• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 15639
تعداد نظرات : 1110
زمان آخرین مطلب : 3863روز قبل
مصاحبه و گفتگو

ما باید محبت را به زندگی مان وارد کنیم و فقط گفتن آن کافی نیست. ما باید از بانوی بزرگوار الگو بگیریم . یکی از القاب حضرت حانیه است. حانیه یعنی شدت محبت به همسر و فرزندان .حضرت فاطمه(س) محبت زیادی به همسر و فرزندانش داشتند. امیرالمومنین فدایی پیامبر بود و همه ی هستی اش را در راه پیامبر گذاشت و پیامبر هم به او پاسخ داد و فاطمه را فدای حضرت علی(ع) کرد. پس محبت دو طرفه است و اکسیری است که زیاد می شود.
باید رفتارعلوی و فاطمی در زندگی ما رواج داشته باشد. اگر می خواهیم حضرت فاطمه (س) ما را شفاعت کند، باید زندگی و رفتارهای ما فاطمی و علوی باشد. مرحوم دولابی می فرمود که شما با نیت و محبت می توانید کارهای زیاد بکنید. بشرط اینکه بداخلاقی ها و رذایل را از خودتان دور کنید و روح تان را پاک کنید. وقتی شما وضو می گیرید یعنی بدی ها را ازخودتان دور می کنید. وقتی شما سر و صورت تان را اصلاح می کنید به این نیت است که از خیالات بد و فکرهای شیطانی دور کنید. وقتی شما زباله ها را از خانه تان دور می کنید یعنی دشمنان اهل بیت را از خودتان دور می کنید. وقتی شما به خانه می آیید به همسرتان بعنوان دوست و شیعه ی فاطمه زهرا(س) نگاه کنید و به او محبت کنید. همه ی دوستان و شیعیان فاطمه زهرا(س)محرم حضرت فاطمه هستند یعنی مثل سلمان از اهل بیت می شوند. شیعیان اهل بیت جزو بازوی اهل بیت هستند. ما باید با رفتار و نیت خوب فضای خانه را نورانی کنیم. خانم های خانه به شوهرشان به قصد دوست اهل بیت محبت کنند و نسبت به آنها گذشت کنند. اهل بیت برای ما دعا می کنند.
شمشیر محبت قویترین شمشیرهاست .اگر شما این کارها را کردید و نتیجه نگرفتید، باز شما رشد کرده اید . حضرت علی(ع) می فرماید: اگر یک کوه هم مرا دوست بدارد متلاشی می شود.
حضرت زهرا می توانستند نفرین کنند و مستجاب الدعوة بودند ولی می ترسیدند که تر و خشک با هم بسوزند و بخاطر حفظ جان شیعیان(خیرخواهی)نفرین نکردند. ما باید اول از خودمان شروع کنیم تا برکات محبت را ببینیم و منتظر نباشیم که دیگران به ما محبت کنند.
انشاءالله همه ی ما مشمول شفاعت ویژه ی حضرت زهرا(س) قرار بگیریم و در دنیا و آخرت عاقبت به خیر شویم و خیر و برکت دنیا و آخرت نصیب ما بشود.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:28
مصاحبه و گفتگو

از یکی از مراجع بزرگ که در حال احتضار بودند سوال شد که امید شما با این همه خدماتی که کرده اید به چیست ؟ایشان فرموده بودند که امیدم به محبت ،ولایت و عزاداری هایی است که برای حضرت زهرا(س) انجام داده ام. انشاءالله ارتباط ما با حضرت زهرا ذخیره ی قبر و قیامت ما خواهد بود و انشاء الله مورد شفاعت حضرت قرار بگیریم.
اللهم صل علی فاطمةُ و ابیها و بعلها و بنیها به عدد ما احاط به علمُ .پیامبر به فاطمه بشارت دادند که هر کس که به شما سلام و درود بفرستد خدا گناهان او را می آمرزد و او را به من پیامبر که در بهشت هستم ملحق می کند.
تا کسی به عالم محبت نیاید از منیت جدا نمی شود و رستگار نخواهد شد. امام باقر(ع) می فرماید: دین محبت است و محبت دین است و دین جز محبت نیست.
انسان باید به خدا و مردم عشق بورزد و از خودش بیرون بیاید. خلاصه ی دین محبت است. راه شکستن بت مَنیّت این است که انسان هر خیری که برای خودش می خواهد برای دیگران هم بخواهد و دیگران را در خیر خودش شریک کند. روایت داریم که از خصوصیات مومن این است که هرچه برای خودش می خواهد برای دیگران هم بخواهد و هر چه را که برای خودش نمی خواهد برای دیگران هم نخواهد، این حداقل اوصاف یک مومن است. بیشتر مردم بخاطر جهالت خودمحور هستند و فقط می خواهند گلیم خودشان را از آب بکشند و به دیگران کاری ندارند.
دوستی می گفت که درمیهمانی یکی از بچه ها درحوض افتاد، دوستم فکر کرد که بچه ی اوست ،بلافاصله به درون آب پرید ولی دید که بچه ی خودش نیست و بچه را رها کرد. این کار اشتباه است. انسان مومن کسی است که دیگران را در غم و شادی خودش شریک بداند. و به دیگران خیر برساند. مرحله ی بالاتر این است که انسان دیگران را بر خودش مقدم بدارد که این ولی خدا می شود و این افراد ایثار می کنند. مرحوم دولابی می فرمود: مومنان نسبت به یکدیگر ولایت دارند و همدیگر را دوست دارند. پس اگر شما می خواهید یک فرد بی حجاب را امر به معروف کنید باید اول او را دوست بدارید نه اینکه به قصد کینه یا خشم او را امر به معروف کنید. اینکه بیشتر امر به معروف های ما جواب نمی دهد بخاطر رعایت نکردن همین نکته است. ما باید خیرخواه و دلسوز دیگران باشیم تا بتوانیم آنها را امر به معروف بکنیم. ما نباید نسبت به دیگران با انتقام نگاه کنیم. خداوند خیرخواهی را در ما قرار داده است تا به دیگران کمک کنیم. محال است که کسی از خودش نگذرد، دلسوزی نکند و بتواند از آتش جهنم بگذرد. روایات زیادی داریم که جهنم محل افراد خودخواه است.
در معاملات باید خیر دیگران و مشتری را در نظر بگیریم. اگر ما خیر دیگران را به اندازه ی خودمان درنظر بگیریم مومن محسوب می شویم ولی اگر خیر دیگران را بیشتر از خودمان در نظر بگیریم ولی خدا محسوب می شویم.
در حالات یکی از عرفا نقل کرده اند که ایشان گبری را دیدند که در زمستان روی زمین دانه می پاشید و می گفت که من دیدم که پرندگان گرسنه هستند و دانه ندارند . عارف تعجب کرد و گفت که ای کاش او مسلمان بود. در سال بعد وقتی عارف به حج مشرف شد دید که آن فرد در خانه ی خداست. او گفت : به برکت خیر رساندن به پرندگان قلب من نورانی شد ،خدا دست مرا گرفت ، مرا هدایت کرد و من مسلمان شدم. این حقیقت دین است. اگر انسان به دیگران خیر برساند به طرف دین می رود. پس دین همان خیر است.
در مناجات محبین و مریدین از مناجات خمسه عشر، امام سجاد(ع)می فرماید: خدایا مرا از نزدیکترین راه ها ببر. نزدیکترین راه ها، راه محبت است. کسی که اولیاء خدا را دوست می دارد صفات آنها به او سرایت می کند. یکی از پیام ها و سیره ی عملی حضرت زهرا(س) و اولیاء خدا، محبت بوده است . در زمان آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، افرادی مثل آیت الله کمپانی بودند که خیلی از ایشان بالاتر بودند ولی زعامت و مرجعیت به دوش ایشان افتاد زیرا ایشان صفات برجسته ای داشت که یکی از آن صفات دلسوزی بیش از حد ایشان بوده است. همچنین مرجعیت ایشان تا شوروی و هند و کشورهای دیگر هم گسترش پیدا کرده بود. وقتی مرجعیت به دوش ایشان افتاد، ایشان پول نداشت که شهریه طلاب را بدهد بنابراین منزل شان را فروخت و شهریه را دادند. سخاوت ایشان فوق العاده بوده است. گاهی ایشان برای شهریه قرض می گرفتند و می فرمودند که متدینین قرض مرا خواهند داد. انسان می تواند خودش را به زحمت بیندازد تا به دیگران خیر برساند. فردی فرزند ایشان را چاقو زد و فرزند ایشان فوت کرد. ایشان ولی دم بود و قاتل را بخشید.
بزرگی نقل کردند که پدر ایشان در نجف درس می خوانده است. روزی سید ابوالحسن به پدرم گفت که اگر مشکلی بود به من خبری بده. روزی پدر من به بن بست خورد و به منزل آیت الله ابوالحسن اصفهانی رفتیم و مشکل را گفتیم. ایشان مقداری پول خرد آورد. ایشان گفتند که از بیت المال و اموال خودم چیزی در خانه نداشتم. اینها برای قلک بچه هاست. ایشان دوست نداشت که کسی را رد کند. در حالات ایشان نقل کرده اند که ایشان دعا می کرده :خدایا بدن مرا بزرگ قرار بده تا جهنم را پُر کند و در آتش جهنم بینداز تا بدن بندگان دیگر در آتش نسوزد. این افراد ولی خدا هستند.
امام حسین(ع) خونش را داد تا بشریت نجات پیدا کند. امام بلاگردان شدند و مشکلات زیادی را تحمل کردند. امام صادق(ع) می فرماید که به خدا قسم ما امامان از خودتان به خودتان مهربانتر هستیم. امام می فرماید: به خدا قسم ،خدای ما از ما به شما مهربانتر است.
خدایی که ما را آفریده است قدر ما را می داند و امامان که صفات خدا را دارند قدر ما را می دانند. مادری که زحمت بزرگ کردن فرزندش را کشیده است قدر فرزندش را می داند.
مادر همه ی هستی اش را فدای فرزندش می کند و این تجلی دوست داشتن بنده توسط خداست.
در قبل از انقلاب طلبه ای برای تبلیغ به ترکیه رفت و می خواست ازدواج کند. دختر مسیحی بر اثر تبلیغات ایشان مسلمان می شود و خانواده اش، او را رها کردند .ایشان با این دختر ازدواج می کند. بعد از ازدواج این خانم معلول می شود. این طلبه تا آخر عمر به این خانم محبت کرد و او را رها نکرد. این کار از سال ها تبلیغات بالاتر است.
مرحوم مجلسی در بحارالانوار دارد که بشار مکاری از دوستان امام صادق(ع) به کوفه آمد و امام هم در کوفه بود. روزی خدمت حضرت مشرف شد و دید که حضرت خرما( آن زمان خرما غذای اصلی بوده است) میل می کنند. او گفت: جانم فدای شما، خرما خوردن گوارای شما باد. او به امام گفت که من حادثه ای دیده ام که الان ناراحتم و نمی توانم خرما بخورم. امام او را قسم داد که خرما بخورد. او چند خرما خورد. امام علت ناراحتی را پرسید. او گفت: در مسیری که می آمدم دیدم که یک مامور با خشونت خانم مومنی را روی زمین می کشید و با تازیانه به سر او می زد. خانم فریاد می کشید که ای خدا به داد من برس ولی کسی جرات نمی کرد که به او کمک کند. من از دیدن این منظره دلم آتش گرفت. اطرافیان گفتند که جرم این خانم این است که ایشان به داخل چاله ای افتاد و وقتی به زمین خورد پهلویش درد گرفت و به یاد حضرت فاطمه افتاد و گفت لعنت به قاتلین حضرت زهرا(س). ماموری این صحبت ها را شنید و او را دستگیر کرد. امام صادق(ع) شروع به گریه کردن کرد. و آنقدر اشک ریخت که محاسن و سینه اش تر شد و حوله اش هم تر شد. (پس وقتی یک نفر به زمین می خورد دل امام به درد می آید.) امام صادق(ع) فرمود: بیا به مسجد سهله برویم. در بین راه، امام یکی از شیعیان را به دارالخلافه فرستاد تا از سرنوشت این خانم خبر بیاورد. در مسجد سهله نماز خواندیم و حضرت دعایی خواندند و بعد به سجده رفتند و بعد فرمودند که این خانم آزاد شد. فردی که مامور امام بود آمد و گفت: حاجب امیر علت دستگیری این خانم را پرسید و بعد از شنیدن داستان دستگیری ،مقداری پول به خانم داد و گفت که اشتباه شده است و او را آزاد کرد. این خانم پول را نگرفت با اینکه مستضعف بود و احتیاج داشت. امام مقداری دینار برای این خانم فرستادند. و سلام هم به او رساند. دو نفر به منزل این خانم رفتند و گفتند که ما از اطرف امام جعفرصادق (ع) آمده ایم و امام برای شما سلام رسانده است.(استادی می فرمود همه ی آرزوهای من این است که حضرت زهرا(س) گوشه چشمی به ما بکند. حی علی خیر العمل یعنی نیکی به حضرت زهرا(س) و فرزندان آن حضرت) زن باور نمی کرد که امام به او سلام رسانده است. آن زن گریبان چاک کرد و غش کرد. مدتی بعد به هوش آمد و پرسید امام صادق(ع) به من سلام رسانده است. زن گفت که به امام سلام برسانید و بگویید که دعا کند تا من از آتش جهنم نجات پیدا کنم. زن گفت :نمی شناسم کسی را بهتر از امام و پدران شان برای توسل. آنها داستان را نزد امام شرح دادند و امام اشک می ریخت و برای این خانم دعا می کرد.
اگر کسی در راه اهل بیت قدم بر دارد و به اهل بیت محبت کند امامان برای او دعا می کنند. اگر ما منیت ها را از بین ببریم یعنی آتش جهنم را از بین برده ایم.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:28
مصاحبه و گفتگو

خودخواهی و کبر ریشه ی تمام رذایل اخلاقی از جمله بداخلاقی هاست .امام هفتم می فرماید: اگر غرور و عُجب به قلب کسی وارد بشود، هلاک شده است. مرحوم دولابی می فرمود که من خیلی مواظب غرور و تکبر هستم که عجب مرا نگیرد. غرور از گناه بدتر است . روایت داریم که گاهی اوقات مومن بخاطر غرور به گناه می افتد.
روایت داریم که گاهی خدا خواب را بر افرادی که نماز شب می خوانند مسلط می کند که غرور آنها گرفته شود. روایت داریم: گاهی غرور مومن را می گیرد و خدا حفاظت او را کم می کند تا فرد به چاله ی گناه بیفتد تا غرورش کم بشود. امیرالمومنین در کلمات قصار در نهج البلاغه می فرماید: گناهی که غرور تو را در هم بشکند و تو را به شرمندگی و ناراحتی وا به دارد بهتر از حسنه ای است که تو را به عُجب و غرور آورد. پس گناه غرور بدترین گناه است. گناه مثل یک چاله است ولی غرور مثل یک چاه عمیق است. خواجه عبدالله انصاری می گوید: قربان آن معصیتی که مرا به عذر آورد ،گریزانم از آن طاعتی که مرا به عُجب آورد. بزرگان مواظب بودند که عُجب و غرور به آنها دست ندهد. اولین گناهی که در دنیا توسط ابلیس انجام شد غرور و عجب بود.
خیر خواهی و محبت به دیگران ما را از عُجب و غرور بیرون می آورد. در پیامکی نوشته شده بود که غرور ارمغان شیطان است و محبت ارمغان خداست. ما ارمغان شیطان را به رخ همدیگر می کشیم یعنی غرورهای مان را به یکدیگر نشان می دهیم و دوستی و محبت را از هم دریغ می کنیم. یکی از راههای درهم شکستن غرور این است که ما هم دیگران را دوست بداریم که در این صورت مومن می شویم و اگر دیگران را بیشتر از خودمان دوست بداریم ولی خدا می شویم. پس من باید تبدیل به ما بشود. ما معمولا در کارها ،خیر و منفعت خودمان را در نظر می گیریم. یک کاسب برنامه می ریزد که چقدر سود بکند نه اینکه چقدر به مشتری اش منفت برساند. یعنی کاسب می خواهد پول طرف را بگیرد نه اینکه خیری به او برساند.
مثلا در ازدواج خانواده ها نباید فقط منفعت خودشان را در نظر بگیرند بلکه باید منافع طرف مقابل را هم در نظر بگیرند و به او خیر برسانند. دختر و پسر هم باید خیر شخصی به یکدیگر برسانند. مرحوم دولابی می فرمودند که خانواده ای که می خواهد عروس بگیرد طرحی بریزد مثل اینکه دختری به خانواده ی آنها اضافه شده است. و مثل دخترشان به عروس محبت کنند. بعضی ها بین عروس و دخترشان فرق می گذارند. اگر به عروس مثل دختر محبت بشود مشکلی ایجاد نمی شود. حتی می توانند به عروس بیشتر از دختر محبت بکنند زیرا دختر جزو خودشان است ولی باید به عروس بیشتر محبت کنند تا جزو خودشان بشود. خانوده ی دختر هم باید نسبت به داماد محبت کنند. پس ما باید به دیگران خیر برسانیم. اگر مَنیّت ها و تبعیض ها کنار برود، مشکلات حل می شود. در واقع مَن ها باید ما بشود. چند نفر تاجر نزد مرحوم دولابی آمدند و گفتند که ما می خواهیم در کارخانه ی آجرپزی شما شریک بشویم. نیت ما منفت بیشتر است. ایشان فرمود که هدف من به سر کار رفتن چند کارگر و خیر رساندن به آنها است، هدف من با شما فرق می کند.
کارفرمایی از پول خودش برای کارگران خانه تهیه می کرد. حتما خدا حواسش به اینکارها است. استادی می فرمودند که من با دوستان به مشهد می روم و به امام می گویم که ای امام هشتم، اگر حاجت رفقای مرا برآورده بکنی و حاجت مرا ندهی من ناراحت نمی شوم ولی اگر حاجت مرا بدهی و حاجت دوستان مرا روا نکنی، من ناراحت می شوم. بعضی ها به معرفت و ایثار رسیده اند. ایشان می گفت که شبی در خواب دیدم که یک باغ در بهشت به من داده اند ولی من خوشحال نشدم و بعد به من گفتند که تو می توانی دوستانت را هم شفاعت بکنی و من از این حرف خوشحال شدم. بعضی ها مَن محور هستند و به بقیه کاری ندارند. ما باید در ضرر و غم دیگران شریک باشیم. اگر مسلمانی صبح را به سر بکند و به فکر مسلمانان نباشد، او مسلمان نیست. کسی که من محور است مومن واقعی نیست. ما نباید فقط خودمان را ببینیم و خیر دیگران را هم بخواهیم. روایت داریم: اگر پشت سر مومنی دعا کنید، خدا صد برابر دعا را در حق خودتان مستجاب می کند. بزرگی می گفت که در زیارت ها بعد نماز و خواندن زیارتنامه ،با تسبیح اسم دوستان، پدرو مادر و ... را ببرید و همه ی آنها را دعا کنید. آیت الله بهجت هر روز برای پدر،مادر و استادهای شان نماز می خواندند و دعا می کردند. این دعاها به خود ما برمی گردد. این سیره ی خداست. روزی به ایشان گفتند که شما چقدر برای پدر و مادر و استادهای تان دعا می کنید؟ ایشان فرمودند: اگر من بهجت شدم، همه بر گردن من حق دارند. دعای پدر و مادر و استادهای ما برای من راهگشا بوده است.
علت اینکه خداوند به پیامبران و ائمه مقام بلند عطا کرده است بخاطر ایثار و فداکاری آنها در راه خدا بوده است. آنها خودشان را فدای خلق کرده اند و از خودشان گذشته اند. در اصول کافی در باب "امام می داند چه وقت از دنیا می رود" از امام هفتم داریم: خدا به شیعیان( زمان امام هفتم) غضب کرد. من مخیر شدم که سپر این بلا بشوم یا شیعیان این بلا را ببینند، به خدا قسم من با خدا معامله کردم که این سختی و ابتلاء به من(موسی بن جعفر)برسد ولی به شیعیان نرسد.
این بشارت بزرگی است که افرادی که از ما بالاتر هستند ما را بیشتر دوست دارند یعنی پدر و مادر فرزندان را بیشتر دوست دارند تا فرزندان پدر و مادر را. بخاطر همین سفارش شده است که فرزندان به پدر و مادر برسند زیرا محبت پدر و مادر بیشتر است. معلم دانش آموزانش را بیشتر دوست دارد. امامان ما را خیلی دوست دارند. امام صادق(ع) می فرماید: به خدا قسم، ما امامان از شما به خودتان مهربانتر هستیم. صفات خدا در آنها وجود دارد. خدا مهربانتر از همه است و این صفت در امامان تجلی پیدا کرده است. امامان فقط به فکر دیگران بوده اند و مَن نداشته اند.
امام صادق(ع) می فرماید: به خدا قسم، خدا بیشتر از ما( ائمه)، شما را دوست دارد.
چرا حضرت خدیجه این قدر مقام پیدا کرد؟ بخاطر اینکه ایشان از خودش گذشت. ایشان اظهار دوستی کرد به حضرت محمد که مال و ثروت نداشت ولی عزیز خدا بود. داریم که حضرت خدیجه دایی داشت که یهودی بود و علامت محمد را در کتابها خوانده بود و به خدیجه خبر داد که این فرد، پیامبر می شود. پس اگر کسی فداکاری بکند حتما خدا پاداش او را خواهد داد. حضرت خدیجه فداکاری کرد و بهترین مرد همسر او شد، بهترین دختران، دختر او شدند و بهترین مرد، داماد ایشان شدند. از مَن بیرون آمدن در رحمت و برکت را باز می کند.
حضرت فاطمه (س) فضائل زیادی را کسب کرده است. او را بخاطر ازدواج کردن با علی ملامت کردند ولی ایشان تحمل کردند. امام حسن مجتبی(ع) می فرماید: در شب جمعه ای در کنار مادرم بودند و شنیدم که برای مومنین و مومنات دعا می کردند، اذان صبح شد .من به مادرم گفتم که شما فقط برای دیگران دعا کردید. ایشان فرمود: اول همسایه بعد خانه یعنی اول شکم همسایه را پر کنیم بعد شکم خودمان را پر کنیم. وقتی شما برای دیگران خیر خواهی می کنید راه برای شما هم هموار می شود. در کتاب عوالم العلوم(مشابه بحارالانوار است)داریم: وقتی حضرت امیرالمومنین با حضرت فاطمه (س)ازدواج کردند، مهریه حضرت را پانصد درهم( مبلغ خیلی کم) قرار دادند. (در روایات ما ،مهریه های سنگین مذمت شده است. اگر مهریه های سنگین راه کار خوبی بود حتما ائمه آنرا ارائه می دادند. مهریه مشکل را حل نمی کند بلکه اخلاق و انسانیت است که مشکل را حل می کند)حضرت فاطمه به پدرشان گفتند که اگر مهریه من درهم و دینار باشد پس فرق من با بقیه ی زنان چیست؟ پیامبر سوال کردند که فاطمه جان، دوست داری که مهریه تو چه چیزی باشد؟ ایشان فرمودند: خدا به من اجازه بدهد که من از گناهکاران امت، شفاعت کنم. حضرت درهنگام ازدواج به فکر شفاعت و امر معنوی بودند. پیامبر فرمود :چرا شفاعت را انتخاب کردی؟ حضرت فرمود :دیدم که نگرانی شما امت است و شما به فکر امت هستید، خواستم دغدغه ی شما را برطرف بکنم. وقتی حضرت فاطمه(س) این درخواست را کردند ،جبرئیل از طرف خدا طاقه ای از حریر آورد که روی آن نوشته شده بود: قرار دادیم مهریه فاطمه را شفاعت امت. این سند را تقدیم به حضرت زهرا(س)کردند و حضرت در آخرین روزهای عمرشان ،وصیت کردند که این سند را در کفن من قرار بدهید تا با این سند در قیامت گناهکاران امت را شفاعت کنم. ایشان در شب عروسی لباسش را به فقیر داد. وقتی شما ایثار می کنید خدا هم خیر و برکت به شما می دهد. اگر انسان خدا را ببیند و طعم محبت را بچشد، می تواند این کارها را بکند. اگر ما به حرف خدا اعتماد داشته باشیم مشکلات حل می شود.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:28
مصاحبه و گفتگو

سرزنش کردن، طعنه زدن و زخم زبان زدن به دیگران مذمت شده است .پس ما به گناهکاران حرفی نزنیم و آنها را رها کنیم ؟ خیر،این اشتباه است .ما نباید فرد گناهکار را سرزنش کنیم ولی می توانیم با خیر خواهی او را نصیحت بجا کنیم البته نصیحت بی اندازه خوب نیست و باعث لجاجت می شود. ما باید آداب خیرخواهی و امر به معروف و نهی منکر را یاد بگیریم. ما باید نسبت به گناهکار دلسوزی و خیر داشته باشیم. و برای آنها گناه کنیم . ما باید مثل یک طبیب مهربان باشیم. مثلا ماشینی در جاده تصادف کرده است، آیا شما باید او را سرزنش کنید؟ خیر، او به اندازه ی کافی ناراحت است باید به او کمک کرد. یک طبیب با بیمار درگیر نمی شود. و برای او دلسوزی می کند. در موارد خاصی، ممکن است که دیگران باید دخالت کنند و دلسوزی ما کمکی نمی کند. ما باید مثل یک پدر و مادر مهربان نسبت به فرزند با مجرم برخورد کنیم و مجرم را خرد نکنیم. امام علی(ع) به امام حسین(ع) فرمود :هیچ وقت انسان گناهکار را ناامید نکن چه بسا کسی که اعتکاف در گناه کرده است ولی عاقبتش ختم به خیر باشد.
فردی شراب خورده بود و اصحاب او را لعنت کردند. پیامبر ناراحت شدند و فرمودند: شما حق لعن و نفرین ندارید. لعن و نفرین برای افرادی است که در اصل با ما محالف هستند مثل طاغوتیان ولی این افراد در فرع با ما مخالف هستند. روایت داریم که اگر شما کسی را لعن کنید به خودتان برمی گردد. این فرد در ذاتش خدا را دوست دارد ولی گرفتار است.
طرد کردن افراد مشروب خوار و لعن و نفرین کردن اشتباه است زیرا طرد کردن فرد ممکن است که کار را بدتر کند. ما باید راههای خوبی را باز کنیم تا فرد برگردد. امامان ما حرمت مجرمین را نگه می داشتند یعنی حد را جاری می کردند ولی به آنها اهانت نمی کردند. زیرا می خواستند آنها را نجات بدهند. حضرت یحیی به فردی که در هنگام سرنگسار بود گفت که مرا نصیحت کن. این تواضع وادب حضرت یحیی را می رساند.
ائمه تا می توانستد به فرد می گفتند که اعتراف نکن ولی اگر فرد خودش اعتراف می کرد حد را جاری می کردند از روی دلسوزی و برای نجات فرد. آنها از روی رحمت حد می زدند. وقتی حدی زده می شود مثل بارانی است که تا چهل روز می بارد. حد زدن باعث می شود که مردم گناه نکنند .حضرت امیرالمومنین می فرماید: اگر مسلمانی در دنیا عقوبت شود ( با حد یا گرفتاری)و ادب بشود، خدا حلیم تر، شریفترش و کریم تر از این است که در آخرت هم او را عقوبت کند. حتی پیامبران بر کسانی که حد بر آنها جاری می شد و می مُردند، نماز میت می خواندند.( در کفن کردن می گویند که خدایا این مرده را ببخش و ما جز خوبی از او چیزی ندیدیم) البته باید حساب ظلم های طاغوت ها را جدا کرد.
در شهری فردی را به دار آویختند و هیچ کس حاضر نشد بر او نماز بخواند. فردی را از شهر دیگر آوردند و به او نگفتند که او را دار زده اند تا او نماز بخواند. ما نباید با خانواده ی این فرد رفتار بدی بکنیم و باید برای مرده طلب مغفرت بکنیم. در زیارت اهل قبور باید برای بی وارث ها،بد وارث ها ،گناهکاران و اعدامی ها طلبت مغفرت کرد. سیدبن طاوس در نماز شب ها برای گناهکاران طلب مغفرت می کرد. یکی از سیره های پیامبر این بود که همیشه در آخر غافله بودند تا همه را جمع کنند.
خدا می فرماید که من در دل های شکسته و قبرهای مندرس هستم. اگر ما به زمین خورده ها مهربانی کنیم رحمت خدا تجلی پیدا می کند. ائمه ی حقوق زن و فرزند اعدامی ها را قطع نمی کردند و حکومت اسلامی وظایفش را انجام می داد. پس برخورد ما باید با خودشان و خانواده هایشان خوب باشد. اگر در خانواده ای مجرم یا معتاد است همه ی محله به آنها بدبین هستند و از آنها دختر نمی گیرند با اینکه دختر آنها خوب است. این کار اشتباه است و دستور اسلام نیست. عموی پیامبر ابولهب و معاند بود. زید بن موسی فرزند امام هفتم با امام رضا(ع) مخالفت کرد. در همه ی خانواده ها افراد بد وجود دارد. البته در روایت داریم که اگر در خانواده ای همه بد باشند باید مراقب بود و احتیاط کرد.
بعضی از مواقع فردی از خانواده با هم قهر هستند و اعضای خانواده را وادار می کنند که آنها هم قطع رابطه کنند این کار اشتباه است زیرا این قطع رحم است و گناه بزرگی است . خداوند کسی را که قاطع رحم است لعنت کرده است. پس ما نباید مانع قطع رحم دیگران باشیم حتی اگر خودمان رفت و آمد نمی کنیم. تمام این کدورت ها بخاطر خودخواهی ماست.
ملاعبدالله یکی از عرفای بزرگ است و می گوید :تمام بلا ها بخاطر مَن ماست و بخاطر این است که ما خودمان را مالک می دانیم. اگر ما خدا را مالک بدانیم با خدا درگیر نمی شویم. اگر انبیاء راحت تسلیم خدا می شدند بخاطر این بود که مالک را خدا می دانستند. خدا فرزند پیامبر را گرفت و پیامبر تسلیم بود. اگر این معرفت را بدست بیاوریم که مالک ما خداست تمام دردهای ما تمام می شود.
قُل کلمه ی لطیفی است .مثلا پدر شما می خواهد حرفی به شما بزند، آنرا به مادرتان می گوید تا بطور غیر مستقیم به گوش شما برسد. خدا می فرماید که بگو هیچ چیزی به شما اصابت نمی کند مگر آن چیزی که خدا نوشته شده است(و آن به نفع ماست. پس هیچ پیشآمدی خارج از مقدرات نیست حتی اگر گناه ما باعث آن شده باشد) او مولا و سرپرست ماست.و باید به او توکل کنیم.
حافظ می گوید: نیَِم ملول که کارم نکو نشد بدشد ، شود شود نشود . در جای دیگر می گوید :سر ارادت ما و حضرت دوست که هر چه بر سر ما می رود اراده ی اوست، خوش نویس است و نخواهد بد نوشت. در جای دیگر می گوید: ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا ،گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر .کسانی که روی سیل بنیانگر خودشان را رها می کنند اول خوشی شان است زیرا به خدا می گوید که من نوکر تو هستم. ما باید مَن را در مقابل خدا کنار بگذاریم. پس ریشه ی سختی این است که ما خودمان را مالک می دانیم که علت آن مَنیت هاست.
وقتی شما نماز شب می خوانید گناهکاران را دعا کنید. در زیارت اهل قبور بجاست خواندن آیت الکرسی ،یازده قل هوالله و هفت بار اناانزلنا. روایت داریم که اگر کسی برای میتی هفت مرتبه اناانزلنا بخواند، خداوند فرشته ای را خلق می کند تا ابد برای او عبادت کند.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:28
مصاحبه و گفتگو

در سیره اهل بیت و دعاها داریم که آنها عافیت خواسته اند و ما فطرتاً عافیت طلب هستیم. در دعا داریم که خدایا به ما عافیت بده .پیامبر در شب قدر از خدا عافیت طلب می کردند. همان طور که ما عافیت می خواهیم دستگاه خدا مبنی بر ابتلاء و امتحان است. انسان ها با امتحان رشد پیدا می کنند و بالا می روند. این سنت قطعی خداست. در عین اینکه ما عافیت می خواهیم باید در بلاها صابر باشیم و با حالت تسلیم ،دفع بلاها را هم از خدا بخواهیم . روایت داریم که با دعا و صدقه بلاها را دفع کنید. این راه کار ائمه است. چون ما مرد بلا نیستیم باید دعا کنیم که بلاها برگردد.
پس انسان باید دعا کند ولی روح تسلیم هم داشته باشد یعنی ما نباید از خدا طلبکار باشیم که حتما به من فرزند بده یا فقر را از من بردار .در کنار دعا باید روح تسلیم هم باشد. ممکن است که این ها مصلحت ما باشد. افرادی که در عافیت هستند، اگر شکرگزار باشند خداوند ثواب اهل بلا را به آنها می دهد. افرادی که مبتلا هستند اگر صابر و شاکر باشد، خداوند تمام ثواب عبادت های یک فرد سالم را به او می دهد. در هر صورت اگر ما شاکر و صابر باشیم ،برنده هستیم.
گاهی خدا ما را گرفتار می کند تا از دست خدا در نرویم ولی گاهی صلاح نیست و ما باید گرفتار بمانیم در این صورت باید شاکر و صابر باشیم. در گرفتاری ها، ما با خدا بیشتر راز و نیاز می کنیم . اگر با دعا، گرفتاری رفع شد شکر خدا را می کنیم. اگر گرفتاری دفع نشد ما نباید ناامید بشویم. اگر در بلا صبر کنیم هم درجه مان بالا می رود و هم پاداش صبر و هم پاداش دعاهای مان را می گیریم. ما نباید هیچ وقت خودمان را از خدا طلبکار ببینیم زیرا خداوند حکیم است ولی ما همه چیز را نمی دانیم. در قرآن داریم که بعضی چیزها برای شما بد است ولی خیر شماست. آیت الله مجتبی تهرانی فرزند نداشت ولی طلبه های زیادی را تربیت کرده بود که اثر آنها از صدها فرزند برای ایشان بیشتر بود.
خداوند جبار یعنی جبران کننده است. این طور نیست که خداوند به یک بنده ای لطف زیادی بکند و بنده ی دیگر را رها کند. خدا همه را دوست دارد و هیچ کس را رها نمی کند. کسی که معلولیت جسمی دارد و آه می کشد، خداوند به او ثواب ها و درجه های زیادی می دهد. روایت داریم که برای اهل بلا دیوانی باز نمی شود و به بهشت می روند و خیلی ها به حال آنها غبطه می خورند. امام باقر(ع) فرمود :اهل صبری که کفران نعمت نمی کنند، بی حساب به بهشت می روند. برای خداوند کلمه ی حتما را بکار نبریم. خوب است که انسان عافیت بخواهد ولی در کنار آن روح تسلیم هم داشته باشد.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:28
مصاحبه و گفتگو

حق بشر عافیت است یعنی انسان عافیت می خواهد و روایت داریم که از خدا بلا نخواهید زیرا شما مرد بلا نیستید. اما باید بدانیم که خدا هر کس را که بیشتر دوست دارد بیشتر مورد امتحان و ابتلاء قرار می دهد و به او نظر می کند. پدر و مادر فرزند خیلی کوچک را دوست دارند و او را در بغلش می فشرند با اینکه بچه دردش می آید. روایت داریم که بلا به مومن از بارانی که به سطح زمین می ریزد نزدیک تر است . پس وقتی بلا آمد دست رو به خدا دراز کنیم، خودمان را به خدا نزدیکتر کنیم و سجده کنیم .مرحوم دولابی می فرمود :دوای سوز، ساز است یعنی بسوز و بساز. شما به هر چه که تن بدهید آنرا باطل کرده اید. وقتی شما مغلوب شدید کار تمام است. هر چه شما بیشتر بسازید ،سوزش بیشتر از بین می رود. اگر شما به فقر و بیماری تن دادید ، آنرا باطل می کنید. با حکمت و معرفت ،بلاها هموار می شود.
خدایا به حق محمد و آل محمد، بهترین قضا و قدر را برای ما تعیین بفرما و هر خیری را که به محمد و آل محمد داده ای به ما هم عنایت بفرما و هر شری که از چهارده معصوم دور کرده ای از ما دور بفرما و قلب امام زمان(عج) را به مژده ی ظهورش شاد بفرما.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:28
مصاحبه و گفتگو

مردم چهار دسته هستند: عده ای هستند که هم خدا و هم مردم آنها را دوست دارند، آنها می توانند اولیاء باشند یا افراد ناشناس باشند، عده ای هستند که نه خدا آنها را دوست دارد و نه مردم آنها را دوست دارند مثل ظالمان و طاغوت، عده ای هستند که بین مردم محبوبیت دارند ولی از نظر خدا مغبوض هستند. مثلا مردی ثروتمند است و ظاهر خوبی دارد ولی باطنش خوب نیست و مغبوض خداست و عده ای هستند که مردم آنها را بخاطر ظاهرشان خیلی دوست ندارند ولی پیش خدا عزیز و محترم هستند. شغل هایی هستند که برای مردم جذابیت ندارد، مثلا کسی به خواستگاری می رود، اگر عنوان و شغل خوب داشته باشد سریع او را قبول می کنند ولی اگر کسی اسم و رسم نداشته باشد و جمال خوبی نداشته باشد ، او را رد می کنند. اینها افرادی هستند که جذابیت ظاهری ندارند و برداشت های جامعه در مورد آنها غلط است. دلیل نمی شود فردی که از نظر ظاهری خوب نیست یا معلولیت دارد از نظر خدا افتاده است. ما باید دیدمان را با دید الهی تطبیق بدهیم.
معیارهای ما، مادی و دنیایی است ولی معیارهای خدا معنوی است مثل ایمان ،انسانیت ،تقوا و صفات خوب .خدا می فرماید: کسی پیش خدا بالاتر است که تقوایش بالاتر باشد. افرادی که دچار گرفتاری شده اند دلیلی ندارد که از نظر خدا افتاده شده باشند. روایت داریم خداوند به کسانی که بلا دیده اند، بیشتر نظر دارد. افرادی که ایمان و انس شان با خدا بیشتر است بیشتر مورد ابتلاء قرار می گیرند.و در نزد خدا مقرب تر هستند. ابتلای انبیاء خیلی بیشتر بوده است و هر کس که نزدیک به انبیاء و اولیاء باشد، ابتلائش هم بیشتر است.
حضرت یوسف پیامبر و معصوم بود ولی خیلی ابتلاء دید. یوسف از ابتدا عزیز مصر نشد. ما گاهی دچار بیماری یا فقر می شویم و فکر می کنیم که اینها ماندنی است ولی مدتی بعد اینها برطرف می شود و از بین می رود. حضرت علی(ع) می فرماید: چه بسا افرادی هستند که مردم به او غبطه می خورند ولی بعد مورد ترحم مردم قرار می گیرد و چه بسا افرادی هستند که مورد ترحم مردم هستند ولی بعد مورد غبطه ی مردم قرار می گیرند. امکان تغییرات در دنیا وجود دارد .
ما هیچ وقت نباید از خدا ناامید بشویم و فکر کنیم که از نظر خدا افتاده ایم. ما فکر می کنیم که تمام مصیبت هایی که برسر ما می آید بخاطر گناهانی است که کرده ایم .البته بخشی از مصیبت ها بخاطر گناهی است که کرده ایم ولی همه ی آنها بخاطر گناه کردن نیست. گاهی به انسان می گویند که با سرعت رانندگی نکن ولی او گوش نمی دهد و با سرعت رانندگی می کند ،تصادف می کند و قطع نخاع می شود، این دستاورد خود انسان است. بعضی موارد گناه عامل بوجود آوردن مصیبت می شود. گاهی بچه گرفتار مصیبت می شود در حالیکه گناهی نکرده است.
گاهی وقتی فردی دچار مصیبت می شود مردم می گویند که آه ما او را گرفته است ،این خیلی اشتباه است. ما نمی توانیم در مورد دیگران و خودمان قضاوت کنیم. ما باید مواظب باشیم که دل کسی را نشکنیم. ما قبل از گناه هشدار می دهیم که این گناه اتفاق نیفتد. ولی وقتی گناهی انجام شد، نباید راه را ببندیم و باید بگوییم که خدا می بخشد تا طرف توبه کند. ما باید مواظب باشیم که کسی را تحقیر نکنیم، کسی را کوچک نشماریم و به دید خدایی به افراد نگاه کنیم. افرادی هستند که بچه دار نمی شوند و از این مسئله ناراحت هستند ولی بعضی مواقع زخم زبان مردم، آنها را بیشتر ناراحت می کند. زخم زبان گناه بزرگی است. ما باید مواظب زبان مان باشیم.
امام صادق(ع) می فرماید: اگر شما دلی را شکستید نمی توانید جبران آن دل شکستگی را بکنید اگر همه ی دنیا را به او بدهید. اگر کسی لیوان قیمتی را بشکند ،می تواند آنرا بچسباند که حتی مشخص هم نشود ولی باز این مثل لیوان سالم نمی شود. اگر ما دل کسی را شکستیم باید از طرف دلجویی کنیم و طرف هم ما را ببخشد و خدا هم توبه ما را می پذیرد ولی درجه ی کسی که این کار را نکرده است یعنی دلی را نشکسته است با این فرد مساوی نیست و درجه اش بالاتر است. ریشه ی این دل شکستن ها خودخواهی است. یعنی فرد فکر می کند که از دیگری بالاتر است و به مَن های درونش توجه می کند.
در اصول کافی از امام صادق(ع) داریم: اگر فردی، مومنی را تحقیر کند چه فقیر چه مسکین، خدا دائما این تحقیر کننده را تحقیر می کند و او دشمن دارد تا دست از این کارش بردارد و جبران کند. کسی که بنده ی خدا را تحقیر می کند خودش پیش خدا کوچک می شود. ما نباید کسی را خوار و ذلیل کنیم حتی بدترین خلق را .ما باید به دید خدایی به انسانها نگاه کنیم. ما باید به خدا پناه ببریم ولی نباید به دید تحقیر به کسی نگاه بکنیم زیرا ممکن است که خدا آن بلا را سر ما بیاورد تا ما را امتحان کند.
فرد پولداری در محضر پیامبر نشسته بود، فقیری وارد شد و در کنار او نشست. فرد پولدار خودش را جمع کرد.(ما همه مبتلا به این تبعیض ها هستیم ،بین مدیر کل و افراد عادی فرق می گذاریم. گاهی فردی معیار خدایی دارد و خدا او را بزرگ کرده است و ما او را گرامی می داریم. گاهی ما معیارهای دنیایی را معیار قرار می دهیم یعنی آقایی با تقوا است ولی لباس هایش کهنه است، پس او را تحویل نمی گیریم. در واقع ما دنیا پرست هستیم. ممکن است این فردی که ما تحویل نمی گیریم نزد خدا محبوب باشد .بعضی ها به غسال ها( افرادی که مرده ها را می شویند و غسل می دهند) به دید بد نگاه می کنند در حالیکه پیامبران و بزرگان این کار را انجام می دادند. مثلا می گویند که پدر چون فلان غسال است با دختر او ازدواج نمی کنیم.
گاهی ما افرادی را تحقیر می کنیم که خدا این کار را نکرده است زیرا این افراد ایمان دارند. فردی که در جامعه شغل پایینی دارد، چه بسا در نزد خدا جایگاه بالایی داشته باشد) پیامبر از این کار ناراحت شدند و به فرد پولدار فرمودند که تو ترسیدی فقر این فقیر به تو بچسبد؟ این فرد پولدار آدم خیلی خوبی بود و زود اشتباهش را قبول کرد و پشیمان شد و گفت: در وجود من نفسی است که می گوید: این کار را بکن. او گفت: به جبران این جسارت نصف اموالم را به این فقیر می دهم.( افراد متمولی هستند که به کارگران توهین می کنند و اگر مورد اعتراض قرار بگیرند ناراحت می شوند و اشتباهشان را قبول نمی کنند. این کارگران بنده ها وعزیز کرده های خداوند هستند. پیامبرفرمود: خداوند این روزی ها را بخاطر ضعفا به ما مرحمت می کند) پیامبر به مرد فقیر فرمود که آیا تو حاضر هستی نصف ثروت او را قبول کنی؟ مرد فقیر گفت :خیر. ( بعضی از فقرا آبرومند هستند و عزت نفس دارند)می ترسم من هم مثل او گرفتار بشوم.
روایت داریم که خدا دنیا را از اولیائش دور می کند بخاطر گرفتاری های آن .خدا مثل یک طبیب مهربان ،دنیا را از اولیائش دور می کند تا آلودگی آنها را نگیرد. آقای دولابی می فرمودند:همه می گویند که ما گرفتار هستیم و اکثرا گرفتاری ها مالی است ولی کسانی که گرفتاری معنوی داشته باشند خیلی کم هستند. ایشان می فرمودند که بگویید :ما گرفت یار هستیم. طبع بشری طوری است که اگر همه چیز برایش مهیا باشد طغیان می کند. معمولا در جمعه هنگام شب ،حزن و اندوه به سراغ انسان می آید و این هنگام ، زمان استجابت دعا است. گاهی خدا حزن و اندوه به دل مومن می اندازد تا با خدا درد و دل کند. تمام این ابتلائات گرفت یار است و برای مومن کفاره ی گناهانش است و برای کافران ، موجب ادب آنهاست و باعث جلوگیری از طغیان می شود. آقای دولابی می فرمودند: سیل خانه و مزرعه را خراب می کند. الان سد می سازند تا سیل ها و آب ها پشت سد قرار می گیرد. گرفت یار هم مثل سد است که راه طغیان را می بندد. نفس ما سیل بنیان کن است و خیلی شلوغ کار است .امام خمینی به آیت الله بهاء الدینی فرموده بودند تا آنجا که من یاد دارم شما همیشه بیمار بودهاید. مرحوم آیت الله بهاءالدینی می فرمودند که من سردرد بیست ساله داشتم و وقتی به مکه رفتم خوب شدم. ایشان می فرمودند که من در جوانی خیلی شلوغ کار بودم ولی فشارهایی که خدا برای من گذاشته است جلوی کارهای مرا می گرفت. ما باید این ذهنیت را از خودمان دور کنیم :کسی که مبتلا به فقر و بیماری است از نظر خدا افتاده است .ما نباید برای دیگران فقر و بیماری را ریشه یابی کنیم ولی خوب است که برای خودمان این کار را انجام بدهیم. امام صادق(ع) سه سال بیمار بودند و نتوانستند در ماه رمضان روزه بگیرند و کفاره ی آنرا هم دادند ولی دستور خدا را اطاعت کردند. حضرت یوسف به زندان رفت و چقدر رنج ها کشید و حضرت ایوب بیماری زیادی کشید و ابتلائات زیادی داشت ولی محبوب خدا بود .
امام صادق(ع) یکی از یارانش را خیلی دوست داشت. امام می فرماید : قسم به جدم رسول الله ،در روی زمین مطیع تر از عبدالله بن ابی یعفو نبوده است.( این فرد همان است که گفت اگر شما یک انار را به دونیم کنی و بگویی یک نیمی آن را بخور و یک نیم آن حرام است من قبول می کنم.) بعد از رفتن از عالم، خدا در بهشت به او خانه ای می دهد که یک طرف آن خانه ی پیامبر و یک طرف آن خانه ی حضرت علی(ع) است. خدا ، پیامبر و امامش از او راضی بود. عبدالله بن ابی یعفو بیماری های زیادی داشت. یک روز از بیماری های زیاد به امام شکایت کرد و امام فرمود: اگر مومن بداند که در این سختی ها چقدر خدا برایش پاداش قرار داده است، آرزو می کند که با قیچی تکه تکه می شد .امام حسین(ع) عزیز کرده ی خدا بود ولی ابتلائات زیادی کشید. روایت داریم که امام حسین(ع) مخیر شدند بین پیروزی و شهادت و امام شهادت را قبول کردند. زیرا عاقبت کار را می دانستند.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:27
مصاحبه و گفتگو

خدا ما را با دو محور آزمایش می کند: یکی محور داده ها و نعمت هاست که ببیند ما چقدر شکرگزار هستیم. ما باید نعمت ها را به یکدیگر تذکر بدهیم و به یاد همدیگر بیاوریم. یکی محور فقر و نداده ها که خدا می خواهد با امتحان ،ظرفیت ما را بالا ببرد. خیلی از افراد در آسایش طغیان و گناه می کنند. بعضی از بزرگان می گفتند که در نداری انسان تضرع می کند و امکان خطر گناه کمتر است.
در راحتی و خوشی باید شکر خدا را بکنیم و آنرا یاد آوری کنیم و و در سختی ها باید تضرع و التماس به خدا کنیم و صبر کنیم .گاهی خدا می خواهد فردی زود رشد کند بنابراین او را بیشتر در سختی ها قرار می دهد . ما باید از خدا بخواهیم که مشکلات را بردارد . هر سرپایینی سر بالایی هم دارد.
خدایا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از ما راضی و فرجش را نزدیک بفرما ، گرفتاری همه را رفع بفرما.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:27
مصاحبه و گفتگو

روایت داریم که ریشه ی اصلی غضب تکبر،غرور و تحقیر دیگران است. روایت داریم :در مقابل خدا سر و گردن را بالا نیاورید هر کس در مقابل هست حقیقی ( یعنی خداوند متعال )، نیست کامل نشود و خودش را زمین نزند، خودش را برخدا برتر دانسته است. باید عظمت و بزرگی خدا ما را بگیرد که خودمان را کنار بگذاریم و مَن خودمان را خُرد کنیم. هر چقدر ما با عظمت خدا بیشتر آشنا بشویم و آنرا درک کنیم ،هستی و وجود ما بکار می رود و تبدیل به نیستی می شود. در خطبه ی متقین داریم: وقتی ملوک وارد می شود عقل و فطرت ذلیل شده ی ما سلطنت پیدا می کند و مَن ما از بین می رود. پس یکی از راه های شکستن مَن این است که خودمان را به خدا نزدیک کنیم با ذکر دعا،عبادت و بندگی تا کبریایی خدا را ببینیم . اگر کسی خدا را بشناسد و عجز و ناتوانایی خودش را بفهمد، هیچ وقت مغرور نمی شود. هر چقدر خداوند در دل ما بزرگ جلوه کند غیر خدا کوچک جلوه می کند. مثلا ما وقتی پیش مدیرکل می روییم خیلی مواظب حرکات یا رفتارمان هستیم. اگر ما بدانیم که خدا مراقب رفتار ماست ، در تعامل با دیگران هم این حضور را درک می کنیم. بیشترین ذکری که در اذان ،اقامه و نماز تکرار می کنیم تکبیر است یعنی ما به خودمان تلقین می کنیم که خدا بزررگ است، غیر خدا و خودمان کوچک هستیم. اگر ما خدا را بر همه بزرگ دانستیم فرمان خدا را بر همه ی فرمان ها مقدم می داریم و به خواسته های شیطانی دیگران عمل نمی کنیم. تکبیر گفتن در نماز نشان دهنده ی عظمت و کبریایی خداوند است. هر کس بخواهد وارد کبریایی خدا بشود خدا او را درهم می کوبد.
یکی از شخصیت هایی که نام آن در قرآن آمده است حضرت موسی کلیم الله است .136 بار نام حضرت موسی در قرآن آمده است .داستان حضرت موسی خیلی فراز و نشیب دارد. از زمان کودکی تا رشد او و بعد داستان ایشان با حضرت شعیب و حضرت خضر و... داستان زندگی حضرت موسی خیلی سازنده است .بیشترین آیات قرآن داستان و قصه است. ما پانصد آیه در مورد احکام داریم و بقیه در مورد اخلاق و کلام معارف است . ولی بیشتر آیات، داستان است که سرنوشت ما انسانهاست. زندگی حضرت موسی خیلی پیچ و تاب داشته است. حضرت موسی خیلی متواضع بود. داریم که خداوند او را به پیامبری برگزید زیرا خیلی سجده می کرد و درمقابل عظمت خدا ،صورتش را به خاک می مالید و خیلی دلسوز و مهربان بود .وقتی حضرت موسی چوپان بود اگر گوسفندی فرار می کرد ،دنبال گوسفند می دوید، او را نوازش می کرد، با او حرف می زد و می گفت که حیف است که طعمه ی گرگ بشوی .خیر خواهی، دلسوزی و تواضع او باعث شد که به پیامبری برگزیده شود. وقتی موسی به پیامبری برگزیده شد و فرعون در دریا غرق شد تورات بر موسی نازل شد .روزی حضرت موسی در حال خواندن خطبه و سخنرانی بود(خدا به او معجزه های زیادی داده بود) که فردی گفت که آیا کسی از شما باسوادتر و دانشمندتر هم هست ؟حضرت موسی سکوت کرد(یا گفت ممکن است)، به محض اینکه این خطور به ذهن حضرت آمد، خدا به جبرئیل فرمود که موسی را دریاب زیرا هلاک شد و فکر می کند که کسی دانشمندتر از او روی زمین نیست. مَن کردن ها دنیا را آتش زده است و دارد ما را هلاک می کند. پیامبر فرمود که اگر همه ی پیامبری ها دور هم جمع بشوند هیچ مشکلی با ما هم ندارند زیرا هیچ کدام مَن ندارند با اینکه افق هایشان با هم فرق می کند مثلا بیشتر پیامبران برای شهرها و روستاهای کوچک بوده اند و ما فقط پنج پیامبر اولوالعزم داریم. همه ی پیامبران در برابر خدا تسلیم بوده اند. به موسی خطاب شد که چرا نگفتی خدا از همه باسوادتر است ؟زیرا او علمش از همه بیشتر است .در روایت داریم که پرنده ای مقداری آب دریا را در منقارش برداشت و به ساحل می آورد. حضرت خضر به موسی گفت که خدا می خواهد بگوید که علم تو در مقابل علم خدا و آل محمد ،مثل آب نوک منقار در برابر دریا است. در آن موقع چهارده معصوم نبوده است ولی نور آنها وجود داشته است و در مشکلات به آن ها توسل پیدا می کردند. و خدا را به حق آنها قسم می دادند. حضرت آدم خدا را به نور این چهارده معصوم قسم داد تا خدا او را بخشید. اولین خلقت، نور پیامبر و چهارده معصوم بوده است. حضرت علی(ع) می فرماید: هر کس که می گوید من عالم هستم بدانید که او جاهل است .حضرت علی(ع) می فرماید :کسی از همه بدتر است که خودش را بهتر از همه می داند. اگر دیگران یا خدا ما راتایید می کنند ما نباید از خودمان تعریف کنیم. ما در امور معنوی باید همیشه به خدا و پیامبران نگاه کنیم تا بالا برویم. خدا به موسی گفت که به کنار دریا برو و ماهی که در کنار تو هست زنده می شود . در آنجا بنده ای است که علم زیادی دارد ،پیش او شاگردی کن. در سوره کهف داستان اصحاب کهف ،داستان موسی و خضر و داستان ذوالقرنین وجود دارد که ازآیه 60 تا 82 در مورد داستان موسی و خضر است .منشأ این داستان از زمانی شروع شد که موسی سخنرانی کرد . نکات اخلاقی و عرفانی زیادی در این داستان وجود دارد. حضرت موسی با یوشع (یوشع بعدا جانشین موسی شد)به کنار دریا رفتند و منتظر بودند که ماهی( آماده ی خوردن بود) که همراه آنها است زنده شود. موسی در کنار دریا خوابید و یوشع دید که ماهی همراه آنها تکان خورد و به داخل دریا رفت. چون حضرت موسی خواب بود،آن لحظه یوشع به او چیزی نگفت و بعد که موسی بیدار شد، یوشع فراموش کرد و همراه با موسی به راه افتادند بعد از مدتی موسی گفت که ماهی را بیاور تا بخوریم که یوشع یادش افتاد ماهی به دریا رفته است و دوباره همان راه را برگشتند و آن مکان را پیدا کردند. قرآن می فرماید: بنده ای از بندگان ما را در کنار دریا یافتند که ما علمی به او داده بودیم. این فرد حضرت خضر بود. روایت داریم که وقتی نام حضرت خضر را می برید به او سلام بگویید. این پیامبر عمر جاودانه پیدا کرده است و همراه با امام زمان(ع) است. وقتی حضرت موسی ،حضرت خضر را ملاقات می کند یوشع را مرخص می کند. حضرت موسی به حضرت خضر گفت که من از طرف خدا آمده ام که از تو علم یاد بگیرم، آیا اجازه می دهی چیزهایی که خدا به تو یاد داده است من هم از تو یاد بگیرم؟ حضرت حضر گفت که تو توان شاگردی مرا نداری، باید صبر کنی . چطور می توانی بر چیزی صبر بکنی که از آن خبر نداری؟ یعنی علم حضرت حضر مخفی و ماورایی بوده است. حضرت موسی عالم به شریعت بوده ولی حضرت خضر عالم به معنا و پشت پرده بوده است. موسی گفت: انشاءالله که من صبر دارم، انشاءالله که با تو مخالفت نمی کنم و انشاءالله که توان دارم. حضرت خضر بخاطر گفتن انشاء الله ،حضرت موسی را قبول کرد. حضرت خضر گفت: اگر می خواهی شاگرد من بشوی باید تسلیم محض بشوی و سوال نکنی. علما می گویند که شرط اول و آخر این است که ما در مقابل خدا و اهل بیت تسلیم محض باشیم و چون و چرا نکنیم. البته تمام احکام ما حکمت و حقیقتی دارند ولی خدا ما را آفریده است و ما باید روح عبودیت داشته باشیم. باید در ما روح بندگی و تسلیم باشد .اگر ما تسلیم امام زمان(عج) باشیم امام ظهور می کند ولی بسیاری به امام اعتراض می کنند. اگر ما تسلیم بشویم خدا همه ی دعاهای ما را هم مستجاب می کند. موسی قبول کرد. آنها سوار کشتی شدند . حضرت بعد از مدتی شروع به سوراخ کردن کشتی کرد. حضرت موسی فکر کرد که این کشتی برای مردم است و این کار خلاف عقل است .حضرت موسی گفت :چرا کشتی را سوراخ می کنی که مردم غرق بشوند؟ این کار بسیار ناپسند است. حضرت خضر فرمود: به تو نگفتم که تو توان همراهی با من را نداری و نمی توانی صبر کنی؟حضرت موسی: معذرت خواهی کرد و گفت که این کار را بر من سخت نگیر. حضرت خضر و موسی داشتند از کوچه ای رد می شدند و دیدند پسر بچه ای دارد، بازی می کند. حضرت خضر بچه را خواباند و سر او را برید. حضرت خضر طبق دستور خدا این کار را کرد. بعضی ها به این آیه خیلی اشکال کرده اند. حضرت موسی گفت: چرا این بچه را کشتی؟ حضرت خضر گفت: به تو نگفتم که تو توان شاگردی مرا نداری؟ حضرت موسی دوباره معذرت خواهی کرد و گفت که اگر این دفعه اعتراض کردم ،من خودم می روم. آنها به شهری رسیدند و خیلی خسته بودند. در آخر شهر یک دیوار خرابه ای بود که حضرت خضر آنرا تعمیر کرد و موسی گفت که این چه کاری است که می کنی؟ مردم این شهر به ما هیچی نداده اند و تو داری بدون مزد دیوارهای آنها را هم درست می کنی ؟ با این اعتراض بین حضرت خضر و موسی فاصله افتاد. و حضرت خضر رمز کارهایی را که کرده بود به حضرت موسی گفت.
آن کشتی را که سوراخ کردم برای فقیری بود که فرد غاصبی کشتی های سالم را می گرفت و می برد و وقتی دید که کشتی سوراخ است آن کشتی را رها کرد و به صاحبش برگشت. این بچه ای که کشتم بچه ی شروری بود و اگر زنده می ماند پدر و مادرش را هم گمراه می کرد. (عبدالله بن زبیر پدرش را هم گمراه کرد .حضرت امیر می فرماید: عبدالله جنگ جمل را به راه انداخت و هزاران نفر را به کشتن داد.) بجای این پسری که کشته شد، خداوند دختری به این پدر و مادر داد که هفتاد پیامبر از نسل آنها متولد شدند. دیواری را هم که تعمیرکردم بخاطراین بود که زیر آن گنجی بود که برای تعدادی بچه یتیم بود که اگر نمایان می شد از دست می رفت. من این دیوار را درست کردم تا این گنج محفوظ بکند. خدا اراده کرد که من این کار را بکنم. این داستان بخاطر این پیش آمد که حضرت موسی لحظه ای فکر که از همه بهتر است .بخاطر یک مَن موسی، خدا این داستان را برای او پیش آورد.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:27
مصاحبه و گفتگو

آغاز ولایت امام زمان(عج)را تبریک می گوییم. حضرت عیسی فرمود: بدترین چیزها غضب الهی است و راه جلوگیری از آن این است که خودمان نسبت به دیگران غضب نکنیم. از حضرت سوال کردند که ریشه ی غضب و ابتدای غضب از کجا شروع می شود؟ حضرت فرمود: ریشه ی خشم وغضب تکبری است که در انسان وجود دارد. ما باید منیت ها را در هم بشکنیم. توجه به خودمحوری و خودخواهی مهم است. تا وقتی انسان خودش را نمی بیند پرواز می کند ولی اگر خودش را ببیند پر و بالش در هم شکسته می شود و زمین می خورد. هرچیزی که اطراف ماست خودشان را نشان می دهند ولی آینه خودش را نشان نمی دهد بلکه ما را نشان می دهد. چون آئینه شفاف و بی رنگ شده و منیت ندارد ،دیگران را نشان می دهد. آب هم شفاف و هم بی رنگ است و ما را نشان می دهد. ما باید مثل آینه وآب شفاف باشیم. باید طمع ها ،حرص ها و خودیت ها کنار برود زیرا اینها انسان را آزاد می کند. گاهی ما خدا را صدا می زنیم ولی در واقع خدایی که خودمان درست کرده ایم را صدا می زنیم نه خدای اصلی را زیرا نه از این خدایی می ترسیم و نه او را رزاق می دانیم. اگر ما منیت مان را کنار بگذاریم خدا جلوه می کند. مثنوی می گوید تا انسان ذوب نشود و عشق و محبت مَن را از بین نبرد، کامل نمی شود. هر چه انسان می تواند باید از استفاده ی کلمه ی من خودداری کند. فردی به درخانه ی پیامبر آمد و پیامبر گفت: کیست؟ فرد گفت: من هستم. پیامبر در را باز کرد و فرمود که مَن مَن کردن برای خداست. دوصفت مخصوص خداست : تکبیر و متکبر .ما باید من را در زندگی کنار بگذاریم. در حدیث قدسی داریم که خدا منطقه ای دارد که مخصوص خداست ،کبریایی و بزرگی مخصوص من است حتی انبیاء هم نمی توانند وارد این منطقه بشوند. کسی نباید از خودش تعریف کند یعنی اگر کسی بگوید که من عالم هستم در واقع جاهل است. اگر خدا یا مردم از ما تعریف کنند اشکالی ندارد. ما باید عملا و زباناً از مَن ها فاصله بگیریم. در مثنوی داریم که عاشق در خانه ی معشوقش را زد و گفت: من هستم. معشوق گفت که تو عاشق نیستی برو. او از عشق محبوب ذوب شد و همه ی وجودش محبوب شد، بعد از مدتی دوباره در خانه ی معشوق را زد و گفت: تو هستم زیرا چیزی از من او باقی نمانده بود. رضی الدین آرتیمانی (قبر او در تویسرکان است) ساقی نامه شعرهای زیبایی دارد: بیا تا سری در خُم مِی کنیم من و تو ،تو و من همه گم کنیم ،الهی به آنان که در تو و من نهان از دیده ی مردمند، به می خانه ی وحدتم راه ده دل زنده و جان آگاه ده.
مرحوم دولابی می فرمودند: پول که رسید به یک تومان، یکی من و یک تو کنند. زن و شوهرش نباید کاری کنند که کارشان به من و تو برسد. آقای دولابی می فرمودند که اگر من و تو زن و شوهر کنار برود همه ی دنیا با آنها هستند زیرا ما شده اند. و هیچ ضربه ای نمی تواند در آنها نفوذ کند. اگر دو تا دل با هم بشوند خدا و انبیاء با آنها هستند .اگر این تو و من با هم برخورد کنند خدا و انبیاء کنار می روند و شیطان جلو می آید. هر کجا یگانگی و وحدت است خدا با آنهاست زیرا خدا با جمع است. هر کجا اختلاف و تفرقه هست بدانید که شیاطین در آنجا هستند. ما تا آنجا که در توان مان هست باید خودمان را بشکنیم.
یکی از راه های از بین بردن مَن ،سلام کردن است. ما باید با تبرهای مختلف به من خودمان بزنیم تا شکسته شود. یکی از نام های خدا سلام است. نام بهشت سلام است .در قرآن داریم که خدا و ملائکه در بهشت سلام می کنند. در قرآن داریم که در بهشت هیچ سخن لغو و بیهوده نمی شنوید به جز سلام . ما حتی به اموات هم سلام می دهیم. اگر ما به سیره ی سلام کردن که پیامبر آنرا برای ما آورده است توجه کنیم، خیلی از مشکلات ما حل می شود. روایات زیبا را می توان در مدارس یا محل رفت و آمد مردم نصب کرد. پیامبر فرمود: چه کسی از همه به خدا و پیامبر نزدیکتر است؟ کسی که اول سلام می کند. زیرا مَن خودش را کنار می گذارد. حتی پیامبر به بچه ها سلام می کردند. ما می توانیم در مدرسه یا خانه اول به بچه ها سلام کنیم.
پیامبر فرمود :کسی که اول سلام می کند، از خطر غرور محفوظ است .فردی از امام حسین (ع)سوال کرد که ادب چیست ؟امام فرمود: هر کس را که می بینی بگو من از او کوچکتر هستم. اگر ما خودمان را کوچک کنیم دیگر از حرف کسی ناراحت نمی شویم. مثلا اگر در جایی به بچه سلام نشود ،آن بچه ناراحت نمی شود. زیرا او خودش را کوچک می بیند. اگر برای فرد با مقامی مثل استاد دانشگاه یا آیت الله بلند نشوند یا سلام نکنند ناراحت می شود زیرا خودش را کوچک نمی بیند. وقتی انسان خودش را بزرگ دید، تازه اول مشکلات و دعوا است. اگر ما خودمان را در خانواده کوچک ببینیم هیچ وقت دعوا نمی کنیم. و توقعات مان کنار می رود و خودمان را طلبکار نمی دانیم. مثلا اگر فامیل مرا دعوت نکرد و من ناراحت شدم ، معلوم است که به مَن برخورده است. برای درمان معالجات روحی می توانیم به این احادیث عمل کنیم. ما به افرادی می رسیم که متقی وعالم هستند و می دانیم که آنها بهتر از ما هستند ولی وقتی به یک مجرم یا دزد می رسیم ،چطور بگوییم که او بهتر از من است و من از او پایین تر هستم؟ در روایات داریم که شاید شما ظاهر طرف را می بینید. امکان دارد فردی ظاهرش بد باشد ولی باطنش خوب باشد. بزرگی می گفت که من سوار تاکسی شدم و خانمی هم سوار ماشین شد که خیلی بدحجاب بود و آقایی که ظاهرش خوب بود هم در ماشین بود ،از وقتی من روحانی سوار ماشین شدم، این آقا از روحانیون بدی گفت و این خانم در مقابل او ایستاد. و گفت که چرا به این حاج آقا اهانت می کنی؟ پس همیشه نمی شود بر اساس ظاهر قضاوت کرد. ممکن است فردی که ظاهرش بد است صفات خوبی داشته باشد. در ضمن ما آخر کار را نمی توانیم ببینیم. زبیر از یاران حضرت علی(عج) بود ولی در آخر در مقابل حضرت ایستاد. و هجده هزارنفر را به کشتن داد. ملا اسماعیل سبزواری می فرماید که وقتی شیطان سجده نکرد و او را از داشتند از بهشت بیرون می بردند به ذهن حضرت آدم خطور کرد که حق تو این است. خدا فرمود که اگر این دفعه به کسی به حالت تحقیر نگاه کنی ،جای تو را عوض خواهم کرد. پس معنی ادب این است که انسان همیشه خودش را از دیگران پایین تر ببیند.
بعضی از پیامک ها انسان را به شوق می آورد و ما از تهیه کننده برنامه تشکر می کنیم. پیامکی بدست ما رسیده است: از برنامه ی خوب شما راضی هستم و خیلی خوشحال هستم . چندین سال فقط خودم تنها نماز می خواندم و بالاخره بعد از چندین سال شوهر و فرزندانم هم نماز خوان شده اند. از وقتی شوهرم خمس مالش را حساب کرده است ،نور روشنی به منزل ما آمده است . بقدری خوشحال هستم که می خواهم بال دربیاورم .برنامه ی شما دنیایی از زیبایی را به ما هدیه می دهد.

حجت الاسلام فرحزاد/منبع:سایت یا مجیر

جمعه 8/6/1392 - 2:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته