• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 365
تعداد نظرات : 152
زمان آخرین مطلب : 4575روز قبل
شعر و قطعات ادبی
نگاه کن چه فرو تنانه بر خاک می گسترد
آنکه نهال نازک دستانش
از عشق
خداست
و پیش عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به یکی « آری » می میرد
نه به زخم صد خنجر،
و مرگش در نمی رسد
مگر آنکه از تب وهن
دق کند.

قلعه یی عظیم
که طلسم دروازه اش
کلام کوچک دوستی است.

(2)
انکار ِ عشق را
چنین که بر سر سختی پا سفت کرده ای
دشنه مگر
به آستین اندر
نهان کرده باشی.-
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.

(3)
نگاه کن
چه فرو تنانه بر در گاه نجابت
به خاک می شکند
رخساره ای که توفانش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک می افتد
آنکه در کمر گاه دریا
دست
حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آنکه مرگش
میلاد پر هیا هوی هزار شهزاده بود.
نگاه کن

يکشنبه 12/7/1388 - 20:25
شعر و قطعات ادبی
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر،
که به آسمان بارانی می اندیشید

و آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر باران،
که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود

و آنگاه بانوی پر غرور باران را
در آستانه نیلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.

يکشنبه 12/7/1388 - 20:24
طنز و سرگرمی

با اجازه محیط زیست

دریا دریا دكل می كاریم

ماهی ها به جهنم !

كندوها پر از قیر شده اند

زنبورهای كارگر به عسلویه رفته اند

تا پشت بام ملكه را آسفالت كنند

چه سعادتی !

داریوش به پارس می نازید

ما به پارس جنوبی !

يکشنبه 12/7/1388 - 14:15
شعر و قطعات ادبی

یادت نره! ٭مرا به یاد نگه دار!

یادت نره که یاد ِ تو همیشه همراه ِ منه!
یادت نره که خواستنت مثل ِ نفس کشیدنه!
یادت نره که اینه از طپش ِ تو روشنه!
یادت نره نبودنت جونم ُ آتیش می زنه!

بغض ِ تو یاس ِ‌پرپره، شب تو چشات شناوره!
دل واسه تو در به دره! یادت نره! یادت نره!
عاشق ِ تو قلندره! از همه دیوونه تره!
ناز ِ تو ر ُ خوب می خره! یادت نره! یادت نره!

یادت نره که خسته ام از این فراموشی ِ بد!
یه حرف ِ تکراری شدم، مثل ِ مدار ِ جز ُ مد!
یادت نره ترانه هام دفتر ِ خاطراتمه!
یادت نره بدون ِ تو سقوط ِ من دم به دمه!

بغض ِ تو یاس ِ پرپره، شب تو چشات شناوره!
دل واسه تو در به دره! یادت نره! یادت نره!
عاشق ِ تو قلندره! از همه دیوونه تره!
ناز ِ تو ر ُ خوب می خره! یادت نره! یادت نره
شنبه 11/7/1388 - 8:25
شعر و قطعات ادبی

مشقای من جریمه نیست

پسرک ! گریه نکن ! چوب فلم رو می شکنم
 من مثه معلم ت مشقات رو خط نمی زنم
دفتر تازه بیار مشقای من جریمه نیس
 مشق شب رو پاره کن مشق طلوع رو بنویس
 رنگ روزگار نباش !‌ یه دس صدا داره هنوز
 بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
وقتی دریا میگه نه تو قطره باش بگو بله
دسته ی تیغ تبر ‚ چوب درخت جنگله
 همه قصه ها دروغه دیگه چش براه نباش
قصه رو خودت شروع کن این مداد رو بتراش
بنویس جای کبوتر روی ابراس نه تو چاه
بنویس تا بشکنه طلسم این تخته سیاه
رنگ روزگار نباش ! یه دس صدا داره هنوز
 بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
 وقتی دریا میگه نه ! تو قطره باش بگو بله
 دسته ی تیغ تبر چوب درخت جنگله
هیچ کسی سرور مننیست این رو صد بار بنویس
 سایه ای رو سر من نیست اینرو صد بار بنویس
من خودم یه پا سوارم این رو صد بار بنویس
 دل دل یه انفجارم این رو صد بار بنویس
رنگ روزگار نباش !‌ یه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دایره نقطه ی پرگار هنوز
وقتی دریا می گه نه تو قطره باش بگوو : بله
 دسته ی تیغ تبر‚ چوب درخت جنگله
شنبه 11/7/1388 - 8:24
شعر و قطعات ادبی

قصه ی کهنه دروغ بود

قصه ی کهنه دروغ بود ، من و ما بچه گی کردیم
 که به جای قصه خوندن قصه رو زندگی کردیم
 در آرزو رو بستیم ، دلمون به قصه خوش بود
 رستم کتاب کهنه ته قصه بچه کش بود
حالا تو قحطی رؤیا اجاق ترانه سرده
 کسی رو بخار شیشه دل نقاشی نکرده
سر و تته زدن به دیوار ،‌ برگ آگهی ترحیم
یه نفر نوشته جمعه رو همه روزای تقویم

قصه گو کتابو وا کن ! اسم آخر رو صدا کن !
سایه ی بلند خواب رو از ترانه ها جدا کن !
 از سر سط ستاره ، بنویس تا راه چاره !
 بنویس که دل برای حرف تازه بی قراره !
 آسمون قصه مون رو بنویس با رنگ آبی !
عشق با رنگ ترانه ! شب رو با رنگ خراب !
فصل آخر کتاب رو پر کن از عطر علاقه !
تا دیگه برای ریشه ، تیشه دس نگیره ساقه !

ما روی سایه هامون خط و نشون کشیدیم
با صد تا کفش سربی تا ته شب دویدیم
از قرق سکوت ثانیه ها گذشتیم
آخر قصه اما ، به ابتدا رسیدیم

چرخ و فلک می خواستیم ، فلک نصیبمون شد
 ساده ی ساده بودیم ، کلک نصیبمون شد
 دنبال یه حقیقت تو اینه ها می گشتیم
اما تو قاب گریه ، ترک نصیبمون شد
شنبه 11/7/1388 - 8:24
شعر و قطعات ادبی

بابا انار نداره

کاش یکی بود ،یکی نبود اول قصه ها نبود
 اون که تو قصه مونده بود ، از اون یکی جدا نبود
ماه پیشونی رها بود از طلسم دیوای سیاه
 پلنگ عاشق می پرید تا لب شیروونی ماه
سیاوش شاهنامه رو کاش کسی گردن نمی زد
کاش کسی توی قصه ها از عاشقی تن نمی زد
کاش داش کل با زخم تیغ تو بسترش جون نمی داد
 قصه نویس قصه مون رو با گریه پایون نمی داد

تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره
 جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره
 شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره

کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود
تو قصه ی جن و پری دلهره دم به دم نبود
کادربزرگ قصه هاش رو بالای طاقچه جا می ذاشت
یه عاشق تازه نفس تو شهر قصه پا می ذاشت
قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت
 آدم و حوا رو می برد دوباره می ذاشت تو بهشت
 اما تا اون بیاد باید با بی کسی سر بکنیم
ترانه های کهنه رو دوباره از بر بکنیم

تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره
 جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره
 شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره
شنبه 11/7/1388 - 8:23
شعر و قطعات ادبی

هنوز هم! به خدا!

همیشه حواسم به بی صبری این دل ساده بود!
نه وقتی برای رج زدن روزهای رد شده داشتم،
نه حتا فرصتی
که دمی نگاهی به عقربه ثانیه شمار ساعت بیندازم!
با آرزوهای آنور ِ دیوار زندگی کردم!
با خوابهای برباد رفته!
منتظر بودم روزی بیاید،
که همه در خیابان به یکدیگر سلام کنند،
چراغ ِ تمام چهار راهها سبز می شود
و همسایه ها،
خواب ِ پراید ِ سفید و موبایل بدون ِ قسط
و کابوس ِ چک برگشتی نبینند!
چاقو تیز کن ها بادکنک بفروشند
و سر و کله تو
از آنسوی سایه سار فانوسها پیدا شود!
هنوز هم منتظرم!
از گریه های مکررم خجالت نمی کشم!
سکوت بیمارستان ِ بیداری را رعایت نمی کنم!
کاری به حرف و حدیث این و آن ندارم!
دِکارت هم هر چه می خواهد بگوید!

من خواب می بینم،
پس هستم! ?
شنبه 11/7/1388 - 8:22
شعر و قطعات ادبی

نمره ی سهراب نوزده بود!

سالها رو در روی رؤیا و رایانه زمزمه کردم
و کسی صدای مرا نشنید!
تنها چند سایه ی سر براه،
همسایه ی صدای من بودند!
گفتم: دوستی و دشمنی را با یک دال ننویسید!
گفتم: کتاب ِ تربیت ِ شگ و تربیت ِ کودک را
در یک قفسه نگذارید!
گفتم: دهاتی حرف ِ بدی نیست!
گفتم : تمام این سالها
صادق و سهراب برادر بودند
می شود صدای پای آب را،
اتز پس ِ پرچین ِ نیلوفر پوش بوف کور شنید!
هرگز حرفهای قشنگ نگفتم!
نگفتم: چرا در قفس همسایه ها کرکس نیست!
کبوتر و کرکس را در آسمان می خواستم!
گفتم: قفسها را بشکنید
و با نرده های نازکش قاب ِ عکس بسازید!
و جواب ِ این همه حرف،
سنگ و ریسه و دشنام بود!
ولی، این خط! این نشان!
یک روز دری به تخته می خورد!
باد قاصدکی می آورد،
که عطر ِ آفتاب و آرزوهای مرا می دهد!
این خط ! این نشان!
یک روز همه دهاتی می شویم،
سقفهای سیمان و سنگ را رها می کنیم
و کنار ِ سادگی چادر می زنیم!
این خط ّ این نشانّ
یک روز دبستان بی ترکه و ستاره بی هراس می شودّ
کبوترها و کرکس ها،
در لوله های خالی توپ تخم می گذارند
و جهان از صدای ترقه خالی می شود!
یک روز خورشید پایین می اید،
گونه زمین را می بوسد
و آسمان ِ آرزوهای من،
آبی می شود!
باور نمی کنی؟
این خط!
این نشان! ?
شنبه 11/7/1388 - 8:22
شعر و قطعات ادبی

نامت را نبویسم؟

دستم نه،
اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو می لرزد!

نمی دانم چرا
وقتی به عکس ِ سیاه و سفید این قاب ِ طاقچه نشین
نگاه می کنم،
پرده ی لرزانی از باران و نمک
چهره ی تو را هاشور می زند!
همخانه ها می پرسند:
این عکس کوچک ِ کدام کبوتر است،
که در بام تمام ترانه های تو
رد ِ پای پریدنش پیداست؟
من نگاهشان می کنم،
لبخند می زنم
و می بارم!

حالا از خودت می پرسم! عسلبانو!
ایا به یادت مانده آنچه خاک ِ پُشت ِ پای تو را
در درگاه ِ بازنگشتن گِل کرد،
آب ِ سرد ِ کاسه ی سفال بود،
یا شوآبه ی گرم ِ نگاهی نگران؟
پاسخ ِ این سؤال ِ ساده،
بعد از عبور ِ این همه حادثه در یاد مانده است؟
کبوتر ِ باز برده ی من!●
شنبه 11/7/1388 - 8:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته