• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1861
تعداد نظرات : 478
زمان آخرین مطلب : 4782روز قبل
دانستنی های علمی

الهی، انگشتری سلیمانی ام دادی، انگشت سلیمانی ام ده ...

الهی،  چون در تو می نگرم  از آنچه خوانده ام شرم دارم...

الهی، چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم...

الهی، راز دل نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر...

الهی، اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتارم ...

الهی دریاب مرا ...

يکشنبه 17/3/1388 - 16:11
دانستنی های علمی

در حالیکه ماشین خودرا کنار یک فضای سبز کوچک پشت درمانگاهی  در یکی از خیابانهای شهر  پارک می کردم چشمم به فردی افتاد که با شنلگ بدون آبی در میان سبزه ها نشسته است بعد از چند دقیقه توقف هنوز نوار کاست درون ماشین روشن بود وخواننده با نوای دل نشین خود فریاد می زد بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است گرنه لطف شیخ وزاهد گاه هست وگاه نیست بارها این ترانه را گوش کرده بودم وخوشایندم بود اما نگاه آن فرد فضای سبزی به من دوخته شده بود ابتدا کمی تامل کردم بعد فکر کردم شاید خدا را خوش نیاید پایین آمدم کنارش نشستم  دانستم که او نه گدا بود ونه محتاج  اما درد دلی داشت به اندازه یک دنیا کنار او نشستم مثل این بود که می خواهد درد دل کند اما نمی دانست چگونه از کجا شروع کند چه بگوید با کی بگوید او با کمی آب شروع کرد وبا کلمات بریده بریده که بواسطه مشگل زبان ومشگل فک  بیان می کرد به سختی به من فهماند که آب همیشه قطع است واین فضای سبز را از من می خواهند اگر خراب شود با من برخورد می کنند چندین بار گفته ام اما توجه نمی کنند معنی ومفهوم کلماتش این بودم او از یکی یک دانه پسر خود می گفت از مشگل وسختی که برای همسرش ایجاد شده است همسرش دچار تومور بد خیم مغزی شده است ودکتر ط..... او را جراحی کرده است با کلمات بریده بریده که رگ های گردنش هم بر جسته می شد وچند بار سرش می چرخید گفت یک میلیون تومان زیر میزی آقای دکتر گرفته است که آنرا به سختی جمع آوری کرده بودم اما بیمارستان گردو چیزی ازمن نگرفته اند با این وجود همسرم فلج شده است ودر کنار پدرو مادر خود زندگی می کند او می گفت من که بد نکرده ام روزگار مرا گرفتار کرده است با این وجود برادر همسرم مرا از دیدن همسرم محروم کرده است ونمی گذارد اورا ببیم یا ملاقات کنم گریه اندوهناک او دل انسان را به درد می آورد آقا حمید می گفت بد شانسی من اینها هم نیست مادرم دچار بیماری قند است وبخاطر این بیماری کور ونابینا شده است پدرم پیر مردی است که گچ کار بوده است واکنون از کار کردن عاجز است فقط اموراتش با مقداری پول که در بانک گذاشته وسودش را می گیرد  می گذرد البته من هم به آنها کمک می کنم تا خدا را خوش بیاید حمید آقا به سختی از ایوب پیامبر وصبر ایوب می گفت واندوهناک بود خیالش راحت بود که توکل بخدا دارم بلاخره خدا مشگل گشاست آقا حمید می گفت نزدیک به سیزده سال است که در فضای سبز کار می کنم خدا بزرگ است با همه اضافه کاری وحقوق دیگرم نزدیک به سیصدو پنجاه می گیرم  او می گفت خانه ای اجاره کرده ام که مقداری پول پیش داده ام حدود پنج میلیون وماهی سی هزار تومان هم کرایه می دهم شب ها بخاطر تنهایی بخانه پدرم می روم وفقط کرایه خانه بی خودی می دهم به او گفتم آقا حمید چرا زن نمی گیری گفت بااینکه همسرم به خاطر جراحی فلج شده اما خانواده همسرم اجازه ووکالت نمی دهند من هم کسی را ندارم  او نا باورانه در انتظار یک منجی  روزگار می گذراند توکل بخدا در زبان او جاری بود وقتی برای خدا حافظی بلند شد متوجه شدم پاهایش هم مشگل دارند بر آمدگی روی دست راستش بخوبی مشاهده می شد وحرکات ناموزون سروگردن ودست او تمام افکار انسان را بهم می ریخت او  دل بخدا داشت باور کنید خدا را تا امروز من ندیده بودم خدارا در وجود او یافتم که چگونه با این همه مشگلات وگرفتاری ها باز از پا نیفتاده است امید وار وصبور حرکت می کند با این همه ناموزونی اعضای بدنش خدا را در صبر  او خدارا در خدمت به مادرش او که خود نمی توانست یک مسیر کوتاه را بطور صحیح حرکت کند چگونه مادر نابینای خودرا به دکتر می برد وچگونه دیدگاهی به زیر میزی گرفتن دکتر دارد او بسختی می گفت هر چه بتوانم به پدرو مادرم خدمت می کنم او با صبر وشکیبای از مسئولین فضای سبز تشکر می کرد که اورا به کارگیری کرده اند او نگران خشک شدن سبزه ها بود در این هنگام  که با او حرف می زدم کودکی که دنبال توپ می دوید کنار او آمد وگفت یک مقداری آب به من بده با آرامش جای نوشابه را که شب گذشته در یخچال گذاشته بود از درون کیف خود بیرون کشید وبا یک لیوان برای کودک آب ریخت گویی سالهاست که با همدیگر الفت دارند .

با حقوق بالای خود وبا امکانات فراوانی که بسیاری از افراد دارند گاهی اوقات افرادی را می بینیم که یک ریال به پدرو مادر خود کمک نمی کنند زمین وزمان را بخاطر پول درهم می ریزند برای گرفتن مسئولیت به هر حقه کثیفی دست می زنند برای بی آب روکردن همکار خود از هیچ کاری دریغ نمی کند با هر ترفندی نان دیگران را می برد  توکل از زندگی آنان رخت بربسته وبا اوج ثروتمندی در اوج ذلت هستند در آخر هم یا آتشی می آید وتمام زندگیشان را می سوزاند یا با یک کلاهبرداری ثروتشان به باد می رود ویا اینکه زنشان طمع می کند ومهریه خودرا به اجرا می گذارند وزندگی را بر آنان تلخ می نمایند  .

آری  وقتی به آقا حمید  گفتم کمیته امداد امام خمینی به شما هم کمکی کرده سرش را تکان داد وبا تکان سرش تاسف خودرا بیان می کرد آقا کمیته کجاست .

او نگاهش به دنبال ماشین من بود وبا حرکت دست خود به من یاد آور کرد که خدا حافظی یادت نرود این را با نگاه به آینه بغل خود فهمیدم در حالیکه من می خواستم بلوار را دور بزنم انسانیت در لباس ومنصب وماشین پول نیست انسانیت جوهری است در وجود انسان که باید آنرا شکوفا کرد .

 

يکشنبه 17/3/1388 - 13:56
انتخابات
در ساخت فیلم سینمایی، آنچه که «می‌بایست اتفاق بیفتد» فیلم‌برداری می‌شود، در حالی که در ساخت فیلم مستند انتخاباتی صادقانه، «آنچه که اتفاق می‌افتد». در ساخت فیلم سینمایی همه تابع دوربین هستند. اما در فیلم مستند...

 

 

نقد اثر سینمایی جدید مشترك مجیدی و موسوی!
 

انزوای بیست‌ساله میرحسین و دور بودن وی از صحنه سیاست و اقتصاد... نکته تازه‌‌یی نیست، اما شب گذشته پس از دیدن فیلم مستند انتخاباتی این «عزیز به صحنه هل داده شده»، تاسف بنده را به عنوان یک مستندساز، از زاویه‌یی دیگر برانگیخت. جناب مهندس در نطق آتشین تلویزیونی خویش خطاب به مردم گفتند که: من از صحنه بیرون نبوده‌ام و در این بیست‌سال با شما به خیابان آمده‌ام، خرید بازار رفته ام و...
از این فرمایش ایشان می‌توان نتیجه گرفت که به «همراه مردم» برنامه‌های تلویزیون را هم تماشا کرده‌اند و چشم و ذهنشان با انواع فیلم‌های سینمایی و مستند آشنا بوده و هست.
لذا یک مستندساز، از آخرین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی می‌پرسد:  آیا فیلم تبلیغاتی (بخوانید تخریباتی) خود را حتی یکبار هم قبل از ارسال به رسانه ملی ندیده‌اید؟ اگر خیر، که امری است علی‌حده و نشان از اهمیت موضوع در چشم «مهندسی» شما دارد.
اما...
اگر پاسختان مثبت است، بفرمایید چگونه بیست‌سال گذشته را در صحنه (بخوانید در منزل) بوده‌اید و همراه با مردم تلویزیون دیده‌اید ولی در حد یک «مخاطب متوسط» هم نتوانستید به مجیدی بگویید که نباید در فیلم مستند انتخاباتی، «طراحی صحنه و بازیگری» انجام داد. من به عنوان همکار کوچک مجیدی نمی‌خواهم نقد فنی فیلمش را بگویم، فقط و فقط خطاب بنده شما هستید که چگونه به عنوان یکی از نخبگان این کشور، نه تنها در حین ساخت فیلم، بلکه در پایان نیز قادر نبودید ضعیف‌بودن فیلم را تشخیص دهید؟
صحنه تصنعی زنی که دلاورانه!! از بین خیل مردان پای اتوبوس جناب‌عالی خودش را به شما رسانده و شما در نهایت مهربانی، او را فرامی‌خوانید و او نیز سراسیمه خود را به شما می‌رساند تا در برابر دوربین صادق! مجیدی، از شما بخواهد که انرژی هسته‌یی را بی‌خیال شده و فکری برای کراک‌کشیدن فرزندش بنمایید و مثلا، مجیدی هم لطف کرده و کلمه انرژی هسته‌ای را سانسور می‌کند؟
اگر مستندتان خیلی حقیقی بود چرا صحنه‌هایی از کتک‌خوردن دانشجویان سمنانی و یزدی در پیش چشم شما، آنهم فقط به جرم اینکه از شما سوال داشتند، ندیدیم؟
شما را چه می‌شود آقای موسوی؟ تا قبل از فیلم دیشب‌تان صرفا دلم برایتان می‌سوخت که مثلا، میرحسین بنده خدا را، خلاف میل باطنیش به صحنه آورده‌اند تا نگذارند بار دیگر، «پرکارترین رییس‌جمهور جهان» بر سرکار آید. و گمان بنده این بوده  و هست که خودتان هم دوست دارید هر چه زودتر این غائله ختم به یکی دیگر از رقبایت (بخوانید رفقایت) شود و باز هم به پای بوم نقاشی‌تان باز گردید.
اما شب گذشته حقیقتا دلم را شکستید و فیلمتان نشان داد که تا چه حد، شعور این ملت بزرگ را دست‌کم گرفته‌اید. از سویی حامیان شما در استادیوم آزادی آن صحنه‌های تاریخی!! را رقم می‌زنند و از سویی دیگر در فیلمتان کوچکترین اثری از فرهنگ وجدآور آن روز در سالن دوازده‌هزار نفری نمی‌بینیم!؟ واقعا شما کدام میرحسین هستید؟
میرحسین دیشب؟ یا میرحسین آن‌روز؟
به عکسی كه در ابتدای مطلب آمده توجه کنید؟ این دختر عمامه‌بسر، یک روحانی و یا یک امامزاده نیست، بلکه از همان جمعیتی است که در پای منبر همسرتان و خاتمی و فائزه در سالن سرپوشیده آزادی برایتان سوت و کف می‌زد... چگونه است که جایگزین این دسته گل، در فیلم مستندتان زنی  آراسته به چادر سبز «ایستانده‌اید»؟!
کدام را باور کنیم؟ بازی با عمامه سادات را؟ یا «رنگ‌کاری» در چادر زنان سادات را؟
در فیلمتان سخن از اختلاف طبقاتی می‌گویید... راست می‌گویید؟ منتظریم تا از دهان مبارک بشنویم که میزان دارایی‌تان از متوسط دارایی یک ایرانی چقدر پایین‌تر است؟ تا سیه‌روی شود هر که درو غش باشد.
جناب میرحسین، واقعا از تمام علمای عظامی که در فیلمتان خرجشان کردید، اجازه گرفته بودید؟ مخصوصا از حضرت علامه جوادی آملی؟
حیف است جناب موسوی... والله حیف است که به نام شما  باشد و به کام...
مواظب باشید جناب موسوی ...شما را به خدا مواظب باشید .... این ایام می‌گذرد و شما باز هم با کمال آرامش به پای بوم نقاشی‌تان باز خواهید گشت... اما بیاد داشته باشید که  روزی هست به نام «یوم تبلی السرائر».
 کلامی نیز با آقای مجیدی:
چه کردی برادر !؟
واقعا لازم بود تا در یک فیلم مستند «طراحی» هم انجام دهید؟ البته بنده منکر لزوم طراحی تدوین نیستم... من افتخار شاگردی شما را هم نداشته‌ام اما یک چیز مسلم است و آن اینکه:
در ساخت فیلم سینمایی،  آنچه که «می‌بایست اتفاق بیفتد» فیلم‌برداری می‌شود.
در حالی که در ساخت فیلم مستند انتخاباتی صادقانه،  «آنچه که اتفاق می‌افتد».
در ساخت فیلم سینمایی همه تابع دوربین هستند.
اما در فیلم مستند دوربین مانند یک شبح وارد صحنه می‌شود و بدون آنکه حضورش حس شود کار خودش را انجام می‌دهد.
نمی‌خواهم بگویم جمعیت درون فیلم شما همه بازیگر بودند. ولی تک‌‌ستاره‌های گمنام شما پس‌زمینه‌های مناسبی برای جناب میرحسین نبودند!
ما فیلم‌سازان آموخته‌ایم که اگر  کار سفارشی انجام دهیم، فراتر از زحمتی که پای دوربین می‌کشیم، با سفارش‌دهنده تعامل و مشاوره داریم، و گرنه پای دوربین «کلنگ» زده‌ایم و بس. در فیلم شما کاملا هویدا بود که میرحسین خودش را به «نام» مجیدی سپرده است و شما نیز نشان دادید که به صلاح «نامتان» نیست تا بار دیگر چنین ریسکی کنید و نام مجیدی را فدای بازی‌های انتخاباتی نمایید.
جناب مجیدی، من قرار نبوده و نیست که به موسوی رای بدهم، اما صادقانه عرض می‌کنم اگر می‌خواستید از تکنیک «اشک‌گیری» بهره بجویید راه‌های بهتری هم بود.
برای مثال:
حال که آب از سر موسوی گذشته و سبز سادات را برای یک‌ماه تصرف عدوانی نموده، شما نیز برای اینکه قلب خاطرات با صفای مردم را با دوربین‌تان به درد آورید، مثال یکی از اصحاب حضرت امیر را (در سریال امام علی) که خبرش دادند: علی پس از بیست و پنج سال به صحنه بازگشته و او نیز زمین کشاورزی را رها کرده و به کمک مولا می‌شتابد، باز سازی می‌کردید. باور کنید اثرش خیلی حسی‌تر بود... هم نشان می‌دادید که میرحسین فقط «سبزی» نیست، بلکه بیست‌‌سالش، مثال بیست و پنج سال «علوی» هم بوده و خلاصه یک نفر را نیز به بازیگرانتان اضافه می‌کردید که سنی از او گذشته و خبرش می‌دهند که میرحسین کاندید شده و او هم بی‌خبر از اینکه فائزه و خاتمی پشت سر میرحسین هستند، بیل کارگری را به زمین انداخته و به ستاد میرحسین می‌پیوندد. باور کنید آقای مجیدی، چنان صحنه بالیوودی می‌شد که بیا و ببین!
خدا می‌داند که محبت شما را در دل دارم، خصوصا پس از دفاعی که از ساحت رسول الله صلی‌الله علیه و آله داشتید.
اما به نظر شما بین این فریم (دخترک عمامه بسر) تا آن خانم چادرسبز  کدام‌یک به تفکرات میرحسین نزدیک‌تر است؟
شنبه 16/3/1388 - 17:23
انتخابات

از اول شروع زمان تبلیغات بچه های محله پولهاشونو رو هم گذاشتند و ستادی کاملا مردمی برای تبلیغات دکتر احمدی نژاد راه اندازی کردند. توی این ستاد نه پول میدهند نه مچ بند و نه ... فقط توش عشق و شور و اخلاص ما را یاد جبهه ها میاندازه.

متاسفانه دیروز اتفاقی افتاد که بغض گلومونو فشار داد. گفتم مگر این جناب  ... چقدر ارزش داره که مردم از دختراشون مایه میگذارند تا ستادهای دکتر نابود شوند؟

اوج شستشوی مغزی . و یا بهتر بگویم به نام شهدا به کام موسوی؟اینها همه تخریبه نه تبلیغ.سمپات تخریبات اصلاحات میدونید کیه.......

متاسفانه دیروز عصر مطلع شدیم چند نفر با حمله به ستاد دکتر در یکی از محلات ضمن فحاشی نسبت به دکتر اعلام میکنند اگر ....بشوند در دولت موسوی بهتر از این است که دولت احمدی نژاد سر کار باشد(عین جملات) . به خاطر رعایت موازین اخلاقی از ذکر مابقی معذوریم. ستاد را نابود کردند با رگبار فحاشی.سمپات تخریبات اصلاحات میدونید کیه.......

بچه ها دفتر ستاد را به جای دیگری منتقل کردند زیرا موجیم که آسودگی ما عدم ماست. 

اما میخواستم بدونم همسر شهید رجائی اینها را میدونه؟ همسر شهید باکری میدونه ؟

همسر شهید همت میدونه ؟همسر شهید زین الدین میدونه ؟

مسلماً رفتن اونها برای بی غیرتی نبود. مسلما برای بی عدالتی نبود.

رجائی باکری همت زین الدین ججهان آرا شما هم همصدا با ملت ایران حمایت خود را اعلام کنید.  اینها طرفدار نیستند مانکن های تخریباتی هستند.

راهتان اینطور پر رهرو است؟

آیا هرشب توی نماز شبش همراه با گریه و زاری نمی گفت اللهم اصلح فاسد من امورالمسلمین؟

راهتان رامشخص کنید درد سینه هایمان را میفشارد. برادران شهیدمان رفتند پدرانمان رفتند تا دیگران بیایندو با نامشان بازی کنند.

دیگر نمی گویم راهتان پر رهرو باد زیرا تفسیرشو دیدم.

دیگه باید گفت خدایا آقا تنهاست . سید علی را میگویم. خدا میدونه چه میکشه از دست این منافقین.

ان شاء ا... به همین زودی ها فرج میرسه و دیگه نیازی به این تخریبات انتخاباتی نیست . خود آقا همونطور که صلاح میدونند مملکتو اداره میکنند.

اگه تا دیروز شک داشتم امروز مطمئناً رایم را به دکتر محمود احمدی نژاد خواهم داد. تا بدخواهان بدانند ... صبح دیگری در راه است انشاء ا...

شنبه 16/3/1388 - 14:17
دانستنی های علمی

سالها از آن روزگار سخت می گذرد وهیچگاه شاید تکرار نشود ونخواهد شد آن روزهای بمباران شهر ها توسط هواپیماهای دشمن که آرامش را از تمام مردم گرفته بودند وبرایشان تفاوتی نمی کرد که چه کسی مخالف جنگ است وچه کسی موافق بمب خودرا فرو می ریختند چه بر سر خانه ای وچه بر سر کارخانه ای ویا بر کوچه وبازاری . هنوزم بخاطر دارم آخرین صحنه ای که در بمباران دیدم در یکر از خیابانها بود که بمب نزدیک یک نانوایی فرود آمده بود وصحنه سخت ودرناکی بود بطوریکه گوشت بدن افراد مثل این بود که با چرخ گوشت چرخ شده باشد وبا پمپ باد به دیوار ها وسقف نانوایی پاشیده شده باشد آن روزها مدارس تعطیل شده بود وسنگرهای زیر زمینی مدارس دیگر کارآیی لازم را نداشت نگرانی از بمب های شمیایی که احتمال داشت برسر شهرها فرود آید بر نگرانی ها افزوده بود شهر حالت بی مهری داشت کوچه ها خلوت بود محبت افراد به همدیگر زیاد شده بود وعده زیادی از جوانان ودانش آموزان به علت این موج بمبارانها به جبهه ها رفتند صدای آهنگ آهنگران گاهگاهی از بلند گوی یک تویوتا به گوش می رسید فراخوان برای کمک به جبهه واعزام رزمندگان ادامه داشت اما تعدادی هم بودند که خودرا از جبهه وجنگ محفوظ نگه می داشتند عده ای هم کمک می کردند اما به جنگ نمی رفتند عده ای هم به هیچ چیز کاری نداشتند برایشان فرقی نمی کرد چه جنگ باشد چه نباشد در همان خلق وخوی ثروت خود مشغول بودند عده ای هم از قبل در روستا ها دارای خانه واملاکی بودند که در آنجا برای خودشان زندگی می کردند . در چنان جو حاکمی من هم به روستا رفته بودم مدرسه هم تعطیل بود اما ما در حال درس خواندن بودیم وکاری هم به کسی نداشتیم در ذهن ما اینطور قرار داده بودند که این اوضاع بوجود آمده تمام می شود اما اگر از درس وتحصیل عقب بمانی هیچگاه نمی توانی جبران کنی هنوز من معنی این حرف را نمی دانستم تا اینکه من در درس هایم قبول شدم وخیلی راحت به دانشگاه وبعد هم که جنگ پایان یافت جذب کار شده بودم اما متاسفانه وقتی با همکلاسی های سابق خودم بر خورد می کردم مشاهده می نمودم یااینکه بواسطه تعطیل شدن مدارس درس خودرا رها کرده بودند وادامه نداده بودن یا اینکه به جبهه رفته بودند واز درس ومدرسه باز مانده بودند وبه علت مشگلات عصبی بوجود آمده بر اثر موج انفجارها دیگر توانایی ادامه نداشتند چند وقتی هم به مدارسی بنام مجتمع های رزمندگان رفته بودند وچون امتحانات دیپلم نهایی وسراسری بود توانایی قبول شدن را نداشتند وبه علت دور شدن از مدرسه ومشگلات مالی وزندگی به کلی درس را رها کرده بودند . کاری به این ندارم .

در آن موقع بمباران در روستا پیر مرد وزنی را می دیدم که با وجود نیازی که خودشان داشتند با خانه گلی ووضع مالی بدی که داشتند با لباسهای کهنه وبا داشتن چند راس گوسفند  حلب روغن نباتی وکشمش وکشک خشک شده به تویوتای بسیج می داد یادم هست پتوی کوچکی با ملحفه قرمز را هم به تویوتا کمک می کرد با خودم می گفتم بنده خدا با این کوپن بازی وسختی روغن خودش را هم داد  هرگز تا امروز این ماجرا به ذهنم خطور نکرده بود تا اینکه دوباره دست سرنوشت مرا به همان روستا رساند وهمان باغ ها وکشتزارها برایم تداعی کننده آن روزها شد اما با نگاه ودید جدید بدون اینکه بمباران ووحشتی باشد پیر مرد را دیدم که درون همانخانه قدیمی خود زندگی می کند اما کناره های پنچره آهنی زنگ زده سفیدکاری شده است وباعث شد توجه مرا بخود جلب کند به درون حیاط رفتم پیر مرد در حال وضو گرفتن بود پمپ آب با فشار زیاد درختان میوه را آبیاری می کرد هرچند چشمان پیرمرد کم سو شده بود اما با معرفی خودم ویاد آور آن روزگاران مرا بیاد آورد او سپاسگزار امام خمینی بود که ما فقط بخاطر او واسلام کمک کردیم وانتظاری نداشتیم دستشان درد نکند چند روز قبل مقداری پو.ل به عنوان سهم عدالت بما دادند ومن هم بلافاصله خانه ام را سفید کاری کردم تا دیوارها کمی تمیز شود مقداری هم سیمان وکاشی خریداری کرده ام اگر عمری باشد یک حمام داخل حیاط بسازم دیگر توان رفتن به حمام عمومی روستا را ندارم .

روزگار عجیبی است بی توقع قانع  بدون هیچ انتظاری می توانست در آن زمانها سود کلان ببرد یک قوطی روغن آن موقع واقعا ارزش داشت مواد غذایی گران بود اما آنها کمک کردند آیا مسئولین می دانند وبیاد دارند که اگر کمک این افراد نبود واگر رها کردن تحصیل توسط آن دانش آموزان نبود هرکدامشان توسط صدام به تیر برق جلو منزلشان آویزان می شدند وآیا نباید قدر این مردم را با هرچه بیشتر خدمت کردن جبران کنند آیا مسئولین ما غرق در غرور مسئولیت نیستند وآیا بخاطر اضافه کار گرفتن ومدل ماشین عوض کردن ویا بخاطر حسادت نان بری نمی کنند کدام مسئولی هست که یک شب را با نیروی پایین دست خود بگذراند وآیا ارزش برای نیروی پایین دست قائل می شوند آیا بخاطر مسئولیت به هر دروغ ونیرنگی متوسل نمی شوند وآیا ارزش ها رنگ نباخته است  آیا هنوز می شود گفت من مدافع بیت المال هستم چگونه بتونگاه می کنند ترا در گروه وباند خود می گذارند یا اینکه آنقدر بتو سخت می گیرند وآنقدر باند خودرا بر تومسلط می کنند وآنقدر چوب لای کارتو می گذارند وآنقدر کار ترا بی ارزش وکار بی ارزش دیگران را بزرگ می کنند وترا بی مقدار که مجبور شوی از کرده خود پشیمان شوی وتا خراب نشده ای مجبور شوی از قید مسئولیت وارتقائ وپاداش واضافه کار بگذری وبرای حفظ آبرو بازنشسته شوی خدا رحمت کند جلال آل احمد را که در فرهنگ برهنگی وبرهنگی فرهنگی بیان کرد افراد از ترس متهم شدن به حرامزادگی لباس ساخت خیاط های حقه باز را تایید کردند فقط کودک نادانی بانگ برآورد پادشاه برهنه است  

شنبه 16/3/1388 - 14:12
ورزش و تحرک
خانم ها جهت داشتن شكمی صاف   غذاهایی که شکم شما را آب می کنند
 
*قطع مصرف هله هوله
دکـتر ""لزلی بونسی"" از دانشگاه پترزبورگ، بخش پزشکی اظــهار می دارد: ""بسیاری از آبنبات ها و اسنک ها شامل گـلیسـیرین و شــکر بالایی هسـتند. در معده به طور کامل هضم نمی شوند و این امر سبب می شود که شکم شما نفخ کند.""
 
*بدوید (در حدود 2 کیلومتر)
دکتر ""دیانا تیلور"" از دانشگاه کالیفرنیا، ایالت سنفرانسیسکو، بخش حفظ سلامتی معتقد است که: ""ورزش های سنگین، فشار و تنش فراوانی را بر روی بدن شما وارد می آورند و همین امر موجب می شود که عضلات برای مدت زمان طولانی نرم و سست باقی بمانند. اما نرمش ملایم و متعادل (مثل یوگا و پیاده روی) به آب شدن چربی ها سرعت می دهد و مشکل شما را در مدت زمان کمتری حل می کند.""
 
*در مصرف نمک و ادویه زیاده روی نکنید
مصرف بیش از حد ادویه جات و نمک ها باعث می شود که شکم شما نفخ کند. یک چهارم فنجان سس کچاپ سه برابر مقدار سدیمی که بدن شما در طول روز نیاز دارد، را فراهم می سازد. یک قاشق سوپخوری سس سویا جایگزین مناسبی برای آن خواهد بود.
 
*پتاسیم مصرف کنید
این ماده طبیعی ادرار آور بوده و اثر نفخ آور نمک را از بین می برد. می توانید آنرا در گوجه فرنگی، موز، ماهی قزل آلا، بادام و گیلاس پیدا کنید.
 
*H2Oبیشتری مصرف کنید
نوشیدن آب به میزان لازم، باعث می شود تا آبی که در بدن شما به دلیل وجود نمک جمع شده به آسانی خارج شود و نفخ شکمتان از بین برود.
 
 
4 حرکت شکم که معجزه می کند!
1-دراز نشست استاندارد..... 2-دوچرخه.....3- دراز نشست عمودی ... 4- ورزش پهلوها
 
 
 
 
6 تصور غلط که باعث افتادگی شکم می شود
 
1- برای سفت شدن شکم یاید حرکات مربوط به آن را هر روز انجام دهید
دلیل: عضلات شکم نیاز به استراحت و بهبودی دارند. در طول زمان استراحت است که ماهیچه ساخته می شود. ""کتی کیلر"" مربی و نویسنده کتاب "" تمرین های کتی برای هنر پیشگان"" اظهار می دارد که: ""انجام تمرین های شکمی برای 3 تا 5 روز در هفته موجب می شود شما عضلات سفت، و شکم صافی پیدا کنید.""
 
 
2- تمرین کامل شکم نیم ساعت طول می کشد
دلیل: کیلر معتقد است. ""اگر نیم ساعت طول بکشد تا شما احساس کنید عضلات شکمتان در تحرک هستند، پس احتمالا حرکات را اشتباه انجام می دهید. ...نحوه انجام دادن حرکات را مجددا بازبینی نمایید و بر روی مدت زمان تمرکز نکنید. همیشه کیفیت مهم تر از کمیت است.
 
 
3- دراز نشست خیلی آرام، عضلات را محکم تر می کند
دلیل: آنقدر که روند معمولی دراز نشست شما را لاغز می کند، آرام انجام دادن آن به آب شدن چربی ها کمک نمی کند. در حقیقت کندی در انجام حرکات اصلا سودمند نیست. تمرینات باید به شما در هر حالتی کمک کنند: چه بخواهید وارد ورزش کیک بوکس شوید چه بخواهید یک چمدان را از روی زمین بلند کنید. در هر دو حالت ذکر شده شما کارهای خود را که در حالت اسلو موشن(slow motion) که انجام نمیدهید.
 
4- بهترین زمان برای انجام حرکات شکمی، آخر تمرین ها می باشد
دلیل: ""گیلبرت ویلت"" محقق، فیزیوتراپیست و استاد دانشگاه نبراکسا، دانشکده علوم پزشکی می گوید: ""هیچ فرقی نمی کند شما چه زمان ورزش های شکمی را انجام دهید، فقط درست انجام دادن و ثبات در تمرینات است که باید مورد توجه قرار گیرد."" بنابراین بهترین زمان وقتی است که احساس کنید می خواهید تمرینات را انجام دهید. اما اگر می خواهید در ابتدای تمرینات حرکات مربوط به شکم را انجام دهید، اول باید خودتان را حسابی گرم کنید. هنگامیکه خون در گردش باشد، می توان به آسانی از بروز بسیاری از آسیب دیدگی ها جلوگیری کرد.
 
 
5- با انجام حرکات پایلیت (Pilates ) نمی توانید شکم خود را 6 تكه کنید
دلیل: ""کیمبرلی لیون"" یک مربی خصوصی در لوس آنجلس معتقد است که: ""این حرکات بیشترین تاثیر را بر روی شکم شما می گذارند و اگر آنها را به همراه یک رژیم غذایی سالم انجام دهید، به طور حتم می توانید لایه های مورد نظر خود را بر روی شکم به وجود آورید. شکل شکم، قد و بلندی نیم تنه بالایی شما، جزء اموری هستند که به ژن هایتان ارتباط پیدا می کند.""
 
 
6- بدون وزنه و دستگاه نمی توانید شکم خود را آب کنید
دلیل: شما به هیچ وجه به وزنه نیازی ندارید، البته بسیاری از ورزشکاران برای اینکه توانایی و قدرت خود را افزایش دهند از وزنه استفاده می کنند. لیون می گوید: ""بسیاری از دستگاهها و وزنه ها برای استفاده خانم ها طراحی نشده اند، اگر شما به طور مناسب در دستگاه قرار نگیرید، ممکن است فشار به قسمت های که نباید، وارد شود. او برای ما یک نصیحت دیگر هم دارد: به زمین بچسبید که هم موثر است هم ارزان و آنرا در هر جایی به راحتی می توانید پیدا کنید.
 
نتیجه بیشتر در زمان کمتر
""لیو جردن""، مربی تناسب اندام در مجموعه ورزشی اکینوکس در شهر نیویورک رازها را برای ما فاش می کند:
 
حرکات را کمی آرام تر انجام دهید: با چهار شماره بالا بیایید و با 4 شماره به حالت اول باز گردید.
5 تا 10 ثانیه در دشوارترین حالت دراز نشست باقی بمانید.
حرکات خود را کم کم انجام دهید: این کار باعث می شود تا عضلات شکم از سایر ماهیچه ها جدا شده و تاثیر تمرینات مستقیما بر روی شکم وارد شود.
 
شکم خود را صاف کنید
انجام این حرکت به شما کمک می کند تا شکمتان را لاغر تر کنید. در حالی که صورتتان در مقابل زمین قرار دارد، بر روی شکم دراز بکشید. وزنتان را بر روی کمر و شکم بدهید و سعی کنید دست ها و پاها را از روی زمین بلند کنید. برای چند ثانیه در این وضعیت باقی بمانید. سپس به موقعیت اولیه باز گردید و یک مرتبه دیگر این حرکت را تکرار کنی

 

 

شنبه 16/3/1388 - 14:1
شعر و قطعات ادبی

اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش

بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی

ای خردمند عاقل ودانا
قصه‌ی موش و گربه برخوانا

قصه‌ی موش و گربه‌ی مظلوم
گوش کن همچو در غلطانا

از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا

شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا

از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا

سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا

روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا

در پس خم می ‌نمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا

ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا

سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا

گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا

گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو به میدانا

گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی به سوهانا

ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا

موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا 


گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا


گربه آن موش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا

دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد می خواند همچو ملانا

بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را به دندانا

بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا

آنقدر لابه کرد و زاری کرد
تا بحدی که گشت گریانا

موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر به موشانا

مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا

بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا

این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا

هفت موش گزیده برجستند
هر یکی کدخدا و دهقانا

برگرفتند بهر گربه ز مهر
هر یکی تحفه‌های الوانا

آن یکی طشتکی پر از کشمش
و آن دگر یک طبق ز خرمانا

آن یکی ظرفی از پنیر به دست
و آن دگر ماست با کره نانا

آن یکی خوانچه پلو بر سر
افشره آب لیمو عمانا

نزد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا

عرض کردند با هزار ادب
کای فدای رهت همه جانا

لایق خدمت تو پیشکشی
کرده‌ایم ما قبول فرمانا

گربه چون موشکان بدید بخواند
رزقکم فی السماء حقانا

من گرسنه بسی به سر بردم
رزقم امروز شد فراوانا

روزه بودم به روزهای دگر
از برای رضای رحمانا

هرکه کار خدا کند به یقین
روزیش می شود فراوانا

بعد از آن گفت پیش فرمایید
قدمی چند ای رفیقانا

موشکان جمله پیش می رفتند
تنشان همچو بید لرزانا

ناگهان گربه جست بر موشان
چون مبارز به روز میدانا

پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا

دو بدین چنگ و دو بدان چنگال
یک به دندان چو شیر غرانا

آن دو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا

که چه بنشسته‌اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا

پنج موش رئیس را بدرید
گربه با چنگها و دندانا

موشکان را از این مصیبت و غم
شد لباس همه سیاهانا

خاک بر سر کنان همی گفتند
ای دریغا رئیس موشانا

بعد از آن متفق شدند که ما
می رویم پای تخت سلطانا

تا بشه عرض حال خویش کنیم
از ستم‌های خیل گربانا

شاه موشان نشسته بود به تخت
دید از دور خیل موشانا

همه یک باره کردنش تعظیم
کای تو شاهنشهی بدورانا

گربه کرده است ظلم بر ماها
ای شهنشه اولوم به قربانا

سالی یک دانه می گرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا

این زمان پنج پنج می گیرد
چون شده تائب و مسلمانا

درد دل چون به شاه خود گفتند
شاه فرمود کای عزیزانا

من تلافی به گربه خواهم کرد
که شود داستان به دورانا

بعد یک هفته لشگری آراست
سیصد و سی هزار موشانا

همه با نیزه‌ها و تیر و کمان
همه با سیف‌های برانا

فوج‌های پیاده از یک سو
تیغ‌ها در میانه جولانا

چون که جمع آوری لشگر شد
از خراسان و رشت و گیلانا

یکه موشی وزیر لشگر بود
هوشمند و دلیر و فطانا

گفت باید یکی ز ما برود
نزد گربه به شهر کرمانا

یا بیا پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا

موشکی بود ایلچی ز قدیم
شد روانه به شهر کرمانا

نرم نرمک به گربه حالی کرد
که منم ایلچی ز شاهانا

خبر آورده‌ام برای شما
عزم جنگ کرده شاه موشانا

یا برو پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا

گربه گفتا که شاه گه خورده
من نیایم برون ز کرمانا

لیکن اندر خفا تدارک کرد
لشگر معظمی ز گربانا

گربه‌های براق شیر شکار
از صفاهان و یزد و کرمانا

لشگر گربه چون مهیا شد
داد فرمان به سوی میدانا

لشگر موشها ز راه کویر
لشگر گربه از کهستانا

در بیابان فارس هر دو سپاه
رزم دادند چون دلیرانا

جنگ مغلوبه شد در آن وادی
هر طرف رستمانه جنگانا

آن قدر موش و گربه کشته شدند
که نیاید حساب آسانا

حمله‌ ای سخت کرد گربه چو شیر
بعد از آن زد به قلب موشانا

موشکی اسب گربه را پی کرد
گربه شد سرنگون ز زینانا

الله الله فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا

موشکان طبل شادیانه زدند
بهر فتح و ظفر فراوانا

شاه موشان بشد به فیل سوار
لشگر از پیش و پس خروشانا

گربه را هر دو دست بسته بهم
با کلاف و طناب و ریسمانا

شاه گفتا به دار آویزند
این سگ روسیاه نادانا

گربه چون دید شاه موشان را
غیرتش شد چو دیگ جوشانا

همچو شیری نشست بر زانو
کند آن ریسمان به دندانا

موشکان را گرفت و زد بزمین
که شدندی به خاک یکسانا

لشگر از یک طرف فراری شد
شاه از یک جهت گریزانا

از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن و تاج و تخت و ایوانا

هست این قصه‌ی عجیب و غریب
یادگار عبید زاکانا

جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا

شنبه 16/3/1388 - 13:57
اخبار
شب گذشته افرادی ناشناس به تعدادی از حامیان احمدی‌نژاد كه در حال توزیع بروشور در خیابان چهارباغ بالا بودند حمله كردند.

         

 

 

سه شنبه 12/3/1388 - 23:6
دانستنی های علمی
 پسری باهوش و زیرک بود و از كودكی علاقه به علم و دانش داشت. او یك آهنگر زاده ، شهرستانی و بزرگ شده جنوب شهر بود.

احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

و از بچه مذهبی های محل،

احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

می­شد حدس زد که اعتقادات دینی محکمی دارد.
 

احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

 با رتبه خوبی وارد دانشگاه شد.
 

كارت دانشجویی احمدی نژاد  -www.IRANxyz.com

 عضو فعال انجمن اسلامی و با بچه های آنجا حسابی دم خور بود
 

احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

 كم كم با امام آشنا و علاقه مند و شیفته او گردید.
 

امام و احمدی نژاد- -www.IRANxyz.com

،  " انقلاب تازه پیروز شده بود." 

خبر رسید که از جنوب و غرب به كشور حمله شده است.

 با دوستانش به جنگ رفت.
 

احمدی نژاد و جبهه -www.IRANxyz.com

 دوستانی كه بعضی از اونها دیگر در عالم خاکی نیستند.

احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

جنگ تمام شد.

دولت به او پیشنهاد استانداری تازه تاسیس اردبیل را داد. از فرمانداری ماکو به اردبیل آمد.
 

اردبیل استانداری-  احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

مدتی بعد  شورای شهر دوم به دنبال یك شهردار مناسب و کارشناس برای تهران بود. پیشنهاد مسولیت شهر را به او دادند.  او هم پذیرفت.
 

احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

 چند سال دیگر نیز گذشت...

تا اینکه سرانجام در یک روز ساده  كه شهردار در حال استراحت بود.
 

خواب احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

 سحر گاه از خواب بیدار شد.
 

كاشان حامی  kashanhami

شهردار صبحانه اش را خورد.
 

احمدی نژاد صبحانه- كاشان حامی  kashanhami

كفشهای بنددارش را پوشید تا راهی مسجد شود.

احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

جمعیت زیادی درب مسجد جمع شده بودند. و یك صدا می گفتند: شهردار مردمی ما رئیس جمهور ماست.
 

استقبال مردمی - كاشان حامی  kashanhami

 او مثل همیشه با روی خوش جواب داد.
 

كاشان حامی  kashanhami

گفت زود است هنوز صبح نشده.

چند روز بعد ثبت نام كرد.
 

انتخابات - كاشان حامی  kashanhami

رقابت  شروع شد ، حریفان  قدر و انتخابات داغ داغ .
 

احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

نام او در حلقه فرضی نبود. 

كاشان حامی  kashanhami

 در مرحله اول کمتر نگاهی به سمت او رفت.
 

كاشان حامی  kashanhami

ولی او محكم و جدی آمده بود.
 

احمدی نژراد محكم- كاشان حامی  kashanhami

شعار خوبی انتخاب كرده بود.
 

احمدی نژاد انتخابات- كاشان حامی  kashanhami

 گفتمان عدالت طلبی کاملا فراموش شده بود.
 

لزوم عدالت- كاشان حامی  kashanhami

فضای فرهنگی نیاز به هوای تازه داشت.
 

   بعد از موفقیت در مرحله اول، بعضی ها تازه فهمیدند حضور او جدی است و اتفاقا تصمیم قطعی برای ماندن دارد.
 

كاشان حامی  kashanhami

با اینکه دیر آمده بود  ولی خیلی زود او را شناختند.
 

كاشان حامی  kashanhami

مردم از سادگی او لذت می بردند و سادگی و صداقت وی در دل آنها نشسته بود.
 

كاشان حامی  kashanhami

ابراز احساسات و لبخند او را هم دوست داشتند.
 

مردم احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

 رقابت تنگاتنگ و فشرده شده بود.
 

كاشان حامی  kashanhami

بعضی ها شمشیر را از همان ابتدا از رو بستند و تهمت و تخریب علیه او را با غلظت زیاد شروع کردند.
 

كاشان حامی  kashanhami

 موج حملات به سویش سرازیر شد.
 

كاشان حامی  kashanhami

ولی در آنسو و در میان مردم، گاهی هجوم احساسات پاک آنها، كار را برای وی سخت می کرد.
 

كاشان حامی  kashanhami

 در همه حال،
 

كاشان حامی  kashanhami

و در همه جا از خدا كمك می خواست.

نماز احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

، گام دوم را هم با موفقیت برداشت.

كاشان حامی  kashanhami

مسیر راه برایش مشخص بود.
 

كاشان حامی  kashanhami

 بند كفشهایش را محكم تر بست.
 

احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

دوباره از خدا كمك خواست تا در این راه یاری اش كند.
 

احمدی نژاد نماز- كاشان حامی  kashanhami

از امام عصر مدد جست.
 

مسجد جمكران- كاشان حامی  kashanhami

و از محبوبیتی كه بین مردم كوچه و بازار داشت.
 

كاشان حامی  kashanhami

و سادگی اش که به دلها می نشست.
 

ساده زیستی احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

البته در این راه دعای معلم اولش هم موثر بود.
 

احمدی نژاد معلم كلاس اول - كاشان حامی  kashanhami

توانایی های خودش هم به كمكش آمدند.
 

كاشان حامی  kashanhami

تیمش را انتخاب کرد.
 

احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

تا گامهایش را محكم تر بردارد.
 

احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

 بعضی  گروههای داخل دایره قدرت، هنوز او را غریبه می دانستند.

 با او نامهربانی شد و از تخریبش چیزی كم نگذاشتند.

كاشان حامی  kashanhami

 از دست آنها به خدا پناه برد.

عده ای پر ادعا عكسش را آتش زدند اما بر خلاف مدعیان برنیاشفت و با آرامش جواب داد.
 

دانشگاه امیر كبیر احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

این همه عجله و زیاده روی در تخریب یك رئیس جمهور ؟!!
 

كاشان حامی  kashanhami

نیت كرد تا راه امام و رهبری را ادامه دهد.
 

كاشان حامی  kashanhami

بعدها او  توانست شاخ بعضی ها را در نیویورك بشکند.
 

دانشگاه كلمبیا- كاشان حامی  kashanhami

 او در گل زدن به دروازه حریف و استفاده از فرصتهای طلایی تبحر خاصی داشت.
 

فوتبال احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

،سوگند خورده بود برای دفاع از حق ملت ذره ای کوتاه نیاید.
 

انرژی هسته ای- كاشان حامی  kashanhami

از آسمان تمام شهرها گذر كرد.
 

سفرهای استانی احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

به دیدن مردم شهرها رفت و مردم هم به استقبالش آمدند.
 

كاشان حامی  kashanhami

 با زبان خودشان با آنها صحبت كرد.
 

احمدی نژاد خانواده شهدا- كاشان حامی  kashanhami

گاهی بلوچ
 

كاشان حامی  kashanhami

گاهی مانند یك لرستانی غیور
 

احمدی نژاد در لباس بختیاری- كاشان حامی  kashanhami

گاهی یك روستایی شاد
 

كاشان حامی  kashanhami

گاهی یك عرب خوزستانی
 

احمدی نژاد لباس عربی- كاشان حامی  kashanhami

گاهی یك رفتگر شهرداری
 

كاشان حامی  kashanhami

گاهی تركمن
 

احمدی نژاد- كاشان حامی  kashanhami

 پاستور را خانه اول خود كرد.

و ملت را در تنهایی خود شریك كرد.
 

كاشان حامی  kashanhami

شیوخ كوچك منطقه را مسحور قدرت خویش كرد.
 

احمدی نژاد شیوخ منطقه-كاشان حامی  kashanhami

روی اقیانوس پلی به اون طرف آب زد.
 

احمدی نژاد آمریكای جنوبی-كاشان حامی  kashanhami

  ،  بعضی عملکردهایش جای انتقاد داشت.

احمدی نژاد انتقاد - كاشان حامی  kashanhami

ولی بعضی خودی ها نامهربانی كرده و مدام در کارش  کارشکنی می کردند.
 

كاشان حامی  kashanhami

و بعضی غریبه ها حتی تا به قصد ربودن و ترور وی نیز پیش رفتند.
 

بوش -www.IRANxyz.com

اما كفشهای آهنینش را همه جا به پا داشت.

افكار بلندی برای ایران در سر داشته و دارد
 

احمدی نژاد تكنولوژی موشكی- كاشان حامی  kashanhami

در نگاه خسته اش دلسوزی برای ایران موج می زد.
 

كاشان حامی  kashanhami

و چه زود گرد پیری بر چهره اش نشست.
 

احمدی نژاد -www.IRANxyz.com

ولی  خدا در همه حال با متقین و صبر پیشگان است.
 

كاشان حامی  kashanhami

 به امید ظهور آقا

سه شنبه 12/3/1388 - 22:54
دانستنی های علمی

ارزشها
 كسب رضای الهی از طریق عدالت‌گستری، مهرورزی، خدمت به بندگان خدا و پیشرفت و تعالی مادی و معنوی كشور
آرمان
فراهم‌كردن زمینه‌های برپایی حكومت عادلانه جهانی از طریق احیای مجدد تمدن اسلامی
هدف بنیادین
 توسعه عدالت محور - اقامه قسط توام با مهرورزی، خدمت و تعالی و پیشرفت
رسالت
برقراری امنیت و تعالی جامعه و آحاد آن در ابعاد مختلف
راهبرد كلان
 بسط عدالت و توسعه و تعالی همه جانبه و درونزا مبتنی بر اسلام ناب محمدی(ص) (متناسب با مقتضیات عصر كنونی) و بكارگیری علوم و فنون پیشرفته برای تحقق عدالت و ارتقاء سلامت و رفاه اجتماع
راهبرد فرهنگی
اعتلای فرهنگ عمومی، كرامت انسانی و آزادیهای مشروع، صداقت در گفتار، سلامت در عمل، امانت داری، وفای به عهد و ایثار و توسعه سایر ارزشهای اسلامی و پاسخگویی به مردم
راهبرد اجتماعی
اعتلاء و ارتقاء عمومی سطح سلامت و توانمندیها و دسترسی برابر به فرصتها، ایجاد اشتغال و تأمین اجتماعی برای آحاد مردم.
راهبرد سیاسی
حفظ استقلال همه جانبه كشور و تعامل بین‌المللی بر مبنای عدالت، صلح و عزت برای همه و مبارزه با بی عدالتی، تبعیض، ناامنی و تحقیر ملتها و جنگ‌افروزی
راهبرد علمی و فناوری
تولید علم، بومی كردن علوم بر مبنای فرهنگ ملی و استفاده از علوم و فنون و تحقیقات سایر كشورها
راهبرد اقتصادی
خوداتكایی در تولید، فعال‌نمودن ظرفیتهای اقتصادی، تولید برای صادرات، توزیع عادلانه ثروت، ایجاد اشتغال، محرومیت زدایی، رفع تبعیض، ارتقاء قدرت خرید مردم و رفاه اجتماعی
راهبرد اداری
سپردن كارهایی كه مردم آمادگی انجام آنرا دارند به آنها و اعمال حاكمیت و نظارت توسط دولت، رجحان بخشهای تعاونی و خصوصی برای فعالیتهای تصدی‌گری نسبت به بخش دولتی، روان‌سازی چرخش امور، مبارزه با فساد و تبعیض و رشوه‌خواری، توسعه اختیارات استانی
راهبرد آموزشی
شكوفایی استعدادهای فطری در سایه تربیت دینی، تقویت روحیه نشاط و امید با طراحی نظام یكپارچه آموزشی
راهبرد حقوقی
تقدم حقوق عمومی به حقوق خواص و حاكمیت حقوق عادلانه اسلامی
راهبرد دفاعی
حفظ آمادگیهای رزمی، لجستیكی، علمی و فنی برای مقابله با تهدیدات، توسعه فن‌آوریهای لازم با نگاه به تولید داخلی و استفاده از تجهیزات پیشرفته و مشاركت نیروهای مسلح در سازندگی كشور در زمان صلح
راهبرد امنیتی
حضور مردم در صحنه‌های سرنوشت‌ساز و تقویت پشتوانه مردمی نظام با بسط عدالت و خدمت‌رسانی، ایجاد اشتغال، تقویت پایه‌های علمی و اقتصادی و ارتقاء توان دفاعی كشور
راهبرد بودجه‌ای
كاهش مخارج جاری دولت و تخصیص درآمد نفت به سرمایه‌گذاری، رفع محرومیتها و تبعیضها و اتمام طرحهای عمرانی نیمه تمام، جلوگیری از اسراف و ایجاد دولت كم هزینه و پرفایده .
 
امید آنكه برنامه دولت نهم تلاشی مؤثر برای دستیابی به اهداف چشم‌انداز بیست ساله باشد.



سه شنبه 12/3/1388 - 15:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته