• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3413روز قبل
حجاب و عفاف


نه دخترهای ما مثل فاطمه زهرا هستند و نه خود ماها مثل پدر ایشان هستیم و نه پسرهای ما مثل امیرمؤمنان(علیه السلام)، شوهر فاطمه زهرایند. ما كجا و آنها كجا؟ زمین تا آسمان با هم فرق داریم.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، شما نگاه كنید به دختر پیغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، بهترین دخترهای عالم، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. بهترین زنهای اولین و آخرین، فاطمه زهرا(سلام الله علیها)بود. هرگز دختری و زنی به آن خوبی، به آن شرافت و به آن عظمت نیامده است. همه زنهای عالم از اوّل تا آخر در مقابل او مثل خدمت كارهایی هستند. مثل ذرّاتی هستند در مقابل خورشید جهان افروز.

شوهرش هم امیرالمؤمنین (علیه السلام)، بهترین مردان عالم. اگر چنانچه همه‌ی فضائل و مكارمشان را جمع كنیم. همه‌ی مردان عالم به یك ناخن او هم نمی‌رسند؛ این دو مظهر عظمت، مظهر زیبایی و فضیلت، با همدیگر ازدواج كردند.

جهیزیّه‌شان همان چند قلم ارزان قیمتی بود كه در كتابها نوشته‌اند و ضبط كرده‌اند: یك تكّه حصیر،‌یك تكّه لیف خرما،‌یك دست رختخواب و یك دستاس، یك كوزه، یك كاسه.[5]همه‌اش را اگر چنانچه به پول امروزی روی همدیگر بگذارند، معلوم نیست كه چند هزار تومان مختصری بیشتر بشود. همان مهریّه را از امیرالمؤمنین(علیه السلام)گرفتند و پولش را دادند جهیزیّه‌ی مختصری را فراهم كردند و بردند خانه‌ی شوهر. حالا ما نمی‌گوییم دخترهای ما مثل فاطمه زهرا(سلام الله علیها) جهیزیّه بگیرند.

نه دخترهای ما مثل فاطمه زهرا هستند و نه خود ماها مثل پدر ایشان هستیم و نه پسرهای ما مثل امیرمؤمنان(علیه السلام)، شوهر فاطمه زهرایند. ما كجا و آنها كجا؟ زمین تا آسمان با هم فرق داریم. اما معلوم می‌شود راه، آن راه است. جهت، آن جهت است. جهیزیّه را مختصر بگیرید. به این و آن نگاه نكنید، خرج زیادی نكنید. كار را برای كسانی كه ندارند مشكل نكنید.

جهیزیّه‌ی فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، به قدری بود كه شاید دو نفر آدم با دست می‌توانستند از این خانه بردارند ببرند آن خانه. ببینید افتخار اینهاست. ارزش اینهاست. آیا پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)نمی‌توانستند یك جهیزیّه‌ی مفصل تشكیل دهند؟ اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) اشاره‌ای می‌كردند، این مسلمانانی كه در اطراف ایشان بودند، بعضیهایشان هم آدمهای متمكّنی بودند، پول هم داشتند، از خدا می‌خواستند كه بیایند یك هدیه‌ای بدهند، كمكی بكنند. نكردند. چرا نكردند؟

این برای این است كه من و شما یاد بگیریم. و الّا بنشینیم و تعریف كنیم و خوشمان بیاید و بعد هم یاد نگیریم، چه فایده‌ای دارد؟ استفاده‌اش را نمی بریم. نسخه‌ی طبیب را كه انسان نباید بگذارد روی طاقچه تماشا كند. باید عمل كنیم تا بهره‌اش را ببریم. رژیم غذایی را باید عمل كنید تا فایده‌اش را ببرید. اینها رژیم غذایی روح است، رژیم غذایی صحّت جامعه است. صحّت خانواده است. باید عمل شود. ساده برگزار كنید.
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:24
حجاب و عفاف


همواره برای حل معضل‌های اجتماعی می‌بایست زمینه‌های پیدایش آن را رفع نمود. و الا درمان در حدّ مُسکّن، نقش ایفا خواهد کرد و بیمار به مرور خواهد مرد. غفلت از زمینه‌ها و عدم پردازش و رفع منابع تغذیه یک معضل، در سطح اجتماعی مصیبت‌بار است.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، با توجه به این‌که در چندوقته اخیر جریان نظرات اجتماعی به سمت رفع مشکل بدحجابی می‌رود، هراس از رفع این مشکل به روش مسبوق به سابقه، که جهت آرامش‌بخشی به مسوولین و خرج انرژی به جهت رفع مسوولیت – و نه حل دقیق مشکل- صورت می‌گیرد، ذکر نکاتی را ضروری می‌نماید.

بنیان حجاب، و هر امر ایمانی «حیاء»  است که امیر المؤمنین علی علیه السلام می‌فرمایند: «ایمان و حیا هر دو به یک ریسمان بسته و با یکدیگر هستند و از هم جدا نشوند. (غررالحکم ، باب حیا)».

حیا و عفاف نمی‌تواند با امر قضائی و انتظامی به انسان تحمیل شود، بلکه حاصل تربیت و اندیشه ورزی است. شاید بتوان از طریق قضایی و انتظامی مظاهر توسعه و تبلیغ نابهنجاری را از سطح شهر برچید و بعنوان آرام‌بخش مدت دار این امر لازم به نظر برسد، اما تا وقتی جریان نرمی حیا و ملاحظات اخلاقی را رفته می‌خواهد، بدون حرکت نرم متقابل در قالب تربیت و اندیشه، حرکت انتظامی و قضایی تنها عوارض سرکوب را در قربانیان بدحجابی، به‌جای خواهد گذاشت و موضوع را درمان نخواهد کرد.

امروزه در جامعه ما بدحجابی، تنها یکی از مظاهر بی‌حیائی مفرطی است که نمون? آن حتی در ساعات اداری و خیابان‌های معمولی اروپا دیده نمی‌شود. اگر بخواهیم مشکلات دیگر را نیز ببینیم، فساد اداری، وضعیت وخیم رانندگی، عدم احترام به قوانین، وضعیت بسیار وخیم همسایه‌گی، از مظاهر دیگری است که می‌توان از آن‌ها بعنوان مظاهر فقدان حیا نام برد.

هنگامی که شهرها شکل می‌گیرند، در صورتی که مسوولیتی جهت اصلاح و توسعه فرهنگی یک شهر بزرگ صورت نگیرد یا اقدام انجام شده با توسعه متناسب نباشد، پدید? «ناشناسی» به اوج خود می‌رسد و گزار به کلان‌شهر نشینی، بدون دغدغ? تربیتی، در حالی که چشم، چشم را نمی‌بیند، معضلات جدی به همراه دارد. 

 این اشکال وقتی با «بی حیائی» برخی رجال و مسوولین و مشغول شدن آنان به تخلفاتی همچون دریافت رشوه و چپاول بیت‌المال همراه می‌گردد، بهان? تبعیت برای عام? مردم را نیز فراهم می‌کند، علی الخصوص هنگامی که عاملان این تخلفات خود را عامل دین نیز بدانند یک حمله بی‌رحمانه به مبانی اخلاق و سالم زیستن صورت می‌پذیرد. 

هر چند طبق حدیث شریف نبوی(ص)، هر آن‌کس با رجال وارد دین شود، همان رجال او را از دین خارج خواهند نمود، و باید دین را با کتاب و سیره و سنت اهل‌بیت شناخت، اما این "بهانه” برای نفس سرکش انسان‌های داوطلب، همیشه باقی خواهد ماند و روزنه ورود به دنیای گناه.
از سوی دیگر، اگر در رسان? دشمن دقیق شویم، آن را در وضعیتی می‌بینیم که با علم به ارزش «حیا» در صدد از بین بردن آن است. برنامه‌های متنوع ، فیلم‌ها و سریال‌ها با تمام قدرت در صدد رفع قیود اجتماعی هستند، مسابقاتی که به‌عنوان اعتراف مخاطبان را به ذکر علنی گناه‌ و خطای خود تشویق می‌کند از مظاهر روشن تلاش جریان‌های مادی در نفی حیاء است.

بنابر مقدم? فوق، نه تنها درمان درد بدحجابی، که راه تفوق بر سایر معضلات اجتماعی از قبیل نزاع میان همسایه‌گان، خودروها، اشخاص، و سیاستمداران، در متبلور شدن یک جریان اجتماعی نمونه و جدی در صداقت است که امکان بهانه جویی را از اعضای جامعه بگیرد. ترجیحا اگر این خود حکومت باشد نیروی محکم‌تری را متضمن خواهد بود و سال‌های ابتدائی پس از پیروزی انقلاب جائی که مردم با طیب خاطر و صمیم دل با سرعت به سوی جامعه نبوی گام برداشتند، نمایش عملی این نظریه است. 

جریان و حکومتی که وقتی جوانان را به عفاف و حیا دعوت کند، از آبرو، چیزی در چنته داشته باشد. و این به خودی خود، آموزش عمومی است که هیچ دانشگاه و هیچ رسانه و هیچ گشت ارشادی معادل آن نیست. پس از این، می‌توان رو به دختران جوان کرد و گفت: "جوان!، بی‌حجابی تو باعث به هم خوردن جامعه و دربردارنده احتمال از هم پاشیده‌گی چند خانواده است”، جائی که جامعه حرمت داشته باشد و آقایان و زاده‌هایشان، نتوانند در یک چشم به هم زدن، تمام منافع کشور را فدای امیال شخصی خود کنند.
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:24
حجاب و عفاف


از وقتی یادم میاد همیشه حرف،حرف خودم بود و هرکاری رو که خودم صلاح می دونستم انجام می دادم.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، کلاس پنجم ابتدایی بودم که متوجه شدم دربین اقوام دختری هم سن و سال خودم وجود داره که دیگران احترام بیشتری براش قائل بودند و تنها فرق اون با من در پوشیدن چادر بود. پس من هم علی رغم مخالفت مادرم حتما باید چادر می پوشیدم چون همیشه عاشق این بودم که با حرفهام، ظاهرم و اطلاعاتم افرادی رو که به نظرم خیلی مهم و محترم بودند رو وادار به تحسین کنم.علی رغم تهدید های مادرم که "اگر چادری بشی دیگه پدرت اجازه ی ترک اون رو بهت نمیده" چادری شدم و تا دو سه سال کنار نگذاشتمش.

اما کم کم داشتم خسته می شدم احساس می کردم از جمع دوستهام طردم می کنه به همین خاطر یکی در میون چادر می پوشیدم البته طوری که پدرم خبردار نشه چون می تونستم عکس العملش رو تصور کنم و همچنین نمی خواستم حرف و قولم پیش خانوادم بی اعتبار بشه.گاهی وقتها با چادر می رفتم مدرسه و بی چادر برمیگشتم چون موقع پیاده شدن از سرویس تازه یادم می افتاد که چادرم روی چوب لباسی مدرسه جامونده. با اینکه موهام ازمقنعه بیرون بود، موقع برگشت ازمدرسه خیلی از روحانیون و مردهای مسن به خاطر چادرم تشویقم می کردند و فقط خودم می دونستم که به زور دارم تحملش می کنم.

گذشت ...تا اینکه مسجد محلمون ساخته شد (من اون موقع پیش دانشگاهی بودم) و اونجا با دوستهای محجبه ی خوبی آشنا شدم. اون دوستها برای من که شب و روزم بامطالعه ی کتابهای مختلف سپری می شد منبع شناخت کتابهای جدید ومفید بودند و برای اینکه حفظشون کنم سعی کردم بیشتر بهشون نزدیک بشم و خودم رو شبیهشون کنم. دیگه موهام پوشیده شده بود و بیشتر شبیه چادریهای واقعی شده بودم ولی هنوز از چیزی که بودم احساس رضایت نمی کردم.

رشته ی مهندسی کشاورزی اهواز قبول شده بودم، باخودم قرار گذاشتم درکنار تجربه ی جدید دانشگاه رفتنم خوبی های جدیدی رو هم تمرین کنم چون اونجا فقط خودم بودم و خودم وهیچ مانعی نداشتم.

برای اینکه نفسم رو مجبور کنم در خواسته هایش از عقل و منطق پیروی کنه و به خودم ثابت کنم که اراده ی قوی ای دارم تصمیم گرفتم حجاب و عفافم رو رشد بدم (علاقه ی زیادی به این کار نداشتم و فقط می خاستم نفسم رو مهار کنم)، از پوشیدن ساق دست و جوراب کلفت گرفته تا کنار گذاشتن هر نوع آرایش ...(هرچند اهل آرایش نبودم ولی از جو خوابگاه و دانشگاه می ترسیدم و پیشاپیش به خودم قول دادم).

تصمیم دشواری گرفته بودم چون من اهل مناطق سردسیر بودم و باید توی گرمای اهواز این کارها رو انجام می دادم .وقتی سر ظهرتوی  مزرعه کار می کردم رسما به یک گلوله ی آتش تبدیل می شدم در برابر دلسوزی های دوستهام هم که پیشنهاد در آوردن ساق دست و هدبندمو می دادن فقط می خندیدم، واقعا دوست داشتم به پیشنهادشون عمل کنم تا کمی از حرارت بدنم کم بشه ولی باید نفسم رو کنترل می کردم، باید به قول خودم عزت می گذاشتم و  تحمل می کردم .

چون می دونستم اساتید سرکلاسهای عملی اجازه ی پوشیدن چادر نمی دند قبل از کلاسهای عملی بااسترس زیاد با استاد مربوط صحبت می کردم که اجازه بدند چادرم سرم باشه واگر مزاحم کارم شد بعد درش بیارم و خوشبختانه با بهترین برخورد مواجه می شدم.

تابستان سال اول دانشگاه با دوستهای مسجدی شهرمون عازم اردوی راهیان نور غرب شدیم. یکی از بهترین تجربه های زندگیم همین سفر بود مخصوصا صحبتهای روحانی جوان کاروان که توی صحبتهاشون چادر پوشیدن رو جهاد بزرگ زنان شیعه و نمادمذهب تشیع معرفی کردند. از اون روز به بعد افتخار زندگیم چادر پوشیدنم بود، حس می کردم یک سفیر بزرگم و بالاخره یک راه برای جبران زحمات کسانی که برای حفظ دین و مذهبم فداکاری کردند پیدا کردم.

بعد از مطالعه ی کتاب زن در آینه ی جمال و جلال آیت ا...جوادی آملی اول به خاطر دختر آفریده شدنم و بعد به خاطر حفظ حجابم و اینکه خداوند من رو به این راه هدایت کردند از شوق توی آسمانها پرواز می کردم و روز به روز عاشق حجابم می شدم تا جایی که پوششم رو توی خونه پیش نامحرمها (پسر عمو و پسر خاله و شوهر خاله و...) هم کامل کردم.

کم کم دیدم چادر من رو توی این سالها خواه ناخواه از خیلی از گناه ها دور کرده و خداوند با ستاربودنشون عزت و احترامی بین دوستها و هم کلاسیهام برام ایجاد کردند که حتی در تصوراتم هم نمی گنجید؛ وقتی چادر می پوشیدم چون می دونستم بسیاری از اطرافیانم اشتباهاتم رو به پای همه ی چادری ها و اعتقاداتم می نویسند مراقب  رفتارها و کارها و حرفهام بودم. حتی رتبه الف بودنم توی دوره ی کارشناسی و ارشد هم علاوه بر وظیفه ای که رهبرم به دوشم گذاشته بودند به این دلیل بود که به خیلی از اطرافیانم ثابت کنم که حجاب مانعی برای پیشرفت تحصیلی نیست بلکه تسهیل کننده ی این هدفه.

چندوقت پیش به این فکر می کردم که انگیزه ی بهتر و بیشتری برای حجابم پیدا کنم و ارزشش رو برای خدای مهربونم بیشتر کنم .

در آخر حجابم رو نذر سلامتی و ظهور مولای غریبم کردم.
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:23
حجاب و عفاف


یادت نره نمره 20 گرفتن وشاگرد اول شدن سختی داره.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

هوا به شدت گرم بود. تو ایستگاه نشسته بود منتظر اتوبوس. یه نیگا به دور و ورش انداخت... خانومایی که باتغییر هر فصل تغییر دکوراسیون میدن! و حالا هم که هوا گرمه و... آقایونی که به اصطلاح یکی از بچه ها باد از این طرف لباسشون می ره و از اون طرفش در میاد! تازه بعضی هاشونم با ناراحتی از گرمی هوا و نیومدن اتوبوس غرغر می کردن... و یه دختر خانم چادری که کنارش نشسته بود. یه نگاه چپ چپ بش انداخت. با حالتی که معلوم بود دلخوره گفت: ببخشیدمی تونم یه سوال بپرسم؟

-آره بفرمایید.


-چرا شماها اینقدر دین رو سخت می کنید؟ من از اون دختر فشن های هر روز یه رنگ نیستم.ل باس پوشیدنم عادیه و حجابم هم مناسب. به هیچ پسری هم اجازه نمی دم حتی بخواد نگاه چپ بهم بکنه....ولی از چادر خوشم نمیاد، کلی دست و بال آدمو می بنده و آدمو محدود می کنه. تازه مشکی هم که میگن تو اسلام مکروهه و روحیه آدمو می گیره و آدمو افسرده می کنه...ما جوونیم ، باید لباس شاد بپوشیم و با نشاط باشیم.اصلا تو گرمت نیست تو این هوا؟

-اتفاقا الان داشتم تو دلم میگفتم خدایا فقط تو میدونی که چقدر گرممه واذیت می شم ولی ...

-آخه مگه بدون چادر نمیشه حجاب داشت؟این دیگه افراط نیست؟

-احساستو درک می کنم .چون منم قبل از اینکه چادری بشم همین احساسو نسبت به چادری ها داشتم.می دونی اصلا چی شد که من چادری شدم؟

-خیلی مشتاقم بدونم.

یه روزیکی ازاستادامون یه چیزی گفت که برام خیلی جالب بود.

گفت:"بچه ها اگه من یه کار20 نمره ای بهتون محول کنم،کیا دوست دارن نمره کامل بگیرن؟"

بیشتر بچه ها با اشتیاق می گفتن ما...بعضی ها هم زیر لب میگفتن بابا ولمون کن نمره کامل کیلو چنده؟مابه یه قبولی هم راضی ایم!

دوباره پرسید:"حالا اگه بخواید نمره کامل بگیرید چیکار می کنید؟"

یکی از بچه ها گفت:"خوب معلومه همه تلاشمون رو می کنیم تا بهترین کار رو براتون آماده کنیم"

گفت :"حالا اگه یه نفر که خیلی خیلی دوستون داره واحیانا شماهم خیلی دوسش دارید یه کاری بهتون محول کنه،شما چیکار می کنید؟"

یکی دیگه از بچه ها گفت:"مطمئنا سعی می کنیم بهترین شکلی که میشه اون کار رو انجام داد،انجام بدیم."

گفت:"آفرین...میدونید یه کاری که خدابه شما محول کرده ،داشتن پوشش مناسبه؟

این دنیا مثل یه دانشگاهه که ما اومدیم بر اساس استعدادامون چند تا امتحان بدیم وبه زودی هم نوبت نتیجه وکارنامه است.شما می تونید اصلا به حرفش توجهی نکنید ورد بشید.می تونید به یه نمره 10 وقبولی قانع باشید. و می تونید... 16،17،18بگیریدکه جزو نمرات خیلی خوبه.

ولی شما میتونید 20 هم بگیرید و شاگرد اول بشید.میدونید بچه ها حجاب می تونه حتی با بلوز شلوار وکلاه وشال گردن هم باشه مثل لباس ورزشکارا .می تونه با مانتو شلوار و مقنعه هم باشه. اشکالی هم نداره. ولی چادر نمره 20 حجابه.

چرا وقتی بهترین وجود عالم یه کاری بهمون محول کرده که نتیجه اش هم به نفع خودمونه ،بهترین نمره رو نگیریم؟"

تازه رهبرمون هم میگه :" حجاب به معنای چادر نیست.اما چادر نزد ما ایرانی ها که زنان ما از قدیم داشتند،بهترین نوع حجاب است.بدون چادر هم حجاب ممکن است. حجاب به معنای پوشیدن سالم است.نه پوشیدنی که از نپوشیدن بدتر باشد" 1

درضمن یادت نره اسلام گفته تو خونه لباس شاد وزیبا بپوشیدولی مشکی بهترین رنگ برای چادره،چون وقار خاصی به خانم میده.تازه مشکی رنگ قداسته، مثل پرده خانه کعبه، رنگ اقتدار وبرتریه ،مثل رنگ کمربند ورزشکارا ، رنگ دور بودن از دسترس وناشناخته ماندنه، مثل لباس های رسمی (کت وشلوار)،ماشین دیپلمات ها، رنگ زهدورزیه، مثل لباس راهبه ها، رنگ آگاهی وداناییه، مثل لباس قضات ووکلا،رنگ ابهت وعظمته، مثل سنگ خانه کعبه2

خداییش الان تو عروسی هاومهمونی ها مشکی نمی پوشن؟چون میگن مدشده! کلاس داره! اون افسردگی نمیاره؟

-تو اسلام هم به چادر اشاره شده یا ما ایرانی ها اونو رسم کردیم؟

-آره.آیه ??احزاب:"یَأَیهَا النَّبىُّ قُل لاَزْوَجِک وَ بَنَاتِک وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَبِیبِهِنَّ ذَلِک أَدْنى أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً(آیه ?9 احزاب)

اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسرى هاى بلند) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه (از کنیزان و آلودگان ) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و (اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده ) خداوند همواره غفور و رحیم است ."

تازه روایت شده که "هنگامی که اتفاق کردند برمنع حضرت فاطمه(س)از فدک،ایشان مقنعه شان را بر سر پیچیدند وخود را در میان عبا قرار دادند واطراف خود از سر وصورت وسایر بدنشان را تا پاهایشان به آن پوشانیدند،به قدری لباسهایشان بلند بود که هنگام راه رفتن ،(اطرافیان)پاهایشان را بر دامن او می نهادند..."

یادت نره نمره 20 گرفتن وشاگرد اول شدن سختی داره.نمره 20 می خوای یا ...؟


پنج شنبه 13/9/1393 - 20:23
حجاب و عفاف


دقیقا یادم نیست اولین بار چه زمانی بود که چادر سرم کردم از کودکی به دلیل مجاورتمون با امام رضا علیه السلام برای حرم رفتن چادر می پوشیدم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

من متولد سال 72 هستم و دانشجوی دندان پزشکی، در یک خانواده مذهبی متولد شدم ولی چادر را به اصرار مادرم یا خانواده انتخاب نکردم یعنی مادرم هیچ گونه فشار و اجباری بر من وارد نکردند. چون کل فامیل و اقوام چادری هستند منم فکر میکردم که چادر سر کردن یه اصله! سر کردنش برام خیلی ناخوشایند نبود. شاید اگه ناخوشایند می بود و سر نمیکردم خانواده اصرار میکردن!

دقیقا یادم نیست اولین بار چه زمانی بود که چادر سرم کردم از کودکی به دلیل مجاورتمون با امام رضا علیه السلام برای حرم رفتن چادر می پوشیدم ولی به شکل مرتب از اول راهنمایی شروع شد که در یک مدرسه ی مذهبی ثبت نام کردم و چادر آنجا اجباری بود و دبیرستان هم همین طور.

در تمام این مدت من برای رفتن به مدرسه و خارج آن چادر به سر میکردم ولی هیچ منطق و استدلالی برای آن نداشتم و سعی هم نمیکردم که از کسی بپرسم!خلاصه بگم شده بود عــــــــادت...!

تا اینکه سال 88(سوم دبیرستان) خدا طلبید و خانوادگی رفتیم حج تمتع! تک تک ثانیه های اونجا بودن شیـــــرین ترین لحظات زندگیم بود و خـــــواب های بعد از آمدن هم همینطور! که کلا مسیر زندگیم را عوض کرد...

فضای حج واسه یه نوجوان خیلی جالبه مخصوصا اینکه اولین سفرش باشه! از وصف صحرای عرفات و منا که واقعا زبونم قاصره!

همین جریان باعث شد بفهمم چقدر ارزشم زیاده و نسبت به حجاب و عفافم با آگاهی رفتار کنم

در آخر فقط می تونم بگم که ایمان و زندگی و... همه و همه را بعد از خــــــــدا مدیون حضرت مــــــــادر هستم که الان در این شرایط سخت با افتــــــــخار چادر سر می کنم نه از روی عادت!

چادر من سنگر من است و من سنگر سیاهم را عاشقانه دوست دارم...

افتخار می کنم که وارث چادر فاطمه ام...
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:23
حجاب و عفاف


زانوهای باربی ام شکست.... چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم...
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

فکر کنم الان دیگه همه می دونند "باربی" یکی از سلاح های موثر تهاجم فرهنگی استعمار برای کودکان و حتی بزرگسالانه که خیلی از اهداف خودش رو با این اسلحه پیش می بره که فقط یک نمونه اش الگوسازی در ناخودآگاه ذهن کودکان ماست.

دیروز وقتی خاطره ای رو در این باره می خوندم از تدبیر ساده اما موثر یک مادر خردمند و مومن غرق شعف شدم که چطور یک تهدید به نام باربی رو برای فرزند خودش تبدیل به یک فرصت کردند.

خاطره رو با هم بخونیم:

عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...

دست و پاش ۹۰درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت.. 

و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک،ماشین کوچیک) بودم رویا بود...

خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم

که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد...

 باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد... 

عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید.... 

اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت....

مامانم قاطیِ بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینکه اینطوری نمیتونه بره بیرون...

و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه....

فکر میکنید چی شد؟

زانوهای باربی ام شکست....

چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم...

و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده....

من بعد از اون ۵ -۶ تا باربی دیگه خریدم و همشون بعد از دو روز زانو نداشتند...

داشتم فکر میکردم چقد تحت تاثیر این عروسک بودم؟

مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیه

ناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه

لاکاشو پاک کردیم...

موهاشو بافتیم

مث خودم چادر سرش کردم

و نماز جمعه هم میرفت...

مامانم خیلی ساده نذاشت من مث باربی بشم چون باربی مث من شد...
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:23
حجاب و عفاف


تقریبا همه حداقل یکبار زمین خوردند چه خانم چه آقا، اما خدا به من لطف کرد و من زمین نخوردم و حتی چادرم هم گلی نشد.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران,

تا جایی که یادم هست به زور چادری شدم! خیلی خیلی به زور ... !

خاطرم هست از اول ابتدایی با خواهرم مدرسه که می رفتیم، او از من بزرگتر بود و چادر سر می کرد و من همیشه حسرتش را می خوردم. از تابستان سال دوم شروع کردم خواهش و تمنا که من هم چادر می خواهم. اما چون از نظر مادرم هنوز خیلی کوچک بودم و توانایی جمع و جور کردن چادر را نداشتم مدام وعده می دادند که باشد برای بعد از سن تکلیف!

مدرسه ها باز شد و علی رغم تمام تلاش هایم خبری از چادر نشد!

یک شب عمه و دختر عمه ام به خانه مان آمده بودند، دختر عمه ام چادر نو خریده بود. همانجا سر کرد و چادر قدیمی ش در خانه ی ما جا ماند!

آن شب فکری به ذهنم رسید. می دانستم پدر و مادرم حساس هستند که از وسایل دیگران بی اجازه استفاده نکنم. من هم با علم به این حساسیت، صبح چادر را بدون اجازه برداشتم و با خواهرم باهم رفتیم. بیرون از خانه چادر را سر کردم. خوب یادم هست وقتی کنار خواهرم با چادر راه می رفتم چنان احساس بزرگی می کردم که حقیقتا متصور بودم روی ابرها راه می روم!

تا اینجا نصف نقشه ام عملی شده بود.

...

هنگام برگشت، با چادر وارد خانه شدم. پایم را محکم زمین گذاشتم و گفتم تا وقتی برایم چادر تهیه نکنید با این چادر خواهم رفت!

و از فردای آن روز تا به حال رسما چادری شدم. با چادر خودم!

امیدوارم به حق آبروی حضرت زهرا(س) تا ابد برای هم آبرو باشیم..
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:22
حجاب و عفاف


اولاش مامان می گفت هنوز زوده چادر میپیچه دور پات میخوری زمین، بزار وقتی بزرگتر شدی خودم برات یه چادر میدوزم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید. 

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیلbashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.


-------------------------------------------------------------------------------------

7 ساله بودم. یه خواهر بزرگتر از خودم داشتم که سعی میکردم همیشه مثل اون باشم وقتی چادر مشکیش رو سرش میکرد اونقده دوست داشتنی تر میشد که آرزوم بود یه روز مثل خواهرم چادری باشم چون فکر میکردم دخترا احترام شون ، عزت و بزرگی شون، وقار شون به حجاب و چادریه که سر میکنن برای همین به مامانم گفتم مامان جون دوست دارم چادر داشته باشم.

اولاش مامان می گفت هنوز زوده چادر میپیچه دور پات میخوری زمین، بزار وقتی بزرگتر شدی خودم برات یه چادر میدوزم از اونجایی که دختر لجباز و یکدنده ای بودم، هر شب کارم گریه و زاری و التماس بود تا برام چادر بدوزن و با چادر از خونه برم بیرونیه روز که خیلی از دست مامانم ناراحت بودم و میخواستم به حرفم گوش کنه به عروسی یکی از اقوام نزدیک نرفتم هرچی مامان گفت دختر بیا بریم خونه تنها میمونیاااااااااا. گوش ندادم که ندادم . مجلس عروسی که خیلی دوست داشتم برم ، نرفتم اونم بخاطر چادر. آخه راه دیگه ای نبود که باور کنند واقعا چادر رو دوست دارم

مامانم و خواهر کوچکترم رفتن .. من تنهاموندماولش گریه م گرفت به خودم گفتم دیوونه چرا نرفتی؟؟!! عروسی بود !!! خوش میگذشت... اما بعدکه یکم گذشت گفتم عیبی نداره مامان برگرده خونه حتما یه چادر برام میدوزه و سرم رو به مرتب کردن اتاقم گرم کردم.وقتی مامانم برگشت خونه،  رفت سراغ صندوق پارچه هاشو یه پارچه خوشکل انتخاب کرد و برام یه چادر رنگی دوخت(من دوست داشتم چادر مشکی باشه که رنگی از آب در اومدیه چادر با پارچه زمینه طوسی رنگ و گلهای سفید و صورتی) اونقده خوشحال شدم که وقتی مامانم صدام زد و گفت بیا اینم چادر دیگه از این کارا نکنیاا (لجبازی و قهر) من با خوشحالی چادرو گرفتم و سرم کردم .

 یادمه اوایل با چادر میخوابیدم از بس که دوسش داشتم . اولین روزی هم که با چادر رفتم مدرسه همکلاسیام کلی مسخرم کردند و خندیدند و بهم میگفتن خاله پیره زن چادر سر کرده از اونجایی که من دختر مغروری بودم اولش چیزی نگفتم بهشون ، ولی ساعت آخر کلاس طاقت نیاوردم و  رفتم رو میز ایستادم و بلند داد زدم من با این چادر خوشگل شدم شماها حسودی تون میشه بهمدوتا از همکلاسیام که دختر خوبی بودن از فردای اون روز با چادر اومدن مدرسه که شدیم سه تا دختر چادری .... خیلی خوشحال شدم چون دیگه تنها نبودم همین کارم باعث شده بود که مدیر مدرسه  موقع صبحگاه منو به همه معرفی کنه و بهم هدیه بده و بگه این دختر گلم اولین دانش آموزیه که تو مدرسه چادر سر کرده ... هنوزم که هنوزه صدای کف زدن بچه ها تو گوشمه هیچوقت یادم نمیره چقدر کف زدناشون طول کشیده بود .

حدود دو ماه بعد مادرم چادر مشکی خودش رو برام کوتاه کرد و از اون به بعد با چادر مشکی رفتم .وقتی چادر مشکیم رو سر کردم احساس کردم خیلی بزرگ شدم بزرگتر از سنم. اخه وقتی با چادر مشکی رفتم مدرسه همه بچه ها دروم جمع شدن و بهم گفتن خوش به حالت چادر مشکی داری ...

من فکر می کنم دخترا از بچگی ذاتا چادر و حجاب رو دوست دارن و حتی تو بازیاشون با چادر مامان شون بازی میکنن این نشونه اینه که حجاب رو میپسندن و دوسش دارن .بستگی به خانواده البته مادر داره که حجاب و نوع پوشش مخصوصا چادر رو چطور برای دخترش توضیح داده باشه و چطور اون رو علاقه مند نگه داره .

چادرم رو دوسش دارم چون خودم به این نتیجه رسیدم با چادر پوششم کاملتره خدا رو شکر حتی یکبارم فکر اینکه بدون چادر جلو نامحرم برم تو ذهنم خطور نکرد. اینم رو بگمااااا مامانم هر بار به هر بهونه ای برام یه هدیه کوچیک میخرید و با خنده بهم میداد و میگفت: دختر کوچولوی چادری من .. نمیدونین چقدر از این جمله مامان ذوق مرگ میشدماین کارش باعث میشد چادر رو بیشتر دوسش داشته باشم.

یادمه 10 ساله که بودم شوهر خاله م اومده بود خونه مون مهمونی و من با چادر رفته بودم پیشش. کلی اخم کرد بهم و گفت این چیه سرت کردی میترسی بخورمت این اداها چیه از خودت در میاری!میدونستم خیلی بهش برخورده بود و مطمئن بودم تلافیشو سرم در میاره. همین کارم کرد برا خواهر کوچکترم یه جفت کفش خوشکل هدیه خرید ولی برا من هیچی نخرید و حتی بهم گفت تو مثل خاله پیره زنا هستی تا زمانی که با چادر میای پیشم برات هیچی نمیخرم.

مثلا میخواست دلم رو بسوزونه منم کم نیاوردم ضمن رعایت احترام با صدای بلند بهش گفتم من هیچوقت برا خاطر خوب بودن شما با من و هدیه.. چادرم رو بر نمیدارم . حالا که فکرشو میکنم بچه بودم چقدر جسارت داشتم از خودم بیشترخوشم میاد به هر حال از هفت سالگی ام من و چادر مثل دو تا دوست صمیمی باهمیم و آبرویی که دارم از همین چادرم میدونم و همیشه از خدا خواستم که مثل روز اولی که چادرم رو باعشق و علاقه سرم کردم دوسش داشته باشم و هیچوقت از خودم دورش نکنم
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:22
حجاب و عفاف


اولاش مامان می گفت هنوز زوده چادر میپیچه دور پات میخوری زمین، بزار وقتی بزرگتر شدی خودم برات یه چادر میدوزم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید. 

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیلbashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.


-------------------------------------------------------------------------------------

7 ساله بودم. یه خواهر بزرگتر از خودم داشتم که سعی میکردم همیشه مثل اون باشم وقتی چادر مشکیش رو سرش میکرد اونقده دوست داشتنی تر میشد که آرزوم بود یه روز مثل خواهرم چادری باشم چون فکر میکردم دخترا احترام شون ، عزت و بزرگی شون، وقار شون به حجاب و چادریه که سر میکنن برای همین به مامانم گفتم مامان جون دوست دارم چادر داشته باشم.

اولاش مامان می گفت هنوز زوده چادر میپیچه دور پات میخوری زمین، بزار وقتی بزرگتر شدی خودم برات یه چادر میدوزم از اونجایی که دختر لجباز و یکدنده ای بودم، هر شب کارم گریه و زاری و التماس بود تا برام چادر بدوزن و با چادر از خونه برم بیرونیه روز که خیلی از دست مامانم ناراحت بودم و میخواستم به حرفم گوش کنه به عروسی یکی از اقوام نزدیک نرفتم هرچی مامان گفت دختر بیا بریم خونه تنها میمونیاااااااااا. گوش ندادم که ندادم . مجلس عروسی که خیلی دوست داشتم برم ، نرفتم اونم بخاطر چادر. آخه راه دیگه ای نبود که باور کنند واقعا چادر رو دوست دارم

مامانم و خواهر کوچکترم رفتن .. من تنهاموندماولش گریه م گرفت به خودم گفتم دیوونه چرا نرفتی؟؟!! عروسی بود !!! خوش میگذشت... اما بعدکه یکم گذشت گفتم عیبی نداره مامان برگرده خونه حتما یه چادر برام میدوزه و سرم رو به مرتب کردن اتاقم گرم کردم.وقتی مامانم برگشت خونه،  رفت سراغ صندوق پارچه هاشو یه پارچه خوشکل انتخاب کرد و برام یه چادر رنگی دوخت(من دوست داشتم چادر مشکی باشه که رنگی از آب در اومدیه چادر با پارچه زمینه طوسی رنگ و گلهای سفید و صورتی) اونقده خوشحال شدم که وقتی مامانم صدام زد و گفت بیا اینم چادر دیگه از این کارا نکنیاا (لجبازی و قهر) من با خوشحالی چادرو گرفتم و سرم کردم .

 یادمه اوایل با چادر میخوابیدم از بس که دوسش داشتم . اولین روزی هم که با چادر رفتم مدرسه همکلاسیام کلی مسخرم کردند و خندیدند و بهم میگفتن خاله پیره زن چادر سر کرده از اونجایی که من دختر مغروری بودم اولش چیزی نگفتم بهشون ، ولی ساعت آخر کلاس طاقت نیاوردم و  رفتم رو میز ایستادم و بلند داد زدم من با این چادر خوشگل شدم شماها حسودی تون میشه بهمدوتا از همکلاسیام که دختر خوبی بودن از فردای اون روز با چادر اومدن مدرسه که شدیم سه تا دختر چادری .... خیلی خوشحال شدم چون دیگه تنها نبودم همین کارم باعث شده بود که مدیر مدرسه  موقع صبحگاه منو به همه معرفی کنه و بهم هدیه بده و بگه این دختر گلم اولین دانش آموزیه که تو مدرسه چادر سر کرده ... هنوزم که هنوزه صدای کف زدن بچه ها تو گوشمه هیچوقت یادم نمیره چقدر کف زدناشون طول کشیده بود .

حدود دو ماه بعد مادرم چادر مشکی خودش رو برام کوتاه کرد و از اون به بعد با چادر مشکی رفتم .وقتی چادر مشکیم رو سر کردم احساس کردم خیلی بزرگ شدم بزرگتر از سنم. اخه وقتی با چادر مشکی رفتم مدرسه همه بچه ها دروم جمع شدن و بهم گفتن خوش به حالت چادر مشکی داری ...

من فکر می کنم دخترا از بچگی ذاتا چادر و حجاب رو دوست دارن و حتی تو بازیاشون با چادر مامان شون بازی میکنن این نشونه اینه که حجاب رو میپسندن و دوسش دارن .بستگی به خانواده البته مادر داره که حجاب و نوع پوشش مخصوصا چادر رو چطور برای دخترش توضیح داده باشه و چطور اون رو علاقه مند نگه داره .

چادرم رو دوسش دارم چون خودم به این نتیجه رسیدم با چادر پوششم کاملتره خدا رو شکر حتی یکبارم فکر اینکه بدون چادر جلو نامحرم برم تو ذهنم خطور نکرد. اینم رو بگمااااا مامانم هر بار به هر بهونه ای برام یه هدیه کوچیک میخرید و با خنده بهم میداد و میگفت: دختر کوچولوی چادری من .. نمیدونین چقدر از این جمله مامان ذوق مرگ میشدماین کارش باعث میشد چادر رو بیشتر دوسش داشته باشم.

یادمه 10 ساله که بودم شوهر خاله م اومده بود خونه مون مهمونی و من با چادر رفته بودم پیشش. کلی اخم کرد بهم و گفت این چیه سرت کردی میترسی بخورمت این اداها چیه از خودت در میاری!میدونستم خیلی بهش برخورده بود و مطمئن بودم تلافیشو سرم در میاره. همین کارم کرد برا خواهر کوچکترم یه جفت کفش خوشکل هدیه خرید ولی برا من هیچی نخرید و حتی بهم گفت تو مثل خاله پیره زنا هستی تا زمانی که با چادر میای پیشم برات هیچی نمیخرم.

مثلا میخواست دلم رو بسوزونه منم کم نیاوردم ضمن رعایت احترام با صدای بلند بهش گفتم من هیچوقت برا خاطر خوب بودن شما با من و هدیه.. چادرم رو بر نمیدارم . حالا که فکرشو میکنم بچه بودم چقدر جسارت داشتم از خودم بیشترخوشم میاد به هر حال از هفت سالگی ام من و چادر مثل دو تا دوست صمیمی باهمیم و آبرویی که دارم از همین چادرم میدونم و همیشه از خدا خواستم که مثل روز اولی که چادرم رو باعشق و علاقه سرم کردم دوسش داشته باشم و هیچوقت از خودم دورش نکنم .
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:22
حجاب و عفاف


انجمن سلامت شمال آمریکا در تحقیقات خود به طور علمی‌ و با آمار ثابت کرد که زنان محجبه کمتر به بیماری‌های پوستی دچار می‌شوند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، انجمن سلامت شمال آمریکا در تحقیقات خود به طور علمی‌و با آمار ثابت کرد که زنان محجبه کمتر به بیماری‌های پوستی دچار می‌شوند.

در این تحقیقات که دو گروه از زنان محجبه و غیرمحجبه در آن شرکت داشتند در مرحله اول افرادی با شرایط جسمانی، سنی و مشاغل یکسان انتخاب شدند و به مدت ۳ ماه در روزهای مشخص، مورد آزمایش‌های ویژه قرار گرفتند. بعد از گذشت سه ماه محققان به این نتیجه رسیدند که افراد محجبه از پوست لطیف تری برخوردارند و علایم هیچ بیماری پوستی در آنها دیده نمی‌شود در حالی که زنان غیرمحجبه با استفاده از کرم‌های ضدآفتاب سعی در حفظ سلامتی پوست خود داشتند اما این اقدام در طولانی مدت باعث از بین رفتن پوست آنها شده بود.

بنا به گزارش اسلام انلاین، هنگامی‌که پوست زنان غیرمحجبه به طور کامل از اثر این کرم‌ها پاک می‌شد، چین و چروک‌ها و لک‌های فراوانی در پوست آنها به چشم می‌خورد.

محققان اعلام کردند: از آنجا که پوست زنان مسلمان کمتر در معرض پرتوهای فرابنفش خورشید قرار دارد از سلامت بیشتری برخوردار است.

پنج شنبه 13/9/1393 - 20:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته