• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 588
تعداد نظرات : 663
زمان آخرین مطلب : 2670روز قبل
دعا و زیارت

تولد عزیز زهرا مبارک 

 

بخشودگی اهل گنه در صف محشر

وابسته به یک گردش چشمان حسین است

يکشنبه 4/5/1388 - 17:31
دانستنی های علمی
مسئولیت پذیر و با برنامه باشیم 
 چند روز پیش تو  دفتری که کار می کنم مشغول بودم که یکی از مشتریا اومد که کارش کمی عقب افتاده بود و همکارم توی کارش کوتاهی کرده بود. برنامه ریزی و تحویل کارها به مسئولیت همکارمه و تایپ کارها به عهده من. حالا تحویل پایان نامه مهندس  کمی به تعویق افتاده بودو ایشون شاکی شده بودن و نسبت به برنامه ریزی کارها انتقاد کردن و همکارم از اونجا که انتقاد پذیر خوبی نیست و نبوده زیر بار حرف نمی رفت که نمی رفتتو این موقعیت هم یه نفر دیگه یه آقایی که کار یه برگی داشت می گفت ای آقا کدوم کار این مملکت درسته که این یکی درست باشه. مهندسمون هم با کمی دلخوری گفت ای آقا. شما هم حرفی می زنید این چه ربطی داره به کار مملکت . (بعدشم گفت) خوب وقتی تک تکمون کارمونو به موقع و درست و برنامه ریزی شده انجام ندیم  دیگه از مملکت چه انتظاری می تونیم داشته باشیم.وقتی تو بگی به من چه . دیگری بگه این به عهده من نیست که نمیشه زندگی کرد. آقای مهندس حرفای دیگه ای هم زد .خیلی حرفای آقای مهندس برام جالب بود . حق با اون بود این زندگی باید زندگی باشه . باید همکاری باشه . نه اینکه بارهای زندگی و مسئولیت های خودمونو رو دوش بقیه بندازیم. تحویل پایان نامه اش به تعویق افتاد به خاطر یه کارپیش بینی نشده . امیدوارم که مشکلی پیش نیاد براش و به موقع به استادش تحویل بده.  سعی کنیم درست پیش بریم و درست پیشرفت کنیم.مملکت خودش خود به خود درست میشه یا حق
پنج شنبه 1/5/1388 - 17:37
شعر و قطعات ادبی

 

زندگی پژمردن یک برگ نیست

بوسه ای در کوچه های مرگ نیست

زندگی یعنی ترحم داشتن

با شقایقها تفاهم داشتن

چهارشنبه 31/4/1388 - 7:17
شعر و قطعات ادبی

دلم می خواد دوباره

تو برگردی ستاره

قرارمون به راه شه

 حرفهای نیمه کاره

اگه سفر درازه

دلم باید بسازه

برای برگشتنت

اینو بدون که رازه

رفتی سفر واسه من

سوغاتی یادت نره

یه چیز می خوام  واون هم

 فقط دعا ، نیازه

سفر سلامت عزیز

اون بالایی به همرات

انشاله برگشتنی

خالی نباشه دستات

 (اینو وقتی داداشم می رفت سفر حج به ذهنم اومد ) یادش بخیر. هر جا هست خوشبخت باشه
شنبه 13/4/1388 - 20:8
شعر و قطعات ادبی
دل خوشم از بودن تو چقدر عزیزی واسه مند  اشتن تو یه خاطره است

این خاطره یه موهبت

7/11/87

(خودم)

(خودم گفتم )

شنبه 13/4/1388 - 20:3
شعر و قطعات ادبی

دل به گل نشسته:
با من از عشق نگو، نگو از قصه این دل شکسته
بدون آرزوی تموم شدن عمر تویه دلم نشسته
از شادی برای من نگو، نگو از این غمی که دارم
میدونی که به هر طرف میرم تو رو به یاد میارم
به خیالم که همیشه میمونی، رو سرت سر گذاشتم
به خیالم که باهام میمونی، دست تو دستت گذاشتم
به این امید به تو دل دادم که همیشه موندگاری
به امیدی که هیچ وقت منو تک و تنها نمیزاری
کاش میفهمیدی به تنهایی خویش، دلم اسیر شده
کاش میدونستی برای رسیدن به شادی دیر شده
دیگه شوق پروازی در این دل شکسته نیست
دیگه بال و پری برای پریدن این خسته نیست
حتی یک فصل تازه برای شروع زندگی نیست
همه ی فصل هام پاییز و دیگه بهاری نیست
چشمه های روشنی و خوبی در دلم خشک شده
قلبم شکسته و به زنجیر تنهایی قفل شده
دلم مانند کشتی هست که به گل نشسته
در کنار ساحل عشق به انتظار موجی نشسته
ساحلی که نه موجی داره و نه کسی باهاش میاد
ساحلی که داره خشک میشه و کسی کنارش نمیاد
زیر نور شب، وقتی هوا سرد و تاریک میشه
وقتی دل تنهای من دور دور یا نزدیک میشه
همین دل شکسته، به انتظار دلی دیگه نشسته
دلی که از سرمای شب به انتظار روشنایی نشسته
زمانی که کوچه های سکوت پر از صدای پای شب
زمانی که دلی شکسته به انتظار ترمیم در سوز تب
از کبوتر روی بام تا پرواز پرنده های بال شکسته
از دل های ساده و پاک تا این دل به گل نشسته

جمعه 12/4/1388 - 6:31
شعر و قطعات ادبی

زندگی چیست ؟ مرا یاد بده

آنچه می دانم بر باد بده

 _________________________________________________

زمزمه ای در محراب

در غریب شب این سوخته دشت

من و غم ، آه ... چه بر من بگذشت

كاروان گم شد و خاكستر ، ماند

كركس پیر دل من می خواند

ای عطش در رگ من جاری باش

شعله زن دودم كن كاری باش

رگ غم سوخته ، ای ریشه ی من

بمك از طاول اندیشه ی من

دشت شب تاخته ام خاموشم

موج خود باخته ام ، مدهوشم

طفل آواره ی شهر خوابم

تشنه ی خویشتنم ، گردابم

برگ پاییز به دست بادم

ریخته ، سوخته

بی بنیادم

كاروان سوخته ای چاووشم

در بدر زمزمه ای خاموشم

گره كور غمم بازم كن

قصه پایان ده و آغازم كن

ای تو گم نامعلوم ای نایاب

گنگ نامعلومی را دریاب

دست پیش آر كه رفتم از دست

دامنم گیر كه هیچم در هست

من و تو چیست ؟ چه بیشی چه كمی ؟

چو كویری و تمنای نمی

من و تو چیست ؟ من و من باشیم

روح تنگ آمده از تن باشیم

بگریزیم و به هم آویزیم

عطشی در عطش هم ریزیم

نفسی در نفس من بفشان

بكشانم ، بچشانم ، بنشان

بكشان بر سر بازار مرا

جان فدای تو بیازار مرا

سنگ بدنامی بر جامم زن

كوس بدنامی بر بامم زن

زندگی چیست ؟ سراب است ، سراب

نقش پاشیده بر آب است ، بر آب

عشق ، خونابه ی دل نوشیدن

كفن ماتم خود پوشیدن

آرزو ، گوركن دشت جنون

نانش از عشق و شرابش از خون

جغد پیریست سعادت در قاف

نغمه اش لاف و همه لاف گزاف

مرهم سوختن ، از ساختن است

چه قماری كه همه باختن است

زندگی چیست ؟ مرا یاد بده

آنچه می دانم بر باد بده

توتیایی تو به چشمانم كش

تشنه ام ، تشنه ی آتش ، آتش

تیشه بر ریشه جان دوخته ام

دل بهر شعله ی غم سوخته ام

باد آواره به گورستانم

بذر پاشیده به سنگستانم

برق منشور یخین ، رازم

پر سیمرغ غمم بگدازم

پیش از آن لحظه كه نابود شوم

شب شوم ، شعله شوم ، دود شوم

در غریب شب این سوخته دشت

كركسی پر زد و نالید و گذشت

چهارشنبه 10/4/1388 - 15:34
خانواده

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یا امام زمان

انتظار دیگه بسه

جمعه 5/4/1388 - 6:15
خانواده
ساعت کم کم داشت به 2 نزدیک می شد ، تازه از سر کار اومده بودم . داشتیم همراه با بابا و ماما ناهار می خوردیم همیشه منتظرم می مونن تا من بیام تا باهم سر سفره بشینیم. اخبار ساعت 14 شروع شد و همینطور که داشتیم نگاه می کردیم با بابا در مورد خبرهایی که آقای حیاتی می گفت بحث می کردیم . اما وقتی یه صحنه ای رو نشون داد  نه بحثی بود نه حرفی ! فقط گفتیم وای نه !
خدای من ! چرا ! این چه وضعیه !
چقدر سخت بود خوردن بقیه غذام دیگه از گلوم هیچی پایین نرفت . نه من بلکه بابا و مامان هم دیگه هیچی نخوردن .
چقدر سخت بود دیدن صحنه هایی که چند نفر توی خیابون داشتن مامور دولت رو می زدن . وقتی می دیدم که دارن اونو نجات می دن از دست اون آشوبگرا گریه ام گرفت.
بغض کردم . چقدر فریاد زدم عجیب بود که بابا هیچی بهم نمیگفت. آخه همیشه می گه تو اینجا داد می زنی که اون نمی شنوه. اما این دفعه هیچی نمی گفت.
الهی ! چقدر سخت بود ! برای من !
کاش سالم بودم ! کاش می تونسم کاری کنم! کاش .....
خدایا خودت کمک کن.  ما این کشور رو ، این ملت رو ، این خونه هایی که امنیت توش کاملاً حس می شد رو آسون به دست نیاوردیم .
خدایا کمک کن این آشوبها بخوابه. خدایا کمک کن دست آشوبنگرا هرچه زودتر از این مملکت کوتاه بشه. خدایا کمک کن....
عزیزان بیایید همه با هم برای امنیت و آرامش کشورمون دعا کنیم.
 
يکشنبه 31/3/1388 - 17:36
دانستنی های علمی

به دوست عزیز و گرامی hamid تبریک عرض می کنم

امیدوارم که در تمامی مراحل زندگی موفق باشد

چهارشنبه 27/3/1388 - 19:47
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته