تبیان، دستیار زندگی

تشنه ای را چون بگویی تو،شتاب----- درقدح آب است بستان،زود آب

هیچ گوید تشنه،این دعوی است رو----- از برم  ای  مدعی  مهجور شو

اگرکسی تشنه باشد وشما کاسه ای آب به اوبدهید!آیا امکان دارد که بگوید:نه،اول ثابت کن که این آب است تا من ازآن آب بخورم؟یا اینکه به سرعت کاسه را ازشما گرفته وبدون هیچ سؤال وجوابی آب را می نوشد؟

واقعیت این است که بیشترمردم تشنۀ قدرت،شهرت،شوکت،و...هستند،نه تشنۀ حق.

آیا تا به حال دقت کرده اید:که درطول شبانه روزچقدرحرفها به ما زده می شود؟چقدراخبارگوناگون می شنویم؟وهمه را بدون کوچکترین مخا لفتی قبول می کنیم؟وبرای هیچکدام دلیل وبرهان نمی خواهیم؟

اما وقتی صحبت ازخدا وپیغمبرمی شود!سریعا"مخالفت می کنیم.دلیل وبرهان می خواهیم.به کلمه کلمۀ حرفها شک می کنیم.به نظرشما چرا؟

                                          با تشکر- آریوبرزن

ِگل مخور، ِگل رامخر، ِگل رامجو----- زانکه ِگل خواراست دایم زرد رو

دل بخورتا دائما"  باشی  جوان -----  ازتجلی، چهره ات  چون  ارغوان

شاید سؤال کنی که مگرکسی هم هست که دنبال ِگل برود؟

وقتی که دائما"دنبال این هستیم که کلاه سراین وآن بگذاریم تا لقمه ای بیشتربدست آوریم، ِگل خوارهستیم.مگرنه اینکه غذایی که می خوریم ازخاک بدست می آید؟

وقتی که دائما"دنبال این هستیم که ملک واملاک خود را زیاد کنیم تا جایی که به خاطرآن حاضریم هرحقی را نا حق وهرنا حقی را حق جلوه دهیم، ِگل خرهستیم.

وقتی که دائما"دنبال ناموس دیگران می رویم تا شاید دقیقه ای بیشترشهوترانی کنیم ومثلا"کیف بیشتری ببریم ِگل جوهستیم.

دید وتصورمردم دررابطه با چیزهای مختلف،متفاوت هست.مثلا"

یک مزرعه ازدید یک حیوان،غذای خوبی است.ازدید دنیا طلب،ثروت خوبی است.ازدید یک نفرخدا شناس،«هرورقش دفتری است معرفت کردگار»

دررابطه با شهوترانی،امام محمد غزالی می گوید:اگرآن پوست صورت ویا پوست شکم را که آن همه زیباست وبه خاطرش حاضری هرگناهی بکنی،ازروی صورت ویا شکم بردارند دیگرحتی حاضرنیستی به آن نگاه هم بکنی.

انواع غذا ها،انواع لذتها،انواع زمینها واملاک،ازنظربعضیها دارای ارزش و اعتباراست.درحالی که همینها ازنظربعضی دیگرفاقد ارزش واعتباراست.

عده ای ارزش را درعشق به حق می دانند.عده ای ارزش را درمادیات می دانند.عده ای ازدنیا آخررا می بینند.عده ای ازدنیا آخوررا می بینند.وهرکس بردید وتصورواعتقاد خود زندگی می کند.تا ترا خود زمیان با که عنایت باشد.

                                          با تشکر- آریوبرزن

سیرتی کان دروجودت غالب است----- هم برآن تصوبر،حشرت واجب است

قبلا"گفتیم که خلق وخوی بسیاری ازحیوانات دروجود انسان پیدا می شود.ضمن اینکه وجود ما،مانند بیشه ای می ماند که درآن حیوانات بسیاری زندگی می کنند.مثل گرگ،خوک،روباه،موش،کلاغ،طاووس،کبوتر،و...

ممکن است انسانی به خلق وخوی روباه باشد.یعنی آدمی مکاروحیله گرباشد.

به گفتۀ مولوی:آدمی که خاق و خوی حیله گری دروجود اوغالب باشد،درروزقیامت به صورت روباه محشورمی شود.

آیا تا به حال دررفتارواعمال دیگران دقت کرده اید؟

بعضی ازافراد واقعا"گرگ صفتند.ازاینکه مردم کشته شوند،لذت می برند.به عناوین مختلف مردم را به کشتن می دهند وتازه براین کارخود افتخارهم می کنند.

ویا بعضی ازافراد واقعا"خوک صفتند.هرچه درجامعه فساد وفحشا بیشترباشد،لذت بردن آنها ازجامعه بیشترمی شود..آنقدردرفحشا فرو می روند که دیگرمادرخود را هم نمی شناسند.ضمن اینکه براثرمراودات بیجا به انواع دردها وبیماریها مبتلامی شوند.

                                         با تشکر- آریوبرزن

هرکجا دردی دوا آنجا رود----- هرکجا پستی است آب آنجا رود

آب رحمت بایدت رو پست شو----- وانگهان خورخمررحمت،مست شو

انسان تا سالم است ودردی ندارد نه تنها نزد پزشک نمی رود،بلکه یاد پزشک هم نمی کند.درعوض آدمی که درد داردنزد دکترمی رود.ناله می کند.ازدرد خود شکایت می کند وتقاضای درمان دارد.

رابطۀ ما نیزبا خداوند چنین است.اگراحساس درد کنیم نزد خدا می رویم واگراحساس درد نکنیم نه تنها نزد خدا نمی رویم،بلکه یاد خدا هم نمی کنیم.

منظورازدرد تنها درد جسمی نیست،بلکه کلیۀ دردها ی موجود است.

افلاطون می گوید:«هیچ نادانی،دوستدارخردمندی نیست ونمی خواهد دانا شود.زیرا لطمۀ نادانی دقیقا"همین است که آنکه دانا نیست،ازوضع خود سخت راضی است.کسی که نمی داند فاقد چیزی است،درطلب چیزی نخواهد بود،که ازنداشتن خبرندارد.»

چند نمونه ازدردهایی که ممکن است هرکسی داشته باشد.

درد شرک،جهل ،سفه،تهور،جبن،شره،خمودشهوت،ظلم،انظلام،وقاحت،پخمگی،اسراف،  بخل،تکبر،تذلّل،فسق،تحرج،حسادت،خساست،دنائت،مهانت و...

واما معالجۀ امراض:درعلم طب می گویند،هردردی بوسیلۀ ضد آن بهبود می یابد.

مثلا"دفع سردی به وسیلۀ گرمی است.

برای معالجۀ مریضی ویادرد،باید ابتدا درد وسپس اسباب وعلامتهای آن را شناخت.

پس درد انسان را به خدا رهبری می کند.انسان دردمند بیشترازانسان سالم خدا را یاد می کند.بیایید درد را بشناسیم تا ازخدا درمان آنرا بخواهیم.

                                            با تشکر- آریوبرزن

گفت آن الله تو لبیک ماست----- وآن نیازودرد وسوزت پیک ماست

داستانی مولوی دارد که درمورد رابطه انسان دردمند ونیازمند با خداست.

مولوی می گوید:شخصی بسیاربا خداوند رازونیازمی کرد.شبانه روزبطورمدام ذکربرلب داشت.روزی شیطان نزد اوآمد وگفت:ای مرد بینوا، این همه خدا را صدا زدی،اما اویک بارهم جوابت را نداده است.آن شخص به فکرفرومی رود ودل شکسته می گردد.دیگرذکرنمی گوید.گویا ناامید شده است.باخود می گوید:اینهمه خدا را صدا زدم ولی یک بارهم جواب نشنیدم.شبی حضرت خضر(ع)را درخواب می بیند.حضرت می گوید:چرا ازذکرخداوند دست برداشته ای؟فکرکرده ای که هرکسی می تواند خدا را صدا بزند؟آن الله گفتن تو،جواب خداست.این درد وگرفتاری که داری وبه خاطرآن خدا را صدا می زنی،پیکی است ازطرف خداوند.

دروبلاگ ندای حافظ درمورداین مطلب که« ما چه می بینیم وقرآن چه می بیند »صحبت شده است. دراین جا مختصری دراین مورد یرای یاد آوری گفته می شود.

وقتی که انسان با قرآن آشنا می شود گویی با دنیای دیگری آشنا شده که کاملا"با دنیای کره زمین فرق می کند.دردنیای قرآن چیزهایی هست که قبول می کنید،اما باورنمی کنید.دردنیای قرآن ارزشها،بی ارزش می شوندوبی ارزشها(ازنظرما)ارزش می شوند.مثال:

دردنیای ما ثروت ارزش است ولی درقرآن فقرارزش است.دردنیای ماروز روشن است ولی درقرآن شب روشن است.دردنیای ما مقام ارزش است ولی درقرآن مقام بی ارزش است.اگربیشتربگویم شاید باورنکنید.

                                        با تشکر- آریوبرزن

بوی کبروبوی حرص وبوی آز----- درسخن گفتن بیاید چون پیاز

سعدی علیه الرحمه می گوید:

تا مرد سخن نگفته باشد—عیب وهنرش نهفته باشد

انسانها را می توان ازحرفهایشان شناخت.چون سخن گفتن عیب وهنرانسان را نشان می دهد.باید ببینی هرکسی درچه رابطه ای صحبت می کند،مقدارمعلوماتش چقدراست،چه اعتقادی نسبت به آن دارد.

یکی ازراههایی که معلم را با خانواده دانش آموزآشنا می کند،نقاشی است.اگربه نقاشی دانش آموزدقت کنید چیزهای زیادی ازآن می فهمید.مثلا"اگربچه تصویرپدررا بد کشیده باشد،یعنی اینکه پدرآدم خوبی نیست.اگرتصویرکسی را جدا کشیده باشد یعنی اینکه با اوقهراست.و...

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که دوستتان دروغ می گوید وشما کاملا"می فهمید که دارد دروغ می گوید.منتها به رویش نمی آورید.

                                         با تشکر- آریوبرزن

گوش آن کس نوشد اسرارجلال----- کوچوسوسن صد زبان افتاد ولال

گفته اند که«جُرم منصورآن بود که اسرارهویدا می کرد.»

درحریم عشق نتوان زد دم ازگفت وشنود----- زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود وگوش

چه بگویم!به بیتی رسیده ایم که سخن ازنگفتن می گوید.سخن ازلال شدن می زند.می گوید که نگو!تازه اگربگویم باورنمی کنی!

یکی می گفت:درهرمسئله ای،آنچه را که نمی گوییم بیشتراست ازآنچه که می گوییم.

                                      با تشکر- آریوبرزن

ای خنک جانی که عیب خویش دید----- هرکه عیبی گفت،آن برخود خرید

فرض کن درمجلسی هزارنفرنشسته اند وشخصی دارد سخنرانی می کند.سخنران می گوید:پیامبراکرم (ص)فرموده است«هرکس که شب سیربخوابد وهمسایه اش گرسنه باشد،ازرحمت الهی دوراست.»

هریک ازحاضران درمجلس درذهن خود مجسم می کند که،راست می گوید!ببین هیچیک ازهمسایه های ما به فکرما نیستند.

حتی یک نفرهم درآن مجلس فکرنمی کند که حرف سخنران با اوست.همه حرف را به دیگران حواله می دهند واین گمان را درحق دیگران صادق می دانند.

تا وقتی که خودمان را درّ بی عیب بدانیم وخلق خدا را عیب دار!بدان که دربیراهه هستیم.

چرا فکرنمی کنیم که این ما هستیم که عیب داریم؟چرا همیشه حق به جانب ماست؟چرا فقط ما درست می گوییم؟چرا فقط ما درست فکرمی کنیم؟چرا حرف فقط باید حرف ما باشد؟و...

اگرروزی رسید که فکرکردی،مقصرتویی نه دیگران!اشتباه تومی کنی نه دیگران!حق به جانب دیگران است،و...بدان که اولین قدم را درراه راست برداشته ای!

                                       با تشکر- آریوبرزن

قاضی بنشاندند ومی گریست----- گفت نایب:قاضیا گریه زچیست؟

گفت:آه،چون حکم راند بی دلی----- درمیان آن دوعالم،جاهلی

درتمام ممالک دنیا ودرتمام مذاهب وادیان به قاضی اهمیت ویژه ای داده شده است.هیچ کاری دردنیا سخت ترازکارقضاوت نیست.روی همین حساب است که می گویند:یکی ازقشرهایی که درجامعه باید تأمین باشد وحقوق کافی دریافت کند، قاضی است.چرا که اگرقاضی تأمین نباشد ممکن است که حقی را ناحق وناحقی را حق جلوه دهد.

فرض کنید که شخصی به دوستش پولی را قرض داده است.پس ازمدتی سراغ دوستش آمده وقرض خود را طلب می کند.دوستش که نمی خواهد طلب اورابدهد،می گوید:پولی به من نداده ای ویا اینکه پولت را پس داده ام.آن شخص سعی می کند به دوستش نشانی بدهد که فلان وقت،فلان مکان و...اما دوستش بازمنکرمی شود که نه یادم نمی آید،شما پولی به من نداده اید ویا پولت را پس داده ام ولی یادت نیست.بازهم آن شخص دلیل وبرهان می آورد.اما بی فایده است ودوستش بکلی منکرهمه چیزمی شود.خلاصه کاربه شکایت می کشد وهردودرحضورقاضی حاضرمی شوند.

دوطرف دعوا می دانند که حق با کیست.هم طلبکاروهم بدهکار!پس اینها عالمند

تنها کسی که دراین میان ازهیچ چیزی خبرندارد قاضی است.پس قاضی جاهل است.

حالامشکل این است:شخصی که نمی داند(قاضی)می خواهدبین دونفرکه می دانند(دوطرف دعوا)قضاوت کند.

یکی می گوید:پولی را به این آقا قرض داده ام!

دیگری می گوید:پولی به من قرض نداده،ویا پولش را پس داده ام!

واینکه هردوادعا می کنند که حقشان ضایع شده است.

                                           با تشکر- آریوبرزن

اندرون خانه اش موسی معاف----- وزبرون می کشت طفلان را گزاف

می گویند:به فرعون اطلاع داده بودند که پسری به دنیا می آید که تاج وتخت ترا سرنگون می کند.فرعون دستورداده بود که هرپسری به دنیا می آید بکشند.مادرموسی بنا بروحی خداوند موسی را درصندوق چوبی نهاده وروی آب رودخانه نیل رها کرد.فرعون صندوق را گرفت ووقتی که متوجه شد درون صندوق نوزاد پسری است به خواهش همسرش نوزاد را به عنوان فرزند پذیرفت.فرعونی که همۀ نوزادان را می کشت که موسی به دنیا نیاید،خودش ازموسی نگهداری می کرد.

مولانا ازاین داستان استفاده کرده ومی گوید:همان طورکه فرعون ازدشمن خود درخانۀ خود نگهداری ومراقبت می کرد!ما هم بعضی ازغرائزرا که دشمن ما هستند،دردرون خود پرورش می دهیم.مثال

درحالیکه حسادت دروجود خودمان هست به دیگران نسبت حسود می دهیم.درحالیکه درهمان وقت خودمان داریم حسودی می کنیم.

                                          با تشکر- آریوبرزن