• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3419روز قبل
حجاب و عفاف


منم مثل خیلی ها تو محرم حال وهوام عوض می شد ولی اون سال فرق داشت .دیگه حال و هوا نبود عشق بود و عنایت ارباب .
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل bashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.

----------------------------------------------------                           

با خودم فکر کردم که از کجا شروع کنم و چی بگم ؟... چیزای آشفته ای یادم می اومد چون به قول خودم مغزم کاملا ریسِت شده! به هر حال سعی خودمو می کنم که بدانند هنوز هم هدایت هست با همون قوت!با حجاب میونه خوبی نداشتم ولی بی حیا نبودم شاید همین حیا کمکم کرد نمی دونم...انگار لج داشتم با خودم که حتما موهام بیرون باشه و آستینام بالا ولی از مانتوی تنگ و بی بند و باری بدم میومد . اگر مجبور می شدم یکم موهامو بپوشونم فوری عصبی می شدم .

تا سال دوم دبیرستان این لج بازیهامو داشتم و با توصیه های افراد خانواده و فامیل که مذهبی اند هم کوتاه نمی اومدم دیگه یه جورایی همه بی خیال اصلاح من شده بودن !...

نمی دونم دقیقا به خاطر چی بود ولی فکر کنم توصیه یه دوست باعث شد حجابو امتحان کنم بدون دید قبلی . منم گفتم امتحان که ضرر نداره بعد موهامو که همیشه تو صورتم بود جمع کردم و این مرحله اول بود بقیه اش برام خیلی سخت بود تا همون جا هم قید خیلی چیزا رو زده بودم که برام ممکن نبود...تا کم کم بوی محرم اومد .منم مثل خیلی ها تو محرم حال وهوام عوض می شد ولی اون سال فرق داشت .دیگه حال و هوا نبود عشق بود و عنایت ارباب .

یه روز خونه خالم رفته بودیم و می خواستیم دسته جمعی بریم خونه مادر بزرگم من مانتوم خوب نبود. دختر خالم گفت:می خوای چادر بهت بدم؟ با شوخی گفتم بده .چادر رو سر کردم همه حضار مبهوت نگام می کردن .خودم می خندیدم .خلاصه شوخی شوخی رفتیم بیرون.

یه لحظه به خودم اومدم گفتم :نگا کن!چقدر خوبه من همه رو می بینم ولی کسی منو نمی بینه! این جمله رو قشنگ یادمه که گفتم:وای چقدر راحتم احساس امنیت می کنم. و از اون به بعد به جز مدرسه همه جا چادر سر کردم.

راستش تو مدرسه می ترسیدم سر کنم و دوستام باهام مثل قبل رفتار نکنن. ولی از وقتی اون سال تحصیلی تموم شد تا الآن به لطف و توفیق خداوند و توجهات ائمه خصوصا امام زمان عجل الله و حضرت زهرا سلام الله علیها در حضور هیچ نامحرمی بدون چادر نبوده ام و امید وارم بعد از این هم چنین باشم و به رفتارم هم چادر عفت بپوشانم.

والسلام علیکم
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:49
حجاب و عفاف


بعد از ورودم به شلمچه انگار رنگ دنیا برام عوض شد؛ تازه فهمیدم من چقدر بدم( نمی دونم رفتید اونجا یا می تونید این حسو درک کنید؟) پشت شبکه های حصار که اونورش تقریبا خاک عراق بود.یه آقایی اومد گفت اینجا نزدیک ترین نقطه ی ایران به کربلاست
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید. 

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیلbashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.


----------------------------------------------------

اولین روزی که چادر سر کردم وقتی بود که رفتم اول دبیرستان (البته بچگی هامم چادر داشتم ولی اونا فقط از روی بچگی بود و من خیلی بشون اهمیت نمیدم)

مامانم یه چادر خوشگل خریده بود و بهم داد گفت دخترم بزرگ شدی باید از نامحرم خودتو بپوشونی اینم هدیه ی تو برا بزرگ شدنت

منم چادرو سر کردم انصافا هم تا پیش دانشگاهی خوب سرم کردم ولی چون خودم هنوز نفهمیده بودم این چادر چه نعمت بزرگیه، پیش دانشگاهی به بهانه ی اینکه جلوی دستو پامو میگیره از سرم برداشتم؛ اون موقع هیچ حس خاصی نداشتم حتی نمی فهمیدم بدون اون چقدر راه رفتن تو خیابون سخته ،حتی نمی فهمیدم که تحمل نگاه هوس آلود چقدر سخته

تا اینکه به لطف خدا دانشگاه شاهد قبول شدم؛ اون موقع هم چادر رو فقط تو دانشگاه سر میکردم چون دانشگاهمون چادر اجبار بود، سر کلاسم به هوای اینکه می خوره زمین کثیف میشه درش می اوردم

بعد از یه مدت با یه سری از بچه ها آشنا شدم که خیلی خفن بودن(تو انجمن اسلامی مستقل دانشگاهمون) ؛دلیل آشناییمم حرم امام رضا (ع) بود یعنی به عشق زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع) با اونا همراه شدم اومدم چادرمو دربیارم که دیدم همه ی آقایون با نگاه معذب سریع سرشونو مینداختن پایین و رد میشدن، گفتم تو که تو دانشگاه سرت میکنی بذار این بندگان خدا اذیت نشن بهشون احترام بذار و سرت کن، خلاصه اون موقع حس میکردم دارم چادرمو تحمل میکنم تازه از اون چادر ملیا (چادر مدرن)سرم میکردم

روزای آخر این سفر، ازمون یه امتحانی گرفتن گفتن هرکی قبول بشه میبریمش مناطق جنگی. منم گفتم چه خوب یه امتحانه دیگه کار سختی نیست. ازقضا منم جزو 17-18 نفر اول شدم و عازم کربلای ایران

بعد از ورودم به شلمچه انگار رنگ دنیا برام عوض شد؛ تازه فهمیدم من چقدر بدم( نمی دونم رفتید اونجا یا می تونید این حسو درک کنید؟) پشت شبکه های حصار که اونورش تقریبا خاک عراق بود.یه آقایی اومد گفت اینجا نزدیک ترین نقطه ی ایران به کربلاست

اه از نهاد ما بلند شد بعد از زیارت نامه خوندن پای اون حصارا به خود آقا قول دادم که آدم بشم و سعی کنم بچه ی خوبی باشم در عوضش اون منو پیش خودش ببره .از اونجا که برگشتم دیگه چادرمو زمین نذاشتم ، سعی کردم برای رضای خدا خیلی از کارا رو انجام بدم

ابی عبدالله (ع) هم که همیشه لطفشون شامل حال ماست تابستون همون سال منو طلبیدن کربلا

وقتی برگشتم یه آدم دیگه شده بودم دیگه از نگاه های بد ناراحت که چه عرض کنم زجر میکشیدم تازه چادر معمولی سرم میکردم و سعی میکردم روی صورتمو تا حدی بپوشونم تا باحیاتر بشم دیگه حس نمی کردم دارم تحملش میکنم، از وجودش لذت میبردم

الان تو هرجایی که برم از سرم برش نمیدارم حتی توی کوه و اصلا هم احساس سختی نمیکنم من و چادر الان با هم دوستیم اون منو اذیت نمیکنه منم سعی میکنم حرمتشو نگه دارم

 واقعا چادر به خانوم که زیباترین مخلوق خداست ؛که دیگران از دیدن زیباییش انگشت حیرت به دهان فرو میکنن ، اجازه میده که راحت بدون هیچ دغدغه ای از نامردا وارد اجتماع بشه و بتونه استعدادهاشو که خدا بش داده بدون نگاه به جنسیتش شکوفا کنه

و هر لحظه بگه

تبارک الله احسن الخالقین
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:49
حجاب و عفاف


پنچم دبستان رو تموم کرده بودم که یه شب دور میز شام به خانوادم گفتم که می خوام چادر سرم کنم مادرم خوشحال شد.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید. 

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیلbashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.


----------------------------------------------------

من در خانواده ای به دنیا امدم که هیچ کدام حجاب نداشتن .

اما خودم به چادر علاقه زیادی داشتم .

مادرم از دوران دبیرستان یواشکی و به دور از چشم مادر و پدرشون چادر سر می کرده و بعد از ازدواج با پدرم به خواست خودشون چادری می شوند.

یه روز دوران دبستان حالم توی مدرسه بد شد مدیرمون زنگ زده بود به مامانم که بیاد دنبالم، از میون مادرهای بیحجاب هم کلاسیهام مادرم با چادر روی سرش اولین جرقه رو در ذهن من زد.
معصومیت و زیبایی که چادر به مادرم داده بود و این که مثل یه ملکه میون مادر های دوستانم بود.

ارامشی که توی چهره اش بود و هست همه و همه..

و این که می دونستم خدا من رو این طوری بیشتر دوست داره باعث شد من هم در این باره تصمیم بگیرم،

پنچم دبستان رو تموم کرده بودم که یه شب دور میز شام به خانوادم گفتم که می خوام چادر سرم کنم مادرم خوشحال شد اما پدرم یه دنیا با هام حرف زد و ازم خواست که بیشتر در مورد تصمیمم فکر کنم .

اما نیازی به فکر کردن نداشت چون تصمیمم رو گرفته بودم .

یکی از دوستان خانوادگیمون برام از مکه یه چادر عربی سوغات اورد.

همون هفته یه مهمونی خونه عمه بزرگم دعوت بودیم و من چادرم رو سرم کردم .

وقتی وارد مهمونی شدم فکر می کردم که همه از دیدنم به ذوق میان خوشحال می شن اما این طور نشد عمه ام رو به مادرم کرد و گفت که چرا مجبورم کرده که چادری بشم؟

من از مادرم خواستم که خودم حرف بزنم و توضیح دادم که این تصمیم خودم بوده و خودم خواستم.

چند روز بعدش هم رفتم پیش پدر بزرگم تا من رو دید گفت این چیه کردی سرت؟

خیلی خورد توی ذوقم اما الان نزدیک نه سال از اون زمان می گذره و همه خانواده من و چادرم وحجابم را پذیرفتن .

هر چند که خیلی سخته توی یه جمعی جز من و مادرم چند نفر دیگه هیچ کس حجاب نداره اما من به داشتن چادرم افتخار می کنم.
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:49
حجاب و عفاف


بعد از ورودم به شلمچه انگار رنگ دنیا برام عوض شد؛ تازه فهمیدم من چقدر بدم( نمی دونم رفتید اونجا یا می تونید این حسو درک کنید؟) پشت شبکه های حصار که اونورش تقریبا خاک عراق بود.یه آقایی اومد گفت اینجا نزدیک ترین نقطه ی ایران به کربلاست
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید. 

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیلbashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.


----------------------------------------------------

اولین روزی که چادر سر کردم وقتی بود که رفتم اول دبیرستان (البته بچگی هامم چادر داشتم ولی اونا فقط از روی بچگی بود و من خیلی بشون اهمیت نمیدم)

مامانم یه چادر خوشگل خریده بود و بهم داد گفت دخترم بزرگ شدی باید از نامحرم خودتو بپوشونی اینم هدیه ی تو برا بزرگ شدنت

منم چادرو سر کردم انصافا هم تا پیش دانشگاهی خوب سرم کردم ولی چون خودم هنوز نفهمیده بودم این چادر چه نعمت بزرگیه، پیش دانشگاهی به بهانه ی اینکه جلوی دستو پامو میگیره از سرم برداشتم؛ اون موقع هیچ حس خاصی نداشتم حتی نمی فهمیدم بدون اون چقدر راه رفتن تو خیابون سخته ،حتی نمی فهمیدم که تحمل نگاه هوس آلود چقدر سخته

تا اینکه به لطف خدا دانشگاه شاهد قبول شدم؛ اون موقع هم چادر رو فقط تو دانشگاه سر میکردم چون دانشگاهمون چادر اجبار بود، سر کلاسم به هوای اینکه می خوره زمین کثیف میشه درش می اوردم

بعد از یه مدت با یه سری از بچه ها آشنا شدم که خیلی خفن بودن(تو انجمن اسلامی مستقل دانشگاهمون) ؛دلیل آشناییمم حرم امام رضا (ع) بود یعنی به عشق زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع) با اونا همراه شدم اومدم چادرمو دربیارم که دیدم همه ی آقایون با نگاه معذب سریع سرشونو مینداختن پایین و رد میشدن، گفتم تو که تو دانشگاه سرت میکنی بذار این بندگان خدا اذیت نشن بهشون احترام بذار و سرت کن، خلاصه اون موقع حس میکردم دارم چادرمو تحمل میکنم تازه از اون چادر ملیا (چادر مدرن)سرم میکردم

روزای آخر این سفر، ازمون یه امتحانی گرفتن گفتن هرکی قبول بشه میبریمش مناطق جنگی. منم گفتم چه خوب یه امتحانه دیگه کار سختی نیست. ازقضا منم جزو 17-18 نفر اول شدم و عازم کربلای ایران

بعد از ورودم به شلمچه انگار رنگ دنیا برام عوض شد؛ تازه فهمیدم من چقدر بدم( نمی دونم رفتید اونجا یا می تونید این حسو درک کنید؟) پشت شبکه های حصار که اونورش تقریبا خاک عراق بود.یه آقایی اومد گفت اینجا نزدیک ترین نقطه ی ایران به کربلاست

اه از نهاد ما بلند شد بعد از زیارت نامه خوندن پای اون حصارا به خود آقا قول دادم که آدم بشم و سعی کنم بچه ی خوبی باشم در عوضش اون منو پیش خودش ببره .از اونجا که برگشتم دیگه چادرمو زمین نذاشتم ، سعی کردم برای رضای خدا خیلی از کارا رو انجام بدم

ابی عبدالله (ع) هم که همیشه لطفشون شامل حال ماست تابستون همون سال منو طلبیدن کربلا

وقتی برگشتم یه آدم دیگه شده بودم دیگه از نگاه های بد ناراحت که چه عرض کنم زجر میکشیدم تازه چادر معمولی سرم میکردم و سعی میکردم روی صورتمو تا حدی بپوشونم تا باحیاتر بشم دیگه حس نمی کردم دارم تحملش میکنم، از وجودش لذت میبردم

الان تو هرجایی که برم از سرم برش نمیدارم حتی توی کوه و اصلا هم احساس سختی نمیکنم من و چادر الان با هم دوستیم اون منو اذیت نمیکنه منم سعی میکنم حرمتشو نگه دارم

 واقعا چادر به خانوم که زیباترین مخلوق خداست ؛که دیگران از دیدن زیباییش انگشت حیرت به دهان فرو میکنن ، اجازه میده که راحت بدون هیچ دغدغه ای از نامردا وارد اجتماع بشه و بتونه استعدادهاشو که خدا بش داده بدون نگاه به جنسیتش شکوفا کنه

و هر لحظه بگه

تبارک الله احسن الخالقین
پنج شنبه 13/9/1393 - 21:48
حجاب و عفاف


شهدامون رفتند تا چادرسیاه مادرمان فاطمه (س) به زمین نیفته ،انان رفتند تا جامعه مذهبی و اسلامی مان غربی نشود انان رفتند تا کودکان سه ساله بی گناه کشته نشوند.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

وقتی من چادری شدم 3سالم بود .خیلی به شخصیت حضرت رقیه ع احترام میذاشتم و جزء اخرقران رو حفظ بودم. چون مادرم همش برام میگفت از رقیه سه ساله، منم عاشقش شدم .البته دائم چادر سرم نمی کردم تا شش سالگی هنوز با بلیز شلوار پیش نامحرم نرفته بودم همیشه یه مانتو کوچولو داشتم با اون بیرون میرفتم بیرون یا جاهای دیگه

یه شب یه بانویی رو که همسن خودم بود تو خواب دیدم ب من گفت توکه اینقدر با رقیه س دوستی چرا چادر سر نمیکنی؟ گفتم بعضی وقتها سر میکنم گفت نه!! همیشه باید مثل رقیه س باشی مگه رقیه س رادوست نداری مگر در صغیر بودن او گریه نمیکنی گفتم اره ولی مادرم میگه اذیت میشی گفت :اگه میخوای انتقام رقیه س را بگیری چادرت را محکم گره بزن و با کفار بجنگ گفتم چشم من بچه که بودم مادرم از رقیه و کشته شدن و بیگناهی او میگفت برای همین همیشه میگفتم من که انتقام رقیه س رو میگیرم

ازخواب که بیدارشدم به مادرم گفتم همه خوابمو مادرم فرمودند چشم دخترم چادر هم برایت میدوزم گفتم ممنون روز بعد با چادر قدم میزدم اونقدر چادرمو محکم میگرفتم که نگو فکرمیکردم چون کوچک هستم از سرم درمیاورنش برای همین محکم میگرفتمش .یه پسر 16 یا17ساله منو دید دم در خونمون گفت هه اینو باش چه بامزه شده منم گفتم کجام بامزه است؟گفت چادرت خیلی قشنگ شدی وایسا یه عکس بگیرم گفتم مگه حضرت رقیه س چادر پوشیده بود بامزه شده بود که من شدم؟

ماتش برده بود گفت اون حضرت رقیه س بود اما تو که نیستی گفتم منم یکی از یاورانشم بهش قول دادم انتقامشو بگیرم و اونایی که مث تو بچه ها رو به مسخره میگیرنو ادم کنم یکم رفت تو فکر گفت: ادم کنی گفتم اره گفت خب ببخشید حالا میذاری یه عکس بگیرم گفتم واسه ی چی؟گفت واسه مسابقه عکاسی گفتم نه راضی نیستم نگیر خیلی اصرار کرد گفتم میگم نه دیگه چرا گوش نمیکنی نه نه نه

گفت باشه خداحافظ انشالله رقیه ها رو تنها نذاری منظورشو نفهمیدم هنوزم نفهمیدم.ینم یه خاطره از اولین روز چادری شدنم الان 16سالمه و چادرمو حفظ کردم چادر یه حرمتی داره که هیچ چیز نمیتونه جاشو بگیره .شهدامون رفتند تا چادرسیاه مادرمان فاطمه س به زمین نیفته ،انان رفتند تا جامعه مذهبی و اسلامی مان غربی نشود انان رفتند تا کودکان سه ساله بی گناه کشته نشوند ...آه که دلم سوخت...خاطره ها دارد چادری شدن من...
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:52
حجاب و عفاف


یه نکته جالب من چادرم رو خیلی دوست دارم یعنی خود چادرم رو فی نفسه، وقتی کثیف یا چروک میشه براش ناراحت می شم راستش روم نمی شد اینو به کسی بگم فکر می کردم مسخره است.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم که پدرم هیچ وقت ما رو مجبور به عقاید مذهبیش نمی کرد اما با رفتار درستش ما رو نسبت به خیلی از آن عقاید علاقه مند کرده بود به طوری که داوطلبانه آنها را بپذیریم. یکی از این عقاید حجاب بود، هرچند که پدرم همیشه چادر رو خیلی دوست داشت ولی هیچ وقت هیچکدوممون رو مجبور به پوشیدن اون نکرد برای همین تو خانواده ما هر کس هروقت خواسته چادر پوشیده هروقت هم نخواسته نپوشیده .

اما ماجرای من و چادرم:


اولین خاطره ای که از چادر دارم روز اولیه که رفته بودم راهنمایی، دم در مدرسه جلومو گرفتن! چون چادر نداشتم نزاشتن برم تو. منم برگشتم خونه و چادر یکی از خواهرهام رو پوشیدم و رفتم. الان حس می کنم برای همین بود که تا آخر دبیرستان که چادر اجباری بود من به جای اینکه به مزایای چادر فکر کنم و خودم رو قانع به پوشیدنش کنم، همش می خواستم به خودم و اطرافیانم ثابت کنم که برای یه حجاب کامل نیازی به چادر نیست و بدون چادر هم میشه حجاب کامل داشت. پس چرا وقتی چیزی واجب نیست باید سختی هاش رو تحمل کنم؟

مخصوصا اینکه دختر خیلی شلوغ و پر جنب و جوشی هم هستم و همیشه فکر می کردم امکان نداره بتونم با چادر روی صندلی آروم بشینم. برای همین بعد از تموم شدن دبیرستان و قبل از دانشگاه چادرم رو برداشتم و تازه بعد از اون بود که افتادم به فکر اینکه چادر پوشیدن هم میتونه انتخاب خوبی باشه.

کل چهار سال دانشگاه رو درگیر این موضوع بودم مخصوصا چون رشته ام هم عمران بود و تو خیلی از کلاسهای عملی چادر پوشیدن واقعا سخت بود و یه نکته منفی هم به این حس دامن می زد  مثلا دوستم چون چادری بود می گفت من همیشه چادر می پوشم حالا نمی تونم جلوی پسرها بدون چادر خیلی فعالیت کنم و به این بهونه کارهاش رو می انداخت گردن ما مانتوییها ، و این مساله این ذهنیت منفی رو تو ذهن من ایجاد می کرد که چادر باعث تنبلی میشه و جلوی فعالیت رو می گیره...

البته یه دوستی هم داشتم که بدون اینکه چادرش رو برداره همه کارهاش رو خودش انجام می داد و از همه حتی از پسرها هم کارش سریعتر و بهتر بود (با این 2 تا مثال خواستم بگم چقدر رفتار آدمهای چادری مهمه مثلا اون دوست دومم خیلیها رو تحت تاثیر دین و حجابش قرار داد)از همون سالهای دانشگاه میل به چادری شدنم قوی تر شده بود چون من آدم بی تفاوتی نبودم و حجاب برام مهم بود برای همین وقتی مانتویی بودم نمی تونستم اونطور که دوست داشتم لباسهای رنگی و تنگ یا کوتاه یا... بپوشم و همیشه خودم رو مقید می کردم لباسهایی بپوشم که جلب توجه نکنه و خب اون لباس ها رو دوست نداشتم ضمن اینکه می دونستم همونطور که من که باحجاب بودم امنیت بیشتری تو جامعه دارم اگه چادری بشم امنیتم بیشتر هم میشه(که شده)

به اضافه همه ی اینها افرادی هم که منو می شناختن تعجب می کردن، می گفتن باورمون نمیشه  تو چادری نباشی! یکی از دوستام می گفت من هروقت تورو می بینم حس می کنم چادرت رو درآوردی گذاشتی تو کیفت اصلا نمیتونم باور کنم تو چادری نیستی! و همین حرفها هم خیلی انگیزه ام رو برای چادر پوشیدن بیشتر می کرد اما همیشه به یه دلیلی عقبش می انداختم مثلا اون موقع می گفتم الان اگه چادری بشم همه می پرسن چرا چادری شدی و خب واقعا حوصله جواب دادن به این سوال رو برای کسایی که می دونستم اصلا سر در نمیارن نداشتم یا اینکه با چادر چه جوری برم پای تخته؟ و یا بهانه های دیگر وقتی دانشگام تموم شد به مادرم گفتم برام چادر بدوزین ولی بازم عقب می انداختمش انگار می ترسیدم که نتونم دووم بیارم و اصلا دوست نداشتم که بعد از چادری شدن چادرم رو بردارم. چون بدتر از هرچیزی این یه تبلیغ منفی برای چادر بود .

تا اینکه یه بار توی برنامه گره یه خارجی تازه مسلمان شده رو نشون داد که بعد از اینکه با اسلام اشنا شده بود، با حجاب شده بود، نماز می خوند، همه دستورات اسلام رو اجرا می کرد ولی مسلمان شدنش رو هی عقب می انداخت. می گفت شاید نتونم، آمادگیش رو ندارم . بعد دوست مسلمانش بهش گفت الان دلیل مسلمان نشدنت چیه؟ اونم دلیل خاصی نداشت و دوستش گفت پس با من بگو و شهادتین رو ادا کرد. این دقیقا مشکل من بود منم فقط باید شروع می کردم.

روز بعد چادر رو پوشیدم و دیگه بر نداشتم.حالا فهمیدم که بیشتر اون القائات، شیطانی و بی دلیل بود؛ همه اطرافیانم راحت این قضیه رو پذیرفتن، رو نیمکت تو کلاس نشستن چندان سخت نیست و مهم تر از همه هر لباسی که دوست دارم بدون نگرانی می پوشم و امنیتم هم خیلی بیشتر شده چون بر خلاف چیزی که خیلی ها فکر می کنن ادمها مخصوصا مردها (به جز یه اقلیت مریض)با هر عقیده ای برای خانومهای باحجاب و چادری که به چادرشون اعتقاد دارن(و این اعتقاد کاملا از رفتار ادمها قابل تشخیصه) احترام خاصی قائلند .

بعد این قضیه یه چیز مهمی رو فهمیدم: اگه ادم بدونه چرا یه کاری رو انجام میده هرچند هم که سخت باشه به نظرش اسون میاد ولی اگه آدم ندونه چرا یه کاری رو انجام میده هرچقدر هم ساده باشه براش سخته.یه نکته جالب من چادرم رو خیلی دوست دارم یعنی خود چادرم رو فی نفسه، وقتی کثیف یا چروک میشه براش ناراحت می شم راستش روم نمی شد اینو به کسی بگم فکر می کردم مسخره است تا اینکه یکی از دوستام -که یه بار ازم پرسیده بود تو که همیشه تو مسایل دینی دنبال بهترینی(این رو خودم بهش گفته بودم) پس چرا چادر نمی ذاری؟ - وقتی چادری شدم بهم گفت اون موقع به خودم گفتم هنوز عشق چادر تو دلت نیفتاده و من تازه فهمیدم واقعا این احساسی که به چادرم دارم یه ودیعه الهیه جالب اینجاست که اون چادری رو که قبلا داشتم و یه جاهایی می پوشیدم دوست ندارم فقط چادری رو که بعد از چادری شدنم دوختم خیلی دوست دارم
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:52
حجاب و عفاف


درست است که دین اسلام تنها به اصل پوشش اعم از چادر، مانتو و مانند آن تکیه کرده است ولی با توجه به این که حجاب اسلامی حجابی است که باید داری سه ملاک باشد و بهترین گزینه ای که می تواند این سه ملاک را در خود جمع کند چادر است لذا توصیه به چادر می شود.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سوال می شود که شما چرا توصیه به چادر می کنید در حالی که در قرآن صراحتا از چادر اسمی نیامده است.

جواب:

این سه ملاک را رعایت کنید هر چه می خواهید بپوشید:

1:آن چه که می پوشید تمام اعضای بدن شما، از سر تا به پا را بپوشاند(بجز دستها تا مچ و گردی صورت) هر چه می خواهید بپوشید

2:تمام برجستگی های بدن شما را بپوشاند. هر چه می خواهید بپوشید

3:توجه نامحرم را به شما جلب نکند.(1) هر چه می خواهید بپوشید

درست است که دین اسلام تنها به اصل پوشش اعم از چادر، مانتو و مانند آن تکیه کرده است و همه مراجع تقلید هم می گویند: برای زنان کافی است که حجاب کامل را با هر لباس مناسبی، در برابر مرد نامحرم رعایت کنند ولی با توجه به این که حجاب اسلامی حجابی است که باید داری سه ملاک باشد و بهترین گزینه ای که می تواند این سه ملاک را در خود جمع کند چادر است لذا توصیه به چادر می شود.


پی نوشت :
(1) زیور عفاف‌،ص 255 و 256
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:25
حجاب و عفاف
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:24
حجاب و عفاف


حجاب داشتن مد است و این بی حجابی است که برای زمان قبل از اسلام است که به این نکته خداوند هم در قرآن اشاره کرده است.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وقتی کتابخانه اش را نگاه می کردم غیر از رمان ها و افسانه های خارجی، چیز دیگری به چشم نمی خورد. موقع خداحافظی یک کتاب با موضوع داستان هایی از حجاب به او دادم؛ شاید یک سوم قطر یکی از رمان هایش را هم نداشت،

با اکراه قبول کرد بعد گفت:

نمی دونم کی می خواهی از این کارات دست برداری؛ و در عصر الان زندگی کنی ما که برای عصر قجر نیستیم تا حجاب داشته باشیم؛ عزیزم در این زمان حجاب معنایی ندارد.

با خنده گفتم:

به قول شهید مدرس زمانی می رسد که مساجد و تکایا و.....به عنوان منع خرافات بسته خواهد شد، اما سیل ها از رمان ها و افسانه های خارجی به این کشور جاری خواهد گشت که افکار غربی را در ذهن آنان پرورش می دهد و به سوی فرار از اسلام آنان را سوق می دهد. (1)

نگاهی به کتابی که در دستش بود انداخت و فکر کنم در ذهن، کتابخانه اش را مرور کرد.

گفتم عزیزم: حجاب داشتن مد است و این بی حجابی است که برای زمان قبل از اسلام است که به این نکته خداوند هم در قرآن  اشاره کرده است.

وَ لَا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الاُولَی وَ..... (2)

و مانند روزگار جاهلیت (قدیم)زینت های خود را آشکار مکنید.


پی نوشت :
(1)برگرفته از سخنان آیت الله مدرس (حکایت کشف حجاب)
(2)سوره احزاب آیه 33

پنج شنبه 13/9/1393 - 20:24
حجاب و عفاف


اگر نامحرمی کوچکترین عضوی از بدن دختر نامحرم را ببیند و به این علت منحرف شده و به گناه بیفتد، دختر هم در گناه آن شخص شریک است.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، راستش چادرو خیلی دوست داشتم.فقط خجالت می کشیدم سرم کنم. احساس می کردم با چادر همه یه جور دیگه بهم نگاه می کنند. با این حال ماه محرم و رمضان و ... سرم می کردم.

یه روز برادرم کتابی راجع به حجاب آورد خونه. یادم نیست اسم کتاب چی بود.شروع کردم به خوندنش. خیلی تکان دهنده بود. مخصوصا یکی از جملاتش منو متحول کرد.

نوشته بود:

اگر نامحرمی کوچکترین عضوی از بدن دختر نامحرم را ببیند و به این علت منحرف شده و به گناه بیفتد، دختر هم در گناه آن شخص شریک است و به همان میزان گناه هم برای دختر نوشته می شود. اگرچه هیچگاه ، هیچ گناهی و هیچ انحرافی در زندگی اش انجام ندهد.

این جملات را بارها مرور می کردم و در ذهنم تحلیلش می کردم؛ وقتی می دیدم با بی حجابی و بدحجابی، گناه ناخواسته ی دیگری به کارنامه اعمالم اضافه خواهد شد، عقلم حکم می کرد که به خودم ظلم نکنم و حجاب کامل را انتخاب کنم.
پنج شنبه 13/9/1393 - 20:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته