پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
aria2007
آخرین مطلب
تعداد مطالب : 61
تعداد نظرات : 170
زمان آخرین مطلب : 4494روز قبل
ادبی هنری
ابله و عیار- داستانی برگرفته از هزار ویك شب
ابله و عیار
ابلهی می رفت و افسار خری را گرفته و او را همی برد. دو مرد از عیاران او را بدیدند. یكی از ایشان گفت: «من این خر را از این مرد بگیرم» آن یكی گفت: «چگونه می گیری؟» گفت: «با من بیا تا گرفتن به تو باز نمایم.» پس از آن عیار به سوی خر باز امد و افسار را از سر خر بگشود و خر به رفیقش سپرده، افسار بر سر خود بنهاد و از پی آن ابله همی رفت تا این كه رفیق آن مرد عیار خر از میان یك سو برد. آن گاه مرد عیار بایستاد و قدم برنداشت. مرد ابله به سوی او نگاه كرد، دید كه افسار در سر مردی است. به او گفت: «تو كه هستی؟» گفت: «من خر تو هستم و حدیث من عجب است، و آن این است كه:
مرا مادر پیر نیكوكاری بود، من روزی مست نزد او رفتم. او با من گفت: ای فرزند از این گناه توبه كن. «من چوب بگرفتم و او را بزدم. او به من نفرین كرد. خدای تعالی مرا به صورت خر مسخ كرد و به دست تو بینداخت. من این مدت را نزد تو بودم. امروز مادر از من یاد كرد و مهرش بر من بجنبید و مرا دعا كرد و خدای تعالی مرا به صورت اصلی بازگردانید.»
پس آن مرد ابله گفت: «تو را به خدا سوگند می دهم كه اگر بدی به تو كرده ام مرا بحل(1) كن.»
آن گاه افسار از سر او برداشت و به خانه ی خود بازگشت و از این حادثه غمگین و اندوهناك بود. زنش به او گفت: «تو را چه روی داده و خر تو كجاست؟» پس مرد حكایت با زن خود باز گفت. زن گفت: «وای بر ما، چگونه در این مدت آدمیزاد به جای خر به خدمت بداشتیم ؟» پس آن زن تصدق بداد(2) و استغفار گفت و آن مرد دیرگاهی بی كار در خانه نشست
روزی زن به او گفت: «تا كی به خانه اندر بی كار خواهی نشست؟ برخیز و به بازار شو و درازگوشی خریده، به كار مشغول باش.» آن مرد برخاسته، به بازار چارپا فروشان رفت، خر خود را دید كه در آن جا می فروشند. چون او را شناخت، پیش رفته دهان به گوش او نهاد و به او گفت: «ای شوم،(3) پندارم كه باز شراب خورده، مادر خود را آزرده و او تو را نفرین كرده. به خدا سوگند كه من دیگر تو را نخواهم خرید.» پس او را در آن جا گذاشته به خانه بازگشت!
-------------------------------------
پانوشت:
1- بحل كن: حلال كن، ببخش
2- تصدق دادن: چیزی به مستمندان دادن برای رفع بلا
3- شوم: نا مبارك، نحس، بد یمن
شنبه 2/6/1387 - 2:35
[
نظر به این مطلب
] - [
نظرات این مطلب : 0
]
1
2
3
4
5
6
7
گزارش محتوا
محتوای مخالف با موازین شرعی
محتوای مخالف با مصالح نظام جمهوری اسلامی
محتوای نقض کننده حریم شخصی من
محتوای مخالف با موازین اخلاقی
مورد توجه ترین های هفته اخیر
لینک ها
جستجو در مطالب روزانه
ثبت مطلب جدید
مطالب روزانه اعضا
فعالان مطالب روزانه
مطالب من
نظرات مطالب من
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته