• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1861
تعداد نظرات : 478
زمان آخرین مطلب : 4749روز قبل
دنیای گیاهان و حیوانات
سلام دوستان كاربرتبیان روی سخنم باقشرخاصی نیست تواین بحث همه ی انجمنی هاهمه ثبت كنندگان مطالب روزانه وهمه اعضای تاییدشده كه حتی مطلب هم ثبت نمی كننداگه دوست داشتن میتونندشركت كنندونظراشونوثبت كننداین پیشنهادبه نظرخودم خیلی جالب ومفیده اگه امكان انجامش رامدیران تبیان مهیا كنندمیشه زودراه اندازیش كردولی باانجام این پیشنهادموئسسه تبیان هم زیادبه دردسرنمی افته فقط برای آگاه شدن كاربران بیشتربرای تبلیغش بایدروش كاركنه

امااصل موضوع زمستان واقعی كه امسال نداشتیم وباین ترتیب داریم به بهارنزدیك میشیم وبه قول شاعركه میگه روزبهاراست خیزتابه تماشارویم تكیه برایام نیست تادگرآیدبهارنظرم اینه كه اگه تبیان یه تورسیاحتی راه اندازی كنه كه كاربرابتوننددرایام بهاروتابستان وپاییزوزمستان وخلاصه درهمه ی فصول ازدیدنیهای طبیعت زیبای وطنمان كمال استفاده راببریم مثلاًیكماه قبل یه سفری به محمودآبادكردیم جای همتون خالی بودهوابه قدری جالب بودكه احساس بهاربه تازه وارددست میدادوقتی كه دراول سفربه پیست اسكی آبعلی رسیدیم ازفراوانی برف كه خیلی دیدنی بودلذت بردیم هدفم اینه كه درایام سال ازاینگونه وگونه های دیگرتورسفری استفاده كنیم وبادوستان كاربرهم بیشترآشنا بشیم به امیدخدا

نظریادتون نره

هموطن بخاطرحمایت ازكارگران وتولیدكنندگان ایرانی كالاهای كشورچین راتحریم نماییم
جمعه 2/11/1388 - 19:40
فلسفه و عرفان

خداوند تعالی می فرماید: پند ده به مردمان، به درستی که پند سود می دهد به اهل ایمان.

امیرالمؤمنین ع می فرماید: هرگاه استیلا یافتی بر سخنان سودمند، بپرهیز از زیادتی سکوت و بگوی آن چه دانی از دَرِ اندرز و پند.

چون طینت و طبیعت انسانی مرکّب است از اخلاق کریمه و صفات ذمیمه مانند زری که در معدن با سنگ آمیخته و مخلوط می باشد، لذا بر ذمّت همّت بزرگان است که زبان نصیحت گشاده دارند به مردمان تا آن چنان که آتش، زر را از غلّ و غش جدا می گرداند و به درجه خالصِ عیاری می رساند، گرمی های شعله پند و موعظه خردمندان، ناروایی و بی سعادتی را از مزاج نامستعدّادنِ راه و روش عقل و ادراک زایل کند و ایشان را بر سرحدّ کمال رساند.

;مدار پند خود از هیچ کس دریغ و بگوی

;اگرچه از طرف مستمع بود تقصیر

;سحاب، قطره باران ز کوه وانگرفت

;اگرچه در دل خار نمی کند تأثیر

 

سعادتمندیِ جوانان صاحب بصیرت، شنیدن پند عاقلانه پیران خردمند بود و کسی که به نصایح گوش می دهد از قبایح اعراض می کند و فراموش شده اش را فراهوش می آورد و اگر داناست توانا می شود.

عقلا و خردمندان، پند و نصیحت را راهنمای طریق رشد شمرده و گویند: چنان که عصا پیاده را در راه، معاون می گردد (کمک می کند)، موعظه احباب صادق، ناصرِ مردمانِ نیکو عاقبت می شود و علامت اقبال و رفعت و قلّت نادانی و غفلت، گوش دادن و پیروی کردن اندرز و سخنان دانشمندان است که شخص را به سر منزل سعادت می برد.

هموطن بخاطرحمایت ازكارگران وتولیدكنندگان ایرانی كالاهای كشورچین راتحریم نماییم

 

پنج شنبه 1/11/1388 - 23:16
ایرانگردی
یك مردم‌شناس و پژوهشگر گفت: همه‌ اقوام و همه‌ فرهنگ‌ها داری حماسه‌ آبا و اجدادی، افسانه‌ها، اسطوره‌ها، زبان مادری و تاریخ ویژه‌ خود هستند كه این‌ها تشكیل‌دهنده‌ هویت و شناسنامه‌ فرهنگی یك قوم‌اند و در دادو‌ستدهای تاریخی، آن‌ چه یك فرهنگ را در امان می‌دارد، پاسداری از همین شناسنامه فرهنگی است.سعیده پراش پژوهشگر و مردم‌شناس با بیان این مطلب به خبرگزاری كتاب ایران(ایبنا) گفت: شناسنامه‌ای كه زبان، دین و تاریخ سه بخش بارز آن هستند. پاسداری از این سه گزینه، یعنی ماندگاری فرهنگی همچون فرهنگ ایرانی كه هر گوشه‌اش را كه بنگری، بوی تاریخ، حماسه و اسطوره‌ی چندهزارساله‌ ایران را می‌دهد.

وی خاطرنشان كرد: گذشتگان برای حفظ فرهنگ ایرانی، حتی نام آیین‌ها را دگرگون كرده‌اند، هرچه از گذشته به ارث برده‌ایم، آداب، رسوم و میراثی است كه گذشتگانمان برای ما به ‌ارث گذاشته‌اند. گذشتگانمان برای این‌كه ریشه‌ آداب را از گزند بداندیشان در امان دارند، پوسته‌ و رویه‌اش را دگرگون كرده‌اند، چیزی بر آن افزوده یا از آن كاسته‌اند.

این پژوهشگر و مردم‌شناس یادآور شد: گذشتگان حتی نام بسیاری از آیین‌ها، افسانه‌ها، اسطوره‌ها و... را با توجه به زمان و مكان دگرگون كرده‌اند اما ریشه را پاس داشته‌اند، درست همانند كاری كه امروز ما می‌كنیم تا فرهنگ ایرانی همواره ایرانی بمانخبرگزاری كتاب ایران هموطن بخاطرحمایت ازكارگران وتولیدكنندگان ایرانی كالاهای كشورچین راتحریم نماییم 

 

پنج شنبه 1/11/1388 - 23:4
دانستنی های علمی
آیا می دانید كالاهای چینی بازارهای ایران رااشباح كرده آیا می دانیدبراثراین اشباح كارگاه های تولیدیمان تقریباًتعطیل شده است آیامی دانیدبراثرنفوذبی رویه كالاهای چینی به بازارهای ایران بسیاری ازگارگران ایرانی بیكارشده اندآیامی دانیداگرخریدكالاهای چینی راتحریم كنیم اقتصادمان بهتر می شودآیامی دانیداگرانتهای مطالب انجمنها ومطالب روزانه مان راباشعارزیرتزیین كنیم اثربخش خواهدبودهموطن بخاطرحمایت ازكارگران وتولیدكنندگان ایرانی كالاهای كشورچین راتحریم نماییم
پنج شنبه 1/11/1388 - 19:11
دانستنی های علمی

درشهرچه میگذرد

گرانی كاذ ب بیدادمیكندمسئولین چراچشمشان راروی هم گذاشته اند ستادمبارزه باگرانفروشی چرا برروی اجناس نظارت جدی نمی كندچراتولیدكنندگان بنكداران وفروشندگان مردم مستضعف رااینگونه زیرمنگنه قرارداده اندآیااین افرادخدارافراموش كرده انددرست است كه نظارتی نیست آیافكرمی كنندكه دست غضب الهی اینان رانمی گذاردبه حال خودشان زندگی كنندوازعقوبت الهی مصون یمانندآیاآه این مستضعفین آنان رابه خاك سیاه نمی نشاندچرانمی خواهندبه حق خودقانع باشندوخون مردم رادرشیشه نكنندمگركارخانجات هاكه فاكتور900تومانی را1500 صادرمكنندوقیمت خریدمصرف كننده روی قوطی تن ماهی 1700 تومان  می نویسند وبی محابابه بنكداراعلام میكنندكه مسئولیت درج قیمت راخودبعهده می گیرنند چراوجدان خودرابه خاطرفروش بالادرنظرنمی گیرنندوآیابه راستی بعضی ازتوزیع كنندگان كالاهای مایحتاج ضروری مردم وجدان هم دارندكه طبقه ضعیف جامعه رااین چنین زیرفشاركمر شكن قرارداده انددیروز22/10/1388 دربرنامه درشهرازطریق تلویزیون كانال5جمهوری اسلامی ایران خبرنگارباچندی بنكداران ومغازه داران اجناس مصرفی وخوراكی روزانه این مردم محروم گفتگوی تصویری انجام دادكه هربیننده ای رانگران ومضطرب می  كرد


حال به گفتگوی خبرنگارتصویری درشهر كه ازشبكه 5كانال جمهوری اسلامی درتاریخ یادشده گزارش نموده وملیونها ایرانی نظاره گراین واقعه چندش آوربودندنظرتان راجلب می كنم

خبرنگارازبنكدارسئوال می كندقیمت این تن ماهی  چقدراست بنكدار اظهارمی داردقیمت مصرف كننده1700 تومان روی جنس برچسب خورده است خبرنگارسئوال می كندشما باچنددرصدسوداجناس رابه مغازه دارمی فروشیدفروشنده جواب می دهدماباسه چهاردرصدسودقانع هستیم خبرنگارسئوال می كندازتولیدكننده اصلی چه قیمت این جنس رادریافت نموده ایدفروشنده می گویدبه قیمت900تومان این جنس 1700تومانی راتولیدكننده بافاكتور به ما فروخته است خبرنگارسئوال می كنداگرتعزیرات قیمت این جنس راازشما بخواهدچه توضیح می دهیدبنگدارمی گویدفاكتورتولیدكننده راارائه می دهیم واضافه می كندكه تولیدكننده به ماگفته است ما خودمان مسئولیت این گرانی راكه روی قوطی تن ماهی چاپ كرده ایم ودرفاكتورنوشته ایم جوابگومی شویم وشمانگران این موضوع نباشید

سپس خبرنگارباچندین سوپرماركت داروخواروبارفروش كه اجناس رابه مشتری می فروشندمصاحبه می كندوقیمت این نوع اجناس راجویامی شودچند نفرازفروشندگان سوپرداراظهارمی كنندماازبنكدارباتوجه به قیمت پاینی كه خریدكرده ایم جنس رامطابق برچسب روی قوطی عرضه می كنیم ولی تعدادی مغازه دارهااعلام می كنندمادرصدی بالاازقیمت نصب شده روی اجناس  راارزان تربه مصرف كننده عرضه میكنیم درواقع كاسب جنسی كه 900تومان خریده ومیبایست 1000تومان به مصرف كننده عرضه كندبه قیمت 1700تومان به فروش می رساندوازیك موردخرید900تومان 800تومان سودنصیب خودمی كندوباترفندفاكتوری كه باقدرت تولیدكننده دردست بنكدارقرارداده واوفاكتوربرای خورده فروش صادرنموده كارخودشان رانزدبازرسان درصورت مراجعه قانونی جلوه می دهندونفع سرشارنصیب خورده فروش می گردددراینجاخریدارازهمه جابی خبربااطمینان وساده لوحی اجناس خودراازتوجه به اینكه جنس برچسب قیمت دارداعتراضی نمی كنند دراین موقع خبرنگارقیمت بنكداررابه خواروبارفروش اعلام می كندكه قیمت واقعی این جنس1700تومانی 900تومان است فروشنده می گویدماهم ازاین قضایامطلع هستم اماموقع خریدازبنكدارازوی باتوجه به ارزان خریدن فاكتورغیرواقعی دریافت می كنیم وبه قیمت برچسب ازطرف تولیدكننده به مصرف كننده عرضه می كنیم

خبرنگارسئوال می كندچرا اینگونه بی ضابطه وگران این اجناس به دست خریداران می رسدفروشنده اعلام می كندچون كنترل ونظارتی انچام نمی شودواضافه می كندكه شمااولین كسی هستیدكه چنین سئوالاتی رامطرح می كنید

سپس خبرنگاركانل 5سیمابه شورای نظارت براجناس مصرفی مردم می رودوازمسئول آن سازمان سئوال می كندعلت این بی حساب كتابی چیست وایشان به این پاسخ بسنده می كنندكه بلاخره به سراغ گران فروشان خواهیم رفت وباآنان برخوردخواهیم نمود

سئوال اینجاست كه تابه كی ملت ایران بایدشاهداین بی عدالتی هاباشندآیامحرومین جامعه ازكارمندگرفته تاكارگرحقوق بگیرتاچه زمان بایدمنتظربمانندكه فرجی بشودوآیا كی وچه وقت سازمان نظارت برقیمتهااراده می كنندكه به این نابسامانیهاپایان دهندوآیااین سازمان توانایی این كارراداردكه بااین غول های اقتصادی به نبردبپردازدوآیااین هیولاهای سركش رامی شودمهاركرداینهاسئوالهایی است كه سالهاست محرومین نتوانسته اندازمسئولی جواب بگیرند

محمدعلی حاجیان24/10/1388

هموطن بخاطرحمایت ازكارگران وتولیدكنندگان ایرانی كالاهای كشورچین راتحریم نماییم


 

پنج شنبه 24/10/1388 - 20:17
دعا و زیارت
امروز7/8/88است امشب وفرداشوری فراترازوصف شیعیان جهان به ویژه ایرانیان برپامی کنندچه زیباست دراین چنین ایامی برآستان شریفش به نظاره بنشینیم وهل هله مشتاقان رابه جان دل بشنویم این ایام فرخنده برشماملت ایران وبرشیعیان جهان مبارک باد


دكتر احمد مهدوی دامغانی:
چندی پیش، به مناسبتی مطلبی در روزنامه اطلاعات درج شده بود و ذکری از آستان ملائک پاسبان اعلی‌حضرت اقدس علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه، و داستان ضامن آهو در مجلسی مورد گفت‌وگو بود. دوست دانشمند عزیزی به بنده گفت: فلانی! من هر قدر هم که می‌خواهم صحت این «داستان مبتذل» ضامن آهو را به خود بقبولانم نمی‌توانم و عقلم نمی‌پذیرد که این داستان آن چنان که شنیده و خوانده‌ام عقلاً یا وقوعاً ممکن باشد، گو این که اساساً این داستان را در هیچ کتاب معتبر و مأخذ قابل مستندی هم ندیده‌ام؛ و چون تو را یک طلبه غیرمتعصبی می‌دانم، این است که خواهش می‌کنم نظرت را در این باره بگویی و اگر تو هم مثل من به این داستان باورنکردنی اعتقادی نداری، چه بهتر که از این جا، یکی دو خطی با هم به روزنامه اطلاعات بنویسیم و از مسؤولان آن روزنامه درخواست کنیم که از استعمال این القاب و عناوین عامیانه، و بی‌معنی و غیرمستند که تازه بر فرض صحت هم چیزی بر عظمت مقام امام علیه‌السلام و جلال و کرامت آن بزرگوار نمی‌افزاید، احتراز کند.


گفتم: راست است؛ زیرا اعتقادی که شیعه واقعی به ائمه طاهرین خود دارد، فوق این امور و بالاتر از صحت و سقم این مسائل است؛ چو شیعه می‌گوید و می‌خواند که «وأمن من لجأ الیکم» (جمله ای از زیارت معروف به جامعه کبیره که ظاهرا انشای حضرت هادی علیه السلام است).
باری، از آن دوست عزیز پرسیدم: داستان ضامن آهویی که شما آن را عقلاً و وقوعاً محال می‌شمارید کدام است و چگونه داستانی است؟
با نگاه تعجب‌آمیزی گفت: فلانی! آیا مرا دست می‌اندازی یا واقعاً تو که هم بچه آخوند هستی و هم خراسانی، از کم و کیف این داستان بی‌خبری؟
گفتم: نه دوست عزیز! تو را دست نمی‌اندازم و از کم و کیف داستان هم باخبرم؛ ولی دوست دارم داستان را از زبان تو هم بشنوم.
گفت: از مجموع آنچه در بچگی از بزرگترها شنیده و بعداً هم آن را به شعر عامیانه و به صورت جزوه کوچکی، چاپ سنگی شده‌ای خوانده‌ام، آنچه به یادم مانده، این است:
صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‌کند و آهو شکارچی را مسافت معتنابهی به دنبال خود می‌دواند و عاقبت خود را به دامن حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام که اتفاقاً در آن حوالی تشریف‌فرما بوده است، می‌اندازد. صیاد که می‌رود آهو را بگیرد، با ممانعت حضرت رضا علیه السلام مواجه می‌شود. ولی چون آهو را صید و حق شرعی خود می‌داند، در مطالبه و استرداد آهو مبالغه و پافشاری می‌کند. امام حاضر می‌شود مبلغی بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا او آهو را آزاد کند. شکارچی نمی‌پذیرد و به عرض می‌رساند: الا و بالله، من همین آهو را که حق خودم است، می‌خواهم و لاغیر ... و آن وقت آهو به زبان می‌آید و سخن گفتن آغاز می‌کند و به عرض امام می‌رساند که من دو بچه شیری دارم که گرسنه‌اند و چشم به‌راه‌اند که بروم و شیرشان بدهم و سیرشان کنم. علت فرارم هم همین است و حالا شما ضمانت مرا نزد این ظالم بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شوم...
حضرت رضا علیه السلام هم ضمانت آهو را نزد شکارچی می‌فرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار می‌دهد. آهو می‌رود و به‌سرعت باز می‌گردد و خود را تسلیم شکارچی می‌کند. شکارچی که این وفای به عهد را می‌بیند، منقلب می‌گردد و آن گاه متوجه می‌شود که گروگان او، حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه است. بدیهی است فوراً آهو را آزاد می‌کند و خود را به دست و پای حضرت می‌اندازد و عذر می‌خواهد و پوزش می‌طلبد. حضرت نیز مبلغ معتنابهی به او مرحمت می‌فرماید و به‌علاوه، تعهد شفاعت او را در قیامت نزد جدش می‌کند و صیاد را خوشدل روانه می‌سازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت می‌داند اجازه مرخصی می‌طلبد و به سراغ لانه و بچگان خود می‌دود...
به آن دوست عزیز هموطن گفتم: داستان واقعی ضامن آهو که من آن را می‌دانم بیش از هزار و شصت سال سابقه تاریخی دارد، و در کتب معتبر و مستند هم ثبت و ضبط شده و کاملا هم موجه و معقول است و به‌کلی با آنچه تو می‌گویی ومن هم به همین ترتیب آن را شنیده و خوانده‌ام، مغایر است. گمان نزدیک به یقین دارم که منشأ ملقب ساختن مولای ما، حضرت رضا صلوات الله علیه به ضامن آهو، همین داستان موجه و معقول و مسلم و مستندی است که آن را برای تو خواهم گفت. مضافاً بر آن که ناقلان و راویان این داستان نیز حایز آن چنان مقام مذهبی و ملی و علمی شامخی هستند که جای هیچ تردید در صحت، و مجال هیچ گونه شبهه‌ای در اصالت آن باقی نمی‌ماند.
مخاطب که بر شنیدن داستان صحیح و واقعی و موجه و مستند ضامن آهو سخت مشتاق شده بود، از من خواست که فوراً داستان را برای او بازگو کنم و مدرک و سند آن را هم به او نشان دهم. گفتم: به دیده منت دارم، النهایه، چون الآن کتاب مستند را در دسترس ندارم، نقل داستان و ارائه سند آن را به فردا موکول می‌کنیم و او هم پذیرفت.
خوشبختانه، و از حسن اتفاق، آن که در جمله کتب معدودی که این بنده در این سفر با خود آورده است، یکی هم کتاب شریف نفیس مستطاب «عیون اخبار الرضا» تألیف منیف شیخ اجل امجد اعظم، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، معروف و ملقب به صدوق رضوان الله تعالی علیه است. ایشان یک کتاب از مجموع چهار کتاب اساسی و اصولی حدیث و فقه شیعه یعنی «من لایحضره الفقیه» را تألیف کرده و در محل معروفی به نام نامی خودش در سر راه تهران به شهر ری مدفون است؛ مکانت والا و مقام معلای آن بزرگوار در نزد شیعه معلوم و مشهور است.
فردای آن روز این کتاب مستطاب را با خود نزد آن هموطن بردم و داستان را از روی کتاب برای اوخواندم. او بسیار خشنود شد و دانست که داستان واقعی ضامن آهو، چیزی غیر از آنی است که در ذهن اوست؛ و بنده چون گمان می برم هنوز بسیاری هستند که از بن داستان بی خبرند، بی فایده ندانستم که آن را عیناً برای درج در این کتاب بنگارم، خاصه آن که موضوعاً نیز با مبنا و موضوع این کتاب بی تناسب نیست.
البته خوانندگان فاضل و گرامی استحضار دارند که شیخ صدوق قدس سره، این کتاب را جهت اتحاف و اهدا به وزیر جلیل و بزرگوار ایرانی یعنی صاحب اسماعیل بن عباد طالقانی (متوفی در سال 385هجری) که خود یکی از بزرگ‌ترین ادبا و شعرا و متکلمین و ناقدین ادب در قرن چهارم است، تألیف فرموده و این کتاب شریف، علاوه بر احتوایش بر اخبار مربوط به حضرت رضا علیه السلام از لحاظ ادبی و تاریخ نیز مرجع معتبر و مستندی به شمار می‌رود.
شیخ (ره) در این کتاب همچنان که از بسیاری ثقات مشایخ روات و محدثین رضوان الله علیهم اجمعین (که ذکر اسامی شریف آنها خود رساله مفصلی خواهد شد) نقل و روایت می کند از بسیاری از ادبا و شعرا و مورخین به نام نیز، چون ابراهیم بن عباس صولی و محمد بن یحیی صولی و مبرد و ابن قتیبه و عمرو بن عبید و دعبل و ابی نواس و ابی جعفر عتبی و برخی افراد خاندان نوبختی و دیگران به‌واسطه یا بی‌واسطه نیز نقل و روایت می‌فرماید.
شیخ (ره) که به مناسبت اقامتش در ری اختصاص و ارتباط کاملی با رکن الدوله دیلمی داشته است، در رجب سال 352 هجری (1044سال پیش از این) از رکن الدوله جهت تشرف به خراسان و زیارت مرقد منور مطهر حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه اجازه می‌گیرد. امیر سعید رکن الدوله نیز ضمن التماس دعا و زیارت نیابی، با این درخواست موافقت می‌کند و شیخ (ره) روانه خراسان می‌شود و چند ماهی در آن صفحات و خصوصاً در نیشابور و طوس اقامت می‌فرماید.
این که عرض کردم رکن الدوله از شیخ (ره) التماس دعا و تقاضای زیارت نیابی می‌کند، به تصریح خود شیخ است. ظاهراً همواره زمامداران بزرگوار شیعه ایران، قلباً توجه خاصی به حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء داشته و خود را از مدد آن حضرت مستمد می‌دانسته‌اند؛ لذا بد نیست که عین عبارت خود شیخ را برای شما نقل کنم:
قال مصنف هذا الکتاب، لما استأذنت الامیر السعید رکن الدوله فی زیارة مشهد الرضا علیه السلام واذن لی فی ذلک فی رجب سنة اثنین وخمسین وثلاث ماة، فلما انقلبت عنه ردّنی. فقال لی: هذا مشهد مبارک قد زُرته وسألتُ الله تعالی حوائج کانت فی نفسی فقضاها لی فلا تقصر فی الدعا لی هناک و الزیارة عنی فان الدعاء فیه مستجاب، فضمنت له ذلک ووفیت به، فلما عُدت من المشهد علی ساکنه التحیة والسلام ودخلت الیه قال لی: هل دعوت لنا وزرت عنا؟ فقلتُ نعم، فقال لی قد احسنت قد صح لی ان الدعاء فی ذلک المشهد مستجاب (صفحه 381).
مصنف این کتاب چنین گوید که چون از امیر سعید رکن الدوله دیلمی برای زیارت مشهد امام رضا علیه السلام اجازه خواستم و او نیز اجازه فرمود و این در ماه رجب سال 352 بود. همین که از پیشگاهش برگشتم که بروم، دوباره مرا بازگردانید و فرمود: این فرخنده زیارتگاهی است که من نیز آن را زیارت کرده‌ام و از خداوند تعالی نیازها و آرزوهایی که در دل داشتم مسئلت کرده‌ام و خداوند همه آن را برآورد! بنابراین، در آنجا برای من در دعا و زیارت نیابی، کوتاهی مکن.
من هم دعا و زیارت جهت او را بر عهده گرفتم و به عهده خود نیز وفا کردم. وقتی که از مشهد که بر ساکنش درود و آفرین باد، بازگشتم و بر رکن الدوله وارد شدم، فرمود: آیا برای ما دعا، و از طرف ما زیارت کردی؟ گفتم: بلی! فرمود: کار بسیار خوبی کردی پیش من ثابت و نزد من درست است که دعا در آن مشهد مستجاب است.
باری، برگردیم به داستان ضامن آهو که شیخ آن را در همین کتاب، و به مناسبت همین سفر نقل می‌نماید. شاید قبلاً ذکر این نکته بی‌فایده نباشد که در خلال کتاب «عیون» چند بار که شیخ حدیث یا مطلبی را نقل فرموده که خود صددرصد اعتقادی به صحت روایت یا وثوقی به سلامت سند آن یا اطمینانی به ثقه بودن راوی آن نداشته است (ولو آن که آن را از مشاهیر هم نقل فرموده باشد) بی‌اعتمادی خود را به آن مطلب تصریح می‌فرماید. (از جمله در صفحه 350 که می‌فرماید: قال مصنف هذا الکتاب، روی هذا الحدیث بریئی من عهدة صحته؛ یا در صفحه 192: کان شیخنا محمد بن الحسن بن احمد بن الولید رضی الله عنه سیئی الرأی فی محمد بن عبد الله المسمعی راوی هذا الحدیث وانما اخرجت هذا الخبر فی هذا الکتاب لانه کان فی کتاب الرحمه وقد قرأته علیه فلم ینکره و رواه الی).
و اینک ابتدا اصل داستان را با حذف اسانید و روات آن به عرض خوانندگان می‌رساند سپس سند و روات حکایت را بازگو می‌کند که خوانندگان ملاحظه بفرمایند چه بزرگوار کسانی این داستان را نقل کرده و به صحت آن گواهی داده و یا به‌اصطلاح روزنامه‌نویس‌ها خود قهرمان آن داستان بوده‌اند تا بدانجا که این روایت صددرصد مورد قبول شیخ صدوق (ره) قرار گرفته و ادنی شبهه در صحت آن به خاطر شریفش خطور نکرده است:
... فلما کان یوم الخمیس استأذنته فی زیارة الرضا (علیه السلام) فقال: اسمع منی ما احدثک به فی امر هذا المشهد: کنت فی ایام شبابی اَتعصب علی اهل هذا المشهد واَتعرض الزوار فی الطریق واَسلُب ثیابهم ونفقاتهم ومرقّعاتهم، فخرجت متصیداً ذات یوم و اَرسلت فهداً علی غزال، فمازال یتبعه حتی التجأ الی حایط المشهد فوقف الغزال ووقف الفهد مقابله لایدنو منه فجهدنا کل الجهد بالفهد ان یدنو منه فلم ینبعث و کان متی فارق الغزال موضعه یتبعه الفهد فاذا التجأ الی الحائط رجع عنه فدخل الغزال جحراً فی حائط المشهد فدخلتُ الرباط وقلت لابی النصر المقری این الغزال الذی دخل هیهنا الان، فقال لم أره فدخلتُ المکان الذی دخله فرأیت بعر الغزال وأثر البول ولم أر الغزال وفقدته، فنذرت الله تعالی ان لا آذی الزوار بعد ذلک و لا اتعرض لهم الا بسبیل الخیر و کنت متی ما دهمنی أمر فزعت الی هذا المشهد فزرته وسألت الله تعالی فیه حاجتی فیقضیها لی ولقد سألت الله تعالی ان یرزقنی ولداً ذکراً فرزقنی ابناً حتی اذا بلغ وقتل عدت الی مکانی من المشهد وسألت الله تعالی ان یرزقنی ولداً ذکراً فرزقنی ابناً آخر ولم أسأل الله تعالی هناک حاجة الا قضاها لی فهذا ماظهر لی من برکة هذا المشهد علی ساکنه السلام. (صفحه 386).
چون روز پنجشنبه برای زیارت رضا علیه‌السلام از او اجازه خواستم. گفت بشنو که درباره این مشهد ( یعنی این محل شهادت) با تو چه می‌گویم. در روزگار جوانی، نظر خوشی به طرفداران این مشهد نداشتم و در راه، معترض زائران می‌شدم و لباس‌ها و خرجی و نامه‌ها وحواله‌هایشان را به‌ستیزه می‌ستاندم. روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوز همچنان به دنبال آهو می‌دوید تا به‌ناچار، آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد. یوز هم رو به رویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی‌شد.
هر چه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز نمی‌جست و از جای خود تکان نمی‌خورد؛ ولی هر وقت که آهو از جای خود (کنار دیوار) دور می‌شد، یوز هم او را دنبال می‌کرد. اما همین که به دیوار پناه می‌برد، یوز باز می گشت تا آن که آهو به سوراخ لانه‌مانندی در دیوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط [معنای اصلی آن جای نگهداری اسب برای مبارزه با دشمنان و مرزداری از حدود و ثغور مسلمانان است، و بعداً به معانی مختلفی از جمله کاروانسرا، خانقاه صوفیه، نقل شده است.] (تعبیر جالبی از مزار حضرت رضا در آن عصر) شدم، و از ابی نصر مقری (که لابد قاری راتب قبر مطهر حضرت یا دیگر مقابر اطراف قبر و داخل رباط بوده است) پرسیدم: آهویی که هم الان وارد رباط شد کو؟ گفت: ندیدمش.
آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود درآمدم و پشگل‌های آهو و رد پیشابش [ادرار] را دیدم، ولی خود آهو را ندیدم. پس با خدای تعالی پیمان بستم که از آن پس زائران را نیازارم و جز از راه خوبی و خوشی با آنان در نیابم. از آن پس، هر گاه که کار دشواری به من روی می‌آورد، وگرفتاری‌ای پیدا می‌کردم، بدین مشهد روی و پناه می‌آوردم، و آن را زیارت و از خدای تعالی در آن جا حاجت خویش را مسئلت می‌کردم و خداوند نیاز مرا بر می‌آورد، ومن از خدا خواستم که پسری به من عنایت فرماید. خدا پسری به من مرحمت فرمود، و چون آن پسربچه به حد بلوغ رسید، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچ گاه از خدای تبارک و تعالی در آن جا حاجتی نخواستم مگر آن که حق تعالی آن حاجت را برآورد و این چیزی است از جمله برکات این مشهد سلام الله علی ساکنه که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد.
حال ملاحظه بفرمایید که شیخ (ره) این داستان را از که روایت می کند و این واقعه برای که روی داده است و ناقل آن کیست؟
گوینده اصلی داستان که خود همان شکارچی بوده است، ایرانی پاک‌نهاد و آریایی نژاد و امیر دلیر و بزرگوار و نجیب و آزاده خراسانی خراسان، یعنی ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، معروف و مشهور و گردآورنده «شاهنامه ابومنصوری» است که او خود داستانش را برای حاکم رازی مصاحب و رازدار و مرد مورد اطمینان ابوجعفر عتبی، وزیر نامدار سامانیان – در هنگامی که حاکم به رسالت و جهت تقدیم پیامی از طرف عتبی به ابومنصور محمد بن عبد الرزاق طوسی لابد به نیشابور رفته و در آن جا بوده است- حکایت کرده و حاکم هم آن را برای ثقه جلیل‌القدر ابوالفضل محمد بن احمد بن اسماعیل السلیطی که از اجله مشایخ روایت صدوق است، روایت کرده و صدوق هم روایت را از شیخ خود سلیطی نقل می‌فرماید و اینک عین عبارت صدوق مشتمل بر اسانید روایت و مقدمه حکایت را نقل می‌کند:
حدّثنا ابوالفضل محمد بن احمد بن اسمعیل السلیطی (رض) قال سمعتُ الحاکم الرازی صاحب ابی جعفر العتبی یقول: بعثنی ابوجعفر العتبی رسولا الی ابی منصور بن عبد الرزاق، فلما کان یوم الخمیس ... الخ؛ که بقیه را قبلاً به عرض خوانندگان گرامی رسانید. (عیون اخبار الرضا، باب 73، ذکر ما ظهر للناس فی وقتنا من برکة هذا المشهد و استجابة الدعاء فیه).
به هر صورت، ظاهراً اصل داستان و روایتی که سبب ملقب ساختن حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه به «ضامن آهو» شده است، باید همین داستان باشد، و لا غیر؛ و به قراری که ملاحظه فرمودید، داستان کاملاً واقعی و موجه و معمولی به نظر می‌رسد.
و اینک می‌پردازد به بیان مقصد دیگری که از نوشتن این سطور دارد و لذا به مصداق الکلام یجر الکلام و به اصطلاح اهل منبر به مطلب مهم و اساسی دیگری نیز گریزی می‌زند و آن این است که حال که ذکر خیر و نام عزیز این ایرانی شریف نجیب بزرگوار والاتبار یعنی ابومنصور محمد بن عبد الرزاق طوسی به میان آمد، و از آن جا که متأسفانه اطلاع زیادی از حال او در دست نیست و سوای مأخذ تاریخی که مرحوم مبرور علامه قزوینی طاب ثراه در پاورقی مقاله نفیس خود تحت عنوان «مقدمه شاهنامه ابومنصوری» ذکر فرموده است، و تحقیقات حضرت استاد محیط طباطبایی و دو سه مورد مشابه دیگر، نامی از این آزاده‌مرد نژاده، به چشم نمی‌خورد؛ او که از اولین کسانی بوده که به سائقه وطن‌دوستی و عرق ملیت (و در صورت ثبوت تشیع او شاید بتوان گفت تا اندازه‌ای هم به سبب تشیعیش و بغضاً لبنی العباس) همت والای خود را بر گردآوری شاهنامه ایران و نشر مآثر و احیای آثار نیاکان مصروف داشته است، بد نیست که مزید اطلاعی را که از این مرد بزرگ در همین کتاب مستطاب عیون مذکور است نیز به عرض خوانندگان فاضل برساند، باشد که به‌اصطلاح سرنخ تازه‌ای به دست محققان و فردوسی‌شناسان داده شود تا جهت معرفی بیشتر او و معرفت کامل به حال و طرز تفکرش در این گونه از کتب و مراجع نیز تفحص و تصحفی بفرمایند.
شیخ اجل صدوق (ره) در همان باب 73 مذکور و پیش از نقل داستان آهو،‌ حكایت دیگری از این بزرگمرد روایت می‌فرماید كه در ذكر داستان آهو نیز به آن به نحو دیگری المام فرموده است، بدین شرح:
حدثنا ابوطالب الحسین بن عبد الله بن بنان الطائی قال سمعتُ ابامنصور محمد بن عبدالرزاق یقول للحكم بطوس المعروف بالبیوری هل لك ولدٌ فقال لا فقال له ابومنصور لم لا تقصد مشهد الرضا علیه السلام و تدعو الله عنده حتی یرزقك ولداً؟
فانّی سالت الله تعالی هناك فی حوائج فقضیت لی قال الحاكم فقصدتُ المشهد علی ساكنه السلام و دعوتُ الله عزوجل عند الرضا علیه السلام ان یرزقنی ولداً فرزقنی الله ولداً ذكراً فجئتُ الی ابی منصور بن عبد الرزاق واخبرتُه باستجابته الله تعالی فی هذا المشهد فوهب لی و اعطانی و اكرمتی علی ذلك (صفحه 380)
شیخ می‌فرماید: ابوطالب حسین بن عبد الله بن بنان طایی برایم حدیث كرد و گفت كه از ابومنصور بن عبد الرزاق شنیدم كه به حاكم طوسی كه به بیوردی معروف بود، می گفت: آیا فرزندی داری؟
بیوردی گفت: نه ...
ابومنصور به او گفت: چرا روی به مشهد رضا علیه السلام نمی‌آوری تا در كنار آن مزار، از خداوند به دعا بخواهی كه به تو فرزندی عطا فرماید؟ زیرا كه من خود در آنجا،‌ از خدا نیازمندی‌ها و حاجت‌هایی را مسئلت كردم كه همه آن برایم آورده شد.
سپس حاكم (بیوردی) به من (ابوطالب طائی) گفت: قصد زیارت آن مشهد را كه بر ساكنش درود باد كردم و در مزار رضا علیه السلام به دعا از خدای عز وجل درخواست كردم كه به من فرزندی عنایت كند و خداوند فرزند ذكوری به من مرحمت فرمود من نزد ابی منصور بن عبد الرزاق آمدم و از این كه خدای تعالی دعای مرا در این مشهد مستجاب فرموده است او را با خبر كردم. ابومنصور مرا بخششی فرمود و عطایی داد و بدین سبب بر من اكرام و احترام كرد.
به طوری كه ملاحظه می‌فرمایید، نشانه‌های جوانمردی و فتوت و صداقت و ایمان راستین،‌ از همین چند سطر در رفتار و گفتار و پندار محمد بن عبد الرزاق طوسی آشكار است، و بنده امیدوار است كه فضلای خوانندگان، ان شاء الله بتوانند به اخبار و اطلاعات دیگری از این ایرانی بزرگوار و خراسانی نامدار در كتب مشابه دست یابند.

والحمد الله اولاً و آخراً وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین .

منبع :

( چهار مقاله، احمد مهدوی دامغانی، تهران، نشر بین الملل، 1385)

پنج شنبه 7/8/1388 - 13:53
دانستنی های علمی
 دو دانشمند                                   

در شهر باستانی " اندیشه " دو دانشمند زندگی می كردند. این دو سخت از هم بدشان می آمد و همیشه عقاید و نظرات یكدیگر را مسخره می كردند . اولی كافر بود و دومی مومن.

یك روز این دو دانشمند برحسب اتفاق در میدان بزرگ شهر به هم برخوردند و در حضور طرفدارانشان با هم به بحث و مجادله در اینكه خدا هست یا نیست ، پرداختند و بعد از چند ساعت جدال و مباحثه از هم جدا شده و به راه خود رفتند.

شب همانروز مرد كافر به معبد رفت و در برابر محراب زانو زد و به درگاه خدا از گناهان گذشته خود استغفار كرد و مومن شد.

و از آن طرف در همان ساعت مرد مومن كتا بهای مقدسش را برداشت و در وسط میدان بزرگ شهر آتش زد و  كافر شد.    

 تو دو تن هستی: یكی بیدار در ظلمت و دیگری خفته در نور.

 ریشه گلی است بی اعتنا به شهرت و آوازه.

 خدا اندیشید و اندیشه اولش فرشته ای بود . وخدا سخن گفت و نخستین كلمه اش انسانی بود

 عقل حكم می كند كه آدم چلاق عصایش را بر سر دشمنش خرد نكند.

 مردی كه از خطاهای كوچك زن نمی گذرد هرگز از فضائل بزرگ او بهره مند نمی شود

اگر یك وجب از تعصب نسبت به نژاد،میهن و خودت  فاصله بگیری ،خداگونه می شوی.

فكر انسان قوانین سا خته دست بشر را رعایت می كند ،اما روحش نه.

یك بار به زندگی گفتم :  دوست دارم صدای مرگ را به گوش بشنوم،زندگی كمی صدایش را بلندتر كرد و گفت:هم اینك تو صدای مرگ را می شنوی.

دیشب فلاسفه را دیدم كه سر های  خویش در سبد نهاده در میدان های شهر می گشتند و با صدای بلند فریاد می زدند:حكمت داریم حكمت!حكمت فروشی! فلاسفه بیچاره!سرهایشان را می فروشند تا دلهایشان را سیر كنند!

 لاك پشتها،راهها را بهتر از خرگوشها می شناسند.

دیروز گمانم این بود كه ذره ای هستم لرزان و سر گردان كه بی هیچ  نظمی در دایره هستی در نوسان است

جز به اندازه شناختی كه ازدیگران داری نمی توانی درباره آنها قضاوت كنی ،و تو چه شناخت حقیری داری !

و امروز به یقین در یافته ام كه من دایره ای هستم با تمام متعلقاتش با ذراتی منظم در من می گردد

هرگز در پاسخ ،عاجزانه در نمانده ام مگر در برابر كسی كه از من پرسید تو كیستی؟

آن هنگام كه روحم عا شق جسمم شد و ازدواج این دو سر گرفت من بار دیگر به دنیا آمدم

برای كسی كه از پنجره های كهكشان می نگرد فضای میان آفتاب و خا ك چندان فضای گسترده ای نیست

مروارید معبدی است كه با رنج و درد،گرد دانه ای شن بنا شده است.پس كدام شوق نهائی پیكر های ما را بنا كرد و ما در كنار دانه های چه چیز بنا شدیم؟

چگونه به عدالت هستی ایمان نداشته باشم حال آنكه می دانم رویای آنان كه بر بالش پر می خوابند زیباتر از رویای آن كسان نیست كه شبا هنگام به خشتی نا هموار سر وا می نهد؟

 بارالها مرا شیر كن پیش از آنكه خرگوش را طعمه من كنی.

 هفت بار روح خویش را تحقیر و تمسخرگرفتم

بار اول-آن هنگام كه دیدم برای بلند شدن تظاهر به افتادگی می كند.

بار دوم-هنگامی كه دیدم پیش لنگها،لنگ لنگان راه می رود.

بار سوم-آن هنگام كه بین سهل و دشوار مخیر شد و سهل را برگزید.

بار چهارم-آن هنگام كه گناهی مرتكب شد و برای تسلیت و تسكین خویش گفت:دیگران نیز مرتكب گناه می شوند.

بار پنجم-آنچه را كه برایش آمده بود حمل بر ناتوانی خویش كرد اما صبربر آن پیشامد را به توانائی خویش نسبت داد.

بار ششم-آن هنگام كه چهره ای زشت را تحقیر كرد،حال آنكه آن چهره زشت به تحقیق نقابهای خودش بود.

وهفتمین بار-وقتی كه زبان به ترنم مدح و ثنا گماشت و آن را فضیلتی انگاشت

گرگ مهمان نواز به بره ای مسكین گفت:آیا مایلید برای دیدوبازدید به خانه ما تشریف بیاورید؟

 و بره جواب داد :واقعا" قبول این دعوت افتخار بزرگی بود اگر خانه شما در معده شما قرار نداشت.

 خداوندا !من دشمنی ندارم ،ولی اگر امر بر این دائر است كه ناگزیر دشمنی داشته باشم ،بارالها نیروی دشمنم را برابرنیروی من قرار ده تا اینكه پیروزی تنها از آن حق باشد

  چه كور است آنكه از جیبش به تو می بخشد تا از قلبت باز ستاند

وقتی پشت به آفتاب می كنی چیزی جز سایه خودت نمی بینی .

 با مرداب از دریا گفتم ،پنداشت خیال پردازی گزافه گویم . با دریا از مرداب سخن گفتم گمان برد تهمت زنی بد زبان هستم .

 سكوت حسود پر سر و صداست.

 مسافری دریا نوردم و هر بامداد در قلمرو روح خویش به كشف قاره ای جدید نائل می شوم.

 به من می گویند: اگر خودت را بشناسی همه انسانها را شناخته ای .ومن می گویم:فقط روزی می توانم خودم را بشناسم كه همه انسانها را شناخته باشم.

جز آنها كه دلی مالامال از رمز و راز دارند،كسی از رمزو راز دل ما در نمی آورد.

 خاطره شادمانیهای دیروزما ،تلخترین غمی است كه امروز داریم.

 ایمان واحه ای سبز و خرم در صحرای دل است كه قافله های فكر و اندیشه به آن نمی رسند.

 شاید كسی را كه با او خندیده ای فرامش كنی ،اما هرگز كسی را كه با او گریسته ای از یاد نخواهی برد.

دانه ای بكار،زمین ترا شاخه گلی خواهد داد.آرزوهایت را در آسمان ترانه وار بخوان ،آسمان دلخواهت را به تو خواهد بخشید.

افكاری را كه با حرف زندانی كرده ای باید با عمل آزاد كنی.

دو گروه قوانین بشری را می شكنند:دیوانگان و نوابغ.و این دو گروه نزدیكترین مردم به قلب خدا هستند.

                                                                                                                         گزیده آثار : جبران خلیل جبران    

                                

دوشنبه 4/8/1388 - 13:20
اخبار
  برای بازگرداندن سایز عکس کلیک کنید


سایت خبری ایران: یکی از معدود قبایل بومی بازمانده در آمریکای جنوبی از طریق هواپیما شناسایی شد؛ خدمه هواپیما موفق به عکس برداری از افراد این قبیله شدند.

به گزارش سرویس علم و تکنولوژی سایت خبری ایران به نقل از بی بی سیاین افراد که ظاهری به شکل آدمهای نخستین دارند، بین درختان جنگل و جایی نزدیک به پرو و برزیل بی سر و صدا در حال زندگی هستند.


در همین رابطه برخی مسئولین برزیلی اعلام کردند: اقدام به عکس برداری از این قبیله کردند تا به همگان اثبات کنند چنین انسانهایی هنوز وجود دارند تا در نهایت بتوانند از محل زندگی و خود آنها محافظت کنند.


این تصاویر عده ای از افراد قبیله را در حالی که در دستانشان تیر و کمان و نیزه گرفته اندنشان می دهد که گاها بسوی هواپیما تیری نیز پرتاب می کنند.


به گفته گروه باز زیستی بین الملل، در حال حاضر بیش از نیمی از قبایل ناشناخته جهان در برزیل یا پرو زندگی می کنند.


در همین رابطه، "استفن کوری" مدیر گروه حمایت کننده از مردم قبایل در سراسر جهان گفت: " اگر از زمینهای این افراد محافظت به عمل نیاید بزودی نسلشان منقرض خواهد شد."


این عکسهای با ارزش، از یکی از دوردست ترین مناطق جنگلی آمازون واقع در نزدیکی برزیل گرفته شده است.


در این عکسها تصاویرانسانهایی با پوشش و ظاهری کاملا نخستین وجود دارند که در کنار کلبه های ساخته شده از کاه و علف در وسط درختان جنگل در حالی که با تعجب و ترس به هواپیما نظاره می کنند، سعی در دور کردن آن از طریق پرتاب نیزه و تیر دارند.


گروه عکاس هدف از انجام چنین کاری را اینگونه اعلام کردند: ما فقط خواستیم به همه ثابت کنیم که آنها آنجا هستند، نشان دهیم که آنها وجود دارند و ...
دوشنبه 4/8/1388 - 12:34
دنیای گیاهان و حیوانات

رودخانه ووری (Wouri) با طول بیش از 200 کیلومتر در کشور کامرون ،زیستگاه بزرگترین قورباغه دنیا است .

گولیات (Conraua goliath) ۳۰ تا 70Cm طول و وزنی بین 3 -7 کیلو دارد. با توجه به اینکه حاشیه ووری تنها زیستگاه این جانور است ، جمعیت این دوزیست بسیار محدود است . قورباغه غول پیکر با جهش های که تا 3 متر می رسد می تواند سریعا خود را از خطر دور کرده و به محیط امن رودخانه پناه ببرد ؛ اما نکته مهم این است که گولیات بیش از 2 یا 3 جهش نمی تواند انجام دهد و پس از آن سریعا خسته شده و اگر دورتر از حاشیه رودخانه قرار گرفته باشد به راحتی شکار اهالی بومی این منطقه می شود که از گوشت این صید آسان به عنوان یکی از منابع غذایی خود استفاده می کنند .



گولیات در بین ماه های تیر و مرداد جفت گیری می کند و تخمهای ژلاتینی خود را به صورت توده ای در کف رودخانه به گیاهان آبزی متصل می کند . تخمها پس از 85 تا 90 روز تبدیل به لارو ( تدپول) می شوند . جالب اینجاست که علی رغم جثه بسیار بزرگ گولیات ، تخم و لارو این دوزیست ، اندازه ای بزرگتر از دیگر گونه های قورباغه ندارد .

تغذیه لارو این قورباغه نیز در نوع خود بی نظیر است ؛ لارو گولیات تنها از یک زیرجنس از گونه ای گیاه آبزی به نام Dicraea warmingii Supsp. warmingii تغذیه می کند و بقای این جانور وابسته به این گیاه است .

گولیات سریعاً دست آموز می شود ، به همین جهت به عنوان حیوان خانگی نیز مورد توجه قرار می گیرد و به همین دلیل هر ساله تعدادی زیادی از این دوزیستان نادر به کلکسیونر ها و باغ وحشها فروخته می شود هر چند که گولیات در خارج از زیستگاه خود تولید مثل نمی کند .
گولیات در شرایط خطر و استرس خود را به مردن می زند ؛ این شیوه دفاعی شاید در برابر مارها موثر باشد اما در مقابل انسان کارایی ندارد! . در حال حاضر جمعیت گولیات بسیار کم بوده و در شرایط خطر و نزدیک به انقراض قرار گرفته است

 

 

11 تصویر کم نظیر در ادامه مطلب

 

يکشنبه 3/8/1388 - 23:37
دانستنی های علمی

يکشنبه 3/8/1388 - 23:25
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته