• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 11098
تعداد نظرات : 597
زمان آخرین مطلب : 3526روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

 

می‌دانستم دیگر به آنجا بر‌نمی گردم
در آخرین عکس‌ها لبخند زدم
دشت را
به دست چشمه سپردم و
دریا را
به دست ابرها
و او را
به دست ماه و درخت توت
تا همیشه زیبا و شیرین بماند
بعد رویاهایم را
برداشتم و آمدم
همین طور
روباه کوچکم را
همین روباه را
که دمش از شعرم بیرون زده است

     "رسول یونان"

پنج شنبه 9/8/1392 - 7:4
شعر و قطعات ادبی

 

 

عشق تو منطقی
عشق من شاعرانه
سرم را روی بالشی از سنگ می گذارم
سرت را روی بالشی از شعر
تو ماهی هدیه ام دادی ، من دریا
تو قطره ای روغن چراغ ، من چلچراغ
تو دانه ی گندم دادی ، من خرمن
تو مرا به شهر یخ بردی
من تو را به شهر عجایب
تو با وقار یک معلم و بی احساس
مثل ماشین حساب به آغوشم پناه بردی
که گرم بود و تو سرد
به سینه های ترسیده از سرمات
که قرن ها گرسنه بودند
مویز و انجیر دادم
تو با من با دستکش دانتل دست دادی
اما من میوه ی دهانم را در دهانت
و نصف انگشت هایم را در دست هایت
جا گذاشتم

    "نزار قبانی"
مترجم : رضا عامری

پنج شنبه 9/8/1392 - 7:3
شعر و قطعات ادبی

 

 

السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت

 

 

 

  

وقتی بساط گریه مهیا نمی شود
 وقتی که بغض بین گلو جا نمی شود
 وقتی تمام شب به در خانه کریم
 در می زند گدا و دری وا نمی شود
 وقتی پس از معاینه ها گویدت طبیب
 این قلب مرده است مداوا نمی شود
 یک راه مانده بهر تو آن هم زیارت است
  مشهد برو که کار تو اینجا نمی شود
 *****************************  

گریه بهانه ای است که عاشق ترم کنی
 شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی
 آقای من! کلاغ به دردت نمی خورد!؟
 از راه دورآمده ام باورم کنی
 با ذوق وشوق آمده ام حضرت رئوف
 فکری به حال رنگِ سیاه پرم کنی
 زشتم قبول؛ بچه ی آهو که نیستم
 باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی
 باید تو را به پهلوی زهرا قسم دهم
 تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی
 

پنج شنبه 9/8/1392 - 6:57
شعر و قطعات ادبی

 

 

به یاد تو هستم
کاش
خداحافظی نمی‌کردی و می‌رفتی
من عمری خداحافظی تو را به یاد داشتم
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره می‌کند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکرده‌ام
من که قلب فرسوده دارم
من که باید با قلب فرسوده
کم کم تو را فراموش کنم
 

   "احمدرضا احمدی"

 

پنج شنبه 9/8/1392 - 6:54
شعر و قطعات ادبی

 

 

امروز به پایان می رسد !
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی گویم ،
فردا روز دیگری ست
فقط می گویم ،
تو روز دیگری هستی !
تو ، فردایی !
همان که باید به خاطرش زنده بمانم ...
 

     "جبران خلیل جبران"

 

پنج شنبه 9/8/1392 - 6:53
شعر و قطعات ادبی

 

 

آتش باشی
برای تو هیزم می‌شوم
دریا بروی ؛ پارو
تو همیشه درست پنداشته‌ای
 دل من
شبیه تکه سنگی است
که می‌خواهم
تو با همه خستگی‌هایت
یک لحظه به من تکیه کنی 
 

          "محمد شمس لنگرودی"



پنج شنبه 9/8/1392 - 6:50
شعر و قطعات ادبی

 

 

داشتم نگاهت می کردم
نگاهت می کردم
گفتم وای !
چه زیبا شده ای ! بانوی من
دستم را گرفتی
خدا گفت :
چه لحظه‌ی باشکوهی
شماها عشقبازی کنید ،
من هم خدا می شوم و
خلقت جهان را شروع کرد
سه روزش صرف اندام تو شد
سه روزش خرج دست های من
روز هفتم
صدای تو را جوری درآورد که
تا ابد دلم بریزد

 

   "عباس معروفی"

 

پنج شنبه 9/8/1392 - 6:49
شعر و قطعات ادبی

 

 

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی  پیشونیم رو بوسیدی
گفتی بهتره عجله کنی ، داره دیرت می شه
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم
بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
بعد از کارت زود بیا خونه
وقتی  40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی : باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها  به بچه مون کمک کنی
وقتی  که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم  تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نگاه کردی و خندیدی
وقتی  60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی
وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم
در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم
من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود
وقتی  که 80 سالت شد ، این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری
نتونستم چیزی بگم فقط اشک در چشمام جمع شد
اون روز بهترین روز زندگی من بود ، چون تو هم گفتی که منو دوست داری
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

  "پابلو نرودا"

چهارشنبه 8/8/1392 - 17:0
شعر و قطعات ادبی

 

 

منظومه هاپس این ها همه اسمش زندگی است
دلتنگی ها دل خموشی ها ثانیه ها دقیقه ها
حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
خوشبختیم زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست
سرو ها مبلغین بی منت سر سبزی اند
و شقایق ها پیام آوران آیه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پیاز ترانه های طراوتند
و فکر من
واقعا فکر کن که چه هولناک می شد اگر از میان آواها
بانگ خروس رابر می داشتند
و همین طور ریگ ها
و ماه
و منظومه ها
ما نیز باید دوست بداریم … آری باید
زیرا دوست داشتن حال با روح ماست

  "حسین پناهی" 

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:59
شعر و قطعات ادبی

 

 

هیچ چیز تغییر نکرده است
فقط تعداد آدم ها بیشتر شده است
در کنار گناه های قدیم ، گناه هایی جدید ظهور کرده است
واقعی ، موهومی ، موقتی
اما فریادی که بدن به آن پاسخ می دهد
به استناد معیار قدیم و آوای کلام
فریاد معصومیت بوده
و هست
و خواهد بود

"ویسلاوا شیمبورسکا"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته