• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 639
تعداد نظرات : 863
زمان آخرین مطلب : 5396روز قبل
دعا و زیارت

مقدمه : اگر خلافت پس از  پیامبر صلی الله علیه و آله حق حضرت علی علیه السلام  بود ، پس چرا ایشان برای گرفتن حق خود اقدامی نکردند ؟
 
پس از پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام  خود را تنها یافتند و نتوانستند مردم را به اطاعت از نصوص خلافت ، متقاعد کنند ولی در هر کجا که فرصت می یافتند ، چه در اجتماع مردم و چه در میان یاران خاص خویش ویا حتی در احتجاج باخلفا، همواره از غصب حق خویش، اعلام نارضایتی می کردند و خلافت را حق مطلق خویش بیان می نمودند که از جانب خداوند متعال تعیین شده و به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله به مردم ابلاغ گردیده است ؛ لذا هیچ مبنای دیگری را بر انتخاب خلیفه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله صحیح و معتبر نمی دانستند .
 
در تایید این مطلب می توان اشاره کرد که حضرت علی علیه السلام  در خانه نشستند و بیعت نکردند تا اینکه ایشان را به زور برای بیعت بردند و خانه شان را به آتش کشیدند و همسرشان را مضروب و فرزندشان را به قتل رساندند . بدین ترتیب ایشان حق خویش را اعلام نمودند تا حجتی باشد بر تمام کسانی که از نصوص خلافت عدول کرده اند؛ چرا که اگر ایشان فورا و با اختیار بیعت می کرد ، حجتشان تمام نبود .
 
در نتیجه ، این گونه نبوده است که علی علیه السلام  هیچ اقدامی برای احقاق حق خویش انجام نداده باشند ، اما در پاسخ به این سوال که چرا ایشان در آن برهه از زمان قیام مسلحانه نکرده اند ، می توان به دلایل زیر اشاره کرد :
 
1- ترس از ارتداد امت :
حضرت علی علیه السلام  بیم آن داشتند که اگر بخواهند بر تعبد به نص اصرار ورزند، امت از اسلام برگردند.خصوصا که با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله قدرت وشوکت منافقین بالا گرفته بود ؛ ارکان دین متزلزل و قلوب مسلمین از جا کنده شده بود . مسلمین پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله همانند گوسفندان باران زده در شب تیره ی زمستان بودند که در میان گرگ هایی متجاوز و درنده ، قرار گرفته باشند . حتی طایفه هایی از اعراب مرتد شده بودند و گروهی دیگر تصمیم بر ارتداد داشتند .
 
 2- ترس از تفرقه و اختلاف :
از دیگر عواملی که سبب شد حضرت علی علیه السلام  با توجه به اوضاع آن روز ، اقدام مسلحانه نداشته باشد ، ترس از تفرقه میان امت اسلامی بود . اوضاع آن روز جامعه ، چنان که توضیح داده شد ، زمینه بسیار مناسبی برای فعالیت منافقین و کافرین بود . حتی میان انصار و مهاجرین اختلاف بوجود آمده و هرکدام به نحوی خواهان خلافت بودند.
 
3- بقای اسلام :
در چنین اوضاعی ، توجه حضرت علی علیه السلام  به امر دین، ایشان را از توجه به خلافت باز داشت.  ایشان می دانستند که دنبال خلافت رفتن و قیام عملی ، سبب بالا گرفتن فتنه و فساد و به هم ریختن نظام مسلمین و نابودی دین می شود . بنابراین حضرت علی علیه السلام  بقای اسلام و مصلحت عموم مسلمین را بر خلافت و حق شخصی خویش مقدم دانستند و از اظهار اراده و تصمیم برای قیام سرباز زدند . در واقع می توان عامل سوم ، که همان بقای اسلام و مصلحت مسلمین است را به عنوان مهم ترین عامل باز دارنده ی حضرت علی علیه السلام  در اقدام مسلحانه ذکر کرد .
سه شنبه 20/12/1387 - 20:20
دعا و زیارت

عالمان ... ، عالمان بی عمل
 
پرسش : اگربسیاری از فضایل اهل بیت علیهم السلام  در کتب اهل سنت آمده است، چرا شیعه علمای اهل تسنن را تخطئه میکند؟
 
پیامبر صلی الله علیه و آله  در زمانها و مکانهای مختلف و با بیانهای گوناگون نسبت به اهل بیت علیه السلام  و لزوم تمسک به ایشان سفارش نموده اند ؛ از جمله در حدیث ثقلین فرموده اند :
 «انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا: کتاب الله و عترتی»
« من در بین شما چیزی باقی گذاشتم که اگر به آن متمسک شوید هرگز گمراه نخواهید شد «کتاب خدا و عترتم».
 « فلا تقدموهما فتهلکوا و لا تقصروا عنهما فتهلکوا و لا تُعلّموهم فانهم اعلم منکم»
« پس از آن ها پیش نیفتید که هلاک میشوید و در مورد آنان کوتاه نیایید (از آنها عقب نمانید) که هلاک میشوید، به آن ها چیزی نیاموزید که از شما داناترند.
سخنانی این چنین به وفور در کتب علمای اهل سنت نقل گردیده ولی ایشان به رغم این که فضایل اهل بیت علیه السلام   را در کتب خود آورده اند، در عمل به هیچ یک از آنها پایببند نبوده و اعتقادی نداشته اند.
شاهد بر این موضوع ، ابن حجر عسقلانی است که گرچه در کتاب " الصواعق " خود فضایل مختلف از اهل بیت علیه السلام   روایت کرده است، اما در مقام عمل، به آنها پایبند نبوده، به ابوابی غیر از باب مدینه پیامبر صلی الله علیه و آله  مراجعه نموده است.
به عنوان مثال :
الف- ابوالحسن اشعری را در اصول دین بر عترت مقدم داشته است.
ب-  در فروع دین، فقهای مذاهب اربعه را بر ائمهی اهل بیت ترجیح داده است.
د-   در تفسیر، مقاتلبن سلیمان، که به جسمانیت خدا قائل است را بر ابواب علوم پیامبر مقدم کرده است.
هـ-  معروف و امثال او را در علم اخلاق، سلوک و داروهای روحی، بر عترت پیامبر مقدم داشته است.
و-    در خلافت و نیابت از پیامبر، برادر پیامبر و ولی او را بعد از دیگران میشمارد.
ز-    ابناء وزغ را در خلافت از فرزندان پیامبر مقدم میدارد.
حال این سؤال مطرح است، کسی که به رغم وحی واحادیث متواتر و متعدد در فضیلت عترت و لزوم اطاعت ازایشان، از آن ها اعراض کند و در تمام مراتب بلند و وظایف دینی از مخالفان آنها تبعیت کند، باید مورد انتقاد باشد یا خیر؟
 
سه شنبه 20/12/1387 - 20:19
دعا و زیارت
 
شخصیت والاى گردآورنده نهج البلاغه (سید رضى رحمه الله)
 
سید رضى در سال 359 هجرى قمرى در بغداد دیده به جهان گشود، نامش ((محمد)) بود و بعدها به ((شریف رضى)) ((ذوالحسین)) شهرت یافت.
پدر وى ابو احمد حسین بن موسى بن محمد بن موسى بن ابراهیم بن موسى بن جعفر علیه‏السلام که از نسل امام موسى بن جعفر علیه‏السلام بوده در دو دولت عباسى و آل بویه منزلت عظیمى داشت که ابو نصر بهاء الدین به وى لقب ((الظاهر الاوحد)) داد.
ابو احمد پنج بار ریاست و سرپرستى طالبین (سادات) را عهده دار شد، و در حالى که عنوان ((نقیب)) و ((بزرگ)) سادات را داشت از دنیا رفت.
مادر وى فاطمه دختر حسین بن ابى محمد اطروش از نسل امام على علیه‏السلام بود که نسبش با شش واسطه به آن حضرت مى‏رسد.
 - فاطمه بنت الحسین بن ابى محمد الحسن الاطروش بن على بن الحسین بن على بن عمر بن على بن ابى طالب علیه‏السلام.
فاطمه زنى فاضله، پارسا، بلند نظر و با تقوا بود و به همین دلیل توانست فرزندانى همچون سید شریف رضى و سید شریف مرتضى در دامان خود پرورش دهد.
آرى سید شریف رضى از چنین پدر و مادرى به دنیا آمد و در میان چنین خاندان پاک و با شخصیتى پرورش یافت که از کودکى آثار بزرگى، جلالت، مجد و عظمت از چهره‏اش نمایان بود.
ابن ابى الحدید معتزلى در کتاب ((شرح نهج البلاغه)) ج 1، ص 41 داستان شاگردى سید رضى و سید مرتضى، نزد شیخ مفید رحمه الله را نقل مى‏کند که بسیار جالب و شنیدنى است:
((شیخ مفید ((ابو عبدالله محمد بن نعمان)) فقیه ، شبى در خواب دید حضرت فاطمه زهرا علیها السلام دخت رسول اکرم صلى الله علیه و آله دست دو فرزند کوچکش، حسن و حسین را گرفته و وارد مسجد کرخ یکى از محله‏هاى قدیمى بغداد شد و آنها را به وى سپرد و گفت :
 
علمهما الفقه
به این دو فرزند فقه بیاموز
 
شیخ مفید شگفت زده از خواب برخاست، چون صبح شد مطابق معمول به آن مسجد رفت مدتى نگذشته بود که دید ((فاطمه)) مادر پاک و پارساى سید رضى همراه با خدمتکاران خویش وارد مسجد شد در حالى که فرزندان کوچکش سید رضى و سید مرتضى را به همراه داشت، شیخ مفید تا آنها را دید از جا برخاست و به فاطمه سلام کرد، فاطمه رو به شیخ کرد و گفت:
 
اى شیخ این دو فرزندان منند، آنان را نزد شما آوردم که به ایشان فقه بیاموزى.
 
شیخ مفید به یاد خواب شب گذشته خویش افتاد و گریه کرد و آنگاه دستان خواب خود را براى فاطمه بازگو نمود، و بدینسان شیخ مفید به تعلیم و تربیت آن دو کودک همت گماشت، و خداوند نیز بر آنان منت گذاشت، و درهاى دانش و فضایل فراوانى را به روى آنان گشود و از آنان آثار ماندگار و مفیدى در روزگار به جاى ماند)).
مرحوم علامه امینى در کتاب ارزشمند ((الغدیر)) ج 4، ص 181، درباره سید رضى مى‏گوید: ((سید رضى)) از مفاخر خاندان پاک نبوى و پیشواى دانشمندان علم و حدیث و ادب و قهرمانى از قهرمانان عرصه دین و دانش و مذهب است.
آرى او در تمام آنچه از نیاکان پاک خود به ارث برده بود پیشتاز و نمونه شد:
از دانش جوشان و فراوان، روحیات بلند، نظر صائب و ثاقب، طبع بلند و اباى نفس، ادب برتر و حسب پاکیزه، او از نوادگان شجره نبوى و از شاخه‏هاى پربار ولایت علوى است، مجد و عظمتش را از حضرت فاطمه علیها السلام و بزرگى و سیادت را از امام موسى بن جعفر علیه‏السلام به ارث برده است.
وى صاحب دهها فضایل دیگر است که قلم را یاراى نگارش همه آنها نیست ... )).
سپس علامه امینى رحمه الله نام بیش از چهل کتاب را که درباره زندگى و شخصیت سید رضى سخن گفته‏اند ذکر مى‏کند و مى‏افزاید:
((روحیات بلند او را مى‏توان در کتابى که ((علامه شیخ عبدالحسین حلى)) به عنوان مقدمه در جزء پنجم تفسیر خود در 112 صفحه نوشته، خواند و شخصیت والاى او را در کتاب ((عقربه الرضى)) نوشته نویسنده معروف ((زکى مبارک)) در دو جلد قطور مطالعه کرد و پیش از این دو تن، علامه شیخ محمد رضا کاشف الغطاء نیز درباره وى کتابى نوشته است)).
مرحوم محدث قمى در کتاب ((تحفه الاحباب)) ص 457، شماره 606 مى‏گوید: ((محمد بن الحسین الموسوى معروف به سید رضى، برادر سید مرتضى رضى الله عنهما ذوالحسین نقیب علوى و شریف اشراف بغداد مشهور به عظمت شان و علو همت و فصاحت زبان و عذوبت شعر، جلالت شان زیاده از آنست که ذکر شود ...
در ششم محرم سنه 406 به سن چهل و هفت سالگى وفات فرمود و سید مرتضى از کثرت جزع و مصیبت نتوانست جنازه او را مشاهده نماید، تصانیف او همه ممتاز است ...)).
تالیفات و کتابهاى سید رضى رحمه الله:
مرحوم علامه امینى در کتاب ((الغدیر)) نام 19 کتاب و اثر را از سید رضى ذکر کرده که مهمترین آنها کتابهاى زیر است:
 
1 - نهج البلاغه (که مجموعه ایست از سخنان و نامه‏هاى حضرت على علیه‏السلام).
2 - خصائص الائمه (که سید رضى در مقدمه نهج البلاغه به آن اشاره کرده).
3 - نامه‏هاى علمى او (در سه جلد).
4 - مجازات لاثار النبویه
5 - معانى القرآن
6 - حقائق التاویل فى متشابه التنزیل و ...
 
آنگاه صاحب ((الغدیر)) نام 81 کتاب را که در شرح یا ترجمه نهج البلاغه تا زمان وى نوشته شده است ذکر مى‏کند.
سید رضى و شعر:
 
سید رضى در حالى که به ده سالگى نرسیده بود قصیده‏اى غراء سروده که در آن نسب عالى خود را بازگو مى‏کند، و بسیارى از دانشمندان وى رإ ، شاعرترین فرد قریش مى‏دانند.
خطیب بغدادى در ((تاریخ بغداد)) ج 2، ص 246 مى‏گوید:
((از محمد بن عبدالله کاتب شنیدم که نزد یکى از بزرگان به نام ((ابوالحسین بن محفوظ)) گفته بود من از گروهى از دانشمندان ادبیات شنیدم که مى‏گفتند: سید رضى زبر دست‏ترین شاعر قریش است.
((ابن محفوظ)) در پاسخ گفت: آرى این سخن درست است، سپس افزود: در میان قریش کسانى بودند که خوب شعر مى‏گفتند اما شعر آنان اندک بود، ولى کسى که هم زیبا شعر گفته و هم زیاد، جز سید رضى کسى نبوده است)).
((نقابت)) سید رضى: - ((نقابت)) منصبى بوده مردمى که به شخصیت ممتاز و محبوب و عالم برجسته و با تقوى تعلق مى‏گرفت و مردم به طور طبیعى به دور او گرد مى‏آمدند و سرپرستى او را پذیرا بودند و خلفا و سلاطین وقت براى کسب وجهه و محبوبیت به چنین افرادى حکم مى‏دادند صاحب این منصب عهده دار امور ذیل بود:
 
(1) حفظ و نگهدارى آمار خانواده‏هاى سادات (شجره نامه سیادت).
(2) مراقبت بر صحت انتساب آنان و حفظ شاخه‏هاى سیادت نظیر سادات هاشمى، طالبى، علوى، حسنى، حسینى، موسوى و ...
(3) ثبت موالید و فوت شدگان با دقت تمام.
(4) مراقبت افراد از نظر آداب و اخلاق.
(5) دور نگهداشتن آنان از مشاغل پست و نامشروع.
(6) بازداشتن آنان از ارتکاب گناه و بى حرمتى به قوانین اسلام.
(7) جلوگیرى از تعدى و تجاوز سادات به دیگران و پرهیز از خود برتر بینى.
(8) احقاق حقوق آنان (به عنوان وکیل مدافع).
(9) استیفاى حقوق آنان از خمس اموال.
(10) مراقبت بر ازدواج زنان و دختران آنان، و ممانعت از ازدواج حتى بیوه زنان با ناپاکان و طاغوتیان.
(11) اجراى عدالت و موعظه خاطیان.
(12) نظارت بر موقوفات و استیفاى حقوق آنان از عائدات اموال وقف شده.
(نقل از ((الغدیر)) ج 4، صفحات 205 - 307
سید رضى در سال 380 هجرى قمرى توسط ((الطائع بالله)) خلیفه عباسى ریاست طالبیین، سرپرستى حاجیان (امیر الحاج) و سرپرستى دیوان مظالم را عهده دار شد، و این در حالى بود که بیش از بیست و یک سال نداشت. و در 16 محرم سال 403 به ولایت و سرپرستى طالبیین در همه بلاد منصوب گردید و به عنوان ((نقیب النقباء)) خوانده شد.
سید رضى به دلیل کفایت و شایستگى که داشت در زمان ((القادر بالله)) خلیفه عباسى، سرپرستى حرمین شریفین نیز به وى سپرده شد.
(ناگفته نماند: از آنجا که سید رضى نفوذ فوق العاده‏اى در میان بنى هاشم و علویین داشت و بزرگ و معتمد آنان بود، لذا دستگاه خلافت چاره‏اى جز این نداشت که اینگونه منصبهاى اجتماعى را به اینگونه افراد بسپارد).
سبط ابن جوزى در ((المنتظم)) ج 7، ص 279 مى‏گوید: ((رضى بزرگ طالبیین در بغداد بود، وى قرآن را در مدت کمى بعد از آنکه سنش از سى گذشته بود حفظ کرد، و فقه را نیز به طور دقیق و قوى شناخت و فرا گرفت، او دانشمندى فاضل، شاعرى زبردست، داراى همت عالى و متدین بود، روزى مقدارى پشم گوسفند از زنى خرید به پنج درهم و چون آن را به خانه برد و گشود در میان آن مقدارى نوشته به خط ((ابى على بن مقله)) یافت پس به ذلال گفت تا زن را حاضر کند، چون زن حاضر گشت به وى گفت من در میان پشمهایى که از شما خریدم، نوشته‏اى به خط ((((ابن مقله)) یافتم، اکنون اختیار با شما است، که اگر خواهى این نوشته‏ها را بگیر و با قیمت آن - که پنج درهم است - دریافت کن، زن پول را گرفت و براى سید رضى دعا کرد و برگشت، و همچنین سید رضى داراى جود و سخاوت فراوان نیز بود)))). و به جهت رعایت اختصار در همین جا به این مطلب خاتمه مى‏دهیم
 



 


برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه امام علی علیه السلام  اثر سید جعفر حسینی
سه شنبه 20/12/1387 - 20:18
دعا و زیارت

* سخنى درباره نهج البلاغه و گوینده آن *
 
از آنجا که ((نهج البلاغه)) مجموعه (خطبه‏ها، نامه‏ها و کلمات قصار حکیمانه) مولى الموحدین و امیر المومنین على بن ابى طالب علیه‏السلام مى‏باشد، سخن گفتن درباره آن کار آسانى نیست، چرا که ما توان آن را نداریم که به عمق وجود این گوینده والامقام پى ببریم و از تمام زوایاى فکر بلند و ایمان قوى و ملکات فاضله آن حضرت آگاه شویم و کلمات حضرت در ((نهج البلاغه)) را آن چنان که هست بشناسیم.
على بن ابى طالب علیه‏السلام پس از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله برترین مخلوق خدا است .
ابن عباس مى‏گوید: پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
لو ان الاشجار اقلام و البحر مداد و الجن حساب، و الانس کتاب ما احصوا فضائل على بن ابى طالب علیه‏السلام.
((اگر درختان قلم باشند و دریاها مرکب، جنیان شماره گر، و انسانها نویسنده نمى‏توانند فضائل على بن ابى طالب علیه‏السلام را شماره کنند)).
ینابیع الموده (سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى) ج 1، ص 364، باب 40، حدیث 5.
استاد محمد تقى جعفرى در مقدمه ((ترجمه و تفسیر نهج البلاغه)) مى‏گوید: ((هیچ گونه جاى تردید نیست که ما نمى‏توانیم شخصیت على بن ابى طالب علیه‏السلام را، مانند شخصیت‏هاى یک بعدى تاریخ نشان بدهیم و کتابش ((نهج البلاغه)) را هم به عنوان کتابى که یک شخصیت یک بعدى از خود به یادگار گذاشته است، تلقى نماییم. ما با انسانى سر و کار داریم که هدف اعلایى براى زندگانى دارد، زمامدارى که عادل مطلق است، داراى معرفتى در حد اعلى درباره انسان و جهان... تقوى و فضیلت در حد اعلى، پاکى گفتار و کردار و اندیشه و نیت پاک ... و ده‏ها امتیازات از این قبیل که در على بن ابى طالب به اتفاق تمام تواریخ ثبت شده است، قابل توضیح و تفسیر با مفاهیم و ارزش‏هاى معمولى نمى‏باشد، زیرا براى آن جامعه و یا افرادى که زندگى جز تورم ((خود طبیعى)) چیز دیگرى نیست، عناصر شخصیت و امتیازات على علیه‏السلام و کتابش، خیالاتى بیش نیست.
همچنین از دیدگاه مکتب هایى که براى بشریت آغاز و انجامى جز همین خاک تیره و تکاپویى جز براى گسترش ((خود طبیعى)) سراغ ندارند، على و نهج البلاغه‏اش هرگز قابل شناخت و هضم نخواهد بود)).
ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 1، ص 3.
ولى در عین حال آگاهى بر گوشه هایى از این دو اقیانوس بى کران (على علیه‏السلام و کلمات او در نهج البلاغه) براى انسانهاى حق شناس و حقیقت جو و با معرفت سهل و آسان است زیرا هر کس اندک آشنائى با على بن ابى طالب علیه‏السلام و تاریخ زندگانى و سخنان و افکار و اندیشه‏هاى او داشته باشد به خوبى مى‏داند او یک انسان برتر است، او آیتى از آیات بزرگ حق است .
و همچنین مى‏داند که ((نهج البلاغه)) او که پرتوى از وجود او است، اقیانوسى است بى کران و دریایى است پهناور و گنجینه‏اى است پرگهر، بوستانى است پر گل و کانون معارف الهى است، و خلاصه بعد از قرآن کریم و احادیث نبوى بهترین مرجعى است براى همه نیازهاى انسان در مسیر سعادت .
بدون شک هرگاه کسى قصد کند که در چنین میدانى گام بگذارد باید خود را براى نوشتن کتابهاى قطورى آماده سازد، ولى هدف ما در این نوشتار این است که تنها به اشاراتى بسنده کنیم و به منظور آگاهى بیشتر در قسمتهاى آینده، گفته‏هاى بعضى از دانشمندان بزرگ شیعه و کسانى که سالها با نهج البلاغه آشنا بوده و انس گرفته‏اند، را نقل خواهیم کرد.
همچنین از افکار اندیشمندان برخى از بزرگان جامعه سنی، و گواهى ارزنده دانشمندان مسیحى که فریفته گفته‏هاى آن بزرگ مرد عالم انسانیت شده‏اند بهره‏مند خواهیم شد.
 
*فصاحت و بلاغت نهج البلاغه *
 
((فصاحت)) یعنى درست سخن گفتن و با کلماتى صحیح و زیبا مطلب را بیان نمودن، و از اینرو قرآن کریم فصیح‏ترین کلام است که معانى را در الفاظى کوتاه و زیبا بیان نموده است و همین خود یکى از جهات اعجاز قرآن به شمار مى‏آید، یعنى دیگران از اینکه همانند آن سخن بگویند عاجز و ناتوانند خداوند متعالى مى‏فرماید:
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القران لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا - سوره اسراء، آیه 88.
(( (اى پیامبر) بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند (هرگز) مانند آن را نتوانند آورد هر چند بعضى پشتیبان بعضى دیگر باشند)).
و ((بلاغت)) یعنى سخن درست گفتن و کلام فصیح (درست و زیبا) را در جاى مناسب خود به کار بردن.
فصحا و ادباى تمام ملل و ادیان به فصاحت و بلاغت ((نهج البلاغه)) اعتراف و اذعان دارند و ما در اینجا به عنوان نمونه به کلمات برخى از آنان اشاره مى‏نمائیم:
 
1 - گردآورنده ((نهج البلاغه)) سید رضى قدس سره که خود از قهرمانان میدان فصاحت و بلاغت بوده و گوى سبقت را از بسیارى از فصحا و بلغاى عرب برده، و سالیان درازى از عمر شریف خود را صرف جمع آورى گفته‏هاى آن حضرت کرده است، در مقدمه ((نهج البلاغه)) مى‏گوید:
... امیر المومنین علیه‏السلام سرچشمه فصاحت و منشا بلاغت و زادگاه آن است، و از او اسرار بلاغت آشکار گشت و از وى قوانین و دستورات آن گرفته شد، هر خطیب توانایى بر شیوه او راه یافت و به گفتار او یارى جست و با این حال او در میدان پیش رفت و یکه تاز میدان بوده، و دیگران فرو ماندند ... زیرا در کلام او نشانه هایى از علم خدا، و عطر و بویى از سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏باشد.
همچنین بعد از خطبه (16) مى‏گوید: ((در این سخن که از نزدیکترین سخنان به حقیقت فصاحت است لطایفى نهفته شده که هیچ یک از سخن سنجان به پاى آن نمى‏رسد و بیش از آنچه که ما از آن به شگفتى فرو مى‏رویم، شگفتى از آن به تعجب مى‏آید!!! به علاوه در آن ریزه کاریهایى از فصاحت است که نه زبان قادر به شرح آن است و نه هیچ انسانى مى‏تواند به عمق آن برسد و نه آنچه را من مى‏گویم، جز آنان که در فصاحت پیشگام و ریشه دارند و مى‏توانند درک کنند (آرى) و ما یعقلها الا العالمون : ((جز دانشمندان آن را درک نمى‏کنند)).
نهج البلاغه، ص 37، چاپ دارالثقلین - قم.
2 - عزالدین عبدالحمید بن ابى الحدید معتزلى که از دانشمندان معروف سنی در قرن هفتم هجرى است و یکى از شارحان معروف نهج البلاغه مى‏باشد - و کتاب شرح نهج البلاغه خود را در 20 جلد نگاشته - او در همین کتاب، بارها در برابر فصاحت و بلاغت فوق العاده نهج البلاغه سر تعظیم فرود آورده است و در مقدمه کتابش درباره على علیه‏السلام و نهج البلاغه مى‏گوید: ...
اما الفصاحه فهو علیه‏السلام امام الفصحاء و سید البلغاء و فى کلامه قبل: دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوقین، و منه تعلم الناس الخطابه و الکتابه ....
((امیر المومنین على علیه‏السلام امام و پیشواى فصیحان و سرور بلیغان است، و درباره کلامش (نهج البلاغه) گفته شده است که پائین‏تر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوقین است، و مردم از او فن خطابه و سخنرانى و راه و رسم نویسندگى را آموخته‏اند. وى در جاهاى متعددى از کتابش نسبت‏- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 24 -  به فصاحت و بلاغت نهج البلاغه تعبیرهاى عجیبى دارد ، از جمله این تمثیل اوست :
 
(الف) در جلد 11 صفحه 153 پس از شرح بخشى از خطبه (221) مى‏گوید : ...
و ینبغى لو اجتمع فصحاء العرب قاطیه فى مجلس و تلن علیهم ان یسجدوا له کما سجد الشعراء لقول عدى بن الرقاع قلم اصاب من الدواه مدادها ... فلما قیل لهم فى ذلک قالو انا نعرف مواضع السجود فى الشعرکما تعرفون مواضع السجود فى القرآن ...
اگر تمام فصحاى عرب در یک مجلس اجتماع کنند و این بخش از خطبه براى آنها خوانده شود سزاوار است براى آن سجده کنند همانگونه که شعراى عرب هنگامى که شعر معروف عدى بن الرقاع، قلم اصاب من الدواه مدادها ... را شنیدند براى آن سجده کردند و هنگامى که از علت آن سوال شد گفتند: ما محل سجود در شعر را مى‏شناسیم آنگونه که شما محل سجود را در آیات سجده قرآن مى‏شناسید.
 
(ب) در جلد 7 صفحه 214، هنگامى که به مقایسه اجمالى میان بخشى از کلام امیر المومنین علیه‏السلام با سخنان ابن نباته خطیب معروف قرن‏- نامش: عبدالرحیم بن محمد بن اسماعیل بن نباته است (در سال 374 وفات نمود).  چهارم هجرى مى‏پردازد مى‏گوید : ...
فلیتامل اهل المعرفه بعلم الفصاحه و البیان هذا الکلام بعین الانصاف یعلموا ان سطرا واحدا من کلام نهج البلاغه یسارى الف سطر منه بل یزید و بربى على ذلک .
آگاهان به علم فصاحت و بلاغت اگر این گفتار على علیه‏السلام را با دیده انصاف بنگرند مى‏دانند که یک سطر نهج البلاغه مساوى هزار سطر از سخنان معروف ((ابن نباته)) است بلکه بر آن فزونى مى‏گیرد و برترى مى‏جوید)).
 
(ج) و در جلد 2 صفحه 84، پس از نقل یکى از خطابه‏هاى ((ابن نباته)) در زمینه جهاد که در اوج فصاحت است و با این عبارت از کلمات امیر المومنین علیه‏السلام آمیخته شده است
ما غزى قوم فى عقر دارهم الا ذلوا
یعنى هیچ قوم و ملتى در درون خانه هایشان مورد هجوم دشمن واقع نشدند مگر اینکه خوار و ذلیل گشتند
ابن ابى الحدید مى‏گوید : ((به این جمله بنگر و ببین چگونه از میان تمام خطبه ابن نباته فریاد مى‏کشد، فریاد فصاحت و بلاغت و به شنونده‏اش اعلام مى‏دارد که از معدنى غیر از معدن بقیه خطبه برخاسته و از خاستگاهى غیر از آن خاستگاه است، به خدا سوگند همین یک جمله چنان خطبه ابن نباته را آراسته و زینت بخشیده آن گونه که یک آیه قرآن در لابه لاى یک خطبه معمولى درست همچون گوهرى درخشنده است که پیوسته نور افشانى مى‏کند، و روى بقیه سخن نور افشانى مى‏کند)).
 
(د) در جلد 7 صفحه 201، در شرح خطبه (109) مى‏گوید : ((هر کس مى‏خواهد فنون فصاحت و بلاغت را بیاموزد و ارزش کلمات را نسبت به یکدیگر درک کند در این خطبه بیندیشد.
 
3 - ((جاحظ)) که از بزرگترین ادبا و نوابغ جهان عرب است، و در اوائل قرن سوم هجرى مى‏زیسته در جلد اول کتاب معروف و مشهور خود ((البیان و التبیین)) - پس از نقل برخى از کلمات امیر المومنین على بن ابى طالب علیه‏السلام از آن جمله :
قیمه کل امرء ما یحسنه
یعنى ارزش هر کس هماناست که مى‏داند (به اندازه علم و دانش و توانایى او است) مى‏گوید :
نهج البلاغه، ص 513، حکمت 81، چاپ دارالثقلین - قم
اگر در تمام این کتاب جز این عبارت نبود کافى بود، بلکه بالاتر از حد کفایت زیرا بهترین سخن آن است که مقدار کمش تو را از مقدار زیادش بى نیاز کند، و مفهومش ظاهر و آشکار باشد، گویى خداوند جامه‏اى از جلالت و عظمت و پرده‏اى از نور و حکمت بر آن پوشانده که هماهنگ با نیت پاک و فکر بلند و تقواى بى نظیر گوینده‏اش مى‏باشد. البته خود سید رضى قدس سره نیز پس از این حکمت مى‏گوید : ((این از کلماتى است که قیمتى براى آن تصور نمى‏شود، و هیچ حکومتى هم سنگ آن نبوده، و هیچ سخنى، والایى آن را ندارد)).
این بخش را با سخن نویسنده معروف مسیحى لبنانى ((جورج جرداق)) در کتاب ارزنده خود الامام على صوت العداله الانسانیه پایان مى‏دهیم.
او در پایان فصلى که به بیان شخصیت على بن ابى طالب علیه‏السلام اختصاص داده درباره نهج البلاغه چنین مى‏گوید:
در بلاغت، فوق بلاغتها است، قرآنى است که از مقام خود اندکى فرود آمده سخنى است که تمام زیبائیهاى زبان عرب را در گذشته و آینده در خود جاى داده، تا آنجا که درباره گوینده آن گفته‏اند : سخنش پایین‏تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است.
(جلد 1، صفحه 47)
1 - جهت اطلاع بیشتر مراجعه شود به :
* کتاب ((الطراز)) تالیف امیر یحیى علوى (زیدى) (جلد 1، ص 165 - 168).
* کتاب ((نظرات فى القرآن)) تالیف محمد غزالى نویسنده معروف (صفحه 154).
* کتاب ((الجریده الغیبیه)) تالیف شهاب الدین الوسى (مفسر معروف).
* کتاب ((مصادر نهج البلاغه)) تالیف محمد محى الدین عبدالحمید (جلد 1، ص 96).
* کتاب ((شرح نهج البلاغه)) تالیف شیخ محمد عبده نویسنده معروف و پیشواى بزرگ اهل سنت (در مقدمه کتاب صفحات 9و 10).
* کتاب ((تذکره الخواص)) سبط ابن الجوزى، خطیب و مفسر معروف اهل سنت (باب 6، صفحه 8
برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه امام علی علیه السلام  اثر سید جعفر حسینی
سه شنبه 20/12/1387 - 20:15
دعا و زیارت
یکى از امتیازات فوق العاده ((نهج البلاغه)) مساله جامعیت و تنوع عجیب و محتواى ژرف آن است و هر خواننده آگاهى در همان لحظات نخستین که با آن آشنا مى‏شود نمى‏تواند باور کند که چگونه یک انسان بتواند این همه گفتار نغز و سخنان شیرین و حساب شده و دقیق در موضوعات کاملا مختلف بلکه متضاد را گردآورى کند و مسلما این کار از غیر شخصیتى همچون امیر المومنین على بن ابى طالب علیه‏السلام که قلبش گنجینه اسرار الهى و روحش اقیانوس عظیم علم و دانش است، ساخته نیست همان کسى که مى‏فرماید:
علمنى رسول الله صلى الله علیه و آله الف باب من العلم و تشعب لى من کل باب الف باب .
رسول خدا صلى الله علیه و آله هزار باب علم به من آموخت که از هر یک از آن درها برایم هزار در دیگر گشوده مى‏شود.
کنز العمال، جلد 6، ص 392 و 405.
 
در این بخش نیز به گواهى چند نفر از دانشمندان اشاره مى‏کنیم:
 
1 - سید رضى قدس سره گردآورنده نهج البلاغه گاهى در لابه لاى این کتاب شریف اشارات کوتاه و پر معنائى را در عظمت محتواى نهج البلاغه آورده است که بسیار قابل دقت و ملاحظه مى‏باشد از آن جمله است:
پس از ذکر خطبه (21):
... فان الغایه امامکم و ان وراه‏کم الساعه تحدوکم تخففوا تلحقوا فانما ینظر باولکم آخرکم ...
((رستاخیز در جلو شما است، و مرگ همچنان شما را مى‏راند، سبکبار شوید، تا به قافله برسید و بدانید شما در انتظار بازماندگان نگهداشته شده‏اید))
مى‏گوید: این سخن اگر بعد از کلام خدا و کلام رسول الله صلى الله علیه و آله با هر سخن دیگرى سنجیده شود از آن برترى خواهد داشت، و بر آن پیشى خواهد گرفت.
 نهج البلاغه، خطبه 21، ص 42، چاپ دارالثقلین - قم
 
2 - شارح معروف نهج البلاغه ((ابن ابى الحدید معتزلى)) در جلد 11 ص 153 مى‏گوید :
((من بسیار در شگفتم از مردى که در میدان جنگ چنان خطبه مى‏خواند که گواهى مى‏دهد طبیعتى همچون شیران دارد، سپس در همان میدان هنگامى تصمیم بر موعظه و پند و اندرز مى‏گیرد، چنان سخن مى‏گوید، که گوئى طبیعتى همچون راهبانى دارد که لباس مخصوص رهبانى را بر تن کرده و در دیرها زندگى مى‏کند، نه خون حیوانى را مى‏ریزد، و حتى از گوشت هیچ حیوانى نمى‏خورد،، گاه در چهره ((بسطام بن قیس)) و ((عتیبه بن حارث)) و ((عامر بن الطفیل)) (سه قهرمان معروف میدان نبرد در زمان جاهلیت که به آنها مثل زده مى‏شد) ظاهر مى‏شود، و گاه در چهره ((سقراط حکیم)) و ((یوحنا)) و ((مسیح بن مریم))، من سوگند مى‏خورم به همان کسى که تمام امتها به او سوگند یاد مى‏کنند، من این (خطبه الهاکم التکاثر) را از پنجاه سال قبل‏- نهج البلاغه، حطبه 221، ص 35، چاپ دارالثقلین ، قم-.  تاکنون بیش از هزار بار خوانده‏ام، و هر زمان که آن را خوانده‏ام ترس و وحشت و بیدارى عمیقى تمام وجود مرا در برگرفت و در قلب من اثر عمیقى گذاشت و لرزه بر اندامم انداخت. هر زمان در محتواى آن دقت کردم به یاد مردگان از خانواده و بستگان و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسى هستم که امام در لابه لاى این خطبه توصیف مى‏کند.
چقدر واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه سخن گفته‏اند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مکرر قرار گرفته‏ام، اما در هیچ کدام از آنها تاثیرى را که این کلام در دل و حاکم مى‏گذارد، ندیده‏ام)).
و همچنین در ج 16 صفحه 146 مى‏گوید : ((سبحان الله! چه کسى این همه امتیازات گرانبها و ویژگیهاى شریف و ارزشمند را به این مرد نمونه (على علیه‏السلام) بخشیده؟!!! چگونه مى‏شود یکى از فرزندان عرب مکه که تنها در آن محیط زیسته و با هیچ یک از فلاسفه همنشین نبوده، در دقایق علوم الهیه و حکمت متعالیه، از افلاطون و ارسطو آگاهتر باشد، کسى که با بزرگان عرفان و اخلاق هرگز معاشر نبوده، در این باب برتر از سقراط باشد، کسى که در میان شجاعان پرورش یافته (چون اهل مکه صاحبان تجارت بودند نه جنگجو) با این حال شجاعترین فردى باشد که قدم بر روى زمین نهاده است ... .
آری ما نیز با اشاره به همین گفته صحیح این عالم و دانشمند بزرگ سنی میگوییم : بله این امتیازات گرانبها را همان کسی عطا فرموده است که به پسر عمویش رسول خدا صلی الله علیه و آله آن ویژگیهای منحصر به فرد را اعطا نمود تا او را در میان انسانها اقامه کند و چراغ هدایت و سعادت را به دست او بسپرد . آری همان خدایی که پیامبر اسلام را به رسالت الهی برگزید همو علی بن ابیطالب را چنین فضیلتهای پر شماری بخشید و او را وصی و خلیفه رسولش قرار داد و او را ولی و حجت خود معرفی نمود .
 
براى اطلاع بیشتر مراجعه شود به :
* کتاب ((کشکول))، تالیف شیخ بهائى قدس سره (جلد 3، ص 397).
* کتاب ((عبقریه الشریف الرضى)) تالیف دکتر زکى مبارک (جلد 1، ص 396).
* کتاب ((العبقریات)) تالیف عباس محمود العاقد مصرى (جلد 2، ص 138 و ص 144 و 145).
* کتاب ((مصادر نهج البلاغه)) تالیف محمد امین نوارى (جلد 1، ص 90).
* کتاب ((اصول کافى)) تالیف ثقه الاسلام کلینى قدس سره (جلد 1، ص 136).
* کتاب ((البیان)) تالیف سید ابوالقاسم خوئى قدس سره (صفحه
 
برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه امام علی علیه السلام  اثر سید جعفر حسینی
سه شنبه 20/12/1387 - 20:14
دعا و زیارت

اسناد نهج البلاغه
 
گرچه سید رضى قدس سره تمام ((نهج البلاغه)) (خطبه‏ها، نامه‏ها و کلمات قصار) را جهت اختصار به صورت روایت ((مرسل)) گردآورى کرده، یعنى اسنادى که آنها را به طور متصل به امیر المومنین على بن ابى طالب علیه‏السلام برساند ذکر نکرده است، و همین ارسال و حذف اسناد خطبه‏ها سبب شده که برخى در آن تشکیک کنند مخصوصا آنها که تصور مى‏کردند وجود ((نهج البلاغه)) به خاطر محتواى مستدل و بسیار عالى آن ممکن است سندى بر حقانیت مذهب شیعه و دلیلى بر فضیلت و برترى امام على علیه‏السلام بر تمام صحابه گردد و این را بهانه و دستاویزى براى منزوى ساختن این کتاب ارزشمند در افکار عمومى مسلمانان قرار دادند.
ولى از آنجا که ((نهج البلاغه)) داراى متنى قوى و محتوائى عالى است، خوشبختانه این وسوسه‏ها تاثیرى در افکار اندیشمندان اسلامى نگذاشته و علماى اسلام (اعم از شیعه و سنى) زبان به توصیف و ستایش آن گشوده و اسرار و دقائق آن را تبیین کرده‏اند، و همچنانکه قرآن کریم را مفسران زیادى تفسیر کرده و مترجمان بسیارى آن را به زبانهاى گوناگون ترجمه نموده‏اند، ((نهج البلاغه)) را نیز بسیارى از علماى شیعه و اهل سنت شرح داده‏اند و به زبانهاى متعددى ترجمه شده است.
هر کس در خطبه‏ها، نامه‏ها و کلمات قصار نهج البلاغه دقت کند و در مضامین آن بیندیشد و به گوشه‏اى از اسرار آن آگاه شود، اعتراف خواهد نمود که اینها سخن یک انسان معمولى نیستند، اینها سخنانى است شبیه سخنان پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و یا شخصیتى همانند او، و به همین جهت درباره آن گفته شده :
((برتر از کلام مخلوق و پائین‏تر از کلام خالق است)).
از آنچه گذشت به این نتیجه مى‏رسیم که:
* محتواى عالى و قوت مضامین نهج البلاغه دلیل روشن بر صدور آن از حجت خدا و ولی خدا ، امیر المومنین على بن ابى طالب علیه‏السلام است، و به مقتضاى ((آفتاب آمد دلیل آفتاب)) در صحت انتساب آن به آن حضرت هیچگونه شک و تردید نخواهیم کرد.
* چه کسى احتمال مى‏دهد که یک فرد عادى یا دانشمندى توانا آنها را جعل کرده و به آن حضرت نسبت داده باشد؟!
زیرا اگر آن شخص اهل تقوى باشد این کار حرام و خلاف شرع را هرگز مرتکب نخواهد شد، و اگر اهل تقوى نباشد، در این کار چه سودى عائد او مى‏گردد؟!!
بلکه اگر کسى توانائى انجام چنین کار مهمى را داشته باشد قطعا آن را به خودش نسبت مى‏دهد که افتخارى بس بزرگ براى خود و فرزندانش خواهد بود!! و بدین وسیله بر تمام خطبا و فصحاى عالم برترى خواهد جست.
* از آن گذشته با شناختى که از شخصیت و وثاقت و تقوا و بزرگى مقام سید رضى قدس سره داریم مى‏دانیم تا او ((خطبه‏ها، نامه‏ها و کلمات قصار)) را در منابع معتبر ندیده و یا از اشخاص موثق و مورد اعتماد نشنیده باشد محال است اینگونه قاطعانه آنها را به امیر المومنین على بن ابى طالب علیه‏السلام نسبت دهد!!!
او در سرتاسر نهج البلاغه به طور قطع و یقین مى‏گوید: (و من خطبه له علیه‏السلام) از خطبه‏هاى آن حضرت است (و من کتاب له علیه‏السلام) از نامه‏هاى آن حضرت است (و من کلام له علیه‏السلام) از سخنان آن حضرت است.
چگونه ممکن است دانشمندى پارسا و متقى و عالمى بزرگوار همچون سید رضى قدس سره سخنانى را به جد بزرگوارش و امام معصومش نسبت دهد بدون اینکه اسناد معتبر و موثقى براى آن پیدا کرده باشد؟!!!
 
اسناد نهج البلاغه از دیدگاه ابن ابى الحدید معتزلى
ابن ابى الحدید معتزلى ،یکى از بزرگان علماى سنی ، در کتاب شرح نهج البلاغه (جلد 10 صفحه 128) مى‏گوید:
بسیارى از سران اهل هوا و هوس ادعا مى‏کنند که قسمتی از خطبه‏هاى نهج البلاغه سخنانى است که توسط برخى از فصیحان شیعه از جمله سید رضى قدس سره انشا گردیده و به امام على علیه‏السلام نسبت داده شده و در حقیقت سخن او نمى‏باشد!!!
اینگونه افراد کسانى هستند که چشمانشان در اثر عصبیت و عناد کور گشته و از صراط مستقیم منحرف شده‏اند و هیچگونه اطلاع و آشنائى با شیوه‏هاى سخن گفتن ندارند و من با مختصر سخنى اشتباه آنان را روشن مى‏نمایم و مى‏گویم:
شما که در نهج البلاغه تشکیک مى‏کنید، از دو حال خارج نیست یا اینکه مى‏گوئید تمام نهج البلاغه ساخته دیگران است، یا برخى از آن:
(صورت اول) قطعا باطل است چونکه صحت اسناد بعضى از آن به امیر المومنین علیه‏السلام به تواتر ثابت شده است و ما به آن یقین داریم و تمام یا اکثر محدثان و تاریخ نویسان، غیر شیعه بسیارى از خطبه‏هاى نهج البلاغه را نقل کرده‏اند و چونکه شیعه نیستند نمى‏توانیم  آنها را در معرض اتهام غرض ورزى خاص قرار دهیم.
(و اما صورت دوم) و ادعاى اینکه بخشى از نهج البلاغه گفته‏هاى امام على علیه‏السلام نیست، این احتمال نیز نادرست است زیرا کسى که با سخنرانى و خطابه مانوس باشد و ذوق ادبیات عربى داشته و از علم بیان چیزى بداند حتما میان کلام فصیح و غیر آن و همچنین میان کلام فصیح و فصیح‏تر فرق مى‏گذارد، و اگر کتابى به دستش رسد که در آن سخنان جمعى از گویندگان مشهور با سخنان فقط دو نفر از آنان نوشته شده باشد حتما میان آن دو سخن فرق مى‏گذارد و شیوه سخن گفتن هر کدام را مى‏شناسد، مثلا اگر در لابه لاى دیوان شعر ابى تمام کسى ابیاتى را از پیش خود اضافه کند، افراد با ذوق و شعر شناس به راحتى آن اشعار دخیل را تشخیص مى‏دهند، و اگر شما در نهج البلاغه دقت کنید خواهید دید تمام آن همچون آب زلال واحد و با یک شیوه و یک نفس گفته شده و همانند جسم بسیطى است که ماهیت تمام اجزاء آن یکسان است.
نهج البلاغه نظیر قرآن عزیز اول آن همانند وسطش و وسط آن همچون آخرش و هر آیه‏اى از آن در فن فصاحت و راه و روش و نظم سخنرانى همچون دیگر آیات و سوره‏ها است، و اگر برخى از خطبه‏هاى نهج البلاغه ساختگى و فقط قسمتى از آن سخنان على علیه‏السلام بود هرگز اینگونه یکنواخت نبود.
بنابراین با این دلیل واضح و روشن ثابت شد کسانى که گمان مى‏کنند تمام نهج البلاغه یا بخشى از آن ساختگى است، در گمراهى به سر مى‏برند.
از آن گذشته اگر ما این معنى را بپذیریم و در نهج البلاغه تشکیک کنیم دیگر هیچ اطمینان به هیچ حدیثى پیدا نخواهیم کرد و در همه چیز و هر نقلى این احتمال خواهد آمد که نادرست باشد و ساخته شخصى یا اشخاص دیگرى بوده و به پیامبر یا یکى از خلفا به دروغ نسبت داده شده است و هر پاسخى را که این گوینده نسبت به احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و یا یکى از اصحاب مى‏دهد، و یاوران على علیه‏السلام مى‏توانند به همان دلیل استدلال کنند در نسبت دادن نهج البلاغه و غیر آن به امیر المومنین علیه‏السلام و این مطلب بسیار واضح و آشکار است)).
 
اسناد نهج البلاغه از دیدگاه شیخ محمد عبده مفتى مصر
شیخ محمد عبده یکى دیگر از علماى بزرگ سنی و مفتى مصر در مقدمه شرحش بر ((نهج البلاغه)) به طور قطع تمام آن را از سخنان امیر المومنین علیه‏السلام مى‏شمارد و مى‏گوید : ...
 ذلک الکتاب الجلیل، هو جمله ما اختاره السید الشریف الرضى رحمه الله من کلام سیدنا و مولانا امیر المومنین على بن ابى طالب کرم الله وجهه جمع متفرقه، و سماء هذا الاسم نهج البلاغه و لا اعلم اسما الیق بالدلاله على معناه منه، و لیس فى وسعى ان اصف هذا الکتاب بازید ممادل علیه اسمه و لا ان آتى بشى‏ء فى بیان مزیته فوق ما اتى به صاحب الاختیار :
((... آن کتاب ارزشمند برگزیده ایست که آن را سید شریف رحمه الله از سخنان آقا و مولایمان امیر المومنین على بن ابى طالب - کرم الله وجهه - گزینش و انتخاب نموده و در یکجا جمع کرده و پراکندگى آنها را بر طرف ساخته و آن را ((نهج البلاغه)) نامیده است و هیچ نامى را سزاوارتر از آن سراغ ندارم که دلالت بر معانى و محتواى آن کند، و من از توصیف این کتاب و بیان ویژگیهاى آن - بیش از آنچه نامش بر آن دلالت دارد و جز آنچه را که گرد آورنده آن گفته است - عاجز و ناتوانم!!)).
 
اسناد نهج البلاغه از دیدگاه ابن خلکان
ابن خلکان در کتاب ((وفیات الاعیان)) جلد 3، صفحه 313، در بیان حالات سید مرتضى رحمه الله (برادر سید رضى رحمه الله) مى‏گوید : ((... مردم در اینکه چه کسى مجموعه (خطبه‏ها، نامه‏ها و کلمات قصار) نهج البلاغه را گردآورى کرده اختلاف کرده‏اند آیا سید مرتضى این کار رإ؛ کرده و یا برادرش سید رضى؟ و گفته شده ((نهج البلاغه)) سخنان على علیه‏السلام نیست بلکه ساخته و پرداخته همان کسى است که آن را جمع آورى کرده و به على نسبت داده است و خدا به حقیقت امر داناتر است (والله اعلم).
و ظاهرا ابن خلکان اولین کسى است که باب اعتراض بر نهج البلاغه را گشوده و بذر تشکیک در انتساب آن به امیر المومنین علیه‏السلام را فشانده است، و پس از او صفدى در ((الوافى بالوفیات)) و یافعى در ((مراه الجنان)) جلد 3، صفحه 55، و ذهبى در ((میزان الاعتدال)) جلد 1، صفحه 101، و ابن حجر در ((لسان المیزان)) جلد 4، صفحه 223، و برخى دیگر از او پیروى کرده‏اند، و شبهاتى بسیار ضعیف و نادرست مطرح کرده‏اند، و علماى شیعه و بزرگان سنی در گذشته و حال با ادله علمى و براهین منطقى پاسخ آنها را داده‏اند.
و در پاسخ به ابن خلکان مى‏گوئیم: او در حقیقت نسبت به نهج البلاغه دو شبهه را مطرح ساخته است:
(الف) اینکه مردم اختلاف کرده‏اند که آیا سید مرتضى نهج البلاغه را جمع آورى کرده یا سید رضى؟!!!
(ب) آیا این مجموعه سخنان امیر المومنین على بن ابى طالب علیه‏السلام مى‏باشد یا سخنان کسى است که آنها را جمع آورى کرده؟ خواه سید مرتضى باشد یا سید رضى!!!
و هر دو اشکال او نادرست است، زیرا:
اولا: هیچ کس نهج البلاغه را به سید مرتضى نسبت نداده، و اى کاش ابن خلکان یک نفر از آن کسانى را که چنین اختلافى کرده‏اند نام مى‏برد!! و بإ؛ اینکه کتابهاى زیادى قبل از ((وفیات الاعیان)) نوشته شده احدى از این اختلاف نام نبرده است.
و ثانیا: مسلما کتابهاى ((المجازات النبویه)) و ((حقائق التاویل)) و ((خصائص الائمه)) از تالیفات سید رضى است و او در این کتابها مکرر یادآور شده است که خودش ((نهج البلاغه)) را جمع آورى کرده است.
- از جمله در ((المجازات النبویه)) ص 40 ذیل حدیث اغبظ الناس عندى مومن خفیف الحاذ ذوحظ من صلاه و صفحات 60 و 153 و 188 و 284، و همچنین در ((حقائق التاویل)) صفحه 167 و ... گفته که خودش ((نهج البلاغه را جمع آورى کرده است.
و همچنین سید شریف رضى رحمه الله بعد از بسیارى از خطبه‏هاى ((نهج البلاغه)) مطالبى را با جمله قال الرضى ... بیان کرده و اگر ابن خلکان حتى یک مرتبه این کتاب شریف را مطالعه کرده بود دیگر این شبهه را مطرح نمى‏نمود، بلکه کسى که کتابى را اصلا ندیده و از اهل اطلاع درباره آن چیزى نپرسید، چگونه مى‏تواند در آن تشکیک کند؟!!!
و ثالثا: کتابهاى بسیارى قبل از سید رضى رحمه الله تالیف شده که به طور پراکنده بخشى از خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات قصار را ((نهج البلاغه)) با غالب آنها در آن کتابها موجود است و کلا از امیر المومنین علیه‏السلام روایت شده، و این به خوبى نشان مى‏دهد که این کلمات قبل از سید رضى رحمه الله نیز در میان مردم بویژه دانشمندان و راویان حدیث، مشهور و معروف بوده و به عنوان سخنان آن حضرت نقل مى‏شده. و شاید به‏- برخى از محدثین قبل از سید رضى رحمه الله خطبه‏هاى امیر المومنین علیه‏السلام را گردآورى کرده‏اند از جمله:
(1) ابراهیم بن حکم فزارى ((فهرست طوسى، ص 4)) (2) اسماعیل بن مهران ((الفهرست نجاشى، ص 19 و فهرست طوسى، ص 11)) (3) زید بن وهب ((فهرست طوسى، ص 83، و المعالم تالیف ابن شهر آشوب، ص 51 و جامع الرواه، ج 1، ص 344))، (4) عبدالعظیم حسنى ((الفهرست نجاشى، ص 173)) (5) سعده بن صدقه ((الفهرست نجاشى، ص 259)) (6) مدائنى ((فهرست ابن الندیم، ص 114)) (7) عبدالعزیز جلودى ((الفهرست نجاشى، ص 167)) ولى متاسفانه این کتابها به دست ما نرسیده است، و ظاهرا حارث اعور همدانى - یکى از یاران خاص امیر المومنین علیه‏السلام - اولین کسى بود که خطبه‏هاى آن حضرت را به رشته تحریر درآورده، مرحوم کلینى در (اصول کافى، ج 1، ص 141) و مرحوم صدوق در (التوحید، ص 31) به اسناد خود از ابو اسحاق سبیعى و او از حارث اعور روایت کرده که گفت: امیر المومنین علیه‏السلام روزى بعد از نماز عصر خطبه فصیح و بلیغى را ایراد فرمود، مردم از آن خطبه تعجب کردند، (ابو اسحاق) گوید به حارث گفتم آیا این خطبه را حفظ کردى؟ پاسخ داد، آن را نوشتم (ابو اسحاق) گوید: سپس آن خطبه را از کتابش بر ما املا نمود.
 به همین جهت سید رضى رحمه الله اسناد آن را حذف کرده است، و حتى به نظر برخى از مورخان آنچه از سخنان امیر المومنین علیه‏السلام در میان مردم شهرت داشته خیلى بیش از آن مقدارى است که سید رضى رحمه الله آنها را گلچین و انتخاب نموده و در کتاب نهج البلاغه گردآورى کرده است. و لذا در ابتداى کتاب گفته است
المختار من خطب امیر المومنین علیه‏السلام
گزیده‏اى از خطبه‏هاى امیر المومنین علیه‏السلام.
((جاحظ)) دانشمند معروف اهل سنی در کتاب ((البیان و التبیین)) جلد 1، صفحه 83 مى‏گوید: خطبه‏هاى على - کرم الله وجهه - مدون و محفوظ و مشهور بوده است.
((مسعودى)) که یکى از مورخین معروف است و حدود یک قرن قبل از سید رضى مى‏زیسته در ((مروج الذهب)) جلد 2، ص 419 درباره خطبه‏هاى امیر المومنین علیه‏السلام مى‏گوید : ...
والذى حفظ الناس عنه من خطبه فى سائر مقاماته اربع ماه و نیف و ثمانون خطبه ...
((آنچه مردم از خطبه‏هاى آن حضرت در موارد مختلف حفظ کرده‏اند چهار صد و هشتاد و اندى خطبه است)).
((سبط ابن جوزى)) که یکى از علماى معروف سنی است در ((تذکره الخواص)) صفحه 128، از سید مرتضى رحمه الله نقل مى‏کند که فرموده است: ((چهارصد خطبه از خطبه‏هاى امیر المومنین علیه‏السلام به دست من رسیده است ... )).
سید عبدالزهراء الحسینى الخطیب قدس سره یکى از علما و محققان نجف اشرف در کتاب ارزشمند خود ((مصادر نهج البلاغه و اسانیده)) یا بررسى دقیق در این کتاب آنچه در نهج البلاغه آمده است از (114) کتاب دیگر گردآورى کرده که بیش از بیست کتاب از آنها مربوط به دانشمندانى است که قبل از سید رضى مى‏زیستند، و حتى برخى از آنان قبل از آنکه سید رضى به دنیا آمده باشد آن کتابها را نگاشته‏اند.
ناگفته نماند خود سید رضى نیز در نهج البلاغه در برخى از موارد مستند خود را ذکر مى‏کند، و جمعا از (15) ماخذ نام مى‏برد. بنابراین این هر دو- 1 - (1) التاریخ، تالیف ((طبرى)) (2) البیان و التبیین، تالیف ((جاحظ)) (3) الجمل، تالیف ((واقدى)) (4) حکایه ابى جعفر محمد بن على الباقر علیه‏السلام (5) حکایه ثعلب از ابن العرابى (6) خبر ضرار ضیایى (7) روایت ابى جحیفه (8) روایت کمیل بن زیاد نخعى (9) روایت مسعده بن صدقه ((خطبه اشباح)) از امام صادق جعفر بن محمد علیه‏السلام (10) روایت ذوف بکالى (11) روایت ابو عبید قاسم بن سلام ((درباره غریب الحدیث)) (12) از خط هشام بن کلبى (13) المغازى، تالیف ((سعد بن یحیى اموى)) (14) المقامات تالیف ((ابو جعفر اسکافى)) (15) المقتضب تالیف ((مبرد)).
لذا : اشکال ابن خلکان نابخردانه ، نادرست و بى ارزش است.
 
اسناد نهج البلاغه از دیدگاه ذهبى
چنانکه گفتیم بذر تشکیکى را که ابن خلکان افشاند پس از سالها ثمره‏اش نمایان گشت و برخى از دانشمندان متعصب سنی تحقیق نکرده همان اشتباه را مرتکب شدند. از آن جمله ذهبى در ((میزان الاعتدال)) (جلد 1، ص 101 - 102) در شرح حال سید مرتضى مى‏گوید : ((على بن الحسین موسوى (الشریف المرتضى المعتزلى) صاحب تصانیف بسیار در سال (430 ه) در سن 80 سالگى فوت کرد و او متهم است که کتاب ((نهج البلاغه)) را وضع کرده، و در بسیارى از علوم به طور جدى شرکت داشته، و کسى که کتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه کند یقین پیدا خواهد کرد که آن به دروغ به امیر المومنین علیه‏السلام نسبت داده شده است)).
 
پاسخ
تمام اشکالهایى را که در پاسخ به ابن خلکان گفتیم، بر ذهبى نیز وارد است و از گفته او نیز معلوم مى‏شود که کتاب ((نهج البلاغه)) را ندیده و مطالعه نکرد و ندانسته آن را به سید مرتضى نسبت داده است، و با بى شرمى و به دروغ ، سید شریف مرتضى را متهم به دروغ و جعل و تزویر ساخته و عجولانه در قضاوت نادرست را انجام داده است:
1 - آنجا که گفته : ((او (سید مرتضى) متهم است که کتاب ((نهج البلاغه)) را وضع کرده)).
و حال آنکه این کتاب هیچ ارتباطى به سید مرتضى ندارد و کسى که آن را جمع آورى کرده است سید رضى است!!!
2 - آنجا که گفته : ((کسى که کتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه کند یقین پیدا خواهد کرد که آن به دروغ به امیر المومنین علیه‏السلام نسبت داده شده است)).
 
پاسخ
تمام اشکالهایى را که در پاسخ به ابن خلکان گفتیم، بر ذهبى نیز وارد است و از گفته او نیز معلوم مى‏شود که کتاب ((نهج البلاغه)) را ندیده و مطالعه نکرده و ندانسته آن را به سید مرتضى نسبت داده است، و با بى شرمى و به دروغ ،  سید شریف مرتضى را متهم به دروغ و جعل و تزویر ساخته و عجولانه در قضاوت نادرست را انجام داده است:
1 - آنجا که گفته : ((او (سید مرتضى) متهم است که کتاب ((نهج‏البلاغه)) را وضع کرده)).
و حال آنکه این کتاب هیچ ارتباطى به سید مرتضى ندارد و کسى که آن را جمع آورى کرده است سید رضى است!!!
2 - آنجا که گفته : ((کسى که کتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه کند یقین پیدا خواهد کرد که آن به دروغ به امیر المومنین علیه‏السلام نسبت داده شده است)).
این قضاوت نیز نادرست است زیرا هزاران نفر از اندیشمندان و بزرگان شیعه و اهل سنت ((نهج البلاغه)) را خوانده‏اند و حتى یک نفر از آنها ادعا نکرده که چنین یقینى برایش حاصل شده باشد.
بلکه چنانکه گذشت ابن ابى الحدید آن دانشمند بزرگ سنی در شرح خطبه الهاکم التکاثر - 221 مى‏گوید : ((من سوگند مى‏خورم به همان کسى که تمام امتها به او سوگند یاد مى‏کنند، من این خطبه را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار خوانده‏ام و هر زمان آن را خوانده‏ام، ترس و وحشت و بیدارى عمیقى تمام وجود مرا در بر گرفت، و در قلب من اثر عمیقى گذاشت، و در اعضاى پیکرم لرزش انداخت ... )).
- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، ج 11، صفحه 153.
از ذهبى متعصب باید سوال شود چگونه ابن ابى الحدید با خواندن نهج البلاغه یقین نکرده که آن خطبه‏ها به دروغ به امیر المومنین علیه‏السلام نسبت داده شده است، بلکه آیا اینگونه تاثیر معنوى عمیق جز از سخنان حجت خدا و جانشین و وصی و وزیر رسول خدا شخصیتى همچون على بن ابى طالب علیه‏السلام امکان‏پذیر است؟!!!
 



 


برگرفته از کتاب آشنایی با نهج البلاغه امام علی علیه السلام  اثر سید جعفر حسینی
سه شنبه 20/12/1387 - 20:14
دعا و زیارت
بى شک خلق و خوى رسول خدا(ص) تاثیر شگرفى در دعوت نو مسلمانان به اسلام داشته است. همو که یک اصل مهم رسالت خویش را به اتمام رساندن مکارم اخلاقى قرار داد و خود را آموخته‏ى ادب الهى معرفى فرمود:
«انما بعثت لأتمم مکارم الاخلاق»
(بحارالانوار 16/210)

من براى تمام نمودن مکرمتهاى اخلاقى مبعوث شدم.
«أدبنى ربى فأحسن تأدیبى»
(بحارالانوار 16/210)
پروردگارم مرا به نیکویى تربیت نمود.

جذبه‏ى او در جذب عامه‏ى مردم مکه و مدینه به خوبى در اخبار تاریخى منعکس شده است، اما پیش از آن قرآن بهترین شاهد بر اخلاق نیکوى رسول خداست، که «همانا تو بر خلقى عظیم هستى.»(سوره قلم /3) ، «به سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوشخوى و مهربانى. اگر تندخو و سخت دل مى‏بودى از گرد تو پراکنده مى‏شدند.»(سوره آل عمران /159) ، «چون ایمان آوردگان به آیات ما، نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما، خدا بر خویش مقرر کرده است که شما را رحمت کند.» (سوره انعام /54) و فرمود: «در برابر مومنان  فروتن باش.« (سوره حجر /88)
امیر المؤمنین که خود تربیت شده‏ى رسول خداست،
(بحار الانوار 16/231)(1) در مورد او مى‏فرماید:
«هرگز با کسى دست نداد که خود زودتر دست کشد مگر اینکه دیگرى دست خویش مى‏کشید، و هیچگاه در امرى با دیگرى گفت و گو نمود، مگر اینکه تا دیگرى منصرف نمى‏شد او منصرف نمى‏گشت. با هیچ کس در سخنى اختلاف نکرد، مگر اینکه او بود که سکوت مى‏کرد. هرگز پاى خویش را درر دیگران دراز ننمود. و هیچ گاه بین دو چیز مخیر نشد مگر اینکه سخت‏ترین آنها را انتخاب نمود. هرگز چیزى را تقاضا ننمود، و هیچگاه حاجت سایلى را رد نکرد، مگر اینکه آن را برمى‏آورد یا به مقدار ممکن با او سخن مى‏گفت.»  
(بحارالانوار 16/236-237)

«اگر کسى از راهى که او عبور کرده بود، عبور مى‏کرد، از بوى خوشش او را مى‏شناخت که هیچ بوى خوشى از بوى خوش او نیکوتر نبود.»
(بحارالانوار 16/238)
«او حکیم‏ترین مردم بود و بردبارترین، شجاعترین، عادل‏ترین و مهربان‏ترین آنها. هرگز دست او نامحرمان را لمس ننمود، سخاوتمندترین بود که به واسطه‏ى آن دینار و درهمى نزد او نمى‏ماند، اگر درهمى زیاد مى‏آمد به منزل خویش نمى‏رفت، مگر اینکه آن را به محتاجش می‌رساند.
بر زمین مى‏نشست، بر آن مى‏خوابید، و بر آن غذا مى‏خورد. کفش را خود پینه مى‏زد و جامه را خود وصله مى‏کرد. در را خود مى‏گشود، و به دست خود گوسفند و شتر مى‏دوشید و شتر را عقال می‌زد...
دعوت بنده و مولا را اجابت مى‏نمود، و هدیه را هر چند جرعه‏اى شیر بود مى‏پذیرفت و مى‏نوشید، اما صدقه نمى‏گرفت. در چشم کسى چشم نمى‏دوخت، به خاطر پروردگارش غضبناک مى‏شد، اما به خاطر خویش خشم نمى‏گرفت، گاه از شدت گرسنگى سنگ بر شکم مى‏بست، آنچه آماده بود می‌خورد و رد نمى‏نمود.»
(بحارالانوار 16/227)
«هیبتش کسى را که براى نخستین بار با او مواجه مى‏شد، مى‏گرفت، و هر که با او معاشرت مى‏کرد، دوستى وى را به دل مى‏گرفت.
(أنساب الأشراف 1/392)  آنگاه که به اصحابش مى‏نگریست، لحظات نگاه را به تساوى بین آنان تقسیم مى‏کرد، و چون با کسى دست مى‏داد، تا او دست خود نمى‏کشید رسول خدا دست خود را باز نمى‏کشد.» (بحارالانوار 16/260،ح47)

به گفته‏ى برخى از اصحاب بر لبان هیچ کس بیش از رسول خدا (ص) تبسم نبود،
(طبقات الکبرى 1/372-373) با این حال مزاح (بسیار مزاح کننده) نبود، بلکه چهره‏اى گشاده داشت. تندخویى نمى‏کرد و ملامت‏گر و فحاش نبود. (أنساب الأشراف 1/293) سیره‏اش میانه‏روى، سنتش هدایت و رشد، سخنش معیار حق و حکمش عدل بود. (نهج البلاغه)
در مجلسى که مى‏نشست حق همه‏ى اهل مجلس را حفظ مى‏کرد، به گونه‏اى که همنشین او دوستدارتر از او بر خود نمى‏شناخت،
(المعرفة و التاریخ 3/357) و گمان مى کرد که پیامبر نهایت علاقه را به او دارد و او را بر دیگران ترجیح مى‏دهد (مجمع الزوائد 1/15)(2)
محبت رسول خدا (ص) نسبت به مردم به گونه‏اى بود که به فرموده‏ى قرآن هر رنجى که مردم مى‏بردند بر او گران مى‏آمد، در امر هدایتشان حریص بود و نسبت به مؤمنین رؤوف و مهربان.
(سوره توبه /128) آنقدر براى هدایت ایشان خود را به زحمت افکند که خداوند او را مخاطب قرار داد که: «چه بسا اگر امتت به قرآن ایمان نیاورند، جانت را از شدت حزن و تاسف بر آنان هلاک سازى.» (سوره کهف /6)
 
ادب ورزی با رسول خدا (ص)
اگر بخواهیم از فضایل و خلق نیکویش سخن بگوییم، سخن به درازا مى‏کشد، اما همین اشاره بس که خدا براى رسولش ارزش ویژه‏اى قایل شد و ما را نیز در مقابل به رعایت آداب خاص مامور نمود.
خداوند فرمود که رسولش از مومنان نسبت به خود آنها سزاوارتر است،
(سوره احزاب /6) به طورى که مى‏فرماید: «هیچ مرد و زن مومنى را نرسد که چون خدا و پیامبرش امرى را مقرر نمایند، آنان را در کار خودشان اختیار (و چون و چرایى) باشد و هر کس از (امر) خدا و رسول سرپیچى کند در گمراهى آشکار افتاده است.» (سوره احزاب /36)

آرى مومنین موظف به اطاعتش هستند، که اطاعت و تبعیت از او لازمه محبت خدا
  (سوره آل عمران /31) و عین اطاعت اوست، (سوره نساء /80) تبعیتى که در پى آن مغفرت الهى،(سوره آل عمران /31) و محشور شدن با انبیا و اولیاست. (نقل به مضمون سوره نساء /69)
همچنین در مقابل، اذیت و آزار پیامبر موجب لعن خدا در دنیا و آخرت است و عذابى خفت‏بار را به دنبال خواهد داشت.
(سوره احزاب /57)
خداوند مومنین را مامور کرده است که نسبت به رسول خدا(ص) ادب خاصى را رعایت کنند. بر او در هیچ امرى پیشدستى نکنند، صدایشان را بالاتر از صداى او نبرند، با او بلند سخن نگویند که اعمال نیکشان از بین مى‏رود و تباه مى‏شود.
(سوره حجرات /1-2) حتى مومنان نباید رسول خدا را به مانند دیگران بخوانند و از ذکر القاب خوددارى کنند. (  سوره نور /63)
از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمودند: «این آیه به مسلمانان مى‏گوید که به رسول خدا (ص) نگویید: اى محمد! اى ابا القاسم! یلکه بگویید: اى پیامبر الهى! اى رسول خدا!»
(تفسیر برهان ذیل آیه فوق)
یعنى با نوعى احترام ویژه سخن بگویید. و جاى بسى تعجب است که گاه دیده مى‏شود، خطبا و نویسندگان بدون هیچ گونه احترام، نام مبارک پیامبر را مى‏برند و مى‏نویسند.





(1) «عن النبى (ص) قال: أنا أدیب اللَّه و علىّ أدیبى»
(2) برای مطالعه بیشتر ر.ک. سیره رسول خدا (ص)/رسول جعفریان
سه شنبه 20/12/1387 - 20:13
دعا و زیارت
چکیده
به فرمایش صادق آل محمد (ع)، ماه مبارک رمضان برترین و شریف ترین ماه سال است.(1) ماهی که شب قدر در آن قرار دارد و قرآن در آن نازل شده است. در این ماه عظیم و شریف، خداوند متعال بندگان خود را به ضیافتی بزرگ و مقدس فراخوانده است. شرافت این ضیافت، و عظمت وصف ناشدنی میزبانش از یک سو، و پستی و حقارت میهمانان از سوی دیگر، رعایت ادب حضور را صد چندان می کند. در این نوشتار کوتاه با دقت نظری در آیات و روایات، و هم چنین ادعیه و مناجات های این ماه مبارک، به اهمیت و شرافت این ماه و آداب حضور در این ضیافت الاهی اشاره می کنیم.
ماه مبارک رمضان؛ شرافت و عظمت آن
« أیها الناس إنّه قد أقبل إلیکم شهر اللّه بالبرکة و المغفرة ....هو شهر دعیتم فیه إلى ضیافة اللّه و جعلتم فیه من أهل کرامة اللّه» (2)
( اى مردم اینک ماه خداوند با برکت و آمرزش به طرف شما روى آورده .... شما در این ماه به ضیافت خداوند دعوت شده و نزد خداوند گرامى هستید.)
پیامبر اسلام(ص) با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، به مردم (به همه مردم) بشارت می دهند که به ضیافت الاهی در ماهی بس شریف و عظیم، دعوت شده اند. در حقیقت با فرارسیدن زمان این ضیافت ـ یعنی ماه مبارک رمضان ـ همه مردمان و نه فقط مؤمنان، وارد این ضیافت می شوند. ضیافتی که میزبان آن خداوند تبارک و تعالی است، و دعوت شدگان آن بندگان حضرت حق.
برای آگاهی از عظمت و شرافت این ماه و این ضیافت ، باید تأملی در آیات قرآن و روایات معصومین(ع) در این خصوص نمود:
الف) آیات قرآن:
1- خداوند متعال تعداد ماه های سال را دوازده ماه اعلام می دارد:
« إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی‏ کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض.. »(توبه/36)
( تعداد ماه‏ها نزد خداوند در کتاب الاهى، از آن روز که آسمان ها و زمین را آفریده، دوازده ماه است.)
در این میان تنها ماهی که نام آن در قرآن کریم آمده است، ماه مبارک رمضان است:
«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ. .. »(بقره /185)
2- ماه رمضان ماهی است که خداوند متعال، قرآن را در آن نازل فرموده است: « شَهْر رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ .... . » (بقره /185)
3- لیله القدر با آن عظمت غیر قابل درک، در ماه مبارک رمضان قرار دارد:« إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةِ الْقَدْرِ * وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ * لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/1-3)
4- فریضه روزه که خداوند متعال آن را به خود نسبت می دهد و به عطای اجر آن توسط خویش تأکید می فرماید(3)، در ماه مبارک رمضان واجب شده است. « فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْه.. »(بقره /185)
ب) روایات:
1- امام صادق(ع) با توجه به آیات فوق فرمودند:« همانا تعداد ماه های سال نزد خداوند متعال دوازده ماه است. و سرآمد آن ماه ها ، ماه رمضان است و قلب ماه رمضان، شب قدر است....)(4)
2- حضرت سید الساجدین، امام زین العابدین(ع) در دعای ورود به ماه رمضان می فرمایند: « حمد و سپاس خداوندى را که یکى از آن راه ها که در برابر ما گشوده، ماه خود، ماه رمضان است، ماه صیام و ماه اسلام، ماه پاکیزگى از آلودگى‏ها، ماه رهایى از گناهان، ماه نماز، ماهى که در آن قرآن نازل شده، قرآنى که راهنماى مردم است و نشانه آشکار هدایت، و تمیز دهنده حق از باطل است.»(5)
3- پیامبر خدا(ص) فرمودند: « اى گروه مردمان، چون هلال ماه رمضان طلوع کند، شیاطین سرکش به غل کشیده مى‏شوند، و درهاى آسمان و در های بهشت و درهاى رحمت همگی گشوده مى‏شود، و درهای دوزخ بسته مى‏گردد، و دعا به اجابت مى‏رسد، و خداى تبارک و تعالى را در هنگام افطار آزادشدگانى است که ایشان را از آتش آزاد مى‏سازد، و در هر شب منادیى ندا مى‏دهد که: آیا توبه کننده ای هست؟ آیا درخواست کننده ای هست؟ آیا آمرزش خواهى هست؟» (6)
4- رسول مکرم اسلام(ص) در خطبه معروف خود در آخرین روز ماه شعبان فرمودند:« اى مردم اینک ماه خداوند با برکت و آمرزش به طرف شما روى آورده، ماهى که در نزد خداوند از همه ماه‏ها برتر است، روزهاى آن بهترین روزها و شب هاى آن نیکوترین شب ها و ساعات آن برترین ساعات می باشد.اى مردم شما در این ماه به ضیافت خداوند دعوت شده و نزد خداوند گرامى هستید.
نفس‏هاى شما در این ماه تسبیح و خواب شما در آن عبادت، و اعمال شما در آن مقبول و دعاى شما در آن مستجاب است ... شقى و بدبخت و بدعاقبت آن کسى است که در این ماه از رحمت خداوند محروم گردد و از فیوضات این ماه مقدس و مبارک بى‏بهره باشد.
.. هر کس در این ماه بر من صلوات بفرستد خداوند میزان اعمال او را سنگین می کند در روزى که میزان‏ها سبک خواهند شد، و هر کس در ماه رمضان آیه‏اى از قرآن را تلاوت کند مانند این است که در سایر ماه‏ها یک ختم قرآن کرده باشد.
اى مردم در این ماه درهاى بهشت باز است، از خداوند بخواهید آن درها را بروى شما باز گذارد، و درهاى آتش دوزخ در این ماه بسته است. از پروردگار بخواهید آن‏ها را بروى شما باز نکند. شیطان‏ها در این ماه در زنجیرند. از خداوند بخواهید آنها را بر شما مسلط نکند.... »(7)
آری، ماه مبارک رمضان، ماهی است عظیم و شریف که رحمت و جود و احسان خداوند رحمان در آن ظهور و ریزشی مضاعف دارد.
ادب حضور
این ماه دارالضیافه الاهی است،و بدیهی است که برای هر ضیافتی آداب خاص و ویژه ای است. حال که ما به این ضیافت شریف و بزرگ دعوت شده و وارد آن گشته ایم، شایسته است که با توجه به جایگاه میزبان و میهمان، ادب حضور را رعایت نمائیم:
و اما میزبان : خدواند کریمی که بزرگ تر از آن است که وصف شود. خداوندی که نسبت به بندگان رحیم است و رئوف. خداوند بی نیاز و بی همتایی که همه بندگان را از بد و خوب به ضیافت خود دعوت کرده است. خداوند پاک و منزه ای که ارحم الراحمین و اکرم الاکرمین است. خداوندی که صاحب ماه رمضان است: اللهم رب شهر رمضان...
و میهمان: ما بندگان که ارتکاب معاصی رویمان را سیاه و پشت مان را خم کرده است. بندگانی که در مسیر بندگی بسیار کاهلی و کوتاهی کرده ایم، بندگانی نیازمند که از خود هیچ نداریم و اسیر شیطان و دربند هواهای نفسانی شده ایم.
اما با این وجود، میهمانِ خداوند متعال و وارد ضیافت او شده ایم. هر چند که باز ممکن است گستاخی کرده و دعوت او را اجابت ننمائیم:
« فلم ار مولى کریما اصبر على عبد لئیم منک علىّ یا ربّ انّک تدعونى فاولّى عنک و تتحبّب الىّ فأتبغّض الیک و تتودّد الىّ فلا اقبل منک کانّ لى التّطوّل علیک فلم یمنعک ذلک من الرّحمة لى و الاحسان الى»(دعای افتتاح)
( من مولاى بزرگوارى را که شکیباتر از تو بر بنده پست باشد بر خود ندیده ام.پروردگارا!تو مرا می خوانى ولى من از تو روی می گردانم، تو به من دوستى می کنى ولى من با تو دشمنى می نمائیم، تو به من محبت می کنى، ولى من نمی پذیرم .گوی من هستم که منتى بر تو دارم. اما این بدی های من، تو را از رحمت و احسان بر من باز نداشته است.)
این چنین است که باید بیاندیشیم: این بنده و آن رب، و این ضیافت و دعوت؟!
از این رو باید برای رعایت ادب حضور در برابر این مولای کریم:
اول: سر بر آستان حضرت حق ساییده و خداوند رحمان را سپاس گوئیم که ما را به این ضیافت دعوت کرده است. باید همواره با نگاه به عظمت آن رب یگانه از یک سو، و حقارت و پستی این بنده بی چیز از سوی دیگر، متذکر عز ربوبیت و ذل عبودیت شده و با اعتراف به پستی و حقارت خود، به درگاه کرم و احسانش پناهنده شویم:
« یا رب هذا مقام من لاذبک و استجار بکرمک و الف احسانک و نعمک»( دعای ابوحمزه ثمالی)
( پروردگارا! این است مقام و جایگاه ( فقر و ذلت ) آن کس که به درگاه تو روی آورده و به لطف و کرمت پناه جسته و به نعمت ها و احسانت انس و الفت گرفته است.)
وظیفه ماست که از این نعمت عظیمی که به ما عطاء شده است غافل نشویم و خداوند متعال را شکر گزار باشیم:
« الحمد للّه الّذى تحبّب الىّ و هو غنىّ عنّى و الحمد للّه الّذى یحلم عنّى حتّى کانّى لا ذنب لى ‏»( دعای ابوحمزه ثمالی)
(ستایش خدائى را که با من اظهار کمال دوستی فرمود،با آن که از من بى‏نیاز است و سپاس خدائى را که بر گناهم حلم و بردباری کرد، چنان که گویی گناهی از من سر نزده است.)
دوم: همان گونه که خود امر فرموده، دست نیاز و حاجت خود را به سوی آن ذات بی نیاز و کریم دراز کرده و با یقین به فضل و عنایتش، از او بخواهیم:
« ولیس من صفاتک یا سیدی ان تأمر بالسوال و تمنع العطیه و انت المنان بالعطیات علی اهل مملکتک و العائد علیهم بتحنن رافتک» ( دعای ابوحمزه ثمالی)
(مولای من! تو این گونه نیستی که به درخواست از خویش امر کنی و بخشش را دریغ نمایی، در حالی که عطایای تو نسبت به مخلوقاتت بی شمار است، و بخشش نعمت هایت به واسطه مهربانی و محبتت به آن ها، پی در پی خواهد بود.)
در حقیقت یقین نداشتن به اجابت و امیدوار نبودن به دریای بیکران رحمت و جود الاهی، بی توجهی به ساحت قدس ربوبی است.
سوم: زیبا ترین و شایسته ترین رفتار در این ضیافت، رعایت تقوای الاهی و دوری از محرمات است. هنگامی که حضرت مولی الموحدین، امیر مؤمنان علی(ع) از سرور کائنات حضرت ختمی مرتبت(ص) در مورد برترین اعمال در این ماه سوال کردند،پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) این گونه پاسخ فرمودند:« أفضل الأعمال فی هذا الشّهر، الورع عن محارم اللّه عزّ و جل» ( 8 )، و این همان است که قرآن کریم از آن به عنوان اصلی ترین دستآورد و یا به تعبیر صحیح تر اصلی ترین هدیه میزبان به میهمان یاد می کند:
« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون»(بقره/183)
با توجه به ویژگی های شاخص ماه مبارک رمضان ( ریزش رحمت الاهی به صورت بسیار گسترده و بی نظیر، در بند شدن شیاطین، استجابت دعا، عطاء اجر مضاعف برای انجام واجبات و .... ) شرایط برای حرکت سریع در مسیر بندگی حضرت حق کاملا فراهم است و انسان به مدد الاهی می تواند بسیار سریع،بهترین و زیبا ترین لباس را بر تن نماید و آراسته به ملکه تقوا شود.
به تعبیری، رعایت تقوای الاهی ظهور عبودیت حضرت حق و رسیدن انسان به کمال مطلوب است. کمالی که هدف خلقت انس و جن است.« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات/56). از این رو آن کس که در مسیر بندگی موفق تر باشد و با جدیت نسبت به رعایت حریم تقوای الاهی جهاد نماید، نزد خداوند متعال گرامی تر و مقرب تر است:« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(حجرات/13)، و همان گونه که ذکر شد، ماه مبارک رمضان بهترین زمان برای کسب تقوای الاهی و رسیدن به قرب خداوند رحمان است.
چهارم: متذکر این مهم باشیم که مجرای این همه فیض و برکت، و خیر و مغفرت، وجود حجت خدا است. به واسطه وجود مقدس امام است که بندگان بی مقدار مورد عنایت حضرت حق قرار می گیرند. همان امامی که تمام مقدرات عالم در قلب ماه مبارک رمضان ـ در لیله القدر ـ بر قلب ایشان نازل شده و با تأیید و تنفیذ حضرتش اجرا می گردد.
بدین جهت شایسته است که در این ایام بیش از پیش به یاد امام زمان(عج) بوده و فرجش را از خداوند کریم مسئلت نماییم.
دقت نظر در ادعیه و مناجات های این ماه مبارک، اهمیت این موضوع را آشکار می کند، که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود : ( برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به جلد دوم کتاب مکیال المکارم، بخش اوقات و حالات تأکید شده برای دعا، قسمت ماه رمضان)
1- در فراز های آخر دعای افتتاح ( که منسوب به ساحت قدس مهدوی است) می خوانیم:
« اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَةٍ کَرِیمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَه .... اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا.... »
( خدایا! ما مشتاق تشکیل دولت با کرامتی هستیم که در آن اسلام و مسلمانان عزیز و گرامی هستند .... خدایا! ما از فقدان پیامبرمان ـ که درود تو بر او و خاندانش باد ـ و غیبت ولی مان به تو شکایت می کنیم .....)
2- دعای « اللهم ادخل علی اهل القبور السرور.... » اشاره به حکوت حضرت مهدی(عج) دارد. چرا که تنها در حکومت عدل مهدوی است که همه فقراء غنی و همه اسرا آزاد می شوند و فساد ریشه کن شده و امور مسلمان اصلاح می گردد.
3- از مهم ترین اعمال شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان که در بین شب های قدر از اهمیت خاصی برخوردار است، اهتمام بردعای فرج( اللهم کن لویک ...) می باشد.
کلام آخر
در ماه مبارک رمضان، ماه نزول قرآن ، ماهی که شب قدر در آن قرار دارد و قرآن در آن نازل شده است، خداوند کریم خود بندگانش را به ضیافتی بزرگ دعوت فرموده است. در این ضیافت میهمانان از رحمت و بخشش و فضل بیکران الاهی بهره مند شده، شیاطین در غل و زنجیر قرار گرفته، درهای بهشت گشوده و در های دوزخ بسته گشته است، و انسان در مسیر بندگی به اوج کمال می رسد و به لباس تقوا آراسته می گردد.
شرافت این ضیافت، و عظمت وصف نشدنی میزبان از یک سو، و پستی و حقارت میهمانان از سوی دیگر، رعایت ادب حضور را صد چندان می کند. ادبی که با شکر این نعمت و یقین داشتن به فضل و کرم حضرت حق و رعایت تقوای الاهی، و توجه و توسل بیشتر به مجرای فیض الاهی حضرت حجت بن الحسن(عج) حاصل می گردد.
با توجه به شرافت این ماه و متذکر بودن به آداب حضور، زیبایی این فرمایش رسول خدا(ص) و امیدواری به درگاه کرم و رحمت الاهی دو چندان می شود:
« أیها الناس إنّه قد أقبل إلیکم شهر اللّه بالبرکة و المغفرة ....هو شهر دعیتم فیه إلى ضیافة اللّه و جعلتم فیه من أهل کرامة اللّه»
پی نوشتها :
توجه : احادیث این گفتار از نرم افزار« گنجینه نور- مرکز تحقیقات کامپیوتری اسلامی» نقل شده است.
1- کافی،ج4،کتاب الصیام، باب فضل شهر رمضان،ح1
2- مسند الإمام الرضا علیه السلام ،ج‏2، باب فضائل شهر رمضان،ح4
3- امام صادق(ع) فرمودند:« إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ الصَّوْمُ لِی وَ أَنَا أَجْزِی عَلَیْه»- کافی ج4،کتاب الصیام،باب ما جاء فی فضل الصوم و الصائم ،ح 6
4- کافی،ج4،کتاب الصیام، باب فضل شهر رمضان،ح1
5- صحیفة سجادیة- ترجمه آیتى ، نیایش چهل و چهارم
6- من لا یحضره الفقیه- ترجمه غفارى،ج‏2 (باب فضیلت ماه رمضان و ثواب روزه داشتن آن)
7- مسند الإمام الرضا علیه السلام ،ج‏2، باب فضائل شهر رمضان،ح4
8- همان
سه شنبه 20/12/1387 - 20:6
دعا و زیارت

امام صادق علیه السلام فرمود: «رجعت مخصوص عده‏ای است و آنها [انبیا و معصومین علیهم‏السلام و] کسانی هستند که دارای ایمان خالص و یا کفر و شرک خالص بوده‏اند.»
 


[1]1ـ علاّمه مجلسی در کتاب بحارالانوار می‏گوید: شیعه در تمام اعصار معتقد به رجعت بوده و این اعتقاد در میان آنان مسأله روشنی است. سپس می‏افزاید: بیش از چهل نفر از علمای بزرگ شیعه، به طور متواتر، نزدیک دویست روایت را در بیش از پنجاه کتاب خود راجع به رجعت نقل کرده‏اند که مرحوم کلینی، صدوق، طوسی، سید مرتضی، نجاشی، کشی، عیاشی، قمی، سلیم هلالی، شیخ مفید، کراچکی، نعمانی، صفار، سعدبن عبداللّه، ابن قولویه، علی‏بن‏عبدالحمید و سیدبن طاووس در زمره آنها هستند.

470 [2] سپس می‏گوید: اگر چنین مسأله‏ای متواتر قلمداد نشود در چه مسأله‏ای می‏توان ادعای تواتر نمود با آن که مسأله رجعت را تمام علمای شیعه در طول تاریخ از یکدیگر نقل نموده‏اند.

471 [3]و پس از ذکر نام عده‏ای از علمای شیعه که در باره رجعت کتاب نوشته و اقوال منکرین رجعت را رد نموده‏اند سخن مرحوم صدوق را در «رساله اعتقادات» نقل نموده که می‏گوید: اعتقاد ما ـ یعنی امامیه ـ در باره رجعت این است که رجعت یک حقیقت مسلم است؛ چنان‏که خداوند در سوره بقره، آیه 243، نمونه‏ای از آن را
در باره هفتاد هزار خانواده از یکی از بلاد که از طاعون فرار کردند نقل نموده که خداوند به آنها فرمود: بمیرید و آنها مردند و سال‏ها در کنار جاده ماندند، آن گاه حزقیل پیغمبر از خدا خواست تا زنده شوند و [به اذن خدا زنده شدند] و باز بعد از گذشت آجال خود مردند.

سپس می‏گوید: رجعت در امت‏های گذشته وجود داشته و رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «حوادثی که در امت‏های گذشته رخ داده بدون کم و کاست در این امت نیز رخ می‏دهد» و طبق فرموده آن حضرت در این امت نیز باید رجعت وجود داشته باشد.

472 [4]2ـ محدث بزرگوار، قمی، در کتابسفینة البحار، از امام صادق علیه‏السلام نقل نموده که فرمود: «نخستین کسی که قبل از قیامت از قبر خارج می‏شود و به دنیا باز می‏گردد حسین‏بن‏علی علیهماالسلام است.» همچنین فرمود: «رجعت مخصوص عده‏ای است و آنها [انبیا و معصومین علیهم‏السلام و] کسانی هستند که دارای ایمان خالص و یا کفر و شرک خالص بوده‏اند.»

473 [5]3ـ در همان کتاب، از امام باقر علیه‏السلام نقل شده که فرمود: «رسول خدا و امیرالمؤمنین صلوات‏الله علیهما ـ هنگام رجعت، به دنیا باز خواهند گشت.»

[6]4ـ در همان کتاب، از امام صادق علیه‏السلام نقل شده که در تفسیر آیه «و یوم نحشر من کلّ امّةٍ فوجا...» فرمود: «هیچ کس از مؤمنین نیست که کشته شده باشد جز این که قبل از قیامت زنده شود و سپس بمیرد و هیچ کس از مؤمنین نیست که مرده باشد جز این که او نیز قبل از قیامت زنده شود و به شهادت برسد.»

475 [7]5 ـ در همان کتاب، از امام صادق علیه‏السلام نقل شده که فرمود: «از جمله سخنانی که خداوند در معراج به پیامبر خود صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود این سخن بود: ای محمّد! علی آخرین فردی است که من از امامان [بعد از تو] در رجعت قبض روح می‏نمایم و او همان «دابّة الارض» است که با مردم سخن خواهد گفت [و بر پیشانی مؤمن و کافر نشانه‏ای خواهد گذاشت].»

476 [8]6ـ علاّمه سید عبدالله شبّر در کتاب «حق الیقین» گوید: احادیث زیادی از ائمه اطهار علیهم‏السلام نقل شده که فرموده‏اند: «کسی که ایمان به رجعت و بازگشت ما نداشته باشد از ما نیست». سپس از کتاب فقیه صدوق، از امام صادق علیه‏السلام نقل می‏کند که فرمود: «کسی که ایمان به رجعت و بازگشت ما به دنیا نداشته باشد و عقد متعه و موقت ما راحلال نداند از ما نیست.»

477 [9]سپس می‏گوید: رجعت عبارت است از این که عده‏ای از شیعیان و دوستان امام زمان علیه‏السلام قبل از قیامت به دنیا باز گردند و از امام خود حمایت و دولت و حکومت او را درک نمایند و خشنود شوند، و عده‏ای از دشمنان آن حضرت نیز به دنیا باز گردند و هنگام حکومت حضرت مهدی علیه‏السلام به دست شیعیان او، مجازاتِ بعضی از اعمال زشت خود را ببینند و با خواری و خفت کشته شوند، این باز گشت مخصوص کسانی است که دارای ایمان خالص و یا کفر خالص بوده‏اند و بقیه مردم ـ چنانچه در روایات نقل شده ـ به حال خود می‏مانند و به دنیا باز نمی‏گردند و دلیل این رجعت و بازگشت اضافه بر اجماع و ضرورت مذهب، کتاب خدا (قرآن) و سخنان معصومین علیهم‏السلام است.

478 [10]سپس گوید: آیاتی از قرآن که بر رجعت دلالت می‏کند از این قرارند:

آیه اول این آیه است که خداوند متعال می‏فرماید: «و یوم نحشر من کلّ امّةٍ فوجا...»؛ یعنی روزی که ما از هر جمعیتی عده‏ای را که آیات ما را تکذیب می‏نموده‏اند زنده می‏کنیم و آن‏ها برای مجازات بازداشت می‏شوند. این آیه دلالت می‏کند که این حشر و زنده شدن مخصوص عده خاصی است و آن غیر از حشر اکبر است که قیامت می‏باشد؛ چنان که خداوند فرموده: «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا»؛ یعنی «[به‏یاد بیاور روزی را که] ما آنها را در قیامت زنده می‏کنیم و احدی از آنها را فرو نمی‏گذاریم.

479 [11]7ـ شیخ بزرگوار، قمی، در تفسیر خود نقل نموده که از امام صادق علیه‏السلام در باره تفسیر آیه «و یوم نحشر من کلّ امّةٍ فوجا...) سؤال شد. امام صادق علیه‏السلام فرمود: «عامه واهل سنت چه می‏گویند؟» سائل گفت: آنها می‏گویند این آیه مربوط به قیامت است. امام صادق علیه‏السلام فرمود: «آیا در قیامت از هر امتی عده‏ای محشور می‏شوند؟!»

سپس فرمود: «این آیه مربوط به رجعت است و آیه شریفه «و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا» مربوط به روز قیامت است.»

[1]42- القول فی الرجعة

1ـ قال العّلامة المجلسی فی البحار ج 53/122 اجمعت الشیعة علیها فی جمیع الأعصار و اشتهرت بینهم کالّشمس فی رابعة النهار الی قوله: و تواتر عنهم‏قریب من مأتی حدیث صریح رواها نیّف و اربعون من الثقات العظام و العلماء الأعلام فی ازید من خمسین من مؤلّفاتهم کثقة الأسلام الکلینی و الصدوق محمّدبن‏بابویه و الشیخ ابی‏جعفر الطوسی و السیّد المرتضی و النجاشیّ و الکشیّ و العیّاشیّ و علیّ‏بن‏ابراهیم و سلیم الهلالی و الشیخ المفید و الکراجکی و النعمانی و الصفّار و سعدبن عبداللّه و ابن قولویه و علیّ‏بن‏عبدالحمید و السیّد علیّ‏بن‏طاووس.و...

[2]الی ان ذکر عدّةً کثیرة من الأعلام ثمّ قال: و اذا لم یکن مثل هذا متواترا ففی ایّ شی‏ءٍ یمکن دعوی التواتر مع ماروته کافّة الشیعة خلفا عن سلف؟!

[3]ثمّ ذکر عدّة منهم صنّف فیه او احتجّ علی المنکرین فی ذلک ثمّ ذکرماقاله الصدوق فی رسالة العقائد بقوله: اعتقادنا فی الرجعة انّها حقّ و قد قال اللّه عزّوجلّ «الم ترالی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احیاهم»

الی ان قال: انّ الرجعة کانت فی الأمم السالفة و قال النّبیّ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله: یکون فی هذه الأمة مثل ما یکون فی الأمم السالفة حذوالنعل بالنعل و القذّة بالقذّة فیجب علی هذا الأصل ان یکون فی هذه الأمة رجعة.

[4]2ـ و روی فی سفینة البحار فی لغة رَجَعَ عن منتخب البصائر عن ابی عبداللّه علیه‏السلامانّه قال: اوّل من تنشقّ الأرض عنه و یرجع الی الدنیا الحسین بن علیّ علیهماالسلام و انّ الرجعة لیست بعامّةٍ و هی خاصّة، لایرجع الاّمن محّض الأیمان محضا او محّض الکفر و الشرک محضا.

[5]3ـ و فیه عن ابی جعفر علیه‏السلام قال: انّ رسول‏اللّه و علیّا ـ صلوات‏اللّه‏علیهما سیرجعان.

[6]4ـ و فیه عن الصّادق علیه‏السلام فی قوله تعالی: «و یوم نحشر من کلّ امّةٍ فوجا...» النمل/83 قال: لیس احدمن المؤمنین قُتل الاّ سیرجع حتّی یموت ولا احد من المؤمنین مات الاّ سیرجع حتّی یُقتل. البحار ج 53/40.

[7]5ـ و فیه عن الصّادق علیه‏السلام قال: ممّا کلّم اللّه‏تعالی رسوله لیلةً اسری به: «یا محمّد!علیّ آخر من اقبض روحه من الأئمّة و هو الدّابة التی تکلّمهم». البحار ج 53/68.

[8]6ـ و قال السیّد الشبّر فی کتاب حق الیقین ج 2/3: تضافرت الأخبار عن الأئمة الأطهار علیهم‏السلامانّهم قالوا: لیس منّا من لم یؤمن برجعتنا ففی الفقیه عن الصّادق علیه‏السلام قال: لیس منّا من لم یؤمن بکرّتنا و لم یستحلّ متعتنا.

[9]ثمّ قال: و الرجعة عبارة عن حشرقومٍ عند قیام القائم ممّن تقدّم موتهم من اولیائه و شیعته لیفوزوا بثواب نصرته و معونته و یتبهّجوا بظهور دولته و قوم من اعدائه لینتقم منهم و ینالوا بعض ما یستحقّونه من العذاب و القتل علی ایدی شیعته و لیبتلوا بالذلّ و الخزی بما یشاهدون من علوّ کلمته و هی عندنا تختصّ بمن محّض الأیمان او محّض الکفر و الباقون مسکوت عنهم کماوردت به النصوص الکثیرة و یدلّ علی ثبوتها مضافا الی الأجماع بل ضرورة المذهب الکتاب و السنّة.

[10]امّا الکتاب فآی الأولی: قوله تعالی فی سورة النمل آیة /83: «و یوم نحشرمن کلّ امةٍ فوجا ممّن یکذّبُ بآیاتنا فهم یُوزعون» حیث دلّت هذه الآیة علی انّ هذا الحشر خاصّ ببعضٍ دون بعضٍ فتعیّن ان یکون غیرالحشر الأکبر الّذی فی القیامة لأنه عامّ بالأتفاق و لقوله تعالی: «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا».

[11]7ـ و روی القمی فی تفسیره عن الصّادق علیه‏السلام انّه سئل عن تفسیر الآیة الاولی فقال علیه‏السلام: ما یقول النّاس فیها؟ قلت: یقولون: انّها فی القیامة فقال ایحشر اللّه یوم القیامة من کلّ امّة فوجا و یترک الباقین؟! انّما ذلک فی الرجعة فأمّا آیة القیامة فهذه: «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا» و الأخبار بهذاالمضمون کثیرة.



منبع خبر: کتاب «دولة المهدی» (حکومت امام زمان ـ عج ـ) ص: 373-378

سه شنبه 20/12/1387 - 20:5
دعا و زیارت

قیام سفیانی، از مهم‌ترین نشانه‌های ظهور امام مهدی (عج) است. در این باره در منابع شیعی و سنی بیش از یک صد حدیث وجود دارد. از این رو در اصل این مطلب نمی‌توان تردید کرد، گرچه پاره‌ای از جزییات آن اثبات‌پذیر نباشد.


این حادثه از نشانه‌های حتمی ظهور است؛ یعنی از نشانه‌هایی است که پیش از ظهور حتماً و قطعاً رخ خواهد داد. از امام سجاد (ع) در حدیث معتبری چنین روایت شده است: «ان امر السفیانی حتم من الله و امر السفیانی حتم من الله[1]؛ قائم از سوی خداوند حتمی است و سفیانی نیز از سوی خداوند حتمی است.»


دراین‌باره که سفیانی واقعاً یک شخصیت انسانی است یا این که این واژه نمادین است دو دیدگاه وجود دارد برخی احتمال داده‌اند واژه سفیانی به یک شخصیت خاص انسانی اشاره ندارد این واژه به انحرافاتی اشاره دارد که در آخرالزمان در درون دنیای اسلام به وجود می‌آید و از این رو برای آن مصداق معینی نمی‌توان تعیین کرد بلکه تمام جریانات انحرافی عالم اسلامی مصداق این واژه هستند اما دیدگاه نخست با روایات هم‌خوانی بیشتری دارد یعنی سفیانی نمادین نیست بلکه واقعا یک شخصیت معین انسانی است. زیرا تمام خصوصیات و جزییاتی که برای این شخصیت در احادیث ذکر شده است را می‌توان با وجود انسان دانستن سفیانی فهم و تفسیر کرد. بنابراین دلیلی بر حمل این واژه بر معنای خلاف ظاهر و نمادین گرفتن آن نیست. به هر تقدیر پاره‌ای از اطلاعات مربوط به این واقعه که در روایات منعکس شده است بدین شرح است: به سفیانی به دلیل انتسابی که به خاندان ابوسفیان دارد سفیانی گفته می‌شود یعنی او از نسل ابوسفیان است.


از امام سجاد(ع) در این باره چنین روایت شده است: «و هو من ولد عتبة بن ابی سفیان[2]؛ او از نسل عتبة بن ابوسفیان است.»


درباره دین سفیانی روایات مختلفی وجود دارد پاره‌ای از روایات او را مسلمان و پاره‌ای دیگر او را نصرانی معرفی کرده‌اند. شاید جمع این دو دسته روایت با توجه به این روایت امام صادق(ع) امکان پذیر باشد: «و یذهب الی الروم لرفع الملک الخراسانی و یرجع منها متنصراً[3]؛ او برای از میان بردن حکومت خراسانی به روم می‌رود و در حالی که به نصرانیت گرویده است از آن جا باز می‌گردد.» یعنی سفیانی در ابتدا مسلمان است و در نهایت به آیین مسیحیت می‌گرود.


قیام سفیانی در ماه رجب و شش ماه پیش از ظهور امام مهدی(عج) است امام صادق(ع) در حدیثی فرموده‌اند: «السفیانی و القائم فی سنة[4]؛ حرکت سفیانی و ظهور قائم(عج) در یک سال است. در حدیث معتبر دیگری فرمودند: ان امر السفیانی من الامر المحتوم و خروجه فی رجب[5]؛ حرکت سفیانی از نشانه‌های حتمی است و در ماه رجب روی خواهد داد.


سفیانی جنبش خود را از سرزمین شام آغاز خواهد کرد. به این مطلب در روایات متعددی تصریح شده است. از جمله امام علی(عج) در این باره فرمودند: «تخرج بالشام ثلاث رایات: الاصهب و الابقع و السفیانی[6]؛ از شام سه پرچم برافراشته می‌شود: پرچم اصهب، ابقع و سفیانی.»


درباره انگیزه قیام سفیانی دو تحلیل وجود دارد: تحلیل اول کینه‌توزی و کشتار شیعیان را اصلی‌ترین هدف سفیانی می‌داند و به همین دلیل است که او به عراق و خصوصا کوفه که از مناطق شیعه نشین است حمله کرده و بسیاری از شیعیان این منطقه را می‌کشد. امام باقر(ع) در حدیث معتبری می‌فرمایند: «فان حنقه و شرهه انما هی علی شیعتنا[7]؛ خشم و کینه او تنها متوجه شیعیان ماست و تنها بر کشتن آنها حریص است.» تحلیل دیگر این است که انگیزه اصلی سفیانی ناامن کردن منطقه برای امام مهدی(عج) و ترور آن حضرت و در نهایت جلوگیری از آغاز نهضت جهانی آن حضرت است. امام باقر(ع) در حدیث معتبری فرموده‌اند: و یبعث السفیانی بعثا الی المدینة فینفر المهدی منها الی مکة فیبلغ امیر الجیش السفیانی ان المهدی قد اخرج الی مکة[8]؛ سفیانی سپاهی را به مدینه می‌فرستد مهدی از آن جا می‌گریزد و به مکه می‌رود به امیر سپاه سفیانی گزارش می‌رسد که مهدی(عج) به مکه رفته است ...»


این تعقیب و گریز نشان می‌دهد که امام مهدی(عج) اندکی پیش از ظهور به اقداماتی نیمه علنی دست می‌زند و عوامل اطلاعاتی سفیانی از حضور امام در مدینه مطلع می‌شوند و به همین دلیل برای ترور آن حضرت به تحرکات وسیعی دست می‌زنند.


به هر تقدیر سفیانی قیام خود را از شام آغاز می‌کند و طبیعتاً زیاده خواهی‌های او در سرزمین شام مخالفت‌هایی را نیز به دنبال خواهد داشت اما سفیانی در مدت کوتاهی تمامی رقیبان را سرکوب کرده و موقعیت خود را تثبیت می‌کند. امام باقر(ع) در حدیث معتبری می‌فرمایند: ثم یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات رایة الاصهب و رایة الابقع و رایة السفیانی، فیلتقی السفیانی بالابقع فیقتلون فیقتله السفیانی و من تبعه ثم یقتل الاصهب[9]؛ در این هنگام سه پرچم با یکدیگر به نزاع بر می‌خیزند پرچم ابقع، اصهب و سفیانی. سفیانی با ابقع مواجه می‌شود و با یکدیگر می‌جنگند و سفیانی او و یارانش را می‌کشد. پس از آن اصهب را می‌کشد.»


سفیانی پس از تثبیت موقعیت خود پنج منطقه را را به تصرف در خواهد آورد امام صادق(ع) در حدیث معتبری می‌فرمایند: السفیانی من المحتوم ... فاذا ملک الکور الخمس ملک تسعة‌ اشهر[10]؛ سفیانی از علائم حتمی است ... چون مناطق پنج گانه را تصرف کرد نه ماه حکومت می‌کند.»


پاره‌ای از احادیث که به اعتبار حدیث پیشین نیستند نام این مناطق را ذکر کرده‌اند از جمله امام صادق(ع) می‌فرمایند: «ادا ملک الکور الشام الخمس (دمشق) حمص، فلسطین، و الاردن و قنسرین ‌فتوقعوا عند ذلک الفرج[11]؛ چون سفیانی مناطق پنج گانه شام: دمشق، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین را تصرف کرد منتظر فرج باشید.


یکی از فرازهای مهم جنبش سفیانی نبرد قرقیسیا است. سفیانی پس از سرکوب مخالفان هدفی جز حمله به عراق ندارد از این رو با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار می‌شود در میانه راه در منطقه‌ای به نام قرقیسیا ـ شهری در سوریه در محل اتصال رود خابور و فرات ـ میان او و سپاهی دیگر جنگی هولناک در می‌گیرد. از طرف دیگر این درگیری اطلاع دقیقی در دست نیست اما اجمالا می‌دانیم که هر دو طرف نزاع بر باطل‌اند و تلفات این جنگ بسیار زیاد است امام باقر(ع) در حدیث معتبری می‌فرمایند: «و یمر جیشه بقرقیسیا فیقتتلون بها فیقتل من الجبارین ماة الف[12]؛ سپاه سفیانی به قرقیسیا می‌رسد در آنجا نبردی در می‌گیرد و از ستم‌گران صد هزار نفر کشته می‌شوند.»


سفیانی پس از آن که فاتحانه از این جنگ بیرون می‌آید هم زمان با دو سپاه بزرگ به عراق و مدینه یورش می‌برد. سپاه او در عراق شیعیان بسیاری را از دم تیغ می‌گذرانند. امام باقر(ع) در ادامه حدیث قبل می‌فرمایند: «یبعث السفیانی جیشا الی الکوفه و عدتهم سبعون الفا فیحسبون من اهل الکوفة قتلا و صلبا و سبیا؛ سفیانی سپاهی هفتاد هزار نفری را به کوفه گسیل می‌دارد آنها برخی از اهل کوفه را می‌کشند برخی را به دار می‌آویزند و برخی را اسیر می‌کنند.»


هم چنان که در مدینه نیز بسیاری از شیعیان توسط سپاه سفیانی قتل عام می‌شوند امام علی(ع) در این باره می‌فرمایند: «و یبعث بجیش الی المدینة فیاخذون من قدروا من ال محمد(ص) و یقتل من بنی هاشم رجال و نساء[13]؛ سفیانی سپاهی را به مدینه گسیل می‌دارد و آنها کسانی از خاندان پیامبر(ص) را که بتوانند دستگیر می‌کنند و از بنی هاشم مردان و زنان زیادی را می‌کشند.»


با حمله سپاه سفیانی به مدینه امام مهدی(عج) از مدینه به سمت مکه حرکت می‌کند. امام باقر(ع) در حدیث معتبری می‌فرمایند: «و یبعث السفیانی بعثا الی المدینة فینفر المهدی منها الی مکه[14]؛ و سفیانی سپاهی را به مدینه گسیل می‌دارد مهدی(عج) از آنجا به سمت مکه می‌گریزد.»


با اطلاع سفیانی از حرکت امام به سمت مکه وی سپاهی را به سمت مکه گسیل می‌دارد و در میانه راه در سرزمینی به نام بیداء یکی دیگر از نشانه‌های حتمی ظهور رخ می‌دهد و آن نشانه خسف بیداء است ـ خسف به معنای فرو رفتن است و بیداء نام منطقه‌ای میان مکه و مدینه است ـ تفصیل این ماجرا به این صورت است که سپاه سفیانی که به سمت مکه حرکت کرده است هدفی جز ترور امام مهدی(عج) و ممانعت از عملی شدن برنامه ظهور ندارد. رسیدن سپاه سفیانی به مکه به معنای تحقق این نیت پلید خواهد بود از این رو چاره‌ای نیست جز این که به اعجاز الهی از رسیدن سپاه سفیانی به مکه ممانعت به عمل آید و به همین دلیل است که هنگامی که سپاه سفیانی به سرزمین بیداء رسید به اشاره منادی آسمانی، زمین دهان خود را باز می‌کند و سپاه سفیانی را در خود فرو می‌برد. امام صادق(ع) در این باره فرمودند: «من الحتوم الذی لابدان یکون قبل القائم خروج السفیانی و خسف بالبیداء[15]؛ از علایم حتمی که به ناچار پیش از قائم(عج) اتفاق خواهد افتاد قیام سفیانی و فرو رفتن در سرزمین بیداء است.»


امام باقر(ع) فرمودند: «فیبلغ امیر جیش السفیانی ان المهدی قد خرج الی مکة فیبعث جیشا علی اثره فلایدرکه که حتی یدخل مکة ... فینزل امیر جیش السفیانی البیداء فینادی مناد من السماء یا بیداء ابیدی القوم فیخسف بهم[16]؛ به فرمانده لشکر سفیانی گزارش می‌رسد که مهدی به سمت مکه حرکت کرده است. او سپاهی را به دنبال آن حضرت روانه می‌کند آنها به وی دست نمی‌یابند. مهدی داخل مکه می‌شود ... فرمانده سپاه سفیانی با سپاهش در بیداء فرود می‌اید در این هنگام ندا دهنده‌ای از آسمان ندا می‌دهد ای زمین بیداء اینان را نابود کن. سپس زمین آنها را در خود فرو می‌برد.


از دیگر فرازهای جنبش سفیانی درگیری او با سپاه امام مهدی(عج) است. سفیانی به عنوان گسترده‌ترین جبهه مخالف امام مهدی(عج) در مناطق مختلف درگیریهای متعددی با سپاه امام مهدی(عج) خواهد داشت که البته در تمام آنها شکست خواهد خورد و در نهایت به دست سربازان پاک باخته آن حضرت کشته خواهد شد. امام علی(ع) در این باره می‌فرمایند: «فیودی بالسفیانی اسیرا فیامر به فیذبح علی باب الرحبة[17]؛ سفیانی اسیر می‌شود و نزد امام مهدی(عج) آورده می‌شود آن حضرت دستور قتل او را صادر می‌کند و او نزد باب الرحبه کشته می‌شود.


جنبش سفیانی از آغاز تا به انجام پانزده ماه بیشتر طول نمی‌کشد که شش ماه آن پیش از ظهور است و نه ماه آن پس از ظهور از امام صادق(ع) در حدیث معتبری چنین روایت شده است. «من اول خروجه الی آخره خمسة عشر شهرا ستة اشهر یقاتل فیها[18]؛ از ابتدای حرکت او تا آخر کارش پانزده ماه به طول می‌انجامد شش ماه آن را به جنگ می‌پردازد.


پی نوشت:


[1] . عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص 374، ح 1329.


[2] . شیخ طوسی، الغیبة، ص 443.


[3] . خاتون‌آبادی، اربعین، ص 153.


[4] . نعمانی، الغیبة، ص 376.


[5] . شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 558.


[6] . علی کورانی، معجم احادیث الامام المهدی(عج)، ج 3، ص 81.


[7] . نعمانی، الغیبة، ص 417.


[8] . همان، ص 392.


[9] . همان، ص 391.


[10] . همان، ص 416.


[11] . کمال الدین، ج 2، ص 557.


[12] . الغیبة نعمانی، ص 392.


[13] . معجم احادیث الامام المهدی، ج 3، ص 91.


[14] . الغیبة نعمانی، ص 392.


[15] . همان، ص 372.


[16] . همان، ص 392.


[17] . معجم احادیث الامام المهدی(عج)، ج 3، ص 314.


[18] . الغیبة نعمانی، ص 416.


 


منبع خبر: نشریه الکترونیک ساعت صفر

سه شنبه 20/12/1387 - 20:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته