• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 641
تعداد نظرات : 683
زمان آخرین مطلب : 4467روز قبل
خواستگاری و نامزدی

لبخند جذابتان می کند

همه ما به سمت افرادیکه لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم

. لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد
دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند

. لبخند مسری است
لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید

. لبخند زدن استرس را از بین می برد
وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید

. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند
به این دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید

. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد
وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید

. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است

. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد
عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید

. لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید
به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند

. لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید
لبخند بزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که “زندگی خوب پیش می رود”. پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.

پس….همیشه لبخند بزنید

دوشنبه 23/9/1388 - 0:53
ادبی هنری

آره بارون میومد خوب یادمه
مث آخرای قصه
که آدم می ره به رویا
آره بارون میومد خوب یادمه
زیر لب زمزمه کردم
کی می تونه این دل دیوونه رو از من بگیره؟
اون قَدَر باشه که من این دل و دستش بدم و چیزی نپرسه
دیگه حرفی نمونه بعد نگاهش
آره بارون میومد خوب یادمه
یه غروب بود روی گونه هات
دو تا قطره که آخرش نگفتی بارونه یا اشک چشمات
اما فرقی هم نداره
کار از این حرفا گذشته
دیگه قلبم سر جاش نیست
آره بارون میومد خوب یادمه
خیلی سال پیش
توی خوابم دیده بودم تو رو با گونه ی خیست
اونجا هم نشد بپرسم بارونه یا اشک چشمات
اونجا هم نشد بپرسم
آره بارون میومد خوب یادمه

 

شنبه 21/9/1388 - 8:51
دعا و زیارت

خدایا هدایتم کن، زیرا می دانم گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا هدایتم کن تا ظلم نکنم،زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است.

خدایا مگذار دروغ بگویم،زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا محتاجم نکن بکسی تهمت بزنم،زیرا تهمت جنایت ظالمانه ای است.

خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم،زیرا آن که انصاف ندارد،شرف ندارد.

خدایا راهنمایم باش تا حق انسانی را ضایع نکنم، که بی احترامی به یک انسان همانا کفر خدای بزرگ است.

خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده…

 

منبع : شهید چمران

جمعه 13/9/1388 - 0:23
ایرانگردی

آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن ۱۲ ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با ۲۵۰ هزار سرباز ایرانی در روز ۴۲ از آغاز بهار ۵۲۵ قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد

اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود

آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار ۵۲۰ قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت ۲ نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد

آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت

آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان ۵۱۸ – ۵۱۹ قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد

آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل ۲۵ هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد

داریوش

آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت

آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس ۳ سال طول کشید و کل ساخت کاخ ۸۰ سال به طول انجامید

آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده ۲۵ هزار کارگر به صورت ۱۰ ساعت در تابستان و ۸ ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر ۵ روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه ۲۵۰ گرم گوشت همراه با روغن – کره – عسل و پنیر میداده است و هر ۱۰ روز یکبار استراحت داشتند

آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است

آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه ۳۰ روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای ۵ عید مذهبی و ۳۱ روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است

آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند

آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه – وزارت آب – سازمان املاک -سازمان اطلاعات – سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد

آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد

آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد

آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد

آیا میدانید : در طول سلطنت داریوش کبیر ۲۴۲ حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با ۲۴۲ مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و عدالت را در سرتاسر ایران بسط داد . او در سال آخر پادشاهی به اندازه ۱۰ میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت

:

داریوش در سال ۵۲۱ قبل از میلاد فرمان داد

من عدالت را دوست دارم ، از گناه متنفرم

و از ظلم طبقات بالا به طبقات پایین اجتماع خشنود نیستم

 منبع سایت : omid20

جمعه 13/9/1388 - 0:23
دعا و زیارت

«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یَبْقى فیهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ یَوْمَئِذ عامِرَةٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدى. سُكّانُها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِى الْخَطیئَةُ یَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فیها.
وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَیْها.
یَقُولُ اللّهُ تَعالى «فَبى حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلى أُولئِكَ فِتْنَةً أَتْرُكَ الْحَلیمَ فیها حَیْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقیلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.»


مردم را روزگارى رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهاى آنان نو و تازه ساز است و از رستگارى ویران. ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمین اند، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد.
آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند، و آن كه از آن پس افتد به سویش برانند.
خداى تعالى فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم كه بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنین كرده است، و ما از خدا مىخواهیم از لغزش غفلت درگذرد.

پرتوى از سیره و سیماى امیرالمؤمنین على(علیه السلام)

 

 

جمعه 13/9/1388 - 0:22
دنیای گیاهان و حیوانات

  

فـرنـاند‌‌و سـورنتینـو، نویسند‌‌ه‌ی آرژانتینی، متولد‌‌ ۱۹۴۲ د‌‌ر بـوئنـس آیرس است.

د‌‌ر غالب آثار وی د‌‌رونمایه‌های خیالی و گاه وحشت نقش عمد‌‌ه‌ای د‌‌ارد‌‌.

برخی از داستان‌های او به فارسی ترجمه شده است.

مردم از زیاد شدن بیش ازحدعقرب‌ها که بوئنس آیرس را تهدید می‌کنند، حیرت زده، هراسان و حتی عصبانی هستند، شهری که تا این اواخر به‌طور کامل از شر این دسته از عنکبوتیان راحت بود

.

افراد بی‌ذوق همیشه به سراغ روش‌های دفاع سنتی در برابرعقرب‌ها رفته‌اند، آن هم استفاده از سم. اما افراد باذوق خانه‌هایشان را پر از وزغ، قورباغه و مارمولک می‌کنند، به این امید که عقرب‌ها را نوش جان کنند.

با این وجود، هر دو دسته در کار خود حسابی شکست می‌خورند، چون عقرب‌ها ازخوردن سم خودداری می‌کنند و خزندگان نیز به خوردن عقرب‌ها جواب رد می‌دهند. هر دو دسته از روی بی‌عرضگی و دستپاچگی، تنها در یک چیز موفق هستند: آن هم بیشتر کردن کینه و دشمنی عقرب‌ها‌ست و اگر‌ امکان داشته باشد، به زبان آوردن آن نسبت به انسان‌

.

من روش دیگری سراغ دارم وتلاش کرده‌ام آن را تبلیغ کنم، ولی موفق نشده‌ام مثل همه‌ی دیگر پیشگامان، به من محل سگ هم نگذاشته‌اند. اعتقاد دارم که روشم با تمام شکسته نفسی، نه تنها بهترین، بلکه تنها روش ممکن برای دفاع در برابر عقرب‌هاست

.

قانون کلی آن، پرهیز از برخورد مستقیم، درگیری مختصر و خطرناک و مخفی کردن نفرت نسبت به عقرب‌ها است. (البته می‌دانم که آدم باید جانب احتیاط را نگه‌دارد و این را هم می‌دانم که نیش عقرب کشنده است.

حقیقت مسلم این است که اگر یک لباس غواصی می‌پوشیدم، به کلی از نیش عقرب در امان می‌ماندم. راستش، اگر آن لباس را می‌پوشیدم، عقرب‌ها بی بروبرگرد می‌فهمیدند که از آنها می‌ترسم. اما خودمانیم، من از عقرب‌ها خیلی وحشت دارم. اما آدم نباید خونسردی‌اش را ازدست بدهد


 

یک چاره‌ی ساده سراغ دارم که موثر واقع می‌شود و آن دوری از خشونت و ادا و اطوارهای تهدیدآمیز است و دو مرحله ساده دارد. اول این که مچ شلوارم را با کش خیلی سفت، می‌بندم. این کار نمی‌گذارد تا عقرب‌ها به داخل پاچه‌ی شلوارم بخزند. دوم هم وانمود می‌کنم سرما ناراحتم می‌کند و همیشه یک جفت دستکش چرمی‌به دست می‌کنم.

این کار هم دست‌هایم را از نیش در امان نگه می‌دارد. (آنهایی که همیشه آیه‌ی یاس می‌خوانند، به نقطه ضعف‌های آن اشاره کرده‌اند و بدون آنکه به فواید انکارناپذیر و کلی آن توجه کنند، گفته‌اند که این روش به درد تابستان نمی‌خورد.) اما، سر را دیگر نباید بپوشانیم، چون این روش بهترین راهی است که عقرب‌ها را نسبت به ما جسور و خوشبین می‌کند.

تازه، عقرب‌ها در حالت عادی هم عادت ندارند تا خودشان را از روی ارتفاع سقف روی صورت آدم بیندازند، اما چرا دروغ بگویم، گاهی این کار را می‌کنند(به هرحال، یک بار برای همسایه‌ی قبلی‌ام که مادر چهارتا بچه‌ی ناز و قد و نیم‌قد بود و حالا آنها را یتیم گذاشته و رفته است، اتفاق افتاد. بدتر از آن باید بگویم که این حقایق باعث طرح نظریه‌‌های غلطی می‌شود و مبارزه با عقرب‌ها را سخت‌تر و پر زحمت‌تر می‌کند.

راستش، شوهرِ جان به در برده‌اش با آن اطلاعات علمی‌ ضعیف، با قاطعیت می‌گوید که آن شش عقرب به شدت مجذوب چشم‌های آبی قربانی شده بودند. او با آوردن دلیلی واهی می‌گوید که نیش‌ها برای هر مردمک چشم به دو دسته‌ی سه‌تایی تقسیم شده‌اند. صادقانه بگویم که من اعتقاد دارم این حرف، خرافات محضی است که این افراد بزدل از روی ترس، آن را می‌گویند


 

درست مثل همه‌ی دفاع‌ها، لازم است در هنگام حمله به عقرب‌ها وانمود کنیم که از وجود آنها بی‌خبر هستیم. با همه‌ی این حرف‌ها، من اتفاقی موفق شده‌ام تا هر روز هشتاد تا صد عقرب را با خونسردی تمام نفله کنم. من برای بقای آدمی، روشی را شروع کرده‌ام که امیدوارم سرمشقی بشود و اگر شد، بی‌عیب ونقص

.

اگر توی آشپزخانه درحال خواندن روزنامه باشم وانمود می‌کنم که حواسم به جایی دیگر است. هر چند وقت یکبار، به ساعتم نگاه می‌کنم و زیرلب، طوری که عقرب‌ها صدایم را بشنوند، به خودم می‌گویم: «برپدرت لعنت، پس چرا این یارو پرس زنگ نمی‌زند؟» غیرقابل اعتماد بودن پرس کفر مرا بالا می‌آورد و بهانه‌ای می‌شود تا با خشم چند بار با پا به زمین بکوبم.

با این کار، دمار از روزگار حداقل نباشد ده عقرب که کف زمین را پوشانده‌اند، در می‌آورم. این حالت بی‌قراری را با فاصله‌های نامنظم تکرار می‌کنم و در این روش موفق می‌شوم که حسابی دخلشان رابیاورم. اما، معنی‌اش این نیست که به بیشتر عقرب‌هایی که سقف و دیوارها را پوشانده‌اند، بی‌اعتنا باشم. (مثل پنج دریای سیاه درحال حرکت، لرزش و تغییرجهت هستند.) هر از گاهی، خودم را به جنون می‌زنم و جسم سنگینی را به طرف دیوار پرت می‌کنم و به راحتی از کنار بد و بی‌راه گفتن به این پرس نکبت به خاطر زنگ نزدن طولانی‌اش نمی‌گذرم. ‌مایه‌ی شرمندگی است بگویم که تا به‌حال چند دست فنجان و ظرف و ظروف را شکسته‌ام و با ماهی‌تابه و قابلمه‌های قر و درب وداغان سر می‌کنم، اما ارزش دفاع از خودم خیلی بالا‌تر از این حرف‌ها‌ست.

دست آخر، یک نفر تلفن می‌کند. پرس است. داد می‌کشم و به طرف تلفن هجوم می‌برم. به طور طبیعی، شتاب و دل‌واپسی‌ام اینگونه است که متوجه هزاران هزار عقربی نمی‌شوم که روی زمین پخش شده‌اند. و آنها را مثل تخم مرغ زیر پا می‌ترکانم.

اما گاهی وقت‌ها، دیگر سراغ این روش نمی‌روم. سکندری می‌روم و دراز به دراز به زمین می‌افتم و به این طریق، بیشتر با زمین تماس پیدا می‌کنم و در نتیجه عقرب‌های بیشتری را می‌کشم. وقتی دوباره سرپا می‌ایستم، جنازه‌های چسبناک عقرب‌ها را که لباس‌هایم را تزئین کرده‌اند، یکی یکی جدا می‌کنم. این کار ظرافت خاصی دارد و باعث می‌شود مزه‌ی پیروزی را بچشم

.

حالا، می‌خواهم کمی ‌از موضوع بیرون بیایم و داستان خنده‌داری را تعریف کنم. داستان آموزنده‌ای که چند روز پیش برایم اتفاق افتاد و بدون آنکه خودم بخواهم، نقش یک قهرمان را بازی کردم. وقت ناهار بود. مثل همیشه، متوجه شدم که عقرب‌ها روی میز را پوشانده‌اند. قاشق‌چنگال‌ها و اجاق را هم پوشانده بودند. با صبر و حوصله نگاهم را برگردانم و آنها را آرام آرام هل دادم و به روی زمین ریختم.

از وقتی که بیشتر وقتم با کلنجار رفتن با عقرب‌ها می‌گذرد، تصمیم گرفته‌ام برای خودم غذای حاضری درست کنم: آن هم چند تا تخم مرغ. غذایم را که می‌خوردم، هر از چندی، چند تا از عقرب‌های بی‌شرم و حیا را که از روی میز بالا رفته بودند، کنار می‌زدم. یک‌دفعه، عقرب درشت و خر-زوری افتاد توی بشقابم

.

زهره ترک شدم. قاشق و چنگالم را انداختم. نمی‌دانستم چه کنم. این عمل قضا قورتکی بود؟ یا به شخص خودم حمله کرده بودند؟ یک امتحان بود؟ لحظه‌ای گیج ماندم. آخر این عقرب از جانم چه می‌خواست؟ فوری به یادم افتاد که در مبارزه با آنها یک سرباز کارکشته هستم. می‌خواستند من را مجبورکنند تا روش دفاعی‌ام را عوض کنم و با قاطعیت به حالت تهاجمی ‌برگردم. اما من به کارایی استراتژی‌ام خیلی مطمئن بودم و آنها موفق نمی‌شدند به من کلک بزنند

.

خودم را کنترل کردم و عقرب را تماشا کردم که توی تخم مرغ‌ها شلپ شلپ می‌کرد. بدنش به رنگ زرد درآمده بود و دم سمی‌اش را مثل ملوان کشتی شکسته‌ای که درخواست کمک می‌کند تکان می‌داد، راستش حواسم به عقربی بود که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد و منظره‌ی قشنگی درست کرده بود، اما ‌حالم را به هم زد. چیزی نمانده بود افتضاح به بار بیاورم.

به فکرم رسید که بشقاب را توی سطل آشغال خالی کنم. با این همه، با اراده قوی که دارم، به موقع جلو خودم را گرفتم. اگر این کار را نکرده بودم، مورد خشم و نفرت هزاران هزار عقربی قرار می گرفتم که از سقف، دیوارها، زمین، اجاق، لامپ‌ها مرا تماشا می‌کردند. بعد، آنها بهانه‌ای به دست می‌گرفتند و به این نتیجه می‌رسیدند که به من حمله کنند و آن‌وقت خدا می‌داند چه اتفاقی می‌افتاد

.

دلم را به دریا زدم که حواسم به عقربی که هنوز در بشقابم تقلا می‌کرد، نباشد. آن را با تخم‌مرغ خوردم. حتی ته بشقاب را با تکه نانی پاک کردم تا چیزی از عقرب و تخم‌مرغ باقی نماند. حالم را به هم نزد، شاید به خاطر طعم ترشش بود و یا به این خاطر بود که ذائقه‌ام به خوردن عقرب سازگار نبود. آخرین لقمه را با رضایت خوردم. بعد از آن، به فکرم رسید که پوست عقرب سفت‌تر از آن است که فکرش را می‌کردم و ممکن بود رودل کنم و برای آنکه مزاحم بقیه‌ی عقرب‌ها نشده باشم

.

شیوه‌های مختلفی را از همین روش سراغ دارم، اما این یکی چیز دیگری است. فقط یادتان بماند که همیشه در این کار طوری پیش بروید که انگار از حضور یا وجود عقرب‌ها بی‌خبر هستید. با این‌همه، الان به من خیلی شک کرده‌اند. فکر کنم عقرب‌ها فهمیده‌اند که حملاتم اتفاقی نیست. دیروز، ظرف آب‌جوش را که به زمین انداختم، یکدفعه متوجه شدم از روی در یخچال، سیصد یا شاید چهارصد عقرب با کینه و بدگمانی و به طرز ملامت‌باری مرا تماشا می‌کنند

.

شاید شیوه‌ام نیز با شکست روبه‌رو بشود. اما، فعلاً نمی‌توانم به شیوه‌ی دفاع بهتری برای دفاع از خودم در برابرعقرب‌ها فکرکنم

.

منبع سایت : omid20

جمعه 13/9/1388 - 0:22
دنیای گیاهان و حیوانات

این تصویر خیره کننده پرنده ای را نشان می دهد که برای محافظت فرزندانش از آب بدنش کوچکش را مانند یک سد در مقابل آب قرار داده تا لانه اش را آب نبرد. او لانه اش را ناخواسته در مجرای یک ناودان بنا کرده و حالا که بارندگی آغاز شده او بدنش را مقابل جریان آب قرار داده است .


همانگونه که در تصویر بالا می بینید پرنده نر مشغول غذا دادن به جوجه هاست اما پرنده ماده در مجرای آب خود را قرار داده است و کنار او هم آب زیادی جمع شده است .این پرنده ماده پرهای خود را باز کرده و حجم بدنش به دو برابر حجم معمولی رسیده تا هر چه بیشتر جلو آب را بگیرد.

منبع : سایت omid20

 

يکشنبه 8/9/1388 - 0:20
خواستگاری و نامزدی

مار را چگونه باید نوشت؟


روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد.

برحسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلکاری های شیاد شد و او رانصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت.

بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت ونسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند.

در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.

منبع : سایت omid20

 

يکشنبه 8/9/1388 - 0:16
خواستگاری و نامزدی

«البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده باشد.

اگر عمر دوباره داشتم مى کوشیدم اشتباهات بیشترى مرتکب شوم. همه چیز را آسان مى گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله تر مى شدم. فقط شمارى اندک از رویدادهاى جهان را جدى مى گرفتم. اهمیت کمترى به بهداشت مى دادم. به مسافرت بیشتر مى رفتم.

از کوههاى بیشترى بالا مى رفتم و در رودخانه هاى بیشترى شنا مى کردم. بستنى بیشتر مى خوردم و اسفناج کمتر. مشکلات واقعى بیشترى مى داشتم و مشکلات واهى کمترى. آخر، ببینید، من از آن آدمهایى بوده ام که بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى کرده ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته منهم لحظاتِ سرخوشى داشته ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى داشتم. من هرگز جایى بدون یک دَماسنج، یک شیشه داروى قرقره، یک پالتوى بارانى و یک چتر نجات نمى روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبک تر سفر مى کردم
.

اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى دادم. از مدرسه بیشتر جیم مى شدم. گلوله هاى کاغذى بیشترى به معلم هایم پرتاب مى کردم. سگ هاى بیشترى به خانه مى آوردم. دیرتر به رختخواب مى رفتم و مى خوابیدم. بیشتر عاشق مى شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى رفتم. پایکوبى و دست افشانى بیشتر مى کردم. سوار چرخ و فلک بیشتر مى شدم. به سیرک بیشتر مى رفتم
.

در روزگارى که تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى کنند، من بر پا مى شدم و به ستایش سهل و آسان تر گرفتن اوضاع مى پرداختم. زیرا من با ویل دورانت موافقم که مى گوید: شادى از خرد عاقل تر است

 

اگر عمر دوباره داشتم، گْلِ مینا از چمنزارها بیشتر مى چیدم

 

 منبع :

 (Don Herold) کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى

يکشنبه 8/9/1388 - 0:9
خواستگاری و نامزدی

  

 

شما چند دوست واقعی دارید؟

یه دوست معمولی وقتی می آید خونت، مثل مهمون رفتار میکنه

یه دوست واقعی درِ یخچال رو باز میکنه و از خودش پذیرایی میکنه

یه دوست معمولی هرگز  گریه تو رو ندیده

یه دوست واقعی شونه هاش از اشکای تو خیسه

یه دوست معمولی اسم کوچیک پدر و مادر تو رو نمی دونه

یه دوست واقعی اسم وشماره تلفن اون هارو تو دفترش داره

یه دوست معمولی یه دسته گل واسه مهمونیت می آره

یه  دوست واقعی زودتر میآد تا تو آشپزی بهت کمک کنه و دیرتر می ره تا به کمکت همه جارو جمع و جور کنه

یه دوست معمولی متنفره از این که وقتی رفته که بخوابه بهش تلفن کنی

یه دوست واقعی میپرسه چرا یه مدته طولانیه که زنگ نمی زنی؟

یه دوست معمولی ازت میخواد راجع به مشکلاتت باهاش حرف بزنی

یه دوست واقعی ازت میخواد که مشکلات را حل کنه

یه دوست معمولی وقتی بین تون بحثی میشه دوستی رو تموم شده میدونه

یه دوست واقعی بهت بعد از یه دعواهم زنگ میزنه

یه دوست معمولی همیشه ازت انتظار داره.

یه دوست واقعی میخواد که تو همیشه رو کمکش حساب کنی

 

 

جمعه 6/9/1388 - 2:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته