• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 639
تعداد نظرات : 863
زمان آخرین مطلب : 5373روز قبل
دعا و زیارت

مقالات

عدم پذیرش حکومت توسط امام

زمزمه های بسیاردرعصرامام صادق (علیه السلام) وحتی بعدهادرباره این مسأله بودكه چراامام صادق (علیه السلام) دربرابردستگاه ظلم وجورزمان قیام مسلحانه ندارد؟ 
وچرادرآن شرایط كه قدرتمندان وسرمداران انقلاب وقیامهای مسلحانه ازاودرخواست پذیرش حكومت كردندازقبول آن سرباززد؟
آیاكاراونوعی طفره رفتن ازسیاست ودوری ازخط سیاسی نبود؟
مگرجزاین است كه حضرات ائمه (علیهم السلام)رادعوی زمامداری است؟ مگرنه این بودكه حضرت علی (علیه السلام) بهمراهی حضرت فاطمه زهر(سلام الله علیها) وپاره ای ازاصحاب برای احقاق حق خویش تلاش می كرد؟
اگردرعصرامام سجاد (علیه السلام) آن شرایط فراهم نبود؟
اینك كه عصراقبال مردم به سوی خاندان پیامبراست وافرادی چون ابومسلم باآن قدرت شمشیرحكومت رابه اوعرصه می كنند چراپذیرای آن نمی باشد؟
این گونه سؤالات گاهی ازسوی دوستان مطرح می شد وزمانی هم ازسوی دشمنانش وحتی راحت طلبان كه میخواستند.
امام رادرگیرمسائلی كنندكه نجات ازآن بعدها برایش مشكل می شد.

صلاحیت برای حكومت

پیش ازهرچیز اعتراف كنیم كه امام صادق (علیه السلام) درعصرخوددررأس گروه علویون قرارداشت .وبرای امرامامت ،زعامت،مرجعیت دینی ودریك عبارت خلافت حضرت رسول الله (صلی الله علیه وآله) ازهمه سزاوارتروصالح تربود.
اوشایسته ترین فردبرای تصدی امرخلافت بودومردم داناوموثق می دانستند.
كه همه عناصرواسباب خلافت دراوجمع بودوهمه افرادحق اومی دانستند.
كه اوبه خلافت برسد. امابه هنگامی كه به اوپیشنهادمی كنندحكومت رادردست بگیردامام اینكاررانمی كند.
برخی می گویندمصلحت امت اسلامی این اقتضاراداشت .
كه اوزمام دین ودنیای اسلام رادردست بگیرد.
امابااین وضع چه شدكه امام پذیرای آن نبودامری است كه مادرباره آن درفصل بعدبحث خواهیم كرد.

دعوت ها

دعوتهاازاوبرای پذیرش حكومت بسیاربود.
اماامام پذیرای آن نبودومی اندیشیدكه درچنان جووشرایطی اگربه آدم سازی بپردازد.
برای اواصلح است.
بویژه كه دنیای اسلام وسیع وفرهنگ های بیگانه ومتعددی واردآن می شدند.
كه درتطابق خودنیازبه فردی خردمند چون امام داشتند .

نوع دعوت ها بسیارومهمترین آنهاعبارت بودنداز:
1-ازابوسلمه ،یاابومسلمه كه جایگاه عظیمی درعراق ومحبوبیت زاید الوصفی درنزدعباسیان داشت. اوازسرمداران مبلغان بود. وحتی اوخلافت رابه سفاح عرضه كردوازمردم برای اورأی گرفت.
بعدها چون ازعمق فكرعباسیان خبریافت ومتوجه حیله وتزویروبی دینی آنهاگردیدنامه ای به امام صادق (علیه السلام) نوشت وازاوخواستارپذیرش خلافت شد. اودرنامه خودبه امام متذكرشدكه 70هزارشمشیرزن دراختیاردارد.
وهمه رادرراه تحكیم موقعیت اوبكارخواهدگرفت. تااوخلافت علوی رابرپا كند.
امام ازدیدن نامه متعجب شدوفرمود:
ماراباابوسلمه چكار؟
اوتابع دیگران است .
وآنگاه آتشی فراهم كردونامه رادرآتش سوزاندوبه قاصد فرمود:
آنچه راكه دیده برای ابوسلمه بازگوید.
وآنگاه شعری ازكمیت به این مضمون برای قاصد فراخواند:
-ای كسی كه آتش برمی افروزی وروشنائی آن برای دیگری است.
-ای كسی كه هیزم می چینی وآنرابرای دیگران فراهم می سازی..

امام دعوت ابوسلمه رانپذیرفت زیراكه می دانست اومبلغ بنی عباس بود.
وحتی سفاح رابه خلافت رسانده وبعداً منصرف شده است وهم میدانست
بنی عباس شهوت زیادی برای تصرف این مقام دارند. وازارتكاب هیچگونه ظلم دراین راه خودداری نمی كنند .
بدنیست یادآورشویم كه ابوسلمه همین دعوت رابرای عبدالله محض هم نوشت.
وعبدالله آن رادریافت كردوازآن خوشحال هم شد.
اگرچه خلافت نصیب اوهم نشده بود.

2-ازابومسلم ،ابومسلم نیزكه بیش یاكم ازخیانت وتزویربنی عباس خبریافت
ازكرده خودپشیمان شده وتصمیم گرفت خلافت رابه امام صادق (علیه السلام) محول نماید.
نامه ای به امام نوشت ودرآن متذكرشد:
من مردم رابه دوستی اهل بیت دعوت می كنم.
شعارشماراآشكاركردم .
كه مقصودآن توئی .
مردم راازپیرامون بنی امیه دوركرده وبه سوی شمافراخواندم.
اگرمایل به اینكارباشید كسی ازشمابهترنیست.
امام درپاسخ اونوشت :
نه توازیاوران ماهستی ونه زمان زمان من است .
وبدین گونه پاسخ منفی به درخواستش داد.
امام می دانست كه اوفردقابل اعتمادومسلمانی راستین نیست.
دستش به خون بسیاری ازنیكان وپاكان آلوده است.
بویژه كه ابومسلم نوه عبدالله جعفرهمسر زینب كبری(سلام الله علیها) راكه اسیری بیگناه بودبه قتل رساند.
واوازبستگان امام صادق (علیه السلام) بود.
وقبلاً ازابومسلم درخواست آزادی كرده بود.
وهم امام ازخونریزیهای بی باكانه اودرراه نصرت بنی عباس خبرداشت.
وچه خوب شد كه امام اورانپذیرفت .
زیرا كه این مایه ننگی بود كه فردی چون امام صادق (علیه السلام) حكومت راازدست جنایتكاری چون ابومسلم تحویل بگیرد واما درپاسخ خوبی به اوداده بود:
مَااَنتَ مِن رِجالیِ وَلاَ الزَّمانُ زَمانیِ وتجربه بعدی هم همین مسأله رانشان دادوامام حق داشت كه اوراازخودنداند.
چون تمام خونریزی های اوبه خاطرابوالعباس سفاح ومنصوربود،نه برای خدا.

3-ازدیگران ،دیگران نیزدراین زمینه دعوت هائی ازامام داشته اندمثلاً:

-شیعیان،كه بخاطرجنبه های اعتقادی خودبه دنبال امام بودند . واوراازهرنظر شایسته خلافت رسول الله (صلی الله علیه وآله) وحق ائمه (علیهم السلام) درطول تاریخ غصب شده می دانستند.
وحتی بسیاری ازآنها كه به زیروبم امورآشنائی نداشتند امام رابخاطر عدم پذیرش حكومت تحت فشارقرارمیدادند.
علویون كه جای خودداشتند،آنهاامام صادق (علیه السلام) رارئیس وزمامدارواقعی خودمی شناختند. ودرنسل حضرت علی (علیه السلام)كسی راازاوبرتروگرامی ترونیزشایسته تربه خلافت رسول الله (صلی الله علیه وآله) نمی شناختند.
مطمئن بودندكه اگراوزمام حكومت رابدست گیرد شیوه ای ازنوع شیوه حكومت عدل حضرت علی (علیه السلام) رادرجامعه استوارخواهدكرد.
-عامه مردم،حتی آنان كه شیعه نبودند،بخاطرسابقه پاكی وطهارت امام وخاطره خوش وداستانهائی از حكومت حضرت علی (علیه السلام) كه ازپدران خودشنیده بودند.
دوست می داشتند حكومت امام راشاهدباشند.
ودرمواردی هم آنراازامام خواستارشدند.

پاسخ امام

پاسخ امام به همه دعوت كنندگان روشن بود.
بحث این بودكه اینك زمان به نفع آل محمد(صلی الله علیه وآله) نیست .
وبه تشكیل حكومت اسلامی دراین شرایط نمی توان پرداخت فعلاً كاروبرنامه دیگری بایدمطرح باشد.
گاهی به حامل نامه ای میفرمود:
این نامه توپاسخ ندارد،زودازاینجابرو.
گاهی آتشی حاضرمی كردونامه رادرآتش می سوزاندومی فرمود:
این پاسخ نامه تست درمواردی بصراحت می فرمود:
توپیرومانیستی پیروغیرمائی...
اوبه شیعیان می فرمود: اگرشخصی ازطرف من آمدوشمارادعوت به رضای ماكردنپذیرید .
من اكنون شماراشاهد می گیرم كه به این امرراضی نیستم.
اودرباره ابومسلم می گفت:
اوالان یك نفراست وازمااطاعت نمی كند .
چگونه وقتی كه پرچمهارابرافراشت اطاعت خواهدكرد.

جاسوس بازیها

جاسوس بازیها
برخی ازآنهاكه دعوت كننده امام به پذیرش حكومت بودند .
درواقع جاسوسهای اعزامی ازسوی بنی عباس بودند ومی خواستندببینند.
امام درموردحكومت چه رأی ونظری دارد.
اینكه گاهی امام درحضوریك قاصد نامه راروی چراغ می سوزاند.
خودسیاستی بودكه عمال جورراغافل می كردوای چه بسا كه همان قاصد خودجاسوسی ازسوی بنی عباس بود. آنهاحتی فردی راباپولی به خدمت امام می فرستادند وازاومی خواستند كه نوشته ای وخطی درموردرسید پول به آنان بدهد.
وامام نقشه آنهاراخواند،پول رانمی گرفت وخط ونوشته ای هم نمی داد.
ونمونه های این امتحانات برای امام صادق (علیه السلام) اندك نبودند. آنهادرپی آن بودند كه سندی ازقدرت طلبی وحكومت خواهی ازامام بدست آورندوكربلای دیگری رابوجودآورند.
كه درچنان صورت تشیع رابرای همیشه ریشه كن كرده وازمیان برمی داشت ودیگراسمی ازعلویون وفقه شیعی وتفسیرقرآن باقی نمی ماند.

علل عدم قیام

ازمباحث مورداختلاف واظهارنظرازسوی دوست ودشمن مسأله عدم قیام امام است .
سخن این است كه امام صادق (علیه السلام) درآن جووشرایط كه شاهدنابسامانی هاوجوروستم هاازسوی زمامداران طاعی بودچراازجای برنخاست وچراباتمام وجوددربرابرآن جوقیام نكرد؟
وحتی برخی معتقدندكه اولازم بودچون امام حسین بن علی (علیه السلام)قیام مسلحانه ای علیه زمامداران زمان ترتیب می داد.
ودرچنان صورت یابه شهادت می رسید كه فوزی عظیم بود.
ویابه پیروی وحكومت دست می یافت كه آن خودمقصدی مهم وقابل عنایت بود. مادراین فصل سعی داریم علل عمده ای كه امام راوادارمی كرددست ازقیام مسلحانه بكشد وشیوه خاص خودراقیامی عمیق تروسازنده تربودبكاربردمطرح می كنیم ولی قبل ازآن ضروری است شرایط اوراتصویركنیم.

شرایط زمان او

مادرفصول پیشین ازشرایط زمان وجو آن روزگارتصویری ارائه دادیم ودراینجا سعی داریم به آن جنبه هائی ازشرایط اشاره كنیم .
كه به مسأله قیام یاعدم قیام امام مربوط می شودوبازضروری است .
این نكته راموردتوجه قراردهیم كه:
اوامام است ،یعنی كسی كه حائل بین شعورظاهری وباطنی اونیست .
مؤیدمن عندالله است.
ملهم ازعنایات وامدادهاودانش های عینی است.
مسائل رابی واسطه درك می كند. واین همان مسأله ای است كه دیگران آنرادرقالب علم لدنی مطرح می كنند.
پندارشناسی بزرگ وزمان شناسی عمیق ونكته سنجی دقیق است.
پس میتواند جوزمان راموردسنجش وارزیابی قرارداده نیكوتصمیم بگیرد.
اوازسیرنزولی اموی ها وبه خاموشی گرائیدن چراغ عمرشان آگاهی داشت .
ومی دانست مردم فعلاً دریك شرایط هیجانی هستند .
وانقلاب آنهارافكری درست واندیشه ای هموارهمراهی نمی كند.
اوزمینه رابرای استقرارحكومت بنی عباس فراهم می دید .
نه ادامه كارمروانیان ونه حكومت اهل بیت وعلویون .
ازتبلیغات بنی عباس وازپیشرفت كارشان آگاه بود.
ومی دیدكه آنها حكومت رابه بهای خون ریزی بدست آوردند .
آنچنان كه نمونه آنرادرتاریخ كمترمیتوان یافت.
ولی مردم درهیجان وتب انقلابند وازاین جنایات بی خبرند.
اوبراساس تصویری كه ازآینده درپیش روی داشت به عبدالله به حسن فرمود:
دولت این قوم مسجل است .
خودرابی جهت به زحمت می ندازدوبراین اساس آرزوی مردم رادرحكومت اهل بیت وعلویون بی حساب خواند.

علل عدم قیام

درموردعلل عدم قیام امام دلایل بسیاری رامی توان اقامه كردكه شاید ذكرهمه آنها دراین كتاب میسرنباشد.
ولی درعین حال بایدنكاتی رامورداشاره قراردادكه اهم آنها عبارتنداز:

1-وجودتفرقه ها:
جوسالمی وجودنداشت وپراكندگی دربین مردم فوق العاده بود.
بنی عباس درآغازكاربه اسم اهل بیت وتشیع تبلیغ می كردند كه تشیع كیسانیه بود.
عده ای رابه اسم انتقاددرقاتل امام حسین (علیه السلام) به خودسرگرم می داشتند.
علویون قصدتصرف حكومت راداشتند بدون اینكه دربین آنهاوحدت وانسجامی باشد.
حتی درخاندان امام علی (علیه السلام) نیزدودسته طلبكارحق به چشم می خورد.
دسته ای ازخاندان امام حسین (علیه السلام) ودسته ای دیگرازخاندان محمدحنفیه واین دودستگی هاموجب پدیدآمدن لطماتی برحكومت اهل بیت بحساب می آمدكه فعالیت امام راخنثی می كرد.
گروهی مردم رابه حكومت فرامی خواندند وخط ابوبكروعمرراتاییدمی كردند.
شیعیان درست درنقطه مقابل بودند وبه این شرایط تن درنمی دادند. كاركردن دراین جووقیام مسلحانه تلفات سنگینی میداد.
بدون اینكه بازدهی ارزنده ای برای اسلام پدیدآیدویاگردونه رابه نفع آل علی (علیهم السلام) بچرخاند.

2-خودخواهی اعیان:
آری،ابوسلمه وابومسلم واعیانی كه امام رابه ‍حركت وقیام وپذیرش حكومت دعوت می كردند.
ولی امام درعمق دعوت شان خدارانمی دید.
بلكه درمی یافت كه دعوت شان ناشی ازخودخواهی ها سرخوردگی هاوافتادن دروادی شكست روحی است.
اوآنان رایاورواقعی خودنمی شناخت وحتی آنهاراطرفداراهل بیت نمی توانست بحساب آورد.
دلیلش كشته شدن زیدبه صورتی مظلومانه وغریبانه بودكه كسی ازبنی عباس وحامیان آنهابه یاریش نشتافته بودند.
سدیرصیرفی به امام گفت:
چراقیام نمی كنی؟
امام فرمود:
به چه امیدودلگرمی؟
جواب داد به جهت یاران فراوانت ،صدهزار،دویست هزارو...
امام ازعده یاران خالص پرسید وسدیرراجوابی نبود.
آن فردخراسانی هم همین سؤال راازامام پرسید:
ومتذكرشدتواینك صدهزارشمشیرزن داری.
امام فرمود:
خدای حفظت كندبنشین واونشست .
امام به مستخدم خودگفت:
تنورراروشن كن .
وبه مردخراسانی فرمود:
برودرتنوربنشین.
اوترسیدوخودداری كرد.
امام به فردی دیگراین دستوررادادواوعمل كرد.
وامام ازآن خراسانی پرسید:
درخراسان چندنفرازاین افرادسراغ داری؟
گفت:
هیچ.
وامام فرمود:
تاافرادی این چنین پیدانشودقیامی نخواهدبود.
روزی امام باسدیربه طرف ینبع می رفتند.

امام گله بزی رادیدوفرمود:
اگرمابه تعداداین بزهایاران صادق داشتیم قیام می كردیم.
بزهاراشمردند،تعدادآنها33بود.

-علل دیگر:
ذكروشرح دیگرعلل هم كاری آسان نیست آنچه بارعایت اختصارقابل ذكرند عبارتنداز:
حفظ جان بازماندگان اهل بیت وجلوگیری ازریشه كن شدن خاندان رسول الله(صلی الله علیه وآله).
سوءاستفاده ازمقام وموقعیت امام برای وصول به مقصدخود
بی تفاوت بودن گروهی عظیم ازمردم دربرابرخط سیاسی بعلت سرخوردگی های پی درپی.
دوری مردم ازاندیشه اسلامی بدانگونه كه حضرت رسول خد(صلی الله علیه وآله) تصویروارائه كرده بود.
خطرازهم پاشیدگی وفنای اهل بیت ،شیعیان،علویون به علت قلب عده كه امام درپی حفظ جان آنهابود.

اگرامام می پذیرفت

اگرامام حكومت رامی پذیرفت ویابه قیام مسلحانه ای تن درمیداد.
درفاصله ای بس اندك توسط دشمن شكست می خورد. ودستگیرمی شد .
زیراجودرشرایط اوبگونه ای نبود.
كه اوبتواند دربرابرخصم دوام آورد.
ودرآن صورت سقوط اهل بیت قطعی بود.
درآن صورت فرصت طلبان علیه امام میدان بدست می آوردند.
وبابرچسب هااورافردی معرفی می كردند.

زمینه رابرای محكومیت اوفراهم می آوردند.
احتمال قتل اوبسیارنزدیك بود.
همانگونه كه امام حسین بن علی(علیه السلام) رابه شهادت رساندند.
وائمه بعدی رامسموم كرده بودند.
وبارهاوبارهانقشه قتل خوداوراهم تهیه دیده بودند.
البته شهادت برای امام چیزدردناكی نبود.
ولی مهم این بودكه باشهادت اوآخرین بارقه های امید ازجامعه اسلامی رخت می بست .
وبازمانده علویون وشیعیان تاروماروقتل عام می شدند .

اومی دانست كه اینك زمان قیام نیست وباید مبارزه ای درقالب فرهنگ راسورصورت داد.
وانسانهائی راساخت وپروردوبه گوشه وكنارجهان اعزام داشت.
كه آنهامعرف اسلام راستین باشند.
وبه مردم بفهمانندحكومت حق كدام است وحكومت ناحق چیست.
اوحتی به برخی ازعلویون وشیعیان كه قصد قیام داشتند هشدارمید اد.
وشرایط جورابرای آنها تشریح می كرد.
وبه آنهامی فهماند كه آنهازمینه قیام وموفقیت ندارندوبی حساب خونریزی وكشتاربه راه نیندازند.

يکشنبه 18/12/1387 - 15:22
دعا و زیارت

مقالات

فضایل حضرت فاطمه (س ) در منابع اهل سنت

عبدالناصر زرزادوست
درباره فضایل و عظمت بزرگ بانوی اسلام و یگانه دختر باقی مانده از رسول خاتم (ص ) حضرت صدیقه اطهر فاطمه زهرا(س ) چه در منابع شیعی و چه در منابع اهل سنت به فراوانی سخن گفته شده است . به قدری فضایل آن حضرت زیاد است كه جای كوچكترین تردید و یا انكاری وجود ندارد. به ذكر برخی از فضایل بی شمار آن حضرت كه در منابع اهل سنت موجود است اشاره می كنیم .

آیه تطهیر و حدیث كسا

خداوند بزرگ و سبحان در قرآن مجید , اهل بیت پیامبر(ص ) را مطهر خوانده است :
انما یریدالله لیذهب عنك الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا(1 )
« خداوند می خواهد كه پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور كند و كاملا شما را پاك سازد. »
مراد از اهل بیت كه در این آیه ذكر شده است چه كسانی هستند
پاسخ این پرسش را در روایات اهل سنت می جوییم .
واقدی در كتاب اسباب التزیل می نویسد كه آیه تطهیر درباره پنج نفر نازل شد. این پنج نفر عبارتند از : پیامبراسلام (ص ) , علی (ع ) , فاطمه (س ) حسن (ع ) وحسین (ع )(2 )
ابن حجر در كتاب الاصابه فی تمییزالصحابه می نویسد :
ام سلمه گفت : در خانه من این آیه تطهیر نازل شد. رسول خدا(ص ) فاطمه , علی , حسن وحسین (علیهم السلام ) در این خانه بودند. پیامبر(ص ) فرمود : هولا اهل بیتی , این عده اهل بیت من هستند.

حاكم حسكانی در كتاب شواهد التزیل لقواعد التفصیل می نویسد : وقتی كه آیه و امر اهلك بالصلاه واصطبر علیها(3 ) نازل شد , پیامبر اسلام (ص ) در هر نمازی می آمد در جلوی درب خانه علی (ع ) و فاطمه (س ) و می فرمود : الصلاه رحمكم الله انما یریدالله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت ... (4 )
ابن عساكر , در كتاب تاریخ دمشق در ترجمه امیرالمومنین علی (ع ) از ابی سعید خدری می نویسد : پیامبر(ص ) بعد از نزول آیه و امرا اهلك بالصلاه واصطبر علیها به مدت هشت ماه در هنگام نماز صبح می آمد در جلوی درب خانه علی (ع ) و حضرت زهرا(س ) و می گفت : الصلاه رحمكم الله انما یریدالله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت ویطهركم تطهیرا(5 ) .
لخمی طبرانی در المعجم الكبیر آورده است : زینب بنت ام سلمه می گوید كه رسول خدا(ص ) در نزد ام سلمه بود كه حسن , حسین و فاطمه ـ علیهم السلام ـ بر حضرت وارد شدند. حسن در یك سو و حسین در سوی دیگر پیامبر(ص ) نشستند و حضرت زهرا(س ) نیز در میان این دو قرار گرفت . سپس پیامبر(ص ) فرمود : رحمه الله وبركاته علیكم اهل البیت انه حمید مجید . (6 )
حاكم نیشابوری در كتاب « مستدرك الصحیحین » , ترمذی در كتاب « سنن » و احمد بن حنبل در كتاب « مسند » می نویسد : پیامبر(ص ) درب خانه حضرت زهرا(س ) می رفت و می فرمود : الصلاه یا اهل البیت . انما یریدالله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت ویطهركم تطهیرا(7 )
شمس الدین ذهبی در كتاب سیر اعلام النبلا می نویسد : و صح ان النبی (ص ) جلل فاطمه وزوجها و ابنیها لكسا و قال اللهم اهل بیتی اللهم فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا , درست است این خبر كه پیامبر(ص ) فاطمه (س ) و دو فرزندش را در كسایی جمع كرد و گفت خداوندا اینها اهل بیت من هستند و رجس و پلیدی را از این عده به دور كن و اینها را پاكیزه گردان . (8 )

آیه مباهله

ابن سعد در كتاب طبقات الكبری در ترجمه الحسین (ع ) می نویسد : در جریان مباهله با علمای نجران پیامبر(ص ) دست فاطمه , حسن و حسین علیهم السلام را گرفت و گفت اینها فرزندان من هستند . (9 )
حاكم نیشابوری در كتاب مستدرك الصحیحین می نویسد : وقتی كه آیه مباهله نازل شد پیامبر(ص ) علی , فاطمه , حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ را خواند و گفت : (اللهم هولا اهلی , بارخدایا اینها اهل من هستند) . (10 )

ازدواج علی (ع ) و فاطمه (س )

بنا به نوشته بزرگان اهل سنت و جماعت , خلیفه اول برای خواستگاری حضرت زهرا(س ) به نزد پیامبر(ص ) رفت و پیشنهاد خویش را بیان نمود. رسول خدا(ص ) فرمود : انتظر بهاالقضا , من در امر ازدواج فاطمه (س ) منتظر فرمان خداوند هستم , خلیفه اول این پاسخ را پاسخ منفی تلقی نمود.
خلیفه دوم نیز به دیگر بار و به همین منظور به نزد رسول خدا(ص ) رفت و مانند خلیفه اول پاسخ منفی شنید.
سپس خانواده علی (ع ) به آن حضرت پیشنهاد كردند كه برای خواستگاری فاطمه (س ) به نزد رسول خدا(ص ) برود. حضرت رفت و پیشنهادش مورد موافقت قرار گرفت . (11 )
ابن عباس گفت : در هنگام ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) با علی (ع ) , پیامبر(ص ) در جلوی فاطمه (س ) و جبرئیل در سمت راست و مكائیل در سمت چپ و هفتاد هزار فرشته در پشت سر حضرت زهرا حركت می كردند و این خیل ملایك تا طلوع فجر به تسبیح و تقدیس خداوند مشغول بودند . (12 )
فاطمه (س ) محبوب ترین زنان در نزد رسول خدا(ص ) است .
حاكم نیشابوری در كتاب المستدرك آورده است : كان رسول الله (ص ) اذا رجع من غزاه او سفراتی المسجد فصلی فیه ركعتین ثم ثنی بفاطمه ثم یاتی ازواجه , رسول خدا(ص ) وقتی كه از جنگی و یا از سفری برمی گشت به مسجد می رفت و دو ركعت نماز می خواند , سپس به نزد دخترش فاطمه می رفت و به او ثنا می گفت و سپس به نزد زنانش می رفت . (13 )
ابن حجر در كتاب استیعاب از عایشه همسر پیامبر روایت كرده است كه از او پرسیدند كه ای الناس احب الی رسول الله (ص ) چه كسی در نزد پیامبر(ص ) محبوبتر است وی در پاسخ گفت از میان زنان فاطمه (س ) و از میان مردان علی (ع ) در نزد رسول خدا محبوبترند . (14 )

غضب فاطمه (س ) غضب خداست
حاكم نیشابوری می نویسد كه پیامبر به دخترش فاطمه (س ) فرمود : ان الله یغضب لغضبك و یرضی لرضاك , خداوند با غضب تو غضبناك می شود و با رضایت تو خشنود می گردد . (15 )

خانه فاطمه
حاكم حسكانی حنفی در كتاب شواهدالتنزیل می نویسد : پیامبر(ص ) آیه فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذكر(16 ) را قرائت كرد و گفت این بیوت پیامبر(ص ) است . از آن حضرت پرسیده شد كه آیا بیت علی (ع ) و فاطمه (س ) نیز همین بیوت است , حضرت فرمود بیت علی (ع ) و فاطمه (س ) از بافضیلت ترین آن است . (17 )
و نیز در روایتی دیگر آورده است : پیامبر(ص ) بعد از خواندن این آیه یكی از وی پرسید : یا رسول الله مراد از این بیوت در این آیه چه خانه هایی است حضرت فرمود خانه های انبیاست . ابوبكر پرسید یا رسول الله , خانه علی و فاطمه هم از این خانه هاست حضرت فرمود : بله از بافضیلت ترین آن است (18 )

فاطمه (س ) در بهشت با رسول خداست
محب الطبری در كتاب الریاض النضره نقل می كند كه در درجه رسول خدا(ص ) حضرت زهرا(س ) در بهشت است . (19 )
حاكم نیشابوری می نویسد : علی , فاطمه , حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ اولین كسانی هستند كه در بهشت وارد می شوند . (20 )

عظمت حضرت زهرا(س ) در محشر
حاكم درباره عظمت حضرت زهرا(س ) نقل می كند كه در روز قیامت منادی ندا می دهد كه ای اهل محشر چشمانتان را ببندید كه فاطمه زهرا(س ) دختر رسول خدا(ص ) وارد می شود . (21 )

فاطمه (س ) حورا است 
خطیب بغدادی می نویسد كه رسول خدا (ص ) فرمود : فاطمه حورا انسیه كلمااشتقت الی الجنه قبلتها , فاطمه حوریه ای است در صورت انسانی , هر گاه من مشتاق بهشت می شوم او را می بوسم . (22 )
ابن حجر در كتابش از پیامبر(ص ) نقل می كند كه آن حضرت فرمود : ابنتی فاطمه حوراآدمیه , دخترم فاطمه حوریه ای است در شكل آدمیان . (23 )

فاطمه بهترین زنان است
خطیب بغدادی در تاریخ بغداد می نویسد : خیررجالكم علی بن ابی طالب و خیرنسائكم فاطمه بنت محمد(ص ) فرمود : بهترین مردان شما علی بن ابی طالب و بهترین زنان شما فاطمه دختر محمد(ص ) است . (24 )

فاطمه (س ) پاره تن رسول خدا است
بخاری نقل می كند كه پیامبر اسلام (ص ) فرمود : فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی , فاطمه پاره تن من است پس هركه او را غضبناك كند مرا به غضب درآورده است . (25 )

دوستی و دشمنی با فاطمه (س ) دوستی و دشمنی با پیامبر(ص ) است
بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشته اند كه پیامبر اسلام (ص ) به علی (ع ) , فاطمه (س ) , حسن (ع ) و حسین (ع ) نگاه كرد و فرمود : انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم , من با دشمنان شما دشمن و با دوستان شما دوستم . (26 )

فاطمه (س ) سیده زنان است
ابن سعد , بخاری , ذهبی و حاكم نیشابوری نوشته اند كه عایشه همسرپیامبر می گوید كه حضرت زهرا (س ) در هنگام رحلت پیامبر(ص ) پیش آن حضرت رفت و پیامبر(ص ) به وی چیزی گفت و فاطمه (س ) گریان شد و سپس چیزی به وی فرمود و حضرت زهرا(س ) خندان شد. عایشه می گوید از سر این كار از وی جویا شدم . فاطمه (س ) در این هنگام به عایشه گفت من سر رسول خدا(ص ) را فاش نمی كنم .
می گوید : بعد از رحلت رسول خدا(ص ) به دیگر بار از او پرسیدم , فاطمه (س ) در پاسخ گفت كه پیامبر(ص ) فرمود : همانا جبرئیل هر سال یك بار نازل می شد تا قرآن را بر من عرضه بدارد ولی امسال دوبار نازل شده است . این دلیل بر این امر است كه مرگم نزدیك است . من از این سخن گریستم . حضرت فرمود چرا گریه می كنی اما ترضین ان تكون سید ه نسا هذه الامه , او نسا العالمین , آیا راضی نیستی كه سیده زنان این امت یا سیده زنان جهانیان باشی (27 )
ابن سعد نظیر همین روایت رااز ام سلمه نقل كرده است (28 )
احمدبن حنیل از ابوسعید خذری نقل می كند كه پیامبر(ص ) فرمود : حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است . (29 )
عبسی كوفی می نویسد : پیامبر (ص ) فرمود : فرشته ای از جانب پروردگار بر من نازل شد و خبر داد كه فاطمه سیده زنان اهل بهشت است . (30 )
و در نقلی دیگر آمده است كه آن حضرت فرمود : فاطمه سیده زنان اهل جهانیان است . (31 )
و نیز بخاری نقل كرده است كه پیامبر(ص ) فرمود : فاطمه سیده زنان اهل بهشت است . (32 )
حذیفه می گوید : پیامبر فرمود : ملكی از آسمان نازل شد و از خداوند عالم این پیام را رساند كه فاطمه سیده زنان اهل بهشت است .
ذهبی در ذیل مستدرك حاكم وقتی كه به این روایت می رسد , می گوید این روایت صحیح است . (33 )

منابع :

1 ـ سوره احزاب , آیه 33
2 ـ اعیان الشیعه 1 , ص 308
3 ـ همان
3 ـ طه , 132
4 ـ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل 1 , ص 497 خ 526
5 ـ ابن عساكر , تاریخ دمشق , ترجمه الامام علی (ع ) ص 89 خ 315
6 ـ المعجم الكبیر24 , ص 282 , 281 خ 713
7 ـ مستدرك الصحیحین 3 , ص 158 , سنن ترمذی خ 3206 , مسنداحمد 3 ص 259
8 ـ سیراعلام النبلا 2 ص 122
9 ـ طبقات الكبری , ابن سعد , ترجمه الحسین , موسسه آل البیت , ص 139 و 140
10 ـ مستدرك الصحیحین 3 , ص 150
11 ـ ابن سعد , طبقات الكبری 8 ص 19 و 20
12 ـ تاریخ بغداد 5 , ص 7
13 ـ اعیان الشیعه 1 , ص 307
14 ـ همان ص 308
15 ـ مستدرك الصحیحین 3 , ص 154
16 ـ سوره نور آیه 36
17 ـ شواهدالتنزیل لقواعد التفضیل ج 1 ص 532 ج 566
18 ـ همان ص 533 خ 567 و نیز ص 534 خ 568
19 ـ الریاض النضره 2 ص 208
20 ـ مستدرك 3 ص 151
21 ـ همان ص 153
22 ـ تاریخ بغداد 5 ص 86
23 ـ صواعق المحرقه , ص 96
24 ـ تاریخ بغداد 3 ص 392
25 ـ صحیح بخاری 5 , ص 92 و 105 المنصف فی الاحادیث و الاثار , عبسی كوفی ج 7 ص 512
26 ـ مسنداحمد 2 ص 242 مستدرك حاكم 3 ص 149 , ترمذی خ 3870 , المصنف فی الاحادیث 7 ص 512
27 ـ طبقات 8 , ص 248 ـ 247 , صحیح بخاری 5 , ص 55 ـ 54 مستدرك 3 ص 156
28 ـ طبقات همان ص 248
29 ـ مسنداحمد 3 , ص 473 خ 11224
30 ـ المصنف 8 ص 527
31 ـ همان
32 ـ بخاری 5 ص 92
33 ـ مستدرك 3 , ص 151
در منابع اهل سنت به وضوح و به وفور درباره فضایل و مقام والای حضرت فاطمه زهرا(س ) در كلام و سخن و رفتار و سلوك پیامبر اكرم (ص ) روایت نقل شده است كه از آن جمله موارد ذیل است :
پیامبر(ص ) به دخترش فاطمه (س ) فرمود : خداوند با غضب تو غضبناك می شود و با رضایت تو خشنود می گردد
فاطمه پاره تن من است , هركس او را غضبناك كند , مرا به غضب آورده است .
فاطمه , سیده زنان اهل بهشت است .
فاطمه , سیده زنان اهل جهانیان است
برگرفته شده از روزنامه جمهوری اسلامی

 

.:

يکشنبه 18/12/1387 - 15:21
دعا و زیارت

مقالات

مصاحبه با امام علی(ع)

ترجمه: مهرداد آزاد
آنچه در پی می آید مقاله ای است مصاحبه گونه که با استناد به سخنان حضرت علی (ع) تهیه شده است.
«ریاض نجیب الریس» روزنامه نگار معروف عرب که در این مقاله نقش مصاحبه گر را دارد، با طرح سؤالات متعدد در صدد است با الهام از سخنان حکمت آمیز و روحبخش امام علی (ع) راه چاره ای برای مشکلات و دردهای پیچیده و فراوان بشریت معاصر خسته از هیاهوی مدرنیسم دنیای غرب بیابد.
درج این مصاحبه در مجله «المستقبل» چاپ پاریس که در تاریخ 26 فوریه 1983 صورت گرفت با استقبال وسیع اندیشمندان اروپا و آسیا مواجه شد. بدون شک آنچه بر زیبایی و جذابیت این مقاله می افزاید انتخاب قالب مناسب و شیوه ای ابتکاری و نو برای طرح سخنان و افکار امام علی (ع) آن هم توسط فردی غیر شیعه است. افزون بر آن، توجه شخصیت های غیر مسلمان به مقاله حاضر، مؤید محبوبیت جهانی حضرت علی(ع) و علاقه وافر جهانیان به شناختن این شخصیت الهی ناشناخته است. با هم ترجمۀ این مقاله را می خوانیم.

در عصر درهای بسته، در هنگامۀ جستجو برای یافتن راهی امن و بی خطر در تاریکی روزگار معاصر، کسی نیست که با روزنامه نگار، دربارۀ ویژگی های امروز به گفتگو بنشیند تا از این طریق به نشانه های فردا دست یابد.
در شرایط ناهنجاری که اعراب و کشورهای عرب از زمان اشغال لبنان توسط اسرائیل بدان دچار شده اند، دولتهای عرب از نیل تا فرات خواسته یا ناخوانسته در زیر چتر «سازش با اسرائیل» قرار گرفته اند، هیچ کس را در این جهان نمی شناسم که از او درباره وضعیت موجود و علت پیدایش آن و راه های مقابله با آن سؤال کنم. «ناامیدی» واژه ای شده است که هر صبح و شام آن را تکرار می کنیم.

به دنبال کسی بودم که برای من چیزی بگوید و راهی فرارویم نشان دهد. با خود اندیشیدم که در این دوران، کسی وجود ندارد که پاسخگوی سؤالات کوچک و بزرگ من باشد و مرا از وادی مجهولات برهاند. لذا کوشیدم خود را به ساحل دریایی از شناخت و معرفت برسانم تا عطش خود را با جرعه ای از آن سیراب کنم و از حیرت و گمراهی برهم.
تصمیم گرفتم به دیدار امام علی بن ابیطالب (ع) در نهج البلاغه بروم تا گفت و گویی با جانشین رسول خدا و سرور شهدا و امیرمؤمنان انجام دهد. من قبلاً «علی بن ابیطالب» را نمی شناختم.
شناخت من نسبت به ایشان سطحی و از روی مطالعات تاریخی بود. همانند شناخت صدها تن از مسلمانان امثال خودم. برای این منظور بایستی به «سید شریف رَضی» مراجعه می کردم تا مرا به باب شناخت علی بن ابیطالب در نهج البلاغه رهنمون شود.
او باب شناخت علی بن ابیطالب را در نهج البلاغه به خوبی گشوده است و برای من یافتن این باب، درخشش نور هدایت در عصر تیره و ظلمانی معاصر بود.
مطالعه نهج البلاغه شریف رضی که هفته های طولانی ادامه داشت همراه با شرح استاد شیخ محمد عبده، آرامش عمیقی به من بخشید. با خواندن نهج البلاغه، سؤالات من به طور مداوم افزایش می یافت اما پاسخهای سخاوتمندانه را نیز در آن می یافتم.
در این مقاله سعی شده است از طرح نظرات و دیدگاههای امام علی(ع) درباره مردم عراق، شام، ایران و ترکها و یا مردم مکه ، کوفه و بصره خودداری شود تا مستمسکی برای مطرح شدن گرایشات قومی و ناسیونالیستی از سوی فرصت طلبان نباشد؛ و بنا به فرمایش آن امام که «من تذکر بعد السفر استعد؛ آن که دوری سفر را یاد آرد، خود را برای آن آماده سازد». خود را آماده کرده ام که محور سخن در این مصاحبه ، به دور از لغزشهای دوران معاصر باشد.
شاید مهمترین ویژگی سخنان و نظرات امام این باشد که تمام زمان را خلاصه می کند. گویی که تاریخ، سرشتهای این ملتها را دگرگون نساخته و به آنها درس واحدی نداده است.
برای آغاز سخن با امام علی (ع) از ایشان اجازه می گیرم تا سؤال اول را مطرح کنم:

■ سرور گرامی، امیر مؤمنان ! در عصری که در آن به سر می بریم، سرکشی و طغیان انسانهای متمدن علیه پروردگارشان روز به روز افزایش یافته و کبر و غرور و تفاخر و برتری جویی بر سایه همنوعان، آنان را به کلی از ارزش های معنوی دور ساخته است. شما چه صحبتی با این گونه انسانها دارید؟
ج – (این گونه انسانها مگر پیام قرآن را نشنیده اند که می گوید): «ای انسان چه باعث شد که به خدای کریم بزرگوار مغرور گشتی»؟ «فرزند آدم را با ناز و تفاخر چه کار؟ که آغازش نطفه ای بی ارزش بوده و پایانش مرداری گندیده، نه خود را روزی می دهد و نه می تواند مرگش را باز گرداند» . «بینوا فرزند آدم!! مرگش پوشیده است و بیماریش پنهان و کردارش (از قبل) نگاشته شده است. پَشه ای او را آزار دهد و جرعه ای گلوگیر،او را بکشد و بوی عرق، بدبویش سازد.»

■ ای امیرالمؤمنین! چگونه انسان با ابزار حکومت و سلطان حاکم بر خورد کند؟ حال آنکه می دانیم وضعیت کنونی اعراب و مسلمانان ناتوان و فلج است؟
ج- «آنجا که گفتن باید، خاموشی نشاید و آنجا که ندانند، بهتر که خاموش مانند».

■ آیا حاکم می تواند با زیردستان و مردم خود مشورت کند؟
ج- «هر که خودرأی باشد به هلاکت رسد و هر که با مردمان مشورت کند خود را در خرد آنان شریک سازد.» «کسی که نظرات مختلف را بشنود درست را از خطا باز شناسد».

■ امام عزیز! ظلم و ستم به صورت یکی از نشانه های امت اسلام درآمده است. آیا این ظلم را پایانی نیست؟
ج- «ستم بر سه گونه است: آن که آمرزیدنی نیست (مانند شرک به خدا) و آن که بازخواست کردنی نیست (مانند ستم شخص بر خویشتن) و آن که واگذاشتنی و قابل اغماض نیست (مانند ستم بندگان بر یکدیگر) «روز ستمدیده بر ستمکار سختتر است از روز ستمکار بر ستم کشیده» . «روز داد بر ستمگر سختتر است از روز ستم بر ستمدیده».

■ اما سلاطین و حاکمان عصر حاضر از اجرای عدالت به تنگ می آیند!
ج- «آن که عدالت را برنتابد ستم را سختتر یابد».

■ جناب امیرالمؤمنین! از نظر شما ویژگی های حاکمان و فرمانروایان چیست؟
ج- «سزاوار نیست که افراد خسیس، نادان، ستمکار، بی عدالت و رشوه¬ستان، رهبری و امامت مردم را عهده¬دار شوند که خسیس، در اموال آنان حریص گردد و نادان به نادانی خویش، مسلمانان را به گمراهی بر و ستمکار با ستمگری ، عطای آنان را قطع کند و بی عدالت، در تقسیم اموال به عده¬ای ببخشد و عده¬ای را محروم سازد و آن که در حکم کردن رشوه ستاند حقوق مردم را پایمال کند و آن را چنانچه باید به حق دار نرساند».

■ امام عزیز! وطن واقعی کجاست؟ در حالی که همۀ ما، در غربتی سخت به سر می بریم؟
ج- «برای تو هیچ شهری بهتر از شهر دیگر نیست. بهترین شهرها آن است که در آن، آسایش زندگیت فراهم باشد». «توانگری در غربت، چون در وطن، ماندن است ودرویشی در وطن چون در غربت زیستن».

■ اما ای امیرالمؤمنین ! فقر و درویشی برای ما تنها غربت محسوب نمی شود بلکه این پدیده گویی که حتی در دوران غنا و ثروتمندی اعراب، با ماست و از ما جدا نمی شود!
ج- (آیا به فرزندم محمد بن حنفیه نگفته ام) «که از فقر و تنگدستی بر تو هراسانم، پس، از آن به خدا پناه ببر که تنگدستی، به دنیا زیان رساند وخرد را سرگردان کند و خصومت پدید آرد». (از آن بالاتر این که ) «تنگدستی مرگ بزرگتر است».

■ ای امیرالمؤمنین! جود و بخشش ما حتی از آن روز که دارایی و ثروتمان فراوان بود، اندک شده است. نظر شما در این باره چیست؟
ج- « از این بخشیدن اندک، شرم مدار که بی بهرگی و محروم شدن، اندک تر از آن است. » و «آن که نعمت خدا بر او بسیار باشد، نیاز مردم نیز به او بسیار خواهد بود.» «بخشیدن مال به کسی که مستحق آن نیست تبذیر و اسراف است. چنین بخششی قدر و ارزش بخشنده را در دنیا بالا برده و در آخرت فرود آرد. اورا در دیدۀ مردمان گرامی کند و نزد خدا خوار گرداند. » «چه زشت است فروتنی هنگام نیاز و درشتی به وقت بی نیازی» (و بالاخره) «نه مال برای تو پایدار است و نه تو برای مال برقرار».

■ اما ای امام بزرگوار! نیاز ، در بسیاری مواقع، انسان را به سوی خواستن و تقاضا سوق می دهد؟
ج- «نگاه داشتن آنچه خود، در دست داری در نزد من بهتر است از گرفتن آنچه در دست دیگران است و تلخی نومیدی بهتر تا از مردم طلبیدن» «بزرگترین توانگری، چشم نداشتن به مال مردم است».

■ و طمع چگونه است:
ج- «آزمندی، بندگی جاوید است».

■ چه رابطه ای میان علم و ثروت وجود دارد و تفاوت آنها چیست؟
ج- «دانش بهتر از مال و ثروت است که دانش تو را نگهبان باشد و ثروت را پاسبان. ثروت ، با هزینه کردن ، کاهش یابد و دانش با نشر آن افزون شود » «دانش، فرمانگذار است ومال فرمانبردار».

■ جناب امیرالمؤمنین! درعصر ما، قرآن ، مهجور مانده و مسلمانان بدون توجه به محتوا و پیام اصلی آن که سعادت انسان را تضمین می کند تنها به ظواهر و حفظ آداب ظاهری آن بسنده می کنند؟
ج- «بدانید که در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته، درد شما را درمان است وشیوۀ سامان دادن کارتان در آن است.» و «بدانید کسی که با قرآن است، نیازمند و محتاج نخواهد بود... قرآن شفای بزرگترین بیماریها یعنی کفر و دورویی و به بیراهه شدن و گمراهی است.» (همچنین) «اخبار مروبط به پیشینیان و آیندگان و آئین چگونه زیستن را در قرآن می یابید.»

■ سرورم! وضع عبادت و پرستش خداوند در جهان امروز نابسامان و آشفته است. اصلاً آدمی نمی داند مردم چگونه عبادت می کنند و به چه چیز باور و ایمان دارند؟
ج- «گروهی از مردم خدا را به امید بخشش می پرستند که این، پرستش بازرگانان است و گروهی او را از روی ترس، عبادت می کنند و این ، عبادت بردگان است و گروهی وی را برای سپاس می پرستند و این، پرستش آزادگان است.

■ تفاوت میان عاقل و احمق چیست؟
ج- «زبان خردمند در پس دل اوست و دل نادان پس زبان او».

■ شخص احمق و نادان معمولاً به دنبال چیست؟
ج- «او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند».

■ فاجر و تبهکار چگونه؟
ج- «او تو را به اندک بهایی بفروشد».

■ و درغگو چگونه است؟
ج- «او به سرابی می ماند که دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نماید».

■ آیا قضاوت در مورد آنچه در باطن دیگران است دشوار نیست؟
ج- «هیچ کس چیزی را در دل نهان نمی کند مگر آنکه در سخنان بی اندیشه اش آشکار شود و در صفحۀ رخسارش پدیدار».

■ ای امیر مؤمنان! در چنین شرایط دشواری، چگونه با مردم معاشرت کنیم؟
ج- «با مردم چنان بیامیزید که اگر مُردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید به شما مهربانی کنند.» مباد که میان تو و مردم پیغام رسانی جز زبانت و پرده دار و دربانی جز چهره¬ات باشد» (تا نیازمندان بتواند مستقیماً با تو به گفت و گو و عرض حاجت بپردازند و بدون مانع تو را ببینند و ملاقات کنند) «هر که زبانش را بر خود فرمانروا سازد، خود را بی ارزش کند».

■ برخورد ما با دشمنانمان چگونه باشد؟
ج- «اگر بر دشمنت دست یافتی به شکرانۀ پیروزی بر وی، او را ببخشای».

■ امام عزیز! آیا با دشمنان خود مصالحه کنیم؟
ج- «از صلحی که دشمن تو را بدان فرا خواند و رضای خدا در آن باشد روی مگردان که آشتی، موجب آسایش سربازانت شود و از اندوه حیات برهاند و شهرهایت ایمن ماند. لیکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی که بسا به تو نزدیک شود و تو را غافلگیر کند. پس دور اندیشی پیشه کن و زیاد، خوش گمان مباش!»

■ نظرتان در مورد حق و باطل چیست؟
ج- «هر که در باطلی وارد شود دو گناه بر گردۀ او باشد: گناه کردار و گناه خشنودی به آن کار» .« آن که با حق درآویخت خون خود بریخت».

■ رفتارهای اجتماعی یک مسلمان چگونه باید باشد؟
ج- «بترس از کاری که در نهان انجام دهند و در عیان از آن خجلت برند و بپرهیز از کاری که چون از کنندۀ آن بپرسند انرا انکار کند یا عذرخواهی نماید» «آن که به کار کسانی خشنود باشد گویا که در کار آنان شریک بوده است».

■ در چنین شرایطی که در آن به سر می بریم چگونه با زندگی و مشکلات برخورد کنیم؟
ج- «هیچ چیز نیست جز آن که دارنده¬اش از آن سیر شود و از داشتن آن ملول گردد. مگر زندگی که هیچ چیز را بر آن ترجیح ندهد چرا که در مرگ، آسایش و راحتی نمی بیند».

■ اما در مورد روزگار چگونه با آن برخورد کنیم؟
ج- «روزگار دو روز است: روزی به نفع تو و روزی به زیان تو. در روزی که به نفع توست سرکشی مکن و در روزی که به زیان توست تن به شکیبایی ده».

■ در چنین روزگاری چگونه تهمت را از خود دور سازیم؟
ج- «آن که خود را در جاهایی که موجب بدگمانی است قرار دهد، آن را که گمان بد به او برد سرزنش نکند».

■ چگونه از عادت اصرار بر جهل پرهیز کنیم؟
ج- «هر که از روی نادانی خصومت ورزد، از دیدن حق کور شود».

■ آیا چنین عادتی منجر به از دست دادن دوستان نخواهد شد؟
ج- «ناتوانترین مردم کسی است که از به دست آوردن دوستان عاجز باشد و ناتوانتر از او کسی است که دوستی به دست آورد و سپس او را ضایع گرداند»... (اما به خاطر داشته باش) «که دشمن دوستت را دوست نگیر تا دوستت را دشمن نباشی».

■ در همه این موارد، آیا جای امیدواری وجود دارد؟
ج- «آن که بر لب جوی نشسته است از بیم تشنگی رسته» . ( آن که حق را شناخته از باطل بیم ندارد).

■ سرور و مولای من ای امیرالمؤمنین! در پایان برای حُسن ختام اگر صحبتی و یا پیامی دارید بفرمائید؟
ج- «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار؟؛ پندها چه بسیار است و پند گرفتن چه اندک!»

برگرفته شده از مجلۀ الغدیر، چاپ بیروت، شمارۀ 11 – 10، روزنامه کیهان

يکشنبه 18/12/1387 - 15:19
دعا و زیارت

مقالات

پژوهشى درباره تاریخ شمسى عاشورا على زمانى قمشه اى(1)

چكیده

تاریخ رسمى اسلام، بر پایه گردش ماه استوار است كه در اصطلاح تاریخ هجرى قمرى نامیده مى شود. رویدادهاى تاریخى، برنامه هاى عبادى، قراردادهاى حقوقى و... با این تاریخ محاسبه مى شود. اما از دیرباز، تاریخ ایران زمین بر میزان گردش خورشید پایه گذارى شده است. و چون گردش و چرخش كره زمین به دور خورشید از ثبات بیشترى برخوردار است امروزه استوارترین تاریخ ها را بر پایه گردش خورشید (در واقع زمین) محاسبه مى كنند. از ره گذر پژوهش در تطبیق تاریخ هجرى قمرى بر تاریخ هجرى شمسى و بالعكس، نكته هاى زیبا، جالب و دل نشینى فراهم مى آید كه در خور اندیشه است. نوشته حاضر، این هدف را تعقیب مى كند كه زاد روز حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)و شهادت آن سرور را از دیدگاه محاسبات شمسى بكاود. تاریخ شهادت امام حسین(علیه السلام)طبق ماه هاى شمسى، از دو راه قابل بررسى است: 1. از راه زیج، 2. با روش ریاضى و بدون مراجعه به جدول زیج; یعنى از طریق محاسبه از آغاز مبدأ سال اول هجرى تا روز عاشورا. در نتیجه مى توان چنین اظهارنظر كرد كه روز عاشوراى سال شصت و یكم هجرى، برابر با روز دوشنبه بیستم مهرماه سال پنجاه و نه شمسى (20/7/59) بوده است.

سال شمسى

در سال شمسى كه هم اینك در زمان ما رایج است هر یك از شش برج اول سال، یعنى فروردین، اردى بهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، سى و یك روز به حساب مى آید. دلیل آن این است كه مدار زمین بیضى شكل است; یعنى زمین در مدارهاى برج هاى شمالى (حمل، ثور، جوزم، سرطان، اسد و سنبله) هفت روز بیشتر از برج هاى جنوبى طىّ مسیر مى كند. بر این اساس، زمین از نقطه اعتدال بهارى (اول فروردین) جمعاً یك صد و هشتاد و هفت روز، مدار نیم كره شمالى را مى پیماید تا به نقطه اعتدال پاییزى (اول مهر) برسد. این در حالى است كه هر یك از پنج برج دیگر، یعنى مهر، آبان، آذر، دى و بهمن را در سى روز طى مى كند. اما منجّمان، اسفند (برج دوازدهم) را 29 روز به حساب مى آورند و هرگاه كبیسه باشد سى روز مى شمارند. مقدار یك سال شمسى بنا بر زیج بهادرى برابر است با 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 40 ثانیه و 6 ثالثه و 10 رابعه. این مقدار، برابر است با 2422/365 روز كه ما در محاسبات خود این رقم را منظور داشته ایم. مبدأ تاریخ هجرى شمسى به محاسبه نویسنده برابر است با روز جمعه، یك صد و هیجده (118) روز قبل از مبدأ سال اول «هجرى قمرى»; یعنى غرّه محرّم سال اول قمرى به امر وسط برابر است با روز پنج شنبه 26 تیر (26/4/1) شمسى، برابر با 17 ژوئیه 622 میلادىِ امروزه، زیرا تاریخ میلادى اصلاحات و نوسانات زیادى داشته است.

سال قمرى

سال قمرى از دوازده دور گردش ماه به اطراف زمین، تشكیل یافته است. ماه هاى قمرى بر دو گونه اند: یكى قمرى وسطى، و دیگرى قمرى شرعى. ماه هاى قمرى وسطى آن است كه منجّمان، ماه هاى فرد را سى روز و ماه هاى زوج را بیست و نه روز به حساب مى آورند. در این حساب، در مجموع سى سال، یازده (11) مرتبه ذى حجه را سى روز مى گیرند; یعنى در این سال ها كسر ماه ها به یازده روز مى رسد. از این رو منجّمان در زیج ها، جدول هاى سى ساله تنظیم مى كنند تا بتوان اول هر ماه را به راحتى به دست آورد. اما در ماه هاى قمرىِ شرعى بناى امور بر پایه رؤیت هلال است; یعنى از رؤیت هلال تا رؤیت هلال دیگر یك ماه به حساب مى آید كه از سى روز زیادتر نیست و از 29 روز كمتر نمى باشد، و ممكن است چهار ماه متوالى هر كدام سى روز و سه ماه متوالى هر كدام 29 روز رؤیت شود. علت این امر آن است كه در محاسبه بر پایه رؤیت، لازم است تعدیلاتى استخراج شود، بر خلاف محاسبه به امر وسط كه پایه محاسباتى زیج ها را تشكیل مى دهد. هم چنین مقدار سال قمرى وسطى برابر است با 354 روز و هشت (8) ساعت و 48 دقیقه و 33 ثانیه، برابر با 3670/354 روز. طول متوسط هر ماه قمرى برابر است با 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه كه منجّمان از دیرباز تاكنون این مقدار را در محاسبات به امر وسط منظور مى نمایند. مبدأ سال قمرى، یعنى اول محرم سال یكم هجرى قمرى، برابر است با روز پنج شنبه بیست و ششم تیر (26/4/1) سال اول شمسى، زیرا از هر زمان، سال و ماه هاى قمرى را بر اساس رقم داده شده به حساب آوریم (مثلا یك سال قمرى را برابر 3670/354 روز به حساب آوریم) چنان خواهیم یافت كه مبدأ سال اول قمرى (26/4/1) بوده است و چنان چه 118 روز به آن بیفزاییم به اول سال قمرى شمسى (1/1/1) خواهیم رسید.

تطبیق

رحلت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بنا بر قول مشهور شیعه از زمان شیخ مفید(رحمه الله) به بعد،(2) روز 28 صفر سال یازدهم هجرى قمرى بوده است. و مى دانیم اوّل محرم سال اول هجرى قمرى برابر است با 26/4/1 شمسى. بنابراین، از اول محرم سال اول تا 28 صفر سال یازدهم، برابر با سه هزار و شش صد و یك (3601) روز است كه معادل ده سال قمرى و پنجاه و هشت روز، و برابر با 9 سال شمسى و سى صد و پانزده (315) روز است. بنابراین، چنان چه 9 سال و 315 روز را بر (25/4/1) بیفزاییم (زیرا 26/4/1 اول سال مى باشد) برابر مى شود با ششم خرداد سال یازدهم شمسى; یعنى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) روز 6/3/11 شمسى برابر با 28 صفر 11 هجرى رحلت فرموده است.

شاهد صحّت محاسبه

احمد بن ابى یعقوب (متوفاى 292 ق) مى نویسد كه خوارزمى، منجّم مشهور گفته است: روزى كه پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) رحلت فرمود، خورشید در درجه ششم جوزاء بود.(3) و مى دانیم كه درجه ششم جوزاء برابر است با روز ششم خرداد. غیر از این، شواهد دیگرى نیز در تاریخ موجود است كه همگى بر صحت تطبیق مبدأ تاریخ قمرى بر روز 26/4/1 شمسى دلالت مى كند.

تاریخ تولّد امام حسین(علیه السلام)

اكثر مورّخان، زادروز امام حسین(علیه السلام) را روز سوم شعبان سال چهارم هجرى دانسته اند. این تاریخ، برابر است با یك هزار و دویست و هفتاد و سه (1273) روز پس از مبدأ هجرت، و در تطبیق با سال هاى شمسى برابر است با روز سه شنبه نوزدهم دى سال چهارم (19/10/4)، هم چنین برابر با 9 ژانویه 626 میلادى است. ابن شهر آشوب روز تولد آن حضرت را سه شنبه یا پنج شنبه دانسته است.(4)

مدّت عمر امام حسین(علیه السلام)

چنان كه گفتیم زادروز امام حسین(علیه السلام) 1273 روز پس از مبدأ هجرت است، اما روز شهادت آن سرور، دهم محرم سال 61 هجرى برابر با 21272 روز بعد از مبدأ هجرت است. بنابراین، طول عمر ایشان 19999 روز است; یعنى یك روز كمتر از بیست هزار روز. آن چه در پى مى آید پژوهشى است درباره شهادت آن حضرت كه بر اساس زمان هاى یاد شده مى باشد.

تعیین روز عاشورا

نخست، دیدگاه هایى را كه درباره عاشورا طرح شده، بیان مى كنیم و سپس نتیجه پژوهش خود را در معرض مطالعه خوانندگان ارجمند قرار مى دهیم.

دیدگاه ابوالفرج اصفهانى

ابوالفرج اصفهانى (متوفاى 356 ق) مى نویسد: حسین بن على(علیه السلام) روز جمعه دهم محرم سال 61 كشته شد... و گفته شده كه روز شنبه به قتل رسید، اما آن چه ذكر كردیم (شهادت حضرت در روز جمعه) صحیح تر است. و آن چه عوام مى گویند كه حسین(علیه السلام) روز دوشنبه كشته شد، باطل است، چون سخن بى سندى است. بنابراین، اوّل محرم سال 61 كه حسین(علیه السلام) در آن كشته شد، روز چهارشنبه بوده است. ما این موضوع را با حساب هندى از سایر ذیج ها استخراج كردیم، از این رو، روز دهم محرم نمى تواند روز دوشنبه بوده باشد.(5)

دیدگاه ابن شهرآشوب

ابن شهرآشوب گفته است: امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا كه شنبه دهم محرم بود، قبل از زوال كشته شد. و گفته شده كه روز جمعه بعد از نماز ظهر شهید شد. و روز دوشنبه نیز گفته شده است.(6)

تحقیق حاج فرهاد میرزا

مؤلف قمقام زخار گفته است در این كه شهادت امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا دهم محرم بوده، تمامى مورخان و محدثان فرقه هاى اسلام اتفاق نظر دارند. بنا به روایت مفید(قدس سره) كه روز عاشورا روز جمعه سال 61 هجرى بوده، برابر با چهل و نه یزدگردى است كه آفتاب در [برج] میزان [یعنى خورشید در برج مهر= اول فصل پاییز ]و مریخ و عطارد با وى [یعنى در برج مهر] زهره در [برج] سنبله [شهریور] و قمر در دلو [بهمن] و زحل در اسد، مشترى در جدى با رأس، طالع آن سال سرطان است... . و در موضع شمس كه در كا درجه میزان بود، اختلافى نیست [یعنى اختلافى نیست كه روز عاشورا برابر بوده است با 21 برج مهر=كا] چنان كه استادان قدیم به زیجات، و منجمان عهد خاقان فتحعلى شاه قاجار به زیج جینك محمد شاه هندى كه معمول به این زمان است به دقت تمام استخراج كرده اند... . ابتداى جنگ، دو ساعت از روز گذشته و انتهاى قتال به طالع دلو بود كه هشت ساعت و نیم از روز رفته بود.(7)

دیدگاه محدث قمى

محدث قمى ضمن ارائه نقل هاى گوناگون در این باره، انطباق عاشورا را بر روز جمعه ترجیح داده است. وى ابتدا روایتى نقل كرده مبنى بر این كه حضرت قائم(علیه السلام) روز شنبه، روز عاشورا خروج خواهد كرد، سپس با بیان حدیثى خاطرنشان ساخته است كه حق تعالى روز جمعه اول ماه رمضان، نور را آفرید و ظلمت را در روز چهارشنبه، روز عاشورا خلق كرد.(8) او هم چنین مى نویسد: حسین(علیه السلام) روز جمعه، دهم محرم سال شصت و یك از هجرت پس از نماز ظهر شهید شد. وى 58 سال داشت. و بنا بر قول دیگر، روز شنبه یا دوشنبه شهید شده، ولى درست تر همان جمعه است. محدث قمى در ادامه، به نقل از شیخ مفید آورده است: «عمرسعد صبح آن روز (روز عاشورا) كه روز جمعه بود، و گفته اند كه شنبه بود...».(9) اما محدث قمى در ادامه، این چنین اظهار مى كند: «... و طبق خبر گذشته [روز عاشورا] تحقیقاً جمعه بوده است.» سپس مجدّداً از شیخ مفید تاریخ ورود امام حسین(علیه السلام) را به كربلا روز پنج شنبه، دوم محرم سال 61 نقل كرده است.(10) و در ادامه، به نقل از تذكرة الخواص سبط ابن جوزى، شهادت حضرت را روز جمعه میان نماز ظهر و عصر نقل كرده است، گرچه در ادامه قول به روز شنبه را نیز آورده است.(11)

دیدگاه علامه شعرانى

علامه شعرانى پس از ترجمه سخن فوق (حسین(علیه السلام) روز جمعه، دهم محرم سال شصت و یك از هجرت پس از نماز ظهر شهید شد.) چنین نظر داده است: «ابوجعفر كلینى در كافى و شیخ طوسى در تهذیب روز عاشورا را دوشنبه گفته اند در سال 61 هجرت، و شیخ در آخر كتاب الصوم در باب صوم عاشورا در حدیث محمد بن عیسى بن عبید از برادرش از حضرت رضا(علیه السلام) روایت كرده است و ما محل حاجت را نقل مى كنیم، فرمود: روز دوشنبه روزى است كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در آن روز رحلت فرمود و مصیبت به آل محمد(صلى الله علیه وآله) نرسید مگر روز دوشنبه، پس ما آن را نامبارك شمردیم و دشمنان ما بدان تبرّك جستند و شیخ طوسى جمعه و شنبه را نسبت به قول داده است. پس شكى در دوشنبه نیست». محدث قمى هرچند جمعه را به عنوان روز عاشورا انتخاب كرد با وجود این، روایتى را نقل مى كند كه روز عاشورا را دوشنبه دانسته است. وى نوشته است: زینب(علیها السلام)فرمود: «وامحمداه دختران تو اسیرند و فرزندان تو كشته، باد صبا بر آنان خاك مى پراند، این حسین است كه از قفا سر بریده است، عمامه و ردا ربوده، بِاَبى من عسكره یوم الإثنین نهباً; پدرم فداى آن كسى باد كه روز دوشنبه سپاهش تاراج شد».(12) علاّمه شعرانى پس از ترجمه سخن حضرت زینب(علیها السلام) در پاورقى این چنین یادآور شده است: «در این حدیث، عاشورا صریحاً دوشنبه است و هنگام ترجمه این كتاب [نفس المهموم ]مقاتل الطالبیین را ندیده بودم، وقت طبع اتفاقاً بدان برخوردم و ملاحظه كردم شاهزاده اعتضاد السلطنه علیقلى میرزا در حاشیه كتاب بر ابوالفرج كه گوید عاشورا جمعه بود، اعتراض كرده است كه اول محرم سال 61 هجرى در هیچ زیجى چهارشنبه نیست، و زیج ها در امثال این امور اختلاف ندارند، بلكه غرّه محرم سال شصتم چهارشنبه است [نه غره محرم سال شصت و یك]. و این بنده مترجم این كتاب [نفس المهموم] هم در زیج هندى دیدم اول محرم سال 61 روز یكشنبه است و عاشورا سه شنبه مى شود و لیكن حساب زیجات بر حسب امر وسط است نه رؤیت حقیقى، چنان كه در همان زیج صریحاً مرقوم است، و شاید رؤیت یكى دو روز با حساب زیج كه به امر وسط استخراج شده است فرق داشته باشد. پس آن كه گوید عاشورا دوشنبه بود، مانند كلینى و طوسى قولش به صحت نزدیك تر است، چون ممكن است رؤیت هلالِ اول محرم، شنبه باشد; یك روز پیش از حساب زیج، و عاشورا دوشنبه. و عوام اهل عراق كه در زمان ابوالفرج مى گفتند دوشنبه بود، دهان به دهان از پدران خود شنیده بودند و صحیح بود، و فاصله زمان ابوالفرج از مقتل امام(علیه السلام) قریب دویست و پنجاه سال است. و هم این بنده چند واقعه را از آن سنوات كه مورخان معین كردند چند شنبه بود حساب كردم، مانند روز فوت معاویه كه در پنج شنبه، پانزدهم رجب سنه شصتم گفته اند، دیدم با زیج، یك روز اختلاف داشت. و شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در سال چهلم هم چنین دیدم، و در این سال 1369 كه تاریخ طبع این كتاب [دمع السجوم] است اول محرم به رؤیت دوشنبه است و به حساب زیج، یك شنبه است و یك روز اختلاف است. و ناسخ التواریخ گوید: واقعه فاجعه در سال شصتم بود براى این كه در این سال، دهم محرم، جمعه بود و لیكن این طریق ترجیح خطاست، زیرا كه نباید تصحیح روز در روایت آحاد، خبر متواتر را در سال رد كرد، و براى اهل تاریخ روز بیشتر شبهه مى شود تا سال، چنان كه اكنون اكثر مطّلعین مى دانند مظفّرالدین شاه در 1324 از دنیا رفت و هیچ كس نمى داند چند شنبه بود مگر به مراجعه. و این تحقیق از خواصّ این كتاب است فاعرف قدره».(13)

شاهد دیگر بر نظر علامه شعرانى

محدث قمى(رحمه الله) در فصل ورود اهل بیت(علیه السلام) به شام و به نقل از كامل بهایى نوشته است: «و این روز [روز ورود اهل بیت(علیه السلام) به شام] روز چهارشنبه 16 ربیع الاوّل بود».(14) علامه شعرانى به عنوان مترجم گوید: «در این روایت، شانزدهم ربیع الأول چهارشنبه است، و این هم مؤید گفتار آن كسانى است كه عاشورا را دوشنبه دانند، چون بر حسب زیج، روز اول ربیع الأول 61، چهارشنبه است، و پانزدهم نیز چهارشنبه و با این روایت، یك روز اختلاف دارد، براى اختلاف رؤیت و حساب، اما غرّه ربیع الأول سال 60 كه ناسخ التواریخ برگزیده است، شنبه بود و شانزدهم هم یك شنبه مى شود».(15)

دیدگاه نویسنده

به اعتقاد نگارنده تاریخ شهادت امام حسین(علیه السلام) از دو راه قابل بررسى است: اول: از طریق زیج. بنا به عقیده منجّمان عصر حاضر، زیج بهادر خانى تألیف مولا غلامحسین جونپورى شیرازى یكى از دقیق ترین زیج هاى جهان به شمار مى رود. این زیج، آغاز سال 61 هجرى را روز یك شنبه دانسته است،(16) در نتیجه روز دهم محرم (عاشورا) سه شنبه خواهد بود، زیرا مبناى كار زیج، محاسبه به امر وسط است; یعنى ماه هاى فرد [1،3،5...] را سى (30) و ماه هاى زوج را 29 روز به حساب مى آورند و در هر دوره سى ساله، یازده(11) بار ذى حجه را سى روز (كبیسه) حساب مى كنند، و حال آن كه به حسب رؤیت، این امكان وجود دارد كه سه تا چهار ماه پشت سرهم 29 روز واقع شود. از این رو گاهى اول ماه به حسب رؤیت دست كم یك روز قبل از اول ماه به حسب امر وسط واقع مى شود; یعنى گاهى روز دوم ماه با روز اول جدول زیج منطبق مى گردد. پس از این جا مى توان حدس قوى داشت كه روز عاشورا دوشنبه بوده است. دوم: از راه ریاضى و بدون مراجعه به جدول زیج; یعنى از طریق محاسبه از آغاز مبدأ سال اول هجرى تا روز عاشورا كه جمعاً بیست و یك هزار و دویست و هفتاد و دو (21272) روز است. اگر این عدد را بر رقم هفت (تعداد ایام هفته) تقسیم كنیم، 3038 هفته، خارج قسمت داریم، و رقم 6 به عنوان باقیمانده ایام خواهد بود و با توجه به این كه مبدأ سال هجرى قمرى پنج شنبه است، روز عاشورا سه شنبه است و چون رؤیت را یك روز مقدم مى دانیم در نتیجه، روز عاشورا دوشنبه بوده است. هم چنین اگر عدد یاد شده را (21272) بر سال ها و فصول شمسى تطبیق دهیم به امر وسط برابر مى شود با بیست و یكم مهر ماه سال پنجاه و نه (21/7/59) شمسى، و اگر یك روز رؤیت را جلوتر بدانیم با (20/7/59) بیستم برابر مى شود، در نتیجه مى توان چنین اظهار نظر كرد كه روز عاشوراى سال شصت و یك هجرى برابر است با روز دوشنبه بیستم مهر ماه پنجاه و نه (20/7/59) شمسى، و جمله حضرت زینب(علیها السلام) كه فرمود: «بابى من عسكره یوم الاثنین نهباً; پدرم فداى آن كسى باد كه روز دوشنبه سپاهش تاراج شد» مى تواند شاهد خوبى بر این محاسبه باشد.

كتاب نامه :

1. ابن جوزى، تذكرة الخواص، تقدیم سید محمد صادق بحر العلوم، تهران، مكتبة نینوى الحدیثة، [بى تا]. 2. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، تحقیق یوسف البقاعى، [بى تا]، انتشارات ذوى القربى، 1379. 3. اصفهانى، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، چاپ دوم: قم، منشورات شریف رضى، 1374. 4. تارى، خلیل، «تأملى در تاریخ وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله)»، فصلنامه تاریخ اسلام، سال دوّم، ش5، 1380. 5. جونپورى شیرازى، مولى غلام حسین، زیج بهادر خانى، چاپ هند، 1254ق/1858م. 6. شعرانى، ابوالحسن، دمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، تهران، اسلامیه، 1374ق. 7. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت(علیه السلام) لاحیاء التراث، قم، مؤسسة آل البیت(علیه السلام)، 1413 ق. 8. قمى، شیخ عباس، سفینة البحار، چاپ دوم: تهران، دارالاسوة، 1416ق. 9. قمى، شیخ عباس، نفس المهموم (رموز الشهادة)، ترجمه محمد باقر كمره اى، تهران، اسلامیه، [بى تا]. 10. معتمدالدولة، فرهاد میرزا، قمقام زخار و صمصام بتار، تهران، اسلامیة، 1377ق. 11. یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، بیروت، دارصادر، [بى تا].

پی نوشتها :

1 محقق و مدرس هیئت و نجوم اسلامى 2- در این باره ر.ك: خلیل تارى، «تأملى در تاریخ وفات پیامبر9»، فصلنامه تاریخ اسلام، ص16ـ17. 3- «و قال الخوارزمى: كانت الشمس یوم توفّى رسول الله فى الجوزاء ست درجات...»، یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج2،ص113. 4- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4،ص84. 5- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص84ـ85. 6- ابن شهرآشوب، همان، ج4، ص85. 7- فرهاد میرزا معتمدالدولة، قمقام زخار و صمصام بتّار، ص607 ـ608. 8- محدث قمى، سفینة البحار، ج6، ص267ـ268، ذیل «عاشورا». 9- شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص95: «و اَصبح عمر بن سعد فى ذلك الیوم و هو یوم الجمعة و قیل یوم السبت». 10- همان، ج2، ص84: «ثم نزل و ذلك یوم الخمیس و هو الیوم الثانى من المحرّم سنة احدى و ستین». 11- ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص256 و ر.ك: محدث قمى، رموز الشهادة (ترجمه نفس المهموم)، ص170. 12- ابوالحسن شعرانى، دمع السجوم، ص202. 13- همان، ص202 ـ 203. 14- همان، ص242. 15- همان. 16- زیج بهادرى، ص52. منبع : فصلنامه تاریخ در آئینه پژوهش شماره دو

برگرفته از سایت www.Shiastudies.com

يکشنبه 18/12/1387 - 15:18
دعا و زیارت

مقالات

ابو طالب

ابو طالب عموى پیامبر و سرپرست روزگار كودكى او و مدافع عمده او پس از بعثت آن حضرت مى‏باشد.البته حمایت این رادمرد از پسر برادرش-پیامبر (ص) -و دفاعش از او در مقابل تهدیدهاى قریش عامل اصلى استمرار زندگى پیامبر (ص) و دوام رسالت آن بزرگوار بود.آتش خشم قبایل قریش در طول چندین سال پیوسته بر ضد پیامبر فروزان بود و مى‏خواستند كه خون آن حضرت را رو در رو یا نابهنگام بریزند و انجام این كار براى آنها-اگر ابو طالب،شیخ بطحا[رئیس حجاز]نبود كه هاشمیان را رهبرى كند و از وجود آنان و جان خویش،حصارى استوار و نفوذ ناپذیر در اطراف پیامبر (ص) بسازد-بسیار آسان بود. البته خوانندگان تاریخ اسلامى مى‏دانند كه چگونه قبایل قریش به ابو طالب اخطار نهایى دادند تا پسر برادرش را از ناروا گفتن به پدرانشان و ناپسند خواندن خدایانشان و نابخردانه دانستن افكارشان،باز دارد و گرنه به او یورش خواهند برد،و مبارزه خواهند كرد تا یكى از دو گروه نابود شود و از بین برود. اگر چه در ذهن ابو طالب تردیدى نبود كه پذیرش مبارزه طلبى قریش بزودى به نابودى او و خانواده‏اش از جمله پیامبر (ص) خواهد انجامید،نه تنها هیچ فشارى بر پسر برادرش وارد نساخت تا او از تبلیغ رسالت‏خوددارى كند بلكه از خطرهایى هم كه قریش متوجه او ساخته بود،با او گفتگو كرد،و بعد بدون هیچ مقدمه‏اى براى كمك به او چنین گفت:«اى پسر برادر!به من و به خودت رحم كن و كارى را كه تاب تحمل آن را نداشته باشم بر من متوجه مكن!». هنگامى كه پیامبر (ص) -قاطعانه،استهزاكنان به تهدید ایشان و بالاتر از حد گفتار-به این درخواست جواب رد داد،به عمویش اعلان كرد كه حاضر نیست رسالتش را حتى با ملكوت زمین و آسمان،عوض كند،و هرگز آن رسالت را ترك نخواهد كرد تا این كه یا خدا او را پیروز گرداند و یا در این راه هلاك شود،شیخ بطحا[ابو طالب]در این كه تا پایان راه به همراه پیامبر گام بردارد،لحظه‏اى تردید به خود راه ندارد.بعد از این كه پیامبر (ص) رو برگرداند،ابو طالب او را صدا زد و گفت:پسر برادرم بیا!،پس چون پیامبر به جانب او آمد به وى گفت:«پسر برادر برو!و آنچه دوست دارى بگو،بخدا قسم تو را هرگز براى چیزى،رها نخواهم كرد.» (2) . ابو طالب بر این پیمان مهم كه تا پاى جان خود،با پیامبر (ص) بسته بود،پاى فشرد.و چون كوهى پا بر جا ایستاد،و هرگز خطرها او را نلغزاند،و مشكلات او را نرم نكرد و نیروهاى شر او را نترساند.فردى شقى از مردم مكه،شكمبه گوسفندى را روى پیامبر (ص) -كه در حال سجده بود-انداخت،ابو طالب در حالى كه شمشیرش را بلند كرده بود دست‏برادرزاده‏اش را به دست گرفت و به جانب آنها رفت.و در همان حال كه جمعى از كسانى كه بیرون مسجد الحرام نشسته بودند،و قصد تعرض به پیامبر را داشتند،او را دیدند،به آنان گفت:«قسم به آن كه محمد (ص) به او ایمان دارد اگر فردى از شما از جا بلند شود با شمشیرم بى‏امان او را مجازات خواهم كرد»و از آن جا گذشت در حالى كه شكمبه‏اى را روى سر و صورت آنان واژگون مى‏كرد! قبایل قریش بر ضد ابو طالب و فامیل او همقسم شدند و به جاى جنگ در برابر آنان به سلاح گرسنه نگهداشتن[محاصره اقتصادى]متوسل شدند.با علم به این كه هاشمیان در آینده-اگر مقاتله‏اى پیش آید-مبارزه خواهند كرد،از طرف دیگر در تنگنا گذاشتن آنها روحیه قریش را بالا مى‏برد.پس محدودیت اقتصادى و اجتماعى براى آنها به وجود آوردند كه تا سه سال ادامه داشت و آنان در آن مدت مجبور شدند تا در میان كوهى‏اقامت گزینند كه بعدها به شعب ابو طالب معروف شد و هاشمیان در طول آن مدت گاهى مجبور مى‏شدند از برگ درختان بخورند تا از شدت گرسنگى‏شان كاسته شود. در تمام آن موارد همت آن قهرمان پیر این بود كه زندگى پیامبر را از خطر حفظ كند.ابو طالب در طول آن سالها بیشتر اوقات بعضى از خاندان خود و به طور خاص پسرش على را در بستر پیامبر مى‏خوابانید تا او را مانع خطر حمله ناگهانى به عزیزترین عزیزانش قرار دهد. اسلام ابو طالب از عجایب،این كه شمارى از تاریخ نگاران و محدثان در كتابهایشان نوشته‏اند كه ابو طالب در حال شرك مرد و روایت مى‏كنند كه این آیه:«پیامبر و كسانى كه ایمان آورده‏اند حق ندارند كه براى مشركان-هر چند از خویشاوندان باشند-پس از این كه ثابت‏شد جهنمى هستند آمرزش بخواهند.»درباره ابو طالب نازل شده است،زیرا كه پیامبر خواست‏براى او طلب آمرزش كند و خداوند از آن نهى كرد. به عقیده من احادیثى كه در این مورد روایت‏شده است،جعلى است و جزیى از حمله‏هایى است كه امویان و همپیمانانشان بر امام على (ع) ،متوجه ساخته‏اند و البته قصدشان در پشت پرده این احادیث آن بود كه براى توده مردم ثابت كنند،ابو سفیان پدر معاویه بهتر از ابو طالب پدر على است،زیرا كه ابو سفیان مسلمان مرد و ابو طالب مشرك از دنیا رفت! پى‏نوشتها: 2-السیرة النبویة از ابن هشام ج 1 ص 266.

يکشنبه 18/12/1387 - 15:17
دعا و زیارت

 

چه كسانى اهل بیت پیامبرند؟

احادیث‏بیانگر اوصاف[اهل البیت] از جمله روایتهاى صریح نبوى كه بیانگر اوصاف است،احادیث ذیل است: از جابر بن عبد الله نقل شده است كه رسول خدا فرمود:«اى مردم!من در میان شما، چیزهایى را بر جاى گذاشتم،اگر آنها را بپذیرید،هرگز گمراه نخواهید شد:كتاب خدا،و عترتم، خاندانم‏» (1) . و از زید بن ارقم است كه رسول خدا فرمود:«براستى كه در میان شما چیزهایى بر جاى گذاشتم كه اگر بدانها چنگ زنید،هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد:كتاب خدا-رشته كشیده شده میان آسمان و زمین-و عترتم،خاندانم;و آن دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا كنار حوض[كوثر]به سوى من باز گردند.پس مواظب باشید،بعد از من‏چگونه درباره آن دو جاى مرا خواهید گرفت‏» (2) . و از زید بن ثابت است كه پیامبر خدا گفت:«من پس از خود در میان شما دو جانشین مى‏گذارم:كتاب خدا-رشته امتداد یافته بین آسمان و زمین (یا ما بین آسمان تا زمین) -و عترتم،اهل بیتم و آن دو هرگز جدا نگردند تا كنار حوض[كوثر]به سوى من باز گردند» (3) . و از زید بن ارقم است كه رسول خدا در روز غدیر خم فرمود:«گویا من[به لقاء الله]دعوت شدم و اجابت كردم[كنایه از این كه:پس از رحلتم از دنیا]در میان شما دو شئ گرانقدر گذاشته‏ام-یكى از آنها بزرگتر از دیگرى است:كتاب خداى بزرگ و عترتم.پس مواظب باشید كه چگونه نسبت‏به آنها جاى مرا پر خواهید كرد،چه آنها هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا كنار حوض[كوثر]بر من باز گردند.»و بعد فرمود:«براستى كه خداى بزرگ صاحب اختیار من است، و من صاحب اختیار هر مؤمنى هستم.»آن گاه دست على را گرفت و گفت:«هر كه را من صاحب اختیارم،این[على]صاحب اختیار اوست.پروردگارا دوست‏بدار هر كس او را وست‏بدارد و دشمن بدار هر آن كس را كه با او دشمنى كند» (4) . البته این احادیث و بسیارى از احادیث مشابه آنها دلالت دارند بر این كه اهل بیت پیامبر منحصر به كسانى هستند كه به فراوانى از صفات زیر برخوردارند: (1) آنان عترت پیامبرند،و عترت مرد،نزدیكترین خویشاوندان او از گذشتگان و باقى ماندگان خاندان و نسل اوست.و به این ترتیب از محدوده اهل بیت پیامبر،زنان و یاران پیامبر و اصحاب غیر هاشمى خارج مى‏شوند (5) . (2) آنان در بالاترین درجات تقوا و شایستگى‏اند،زیرا كه ایشان از قرآن جدایى ناپذیرند،در صورتى كه ناپرهیزكاران در جهت‏خلاف قرآنند.و از آن رو هاشمیان گناهكار كه از خدا نافرمانى مى‏كنند و هم به طریق اولى گناهكاران غیر هاشمى از شمار اینان خارج مى‏شوند. (3) آنان در بالاترین درجات از بینش دینى و داناترین مردم به زبان قرآنى‏اند هاشمیانى كه نادانند و از بینش دینى محدودى برخوردارند-هر چند شرف خویشاوندى پیامبر (ص) را دارند-از فرزندان معنوى او نیستند،زیرا شخص نادان و آن كه بینش محدودى دارد-دانسته یا ندانسته-در معرض مخالفت‏با قرآن است.و هیچ گونه ضمانتى براى موافقت در گفتار و رفتار او با قرآن وجود ندارد.تبعیت مردم از مثل او و پیروى او-گاهى-منجر به مخالفت‏با كتاب خدا خواهد شد. (4) موافقت‏بعضى از خاندان پیامبر با بعضى ضرورى است تا بتوانند با قرآن متفق شوند،چه، به یقین یك طرف از آن دو گروه كه آموزشهاى آنها با هم متناقض است،بر خطایند.زیرا كه دو گروه بر حق،با یكدیگر تضادى ندارند.و چه بسا كه همگى بر خطایند،زیرا خطا همانطورى كه بار است،تناقض دارد،ممكن است‏با خطاى دیگر هم متناقض باشد.حال اگر تعلیمات گروهى از دانشمندان با هم در تناقض باشند،امكان ندارد كه همه آنان موافق با قرآن باشند! (5) معرفت دینى آنان یقینى است.و بدان جهت،همه مجتهدان هاشمى،اصحاب،تابعین و دیگران-از دایره اهل بیت پیامبر به لحاظ معنى و حقیقت-خارج مى‏شوند.سر مطلب این است كه معرفت‏یك مجتهد در بیشتر موارد غیر یقینى و بلكه ظنى است. ما بر آنیم كه معرفت اهل بیت پیامبر (ص) باید یقینى باشد،زیرا مجتهدى كه به گمان خود برترین احتمالها را مى‏پذیرد،گاهى ناخودآگاه نظر او با قرآن مخالفت دارد! تا وقتى كه معرفت‏یك مجتهد بر اساس ظن باشد،نه پیش او ضمانتى براى موافقت‏با قرآن وجود دارد و نه نزد پیروانش.و از آن روست كه مى‏بینیم مجتهدان بایكدیگر اختلاف نظر دارند و در آرایشان تناقض وجود دارد. احادیثى كه گذشت‏بوضوح دلالت دارند بر این كه معرفت دینى خاندان پیامبر،معرفتى ست‏یقینى نه اجتهادى،و گرنه مى‏بایست در اكثر اوقات از قرآن جدا مى‏بودند.به همین دلیل مجتهدى،چون ابن عباس-با وجود علو مقام و این كه پسر عموى پیامبر است-از محدوده اهل بیت پیامبر-به حسب معنا-خارج است،تا چه رسد به دیگر اصحاب كه از بستگان پیامبر نبوده‏اند و به مقامى چون مقام ابن عباس نایل نشده‏اند.پس هیچ یك از مجتهدان-هر چند براى اجتهاد خالصانه خود-چه به حق رسیده باشند و یا خطا كنند داراى پاداش و اجرند،از خاندان پیامبر-بر طبق روایات صریح قبلى-نیستند. پى‏نوشتها: 1-ترمذى در صحیح خود ج 5 ص 328 آورده است.شماره حدیث 3874 است. 2-ترمذى در صحیح خود ج 5 ص 329 روایت كرده است‏شماره حدیث 3876. 3- احمد در جزء پنجم از مسند خود ص 181 آورده است.البته از دو طریق صحیح روایت كرده است. 4-حاكم در صحیح خود«مستدرك‏»ج 3 ص 109 آن حدیث را آورده است. 5-در«فاكهة البستان‏»آمده است:عترت-به كسرع-فرزندان و نسل او و همچنین نزدیكترین وابستگان او،از گذشتگان و غیر آنها مى‏باشند. 6-ج 15 ص 176.البته ترمذى،حاكم و بیهقى نیز آن را نقل كرده‏اند. 7-ج 5 ص 328 (شماره حدیث 3875) . 8-ج 6 ص 292 سید تقى حكیم در كتاب‏«اصول فقه‏»مقارن ص 155-156 به نقل از كتاب در المنثور سیوطى ج 5 ص 198 آورده است كه حاكم و بیهقى این حدیث را روایت كرده‏اند. 9-صحیح مسلم ج 15 ص 192-195. 10 و 11-ج 5 ص 198 (الفقه المقارن از حكیم ص 155) . 12-احمد در مسند خود ج 3 ص 286 آن را نقل كرده است

يکشنبه 18/12/1387 - 15:16
دعا و زیارت

مقالات

على (ع) دروازه شهر علم پیامبر (ص) است

پیامبر (ص) امت‏خود را از وجود مردى آگاه ساخت كه داناترین فرد به علم پیامبر (ص) بود،و به امت اعلام كرد كه هر گاه بخواهند به علم پیامبر خدا (ص) دسترسى پیدا كنند،باید از دست این شخص آگاه بگیرند.پس فرمود (این روایت را ابن عباس نقل كرده است) :«من شهر علمم و على (ع) دروازه آن شهر است.پس هر كس علم‏مى‏خواهد باید از آن در وارد شود.»و یا گفت:«بدانید هر كس آهنگ آن شهر را دارد پس باید از آن در وارد شود»و جابر بن عبد الله انصارى نقل كرده است كه پیامبر (ص) فرمود:«منم شهر علم و على (ع) دروازه آن شهر است، پس هر كس قصد علم دارد باید از آن در بیاید.» (1) و ما مى‏بینیم كه پیامبر (ص) در این بیان خود به مسلمانان دو چیز را اعلام فرموده است:نخست این كه آن دانایى كه امت نیازمند به اوست،وجود دارد،و على بن ابى طالب (ع) همان داناست. دوم آن كه اگر امت‏بخواهند با علمى كه نزد پیامبر خدا (ص) ،شهر علم،وجود داشت آشنا شوند،راهى كه آنان را به آن شهر برساند موجود است.و آن على (ع) در آن شهر است.و طبیعى است كه بر مسلمانان لازم است تا آهنگ رسیدن به آن شهر كنند.و درخواست دانش و راهنمایى از على (ع) از واجبات ایشان بلكه مهمترین واجب است.براى این كه علم،مقدم بر عمل است.و براى این كه عمل مسلمانان،باید موافق با تعالیم پیامبر (ص) باشد.و از طرفى مطابق بودن عمل با تعالیم نبوى متوقف بر شناخت آنهاست.و احادیثى كه دلالت دارند بر این كه على (ع) دروازه شهر علم است،تنها احادیثى نیستند كه دلالت‏بر برترى على (ع) در علم و دانش خود بر دیگر اصحاب دارند.بلكه جز آن،احادیث‏بسیارى وجود دارد كه بعضى از آنها را در پیش نقل كردیم و تمامى آنها دلیل بر این مطلبند.و تنها حدیث ام سلمه همسر پیامبر (ص) از میان آن همه احادیث تو را كافى است،او گفت از پیامبر (ص) شنیدم، مى‏فرمود:«على (ع) با قرآن و قرآن با على (ع) است.هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا كنار حوض كوثر به سوى من باز گردند» (2) .و حاكم به سند خود از حسن و او از انس بن مالك نقل كرده است كه پیامبر (ص) به على (ع) فرمود:«پس از من تو براى امتم در هر موردى كه اختلاف داشتند،بیانگرى.»و او اضافه مى‏كند كه این حدیث،با همان قید و شرط بخارى ومسلم، حدیثى صحیح است (3) .و ترمذى نیز در صحیح خود حدیثى را از على (ع) نقل كرده است كه در آن آمده است،پیامبر خدا (ص) فرمود:«خدا على را مورد لطف خود قرار دهد.بار خدایا حق را هر جا كه هست‏بر محور او بگردان‏» (4) و ابو نعیم به سند خود از ابن مسعود نقل كرده است كه او گفت:«براستى كه قرآن بر روى هفت‏حرف نازل شد،و در میان آنها حرفى نیست مگر این كه ظاهرى دارد و باطنى.هم علم ظاهر و هم علم باطن در نزد على بن ابى طالب است‏» (5) . و امام احمد روایت كرده است كه پیامبر (ص) به دخترش زهرا (ع) فرمود:«و آیا نمى‏خواهى كه همسرت نخستین مسلمان از امتم و داناترین و شكیباترین ایشان باشد؟» (6) و حاكم به سند خود از قیس بن ابو حازم نقل كرده است كه او از سعد بن ابى وقاص شنید به مردى از اهل شام كه به على دشنام مى‏داد،گفت:«اى فلان!به چه علت على را دشنام مى‏دهى؟آیا او نخستین مردى نبود كه اسلام آورد؟و آیا او اولین كسى نبود كه با پیامبر خدا (ص) نماز گزارد؟آیا داناترین مردم نبود؟...سپس سعد گفت:بار خدایا این شخص ولیى از اولیاى تو را دشنام داد.تا این گروه پراكنده نشده‏اند قدرت خود را بر آنها بنمایان.پس آن مرد شامى از پشت مركبش روى سنگها افتاد و مغزش شكافت و مرد» (7) .طبیعى است كه كسى امكان دارد بگوید این احادیث،تنها دلالت‏بر این دارند كه على (ع) رهبر در امور شریعت و آشناى به كتاب خدا و سنتهاى پیامبر (ص) است.و لیكن دلیل بر رهبرى سیاسى و حكومتى او نمى‏شوند در نتیجه به خلافت او دلالت ندارد. اما بى‏اساس بودن این اعتراض موقعى آشكار مى‏شود كه ثابت كنیم هدف‏پیامبر (ص) از این گفتار،تنها هدایت امت و آشنا ساختن ایشان با راهى است كه او ضامن استوارى و پیروى آن از معانى اصلى قرآن و حقایق سنتهاى نبوى است.پس امت هرگز نمى‏تواند از آن راه حركت كند در صورتى كه سرپرستى امور مسلمانان به دست غیر آن امامى باشد كه پیامبر (ص) او را امین بر علم و شریعت‏خود دانسته و او را در هدایت مسلمانان قرار داده است. براستى كه پیمودن مسلمانان این راه را متوقف بر توجه مثبت ایشان تنها به سمت آن كسى است كه پیامبر (ص) امین شمرده است نه دیگران.و آنچه در تاریخ روى داد،گواه بر آن است. آنچه از على (ع) و اهل بیت پیامبر (ص) روایت كرده‏اند در مقایسه با آنچه از دیگر صحابه، یعنى كسانى كه از نظر دانش و آگاهى قابل مقایسه با او نبودند،نقل كرده‏اند،بسیار بسیار اندك است!و ما به تفصیل در آن مورد به هنگام سخن از احادیث ثقلین صحبت‏خواهیم كرد علاوه بر آن كه بیانات دیگرى وجود دارد كه بیشتر بر منظور ما دلالت دارند از آن جمله رویدادهاى پیش از هجرت و رویدادهاى پس از هجرت است كه بیشتر آنها در پیرامون تبلیغ توده‏ها و متوجه به اجتماعاتى از مردم بوده است. پى‏نوشتها: 1-حاكم آن را در ج 3 ص 127 مستدرك خود نقل كرده است و ابن جریر آن را روایت كرده و صحیح شمرده است (كنز العمال ج 15 ص 13 حدیث‏شماره 378-379) و این حدیث میان مسلمانان مشهور است. 2-المستدرك حاكم ج 3 ص 124. 3-المستدرك حاكم ج 3 ص 122. 4- ج 5 ص 297. 5-حلیة الاولیاء ج 1 ص 65 (فیروز آبادى نیز در فضائل الخمسة نقل كرده است) . 6-المسند ج 5 ص 26. 7-المستدرك ج 3 ص 499.

يکشنبه 18/12/1387 - 15:15
دعا و زیارت

مقالات

عید غدیر در سیره اهل بیت علیهم السلام جواد محدثى

آیین عید غدیر و ائمه[علیهم السلام]

سابقه«غدیر»و«عید گرفتن»این روز مقدس، به زمان پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)مى‏رسد.

در دوران ائمه‌دیگر نیز این سنت دینى ادامه داشته و امینان وحى الهى، همچون امام صادق(علیه السلام)و امام رضا(علیه السلام)آن را آشكار ساخته و یادش را گرامى و زنده نگه مى‏داشتند. پیش از آنان نیز، امیرالمومنین(علیه السلام)احیاگر این عید بود.

 رمز عید بودن«غدیر»نیز، كمال دین و اتمام نعمت در سایه تداوم خط رسالت در شكل و قالب امامت بود. به فرمان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)مسلمانان مامور شدند« ولایت»را به صاحب ولایت تبریك گویند و با آن حضرت بیعت كنند.

 رسول خدا نیز براین نعمت الهى شادمانى كرد و فرمود:« الحمدلله الذى فضلنا على جمیع العالمین.« آیه قرآن كه به صراحت، این روز را روز اكمال دین و خشنودى پروردگار از این واقعه و این تعیین وصى دانسته، رمز دیگرى از عید بودن غدیرخم است. فرخندگى این روز و عظمت این مراسم و عید بودن غدیر، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. این نكته را حتى «طارق بن شهاب» مسیحى كه در مجلس عمربن خطاب حضور داشت، فهمیده بود كه گفت: اگر این آیه "الیوم اكملت لكم دینكم..."(مائده / 3)در میان ما نازل شده بود، روز نزول آیه را عید مى‏گرفتیم. هیچ یك از حاضران نیز حرف او را رد نكردند. خود عمر نیز سخنى گفت كه به نوعى پذیرش حرف او بود. (1).

عید گرفتن غدیر

غدیر، تنها نه به عنوان« روزى تاریخى»،بلكه به عنوان یك«عید اسلامى»مطرح است.

 عید بودن آن نیز، مراسم و سنت هاى خاصى را مى‏طلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلكه باید آن را عید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آن را بزرگ داشت و بر شكوه آن افزود، تا ارزش هاى نهفته در این روز عظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین علیهم السلام احیا گردد. همه این ویژگی ها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمند پدید آورد، آنچنان كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه هدى و مومنانى كه پیرو آنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از«عید گرفتن»این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به این نكته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى كه مى‏فرماید:

-روزغدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است كه خداى متعال مرا فرمان داد تا برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمى هدایتگر براى امتم تعیین كنم كه پس از من به وسیله او راهنمایى شوند، و آن، روزى است كه خداوند در آن روز، دین را كامل ساخت و نعمت را بر امتم به كمال و تمام رساند و اسلام را به عنوان دین، برایشان پسندید.« كلام دیگر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)كه فرموده بود:« به من تهنیت بگویید، به من تهنیت بگویید.»(2)نیز نشان دهنده همین عید بودن روز غدیر در كلام حضرت رسول است.

خود امیرالمومنین(علیه السلام)در ادامه خط پیامبر، این روز را عید گرفت و در سالى كه روز جمعه با روز غدیر مصادف شده بود، در ضمن خطبه عید فرمود: -خداوند متعال براى شما مومنان، امروز دو عید بزرگ و شكوهمند را مقارن قرار داده است كه كمال هر كدام به دیگرى است، تا نیكى واحسان خویش را درباره شما كامل سازد و شما را به راه رشد برساند و شما را دنباله رو كسانى قرار دهد كه با نور هدایتش روشنایى گرفته‏اند و شما را به راه نیكوى خویش ببرد و به نحو كامل از شما پذیرایى كند. پس جمعه را محل گردهمایى شما قرار داده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاك سازد و آلودگی هاى جمعه تا جمعه را بشوید، نیز براى یادآورى مومنان و بیان خشیت تقوا پیشگان مقرر ساخته است و پاداشى چند برابر پاداش هاى مطیعان در روزهاى دیگر قرار داده و كمال این عید، فرمانبردارى از امر الهى و پرهیز از نهى او و گردن نهادن به طاعت اوست. پس توحید خدا، جز با اعتراف به نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)پذیرفته نیست و دین، جز با قبول ولایت به امر الهى قبول نمى‏شود و اسباب طاعت خدا جز با چنگ زدن به دستگیره‏هاى خدا و اهل ولایت، سامان نمى‏پذیرد. خداوند در روز غدیر، بر پیامبرش چیزى نازل كرد كه بیانگر اراده‏اش در باره خالصان و برگزیدگان است و او را فرمان داد كه پیام را ابلاغ كند و از بیماردلان و منافقان هراس نداشته باشد و حفاظت او را عهده دار باشد... .

 تا آنجا كه فرمود: رحمت خدا برشما باد! پس از پایان این تجمع، به خانه‏هایتان برگردید و به خانواده خود، وسعت و گشایش دهید و به برادران خود نیكى كنید و خداوند را بر نعمتى كه ارزانى‏تان كرده، سپاس گویید. با هم باشید، تا خداوند هم متحدتان سازد، به یكدیگر نیكى كنید، تا خداوند هم، الفت شما را پایدار كند، از نعمت الهى به یكدیگر هدیه دهید، آن گونه كه خداوند بر شما منت نهاده و پاداش آن را در این روز، چندین برابر عیدهاى گذشته و آینده قرار داده است. نیكى در این روز، ثروت را مى‏افزاید و عمر را طولانى مى‏كند. ابراز عاطفه و محبت به هم در این روز، موجب رحمت و لطف خدا مى‏شود. تا مى‏توانید، در این روز از وجودتان خرج خانواده و برادرانتان كنید و در برخوردها و ملاقات ها ابراز شادمانى و سرور كنید...»(3).

آیین عید غدیر و ائمه[علیهم السلام]

ائمه اهل ‏بیت علیهم السلام، این روز را شناخته و شناسانده و آن را عید نامیدند و همه مسلمانان را به عید گرفتن آن دستور دادند و فضیلت آن روز و ثواب نیكوكارى در آن را بیان كردند.

 فرات بن احنف مى‏گوید: به امام صادق(علیه السلام)عرض كردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان عیدى برتر از عید فطر و قربان و جمعه و روز عرفه دارند؟ فرمود: آرى! با فضیلت ترین، بزرگترین و شریف ترین روز عید نزد خداوند، روزى است كه خدا دین را در آن كامل ساخت و بر پیامبرش محمد(صلی الله علیه و آله و سلم )این آیه را نازل فرمود: " الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا" گفتم: آن كدام روز بود؟ فرمود: هر گاه یكى از پیامبران بنى‏اسرائیل مى‏خواست جانشین خود را تعیین كند و انجام مى‏داد، آن روز را عید قرار مى‏دادند. آن روز، روزى است كه پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، على(علیه السلام)را به عنوان هادى امت نصب كرد و این آیه نازل شد و دین كامل گشت و نعمت خدا بر مومنان، تمام شد. گفتم: آن روز، كدام روز از سال است؟ فرمود: روزها جلو و عقب مى‏افتد، گاهى شنبه است، گاهى یك شنبه، گاهى دوشنبه، تا... آخر هفته. گفتم: در آن روز، چه كارى سزاوار است كه انجام دهیم؟ فرمود: آن روز، روز عبادت و نماز و شكر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى كه خدا بر شما نهاد و ولایت ما را قرار داد . دوست دارم كه آن روز را روزه بگیرید. (4).

 حسن بن راشد از امام صادق(علیه السلام)روایت مى‏كندكه: به آن حضرت عرض كردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان را جز عید فطر و قربان، عیدى است؟ فرمود: آرى اى حسن! بزرگتر و شریف ‏تر از آن دو. پرسیدم: چه روزى است؟ فرمود: روزى كه امیرالمومنین(علیه السلام)به عنوان نشانه راهنما براى مردم منصوب شد.

 گفتم: فداى شما! در آن روز چه كارى سزاوار است كه انجام دهیم؟ فرمود : روزه مى‏گیرى و بر پیامبر و دودمانش درود مى‏فرستى و از آنان كه در حقشان ستم كردند، به درگاه خدا تبرى مى‏جویى. همانا پیامبران الهى به اوصیاء خویش دستور مى‏دادند روزى را كه جانشین تعیین شده،«عید»بگیرند. پرسیدم: پاداش كسى كه آن روز را روزه بگیرد چیست؟ فرمود: برابر با روزه شصت ماه است. (5).

عبدالرحمان بن سالم نیز از پدرش روایت كرده كه: از حضرت صادق(علیه السلام)پرسیدم: آیا مسلمانان غیر از جمعه، قربان و فطر، عیدى دارند؟ فرمود: آرى، عیدى محترم‏تر. گفتم: چه روز؟ فرمود : روزى كه حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمومنین(علیه السلام)را به امامت منصوب كرد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» . عرض كردم: آن روز، چه روزى است؟ فرمود: به روزش چه كاردارى؟ سال در گردش است، ولى آن روز، هیجدهم ذى‏ حجه است.

پرسیدم: در آن روز شایسته است چه كارى انجام شود؟ فرمود: در آن روز، با روزه و عبادت و یاد كردن محمد و آل محمد، خداوند را یاد مى‏كنید . همانا پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)توصیه فرمود كه مردم این روز را عید بگیرند. پیامبران همه چنین مى‏كردند و به جانشینان خود وصیت مى‏كردند كه روز تعیین جانشین را عید بگیرند. (6(

 امام صادق(علیه السلام)نیز روزه غدیرخم را برابر با صد حج و عمره مقبول نزد خداوند مى‏دانست و آن را«عید بزرگ خدا»مى‏شمرد. در« خصال»صدوق از مفضل بن عمر روایت شده كه: به حضرت صادق(علیه السلام)عرض كردم: مسلمانان چند عید دارند؟ فرمود: چهارعید. گفتم: عید فطر و قربان و جمعه را مى‏دانم. فرمود: برتر از آنها روز هیجدهم ذى‏ حجه است. روزى كه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)،(دست)حضرت امیر(علیه السلام)را بلند كرد و او را حجت بر مردم قرار داد. پرسیدم: در این روز، چه باید بكنیم؟ فرمود: با آن كه هر لحظه باید خدا را شكر كرد، ولى در این روز، به شكرانه نعمت الهى باید روزه گرفت. انبیاى دیگر نیز این گونه به اوصیاى خود سفارش مى‏كردند كه روز معرفى وصى را روزه بدارند و عید بگیرند . در حدیث دیگرى در«مصباح شیخ طوسى»(7)امام صادق(علیه السلام)آن روز را روزى عظیم و مورد احترام معرفى كرده است كه خداوند حرمت آن را بر مومنان گرامى داشته و دینشان را كامل ساخته و نعمت را بر آنان تمام نموده است و در این روز، با آنان عهد و میثاق خویش را تجدید كرده است.

 امام، غدیرخم را روز عید و شادمانى و سرور و روز روزه شكرانه دانسته كه روزه‏اش معادل شصت ماه از ماه هاى حرام( محرم، رجب، ذى قعده و ذى حجه)است. در حدیثى دیگر است كه، حضرت صادق(علیه السلام)در حضور جمعى از هواداران و شیعیانش فرمود: آیا روزى را كه خداوند، با آن روز، اسلام را استوار ساخت و فروغ دین را آشكار كرد و آن را براى ما و دوستان و شیعیانمان عید قرار داد، مى‏شناسید؟ گفتند: خدا و رسول و فرزند پیامبر داناتر است، آیا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند: روز قربان است؟ فرمود: نه، هر چند این دو روز، بسیار مهم و بزرگند، اما روز« فروغ دین»از اینها برتر است، یعنى روز هیجدهم ذى حجه... . فیاض بن محمدبن عمر طوسى در سال 259( در حالى كه خودش 90 سال داشت.)گفته است كه حضرت رضا(علیه السلام)را در روز غدیر ملاقات كردم، در حالى كه در محضر او جمعى از یاران خاص وى بودند و امام(علیه السلام)آنان را براى افطار نگاه داشته بود و به خانه‏هاى آنان نیز طعام و خلعت و هدایا، حتى كفش و انگشتر فرستاده بود و وضع آنان و اطرافیان خود را دگرگون ساخته بود و پیوسته فضیلت و سابقه این روز بزرگ را یاد مى‏فرمود.

 محمدبن علاء همدانى و یحیى بن جریح بغدادى مى‏گویند: ما به قصد دیدار احمدبن اسحاق قمى - از اصحاب امام عسكرى علیه السلام - در شهر قم به در خانه‏اش رفته، در زدیم. دختركى آمد. از او درباره احمد بن اسحاق پرسیدیم. گفت: او مشغول عید خودش است، امروز عید است. گفتیم: سبحان الله! عید شیعیان چهارتاست: عید قربان، فطر، غدیر و جمعه. (8). این نیز نشان دهنده سیره عملى بزرگان شیعه، نسبت به این روز فرخنده است. امید است كه جامعه شیعى، با اهتمام ورزیدن به عید ولایت و رهبرى، رشد خودشان را نشان دهند و با تكریم این حبل المتین استوار شیعه، دین خویش را نسبت به بنیادهاى اعتقادى ادا كنند.

پى‏نوشت ها:

1ـ به نقل از علامه امینى در جلد 3 الغدیر. 2ـ شرف المصطفى . 3ـ مصباح المتهجد، ص 524 . 4ـ تفسیر فرات بن ابراهیم كوفى، در سوره مائده . 5ـ كافى، ج 1، ص 303 . 6ـ همان، ص 204. 7ـ همان، ص 513 . 8ـ الغدیر، ج 3، به نقل از مختصر بصائر الدرجات . منبع : كوثر نور

برگرفته از سایت www.Shiastudies.com

يکشنبه 18/12/1387 - 15:13
دعا و زیارت

مقالات

یك سند تاریخى بر این كه در سال 61 هجرى آسمان بریتانیا خون گریست!

یك سند تاریخى انگلیسى به صراحت گویاى آن است كه در سال 61 هجرى آسمان بریتانیا خون گریست! بسم الله الرحمن الرحیم روایات شیعه ودیگر فرق اسلامى بر این نكته همداستان است كه شهادت امام حسین علیه السلام در روز دهم محرم الحرام سال 61 هجرى صرفاً یك حادثه معمولى در تاریخ اسلام یا تاریخ بشرى نبود، بلكه مطابق روایات اسلامى این حادثه دردناك به عالم تكوین پیوند خورده است وزمین وآسمان وحور وساكنان بهشت بر این حادثه اندوهگین شدند وپیامبران از حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام تا پیامبر خاتم صلى الله علیه وآله همگى در این واقعه به اظهار همدردى پرداختند وسالها پیش از وقوع این حادثه جانسوز هرگاه نزد آنان از امام حسین علیه السلام یاد شده، یا از سرزمین كربلا گذشته اند، براى آن حضرت اشك ریخته اند. در زیر به برخى از شواهد این مطلب اشاره مى كنیم: • امام صادق علیه السلام خطاب به جد بزرگوارشان امام حسین علیه السلام عرضه مى دارند: «وضمّنَ [الله] الارضَ ومن علیها دمَكَ وثارَك؛ وخداى متعال مسئولیت خون وخون خواهى تو را بر دوش زمین وزمینیان نهاده است. • حضرت ابراهیم ـ على نبینا وآله و علیه صلوات الله ـ هنگامى كه از سرزمین كربلا مى گذشت، از اسب به زمین افتاد وخون سرش براى همراهى با خون سیدالشهدا علیه السلام جارى شد. • حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف خطاب به جد بزرگوارشان عرضه مى دارند: ولطمت علیك الحور العین؛ در مصیبت تو حوران بهشتى لطمه به [صورت وسینه] مى زدند. • در حدیث شریف آمده است: نخستین كسى كه در مدینه براى شهادت امام حسین علیه السلام صدا به گریه وزارى بلند كرد «ام سلمه» همسر پیامبر صلى الله علیه وآله بود. آن حضرت شیشه اى محتوى مقدارى خاك به او دادند وفرمودند: جبرئیل به من خبر داد وگفت: هرگاه از این خاك خون جوشید بدان كه حسین كشته شده است. ام سلمه این خاك را نگاه داشت وپیش از شهادت امام حسین علیه السلام هر ساعت بدان مى نگریست. هنگامى كه دید از آن خاك خون جوشید، فریاد زد: واحسیناه، وا ابن رسول الله! تمام زنان با شنیدن صداى او به گریه وزارى پرداختند ومدینه از بانگ گریه وناله پر شد. • در برخى از احادیث تصریح شده است در روز عاشورا آسمان خون گریست. براى مثال حضرت زینب در روز عاشورا به مردم فرمودند: أو عَجِبتم أن مَطَرت السماءُ دماً؛ آیا از این كه آسمان خون گریسته است شگفت زده شده اید؟ • در كتب عامه آمده است: لما قتل الحسین اسودّت السماء وظهرت الكواكب نهاراً حتى رأیت الجوزاء عند العصر وسقط التراب الأحمر؛ راوى مى گوید: هنگامى كه [امام] حسین [علیه السلام] به شهادت رسید آسمان تیره وتار شد وستاره ها در روز مشاهده شدند ومن ستاره جوزا را هنگام عصر مشاهده كردم. هم چنین در آن روز خاك سرخ از آسمان بر زمین پاشیده شد. • مورخان آورده اند كه در این روز در بیت المقدس هر سنگ را كه پشت و رو مى كردند، زیر آن خون تازه مى دیدند وپدیده خورشید گرفتگى تا سه روز ادامه یافت. روایت زیر مؤید این معناست: زیدبن عمر كندى به نقل از ام حیان گفت: وقتى امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، تا سه روز خورشید گرفته بود وهر كس روغن به چهره اش مى مالید چهره اش به جاى آن كه خنك شود مى سوخت وهر سنگ را كه در بیت المقدس پشت و رو مى كردند، زیر آن خون تازه مى دیدند. سند انگلیسی این سند تاریخى نیز این حقیقت را تأیید مى كند. در صفحه 38 كتاب وقایع دوران انگلو ساكسون (THE ANGLO – SAXON CHRONICLE) ترجمه و ویرایش میشل اسوانتون (SWANTON MICHAEL) ـ كه در 1996 میلادى در انگلستان به چاپ رسیده و در سال 1998 میلادى از سوى دانشگاه Exeter در ایالت نیویورك تجدید چاپ شده است ـ چنین آمده است: 685. Here in Britain there was Bloody rain, and milk and butter were turned to blood معناى عبارت فوق چنین است: در سال 685 میلادى این جا در بریتانیا آسمان خون بارید وهر جا شیر یا كره خوراكى بود تبدیل به خون شد یا رنگ آن سرخ گردید. اگر زمان یاد شده (یعنى سال 685 میلادى) را به سال هجرى تبدیل كنیم، این زمان با سال 61 هجرى قمرى مطابق خواهد بود؛ یعنى همان سالى كه سید وسالار شهیدان وآزادگان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام به همراه اصحاب وخاندانش به شهادت رسیدند.

يکشنبه 18/12/1387 - 15:12
دعا و زیارت

مقالات

هشت حدیث ازامام حسین(علیه السلام)

فلسفه قیام

«إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى(صلى الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهى عَنِ المُنْكَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّى وَ أَبى عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب.»:

من از روى خودخواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نكردم، بلكه قیام من براى اصلاح در امّت جدّم مىباشد، مىخواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابیطالب عمل كنم.

روى آوردن به دیندار، جوانمرد و اصیل

«لا تَرْفَعْ حاجَتَكَ إِلاّ إِلى أَحَد ثَلاثَة: إِلى ذى دین، أَوْ مُرُوَّة، أَوْ حَسَب.»

جز به یكى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروّت، یا كسى كه اصالت خانوادگى داشته باشد.

پرهیز از ستمكارى

إِیّاكَ وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْكَ ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ

برحذر باشید از ستم كردن به كسى كه یاورى جز خداوند عزّوجلّ ندارد.

عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان

إِنَّ قَوْمًا عَبَدُو اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إِنَّ قَوْمًا عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبیدِ، وَ إِنَّ قَومًا عَبَدُوا اللّهَ شُكْرًا فَتِلْكَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِىَ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ

گروهى خدا را از روى میل و رغبت (به بهشت) عبادت مىكنند كه این عبادت تاجران است، و گروهى خدا را از روى ترس (از دوزخ) مىپرستند و این عبادت بندگان است و گروهى خدا را از روى شكر(و شایستگىِ پرستش) عبادت مىكنند و این عبادت آزادگان است كه بهترین عبادت است

آثار غذاى حرام

وَیْلَكُمْ ما عَلَیْكُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلى وَ إِنَّما أَدْعُوكُمْ إِلى سَبیلِ الرَّشادِ فَمَنْ أَطاعَنى كانَ مِنَ المُرْشَدینَ وَ مَنْ عَصانى كانَ مِنَ المُهْلَكینَ وَ كُلُّكُمْ عاص لاَِمْرى غَیْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلى قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ

در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :واى بر شما چرا ساكت نمىشوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگارى فرامىخوانم، هر كس از من پیروى كند سعادتمند است و هر كس نافرمانىام كند از هلاك شدگان است، شما همگى نافرمانىام مىكنید و به سخنم گوش نمىدهید، آرى در اثر هدایاى حرامى كه به شما رسیده و در اثر غذاهاى حرامى كه شكم هایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهاى شما مُهر زده است!

خشم الهى

«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى الْیَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَدًا وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى إِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الَْمجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دُونَهُ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلى قَوْم إِتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلَى قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.»:

خشم خداوند بر یهود آن گاه شدّت گرفت كه براى او فرزندى قرار دادند، و خشمش بر نصارى وقتى شدّت یافت كه براى او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد كه به جاى او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگرى آن گاه شدّت یافت كه بر كشتن پسرِ دخترِ پیامبرشان هماهنگ گردیدند.

ثواب سلام

لِلسَّلامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرّادِّ

سلام كردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلامكننده و یكى از آنِ جواب دهنده است.

حرمت حیله و نیرنگ

«وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ.»:

حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است

يکشنبه 18/12/1387 - 15:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته