوای اسلام مخفی كرده‌اند وگرنه چه كسی جز اهل نفاق، با علی(علیه السلام) دشمنی می‌كند؟!

«یا على، لا یُحبُّكَ إلّا مؤمنٌ و لا یُبغِضُكَ إلّا منافقٌ»[35]

«اى على!، تو را جز مؤمن دوست نمى‏دارد و جز منافق كسى با تو دشمنى نمى‏كند.»

3 روز

آرام آرام به غدیر نزدیك می شویم 3 روز باقی مانده، فقط 3 روز...

3 روز... به انجام مراسم «عقد اخوّت» بین برادران دینى باقى است.[36]

پانزدهم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 27 اسفند سال 10 هجرى شمسى، 15 مارس سال 632 میلادى

كاروانیان پس از خروج از مكّه به «سَرِف» رسیده‌اند. هنوز تا «غدیر خم» چند منزل دیگر باقى است.اما چرا غدیرخم؟!

غدیر خم از چند جهت قابل توجّه است:

نخست آنكه نزدیك دو راهىِ جدا شدن كاروانهاست. سالیان دراز پس از آن، كاروانهاى حج با رسیدن به وادى غدیر، خاطره شكوهمند غدیر را در دل های خود زنده می‌كنند.

دیگر آنكه «غدیرخم» آبگیریست در بیابان وسیع و در فضایی سرسبز كه آنرا مكان بسیار مناسبی برای برنامه سه روزه ی ایراد خطبه می‌سازد.

اینك غدیر خم در انتظار كاروانیان است تا شاهد بیعت همگی آنها با امیرمؤمنان باشد؛در آن لحظه كه پیامبر(صل الله علیه و اله و سلم)عمامه ی خود را به عنوان تاج افتخار بر سر امیرمومنان(علیه السلام) قرار می‌دهند و می‌فرمایند:

«عمامه، تاج عرب است.»[37]

2 روز مانده به غدیر

2 روز... به عید غدیر، روز صلوات و برائت از دشمنان باقى است.[38]

شانزدهم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 28 اسفند سال 10 هجرى شمسى، 16 مارس سال 632 میلادى

قافله عظیم غدیر از «مَرُّ الظَّهْران» گذشته و اكنون به آبادى «عُسفان» رسیده است.

تا جایگاه موعود راهى باقى نیست. جایى كه خداوند مقدّر داشته تا رسول اكرم6، ولایت امیرمؤمنان و یازده فرزند او را به مردم ابلاغ كند و پس از اتمام حجّت با مسلمانان، على(علیه السلام) را به فرمانروایىِ آنان منصوب كند؛ چرا كه چند روزى بیشتر از عُمر مباركش باقى نمانده است.

آرى، خداوند هیچگاه زمین را بدون حجّت باقى نمى‏گذارد.

اما از سوی دیگر بنیان گذاران "سقیفه"، همزمان با ماجراى غدیر، پیمان نامه‏اى امضا می‌كنند و به نظام دادن لشكر خود می‌پردازند تا از رسیدن خلافت به امیرمؤمنان(علیه السلام) جلوگیرى كنند. در حقیقت در همین روزها است كه صف‏آرایى جمل، صفّین و نهروان شكل می‌گیرد. از همین روزها است كه وصی پیامبر ضربت میخورد آن هم به نام اسلام و در محراب عبادت! در همین روزها است كه غدیر تا قربانگاهِ كربلا پیش می‌رود! چه آگاهانه فرمود امام صادق(علیه السلام):

«آن‏گاه كه آن پیمان نامه نوشته شد، حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.»[39]

آری، تمام كج اندیشى‏ها در تاریخ اسلام، ریشه در این پیمان نامه ی ناپاك و صحیفه شوم دارد.

1 روز مانده به غدیر

1 روز... به عید غدیر، روز حمد الهى و شكرگزارى باقى است.[40]

هفدهم ذى‏الحجّه سال 10 هجرى قمرى، 29اسفند سال 10 هجرى شمسى، 17 مارس سال 632 میلادى

كاروان بزرگ غدیر به همراهى پنج نور مقدّس، پیامبر، امیرمؤمنان، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین(ع م ص)، اینك به «قُدَید» رسیده و تا «غدیر خم» راهى باقى نیست. بزودی خطبه غدیر، دشمنان علی را در آتش كینه وحسدشان خواهد سوزاند تا بدانجا كه یكی از همینها، سه روز پس از این واقعه، لبریز از خشم وتردید، بسراغ پیامبرمی آید.او «حارث فِهْرى» است كه می‌گوید:

«اى محمّد! سؤالى دارم؛ اینكه درباره علىّ‏بن ابى‏طالب گفتى:"مَن كنتُ مولاهُ فَعلىٌّ مَولاه..." از جانب پروردگار بود یا گفته خود توست؟»

پیشواى اسلام پاسخ مى‏دهد: «خداوند به من وحى كرده است و واسطه بین خدا و من، جبرئیل است. من اعلام كننده پیام خداوندم و بدون اجازه پروردگارم خبرى نمى‏دهم.»

حارث مى‏غرّد و می‌گوید: «خدایا! اگر آنچه محمّد مى‏گوید حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر من بیفكن و عذابى دردناك فرو فرست.»

همین كه سخن حارث تمام مى‏شود و به راه مى‏افتد، خداوند سنگى از آسمان بر او مى‏فرستد و وى را در دم هلاك مى‏گرداند. این گونه، ماجراى اصحاب فیل در برابر دیدگان یكصد و بیست هزار حاضر در وادى غدیر تكرار مى‏شود![41]

آن گاه فرشته وحى فرود مى‏آید:

«سَألَ سائلٌ بِعذابٍ واقعٍ لِلْكافرینَ لیسَ لَهُ دافعٌ» (معارج/1 و 2)

«سؤال كننده‏اى، عذابى را كه وقوعش حتمى است طلب مى‏كند. (او بداند كه این عذاب) كافران را در برمى گیرد و هیچكس را توان دفعِ آن نیست.»


[1] . امالى، شیخ صدوق، متوفاى 381 ق، ص 76.

[2] . اشاره به حدیثى از امام رضاعلیه‏السلام: عوالم‏العلوم، ج 15، ص 223 .

[3] . وسائل الشیعه، ج 7، باب 14، ص

[4] . مائده: 67.

[5] . بحارالانوار، ج 37، ص 206 و برخى مدارك معتبر از اهل سنّت مانند: تفسیر كبیر، فخر رازى/ شافعى، ج3، ص 636/ عمدة القارى، فى شرح صحیح البخارى/ ابن‏العینى حنفى، ج8، ص584/ الفصول المهمّة، ابن‏صباغ مالكى، ص 27/ الدّر المنثور، سیوطى/ شافعى، ج2، ص298/ ینابیع‏المودّة، قندوزى حنفى، ص120.

[6] . اشاره به آیة 3 سوره مائده.

[7] . بحارالانوار، ج 36، ص51-40 / الغدیر، ج2، ص49-48 و برخى مدارك معتبر مربوط به اهل سنّت مانند: مسند احمد حنبل، ج1، ص348/ تاریخ طبرى، ج2، ص 101-99؛ طبقات ابن‏سعد، ج1، ص212/ سیرةابن‏هشام، ج2، ص291/ تاریخ خطیب بغدادى، ج13، ص191.

[8] . بقره: 207.

[9] . اشاره به آیة1 سورة نباء، مصباح كفعمى، ص698.

[10] . اشاره به آیة 3 سورة مائده.

[11] . بحارالانوار، ج35، ص284-313/ الغدیر، ج6، ص341-338، به استناد هفتاد و سه دانشمند سنّى از جمله: مسند احمد حنبل، ج3، ص212 و 283/ جامع ترمذى، ج2، ص135/ الدّر المنثور، سیوطى، ج3، ص209.

[12] . آل‏عمران: 61.

[13] . بحارالانوار، ج35، ص271-257.

[14] . بحارالانوار، ج25، ص223 و برخى از مدارك معتبر اهل سنّت از جمله: صحیح مسلم، باب فضائل الصحابه/ صحیح ترمذى، ج2، ص 300/ مسند احمد، ج1، ص 185.

[15] . اشاره به حدیث نبوى‏9 كه فرمود: «انبیاء و اوصیاء روز غدیر خم را عید مى‏گرفتند.» عوالم‏العلوم، ج15، ص211، در برخى مدارك این روز را روز ادریس، هود، و ... نیز نام‏گذارى كرده‏اند.

[16] . بحارالانوار، ج39، ص207 و از اهل سنّت مانند: كنزالعمّال، ج6، ص 402.

[17] . اشاره به حدیثى از امام رضا7، عوالم‏العلوم، ج15، ص223.

[18] . بحارالانوار، ج1، ص 20 و 23 و برخى از مدارك معتبر اهل سنّت مانند: صحیح ترمذى، ج2، ص301/ مستدرك الصحیحین، ج3، ص116 و 125.

[19] . اشاره به حدیثى از امام رضا7، عوالم‏العلوم، ج15، ص224.

[20] . بحارالانوار، ج21، ص385 و برخى مدارك معتبر اهل سنّت مانند: مسند احمد، ج3، ص68/ مستدرك الصحیحین، ج3، ص134.

[21] . روز نجات حضرت ابراهیم‏7 از آتش نمرودیان را این روز مى‏داند: عوالم‏العلوم، ج15، ص212 - 222.

[22] . بحارالانوار، ج21، ص391 و برخى مدارك اهل سنّت مانند: مسند احمد، ج1، ص50.

[23] . اشاره به روایتى از امام صادق7، عوالم‏العلوم، ج15، ص213.

[24] . بحارالانوار، ج18، ص163 و برخى مدارك اهل سنّت مانند: مسند احمد، ج1، ص159/ تاریخ طبرى، ج1، ص217/ كنزالعمّال، ج6، ص401/ كامل ابن‏اثیر، ج2، ص24.

[25] . اشاره به روایتى از امام رضا7، عوالم‏العلوم، ج15، ص222.

[26] . بحارالانوار، ج29، ص340 به نقل از جامع الاصول، ج1، ص278/ صحیح ترمذى، ج5، ص663 (هر دو مدرك كه از منابع معتبر اهل تسنن است و اشاره به ا ین مطلب دارد كه حدیث مذكور در عرفه بیان شده است.

[27] . روز قبول توبة حضرت آدم7 را پس از خارج شدن از جنّت، این روز مى‏داند: عوالم‏العلوم، ج15، ص212.

[28] . برخى مدارك از اهل سنّت مانند: مستدرك الصحیحین، ج3، ص109/ خصائص نسایى، ص21 (هر دو مدرك صریحاً اشاره دارد كه حدیث فوق در غدیر خم نیز بیان شده است.

[29] . عوالم‏العلوم، ج15، ص223.

[30] . بحارالانوار، ج21، ص18 و برخى از مدارك اهل سنّت مانند: مسند احمد، ج1، ص199/ كنزالعمّال، ج6 ، ص395/ ذخائرالعقبى، ص76/ مستدرك الصحیحین، ج3، ص173.

 

[31] . اشاره به حدیثى از امیرمؤمنان7 كه به این امر سفارش فرمود: عوالم‏العلوم، ج15، ص209.

[32] . بحارالانوار، ج37، ص111 و 120 و ج37، باب54 و مداركى از كتب اهل سنّت كه اذعان مى‏كنند پیامبر9 چنین لقبى را به حضرت علی داده‏ است: حلیة الأولیا، ج1، ص63 / تاریخ بغداد، ج13، ص122.

[33] . بحار الانوار، ج17، ص29 و ج28، ص85 و ج37، ص114.

[34] . اشاره به حدیثى از امیرمؤمنان7: عوالم‏العلوم، ج15، ص209.

[35] . پیامبر اسلام9: برخى مدارك معتبر از اهل سنّت: صحیح مسلم، كتاب‏الایمان/ جامع ترمذى، ج2، ص229/ الریاض النضرة، ج2، ص213/ كنزالعمال، ج6، ص391/ أسنى المطالب، ص8.

[36] . براى آشنایى با این سنّت اسلامى مراجعه كنید به: مستدرك الوسائل، محدّث نورى(ره)، ج1، ص456، باب3، (چاپ قدیم) و نیز اسرار غدیر، محمدباقر انصارى، ص220.

[37] . الغدیر، ج1، ص291 و عوالم العلوم، ج15 / 3 / ص199 و از منابع اهل سنّت مانند: الریاض النضرة، محب الدین طبرى، ج2، ص217/ كنزالعمّال متّقى هندى، ج8، ص60 / شرح المواهب زرقانى، ج5، ص10.

[38] . اشاره به حدیثى از امام صادق7، بحار، ج37، ص171.

 

[39] . بحارالانوار، ج24، ص366 و ج28، ص123.

[40] . اشاره به حدیثى از امام صادق7، بحار، ج37، ص170.

[41] . بحارالانوار، ج37، ص136/ الغدیر، ج1، ص246-239 و برخى مدارك از منابع اهل سنّت مانند: تفسیر قرطبى، در تفسیر سورة معارج/ الفصول المهمّه، ابن‏صباغ مالكى، ص26/ تذكرة ابن‏جوزى، ص19/ فیض القدیر مناوى شافعى، ج6، ص 218.

 

 

 

پنج شنبه 11/7/1392 - 7:45
مهدویت
اولین و آخرین وصی


در منابع روایی ما، اوصاف زیادی از منجی بشریت، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است كه در پاره‌ای از آنها برای تقریب به ذهن، صفات و شرایط ایشان را مشابه صفات و شرایط سایر انبیا و اولیا معرفی كرده‌اند. مرور این روایات، انگیزه‌ای است برای این‌كه شباهت‌های امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با هر یك از آن بزرگواران را با دقت بیشتری بررسی نماییم و از این راه بتوانیم شناخت بهتری درباره آن حضرت پیدا كنیم و به این حقیقت دست یابیم كه آن‌چه خوبان همه دارند، تو یكجا داری.
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: سرور ما، قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف به هنگام ظهور بر دیوار كعبه تكیه می‌زند و می‌فرماید: «ای مردم عالم! هر كه بخواهد ابراهیم علیه السلام و اسماعیل علیه السلام را نظاره كند من همان ابراهیم و اسماعیلم ... هر كه می‌خواهد محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند، من همان محمد و امیرالمؤمنینم كه درود خدا بر آنها باد! هر كس طالب دیدار حسن علیه السلام و حسین علیه السلام است، من حسن و حسینم؛ هر كه بخواهد امامان معصوم علیهم السلام را ملاقات نماید، من همان امامان معصومم».[1]
در بین اهل بیت علیهم السلام، شباهت امام اول و آخر قابل توجه است و از این میان، سه ویژگی زهد، علم و شجاعت در این دو امام، برجسته‌تر است.
1. زهد
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به سیره و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل نموده و به شیوة امیرالمؤمنین علیه السلام زندگی می‌كند».[2] در ضمن روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمود: «وقتی قائم ما اهل بیت علیهم السلام بپا خیزد لباس‌های علی علیه السلام را در بر می‌كند و روش او را پیش می‌گیرد».[3]
درباره زهد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، روایاتی داریم كه حاكی از آن است كه دوران ظهور، برای آن حضرت و یاران خاص ایشان چیزی جز بیداری شب‌ها و گشت و گذار و فعالیت روزها و پوشیدن جامة زبر و خوردن غذای سخت نخواهد بود.
2. علم
در كتاب دارالسلام روایت شده كه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «یا كمیل ما من علم إلّا و أنا أفتحُه و ما من شیءٍ إلاّ و القائم یَختمه؛ ای كمیل! هیچ علمی نیست مگر این كه من افتتاح‌كنندة آن می‌باشم و هیچ چیزی نیست مگر این كه قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف آن را به پایان می‌رساند و خاتمه می‌دهد». صاحب كتاب مكیال المكارم می‌فرماید: «منظور از «چیز» در این روایت، یا علم است به قرینة اول حدیث و یا تمام كمالات و اخلاق نیك و علوم و معارف حقّه است كه سایر امامان، بعضی از آنها را به مقتضای صلاح زمان خودشان آشكار كرده‌اند، ولی حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف همه آنها را آشكار می‌كند؛ پس با ظهورش، همة فضایل آشكار می‌گردد».[4]
امام علی علیه السلام در وصف دانش مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌فرماید: «زره دانش بر تن دارد و با توجه و معرفت كامل، آن را فراگرفته است. حكمت گمشدة اوست كه همواره در جست و جوی آن می‌باشد»،[5] و این یك شباهت مهم میان آخرین امام و باب مدینة العلم نبوی است كه از هر باب علمی كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای وی گشود، هزاران باب علم گشوده می‌شد.
3. شجاعت
در وصف شجاعت امام علی علیه السلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف روایات بسیاری وارد شده است. شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام در صدر اسلام، زمینه‌ساز تشكیل حكومت اسلامی بود، و شجاعت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز در آخرالزمان به تشكیل حكومت جهانی اسلام منجر خواهد شد. ضربت حضرت علی علیه السلام در جنگ خندق بر عمرو بن‌عبدود كه نماینده احزاب در مقابل اسلام بود، موجب پیروزی اسلام بر تمام كفر گشت، و با ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز تمام اسلام بر تمام كفر پیروز خواهد شد، چرا كه: «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»[6] خداوند نور خود را تمام می‌كند و گسترة نور حقیقتی را كه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آغاز و امیرالمؤمنین علیه السلام تثبیت كرد، با وجود و ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تمام و كامل می‌نماید، هر چند كه كافران از آن اكراه داشته باشند.
امام علی علیه السلام به هنگام فتح مكه، بت‌های آویخته شده در كنار و داخل كعبه را كه مدّتی طولانی مورد عبادت مردم بود، به كمك پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شكست و نابود كرد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن‌جا آیة شریفة «جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً»[7] را قرائت نمود كه در روایات آمده است، این آیة شریفه به قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نظر دارد و ظهور حضرت در حقیقت، تأویل و مصداق تمام معنای آیه است.
یكی از ویژگی‌های آن بزرگواران این است كه در راه خداوند و اجرای اوامر الهی از هیچ كس باك ندارند و در اجرای عدل، قاطعانه و طبق موازین الهی رفتار می‌كنند. همین ویژگی امیرالمؤمنین علیه السلام بود كه باعث شد با وجود آن كه مردم، خودشان برای بیعت به سمت حضرت هجوم بردند و به شدت خواستار به دست گرفتن حكومت توسط ایشان بودند و از ظلم و جور و بی‌عدالتی‌های موجود، خسته و گریزان بودند، با این حال پس از مشاهده قاطعیّت و شجاعت حضرت، در بازپس‌گیری اموال نامشروع و اجرای مساوات بین تمام مسلمانان و در نظر نگرفتن امتیازهای قومی و قبیله‌ای، دریافتند كه در حكومت عدل علی علیه السلام جایی برای برآوردن هوی و هوس‌های نفسانی و پاسخ به حرص و طمع نامحدود نفس امّاره وجود ندارد و به همین دلیل صف خود را از حضرت جدا كردند و بلكه مقابل آن حضرت، صف‌بندی نمودند.
امام علی علیه السلام درباره دوران ظهور نیز همین هشدار را می‌دهد و این شباهت را بیان می‌نماید؛ ایشان در نهج البلاغه می‌فرماید: «دربارة آن‌چه كه باید باشد، شتاب نكنید و آن‌چه را كه در آینده باید بیاید دیر مشمارید، چه بسا كسی برای رسیدن به چیزی شتاب می‌كند، اما وقتی به آن رسید، دوست می‌دارد كه ای كاش آن را نمی‌دید و چه نزدیك است امروزِ ما به فردایی كه سپید آن آشكار شد. ای مردم! اینك ما در آستانه تحقق وعده‌های داده شده و نزدیكی طلوع آن چیزهایی كه بر شما پوشیده و ابهام‌آمیز است قرار داریم».[8] آن حضرت در خطبه‌ای دیگر در وصف سیره امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌فرماید: «او خواسته‌ها را تابع هدایت وحی می‌كند، هنگامی كه مردم، هدایت را تابع هوس‌های خویش قرار می‌دهند... آگاه باشید فردایی كه شما را از آن هیچ شناختی نیست، زمامداری حاكمیت پیدا می‌كند كه غیر از خاندان حكومت‌های امروزی است؛ او عمّال و كارگزاران حكومت‌ها را بر اعمال بدشان كیفر خواهد داد. زمین، میوه‌های دل خود (معادن طلا و نقره) را برای او بیرون می‌ریزد و كلیدهایش را به او می‌سپارد. او روش عادلانه و حكومت حق را به شما می‌نمایاند و كتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را كه تا آن روز متروك ماندند، زنده می‌كند».[9] روشن است كه انجام چنین كار بزرگی، شجاعت و نیز علم بسیار می‌طلبد.
این نیز یكی از وجوه تشابه این دو امام است كه مردم باید خود به درماندگی برسند و پس از تجربة حكومت‌های دیگر به ناكار آمدی حكومت‌های غیر دینی و غیر مشروع پی برند و خواستار حكومت ولایی خلیفة الله باشند.
آنچه برای امیرالمؤمنین علیه السلام نماد شجاعت و ابزار مبارزه با كفر، شرك، ظلم و نفاق شناخته می‌شود، شمشیر ذوالفقار است كه طبق برخی روایات، هدیه‌ای از جانب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. در روایات دیگری آمده است كه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز با همین شمشیر قیام كرده و ریشة كفر، شرك، ظلم و نفاق را به وسیلة آن قطع می‌نماید.[10]
آن‌چه بیان شد، بیان مهم‌ترین شباهت‌های این دو امام بود و إلّا شباهت‌های كمالی و اخلاقی این دو بزرگوار بیش از این‌ها است، چرا كه «كُلُّهم نورٌ واحدٌ».
به امید روزی كه فرزند علی، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، علی‌گونه قیام كند و عدل علوی را در دیدگان همه به تجلی بگذارد.

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. امام صادق علیه السلام: «و سیدنا القائم مسند ظهره إلی الكعبة و یقول: یا معشر الخلائق ألاومن أراد أن ینظر إلی ابراهیم و اسماعیل و فها أنا ذا ابراهیم و اسماعیل ... ألاومن أراد أن ینظر إلی الأئمة فها أنا ذا الأئمة»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج53، ص9.
[2]. امام صادق علیه السلام: «یسیر بسیرة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و لا یعیش إلا عیش أمیرالمؤمنین علیه السلام»؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص277.
[3]. اصول كافی، كلینی، ج1، ص411.
[4]. مكیال المكارم، ج1، ص159-158.
[5]. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 182.
[6]. صف/8.
[7]. اسراء/81.
[8]. نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبة 150.
[9]. همان، خطبه138.
[10]. ر.ك: فرهنگ‌نامه مهدویت، خدامراد سلیمیان، ذیل واژه ذوالفقار، صص19-189

 

پنج شنبه 11/7/1392 - 7:41
مهدویت
عنایت علوی به صاحب الغدیر
مرحوم علامه امینی، حضرت امیر علیه السلام را خیلی مظلوم می‌دانست و تا اسم علی علیه السلام می‌آمد گریه می‌كرد. وقتی وارد صحن می‌شد، از هنگامی كه كفش‌های خود را بیرون می‌آورد تا زمان خروج از حرم، مدام گریه می‌كرد، به طوری كه اگر حرم مطهر، كمی خلوت بود، صدای گریه او در حیاط شنیده می‌شد.
روح خاشع و باخضوعی داشت كه من تا به حال در كسی ندیده‌ام. وقتی یك سخنرانی بالای منبر می‌رفت و خطبه شقشقیه را می‌خواند، ایشان از اول تا آخر گریه می‌كرد و می‌گفت: چه بر سر حضرت آوردند كه حضرت، این چنین سفره دلش را باز كرد.
هرگاه در مسئله‌ای به مشكل برمی‌خورد، متوسل به اهل بیت علیهم السلام می‌شد و به حرم مطهر حضرت علی علیه السلام می‌رفت؛ وقتی مسئله هم حل می‌شد باز به حرم می‌رفت و از امام تشكر می‌كرد.
به طور خلاصه باید گفت: ایشان هر چه دارد از حضرت امیر علیه السلام دارد. حالت ولایی عجیبی داشت و دائم الوضو بود.
خود ایشان می‌گفت: وقتی به حرم می‌رفتم، یك شخصی به من روحیه می‌داد و می‌گفت كه شما خدمت كردید.
ایشان می‌فرمود: به تفسیر سوره «هل اتی» كه تألیف یكی از اهل سنت بود، نیاز پیدا كردم. یك روز كه وارد حرم حضرت امیر علیه السلام‌ شدم، آن شخص را دیده و گفتم كه به این تفسیر نیاز دارم، شما این كتاب را برای مدت كوتاهی به من بدهید و خیلی التماس كردم، ولی قبول نكرد. گفتم: كتاب را در دست خود بگیر و داشته باش، فقط همان صفحه‌ای كه لازم دارم را به من نشان بده تا ببینم این نسبتی كه می‌دهند درست است یا خیر؟ چون من بنا ندارم از كسی نقل كنم، می‌خواهم خود عبارت را ببینم، قبول نكرد. علّامه گفت: دل ما شكست.
همین كه از كفشداری بیرون آمدم، بدون اراده متوجه كربلا شدم و وسط هفته به كربلا رفتم. از حرم حضرت عباس علیه السلام به حرم امام حسین علیه السلام آمدم. یكی از رفقای قدیمی كربلا را دیدم، ایشان گفت: شما شب‌های جمعه می‌آمدید، الآن وسط هفته آمدید، چه شده است؟ حتماً به منظور خاصی آمدید.
گفتم: دلم گرفته بود، آمدم كربلا و به كتابی نیاز دارم.
گفت: بیا به منزل ما و ناهار در خدمت باشیم. پدرم كتابخانه‌ای داشت و گفت: اگر خواستی كتاب‌ها را بفروشی مانعی ندارد، ولی یك صندوقچه كتاب داشت كه گفت: آنها را نفروش و هر چند محتاج هم شدی، این كتاب‌ها را نفروش. این لابد یك رمزی دارد، من این صندوقچه را در اختیار شما می‌گذارم و اگر كتابی كه برای شما فایده دارد پیدا كردی، بردار و استفاده كن.
علامه می‌فرمود: قبل از آنكه ناهار بخوریم، گفتم: اول صندوقچه را بیاور. صندوقچه را آورد و دیدم كه پنج كتاب در آن است، دو جلد آن، تفسیر «هل أتی» است و سه جلد دیگر هم چیزی بود كه بعد مورد نیاز ما شد. آن شخص گفت: ببر و هر وقت كارت تمام شد، بیاور.[1]
پنج شنبه 11/7/1392 - 7:38
اهل بیت
راز محبوبیت علی علیه السلام


مردم دوستی علی و علی دوستی مردم، یكدیگر را تصدیق می‌كنند و نشان می‌دهند كه بزرگ، كسی است كه دوستدار نیكی باشد و در راه آن شهید شود. علی علیه السلام همان شهید بزرگوار است.
در میان انسانها، خوبیهای بسیار سراغ داریم كه مورد توجه و علاقة آنها هستند. هرگاه به خیر و نیكی ستمی برسد، در واقع به همة انسانها ستم شده است و هرگاه خیر و نیكی مورد تعظیم قرار گیرد، همة انسانها مورد تعظیم قرار گرفته‌اند.
اگر صفحات تاریخ را بررسی كنید، این حقیقت مسلم را می‌یابید، كه در میان شخصیتهای بزرگ، كمتر كسی را می‌توان یافت كه همانند علی بن ابی‌طالب علیه السلام مورد علاقه و محبت و تعظیم و تجلیل و حمایت انسانها قرار گرفته باشد و حوادث و وقایع زندگی او، این چنین مورد توجه قرار بگیرد.
این محبت در دلها موج می‌زند، و وجدان آدمی را از انحراف حفظ می‌كند و عرصة تابش آن، باطل و تبهكاری خوار می‌گردد.
چنین محبتی، انسان را در پناه حق قرار می‌دهد و وجدان او را نگهبانی و پاسداری می‌كند. حتی در این محبت، آن چنان خاصیت شگفت‌انگیزی است كه ملوان، كشتی را كه از بالا و پایین دچار حادثه گشته و مسافرانش غرق شده، یا در آستانة غرق شدن هستند و بادهای مخالف از هر سو او را تهدید می‌كنند، نجات می‌دهد.
آری علی علیه السلام در گذرگاه تاریخ به عنوان امام حق و نیكی، همانند كوهی استوار قرار گرفته، به گونه‌ای كه حوادث كوبنده و بادهای سخت، آن را متزلزل نمی‌كند.
آنان كه با علی بن ابی‌طالب علیه السلام دشمنی می‌كردند خود گمراه شدند و دیگران را هم گمراه ساختند، سرانجام سر به زیر خاك فرو بردند و خاموش شدند و از آن‌ها نام و نشانی، جز لعن و نفرین انسانهای خشمگین باقی نماند. وجدان پاك انسانها دربارة آن‌ها اینطور قضاوت كرد كه از بین رفتند و ذلیل شدند. اگر گناه و زشتی و تبهكاری، در پیشگاه وجدان انسان، ارزش داشته باشد آن‌ها هم ارزشی دارند.
پسر ابوطالب شعله‌ای فروزان در دلها و حرارتی نیروبخش در جانها و منطقی شفابخش در عقلهاست. او را سخنی است حكیمانه و اخلاقی است بزرگوارانه. خداوند هرگز آسمان را زمین، و زمین را آسمان نمی‌كند! تاریخ گواه صحت این مدعاست.[1]


جُرج جرداق
ترجمه: سید هادی خسروشاهی
[1]. برگرفته از كتاب «امام علی، صدای عدالت انسانی».


مردم دوستی علی و علی دوستی مردم، یكدیگر را تصدیق می‌كنند و نشان می‌دهند كه بزرگ، كسی است كه دوستدار نیكی باشد و در راه آن شهید شود. علی علیه السلام همان شهید بزرگوار است.
در میان انسانها، خوبیهای بسیار سراغ داریم كه مورد توجه و علاقة آنها هستند. هرگاه به خیر و نیكی ستمی برسد، در واقع به همة انسانها ستم شده است و هرگاه خیر و نیكی مورد تعظیم قرار گیرد، همة انسانها مورد تعظیم قرار گرفته‌اند.
اگر صفحات تاریخ را بررسی كنید، این حقیقت مسلم را می‌یابید، كه در میان شخصیتهای بزرگ، كمتر كسی را می‌توان یافت كه همانند علی بن ابی‌طالب علیه السلام مورد علاقه و محبت و تعظیم و تجلیل و حمایت انسانها قرار گرفته باشد و حوادث و وقایع زندگی او، این چنین مورد توجه قرار بگیرد.
این محبت در دلها موج می‌زند، و وجدان آدمی را از انحراف حفظ می‌كند و عرصة تابش آن، باطل و تبهكاری خوار می‌گردد.
چنین محبتی، انسان را در پناه حق قرار می‌دهد و وجدان او را نگهبانی و پاسداری می‌كند. حتی در این محبت، آن چنان خاصیت شگفت‌انگیزی است كه ملوان، كشتی را كه از بالا و پایین دچار حادثه گشته و مسافرانش غرق شده، یا در آستانة غرق شدن هستند و بادهای مخالف از هر سو او را تهدید می‌كنند، نجات می‌دهد.
آری علی علیه السلام در گذرگاه تاریخ به عنوان امام حق و نیكی، همانند كوهی استوار قرار گرفته، به گونه‌ای كه حوادث كوبنده و بادهای سخت، آن را متزلزل نمی‌كند.
آنان كه با علی بن ابی‌طالب علیه السلام دشمنی می‌كردند خود گمراه شدند و دیگران را هم گمراه ساختند، سرانجام سر به زیر خاك فرو بردند و خاموش شدند و از آن‌ها نام و نشانی، جز لعن و نفرین انسانهای خشمگین باقی نماند. وجدان پاك انسانها دربارة آن‌ها اینطور قضاوت كرد كه از بین رفتند و ذلیل شدند. اگر گناه و زشتی و تبهكاری، در پیشگاه وجدان انسان، ارزش داشته باشد آن‌ها هم ارزشی دارند.
پسر ابوطالب شعله‌ای فروزان در دلها و حرارتی نیروبخش در جانها و منطقی شفابخش در عقلهاست. او را سخنی است حكیمانه و اخلاقی است بزرگوارانه. خداوند هرگز آسمان را زمین، و زمین را آسمان نمی‌كند! تاریخ گواه صحت این مدعاست.[1]


جُرج جرداق
ترجمه: سید هادی خسروشاهی
[1]. برگرفته از كتاب «امام علی، صدای عدالت انسانی».

چهارشنبه 10/7/1392 - 17:46
اهل بیت
جدایی از امام


چرا عده‌ای با غدیر مشكل پیدا كردند، سؤالی كه همیشه ذهن آدمی را به خود مشغول می‌دارد. مخصوصاً وقتی نگاهت به غدیر، نگاهی است كه می‌خواهی از تعامل مردم زمانی با امام عصر خود برای مردم این زمان با امام عصرمان درسی بگیری چه شد كه از صدهزار نفری كه در غدیر بودند و با علی علیه السلام بیعت كردند، فقط عده‌ای انگشت شمار ماندند؟
در این مجال كوتاه. قرار به بحث تاریخی نیست، اما تاریخ عجب عبرت‌هایی است برای ما، از امام جدا شدند، چرا كه؛
1. امام را نشناختند و جایگاه او را ندانشتند. و قدر و منزلت او را درنیافتند، فكر می‌كردند چون با علی. پشت سر علی و یا كنار علی و یا در حلقه و جمعی كه علی علیه السلام كنار پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته‌، نشسته‌اند، علی یكی مثل خودشان است؛ چنانكه دربارة پیامبر صلی الله علیه و آله هم همین اشتباه را كردند. فكر كردند چون پیامبر، محمد امین بود، ابوطالب عمویش و عبدالمطلب پدر بزرگش بود، با او در حِلفُ الفضول (پیمان یاری از محرومان) بودند یا نبودند. یا اگر سر، روی زانوی او می‌گذاشتند و می‌گفتند: محمد! با ما سخن بگوی و پیامبر صلی الله علیه و آله با تمام مهربانی بی‌آنكه از بی‌ادبی‌شان ناراحت شود، آنان را موعظه می‌كرد و در مقابل بی‌ادبی و توهین‌شان محبت می‌نمود.[1] یا اگر پیامبر صلی الله علیه و آله خطاهای آنان، فرار از جنگ‌هایشان را نادیده می‌گرفت و یا اگر به دروغ ادعاهایی می‌كردند، پیامبر رسوایشان نمی‌كرد. پس پیامبر صلی الله علیه و آله هم یكی مثل خودشان است. لذا فكر می‌كردند به جای علی علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله خود یا كسی از خودشان می‌تواند بنشیند و این‌گونه بود آن‌كه از پیامبر صلی الله علیه و آله بود را كنار زدند و یكی مثل خودشان[2] را به جای پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نشاندند.
2. خود را نشناختن و قدر و منزلت خود را نفهمیدن؛ چون ارزش خود را ندانستند و به خود معرفت نیافتند؛ آن‌چه باید بشوند را نفهمیدند و از آن‌چه بودند غافل شده بودند. پنداشتند می‌توانند جای رسول خدا صلی الله علیه و آله بنشینند. فكر می‌كردند چون در نماز جماعت پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله می‌ایستند؛ فكر می‌كردند چون شانه‌هایشان به شانه علی علیه السلام می‌خورد؛ چون در جنگ‌ها حضور داشتند، زود آمدند یا دیر آمدند و زود رفتند، صبر كردند یا گریختند؛[3] بالاخره بودند؛ چون پیشانی شان جای مُهر و سجده داشت. چون در مسیر هجرت با پیامبر صلی الله علیه و آله همراه بودند.[4] چون فرماندهی در فلان مأموریت یا جنگ داشتند، ادامه دادند یا عزل شدند،[5] موفق بودند[6] یا ناموفق بودند؛ بالاخره فرمانده بودند. پس قدر و منزلت والایی دارند. به حدی رسیده‌اند كه جای پیامبر صلی الله علیه و آله بنشینند. به حدی رسیده‌اند كه به راحتی همة عهد و پیمان‌ها، غدیر و غیر غدیر را انكار كنند و جای علی علیه السلام قرار گیرند.
3. به حق خود قانع نشدن و زیاده‌ طلبی؛ این تفكر كه، تا كی در اصحاب صفه و غیر صفه باید بود؛ تا كی سهیمه مساوی با دیگران گرفت. ما كه از فلان خانواده و فلان قبیله و با فلان سابقه بودیم حالا هیچ امتیازی نگرفته، مساوی آن‌ها شویم كه از زنگبار و ایران و حبشه و ... و دیگر جاها آمده‌اند، آیا عرب و عجم و بومی و مهاجرت كرده یكی‌اند.
اگر علی‌ علیه السلام بیاید قرار است عدالت حرف اول را بزند. نه خودش می‌برد و نه می‌گذارد ما بِبَریم و بِدَریم![7]
4. اسیر دنیا شدن، برخی چون تمام همشان دنیا بود و چرب و شیرین دنیا. پس با كسی كه مقداری از آن را دارا بود یا وعده آن را داد، دل دادند. بنده دنیا بودند و بنده هر كه چیزی از دنیا را داشت.[8] لذا وعده موهوم چرب و شیرینِ عده‌ای، آنان را از ولی خدا جدا ساخت، یادشان رفت كه پیامبر صلی الله علیه و آله دنیایشان را هم فراهم كرد.[9] یادشان رفت كه در چه ضلالت و گمراهی بودند و چه فتنه‌ها و سختی‌ها و كشتار‌هایی داشتند.[10] غذای سخت می‌خوردند و چگونه زندگی می‌كردند. یادشان رفت كه پیامبر عزیزشان كرد و عزت‌شان بخشید.
و علی علیه السلام كه همراهی او هم دنیایشان را آباد و هم آخرتشان را آباد می‌كرد. را كنار زدند و به وعده‌های پوچی، چشم بر همه چیز نهادند.
5. برخی دیگر به دنبال راحت‌طلبی بودند، حوصله فهم حق و باطل و این طرف و آن طرف رفتن را نداشتند. حالا هر كس كه آمد جانشین شد، بشود. شاید هم فكر می‌كردند؛ اگر دیگران بیایند رفاه و راحت‌طلبی عالم را می‌گیرد. شاید آن‌ها بهتر از علی می‌دانند چه كنند. نمی‌شود كسی بیاید مثل پیامبر صلی الله علیه و آله؛ همه عالم بخواهند با او بجنگند و مجبور باشند هر روز سر از غزوه و سریه‌ای در بیاورد
همچنین اگر علی بیاید، خیلی‌ها (دشمنان و منافقان) از او ناراحتند. بهتر است كسانی بیایند كه در جنگ مثل علی نباشند (یا در جنگ و غزوه كنار پیامبر صلی الله علیه و آله نبوده یا لااقل ذوالفقار به دست نباشند) شاید هم سازش كردند و این‌گونه از شجاعت و همت علی و جوانمردی او كه باعث عزت‌شان شده بود، چشم پوشیدند و از آن‌كه در هر امتحانی پیروز بیرون آمده بود و به خاطر همین، اسلام بر او افتخار می‌كرد و دشمن از او می‌هراسید،[11] غفلت كردند برخی دیده بودند حق علی غصب شد. اما حال این‌كه بیایند و از حق دفاع كنند را نداشتند. راحت‌طلبی اجازه نمی‌داد؛ ببینند وظیفه چیست یا اگر می‌دانستند وظیفه دفاع از امام عصرشان است. راحت‌طلبی نمی‌گذاشت بیرون آیند و به دفاع برخیزند؛ لذا هیچ وقت ندای هل من ناصر علی را نخواستند بشنوند.
6. خستگی؛ گروهی دیگر، خود را بازنشسته می‌بینند، گویا وظیفه خود را انجام داده‌اند؛ الان نوبت دیگران است، بیایند كاری كنند یا خسته شده‌اند، دیگر حوصله و طاقت میدان آمدن و دفاع كردن را ندارند. حالا زمانی است كه بنشینند و از ثمرات انقلاب اسلامی پیامبر صلی الله علیه و آله بخورند. فراموش كردند انسان تا زنده است، وظیفه دارد و دفاع از دین و ولی خدا منوط به زمانی نیست.
7. یاس و ناامیدی، گروهی را پندار بر این بود كه از ما كه برنمی‌آید امور را اصلاح كنیم، پس چرا خود را به خطر و دردسر اندازیم و با این توهم غلط، این‌گونه تك تك و یكایك ـ كه با هم جماعتی تشكیل می‌دادند و تغییر دهنده انحرافات بودند ـ از وظیفه سر باز زدند و علی علیه السلام و خاندان و یاران اندكش را رها كردند و از یاد بردند كه هر كس به مقدار توانایی خود، وظیفه اصلاح امور را دارد.
8. برخی فكر می‌كردند كه چون یار و همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و خدا آنان را مدد می‌كرد، پس الان هم خدا مدد می‌كند. لازم نیست كاری بكنند. خدا خود، دین خود را حفظ می‌كند؛ مثل قوم حضرت موسی علیه السلام كه توقع داشتند خدا كارها را حل كند ولو آنان بگویند «انا ههنا قاعدون [12] ، ما این‌جا می‌نشینیم»، لذا بدون هیچ‌گونه نگرانی، ناظر شدند كه گروهی علی را كنار زدند، فاطمه شهید شد و منتظر ماندند تا خدا عذابی بفرستد و خدا خود، دین را دارد حفظ می‌كند!!!
9. گروهی مشغول امور روز‌مره خود بودند، برای رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله سخت می‌گریستند. برای جدایی از او بر سر و صورت می‌كوبیدند اما مشغول امور روزمره خود نیز بودند این‌كه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چه كسانی می‌آیند. چه كسانی باید بیایند را اصلا مهم نمی‌دانستند. مشغول زندگی خود بودند گویا وظیفه‌ای ندارند.
10. گروهی برداشت‌شان از زهد و تقوی غلط بود یا آن را بهانه كرده، به گوشة زهد و عزلت پناه برده و كار دنیا را به اهل دنیا واگذار كرده بودند. فكر می‌كردند در خلسة عارفانة خود عند رب‌اند و غافل از این‌كه مطیع شیطان شده و با بی‌طرفی خود، میدان برای پیروان او باز كرده و دست ولی خدا را بسته و دست دیگران را باز گذارده‌اند.

11. كج فهمان یا بهانه‌اندیشانی كه نه تنها خود فعالیتی نمی‌كردند، مجاهدان و مبارزان و یاوران امام عصر و مخالفین با غاصبان را متهم به دنیا‌خواهی یا فتنه‌گری می‌نمودند. ابوذرها را به تندروی و دنیاطلبی متهم می‌ساختند. خود علی علیه السلام فرمود: اگر به میدان بیایم، می‌گویند حریص دنیاست و اگر نیایم گویند هراسان از مرگ است [13] و شما جز به ما هدایت نمی‌شوید.
12. سكولاریسمی فكر كردن برخی؛ كه دین را با علی مشورت می‌كنیم چنانكه خلفا هرگاه گرفتار می‌شدند و كم می‌آورند؛ به علی رو می‌زدند و از او مدد می‌خواستند[14] و دنیا را به دست دیگران می‌سپاریم. یعنی همان تفكر جداسازی دین از سیاست.
13. برخی دیگر مرعوب باندها و قدرت‌ها شدند، ترس از كشته شدن ـ ترس از شارلاتان‌ها و باند‌ها (به تعبیر امام حسن علیه السلام‌؛ و ارذال و اوباشی كه برخی را روی كار آورده بودند)، خیلی‌ها را به تسلیم وادار كرد و مجبور به سكوت و همراهی نمود.
14. امتیازخواهی؛ آن‌هایی كه در زمان حضور پیامبر صلی الله علیه و آله برای تقسیم عادلانه غنیمت‌ها، با علی علیه السلام درگیر می‌شدند و بالاخره به وساطت پیامبر صلی الله علیه و آله تسلیم می‌شدند ـ حال آمده بودند خود، اسلام‌ و مناصب آن را به غنیمت ببرند تا بتوانند آینده را تضمین كنند و به یكباره خراج یك شهر و غنیمت‌های یك منطقه وسیع را ببلعند و علی باید دست بسته باشد. لذا برای به دست آوردن امتیازات بیشتر و تصاحب بیشتر آن، به بیعت با دیگران سبقت می‌گرفتند و به كنار زدن و سكوت در مقابل علی علیه السلام پیشی می‌گرفتند. بنابراین تا سامری پیدا شد، برای این‌كه بیشتر از آن گوساله سهمی بَرند؛ زودتر سامری و گوساله را پرستیدند و هارون و موسی و خدای موسی را فراموش كردند. [15]
15. درد دیگر جامعه «اِمّعَه» [16] و همرنگ بودن است همان دردی كه امام می‌فرمود حق راهی است و باطل راهی، مبادا بی موضع بوده و بگویی: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو». برخی به جماعت نگاه می‌كنند؛ اگر سكوت بود ولو فاطمه علیها السلام را به شهادت برسانند ساكت گردند و اگر جمعیت جمع شده فریاد می‌زنند لا حكم الا لله و علی را به انزوا می‌كشند بدون این‌كه خود موضعی داشته باشند فریاد می‌زنند. این‌ها به قبیله و طائفه و جناح نگاه می‌كنند نه به حق و باطل.
16. برخی مسئله جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله را چیز مهمی نمی‌دانستند؛ لذا هركه آمد با او همراه شدند حتی وقتی فاطمه و علی علیهما السلام اعتراض كردند، می‌گفتند: آن‌ها زودتر آمدند. نوبت شما هم می‌رسد. همین!
این بیماری‌ها، وقتی با تبلیغات دشمنان آگاه نیز همراه می‌گردد، ناخودآگاه حسین بن علی علیه السلام به مظلومانه‌ترین صورت به شهادت می‌رسد و برخی به همراهی دشمن و برخی با بی‌طرفی، میدان را برای شهادت او باز می‌گذارند.
و همه این دردها امروز هم، گلوی جامعه را می‌فشارد و منتظران را تهدید می‌كند. امروز هم باید دید كه ما در غدیر امام عصر خود مقداد و ابوذر و سلمانیم یا دیگرانیم كه فقط فریاد می‌زنند بخ بخ[17] (مبارك باد؛ مبارك باد) حتی دست ولی خود را به بیعت می‌فشارند یا برای او می‌گریند اما بعد به همان دلایلی كه گفته شد، حاضر نیستند به وظایف خود در قبال امام بیاندیشند و عمل كنند. عدم فهم جایگاه امام و عدم درك نیاز و عطش به امام، درد جامعه ماست. ما در دوران امام عصر خود، همانیم كه چون جامعة عاشورا، به او نامه بنویسیم و بعد برای مطامع دنیوی یا جَو زدگی، نامة خود را انكار كنیم؟ عدم فهم این‌كه در این دوران بایستی به چه افرادی به عنوان جانشینان امام مراجعه كرد و دیگر این كه راحت‌طلبی درد بدی برای منتظران است كه به جای «الدعاة الی دین الله سراً و جهراً؛[18] پنهان و آشكارا به دین خدا دعوت كنند». به روزمرگی مبتلا شدن و یا فكر كنند خدا خود، امور را حل می‌كند، ظهور را محقق می‌سازد ولو تلاشی از ناحیه منتظران صورت نپذیرد. این كه از تلاش خسته شوی، تلاش نكنی و بگویی ما را بس یا چكار به مسائل جامعه داری، همین‌كه دعا می‌كنی كافی است، چكار به زمان و اهل زمانه داری. اصلاً آن‌هایی كه از دنیا سخن می‌گویند، از جامعه و سیاست، از زهد و تقوی بدورند و از حضرت مهدی علیه السلام بی‌خبرند و درد مهم‌تر امّعه بودن و بدون درك و شناخت بودن است. این‌كه وظیفه خود را ندانی و حق و باطل را در دوران غیبت تشخیص ندهی، دوستان را دشمن و دشمنان را دوست پنداری.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . پیامبر صلى اللّه علیه و اله مالى را تقسیم كرد. مردى از انصار گفت : این تقسیم براى خدا انجام نگرفته است . چون سخن آن مرد را به اطلاع پیامبر رساندند، رنگ صورتش سرخ شد و فرمود: ((خدا برادرم موسى را بیامرزد كه او را بیش از اینها آزردند و او صبر كرد. این حدیث را احمد در مسند و بخارى در صحیح ج ۵، ص ۲۰۲ از قول ابن مسعود به سند صحیح نقل كرده است .
انس بن مالك مى گوید : مردى بیابانى به محضر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آمده ، رداى پیامبر را با دست گرفت و چنان كشید كه كناره ردا بر گردن مبارك رسول خدا نقش انداخت ، سپس گفت : فرمان بده از مال خدا كه نزد توست به من ببخشند ! حضرت به او توجه فرمود و تبسّم كرد و فرمان داد آنچه را لازم دارد به او ببخشند !
[2] . ابی‌بكر پس از آن‌كه با او بیعت شد گفت: أَقِیلُونِی فَلَسْتُ بِخَیْرِكُمْ وَ عَلِیٌّ فِیكُمْ؛ رهایم كنید من بهتر از شما نیستم و در حالی كه علی در میان شماست. امیر‌المؤمنین علیه السلام نیز در خطبه شقشقیه به آن اشاره فرمود: تعجب آن است كه در زمان حیات خود خلافت را از خود رد می‌كند ]و می‌گوید رهایم كنید[ ولی پس از خود دیگری را نصب می‌كند. فَیَا عَجَباً بَیْنَا هُوَ یَسْتَقِیلُهَا فِی حَیَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ.. - بحارالأنوار، ج30، ص504.
[3] . یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلَا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَارَ؛ اى آنان كه ایمان آورده‏اید هر گاه با تهاجم كافران در میدان كارزار روبرو شوید مبادا از بیم آنها پشت به دشمن كرده و از جنگ بگریزید (15انفال). و یا (آیه 155 آل عمران)
[4] . ...اذ هما فی الغار ... (40توبه).
[5] . جریان عزل ابی بكر از بردن آیات برائت به مكه و فرستادن علی علیه السلام به این ماموریت. و اعلان این سخن توسط پیامبر كه خدا فرمود «یا خودت یا كسی از خودت»‏ و علی از من است و من از علی؛ اعلام الوری، طبرسی، ص125.
[6] . ماجرای هزیمت و شكست و نا ممكن خواندن فتح خیبر توسط برخی و خیبر شكنی امیر المومنین علی علیه السلام؛ امالی مفید مجلس هفتم، ص،54.
[7] . مبادا حیوان درنده ای باشی كه دریدنشان را فرصت بدانی وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُم نهج‏البلاغة نامه 53.
[8] . نهج‏البلاغة خطبه 109.
[9] . هرگز چیزى از وى درخواست نكردند كه در جواب ، نه بگوید. , هفتصد درهم خدمت آن حضرت آوردند، پولها را روى حصیر قرار داد؛ سپس از جا برخاست و آنها را تقسیم كرد و هیچ مستمندى را ناامید نكرد تا پولها تمام شد. ، مردى خدمت آن حضرت آمد و درخواست كرد، فرمود: چیزى نزد ما نیست ولى به حساب ما بخر، هر وقت چیزى دست ما آمد، آن را ادا مى كنیم . عمر گفت : یا رسول اللّه ، خداوند شما را بر چیزى كه توان آن را ندارید مكلف نكرده است ، پیامبر صلى اللّه علیه و اله از شنیدن این سخن ملول شد. مرد سائل گفت : انفاق كنید و براى خداى بزرگ از تنگدستى بیمى نداشته باشید. پیامبر لبخندى زد و آثار شادمانى در چهره اش نمودار شد؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۷۴، ج۱، ص۳۴. بخارى، ج۴، ص۱۲؛ ترمذى از عمر بن خطاب در «الشمائل»، ص۲۶ نقل كرده است.
[10] . بیاد آرید كه با یكدیگر دشمن بودید و او بین دلهایتان الفت برقرار كرد و در نتیجه نعمت او برادر شدید. و در حالى كه بر لبه پرتگاه آتش بودید، او شما را از آن پرتگاه نجات داد. وَ خداى تعالى این چنین آیات خود را برایتان بیان مى‏كند تا شاید راه پیدا كنید (آل عمران103). حضرت علی نیز فرمود: هنگامی كه مردم در گمراهی و فتنه‌ها و شهوات بودند... خداوند او را مبعوث نمود؛ نهج‏البلاغة، خطبه95.
[11] . ماجرای هزیمت و شكست و نا ممكن خواندن فتح خیبر توسط برخی و خیبر شكنی امیر المومنین علی علیه السلام ؛ امالی، مفید مجلس هفتم، ص54..
[12]. مائده، 24.
[13]. فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَ إِنْ أَسْكُتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْت؛ نهج‏البلاغة، خطبه5.
[14]. نَادَى عُمَرُ وَا عُمَرَاهْ لَوْ لَا عَلِیٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ الكافی،ج7، ص421.
[15]. فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِیَ؛ طه، 88
[16].. اختصاص، ص343؛ اِمَّعة یعنی؛ كسی كه حق و باطل را نشناخته و موضع ندارد و همرنگ جماعت‌اند.

[17]. بحارالأنوار، ج37، ص141؛ از میان جماعت، عمربن خطاب برخاست و گفت: مبارك باد مبارك باد ای پسر ابی‌طالب مولای من و مولای هر مؤمن و مومنه‌ای شدی؛ بحارالأنوار،ج36 ص386.
[18]. الدُّعَاةُ إِلَى دِینِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ؛

چهارشنبه 10/7/1392 - 17:41
مهدویت
ولایت؛ پیوندی الهی

همه ما با مفهوم ولایت آشنا هستیم. ولایت، جزء فرهنگ شیعه است؛ اما كمتر درباره‌ معنا، ویژگی‌ها، مشخصه‌ها و مؤلفه‌های آن فكر كرده‌ایم. ولایت واژه‌ای عربی است كه در فارسی، واژه‌ای كه كاملاً معادل آن باشد وجود ندارد. و برای همین، معنای دقیق آن را به فارسی نمی‌دانیم. برخی تصور می‌كنند معنای ولایت، دوست‌داشتن است. بله، دوست‌داشتن لازمه ولایت است، اما عین معنی ولایت نیست. محبت اهل‌بیت علیهم السلام به شیعیان اختصاص ندارد؛ اكثریت قریب به اتفاق مسلمانان، اهل‌بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را دوست دارند. در بین برادران اهل تسنن كسانی هستند كه محبتشان نسبت به اهل‌بیت علیهم السلام كمتر از امثال بنده نیست. واقعاً عاشق اهل‌بیت هستند. به امامتشان اعتقاد ندارند، اما به خاطر انتسابشان به پیغمبر و فضایلشان، دوستشان دارند. علم، زهد، شجاعت، و كمالات دیگرشان را انكار نمی‌كنند. بنابر این اگر معنای ولایت، محبت است، تقریباً همه مسلمانان محبت دارند. پس ولایتی كه ما شیعیان می‌‌گوییم به چه معناست؟ حتماً اضافه‌ای دارد و فقط دوست داشتن نیست؛ چون دیگرن هم این محبت را دارند.
ولایت در قرآن
خوب است واژه ولایت را در قرآن بررسی كنیم و ببینیم مشتقاتش در چه موردی به كار رفته است. واژه ولایت و مشتقات آن، یعنی ولیّ، مولی و تولی، همه از یك ماده است. ریشه همه آنها ولایت است. صفت مشبهه‌اش ولیّ می‌شود. جمع آن اولیاء است. فعلش هم تولی است. كلمه ولیّ در قرآن، گاهی درباره خدا به كار رفته است. همه شما آیه الكرسی را حفظ هستید: «اللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النور وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ».1 خدا بر مؤمنین ولایت دارد. در مقابل، كافران هم ولیّ دارند، اما ولیّ آنها خدا نیست؛ ولیّ‌های آنها طاغوت است. درباره خدا فقط می‌گوید ولیّ، اما درباره كافران می‌گوید اولیاء. چون شیاطین یكی نیستند، فراوانند؛ مثل نور و ظلمت. نور یكی است، اما ظلمت انواع دارد. به هرحال یكی از موارد ولایت،‌ ولایت خدا بر مؤمنان است.
برخی از آیات، مؤمنان را ولیّ خدا معرفی می‌كنند: «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ اولیای خدا (مؤمنان خالص) هیچ ترس و بیمی ندارند.»3 عبارت اولیاء‌الله را بسیار استفاده می‌كنیم. در قرآن هم مكرر ذكر شده است. پس از یك سو خدا ولیّ مؤمنان است،‌ و از دیگر سو، مؤمنان، ولیّ خدا هستند.
تعبیر دیگری هم داریم كه مؤمنان ولیّ همدیگرند: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ...؛ در میان مؤمنان، بعضی با بعضی دیگر برهم ولایت دارند.»4 این ولیّ اوست، او هم ولی این است. پس كلمه ولیّ و مفهوم ولایت، به گونه‌ای است كه بر خدا نسبت به بندگان، بر بندگان نسبت به خدا، و بر مؤمنان نسبت به یكدیگر اطلاق می‌شود.
مفسران و بزرگان لغت‌شناس درباره ریشه و مؤلفه‌های ولایت تحقیق كرده و به این نتیجه رسیده‌اند كه ولایت در اصل لغت، به این معناست كه دو موجود، آن‌چنان به هم نزدیك باشند كه بین آنها هیچ چیز بیگانه‌ای وجود نداشته باشد. اگر چنین رابطه‌ای بین دو موجود باشد، می‌گویند این ولیّ آن موجود است. اگر كسی آن‌قدر به خدا نزدیك بود كه بین او و خدا، بیگانه‌ای وجود نداشت، هم او به خدا نزدیك است و هم خدا به او نزدیك است؛ بنابراین هم خدا ولیّ اوست و هم او ولیّ خدا. پس هم خدا، ولیِّ مؤمنان است و هم مؤمنان ولیّ خدا. خود مؤمنان هم با یكدیگر همین حالت را دارند. آن‌هایی كه واقعاً ایمانشان كامل است آن‌چنان با همدیگر ارتباط، اتصال و پیوند دارند كه بیگانه‌ای نمی‌تواند بینشان نفوذ كند. البته این ولایت، ولایتی است كه بار معنایی ارزشی دارد؛ ولایت مثبت و ایجابی است؛ اما همیشه ارتباط، مثبت نیست. گاهی ممكن است انسان به كسی نزدیك بشود و از او ضرر ببیند. اتفاقاً درباره شیطان همین‌گونه است. در همین آیه‌الكرسی گفتیم: اولیاء كافران، طاغوت است و با طاغوت هم می‌شود ولایت داشت. خداوند درباره شیطان می‌فرماید: شیطان بر كسی تسلط ندارد مگر كسی كه خودش را ولیّ شیطان كند. یعنی انسان می‌تواند با شیطان به گونه‌ای ارتباط برقرار كند كه خودش را در اختیار او قرار بدهد. وقتی كه این‌گونه شد شیطان بر او مسلط می‌شود، ولی او ابتدائاً تسلطی ندارد. انسان به دست خودش، خود را تسلیم شیطان می‌كند.
ولایت تكوینی و ولایت تشریعی
از این بحث، دو نتیجه می‌گیریم. خداوند با همه مخلوقاتش رابطه‌ای تكوینی و وجودی دارد. او به همه چیز نزدیك است: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».5 این نزدیكی و ارتباط، ولایت تكوینی الهی بر همه موجودات است. اما خداوند، ولایت دیگری نیز دارد. اگر انسانی خودش را در اختیار خدا قرار ‌دهد، خداوند رابطه دیگری با او برقرار می‌كند، رابطه‌ای كه در آن خداوند می‌خواهد به او خیر برساند، او را سرپرستی كند، بلاها را از او دور سازد و ‌محافظتش كند. این ولایت، تنها وقتی است كه انسانی به اختیار، خودش را در اختیار خدا قرار دهد. نكته مهم آن است كه ولایت تكوینی را نمی‌شود قطع كرد؛ زیرا ریشه آن مالكیت خدا نسبت به همه چیز است و این مالكیت را نمی‌توان از خدا سلب كرد. اما ولایت به معنی دوم، یعنی كسی متصدی كارهای طرف مقابل شود ـ خدا این ولایت را می‌تواند سلب كند. بگوید تو با من نیستی. من دیگر با تو كاری ندارم. می‌تواند بگوید برو گم‌شو! تو دیگر با ما ارتباطی نداری. آن ولایت، تكوینی است و این ولایت، تشریعی.
ولیّ مردم پس از خدا
خداوند كسانی را معین كرده است كه بتوانیم با آن‌ها رابطه داشته باشیم. در این رابطه‌ به اذن خدا، خودمان را در اختیار آن‌ها قرار می‌دهیم: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ».6 این ولایت را خدا برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده است. اگر مؤمنان خودشان را در اختیار پیغمبر قرار دادند و ‌گفتند هر چه شما بگویید قبول است، ولایت پیغمبر را پذیرفته‌اند؛ اما كسانی بودند كه این‌چنین نكردند. می‌گفتند ما مسلمان و مطیعیم، اما در عمل مخالفت می‌كردند. ولایت حقیقی آن است كه انسان خودش را در اختیار پیغمبر و امام معصوم بگذارد. بعد از ایشان هم، هر كه را امام معصوم تأیید كند، ولی‌امر مسلمین می‌شود. به فرموده ائمه علیهم السلام، كسی كه واجد این شرایط باشد، جانشین ماست. كسی كه علم، فقاهت و دین را بهتر از دیگران بشناسد، تقوی و خداترسی‌اش بیش از دیگران باشد، منافع جامعه و مصالح اسلام را فدای منافع خودش نكند، به مسائل جامعه آگاه باشد و فریب دشمنان را نخورد، نور امامت به او می‌تابد و او نزدیك‌ترین و شبیه‌ترین افراد به امام معصوم خواهد بود. وقتی انسان خودش را در اختیار چنین كسی گذاشت و گفت: «هر چه تو می‌گویی چشم»، ولایت برقرار می‌شود.
ولیّ مومنان پس از پیامبر
در روز غدیر، وقتی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به همه حاجیانی كه از مكه آمده بودند دستور داد تا كنار آن غدیر8 جمع شوند، خطبه‌ای خواندند و فرمودند: «ألستُ اولی بالمؤمنین مِن اَنفسهم؛ آیا من بر شما ولایت ندارم؟»9 همه گفتند: بله، خدا این ولایت را برای شما قرار داده است: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» و این یعنی خدا برای پیغمبر اختیاری قرار داده است كه بیش از خود انسان‌ها بر آنها حق تصرف دارد.
چرا پیامبر این را فرمود؟ برای این‌كه بفرماید همان مقامی را كه خدا به من داده است به اذن و امر خدا برای علی علیه السلام تعیین می‌كنم. آن گاه فرمود: «من كنت مولاه فهذا علی مولاه». آن مقدمه‌ را فرمود تا بگوید این مولا كه می‌گویم، همان «اولی من انفسهم» است كه اول از شما اقرار گرفتم. فرمود: اكنون خداوند این ولایت را برای علی بن‌ابی‌طالب علیه السلام قرار داده است.
پس حقیقت ولایت این است كه انسان به اختیار، خودش را تابع دیگری كند. ارتباطی با او برقرار كند كه در دل، او را دوست داشته باشد، عملش مطابق رأی او باشد، وقتی كه دشمن به او حمله كرد، از او حمایت كند و جان و مالش را در مصلحت او صرف كند، این می‌شود ولایت. خدا می‌خواهد بنده‌اش، اول در مقابل خودش این‌گونه تسلیم باشد، بعد در مقابل پیغمبر و امام معصوم و یا كسی كه جانشین و نائب امام معصوم است. این فرهنگ اسلامی شیعی است.
اومانیسم، نقطه مقابل ولایت و ریشه فتنه‌ها
فرهنگ قرآنی با فرهنگ الحادی سر سازگاری ندارد. ما در زندگی، با فرهنگ دیگری كه درست نقطه مقابل این فرهنگ است، مواجه هستیم. گفتیم اسلام یعنی با اختیار خودمان، خودمان را تسلیم خدا كنیم. آن فرهنگ می‌گوید اصلاً معنی ندارد انسان تسلیم كسی بشود، هر كسی خودش مستقل است، آگاه است و هیچ كس حق ندارد به او امر و نهی كند. غربی‌ها اسم این را، آزادی می‌گذارند و می‌گویند: حتی خدا هم حق ندارد به ما دستور بدهد! ما بر خدا حق داریم! بعضی از این نویسندگان معروف كشورمان كه از مشاهیر كشور به شمار می‌آیند و چندی است كه ماهیت آنها روشن شده است، بحث‌ها و سخنرانی‌های متعدد می‌كردند و كتاب‌هایی می‌نوشتند مبنی بر این كه اصلاً انسان این عصر، نه تنها تكلیفی ندارد، بلكه بر همه چیز حق دارد؛ انسان امروز طالب حقش است، حتی باید حقمان را از خدا بگیریم و خدا بر ما حقی ندارد. و این اوج اومانیسم یعنی انسان‌مداری است! این فرهنگ اومانیسم است كه در ایدئولوژی لیبرالیسم تجلی می‌كند. طبعاً چنین تفكری نمی‌پذیرد كه ما باید به دستورات امام و پیغمبر عمل كنیم. وقتی می‌گویند خدا هم حق ندارد به ما دستور بدهد، طبعاً پیغمبر و امام هم حق ندارند، چه برسد به كسی كه جانشین امام و ولی‌امر مسلمین است.
باید انتخاب كنیم
ما از ابتدا باید جهت این فلش را معین كنیم كه به این طرف است یا به آن طرف؟ اگر در عمق دل ما این است كه ما بنده خدا نیستیم و خدا هم حق ندارد به ما دستور بدهد، دیگر نوبت به ولایت‌فقیه نمی‌رسد. وقتی از آنها می‌پرسی كه پس اسلام یعنی‌چه؟ می‌گوید اسلام یعنی همین كه من آزادم. اسلام یعنی آزادی! آزادی از چه؟ از خدا؟ این ریشه همه اختلافاتی است كه ما در عصر خودمان ملاحظه می‌كنیم. این ریشه همه فتنه‌هاست. آبشخور همه فتنه‌ها این‌جاست. این‌ها حاضر نیستند آنچه را خدا گفته، عمل كنند. وقتی به آن‌ها می‌گویی كه غیر از قرآن و حدیث و پیغمبر و امام معصوم باید از ولی‌فقیه هم اطاعت كنید، می‌گویند ما خدا را هم قبول نداریم، چه برسد به ولی‌فقیه!
پیداست آن طرز فكر، همین نتیجه را هم خواهد داد. نمی‌شود از اومانیست توقع داشت كه به ولایت‌فقیه قائل باشد. اگر چندی هم به این حرف‌ها قائل می‌شوند، برای این است كه من و شما را فریب دهند. اگر از اسلام، خط امام و امثال آن دم می‌زنند، شوخی است؛ می‌خواهند ما را فریب بدهند وگرنه این دو تا با هم نمی‌خواند. یا بندگی خدا یا بندگی نفس. باید انتخاب كرد. باید از ابتدا حسابمان را صاف كنیم. یا باید ولایت خدا را بپذیریم یا ولایت طاغوت را. یا بندگی شیطان یا بندگی خدا. اگر بندگی خدا را نكردیم، خیال نكنیم آزادیم؛ هزار خدا برای خودمان درست كرده‌ایم. وقتی می‌پرسیم چرا این‌طور لباس می‌‌پوشی، می‌گوید: چون مد است وگرنه مسخره‌ام می‌‌كنند. جبر محیط، جبر تاریخ، جبر طبیعت یعنی چه؟ اگر می‌گویی من در مقابل اینها اختیاری ندارم، این یعنی بندگی؛ اما خدا می‌‌گوید اینها را رها كن، فقط خدا: «قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ؛ خدا را بگیر و همه را رها كن.»13
حالا كه بناست بنده باشیم و بندگی كنیم، كسی را بندگی كنیم كه مالك ماست و همه چیز ما از اوست. چرا كسی را بندگی كنیم كه وقتی حسابش را می‌‌كنیم، می‌‌بینیم از ما پست‌تر است؟ این مدها را چه كسانی درست كرده‌اند؟ واقعاً بعضی‌ از آنها خیلی خنده‌دار است. انسان پارچه‌ا‌ی قیمتی بخرد و آن را بساید، پاره‌اش كند، بعد بپوشد! این چه عملی است؟ چه مصلحتی است؟ چه زیبایی دارد؟ آیا چون فلان نادان فرنگی این‌گونه لباس پوشیده است، باید از او تقلید كنیم و بندة یك احمق آمریكایی باشیم؟!
اول باید این را حساب بكنیم كه می‌خواهیم بنده خدا باشیم یا بنده شیطان؟ شیطان كه شد، نفس هست، آمریكایی‌اش هست، اروپایی‌اش هست، روسی‌اش هست، انواع و اقسام دارد، ظلمات است. اما بندگی خدا یك راه است: «أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ راه راست و صراط مستقیم، همانا بندگی خداست.»14

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره، 257.
2 . محمد،‌11.
3 . یونس، 62.
4 . توبه،‌71.
5 . ق، 17.
6 . احزاب،‌ 6.
7 . منافقون،‌8.
8 . غدیر به معنای آبگیر است. غدیر آبگیری بود كه آب باران در آن‌جا جمع می‌شد و مسافران به آنجا می‌آمدند و حیواناتشان را آب می‌دادند.
9 . بحار الانوار، ج28، ص98.
10 . ذاریات، 56.
11 . یس، 61-60.
12 . بحار الانوار، ج74، ص402.
13 . انعام،‌ 91.

چهارشنبه 10/7/1392 - 17:30
مهدویت
شایستگان، كارگزاران حكومت علوی و مهدوی

تاریخ چون آیینه‌ای فراروی ماست كه گذشته بشر را می‌نمایاند؛ گذشته‌ای تیره و تار كه هر از چند گاهی، پیامبری چون خورشید، این شب دیجور و پر از امواج خطرات و گرداب تمایلات را روشن و منور كرده‌است و انسان امروزی، وارث همه آن گذشته است؛ خسته و دل‌شكسته به دنبال سبك‌بالانی است كه حال او را بداند و او را از بیم موج و گردابی چنین، برهانند. سرش را به دامن گرفته و دستی از مِهر بر سر او بكشند و او را بر سریر «ولقد كرّمنا بنی آدم» بنشانند.
آری! این است آیینه زندگی بشر؛ هرچند كه این آیینه، چند صباحی حكومت پیامبران، به خصوص، حكومت نبی مكّرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را برای ما تصویرگر است و حكومت مردانی را به یاد انسان امروزی می‌آورد كه طعم شیرین عدالت را به او چشاندند؛ حاكمی كه بین او و مردمش فرقی نبود و به فرموده امام علی علیه السلام درباره رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم: «یأكل علی الارض و یجلس جلسةُ العبد و یخصف بیده نعله و یرقع بیده ثوبه و یركب الحمار العاری و... خرج من الدنیا خمیصاً و ورد الآخرة سلیما لم یضع حجراً علی حجر؛1 بر روی زمین غذا می‌خورد و چون بندگان می‌نشست. كفشش را خود پینه می‌زد و لباسش را خود وصله می‌كرد و بر مركب برهنه سوار می‌شد. او با شكمی گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگی را بر سنگی ننهاد.»
و دگر بار به یاد انسان می‌آورد كه حاكمی آمد كه غم بی‌نانیِ دورترین نقطه حكومت خود را می‌خورد كه نكند در حجاز و یمامه كسی پیدا شود كه آرزو و طمع قرص نانی داشته باشد و در سفره خود چیزی را نیابد. نكند خودش سیر بخوابد و در كنارش شكم‌های گرسنه و جگرهای تفتیده و تشنه‌ای باشند.2
آری كسی كه از حكومت، تنها اسم و رسمش را نمی‌خواست كه «أ اقنع من نفسی باَنْ یقال هذا امیرالمؤمنین ولا اشاركهم فی مكاره الدهر او اكون اُسوةٌ لهم فی جشوبة العیش؛3 آیا بدین بسنده كنم كه مرا، امیر مؤمنان گویند و در ناخوشایند‌های روزگار، شریك آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی، نمونه‌ای برایشان نشوم؟»
ولی افسوس كه این حكومت، دیری نپایید؛ چرا كه حاكمش با نوشیدن جام «فُزتُ و ربّ الكعبه» بشریت را در تشنه‌كامی عدالتش وا نهاد و از آن به بعد، بشر، در گذر زمان به انتظار مردی از این تبار نشسته است تا باز چون رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم انسان را مطیع خدا قرار دهد و صفِ نمازی تشكیل دهد كه سلمانش از فارس آمده باشد و بلالش از حبشه و سهیلش از روم.
تمام سعی نویسندة این چند سطر بر این است كه طبق خبرهای صادقان مصدّق، تصویرگر بخشی از سیره امام علی علیه السلام در حكومت جهانی حضرت حجّت باشد تا همگی بدانیم كه حكومت علی علیه السلام یك رؤیا نبوده و نیست؛ بلكه یك واقعیت است. تا از این منظر ماه علی با ذكر مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آمیخته گردد و پرتوی از كلام نور واحد جلوه‌گر شود. مقصود اصلی این نوشتار، نشان دادن نحوه و معیار انتخاب كارگزاران شایسته در امر حكومت‌داری است كه در حكومت امام علی علیه السلام و امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تجلی یافته و می‌یابد.
شایسته‌سالاری
با نگاهی هر چند اجمالی به تاریخ تمدن‌های منقرض و انقلاب‌های منحرف شده، یك مطلب به وضوح نمایان می‌شود و آن اینكه عدم شایستگی افراد مسئول آن حكومت و انقلاب و تمدن، عمده‌ترین دلیل بر انحلال آن حكومت بوده است. قرآن مجید هم در مواردی بر این اصل صحه می‌گذارد؛ از جمله در جریان قصة حضرت موسی علیه السلام و فرزندان حضرت شیعب علیه السلام؛ آنگاه كه پیشنهاد استخدام و اجیری حضرت موسی علیه السلام را به حضرت شعیب علیه السلام می‌دهند: «یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ »4 در این آیه، به دو اصل قدرت و امانت‌داری حضرت موسی علیه السلام اشاره شده است. یا در پیشنهاد حضرت یوسف علیه السلام برای تصرف مسئولیت غله مصر، كه می‌فرماید: «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»5 كه او حفیظ و علیم بودن را از صفات خود و ملاك تصاحب این مسئولیت می‌داند.
با نگاهی اجمالی به سیرة پیامبر و ائمه علیهم السلام به خصوص حضرت علی علیه السلام در امر حكومت، این مطلب از بارزترین ویژگی‌‌های حضرت در عزل و نصب‌های حكومتی و لشكری دیده می‌شود. برای نمونه، نگاهی اجمالی به شایستگی‌های جناب مالك و در مقابل به بی‌كفایتی و سستی ابوموسی اشعری اشاره می‌كنیم:
مالك اشتر از زبان امام علی علیه السلام
1. مالك كسی است كه در موقع خوف و خطر، به دشمن پشت نمی‌كند.
2. در مقابل خرمن فجار و كفار، اخگر است و حتی سوزاننده‌تر.
3. در مواقع اضطرار، بر خلاف اكثری كه فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، او خواب را بر خود حرام می‌كند.
4. او شمشیری از شمشیرهای خداست كه نه كُند می‌شود و نه ضربتش بی‌تأثیر می‌گردد.
5. قول و امر مالك، گوش كردن دارد؛ چرا كه امكان ندارد در كار تند شود یا سستی كند؛ مگر اینكه از من (امام علی) فرمان گرفته باشد.
6. اگر می‌خواهید او را به كوه تشبیه كنید، بهتر است اضافه كنید كوه تك و منفرد.
7. مرگ‌های معمولی آن‌چنان گریه كردن ندارد؛ اما بر مرگ مالك، سزاوار است گریه‌كنندگان چون ابر بهار گریه كنند.
8. آیا امید می‌رود كه دیگر نظیری برای مالك پیدا شود و زنی، فرزندی چون مالك به دنیا آورد؟
9. من مصیبت مالك را پیش خدا می‌برم؛ چون از سوگ‌های روزگار است.
10. با وجود اینكه با خودمان قرار گذاشته بودیم كه بعد از مصیبت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تمام مصیبت‌ها خود نگه‌دار باشیم، اما گویا مصیبت مالك قرار ما را بر هم زد.
11. در عظمت مالك همین بس كه عالمی را با مرگ خود فرو ریخت و غصه‌دار كرد.
12. مالك برای من، چون من برای پیامبر بود.
13. من از مالك راضی هستم.
آری این مالك است با این ویژگی و شایستگی‌ها كه فرمانده سپاه حضرت و والی و فرماندار مصر می‌شود.
و در مقابل، امثال ابوموسی اشعری، اشعث ابن قیس و عبیدالله ابن عباس ـ كه به سستی و خیانت به بیت‌المال آلوده‌اند ـ مورد عتاب و عزل و پرخاش حضرت قرار می‌گیرند. در بی‌كفایتی ابوموسی همین بس كه به عنوان فرماندار حضرت، نه تنها در جنگ جمل كمك نكرد، كه مردم را به بی‌طرفی و سكوت دعوت كرد و افكار معیوبش خوارج را متولد ساخت.
ملاك‌های شایستگی
1. حضرت برای انتخاب معاونین در نامه 53 به جناب مالك چنین می‌فرماید: «و توخ منهم اهل التجربة و الحیاء من اهل البیوتات الصالحه و القدم فی الاسلام؛ و برادران تو باید از اهل تجربه و دانش و حیا و از خانواده‌های پاك و صالح و پیشی‌گیرنده در اسلام باشند.»
2. خود، اهل عمل باشند چرا كه «الداعی بلا عمل كالرامی بلا وتر؛ دعوت كنند بدون عمل، چون رزمنده بی‌كمان است.»
3. دانایی و توانایی داشته باشند: «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بِاَمرالله فیه؛ سزاوارترین مردم به امر حكومت قدرتمندترین مردم بر حكومت و داناترین به امر و دستور خداست.»
در این میان، خروج از حق، كه سرمنشأ همه انحرافات است، عمده‌ترین دلیل بر عدم شایستگی برای منصب‌های حكومتی است كه: «یا معاشر الناس قد استخلفت علیه عبدالله ابن عباس فاسمعوا له و اطیعوا امر ما اطاع الله و رسوله فان احدث فیكم اَوْزاغَ عن الحق فاعلمونی اعزله عنكم؛ ای مردم، من ابن عباس را به میان شما فرستادم. حرفش را بشنوید و اطاعتش كنید تا جایی كه او اطاعت خدا و رسول می‌كند و اگر در میان شما چیزی را حادث كرد یا از حق منحرف شد، به من اطلاع دهید كه عزلش خواهم نمود.»
شایسته‌سالاری در حكومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
چه دلیلی بهتر از اینكه كسی چون جناب مالك اشتر، در زمان ظهور، رجعت می‌كند و نه تنها مالك، كه نیكان از هر امت به دنیا باز می‌گردند و برای تصاحب و حل و فصل امور زمان حضرت، افتخار دارند كه در ركاب حضرت حضور داشته باشند.6
در بسیاری از سخنان معصومین علیهم السلام قدرت یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برابر با چهل مرد شمرده شده كه البته برگرفته از ایمان راسخ به خداوند، یقین به امامت و حقانیت هدف آنهاست. یاوران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با چنین توانایی جسمی و روحیة عالی می‌توانند ظلم و جور را از صحنة گیتی براندازند؛ چرا كه آنها سدّی محكم، نیزه و شمشیری بُرَّنده و ركن استوار منجی عالم بشریت هستند.
امام صادق علیه السلام در تبیین این مطلب فرمود: «هر كدام از مردان و یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارای قدرت چهل مرد هستند. دل‌های آنها از پاره‌های فولاد، محكم‌تر است. اگر بر كوه‌ها بگذرند، كوه‌ها در هم فرو می‌ریزند؛ دست از شمشیرهای خود برنمی‌گیرند تا آنكه خدای تعالی راضی شود.» تشبیه قلب‌های آنان به پاره‌های آهن یا سنگ، برای تأكید بیشتر به استواری و شهامت آنان و نفی هر گونه ترس و وحشت از قلب‌ها و افكارشان است.
اینان با پشتوانه‌‌ای بزرگ از ایمان واقعی به خدا و یقین به روز جزا و هدفی مقدس، هم‌چون مشعل‌هایی فروزانند و دل‌های استوارشان را تنها به خدای خویش داده‌اند و تنها از او هراس دارند و قلبشان را به یاد او قوت بخشیده‌اند كه «ألا بذكرالله تطمئنّ القلوب».
آری! اگر حاكم جامعه‌ای آن مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و وزیرانش نیكان و صالحان باشند، مسلماً جامعه‌ای ایده‌آل و با عزت و افتخار خواهد بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. نهج‌البلاغه، خطبه 160.
2. «و لعل بالحجاز اوالیمامه من لاطمع له فی القرص و لاعمد له بالتَّبع او ابَیتُ مبطاناً و حولی بطون غَرثی و اكبادٌ حوَّنی.»
3. نهج‌البلاغه، نامه 45.
4. سوره قصص/26.
5. سوره یوسف/55.
6. بحارالانوار، ج53، ص90-91.

چهارشنبه 10/7/1392 - 17:26
اهل بیت
غدیر قربانی قدرت

اگر ماجرای غدیر خم از نظر تاریخی واقعیت دارد، چرا پس از ماجرای سقیفه شركت كنندگان در آن محفل و نیز مردم مدینه سخنی كه نشانه یادآوری این ماجرا باشد، بر زبان نیاوردند؟
به نظر می رسد این پرسش یكی از چالش های جدی فرا روی شیعه است; زیرا شیعه:
الف) با بهره گیری از منابع معتبر خود و اهل سنت به اثبات اصل ماجرای غدیر می پردازد; منابعی كه در آن صدها صحابی و تابعی شناخته شده وجود دارد . (1)
ب) با دلیل های متقن و شواهد مستحكم لغوی، قرآنی، سنتی و تاریخی واژه ولایت موجود در روایت غدیر را به معنای سرپرستی و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان می داند نه دوستی . (2)
ج) اثبات می كند پیامبر اكرم (ص) در این ماجرا بر اساس دستور خداوند در پی تعیین جانشین بود نه معرفی كاندیدای خلافت . (3)
با این همه در گزارش های تاریخی - جز چند منبع كه در اعتبار آن ها سخن فراوان است (4) - از واكنش شدید مردم و یاد آوری ماجرای غدیر خم كم تر سخن به میان آمده است . با آن كه قطعا بیش تر مردم مدینه در ماجرای غدیر حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 یا 84 روز (5) از این ماجرا آن را فراموش كردند؟
البته احتمال اعتراض عده ای از مردم و یاد كرد ماجرای غدیر به وسیله آن ها و مخفی ماندن این واكنش، به سبب سیاست ممنوعیت نقل و تدوین حدیث، وجود دارد; ولی در عدم گستردگی این اعتراض ها تردید نیست .
با توجه به ماجرای غدیر و تاكید پیامبر اكرم (ص) بر تعیین جانشین، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمی نماید . بنابراین، واكنشی چنین محدود چگونه توجیه می شود؟ برای یافتن سرنخ های تاریخی این مشكل باید موقعیت زمانی این قطعه از تاریخ و نیز سیر جریان های سیاسی و اجتماعی از زمان واقعه تا وفات پیامبر اكرم (ص) به دقت بررسی شود . بر این اساس، پی گیری بحث در محورهای زیر ضرورت دارد:
1 . قبل از تشكیل دولت مدینه به دست پیامبر اكرم (ص)، مردم شهرهای بزرگ حجاز و بادیه ها تحت نظام قبیله ای به سر می بردند .
در این نظام سرآمد بودن در صفاتی چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباری و شرافت معیار گزینش رهبر به شمار می آمد و رهبر قبیله حق نداشت از میان فرزندان و خویشانش جانشین برگزیند .
2 . پیامبر اكرم (ص) نخستین كسی بود كه در این سرزمین نهادی به نام دولت پدید آورد و ارزش های فرا قبیله ای ارائه داد .
آن حضرت (ص) توانست قبایل مختلف شهرها و بادیه های منطقه را تحت یك نظام واحد متمركز سازد . مردم كه وی را پیامبری آسمانی می دانستند، تشكیل دولت از سوی او را امری الاهی به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتی قابل توجه نشان ندادند .
3 . پیش از فتح مكه اسلام به گونه ای روز افزون در میان مردم شهرها و بادیه ها گسترش یافت تا جایی كه سال بعد (سال نهم هجرت) عام الوفود (سال هیات ها) نام گرفت; یعنی سالی كه مردم دسته دسته در قالب هیئت های مختلف نزد پیامبر اكرم (ص) می شتافتند و اسلام خویش را آشكار می ساختند . ناگفته پیدا است، انگیزه همه این هیات ها معنوی نبود و همه تازه مسلمانان ایمان قلبی نداشتند .
4 . یكی از آموزه های اسلامی كه پذیرش آن برای مردم دشوار می نمود، مساله تعیین جانشین بود; زیرا:
الف) مردم فقط پیامبر (ص) را دارای بعد الاهی می دانستند و حكومت فرا قبیله ای اش را می پذیرفتند . در نگاه آنان، جانشین پیامبر از چنین ویژگی ای برخوردار نبود . (6)
ب) هنوز بسیاری از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهای دنیوی آن حضرت مقید نمی دانستند; چنان كه در مواردی چون صلح حدیبیه (7) و تقسیم غنایم حنین (8) واكنش اعتراض آمیز نشان دادند .
ج) بسیاری از مردم اطاعت از فرمان های دنیوی مربوط به بعد از زندگانی رسول خدا را نمی پذیرفتند; زیرا هنوز از آموزه های جاهلی كه به رئیس قبیله اجازه تعیین جانشین نمی دهد، دل نبریده بودند; و طبیعی بود كه مساله ریاست دولت را از ریاست یك قبیله مهم تر بدانند .
د) هنوز بعضی از قریشیان تازه مسلمان چنان می پنداشتند كه حضرت (ص) در راستای رقابت قبیله ای مساله نبوت را مطرح كرده است . این گروه با توجه به اقبال عمومی مردم به آن حضرت (ص) جرات مخالفت نداشتند; ولی با تعیین جانشین به ویژه از تیره بنی هاشم، لب به اعتراض گشادند و با بهره گیری از پشتوانه فرهنگ قبیله ای مردم اعتراض خویش را روشن تر بیان كردند .
ه) در زمان جاهلیت تنها اشرافی به مجلس مشورتی قریش (دارالندوه) راه می یافتند كه به چهل سالگی رسیده باشند . (9) بر این بنیاد، پذیرش جانشین رسول خدا، به ویژه اگر آن فرد داماد پیامبر (ص) بود و كم تر از چهل سال (10) داشت، بسیار دشوارتر می شد .
5 . دو نكته دیگر، پذیرش جانشینی امام علی (ع) را دشوار می ساخت:
الف) حضرت علی (ع) نزد قریشیان، به سبب دلاوری هایش در جنگ هایی مانند بدر و احد و به خاك و خون كشیدن بزرگان قریش، چهره منفی داشت . این پدیده سبب شد به تبلیغات گسترده روی آورند و چهره علی (ع) را نزد همه اعراب زشت جلوه دهند . (11)
ب) مردم قبایل مختلف این نكته را درك كرده بودند كه با توجه به لیاقت ها و استعدادهای تیره بنی هاشم، اگر مساله جانشینی در میان آن ها تثبیت شود، هرگز از آن خاندان برون نخواهد آمد .
6 . نگاه پیامبر اكرم (ص) به جانشینی حضرت علی (ع) الاهی و از روابط قبیله ای و خویشاوندی بسیار فراتر است; زیرا آن حضرت (ص) به حفظ آیین وحی می اندیشید و طبیعی است كه آشناترین فرد به كتاب و سنت و شجاع ترین و كوشاترین فرد در راه گسترش اسلام را برگزیند . البته پیامبر اكرم (ص) با وضعیت جامعه آشنا بود . از این رو، از آغاز رسالت، در موقعیت های گوناگون، به بهانه های مختلف و با بیان های متفاوت ویژگی های حضرت علی (ع) را یاد آور می شد و از جانشینی اش سخن به میان می آورد . (12) آن بزرگوار، سرانجام از سوی خداوند مامور شد در بزرگ ترین اجتماع مسلمانان كه برخی شمار آن ها را بیش از یكصد هزار تن دانسته اند، آشكارا این مساله را اعلام كند (13) و دغدغه مخالفت جامعه را نادیده بگیرد . فرازی از آیه 67 سوره مائده كه از این دغدغه پیامبر پرده بر می دارد و به وی ایمنی می بخشد، چنین است: «. . . والله یعصمك من الناس; خداوند تو را از [شر] مردم نگاه می دارد .»
در این عبارت، دو واژه «عصمت » و «ناس » بسیار راهگشا است . خداوند پیامبر (ص) را از چه چیزی حفظ می كرد؟ و این «ناس » چه كسانی بودند؟
با توجه به واقعیت خارجی و ایمن نماندن پیامبر (ص) از شر زبان مردم و نیز با توجه به این كه سرانجام مساله جانشینی امام علی (ع) به سامان نرسید، بعید نمی نماید كه مراد از واژه «یعصمك » نگهداری پیامبر (ص) از هجوم فیزیكی و یكباره مردم باشد; چنان كه واژه «ناس » بر مردم عادی دلالت دارد و با توجه به اكثریت نو مسلمان آن زمان، به حمل این لفظ بر خلاف ظاهر نیازمند نیستیم .
7 . تاریخ درباره بسیاری از حوادث مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبراكرم (ص) ساكت مانده است; اما كالبد شكافی دو پدیده مهم آن عصر ما را با شدت اهتمام پیامبر اكرم (ص) بر گزینش جانشین و گستره تلاش های مخالفان آن حضرت آشنا می سازد . این پدیده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا .
1 . سپاه اسامه
پیامبر اكرم در واپسین روزهای زندگی اش فرمان داد لشكری عظیم به فرماندهی جوانی نورس به نام اسامة بن زید سمت دورترین مرزهای كشور اسلامی (مرزهای روم) رهسپار شود . (14) كالبد شكافی دقیق این جریان نشان می دهد رسول خدا (ص) در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی (ع) به چنین اقدامی دست یازید; زیرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اكرم (ص) خالی كردن مركز حكومت از نیروهای نظامی و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود; چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اكرم (ص) بسیاری از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و كیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد . آنچه این تصمیم گیری را در نظر پیامبر اكرم (ص) منطقی جلوه می داد، دور ساختن مخالفان جانشینی حضرت علی (ع) از مدینه بود .
ب) انتصاب جوانی 18 ساله (15) به مقام فرماندهی لشكر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب جز از كار انداختن مهم ترین (16) دستاویز مخالفان جانشینی علی (ع) هیچ توجیهی نداشت; زیرا اسامة بن زید كه از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و كاردانی سر آمد اصحاب به شمار نمی آمد و از نظر سنی حدود 15 سال از علی (ع) كوچك تر بود - با توجه به آن كه در بسیاری از ویژگی ها با حضرت علی (ع) قابل مقایسه نمی نمود - در مقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت .
ج) دقت در تركیب سپاه اسامه نشان می دهد تمام كسانی كه احتمال داشت با جانشینی حضرت علی (ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شركت جویند . (17) و كسانی كه به بهانه بیماری پیامبر اكرم (ص) از اردوگاه به مدینه باز می گشتند، با جمله تاكیدی «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة » (18) روبه رو می شدند . در مقابل، یاران و موافقان جانشینی حضرت علی (ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند . (19)
2 . پیشگیری از نگارش وصیت
این پدیده در واپسین روزهای حیات پیامبر اكرم (ص) تحقق یافت . در آن روزها، پیامبراكرم (ص) كه احتمالا با بالاگرفتن زمزمه های مخالفت با جانشینی حضرت علی (ع) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندی صریح و ماندگار برجای گذارد و از گمراهی امت جلوگیری كند . مخالفان كه این دستور را با نقشه های چند ماهه خویش ناسازگار می دیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن كسی كه جز وحی چیزی بر زبان نمی راند، از نگارش این سند جلوگیری كردند .
تاریخ در این جا تنها از یك تن نام می برد . (20) اما آشكار است كه تنها یك نفر - بی آن كه جریانی نیرومند پشتیبانش باشد - نمی تواند با رسول خدا (ص) مقابله كند . از این رو، بعضی از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته، از كلمه «قالوا» استفاده كرده اند . (21)
8 . نخستین تشكیل دهندگان این جلسه كه با هدف تعیین خلیفه ای جز حضرت علی (ع) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار می آمدند . آن هم انصاری كه در همه جا به پیروی محض از پیامبر اكرم (ص) زبانزد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت (ص) به ویژه حضرت علی (ع) بر همگان ثابت شده است .
راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالی كه هنوز بدن پیامبر اكرم (ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی، نشان می دهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی (ع) هراسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اكرم (ص) می دانستند .
اقدام عجولانه آن ها در درك نكته ای حیاتی ریشه دارد . آن ها با تیز بینی دریافته بودند كه شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی (ع) وجود ندارد . مخالفت یاران بزرگ پیامبر اكرم (ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اكرم (ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگری كه تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود كه مهاجران اندیشه به دست گرفتن حكومت در سر می پرورانند و احتمال دارد قریشیانی كه سرانشان در نبرد با نیروهای انصار حامی پیامبر به قتل رسیدند، با بهره گیری از پیوند نزدیك قریش و مهاجران در پی انتقام بر آیند . بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علی (ع) را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه های آتی، سهمی از قدرت به دست آورند .
پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم می دانستند; اما مشاهده تلاش های كسانی كه در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر می داشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممكن سركوب می كردند، آن ها را از هرگونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز می داشت .
بنابراین، طبیعی است كه در این زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آن ها به این حادثه مهم تاریخی نباشیم . آن ها، با توجه به زمینه های قبلی، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن می دیدند . چنان كه، بر اساس نصوص تاریخی، حضرت علی (ع) نیز در آن زمان به این جریان مهم استدلال نكرد . به نظر می رسد، در آن موقعیت، استدلال گسترده مردم به واقعه غدیر پرسش برانگیز است نه عدم استدلال; زیرا چنین استدلالی نمایانگر پذیرش یكباره جریان مخالف با فرمان پیامبر (ص) از سوی مردم معتقد به غدیر است و با شواهد تاریخی سازگاری ندارد .

پی نوشت ها:
1 . الغدیر فی الكتاب و السنة و الادب، علامه امینی، ج 1، ص 14- 73 . او این حدیث را از یكصدو ده نفر صحابی و هشتاد و چهار تابعی نقل می كند .
2 . همان، ص 362- 370 .
3 . همان، ص 370- 378 .
4 . مانند كتاب سلیم بن قیس و كتاب الاحتجاج نوشته احمد بن علی طبرسی .
5 . ماجرای غدیر خم در روز 18 ذی حجه واقع شد و وفات پیامبر اكرم (ص) و ماجرای سقیفه در 28 صفر یا 12 ربیع الاول .
6 . برای اطلاع بیش تر مراجعه شود به: تاریخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان، رسول جعفریان، ص 27 به بعد .
7 . المغازی، محمد بن عمر واقدی، تحقیق مارسدن جونس، ج 1، ص 606 و 607 . در این كتاب پس از نقل اعتراض عمر از وی چنین نقل كرده است: «من [عمر] چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنین شكی فرو نرفته بودم .»
8 . الكامل فی التاریخ، به ابن اثیر، تحقیق علی شیری، ج 1، ص 631 .
9 . تاریخ سیاسی اسلام (1) سیرة رسول خدا (ص)، رسول جعفریان، ص 98 .
10 . حضرت علی (ع) در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت .
11 . عمر در این باره می گوید: «قوم شما (قریش) به شما مانند نگاه گاو به كشنده اش می نگرند» .(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 12، ص 9)
12 . برای اطلاع از این موارد، ر . ك: موسوعة الامام علی بن ابی طالب فی الكتاب و السنة و التاریخ، محمدی ری شهری و همكاران، ج 2 .
13 . الغدیر، ج 1، ص 214 .
14 . طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54- 58 .
15 . همان، ص 55 .
16 . همان، ص 54 و 56 .
17 . السقیفه، محمد رضا مظفر، ص 81 و 77 .
18 . الملل و النحل، محمد بن عبدالكریم شهرستانی، تصحیح شیخ احمد فهمی محمد، ج 1، ص 14 .
19 . السقیفه، ص 81 .
20 . من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البكری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص 101- 107 .
21 . همان، ص 104 .

چهارشنبه 10/7/1392 - 17:21
ورزش و تحرک
مس کرمان با مظلومی هم شکست خورد

تیم فوتبال مس کرمان با سرمربی جدید خود هم مقابل گسترش فولاد تبریز شکست خورد.
[مس کرمان با مظلومی هم شکست خورد]

در ادامه هفته یازدهم لیگ برتر تیم فوتبال مس کرمان از ساعت 17 در ورزشگاه باهنر کرمان به مصاف تیم گسترش فولاد تبریز رفت که بازی با نتیجه 2 بر یک به سود گسترش به پایان رسید.

به گزارش فارس، ادینهو در دقیقه 21 یک پنالتی را برای مس از دست داد. مهاجم برزیلی ضربه‌اش را به بیرون زد.

سید ایمان موسوی در دقیقه 33 گل اول گسترش فولاد تبریز را به ثمر رساند. رسول علیزاده در دقیقه 46 گل دوم گسترش را با یک شوت از راه دور زد.

مصطفی شجاعی در دقیقه 90+3 تنها گل مس را به ثمر رساند.

این اولین بازی مس کرمان با سرمربیگری پرویز مظلومی در لیگ برتر این فصل بود. مس تنها تیم بدون برد لیگ برتر است و همچنان با پنج امتیاز در رده آخر جدول قرار دارد.

گسترش هم با این برد 16 امتیازی شد و به رده ششم جدول صعود کرد و جای استقلال را گرفت. آبی‌پوشان تهرانی به دلیل حضور در نیمه نهایی لیگ قهرمانان آسیا دو بازی معوقه دارند.

سید مهدی سیدعلی داور مسابقه به زینال خیری از گسترش فولاد و شهرام گودرزی از مس کرمان کارت زرد نشان داد.

جمعه 5/7/1392 - 19:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته