• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 162
زمان آخرین مطلب : 3416روز قبل
بهداشت روانی

آیا شما از لحاظ خصوصیات فردی مستعد استرس هستید؟

روش هایی برای کاهش فشار روانی ( قسمت دوم)

هر کدام از ما با تغییرات و عوامل استرس زا به صورت خاصی برخورد می کنیم، این نحوه ی برخورد به عواملی چون زمینه ی قبلی، نحوه ی رشد و پرورش و شرایط فعلی ما بستگی دارد. ممکن است ما خیلی بهتر از همسایه یا همکار خود با تغییرات و عوامل استرس زا مواجه شویم. برخی از افراد از  بدو تولد دارای قدرت انعطاف پذیری زیادتری هستند که به آنان این امکان را می دهد تا در مقابل سختی ها از خود مقاومت بیشتری نشان بدهند.

علاوه بر قدرت انعطاف پذیری و سازگاری، ما از بدو تولد دارای خلق و خوی خاصی هستیم. کسی که چند فرزند دارد، تأیید می کند که کودکان از همان ابتدا با هم تفاوت دارند. کودکی آرام و ساکت است و تمام شب را با آرامش می خوابد ، در حالی که کودک دیگر در طول شب مرتب بیدار می شود و تحریک پذیر (excitable ) است. کودکی با خوشحالی به تنهایی با خود بازی می کند، در حالی که برای رضایت کودک دیگر باید به سرگرمی های زیادی متوسل شد. خلق و خوی اولیه همراه با شیوه ی تعلیم و تربیت والدین، تیپ شخصیتی خاصی را در فرد به وجود می آورد، که برخی از این تیپ های شخصیتی در مقابل استرس آسیب پذیرتر هستند.

تیپ مضطرب

افراد مضطرب فاقد اعتماد به نفس هستند و نسبت به توانایی های خود مطمئن نیستند، حتی اگر دیگران در این موارد به آنها اطمینان دهند. افراد مضطرب تمایلی به بیان عواطف منفی خود ندارند و حتی قادر نیستند در مقابل تقاضاهای غیرمنطقی دیگران جواب منفی بدهند. بی میلی حاصل از عدم اعتماد به نفس و ترس از این که نتوانند روی پای خود بایستند، ریشه در احساس مسئولیت مخدوش آنها دارد (که این خود می تواند نتیجه ی تلقینات دوران کودکی آنها باشد) و یا این باور در آنها تقویت شده که اگر آنها به خواسته های دیگران جواب منفی بدهند، افرادی غیراجتماعی و مطرود خواهند بود. اگرچه افراد مضطرب تمایل به توافق با دیگران دارند، اما چون این توافق علی رغم میل باطنی آنان است، لذا همواره در خود نسبت به افرادی که این خواست ها را به آنان تحمیل می کنند احساس رنجش و آزردگی دارند.

مشکلات استرس در تیپ مضطرب

افراد مضطرب انجام دادن کارهای بی دردسر را ترجیح می دهند تا بتوانند بر مشکلات آنها بدون ناکامی و خستگی فایق آیند، اگر بر اثر پیشرفت کاری مسئولیت بیشتری  بر آنها تحمیل شود به سادگی به بحث و مشاجره می پردازند و اگر حجم کارشان زیاد شود اغلب تلافی نارضایتی خود را بر سر دیگران خالی می کنند.

تیپ کمال گرا

افراد کمال گرا دوست دارند هر چیزی در زمان و مکان خاص خود انجام پذیرد، از نظر آنها نظم بسیار مهم است، «جزئیات» بسیار با اهمیت هستند و اشتباهات قابل گذشت نمی باشند. برای مثال، اگر دست نوشته ای غلط املایی یا خط خوردگی داشته باشد آنها دوست دارند آن را دوباره بنویسند. به کارگیری این روش یکنواخت برای مقابله با مسائل زندگی تا زمانی کارایی دارد که تمام کارها ثابت و قابل پیش بینی باشد. افراد کمال گرا معمولاً اشخاصی سخت کوش و قابل اعتماد هستند، اما برای مقابله با تغییرات و شرایط غیر منتظره، قدرت تصمیم گیری به موقع را ندارند.

مشکلات استرس در تیپ کمال گرا

بزرگترین مشکل افراد کمال گرا سازگاری با تغییرات است. آنها کمترین تمایلی به از دست دادن نظم عادی زندگی خود ندارند، و اگر خللی در امور روزمره ی زندگی خود مشاهده کنند، دچار استرس می شوند. توجه بیش از حد آنها به جزئیات باعث بروز استرس می شود، اگر آنها اولویت ها را در نظر گرفته و بی طرفانه به بررسی امور بپردازند، در نتیجه به امورِ کم اهمیت کمتر بها خواهند داد و از اوقات خود بهتر استفاده خواهند کرد.

تیپ محرک خواه

افراد این گروه همیشه تمایل به ریسک کردن و انجام اعمال مخاطره آمیز دارند؛ که این امر مربوط به ترشح بیش از حد هورمون آدرنالین در آنان است. گرچه دامنه ی توجه آنها به امور محدود است، اما این افراد به قول معروف برای انجام امور سر نترس دارند و اصولاً امور محوله را خواه در زمینه های ورزشی و یا تجاری به نحو احسن انجام می دهند. هنگامی که هیجان و کشش در زمینه ی خاصی وجود نداشته باشد، بلافاصله به امور دیگر می پردازند. آنها به جزئیات اهمیت نمی دهند و سعی در انجام کارهای بزرگ دارند و انجام امور کوچک و جزیی را به افراد دیگر می سپارند. افراد محرک خواه دنبال مشاغلی می روند که امکان ریسک زیاد برای به دست آوردن پول و شهرت در آنها بیشتر باشد.

مشکلات استرس در تیپ محرک خواه

افراد محرک خواه اصولاً در نتیجه ی انجام امور مخاطره آمیز بیشتر دچار استرس می شوند. آنها بیشتر به جای یأس و ناامیدی به رقابت و استفاده ی بهتر از امکانات می اندیشند و در نتیجه اعتیاد به سیگار و مشروب در آنها بیشتر دیده می شود، استفاده ی بیش از حد از این مواد (سیگار و مشروب) و تأثیرات جانبی منفی آنها باعث می شود که بیماری های جسمی  روحی در افراد محرک خواه بیشتر شود.

تیپ جاه طلب (The Ambitions Type ) (تیپ A)

 افرد این گروه، پرخاشگر و خشن هستند و تمام انرژی خود را صرف انجام کارشان می کنند. آنها وقتی برای تفریح و سرگرمی ندارند و تمام فکر و ذکرشان کار است. آنها در محول کردن مسئولیت به دیگران با مشکل مواجه هستند؛ زیرا از خود و دیگران بسیار انتقاد می کنند و از این که کارها پیشرفت خوبی ندارند عصبانی و ناآرام می شوند. آنها نمی توانند ساکت و آرام در جایی بنشینند و کاری انجام ندهند؛ مثلاً، آنها در حال نشسته پای خود را تکان می دهند و با انگشتان خود به چیزی ضربه می زنند و باید دائماً در حرکت باشند. زمانی که این افراد دچار استرس می شوند تمایل دارند چندین کار را در آن واحد انجام دهند. برای افراد این گروه مشکل است که تمام حواس خود را متوجه گفتگویی کنند که نتیجه ی آن برایشان روشن است، لذا در هنگام گفتگو بیشتر به کاری که بعداً می خواهند انجام دهند فکر می کنند. نوع شخصیت افراد با تیپ A از انواعی است که در طبقه بندی مشاغل مربوط به استرس بر روی آنها مطالعات بسیار گسترده ای انجام گرفته است. افراد این گروه نه تنها به مشاغل سطح بالا و حساس دست یافته اند، بلکه در تمام قشرهای مختلف جامعه نیز کماکان دیده می شوند.

مشکلات استرس در تیپ A

تلاش افراد این گروه در جهت کنترل همه چیز  و همه کس در اطرافشان باعث می شود که این افراد از لحاظ جسمی و روحی تحت فشار قرار گیرند. آنها از درک دقیق میزان توانایی های خود عاجزند و لذا عموماً از ناراحتی فشارخون رنج می برند. افراد با مشخصات گروه (A) مستعد ابتلای به زخم معده و ناراحتی قلبی (تصلب شرائین) هستند.

عامل مشترک در تمام انواع شخصیت های مستعد استرس، «ترس» است. ترس فرد مضطرب این است که از جامعه طرد شده و مفید نباشد. فرد کمال گرا از این می ترسد که فقط به عنوان یک انسان مطرح باشد.  فرد محرک خواه از یکنواختی می ترسد و ترس افراد با شخصیت های مطرح در گروه (A) این است که موفقیت آنها نادیده گرفته شود. اگرچه ویژگی های شخصیتی خاصی می تواند فرد را مستعد داشتن این ترس ها کند، اما نوع تربیت فرد نیز در کسب این ترس ها نقش بسزایی دارد. حال عواملی را مورد بررسی قرار می دهیم که می توانند افراد با شخصیت های متفاوت را نسبت به استرس آسیب پذیرتر سازند.

تحت فشار قرار دادن برای کسب موفقیت

وقتی والدین و معلمان دائماً کودکان را برای نیل به نتایج مطلوب تحت فشار قرار می دهند و عشق و تأیید را زمانی به آنها ابراز می دارند که موفق شده باشند، این رفتارها برای برخی از کودکان درونی شده و آنان زندگی خود را براساس همین شرایط بنا می کنند. ارزش فردی اصولاً وابسته به پیشرفت می شود. وقتی این کودکان پیشرفتی نداشته باشند احساس پوچی می کنند و کسی برای آنها احترام قایل نمی شود.

انتقاد

اگر انتقاد دائماً به روش غیرسازنده اِعمال شود، برخی از کودکان به منظور اجتناب از تحقیر خود را از برخورد با مسائل کنار می کشند و نمی توانند تمام توانایی های خود را نشان دهند. آنها از دست زدن به کارهای جدید خودداری می کنند و اغلب مضطرب هستند و نسبت به توانایی های خود اطمینان ندارند، لذا این افراد برای حفظ عزت نفس (self steem ) خویش در زندگی ، سعی در خوشحال نمودن و جلب رضایت دیگران دارند.

تنهایی

وقتی به کودکان کم توجهی و بی علاقگی نشان داده شود، آنها اعتماد به نفس و احساس ارزش فردی خود را از دست می دهند و نسبت به آینده ی خود به عنوان یک فرد اطمینان نخواهند داشت. در نتیجه هنگامی که می خواهند پا به دنیای بزرگسالان و محیط کاری بگذارند همیشه از این احساس تنهایی و بی ارزشی درونی خود فرار می کنند. آنها برای تأیید و توجیه وجود خود سعی می کنند خود را در کار غرق کنند.

حمایت بیش از اندازه

والدینی که همه ی کارهای کودکان خود را انجام می دهند ،  در حقیقت به آنان اجازه نمی دهند که مستقل باشند و در نتیجه آنها  نمی توانند توانایی های خود را برای مقابله با مسائل زندگی آینده شان ارزیابی کنند. روش های تربیتی محدود کننده و دست و پاگیر نهایتاً به خشم، طغیان و ترس کودکان نسبت به آینده شان منجر خواهد شد. کودکانی که با روش «حمایت بیش از اندازه» تربیت می شوند دچار یک حالت دوگانگی و تردید می گردند به این معنا که از یک طرف تمایل به استقلال و جدال با مشکلات در آنها زبانه می کشد و از طرف دیگر از این که فردی مستقل و آزاد باشند در هراس هستند.

 


شنبه 24/12/1392 - 8:39
بهداشت روانی

استرس چیست؟ و چه چیزهایی استرس نامیده نمی شوند؟

روش هایی برای کاهش فشار روانی

عموماً استرس ناشی از لزوم سازگاری جسمانی، روانی، و هیجانی ما با تغییرات است. منظور از «تغییرات» صرفاً فرایندهای منفی نیست. برای مثال، اگر  پس ازمدت ها کار کردن در یک اداره به شما ، ترفیع شغلی خاصی داده شود که منتظر آن می بودید، از گرفتن این ترفیع خوشحال و هیجان زده می شوید، اما اگر این ترفیع زمانی به شما داده شود که انتظار آن را نداشته باید یا خود را سزاوار گرفتن آن ندانید از بروز چنین تغییری دچار اضطراب و ناراحتی خواهید شد.

استرس در حد کم بسیار مفید است چون نه تنها سبب به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود، بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس نیز می گردد. نمی توانیم بگوییم تغییرات عادی که در زندگی ما پیش می آیند کاملاً بی ضرر هستند، بلکه برای ایجاد نظم و ادامه ی زندگی بهتر ما باید قدرت سازگاری خود را دائماً بهبود بخشیم. هنگامی که ما با تغییراتی مواجه می شویم و با آنها دست و پنجه نرم می کنیم به مرور مقاومتر می شویم، اما زمانی که تغییرات شدیدی در زندگی ما رخ می دهد و یا تأثیر منفی زیادی در برهه ای خاص بر زندگی ما می گذارد، قابلیت سازگاری ما بیش از اندازه آسیب می بیند و کاهش می یابد.

همه ی ما نیازمند توازن جسمانی و هیجانی هستیم؛ هنگامی که احساس خوشحالی و راحتی می کنیم این توازن برقرار است، اما زمانی که تغییرات ناخوشایندی برایمان پیش می آید، این توازن به خطر می افتد. به منظور ایجاد مجدد توازن، ما معمولاً عکس العمل های خاصی از خود نشان می دهیم که هانس سلیه (1) در کتاب خود به نام استرس زندگی(2) از این عکس العمل ها به عنوان نشانه های انطباق عمومی(3) (G.A.S) یاد کرده است. بلافاصله پس از مواجهه یک فرد با عوامل استرس زا، نشانه های انطباق عمومی در فرد ظاهر می شود. اولین مرحله، اعلام خطر(4) است که در این مرحله بدن با افزایش فشارخون، ترشح آدرنالین و کشیدگی عضلات ، آماده ی مقابله با موقعیت به وجود آمده، می گردد. دومین مرحله، مقاومت(5) نامیده می شود، که در طی آن، تمام عکس العمل های جسمانی و روانی افزایش می یابد تا فرد بتواند برای مقابله با عوامل استرس زا آماده شود. البته هر فرد تا حد معینی قدرت تحمل و مقاومت در برابر عوامل استرس زا را دارد و بعد شخص وارد سومین مرحله که فرسودگی (6) نام دارد، می شود.

تصور این مسئله چندان دور از ذهن نیست، که اگر مدت زمان مقاومت شما در برابر عوامل استرس زا به درازا کشیده شود، توان شما تحلیل می رود و بیمار خواهید شد. اگر شما مجبور باشید هر روز با یک رئیس پرتوقع رو به رو می شوید که همیشه در حال انتقاد است و هیچ گاه لب به تشویق نمی گشاید ، نهایتاً از پای در خواهید آمد. اگر شما ملزم به نگهداری یکی از خویشاوندان بیمار یا علیل خود باشید و این کار را به تنهایی انجام دهید، خود شما به زودی دچار بیماری جسمی یا روحی خواهید شد. به طور کلی، اگر استرس برای مدت طولانی و به طور دائم وجود داشته باشد باعث بروز ناراحتی هیجانی و جسمانی می شود.

هنگامی که فرد در اثر عوامل استرس زا به مرحله ی سوم می رسد، یعنی، واقعاً دچار مشکل اساسی و معضل شده است، حتی اگر نشانه های مرحله ی اول و دوم را نادیده گرفته باشد. اگرچه اصطلاح «اعلام خطر» در فرد به معنی شروع آمادگی آگاهانه در برابر تغییرات تهدید کننده است، اما وجود این مرحله چندان هم الزامی نیست، زیرا در این مرحله بدن و مغز آماده ی عکس العمل هستند و این آمادگی کاملاً ناآگاهانه و خود به خودی است و می تواند به سادگی اتفاق بیفتد.

استرس اصطلاح و موضوع عینی و معینی نیست، حتی اگر شما بتوانید به بهترین شکل استرس را تعریف نمایید، باز هم برای توضیح آن از امور غیر عینی، همچون احساس ناراحتی جسمی یا روحی کمک خواهید گرفت.

تعریف ذهنی از استرس روشن می سازد که استرس مترادف و هم معنای کار محوله یا انجام مسئولیت های متعدد نیست، زیرا در این صورت هیچ کس را نمی توان یافت که زندگی عاری از استرس داشته باشد. اگرچه افرادی هستند که کارهای زیاد و مسئولیت های بزرگی بر عهده ی آنان است، اما دچار استرس نمی شوند و با مسائل به خوبی کنار می آیند. استرس نه تنها خود ناشی از شرایطی است که ما با آن مواجه هستیم، بلکه تا حدودی نیز زاییده ی نگرش خاص ما در برخورد با آن موقعیت است. از همین رو، می توان گفت افراد متفاوت، عکس العمل های مختلفی در برابر استرس از خود نشان می دهند. درست مثل این که در قطاری باشید که مسافران زیادی دارد، ناگهان قطار بین دو ایستگاه متوقف می شود. اگر در آن لحظه به مسافران توجه کنید، عده ای را بی تفاوت، عده ای را ناراحت و تعدادی از مسافران را هم مضطرب و نگران خواهید یافت.

از نظر فیزیکی رویداد یکسانی در مورد بروز استرس برای همه ی ما اتفاق می افتد. به محض این که با شرایط استرس زا برخورد می کنیم، پاسخ اولیه ی ما در مقابل استرس به صورت «جنگ و گریز» آشکار می شود. در این وضعیت، میزان تنفس افزایش می یابد (امکان استفاده ی مغز و عضلات از اکسیژن اضافی)، ضربان قلب افزایش می یابد، فشارخون بالا می رود، قند و چربی بیشتری برای تولید انرژی اضافی به درون رگ ها آزاد می شود، انقباض عضلانی بیشتر شده، بزاق دهان کم می شود و میزان تعریق بدن افزایش می یابد. تمام حواس ما فعال می گردند و آدرنالین (7) و کورتیزول(8) به منظور آمادگی هر چه بهتر در بدن آزاد می شوند. این پاسخ های فیزیولوژیکی خودکار بسیار مفید بوده  و برای ما چون اعلام وضعیت خطر است؛ به عنوان مثال، هنگامی که خانه ی ما آتش می گیرد بروز این واکنش ها باعث می شود که ما به سرعت از موقعیت خطر بگریزیم. برای مثال، اگر شما به ملاقات مهمی که فردا در محل کارتان خواهید داشت فکر کنید، واکنش های خودکاری در شما ایجاد می شود که نمایانگر این است که شما با مشکلی مواجه شده اید. در مثال اول، انرژی اضافی بدن در مسیر مفیدی به کار می افتد، اما در مثال دوم، انرژی تولید شده جایی برای مصرف شدن ندارد؛ بنابراین، همان طور که نشسته اید و به ملاقات فردا فکر می کنید هورمون های مربوط به استرس در سراسر بدنتان پراکنده می شوند – لذا شما در تمام بدنتان حالت آماده باش را حس می کنید. در برخی از افراد در چنین مواردی ترشح اسید معده زیاد می شود که در صورت ادامه ی آن ، احتمال بروز زخم معده در آنان افزایش می یابد. همچنین طولانی بودن استرس و ناتوانی در سازگاری مناسب با آن منجر به خستگی بدنی شده و امکان ابتلا به بیماری قلبی و کلیوی را افزایش می دهد.

خلاصه

● استرس، ناشی از نیاز ما به ایجاد توازن در مقابل تغییرات است.

● استرس در حد کم لازم و ضروری است.

● سه مرحله ی استرس عبارت اند از: اعلام خطر، مقاومت و فرسودگی.

بعضی افراد با ویژگی های خاص فردی بیشتر از افراد دیگر دچار استرس می شوند.

استرس در درازمدت منجر به بیماری جسمی و روانی می شود.

متعاقب عکس العمل بدن به استرس، واکنش های فیزیولوژیکی خاصی در فرد ایجاد می شود که آن واکنش ها به ما در سازگاری هر چه بهتر با موقعیت های مخاطره آمیز کمک کنند.

حتی فکر کردن به یک مسئله ی خاص نیز می تواند، باعث ایجاد واکنش های فیزیولوژیکی مربوط به استرس  شود.

پی نوشت ها

1- Hans Selye    2- The stress of life 3- General Adaptation Syndrome (GAS)  4- alarm stage

5- resistence stage 6- exhaustion  7- adrenalin 8- cortisol

 

شنبه 24/12/1392 - 8:39
بهداشت روانی

ناسازگاری  ها و واكنش های عصبی كودكان

 

استرس از نوع كودكانه

 

سمیه شرافتی

 

 

 

 

  

 

آیا تا به حال متوجه واكنش های عصبی در كودك خود شده اید؟ در صورت توجه به این واكنش ها تا چه حد آنها را طبیعی تلقی كرده و یا به فكر درمان آن افتاده اید. بسیاری از ما احتمالاً به وجود عكس العمل های غیرطبیعی در كودكمان از قبیل ترس، مكیدن انگشت، جویدن ناخن، بی اشتهایی یا پراشتهایی مواجه شده ایم. این واكنش ها زمانی غیرطبیعی تلقی می شوند كه از دایره كنترل والدین خارج شده باشند و یا به حدی باشند كه كودك را با هیجان ها و بیماری های مختلف درگیر كنند. در این مقاله به اختصار به وجود بعضی از این واكنش های غیرعادی در كودكان و همچنین راهكارهای درمانی آنها اشاره می كنیم.

واكنش ترس

برای همگی ما ترس یك واكنش طبیعی و لازم است به شرطی كه به طور منطقی بتوانیم آن را كنترل كنیم. اما ترس مرضی یا بیمارگونه (فوبیا) یك پاسخ هیجانی به موقعیت ها یا وحشت شدید از موجودات یا جاهایی است كه در حالت عادی و به خودی خود خطری نداشته و ایجاد ناراحتی نمی كند. ترس از اتاق تاریك، بلندی، خیابان، مكان های سرپوشیده مانند آسانسور، ترس از سرطان و سكته قلبی از جمله ترس های مرضی هستند. در این حالت با اینكه شخص به بیمارگونه بودن ترس خود آگاه است ولی نمی تواند بر آن مسلط شود. این واكنش عصبی جزء اختلالات اضطرابی است. واتسون پایه گذار مكتب رفتارگرایی این نوع ترس را روی كودكی به نام آلبرت آزمایش كرد. آلبرت در یازده ماهگی بدون هیچ گونه ترسی با موش بازی می كرد. برای اینكه آلبرت را بترساند هر بار كه برای بازی به موش نزدیك می شد صدایی نابهنجار تولید می كردند و بعد از مدتی آلبرت نسبت به صدا شرطی شده و از موش می ترسید. ترس آلبرت حتی در سنین بالاتر نیز تعمیم یافته و او از پالتوی پوست مادرش نیز واهمه داشت.

كودكان مبتلا به ترس غالباً علاوه بر واكنش ترس علائم دیگری نیز از خود ظاهر می سازند. شایع ترین این علایم عبارتند از: اختلال در خواب، اختلالات گوارشی، عصبانیت، شب ادراری و لكنت زبان. همچنین در این كودكان اكثراً ترس با علایم روان تنی (سایكوسوماتیك) مانند استفراغ، دل درد، سردرد، سرگیجه، خشكی دهان، تپش قلب، اسهال و حتی توهمات شنوایی و بینایی همراه است. ترس از مدرسه و ترس از تنبیه دو نوع از ترس های بسیار شایع در كودكان هستند.

مكیدن انگشت

یكی از ابتدایی ترین اعمال كه كودك معمولاً انجام می دهد مكیدن انگشت است و حتی گزارش هایی نیز وجود دارند كه كودك با مكیدن انگشت به دنیا می آید. این عمل در موقع درآوردن دندان ها بیشتر می شود. بعضی از محققان علت مكیدن انگشت را به ناكافی بودن عمل مكیدن یا مدت شیر خوردن نسبت می دهند. بعضی نیز مكیدن انگشت را ناشی از محروم ماندن از مكیدن پستان یا پستانك می دانند و حتی عقیده دارند در كودكانی كه با قاشق شیر می خورند، مكیدن انگشت زیادتر دیده می شود در حالی كه مطالعات بعدی خلاف این ادعا را ثابت كرده اند. علت مكیدن انگشت نوزاد هنوز كاملاً مشخص نیست. از نظر عمومی دلواپسی مادران از اینكه ممكن است دندان های كودك كج و نامتقارن شود یا استخوان كام یا سقف و فك او وضع طبیعی نداشته باشد از قدیم الایام وجود داشته با این وجود مطالعات نشان داده است كه مكیدن انگشت تا 6 سالگی بی نظمی شدیدی در رویش دندان ها یا استخوان كام و فك ایجاد نمی كند. موضوع عفونت دهان و دندان به علت آلوده بودن دست های كودك یكی دیگر از مسایلی است كه اغلب باعث نگرانی مادران می شود. آنچه مسلم است عفونت دهان و دندان در این افراد به مراتب بیشتر است ولی درباره اختلالات گوارشی و بیماری های دیگر هنوز اختلاف نظر وجود دارد. به علاوه این نظر كه عمل مكیدن انگشت در سنین بالاتر باعث اختلالات شخصیتی می شود دیگر قابل قبول نیست. درمان این كودكان در 2 تا 3 سال اول لازم نیست. در ابتدا بهتر است اضطراب و وسواس والدین را معالجه كرد. بعد از سه سالگی نیز در مرحله دوم توجه كودك را باید از ناحیه دهان منحرف كرد مثلاً او را به دنبال چیز دیگری فرستاد. مكیدن انگشت عملی است كه در صورت داشتن فرصت كافی كودك به آن مبادرت می  ورزد برای همین نباید به كودك فرصتی داده شود تا این عمل را تكرار كند. پاشیدن فلفل و رنگین كردن انگشت كودكان دردی را دوا نمی كند.

جویدن ناخن

شاید یكی از فراوان ترین واكنش های عصبی در كودكان و بزرگسالان جویدن ناخن باشد. این واكنش از 5 سالگی شروع می شود و در 10 تا 15 سالگی به شدت خود می رسد. ولی اكثر مبتلایان در سنین 9 تا 11 سالگی هستند.

این اختلال در دخترها شایع تر از پسر ها دیده می شود و در یك خانواده حتی ممكن است همه افراد به آن مبتلا باشند. این اختلال نشانه دلواپسی و اضطراب است. عصبانیت بیش از حد، دلواپسی و تضادهای فكری و مخصوصاً قرار گرفتن كودك در موقعیت های حساس، ترس آور و بلاتكلیفی و همچنین عادت از دلایلی است كه برای جویدن ناخن توسط روان شناسان ذكر شده است.

بارها دیده شده است كه با رفع اضطراب و ناراحتی جویدن ناخن به كلی از بین رفته و مجدداً با پیدایش ناراحتی برگشت كرده است. برای درمان این افراد به جای توجه به جویدن ناخن باید به فرد مبتلا توجه كرد. به عبارت روشن تر درمان اساسی با شناخت علت بیماری و رفع اضطراب، هیجان و ناراحتی بیماری عملی خواهد بود كه معمولاً از طریق دارو و روان درمانی اجرا می شود.

اختلالات گوارشی

بی اشتهایی، نخوردن غذا و بهانه جویی در موقع غذا خوردن ممكن است ناشی از ابتلای كودك به افسردگی یا اضطراب باشد. افسردگی مادر نیز ممكن است روی كودك تأثیر بگذارد و باعث اختلال گوارشی در او شود.

در سال های اخیر كه توجه بی دلیل و مبالغه آمیزی نسبت به تغذیه كودكان در ایران باب شده است تعداد كودكانی كه غذا نمی خورند بیشتر شده در حالی كه سطح تغذیه نسبت به گذشته بهتر است. در اختلالات گوارشی، مادر به علت غذا نخوردن كودك مضطرب می شود و اضطراب مادر غذا نخوردن كودك را تشدید می كند. برای همین جلب اطمینان مادر و ایجاد این امكان كه كودك بنابه میل خود غذا بخورد این وضع را اصلاح می كند. در میان اختلالات گوارشی، بی اشتهایی و پرخوری عصبی در میان كودكان شیوع بیشتری دارند.

بی اشتهایی عصبی

به این اختلال بی اشتهایی روانی نیز گفته می شود؛ نوع مخصوصی از بی  اشتهایی كه اغلب در سنین نوجوانی دیده می شود ولی در كودكان نیز به وفور وجود دارد. این افراد معمولاً بدون علت مشخصی از خوردن غذا امتناع می كنند ولی فعالیت عادی دارند و بیمار به نظر نمی رسند. بعضی اوقات كودك به محض صرف اندكی غذا دچار استفراغ می شود و موقعی كه بیماری شدید نیست به خوردن كمی نان و آب و مواد غذایی ساده اكتفا می كند. وزن بدن به شدت كاهش پیدا می كند و لاغری و رنگ پریدگی در عرض چند روز مشخص می شود. كمبودهای عاطفی، دوری از مادر، حساسیت كودك و احتیاج او به محبت و بالاخره وسواس و اضطراب مادران نسبت به اجرای صحیح قوانین بهداشت و تغذیه كودك از علل اصلی و مهم این اختلال به شمار می روند. در دوره نوجوانی و دوران بلوغ بی اشتهایی عصبی به مراتب بیشتر دیده می شود و بیشتر مخصوص دختران است. دختران بیشتر به بهانه جلوگیری از چاقی از خوردن غذاهای كالری دار امتناع كرده و لاغری شدید و سریع، كاهش وزن پیش رونده، تأخیر پیشرفت علایم دوران بلوغ، رنگ پریدگی، كم خونی، سقوط فشار خون و... دیده می شود. در موارد شدید اگر درمانی صورت نگیرد به علت كم شدن پتاسیم خون و تغییرات در نوار قلبی، لاغری عضلات قلب، كم شدن جریان خون قلب حتی ممكن است به مرگ منجر شود. ولی خوشبختانه با روش های جدید درمانی و داروهای آرام بخش، ضد افسردگی ها و آنتی هیستامین ها با اثر ضد سروتونینی قوی، این بیماران قابل علاج هستند. پس از درمان دوره بحرانی بیماری باید عللی كه منجر به بروز بیماری شده اند برطرف كرد و با روان درمانی و خانواده درمانی تصورات نادرست درباره چاق بودن و ترس از افزایش وزن را از بین برد.

شنبه 24/12/1392 - 8:38
بهداشت روانی

از کوره در نروید

خشم هیجانی است نیرومند ولی کاملاً طبیعی که ما انسان ها هراز گاهی آن را احساس می کنیم.

به گفتگو های زیر توجه کنید. ما در این گفتگوها گاهی دچار احساس خشم می شویم:

-          نمی توانم باور کنم که آن کار را من انجام داده باشم؛

-          تو همش مایه ی دردسر هستی؛

-          رفتار شما مرا واقعاً عصبانی کرد؛

-          از دست این متلکات جونم به لبم رسیده است؛

-          بجنب، والا عصبانی می شوم؛

چرا باید راجع به خشم و عصبانیت بیشتر بدانیم؟

عصبانیت از جمله هیجاناتی است که بر آن کنترل ضعیفی داریم. اما نباید اینگونه باشد. بیان خشم می تواند به دو شیوه باشد: سودمند یا ضرر آفرین.

خشم ضرر آفرین

زمانی است که از خشم خود غافل شویم و یا اینکه آن را به شیوه ای نامناسب ابراز کنیم.

خشم سودمند

خشم می تواند آنچنان ما را هیجان زده کند که بر موانع غلبه کنیم و به اهدافی دست پیدا کنیم که فکر می کردیم غیر ممکن است.

علت خشم چیست؟

در اینجا به بعضی از علل شایع خشم و عصبانیت اشاره می کنیم:

رنجش آور: چطور می توانی با من اینگونه صحبت کنی؟ فکر می کردم که مرا دوست داری؟

ناکامی: نمی توانم آن مسأله را حل کنم. از ریاضیات متنفرم و هرگز هم نسبت به آن احساس خوبی نخواهم داشت.

ناامیدی: حالا چه وقت بارون اومدنه! تمام وسایل پیک نیک را آماده کرده بودیم.

تهدید: سعی نکن کار غیرمعقولانه ای کنی رفیق. دیگر شانسی برای تو نمانده.

اذیت و آزار: دست از سرم بردار. تو فقط بلدی از من ایراد بگیری، کار تو همیشه زخم زبان زدن است.

 

واکنش بدن نسبت به خشم و عصبانیت چگونه است؟

باید بدانیم که خشم باعث نمی شود که «خون ما به جوش آید» یا اینکه «خون جلوی چشمان ما را بگیرد» بلکه موجب تغییرات خاصی در بدن ما می شود.

در اینجا به تعدادی از این موارد اشاره می کنیم:

*        قند و آدرنالین بیش تری وارد خون می شود.

*        ضربان قلب بال می رود.

*        جریان خون سریع تر می شود.

*        عضلات منقبض می شوند.

به عبارت دیگر،

بدن پیش به سوی فعالیت بیش تری می رود تا انرژی لازم برای فعالیت را تهیه کند.

باید یاد بگیریم که چگونه از این انرژی مثبت یا غیر مثبت استفاده کنیم.

خشم می تواند هم دوست ما باشد و هم دشمن ما؛ این امر منوط به این است که ما خشم خود را چگونه ابراز کنیم. دانستن چگونگی تشخیص و ابراز به جای خشم و عصبانیت می تواند به ما کمک کند تا:

*        به اهدافمان دست پیدا کنیم

گاهی اوقات زمانی که می خواهیم به هدفی دست پیدا کنیم، ناکام می شویم. ناکامی به نوبه ی خود می تواند منتهی به خشم شود که خود همین خشم منجر به تلاش بیشتر جهت دستیابی به اهدافمان می شود.

گاهی اوقات خشم نیروی محرکه ای در پس تظاهرات خلاقانه ی چون نقاشی، موسیقی، نویسندگی و غیره می شود.

*        کمک در حل مسایل می کند

هنگامی که خشم در گفتگویی دو طرفه و بدون رجز خوانی و قیل و قال باشد، می تواند به ما کمک کند تا موقعیت را طوری تغییر دهیم که موجب ناراحتی ما نشود.

عصبانیت، بخش طبیعی از روابط میان ما انسان هاست که می تواند موجب گسترش صمیمیت بین افراد انسانی شود.

*    گاهی خشم بدرد موارد اضطراری می خورد در واقع برخی اوقات وجود خشم باعث انفجار آنی و مهیب انرژی در ما می شود و ما را قادر می سازد تا شاهکارهای فیزیکی را انجام دهیم که در صورت نبود خشم قادر به انجام آن نمی بودیم.

*        خشم محافظ سلامتی شماست

مطالعات اخیر نشان داده اند که عصبانیت ممکن است که اثرات نامطلوبی روی قلب ما داشته باشد.

اگر یاد بگیریم که در قبال شرایط محرک به جای خشم با آرامش پاسخ دهیم لطف بزرگی در حق بدن خود کرده ایم.

شکست در شناخت خشم ممکن است منجر به موارد زیر شود.

*        مشکلات مربوط به سلامتی

این موارد ممکن است موارد زیر را در بر بگیرد:

فشار خون بالا، مشکلات قلبی، سردرد، مشکلات مربوط به معده، مشکلات پوستی، یبوست، اسهال و پر خوردی.

*        تندیگی

برخی از متخصصین معتقدند که واپس رانی خشم ( یعنی نگه داشتن خشم از آنجایی که نمی دانید عصبانی هستید) از علل اوله اضطراب می باشد.

*        حادثه

خشم واپس رانده شده خود را به احتمال زیادتری در معرض حادثه قرار می دهد.

*        مشکلات بین فردی

خشم ابراز نشده می تواند روابط را خراب کند، به خصوص اگر شخص عصبانی به صورت کنایه زدن و منتقد متخاصم شود.

اگر خشم کنترل نشود می تواند به موارد زیر منتهی شود

*        جنایت

گاهی اوقات خشم نیروی محرکه ای در پس اعمال چون یورش، تخریب اموال، قتل و دیگر اعمال جنایتکارانه می باشد.

*        سوء استفاده

برای مثال والدی که خشم و عصبانیتش از کنترل خارج شود می تواند صدمات فیزیکی و هیجانی بسیاری به فرزند خود وارد آورد.

*        رفتار خشونت آمیز بیش تر

اگر فردی از طریق خالی کردن خشم خود بر سر دیگران بتواند آنها را تحت کنترل خود درآورد، پس به رفتار خشونت آمیز خود بیش تر ادامه می دهد، همان طوری که خشم شدت بیش تری پیدا می کند، احتمال افزایش خشونت فیزیکی هم بیش تر می شود.

یاد بگیرید که چگونه خشم خود را کنترل کنید

*        خشم خود را بشناسید و آن را بپذیرید خشم یک هیجان طبیعی انسانی است پس لزومی ندارد که در قبال آن احساس شرمندگی کنید.

*    علت خشم و عصبانیت خود را بشناسید گاهی اوقات ممکن است که علت خشم شما آشکار باشد (برای مثال راننده ای سهل انگار از پشت به شما بکوبد.) گاهی ممکن است علت خشم شما آن چیزی نباشد که شما می پندارید برای مثال چون چرخ ماشین شما پنچر شده است، با لگد به چرخ می کوبید، اما در واقع شما از خودتان عصبانی هستید که چرا جک شکسته را ندادم تعمیر کنند.

*        تصمیم بگیرید که چه کاری می خواهید بکنید، سپس شروع به انجام آن کار کنید.

آن چه که انجام می دهید بستگی به موقعیت شما دارد، لکن به این مسایل هم باید توجه کنید:

*     تصمیم بگیرید که با اتخاذ چه روشی به حل مشکل یا موقعیتی که به نوعی علت عصبانیت شما شده است، بپردازید. برای مثال در نظر بگیرید که آیا ابراز مستقیم خشم وضعیت را بهتر می کند یا بدتر.

*    جهت انجام گزینه های خود قدم های مثبت بردارید. شما باید به فراگیری راه های اجتناب از عصبانی شدن مثل ترافیک و تلفن مشغول بپردازید.

هر گاه عصبانی هستید و می خواهید با کسی مکالمه کنید، خونسردی خود را حفظ کنید بحث کامل راجع به مسایل اغلب بهترین راه فرو نشانی مشکلات می باشد.

این گونه عمل کنید

*        قبل از این که راجع به موضوعی بحث کنید، آرامش خود را حفظ کنید. داد و بیداد بر سر یکدیگر به ندرت منتهی به راه حل های مؤثری می شود.

*    انگیزه های خود را بفهمید. قبل از ابراز خشم خود، انگیزه خود را دریابید، آیا سعی دارید تا طرف مقابل خود را شکست دهید یا سعی در حل مسأله دارید؟ اگر انگیزه ی شما منفی باشد، پس نتیجه هم همان گونه خواهد بود.

*    جسارت به خرج دهید. جسور باشید، ولی پرخاشگر نشوید. افراد جسور با شفافیت و به دور از توهین به دیگران ظاهر می شوند. آنها درک واقعی از مذاکره و مصالحه جهت دفع اختلافات دارند.

*    به دنبال کسب کمک باشید. اگر نمی توانید در ارتباط خود از روشی سازنده استفاده کنید و چنان چه بی نهایت خشمگین می باشید به دنبال کسب کمک از دیگران باشید. در مورد مشکل خود با یک دوست یا مشاور صحبت کنید.

این گونه نباشید

*        به حریم فردی و شخصی دیگران تجاوز نکنید.

با توهین به یکدیگر، پا از حد خود فراتر نگذارید. تنها نتیجه ی چنین روشی افزایش خشم و عصبانیت است.

*    از مطلب فرار نکنید. با پنهان ساختن آن چه که به آن حقیقتاً اعتقاد دارید از خود مطلب فرار نکنید. رک و صریح باشید لکن مواظب باشید که کارتان به خشونت و درگیری فیزیکی نکشد. از هل دادن فردی که نسبت به او عصبانی هستید، جداً بپرهیزید. از پرت کردن و شکستن اجسام و برخود هم پرهیز کنید.

*        تهمت نزنید. تهمت نزنید که بعداً پشیمان خواهید شد. قبل از نتیجه گیری دقیقاً به حرف های طرف مقابل خود گوش فرا دهید.

*        در سکوت قهر نکنید. قهر در تنهایی سکوت هیچ کمکی به حل مشکل شما نخواهد کرد.

راه های دیگر کنترل برافروختگی

هیچ کس دوست ندارد که « کله ای داغ» داشته باشد. بنابراین، هر گاه احساس کردید که کمی زیر یقه تان احساس داغی می کنید، بعضی از راه های پیشنهادی زیر را امتحان کنید.

*        مزاح

به خاطر تحریکات و مسایل پیش پا افتاده خشم خود را دخیل نکنید. این کار به شما هیچ کمکی نخواهد کرد. برای مثال اگر دختر شما تصادفاً بستنی خود را روی زمین آشپزخانه انداخت، سعی کنید که از این موقعیت برای شوخی کردن و مزاح استفاده کنید.

*        استراحت کنید و ریلکس باشید

جهت اجتناب از تحریک پذیری سعی کنید خواب کافی داشته باشید. تمرکز، تمرینات تنفسی و رهاسازی عمیق عضلانی از جمله روش های خوب کاستن تنیدگی می باشند که اغلب این تنیدگی قبل از فوران و شروع خشم حادث می شود. شما می توانید برای آموختن روش های رهاسازی، دوره های مخصوص را بگذرانید و یا به کتابخانه مراجعه کنید.

*        فعالیت های فیزیکی

ورزش هایی از قبیل تنیس، وزنه برداری و نرم دویدن مقرهای تخلیه ی خشم و عصبانیت هستند.

مواظب باشید که این ابزار سالم برای تخلیه ی خشم و عصبانیت به واسطه رقابت یا محدودیت های خاص فردی، شما را ناکام نکند و دوباره شعله های خشم شما را به سوی شما باز نگرداند.

*        عقاید و فعالیت های دیگر

به جای آن که « از کوره در بروید»، انرژی خود را صرف فعالیت هایی مثل نجاری، گلکاری و یا هر فعالیت دیگری که شما را به تحرک وادارد، کنید.

گاهی اوقات بهترین وسیله ای که در مواقع عصبانیت می توان از آن استفاده کرد، این است که به خود فرصتی جهت تفکر و آرام شدن بدهید و بعد از آن با فرد مورد نظر وارد بحث شوید.

زمانی که خشم فرد دیگری به نقطه جوش می رسد شما باید:

*        خونسردی خود را حفظ کنید

خشم را با خشم جواب ندهید به یاد داشته باشید که افراد هنگام خشم ممکن است چیزهایی به زبان آورند که حقیقتاً چنین منظوری نداشته اند.

*        ملاحظه ی دیگران را بکنید

اگر در اطراف شما افراد دیگری هم حضور دارند، سعی کنید که فرد عصبانی را تشویق کنید که به طور خصوصی علت عصبانیت خود را بگوید. این امر مانع احساس پشیمانی آتی فرد می شود.

*        شنونده ی خوبی باشید

اغلب افراد زمان عصبانیت، دوست دارند با کسی صحبت کنند که به وطر هدفمند به حرف های آنها گوش دهد. در این صورت فرد درد دلش را از چرایی خشم خود خالی می کند.

*        ببینید که علت عصبانیت چیست

شاید اگر فرد عصبانی مسئولیت کم تری داشت، وقت بیش تری برای تنها بودن داشت، استراحت بیش تری می کرد و ... احساس بهتری می کرد.

*        فرصت ها را از دست ندهید

گاهی اوقات خشم به خشونت می انجامد. اگر در این مواقع سلامتی شما مورد تهدید قرار گرفت، از کسب کمک دریغ نکنید.

نتیجه

بنابراین خشم یک هیجان سالم بشری ایت، اطمینان حاصل کنید که:

*        علت خشم خود را فهمیده اید.

*        یاد گرفته اید که عصبانیت را در خود و دیگران تشخیص دهید.

*        راه های سالم و سازنده ای را برای بیان خشم خود فرا گرفته اید.

*        به جای آن که «چون شمع آرام آرام بسوزید، یاد بگیرید که خشم خود را به نحوی مفید کنترل کنید.»

 

 

 

شنبه 24/12/1392 - 8:38
بهداشت روانی

اختلال فراگیر اوتیستیك

 

این بیماری نخستین بار توسط دانشمندی به نام كانر معرفی شد و به همین علت به نشانگان كانر نیز شهرت دارد. این بیماری در هر پانصد كودك گزارش شده است و تعداد پسران در آن چهار تا پنج برابر بیشتر از دختران است. علائم اختلال اوتیستیك در سال های اول زندگی شروع می شود، البته والدین اغلب در سال های دوم و سوم به ناراحتی كودك پی می برند ولی آنچه مسلم است این است كه این بیماری حتماً قبل از سی ماهگی شروع می شود. در شروع بیماری كودك علاقه به وقایع اطراف خود حتی محركات شنوایی، محبت پدر و مادر و اطرافیان نشان نمی دهد به طوری كه بعد از مدتی پدر و مادر به شنوایی كودك مشكوك می شوند.بعضی از مادران شكایت می كنند كه كودكشان لبخند نمی زند، نوازش كردن و بوسیدن را دوست ندارد و چنانچه در آغوشش بگیرند، تقلا می كند تا هر چه زودتر رهایش كنند. بطور كلی این كودكان خیلی خونسردند و در مقابل محبت دیگران از خود واكنشی جسمی و روانی نشان نمی دهند. ولی در مواقعی نیز بی نهایت ناراحت، بی قرار و پرخاشگر می شوند و صداهای عجیب و غریبی از خود در می آورند. كودك مبتلا به اوتیسم اگر خود را زخمی كند كمتر گریه می كند و اگر تب كند و یا ناراحتی داشته باشد از دیگران تقاضای كمك نمی كند. این علائم نشان دهنده اختلالات حسی در این كودكان است.

اختلال گویایی نیز از علائم بسیار مهم این بیماری است و تقریباً یك سوم اوتیسم ها لال هستند. صحبت كردن تكراری، یكنواخت بوده و جمله سازی همیشه ناقص است. فرهنگ لغات ضعیف است و حتی كودك معنی بلی را نمی داند. به همین جهت در مكالمه با دیگران اغلب جملات گفته شده را به طور طوطی وار و بدون درك مفهوم تكرار می كند.

كودكان مبتلا به اوتیسم بعضی از كارها را از روی عادت یا براساس آداب مخصوصی انجام می دهند مانند راه رفتن روی نوك انگشتان، تكان دادن دست ها در مقابل چشم، پیچیدن نخ و سیم به دور انگشت، همچنین حركات تكراری و یكنواخت سر و بدن. این كودكان معمولاً زیبا،  خوش هیكل و دارای نیروی بدنی زیادی هستند. در برخورد اول به نظر با هوش می آیند ولی بعد از گفت وگو و مصاحبه، روانپزشك متوجه اختلال گفتاری و حركات بی هدف آنها می شود. 40 درصد این كودكان بهره هوشی كمتر از 50 و 35 تا 40 درصد بهره هوشی بین 50 تا 70 دارند. به طور كلی 75 تا 80 درصد این كودكان از نظر آموزشی و تحصیلی عقب ماندگی دارند.

كانر در تشریح علت این بیماری اضافه می كند كه والدین این كودكان به علت نوع كار و تخصص و مشغولیت های اجتماعی كمتر می توانند به كودك خود برسند و نمی توانند رابطه منطقی صحیح و عاطفی با كودك داشته باشند. اختلال اوتیسم درمان خاصی ندارد. مصرف

آرامبخش ها از بیقراری كودك جلوگیری می كند. روان درمانی نیز بخصوص بصورت رفتار درمانی برای كمك به این افراد لازم است.

همشهری

شنبه 24/12/1392 - 8:38
بهداشت روانی

اختلال وسواس فكری – عملی

Obsessive - Compulsive Disorder

بروز وسواس اجباری یا اختلال وسواس فكری - عملی  یكی از اختلالات متعدد اضطرابی است. تا همین اواخر یعنی دهه 1980 اختلال وسواس فكری،عملی اختلال نه چندان شایع با پاسخ ضعیف نسبت به درمان تلقی می شد.امروزه معلوم شده است كه اختلال وسواس فكری ،عملی شایع و خیلی حساس به درمان است.

افكار وسواسی یا Obsessive عبارتند از :

افكار، تكانه ها و یا تصوراتی ناخواسته و آزار دهنده یا تركیبی از آنها هستند كه عموما"مورد مقاومت واقع می شوند . برای همین وسواسها به عنوان یك منبع درونی اغلب شناخته شده اند. محتوای وسواسها اغلب همراه با آلودگی ، خشونت و پرخاشگری ، تكانه های جنسی ، صدمه ، نظم و مذهب می باشد .قابل توجه است كه اكثر افراد نرمال نیز دارای وسواسهای ناخواسته و آزارنده هستند . اما این وسواسها كه از شدت و فراوانی كمتری برخوردارند،  نه ناتوان كننده و نه آشفته كننده هستند.   

 مثالهای بالینی برای افكار وسواسی :

1- مادری این تكا نه نفوذ كننده و تكراری را داشت كه می خواهد طفل معصوم خود را خفه كندوبا این تفكر یا شك دنبال می شد كه شاید او این كار را انجام داده است .

2- راننده ای دارای این تفكر آزارنده بود كه به هنگام عبور از جاده ممكن است فردی را به زمین بزند .

3 – محصل جوانی این تفكر را دارد كه با قبولی دردانشگاه ، حق ورود دیگران به دانشگاه را غصب خواهد كرد و با داشتن توانایی های لازم در جلسه امتحان از نوشتن درست مطالب خودداری می كرد  .

 اجبارها یا اعمال وسواسی Compulsion  عبارتند از:

   رفتارهائی تكراری می باشند كه به نظرهدفدارمی رسندوحسی از اجبار ذهنی مقدمه یاهمراه این رفتارهامی باشدكه عموما"توسط شخص مورد مقاومت قرارمیگیرد.آنها منطبق برقواعد خاص بوده ویا بگونه وروش كلیشه ای قالبی انجام  می پذ یرند.

اجبارهای معمول (Common) رفتارهای تشریفاتی هستند كه شامل بازرسی كردن و شستن وتمیزكردن می باشند كه بصورت قالبی،نظم وترتیب،كاملا"خشك و بی انعطاف انجام می گیرند. گاهی اوقات اعداد خاص و معین دراین تكرارها نقش داشته و رفتار باید به آن تعداد خاص تكرار و انجام شود.

زن جوانی هر گاه به دسته پول دست می زد احساس آلودگی می كرد و دستهای خود را بر اساس آئین خاصی كاملا" و بارها می شست .

1  -مردجوانی هرگاه كه اتاق یا خانه خود را ترك می كرد،می بایست درها،پنجره ها، كشوها،گنجه هاوغیره كه كاملا"قفل كرده بود را مجددا" بازرسی می كرد.

2- زن جوانی به تصور اینكه دستشویی عامل آلودگی است از صبح تا شب، حیاط و دستشویی داخل حیاط را می شست.

فكر وسواسی موجب اضطراب شخص می شود ، در حالیكه انجام عمل وسواسی اضطراب شخص را كاهش می دهد . شخص مبتلا به اختلال وسواسی جبری معمولا" غیرمنطقی بودن افكار وسواسی خودرا درك می كند.اختلال وسواسی جبری می تواند اختلالی ناتوان كننده باشد ، چون  افكار  وسواسی می تواندوقت گیر بوده و بطور قابل ملاحظه در برنامه معمول شخص ،عملكرد حرفه ای ، فعالیتهای اجتماعی معمول یا روابط بادوستان واعضاء خانواده تداخل نماید .

 همه گیری شناسی شیوع اختلال وسواس فكری،عملی درطول عمردرجمعیت كلی2تا3 درصدتخمین زده می شود.بعضی از پژوهشگران تخمین زده اند كه بین بیماران سرپایی كلینیكهای روانپزشكی میزان شیوع این اختلال تا 10درصد می رسد این ارقام اختلال وسواس فكری،عملی راپس از فوبی ها ، اختلالات وابسته به مواد ، و اختلالات افسردگی در ردیف چهارم شایعترین تشخیص های روانپزشكی  قرار می دهند.بین بزرگسالان احتمال ابتلاء مردوزن یكسان و میانگین سن شروع 20 سالگی می باشد.

طبقه بندی اختلال وسواس فكری ، عملی

ذیلا" بیماران وسواس فكری ، عملی بر اساس مشكلات بر جسته شان در حد امكان طبقه بندی شده اند .

1-بیمارانی كه دارای اجبارهای شستشو، نظافت هستند.

2-بیمارانی كه دارای اجبارهای بازبینی (checking) هستند.

3-بیمارانی كه دارای انواع دیگر اجبارهای آشكار هستند .

4-بیمارانی كه مشكلات وسواس فكری،عملی ایشان شامل اجبارهای آشكارنمیشود.

5-بیمارانی كه دارای كندی وسواس اولیه هستند.

Primary   obsessional  slowness

  كندی اولیه یا Slowness   Primary

 مشكل اساسی آنها كندی مفرط است . وظایف ساده ای از زندگی روزانه مقدار زیادی از وقت این افراد را می گیرد . آنها بسیار نگران روش انجام آن كار بوده و حیطه اصلی كه این افرادراتحت تاثیرقرار می دهد  موضوع  مراقبت از خودمی باشد .

خصوصیات مشترك بین افكار و اعمال وسواسی

1-یك فكریاتكانه مصرانه و مبرم خود راواردهشیاری شخص می سازد.

2- احساس اضطراب شدید با تظاهر اصلی پدیده همراه شده و غالبا" منجر به  اقدامات تدافعی در مقابل فكر یا تكانه اولیه میگردد.

3- فكریاعمل وسواسی نسبت به تجربه شخص از خود به عنوان یك موجود روانی ،غریب و بیگانه می نماید.

4-بدون اعتنا به وضوح واجبار فكروعمل وسواسی،شخص به پوچی وغیر منطقی بودن آنها واقف است.

5-شخص مبتلابه فكروعمل وسواسی میل شدیدی برای مقاومت درمقابل آنها احساس می كند .

  سیر و پیش آگهی

 در حدود 50 تا 70 درصد موارد شروع علائم در پی یك اتفاق استرس آمیز مثل مرگ یكی از نزدیكان روی می دهد.حدود 20 تا 30 درصد این بیماران بهبود قابل ملاحظه یافته و 40 تا 50 درصد نیز بهبود متوسط پیدا می كنند.

گزارش های گوناگونی هست مبنی بر این كه 20 تا 40 درصد بیماران مبتلا شده  روز به روز بر شدت علائم آنها افزوده می شود.

  پیش آگهی بد باتسلیم شدن به اعمال وسواسی(تا مقاومت دربرابرآن)شروع در دوران كودكی ، اعمال وسواسی غیر عادی تر ، نیاز به بستری شدن ،رابطه دارد.

پیش آگهی خوب با تطابق شغلی و اجتماعی خوب ، فقدان اعمال وسواسی ملازم  با افكار وسواسی ، وجود اتفاق آشكار كننده ، و ماهیت دوره ای علائم مربوط است.

  درمان

مطالعات بخوبی كنترل شده به این نتیجه رسیده اندكه دارودرمانی یارفتاردرمانی یا تركیب آن دودركاهش قابل ملاحظه ای ازعلائم بیماران مبتلابه اختلال وسواس فكری-عملی موثرندولیكن رفتاردرمانی دردرمان اختلال وسواس فكری-عملی به اندازه دارودرمانی موثراست لذابعضی داده هاحاكی ازاین دارد كه اثرات بارفتاردرمانی مفیدوطولانی تراست و برای همین منظور ، بسیاری از متخصصین رفتار درمانی را در درمان اختلال  وسواس فكری - عملی مهم می دانند.رفتار درمانی هم به صورت سرپائی ویابستری قابل اجرا است. تكنیك های رفتار درمانی مهم و اصلی  دراختلال وسواس فكری ،عملی عبارتندازمواجهه سازی وپیشگیری ازپاسخ ،حساسیت زدائی تدریجی، بازداری اندیشه ،غرقه سازی ، درمان با غرقه سازی تجسمی(implosion  therapy)و شرطی سازی با ایجاد بیزاری نیز در درمان بیماران مبتلا به اختلال وسواس – به كار رفته اند در درمان اختلال وسواس فكری-عملی،روان درمانی حمایتی نیز بدون تردید جای خود را دارد بخصوص ،برای گروه بیماران وسواسی علیرغم علائم خفیف یا شدید خود قادر به كار و تطابق اجتماعی هستندتماس منظم و مستمر با یك متخصص علاقمند دلسوز و تشویق كننده ممكن است به بیمار كمك كند كه به اتكاء او به عملكرد عادی خود ادامه دهد. در حالی كه بدون چنین كمكی كاملا" مغلوب علائم خود خواهد گردید . هر گونه تلاش روان درمانی باید شامل توجه به اعضاء خانواده بیمار از طریق تقویت روحی ، اطمینان بخشی ، توضیح دادن، اندرز در مورد مدارا با بیمار بوده باشد . روان درمانی خانواده غالبا" در حمایت خانواده و ساختن القاء درمانی با اعضاء سالم خانواده به نفع بیمار مفید است.

گروه درمانی به عنوان سیستم حمایتی برای بعضی از بیماران كمك كننده است . برای بیماران علاج ناپذیروبسیار مقاوم كه راه حلی وجودنداردوبا احتیاط زیاد می توان الكتروشوك درمانی وجراحی روانی را بعنوان آخرین روش در نظر گرفت .

درمان رفتاری غرقه سازی تجسمی  implosion   therapy 

    غرقه سازی تجسمی بر این باور مبتنی است كه بسیاری از حالات ، منجمله اختلالات اضطراب ، نتیجه تجارب دردناك گذشته است ، و برای اینكه بیمارآنهارا از یاد ببردبایدموقعیت اصلی بنحوی كه بدون دردتجربه گردد، دوباره ایجاد  شود.                                                  

درمانگرانی كه از این روش استفاده می كنند از  مراجعان خودمی خواهند صحنه های تعارضات شخصی مربوط راتصوركنندواضطراب احساس شده درآن صحنه هارا یادآوری كنند.سپس می كوشد تا واقعیت بازپردازی به حداعلی برسد وبه بیماركمك كند و اضطرابی راكه به واسطه شرایط تنفرآورایجاد شده بود فروبنشاند.به علاوه دراین روش به مراجع كمك می شود تارفتارهای پخته تری درپیش گیرد.مواجهه سازی همواره دردرمان بسیاری ازاختلالات اضطراب نتایج خوبی داشته وبهبودحاصله تا چندین سال پابرجابوده است.لذامواجهه درازمدت بامحركی بالینی،نتایج بهتری را در بردارد.

درمان مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ

 كارآمد ترین فن رفتاری برای درمان تشریفات وسواسی مواجهه باعامل وسواسی و جلوگیری از پاسخ می باشد . درمانگر از بیمار می خواهد همه وسواسها والگوهای اجباری را نشان دهد آنگاه درمانگر آنها را بازداری می كند . مثلا" : فرد مبتلا" به وسواس شستشو را كثیف می كند و آنگاه از شستن ممانعت بعمل می آورد . در شیوه درمان نمونه ممكن است به فرد اجازه داده شود هر پنج روز یكبار ده دقیقه دوش بگیرد مواجهه سازی ،حساسیت به آلودگی و اضطراب همراه با آن را كاهش می دهد و نهایتا" جلوگیری از پاسخ ، تشریفات وسواسی را برطرف می كند.

بازداری فكر

این فن بر اساس این فرض استوار است كه محرك حواسپرت كنندة ناگهانی ، مثل صدای ناخوشاینددرجهت خاتمه دادن به افكار وسواسی عمل می كند . بنابراین ازمراجع خواسته می شودفكر وسواسی رادرذهن نگهداردودرمانگر باصدای بلندمیگوید((بس!))چنانچه این روش موفقیت آمیزباشد.یك فن خود كنترلی ویژه به مراجع می دهدتایك فكروسواسی رابه هنگام وقوع برطرف كند .                                                                   

منابع :

1-   كاپلان          ترجمه : دكتر پور افكاری     جلد دوم فصل 16

2- روانشناسی مرضی ،  ساراسون ،ساراسون

3- زمینه روانشناسی ،  هیلگارد اتكینسون     ترجمه : براهنی

4- مقاله اداره كل آموزش وپرورش شهرتهران معاونت پژوهش مبانی نظری ودرمان جلد 1

5- وسواسها و اجبارها  

 

 

 

شنبه 24/12/1392 - 8:38
بهداشت روانی

اختلال اضطراب در جمع

 

از بودن با مردم مى ترسم

 

 

 

- مرد ۳۶ ساله اى با شغل وكالت نزدیك است، شغلش را از دست مى دهد، زیرا هر بار كه در محضر دادگاه قرار مى گیرد دچار تپش قلب، تعریق و لرزش مى شود.

- مرد ۵۰ ساله اى كه كار بازاریابى انجام مى دهد در انجام شغلش دچار مشكل مى شود زیرا از بودن با مردم هراس دارد.

- مرد ۲۷ ساله اى كه حسابدار است به خاطر خجالتى بودن نمى تواند با نامزدش ارتباط برقرار كند.

این سه مرد ممكن است در ابتلا به یك عارضه مشترك باشند: «اختلال اضطراب در جمع» (social anxiety disorder)

• «اختلال اضطراب در جمع» چیست؟

بسیارى افراد در مورد افسردگى یا «اختلال استرس پس از ضربه عاطفى» (PTSD) چیزهایى شنیده اند، اما در مورد «اختلال اضطراب در جمع» آگاهى كمترى در میان عموم وجود دارد.

در واقع پزشكان كمتر این بیمارى را تشخیص مى دهند، در حالى كه «اختلال اضطراب در جمع» بسیار شایع است.

اما چرا این بیمارى به رغم شیوع كمتر تشخیص داده مى شود؟ اولاً ماهیت این عارضه باعث مى شود كه مبتلایان براى مشاوره به پزشك مراجعه نكنند و مشكلاتشان را پنهان نگه دارند. ثانیاً بستگان و دوستان بیماران الگوهاى رفتارى و علائم آنها را نوعى صفت شخصیتى عادى به حساب مى آورند و مثلاً مى گویند: «او از اول هم همین طور بود»، در حالى كه ما با یك اختلال روانى روبه رو هستیم.

درست است كه بسیارى از افراد سالم از لحاظ روانى، خجالتى اند، یا خیلى افراد هنگام سخن گفتن در برابر جمع بزرگى از حضار احساس ناراحتى مى كنند یا بعضى ها در تنهایى احساس رضایت بیشترى دارند، اما تمام این موارد در محدوده رفتارهاى طبیعى انسان قرار مى گیرند. اما «اختلال اضطراب در جمع» یك بیمارى است؛ علائم این بیمارى صرفاً تشدید شدن خصوصیات یك سبك شخصیتى طبیعى نیست، در عوض این علائم مداوم و غیرقابل كنترلند. از طرف دیگر این علائم باعث مقدار زیادى ناراحتى و ناخوشى مى شوند و اغلب موارد زندگى خانوادگى و شغلى فرد را مختل مى كنند.

تشخیص دادن این اختلال از یك جنبه دیگر هم اهمیت دارد: این مشكل روانى معمولاً به خوبى قابل درمان است.

علائم بیمارى

اضطراب در جمع معمولاً در انتهاى نوجوانى و ابتداى بزرگسالى آغاز مى شود؛ این اختلال اغلب تدریجاً شروع مى شود و به آهستگى پیشرفت مى كند، اما گاهى هم به طور ناگهانى به خصوص پس از یك تجربه تنش زا یا ناراحت كننده بروز پیدا مى كند. علائم بیمارى در برخى افراد تنها در شرایط خاصى ظاهر مى شود:  بهترین مثال اضطراب هنگام حرف زدن در مقابل جمع است كه اغلب آن را نوعى «اضطراب صحنه» (stage anxiety) به حساب مى آورند، اما در واقع باید آن را نوعى «اضطراب عملكردى» (performance anxiety) نامید. «اضطراب عملكردى» مى تواند بسیار ناخوشایند باشد، اما به شدت «اضطراب فراگیر اجتماعى» (generalized social anxiety) نیست كه در آن بسیارى از تعامل هاى شخصى با دیگران در فرد علائم اضطراب را به وجود مى آورد. بیمارى در این شكل باعث مى شود كه فرد از انجام كارهایى از قبیل دستور غذا دادن یا غذا خوردن در میان جمع، استفاده از تلفن یا توالت خارج از خانه، بازگرداندن اجناس به مغازه، گپ زدن با دیگران، وارد شدن به اتاق پر از جمعیت، ابراز عقاید و نظرات و معرفى خود به مراجع قدرت یا غریبه ها خوددارى كند.

علائم بیمارى هم روانى و هم جسمى اند. علائم روانى معمول شامل ترس مفرط از مورد قضاوت و نقد قرار گرفتن است؛ مبتلایان به این بیمارى هنگامى كه تنها به تعاملات شخصى با دیگران فكر مى كنند دچار احساس سراسیمگى، خجالت و تحقیر مى شوند. علائم جسمى شبیه علائم سایر اشكال اضطراب است: تپش قلب، تنگى نفس، تعریق شدید، تنش عضلانى، دل آشوبه یا اسهال و لرزش دست. یك علامت به خصوص رایج سرخ شدن است.

مبتلایان به اختلال اضطراب در جمع، اگر مورد تشخیص و درمان قرار نگیرند، معمولاً زندگى شان را به نحوى تغییر مى دهند كه ارتباطات شخصى شان به حداقل برسد. روابط خانوادگى این افراد هم آسیب مى بیند و ممكن است شغل شان را از دست بدهند. انزواى حاصل باعث مى شود كه بیمار نتواند یك شبكه اجتماعى پشتیبان داشته باشد و به این ترتیب چرخه معیوبى به وجود مى آید كه وضع او را بدتر مى كند.

برخى از مبتلایان ممكن است براى كنترل كردن علائمشان به مصرف الكل، دخانیات یا داروهاى غیرقانونى روانگردان رو بیاورند. اما این «خوددرمانى ها» هیچگاه موثر واقع نمى شود.

تشخیص

نكته مهم تفاوت گذاشتن میان خجالتى بودن عادى و مبتلا بودن به «اختلال اضطراب در جمع» است. براى اینكه این تفاوت مشخص شود این سئوال ها را از خود بپرسید:

آیا سراسیمه شدن در موقعیت هاى اجتماعى یا «ابله به نظر رسیدن» بزرگ ترین هراس شما در زندگى است؟

آیا همراه دیگران بودن یا برقراركردن رابطه با آنها براى شما مشكل است؟

آیا هنگامى كه كارهاى ساده در مقابل عموم یا در موقعیت هاى جمعى انجام مى دهید احساس ناراحتى و آشفتگى مى كنید؟

آیا از رویدادهایى كه شما را در مركز توجه قرار مى دهد، اجتناب مى كنید؟

آیا ترس از سراسیمگى مانع مى شود كه شما تعهدات تان را به انجام برسانید، مسئولیت ها یا چالش ها را بپذیرید یا به كارهایى اقدام كنید كه برایتان لذت بخش است؟

بسیارى افراد به یكى از پرسش هاى فوق جواب مثبت مى دهند و اغلب ما احساساتى نظیر موارد فوق را گاه به گاه تجربه مى كنیم. اما اگر به دو یا تعداد بیشترى از پرسش هاى بالا جواب مثبت داده اید یا اگر احساساتى كه در بالا ذكر شده بخش بزرگى از زندگى شما را اشغال كرده است، از پزشكتان بخواهید كه شما را از لحاظ امكان ابتلا به «اختلال اضطراب در جمع» مورد ارزیابى قرار دهد.

درمان

اگر پزشكان علت این اختلال را مى دانستند ممكن بود بتوانند شیوه هایى را بیابند كه عدم تعادل هاى ژنتیكى، شیمیایى یا روانشناختى ایجادكننده این بیمارى را اصلاح كنند. اما تا زمانى كه پژوهش ها در این مورد پیشرفت بیشترى كند، هیچ كدام از موارد فوق ممكن نیست.

در موارد خفیف بیمارى به خصوص هنگامى كه «اضطراب اجرا» مشكل اصلى است تكنیك هاى خودیارى ممكن است مفید باشد. براى مثال كسب تجربه در سخن گفتن در برابر جمعى از افراد ممكن است براى كنترل موارد خفیف اضطراب كافى باشد و شركت در گروه هاى حمایتى مى تواند فرصت هاى لازم براى سخن گفتن در جمع را همراه با هدایت، پذیرش و تشویق فراهم آورد. اما در موارد شدیدتر دو راه درمانى اساسى وجود دارد: گفت وگو درمانى (روان درمانى) و دارو.

این دو شیوه مانعه الجمع نیستند: بعضى ها ممكن است از یكى سود ببرند و بعضى ها از دیگرى و برخى از تركیب هر دو.

بهترین شیوه روان درمانى براى این بیمارى «درمان شناختى _ رفتارى» است.

این سیستم درمانى، عملى و نتیجه محور است و سعى مى كند كه ادراكات بیمار را تغییر دهد بدون آنكه به تجربیات روانى ابتدایى كه ممكن است این ادراكات را تولید كرده باشد،  بپردازد. اگرچه درمان شناختى _ رفتارى تنها چند دهه قدمت دارد اما بر بنیاد خردى باستانى است، فیلسوف یونانى اپیكتتوس به بهترین وجه آن را چنین بیان مى كند: «انسان ها نه از رویدادها بلكه دیدگاه هایى كه نسبت به آنها دارند آشفته مى شوند

درمانگر در مورد اختلال اضطراب در جمع سعى مى كند به بیمار كمك كند تا درك كند كه ترس هایش اساسى ندارد، یا دست كم بسیار اغراق شده اند.

بیمار مى آموزد كه ترس ها و افكار منفى اش را تشخیص دهد («شكار فكر»)، آن ترس ها را با موقعیت واقعى مقایسه كند («واقعیت سنجى») و راه هایى براى غلبه بر موانع ذهنى تعامل طبیعى اجتماعى را به تصویر درآورد. («تمرین شناختى») نهایتاً درمانگر تكالیف خانگى به بیمار مى دهد و از او مى خواهد كه از طریق قرار دادن تدریجى خود در برابر موقعیت هایى كه قبلاً از آنها اجتناب مى كرد، افكار مثبت را به رفتار مثبت بدل كند («تعیین وظیفه») اگر تمام مراحل فوق به خوبى پیش رود، بیمار پس از ۶ تا ۲۰ جلسه یك ساعته در اصلاح رفتارهایش پیشرفتى واقعى نشان خواهد داد.

از آنجایى كه این نوع درمان شیوه جدیدترى به حساب مى آید نتایج دراز مدت آن هنوز كاملاً روشن نیست. از طرف دیگر استفاده از این تكنیك منوط به در دسترس بودن درمانگران آشنا با آن است كه براى همه امكان پذیر نیست. خوشبختانه سایر انواع گفت وگو درمانى ممكن است به بیمار كمك كند. داروها به خصوص در اضطراب اجرا تاثیر خوبى دارند. هدف این نیست كه خود ترس مهار شود بلكه مقصود مهار كردن علائم جسمى است كه باعث ناراحتى مى شود. این علائم عمدتاً ناشى از فعال شدن بیش از حد «سیستم عصبى سمپاتیك» در بدن است كه مقادیر زیادى از آدرنالین و سایر هورمون هاى استرس زا را به خون وارد مى كند.

داروهاى خانواده «مسدودكننده گیرنده بتا» مى توانند اثر این هورمون هاى استرس زا را مانع شوند. در اغلب موارد بیماران تنها در هنگام مواجهه با موقعیت استرس زا لازم است دارو مصرف كنند، براى مثال وكیلى كه در هنگام حضور در دادگاه از ترس فلج مى شود مى تواند یك ساعت پیش از برپایى جلسه دادگاه یك داروى مهاركننده گیرنده بتا مثلاً پروپرانولول مصرف كند. این داروها در دوزهاى متوسط معمولاً براى رفع علائم كفایت مى كنند در این مقدار مصرف عوارض جانبى چندانى ندارند. اما اگر این داروها موثر نباشند، آرام بخش هاى خانواده «بنزودیازپین ها» ممكن است مفید باشند، این داروها حتى با یك دوز واحد پیش از «اجراى» كار مورد نظر موثر هستند.

اما داروهاى مسدودكننده گیرنده بتا و بنزودیازپین ها در مورد «اضطراب فراگیر اجتماعى» كمتر موثر هستند. در مورد این بیمارى داروهاى ضدافسردگى معمولاً بسیار مفیدند. اغلب پزشكان استفاده از داروهاى ضدافسردگى گروه «مهاركننده هاى انتخابى باز جذب سروتونین» (SSRI) مانند پاروكستین یا (paxil) و سیتالوپرام (Celexa) را ترجیح مى دهند. از آنجایى كه اضطراب فراگیر اجتماعى در موقعیت هاى مختلف ظهور مى كند، بیماران مجبورند داروهایشان را هر روز مصرف كنند، در صورت عدم تاثیر داروهاى ضدافسردگى،  پزشك ممكن است داروهایى از گروه داروهاى ضدتشنج مانند گاباپنتین (Neurotomin) براى رفع علائم اضطرابى بیمار تجویز كند.

Harvard Menصs Health Watch

شرق

شنبه 24/12/1392 - 8:38
بهداشت روانی

ابراز وجود

 

یكی از مهمترین عوامل ایجاد فشار عصبی آن است كه فرد نمی تواند آنچه را كه احساس یا فكر می كند به فرد دیگری بگوید. این عوامل اجتماعی از رفتارهای نامناسب بین افراد بوجود می آیند ، رفتارهای متقابلی كه از عدم توانایی ما در بیان مناسب و مؤثر احساساتمان نشأت گرفته و در نتیجه از خویش یا دیگران عصبانی می شویم ، این عصبانیت بدین سبب است كه نتوانسته ایم احساس خود را در قالب جمله مناسبی بیان نمائیم، و به ناچار آنرا ناگفته در خود نگه داشته ایم

ابراز وجود

    ابرازوجود یعنی«داشتن »آنچه كه با آن نیازداریم ومسئولیت این«داشتن»را به كس دیگر واگذار نكردن. ابراز وجود یعنی صحبت كردن ازچیزهایی كه به آنها نیازداریدبه طریقی كه دیگران به آن گوش فرا دهندوموجب رنجش آنان نشودودادن فرصت پاسخگویی به دیگران.ابرازوجودحالتی است ازعمل وعكس العمل به شیوه ای بسیارصادقانه ومستقیم كه درآن هم به عزت نفس وهم به بیان مستقیم احساسات فردتوجه می شود . ابراز وجود نه رفتار منفعلانه است و نه رفتار پرخاشگرانه ، رفتار پرخاشگری ومنفعل شاید بتواند آنچه را كه می خواهید برای مدت كوتاهی به شما بدهد ولی بعد از مدتی مردم از شما دوری خواهند كردو برای آنكه از این امرجلوگیری كرد باید بفهمیم كه فردچگونه از شیوة ابراز وجود استفاده كند؟

  هنگامیكه منفعل هستید به دیگران اجازه داده اید كه به جای شما انتخاب نماید و همواره خود و احساساتتان را انكار می كنید و این عمل به خشم منجر می گردد و درست در طرف مخالف این حالت افراد پرخاشگر قرار دارند این افراد دوست دارند كه تسلط بسیاری به خودشان و دیگران داشته باشند اینگونه افرا حق انتخاب را از دیگران سلب میكنندوخودشان به جای آنها انتخاب میكنند.

ابراز وجود هم یك مهارت ارتباطی بسیار مهم است وهم یك تكنیك مؤثر دركاهش فشار عصبی.

مهارت ابراز وجود

الف) عبارتهایی با مفهوم « من احساس می كنم »

1- هنگام ابراز احساسات خود از عباراتی كه مفهوم « من احساس می كنم » را تداعی می كنند

استفاده كنید مثل «ناراحتم».از عبارتهایی كه با «تو» یا « شما» شروع می شوند و حالت خطابی دارند بپرهیزید مثل « تو مرا ناراحت می كنی » این قبیل عبارات انتقاد آمیز و داوری كننده هستند و همیشه به مشاجره ختم می شوندمانند«توهمیشه»،«توهرگز» «تونباید » ، « تو اشتباه می كنی » و….

2- احساسات خود را به نمایش نگذارید آنها را بیان كنید . به نمایش گذاشتن احساسات می تواند به شكلهای زیر باشد : اخم كردن ، سكوت ، مشاجره كردن ، بی ادب بودن و…

3- آرزوها و خواسته هارا نیز می توانید با عباراتی از این قبیل انتقال دهید «دوست دارم با تو بیشتر وقت صرف كنم » ، « واقعاً دلم می خواهد این مسئله را حل كنیم و به هم نزدیكتر شویم»و« دلم می خواهد سعی كنی منظور مرا بفهمی ».

ب) نوازش

1- روی هم رفته اغلب مردم مایلند كه مورد نوازش قرار گیرند و بر كارشان ارج گذاشته شود بیشترین نگرانی اشخاص از این است كه تحقیر شوند و مورد قبول واقع نگردند .

2- طرف صحبت خود را مطمئن كنید ، با آنكه از دست او عصبانی هستید و یا با او موافق نیستید به او احترام می گذارید و او برای شما شخصیت مهمی است . مثلاً بطرف مقابل می گویید با آنكه از كار یا سخن او دلگیر هستید اما به او علاقه مندید و به او احترام می گذارید .

3- انتقاد شخصی نكنید . از این كار سودی نمی برید البته انتقاد شخصی با انتقاد از كار و رفتار متفاوت است به جای انتقاد كردن از دیگری با او در بارة آنچه انجام می دهد و در نتیجه شما را ناراحت می كند صحبت كنید .

4)باآهنگ مناسب صحبت كنید نه خیلی ملایم و نه خیلی بلند و تماس چشمی خوبی برقرار سازیدو در صورت لزوم بین جملات مكث كنید و بدین ترتیب شخص مطمئن می شود كه طرف مقابل حرفهایش را می فهمد .

همچنین این مورد را در نظر داشته باشید زمانیكه می خواهید با كسی كه در مقام بالاتری است حرف بزنید و از طرز برخورد با او می ترسید با خود بگویید همة ما در نظر خداوند برابر هستیم.

  روشهای درمانی

1- آموزش مهارتهای اجتماعی

 هدف ازچنین رویكردی آموزش تفاوتهای موجود میان پاسخهای منفعل،پرخاشگروجرأت آموزی و نیز كمك برای كسب مهارت در استفاده از رویكرد جرأت آموزی است .

2- شناختی – رفتاری 

   چنین رویكردی به فرد در فایق آمدن برافكار خودشكنی كه در موقعیتهای ابراز وجود ظاهر میگردد كمك می كند .

و گاهی اوقات برای غلبه بر احساسهای منفی در موقعیتهایی كه لازم است ابراز وجود صورت گیرد از حساسیت زدایی استفاده می شود .

منابع :

- بهداشت روانی       ؛  مولف : اندرواه ساپینگتون

-از حال بد به حال خوب   ؛  مؤلف : دكتر دیوید برتز

-دشواری های گفتگو(چگونه دربارة مسائل مهم گفتگو كنیم)  نویسنده داگلاس استون،بروس باتون، شیلاهین

 

 

 

شنبه 24/12/1392 - 8:38
بهداشت روانی

10 راه درمان بی خوابی

 

 

 

 

  

 

اشاره؛

در دنیای پرمشغله و استرس كنونی بسیاری از مردم شب ها راحت نمی توانند بخوابند. گروهی از مردم تا پاسی از شب بیدارند و خود را با شبكه های تلویزیونی یا مطبوعات سرگرم می كنند، اما حتی بعد از طی این مراحل نیز خواب به چشمانشان نمی رود و مرتب در رختخواب از این شانه به آن شانه می شوند یا تا سحر بیدار می مانند، نزدیكی های صبح كه احساس خستگی به سراغشان می آید و پلكشان سنگین می شود، اجباراً باید بیدار شوند تا به سركار بروند. این مقاله با ارایه ۱۰ راهكار به این گروه از مردم كمك می كند تا راحت تر بخوابند.

***

۱- خیره شدن به یك نقطه: در رختخواب دراز بكشید و نقطه ای را در بالای سر خود در نظر بگیرید و به آن خیره شوید. در این حالت سیاهی چشمان شما كاملاً باید در بالاترین نقطه پلك چشم قرار گیرد. مدتی در این وضعیت قرار بگیرید و چشم خود را ببندید و بعد از چند لحظه باز كنید. این كار را چندین بار تكرار كنید؛ سپس چشم خود را ببندید و مطمئن باشید خواب شیرینی به سراغتان خواهد آمد.

۲- زمان مناسب و معینی برای حل مشكلات خود در نظر بگیرید: هر كس در طول روز گرفتاری ها و دردسرهایی دارد توجه كنید كه در رختخواب به دنبال راه حل مشكل خود نگردید. برای حل مشكلات، قبل از خواب، زمان معینی را در نظر بگیرید و سپس در آن زمان به حل مشكل خود بپردازید و این زمان را همیشه ثابت نگه دارید. وقتی به رختخواب می روید به خود بگویید: «من دیگر حق ندارم نگران باشم چون همه مشكلاتم را قبل از خواب حل كرده ام

۳- عصرها ورزش كنید: اگر چند ساعت پیش از خواب شب پیاده روی یا نرمش كنید، خواب شیرینی به سراغتان خواهد آمد ولی اگر یك ساعت قبل از خواب ورزش كنید به علت خستگی زیاد دچار بی خوابی می شوید؛ به خصوص اگر این ورزش ایروبیك باشد.

۴- جهت خوابیدن: بهترین حالت خوابیدن، خوابیدن به یك پهلو (چپ یا راست) می باشد. در این حالت  پاها را روی هم و دست خود را روی شانه دیگر قرار دهید. متخصصان معتقدند خوابیدن روی شكم برای ماهیچه های گردن و تنفس صحیح عوارض ناخوشایندی به همراه دارد.

خوابیدن به پشت تا اندازه ای بهتر است. اگر شما فقط به این طریق می توانید بخوابید، دست كم یك یا دو عدد بالش زیر زانو یا زیر پاهای خود قرار دهید تا گردش خون در پاها بهتر انجام گیرد.

۵- درجه حرارت محیط: بهترین درجه حرارت برای اتاق خواب بین ۱۸ تا ۲۰ درجه  سانتی گراد است. بدون شك شما در اتاقی داغ یا حتی خیلی گرم نمی توانید به خوبی به خواب روید.

۶- غذاهای خواب آور: غذاهایی كه شامل تریپتومان طبیعی هستند برای آرامش اعصاب بسیار مؤثر به نظر می رسند. این غذاها شامل پنیر، ماهی تن، شیر و بوقلمون است.

۷- تا وقتی كه كاملاً خواب آلوده نشده اید به رختخواب نروید: همان طور كه تعیین دقیق وقت برای خوردن غذا معنی ندارد، رفتن به رختخواب به حكم عقربه ساعت نیز دلیل موجهی نیست، لذا بهتر است آن قدر صبر كنید تا كاملاً خواب به سراغ شما بیاید.

۸- قبل از خواب كارهایی در جهت یك خواب خوش انجام دهید: مثلاً صورت خود را بشویید، ساعت را كوك كنید، لباس خواب به تن كنید و مطمئن باشید با انجام این كارها شما خود به خود برای خواب آماده می شوید.

۹- آرامش عصبی و سست كردن عضلات: با چشمان بسته در یك اتاق تاریك به پشت دراز بكشید و پاهای خود را كاملاً دراز كنید و انگشتان پای خود را هم كاملاً به بیرون بكشید و بكوشید هر چه می توانید از قسمت كمر به پاها فشار بیاورید و بیشتر خود را بكشید؛ سپس این حالت را رها كرده و در حدود چند ثانیه مكث كنید و دوباره این كار را تكرار كنید. این عمل را دست كم ۶ بار تكرار كنید. همین كار را با دست های خود انجام دهید. دستان خود را كاملاً ببندید و به شدت مشت كنید و چند ثانیه به همان حال نگه دارید؛ سپس ماهیچه ها را یك دفعه رها كنید.

در مرحله بعد، با چشمان بسته بر نوك بینی تمركز كنید و سپس تمركز خود را متوجه بالای پیشانی، یعنی رستنگاه مو نمایید سپس مكث كنید و این عمل را هم چند بار تكرار كنید.

۱۰- قرار دادن زبان در محل گونه ها: مشاهده شده است كسانی كه دچار بی خوابی هستند اغلب زبانشان را به كام بالای دهان یا پشت دندان های بالایی فشار می دهند. برای استراحت دادن به زبان و رهایی از فشار ناشی از آن، زبان خود را به آرامی به دو طرف دهان خود و به سمت گونه ها بچرخانید و در این حالت، مدتی زبان را به حالت استراحت نگه دارید.

لادن نصیری

شنبه 24/12/1392 - 8:37
بهداشت روانی

حیله های روانی - از شانس بد

 

 

 

 

  

 

اگر یك جمله یا عبارت را بدون توجه به مفهوم آن چندین بار با صدای بلند تكرار كنیم چه می شود؟

جواب: مفهوم آن جمله تغییر می كند یا به عبارت دقیق تر درك ما نسبت به آن جمله تغییر می كند. یكی از راه های ارتباط ما آدمیان با یكدیگر زبان است. زبان ابزار است. مثل هر ابزار دیگری تاریخچه یا تاریخی دارد كه سیر تكامل آن را معلوم می كند. مثل هر ابزار دیگری می تواند دارای ساختمان پیشرفته تری گردد. مثل سایر ابزار ممكن است در اثر عدم مراقبت مستهلك شود و از كار بیافتد. ابزاری است كه اگر با كاربرد خود متناسب نباشد آسیب می بیند بنابر این نیاز به مراقبت دارد. زبان، ابزار چند منظوره ای است كه برای به كار بردن آن در هر منظور باید كلید مخصوص آن را روشن كرد تا بتوان از امكانات آن استفاده نمود.

زبان ابزار انتقال معانی در مدارهای متفاوت است. زبان، ابزار دادوستد مفاهیم است.

آیا ما در كلام خود آنچه كه دادوستد می كنیم می شناسیم. كلامی را كه در كودكی با فهم ضعیف خود آموخته ایم هرگز در بزرگسالی از نو بررسی كرده ایم؟ می پرسید چه نیازی به این كار هست چون نام اشیاء در كودكی و بزرگسالی یكی است، صفات همیشه همان است كه هست، افعال نیز تعیین و تعریف شده اند، حروف اضافه و ربط تغییری نمی كنند، اعداد و علامات ثابت هستند پس چه چیز را باید از نو بشناسیم؟

پاسخ این سوال را با ذكر یك نمونه پیشنهاد می كنیم:

در زبان ما شانس چه مفهومی دارد؟ از كودكی تاكنون شانس را به چه معنی به كار می برید؟

برای آنكه درك خود را از مفاهیمی كه به كار می بریم تقویت و آنها را اصلاح كنیم و تكامل ببخشیم باید بیشتر در كاربرد آنها دقت كنیم.

شما خانه خود را مطابق سلیقه خود نظافت و تزیین می كنید، خانه ذهن خود را مطابق سلیقه چه كسی چیده اید؟ مفهوم واژه شانس در نظام زبانی شما توسط چه كسی تعریف شده است؟ آیا خود شما؟ آیا هیچ وقت با معیارهای خودتان به مفهوم این واژه فكركرده اید؟ وقتی می گویید «از شانس بد» فلان كار من انجام نشد، منظورتان چیست؟ آیا اصلاً درك كرده اید كه معنی این لغت را نمی دانید؟ اگر بخواهید مترادف آن را بكار ببرید چه واژه یا عبارتی را جایگزین آن می كنید؟ به جای «شانس بد» و «شانس خوب» چه عبارت دیگری می توانید به كار ببرید؟ دقت ! از سیستم ایمنی زبان خود استفاده كنید. مفاهیم مختلف در هر زبان همدیگر را تعریف و تبیین می كنند. از این روش برای تصحیح افكار خود استفاده كنید.

اگر یك كودك معنی این واژه را از شما سؤال كند چه توضیحی به او ارائه می كنید؟ اگر بگویند نمی دانم، دفعه بعد در موقع مقتضی خود شما این واژه را با چه مفهومی به كار می برید؟

یك هشدار: اگر لغتی را به طور دایم به كار ببرید كه معنی آن را به درستی نمی دانید اعتماد به نفس شما كاهش می یابد و اگر این كار را بارها و بارها تكرار كنید در نهایت از خودتان تصوری مبهم و مجهول در ذهنتان ساخته می شود كه مانع هرگونه باور و درك شفاف در شما می گردد. علی الخصوص خودباوری شما بسیار كم جان و بی رمق خواهد شد چرا كه خود را شخصیتی می یابید كه از خود هیچ نمی داند. وقتی در ابهام و جهل به سر می برید چه چیز را می خواهید باور كنید؟؟ یكی از مهمترین دلایل عدم خودباوری در افراد مختلف این است كه چیزی را به كار می برند كه نمی شناسند، همین عامل موجب از خود بیگانگی و عدم امنیت می شود كه در درازمدت عمیق و عمیق تر می شود وقتی تغییر شكل می دهد، یعنی مسأله پیچیده تر می گردد. «از این هشدار بگذریم و باز هم به مفهوم شانس توجه كنیم. بدون آن كه بدانیم شانس چیست، هر وقت در كاری شكست می خوریم می گوییم شانس با ما یار نبود. معنی شانس هرچه كه باشد وقتی آن را نمی دانید و به كار می برید دستخوش یك حیله روانی شده اید. چرا هرگاه توفیقی حاصل می كنید آن را به حساب شخص خود و توانایی های خود می گذارید ولی هرگاه ضعفی بروز می كند آن را با» شانس بد «قرین می دانید؟ آیا مایلید شخصیت شما با شانس های شما تعریف شود؟ آیا شانس های شما بیشتر شما را معرفی می كنند یا انتخاب های شما؟

شانس یك مفهوم بدیهی مثل تابش خورشید در روز نیست كه نیاز به تعریف و توضیح نداشته باشد. شانس را برای خود تعریف كنید. تعاریفی را كه فرض می كنید تجربه كنید تا صدق و كذب آن و یا كاربرد آن مشخص بشود. بیشتر، دقیق تر و عمیق تر با خود و ذهن خود ارتباط بگیرید تا دنیای بهتری داشته باشید!

پیشنهاد چند زمینه برای آن كه بتوانید شانس را بهتر معنی كنید: ۱- شانس را هنگامی كه امور بیرونی شما با هم هماهنگ هستند در نظر بگیرید. ۲- حال، شانس را هنگامی كه امور بیرون و درون شما با هم هماهنگ نیستند به كار برید. ۳- ذهنیت خود را پس از دو مرحله قبل بررسی كنید. ۴- آیا شانس همان تصادف است؟ تصادف خوب یابد؟ ۵- آیا شانس همان هماهنگی و تعادل است؟ هماهنگ شدن یا نشدن شرایط با ما؟ ۶- آیا تصادف و هماهنگی را می توان یكی دانست و به جای یكدیگر به كار برد؟ ۷- آیا تصادف و هماهنگی را نقطه مقابل یكدیگر می دانید؟ به این سؤالها با پیدا كردن مثالهایی در جریان افكار خود پاسخ دهید، مثلاً در چه موردی یك اتفاق خوب یا بد را تصادف یا هماهنگی دانسته اید؟ هرجا چیزی بیرون از آگاهی ما اتفاق بیافتد، چه مثبت و چه منفی، آن را تصادف می نامیم. هرجا این تصادف با نیت ما هماهنگ باشد آن را شانس خوب و هرجا هماهنگ نباشد آن را شانس بد می نامیم. اكنون می توانید رابطه میان آگاهی، هماهنگی، تصادف و شانس را كمی واضع تر درك كنید، حال، فرمول خود را مرتب كنید.

پیشنهاد یك مفهوم در ازای واژه شانس: شانس، حلقه اتصال آگاهی جزیی ما به طور ذهنی با آگاهی كلی و مركب است.

من و شما با هم تشكیل جمع را می دهیم، همین جمع با سایرین می پیوندد، به طبیعت می پیوندد و به تمام هستی متصل می شود، این همان آگاهی كلی، جمعی و مركب است.

وقتی تصمیم به انجام كاری می گیرید و ظاهراً تمام شرایط را مهیا می كنید، شرایطی كه در حیطه آگاهی شما است، یك باره موضوعی پیش می آید كه نمی توانستید آن را پیش بینی كنید. آن موضوع تمام وضعیت را به طور مثبت یا منفی تغییر می دهد و مدار حركت شما را در شكل تازه ای رقم می زند، آن حادثه، حلقه ارتباط شما با وضعیت تازه است. منفی و مثبت بودن آن نیز فقط قضاوت ذهن شما در باره آن وضعیت واقعی است. لغت شانس یك واقعیت را معرفی می كند كه عبارتست از آگاهی پنهان به علاوه آگاهی آشكار، در بستری هماهنگ و در حركت! ولی صفت شانس كه بد یا خوب است صرفاً یك ذهنیت است كه مانع حركت است، حتی ذهنیت خوب آن، یعنی شانس خوب، مانع عبور جریان آگاهی از ذهنیت سابق به واقعیت حاضر است.

رود به سمتی جاری است. در مسیر خود یا به موانع سنگین و سخت می رسد یا به شیب و شارستانی تند و آسان، این رود در كدام حالت از طبیعت و مسیر ممكن خود خارج شده است؟ شانس چیزی نیست كه ما را در مسیرمان متوقف كند یا اصل ما را تغییر دهد، بنابر این چیزی نیست كه از آن بگریزیم یا بدان تكیه كنیم، بلكه یك واقعیت است كه در جریان زندگی، ما را به واقعیات دیگر متصل می كند، چه منفی و چه مثبت، در این جریان، آنچه ناگزیر تغییر می كند، یا باید تغییر كند، ذهنیت ما است كه به آن تكیه كرده ایم، آن را می خواهیم، به آن وابسته شده ایم، فقط آن را می شناسیم و با آن احساس امنیت می كنیم، حال، واقعیت تازه آن ذهنیت را، آن امنیت را از ما می گیرد. تنها راه امنیت، متصل شدن به واقعیت تازه است. تنها در صورتی اوضاع را با خود ناهماهنگ و بیگانه می یابید كه خود شما مقاومت كنید و با آن هماهنگ نشوید، به هر چه متصل شدید با آن تركیب شوید، بدون مقاومت، تا بتوانید برآن تأثیر كنید.

كسی فلج شده بود، بدشانسی آورده بود، با تضرع فراوان می نالید كه پس از این چگونه زندگی كنم، پاسخ را در خود یافت كه باید مثل یك فلج زندگی كند، مثل یك فلج تمام زندگی خود را باور كند. او به آرامی با شرایط تازه خود هماهنگ می شد، دوباره جان می گرفت، اندك اندك بیشتر می خندید و... فلجی معالجه شده بود، از شانس خوب، می گفت می دانم پس از این چگونه زندگی كنم، می خواهم تمام گذشته را جبران كنم و تا آخر عمرش در گذشته باقی ماند.

بنابر این از شانس یك واقعیت بسازید نه یك ذهنیت. واقعیات را می توان تحت تسلط یا تصرف خود درآورد ولی ذهنیات، خودشان انسان را در تسلط و تسخیر خود درمی آورند. جای حلقه اتصال واقعیات را نمی توانید تغییر دهید، قوانین كلی و بسیار محكمی حلقه ها را مراقبت می كنند. فقط می توانید در واقعیات قرار بگیرید و نقش خود را ایفا كنید. متصل بمانید آنچه مطرح شد در حد ظرفیت محدود و خلاصه مطالب روزنامه ای بود، اگر مایلید مفصل تر در باره این موضوع بحث شود با ما تماس بگیرید.

مهشید سلیمانی

شنبه 24/12/1392 - 8:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته