کاردستی و خیاطی
بچه ها شما می تونید با یک مستطیل ساده و اضافه کردن خطوط به اون یه سگ کارتونی زیبا رو بکشید.
منبع:jamnews.ir
سه شنبه 13/3/1393 - 8:15
کنکور
در روزهای محدود باقی مانده تا امتحان دانشگاه چه طور برنامه ریزی کنیم که در همه دروسمان نمره قابل قبولی بیاوریم؟
تلنبار شدن درس
«ماراتون
مطالعاتی» احتمالاَ واژه ای است که فرهنگ ما بیش از هر فرهنگ دیگری با آن
آشناست! پدیده ای که به تلنبار کردن و سپس مطالعه یک باره مطالب در یک
فاصله زمانی کوتاه اتلاق می شود. این شیوه مطالعه روشی فرساینده است و موجب
می شود فراگیران هر چه بیشتر از مطالعه مطالب طفره بروند؛ که پیامد آن
موفقیت اندک و یا حتی شکست تحصیلی است در کنار این پدیده یکی دیگر از علل
شکست تحصیلی دانشجویان این است که نمی دانند چگونه مطالعه کنند یا در مجموع
مقصودشان از مطالعه چیست بهترین روش می تواند ایجاد مهارت های مطالعاتی
کارآمد باشد.
در این مطلب به معرفی روش هایی می پردازیم که به افراد
کمک می کند تا در مدت زمانی محدود، برای خود یک برنامه ریزی درسی مفید
طراحی نمایند.
1- حتما برنامه داشته باشید
برای
این کار یک برنامه درسی بنویسید و آن را در اتاق خود نصب کنید زمان مطالعه
را وقتی در بهترین وضعیت روحی قرار دارید تنظیم نمایید. دانشجویان موفق
با این نکته موافقند که جدول بندی هفتگی بهترین نتایج را به همراه دارد و
انعطاف پذیری در برنامه ریزی، برای ایجاد سازگاری ها بر حسب نوع تکلیفی که
انجام می دهید لازم است. برنامه درسی نمرات بهتر را تضمین می کند و در واقع
می تواند زمان مطالعه ای را که هم اکنون صرف می کنید کاهش دهد.
2- مکان و زمان مناسبی برای مطالعه داشته باشید
برای
مطالعه یک مکان راحت و ساکت انتخاب کنید و زمان مطالعه خود را به دوره های
دو یا سه ساعته تقسیم کنید پس از هر 45 دقیقه مطالعه مداوم، ده دقیقه برای
استراحت وقت بگذارید. محل مطالعه تان را انتخاب کنید و تنها در آنجا
مطالعه کنید.
محل مطالعه، باید نزدیک و ساکت باشد و شخص در آن به
هیچ وجه دچار حواسپرتی نشود بسیاری از افراد با وجود نیت خوبی که دارند،
مرتکب این خطا می شوند که محل خواب را به عنوان محل خاص مطالعه انتخاب می
کنند متاسفانه چنین افرادی خیلی زود در می یابند که این محل تنها چیزی را
که نصیب آن ها می کند چرت زدن و فرو رفتن در خواب است.
تنظیم زمان
مطالعه بر مبنای انطباق با ویژگی های شخصی، نکته ای بسیار اساسی و با اهمیت
است؛ یعنی اینکه چه وقت شما در بهترین وضعیت هستید اگر مشکل شما یافتن
زمان مطالعه است پس شما عادت به انجام کارهایی دارید که شما را از مطالعه
باز می دارد
3- در جایی شبیه به محل امتحان درس بخوانید
روان
شناسی به نام گاتری اعتقاد دارد اگر افراد می خواهند بیشترین استفاده را
از مطالعات خود بکنند باید دقیقاً در همان موقعیتی که آزمون در آن برگزار
خواهد شد تمرین و مطالعه کنند. به نظر گاتری بهترین مکان برای مطالعه،
اتاقی است که در آن امتحان خواهید داد؛ زیرا همه محرک های آن اتاق با
اطلاعاتی که مطالعه می کنید تداعی خواهند شد. در وهله اول ممکن است این
عقیده عجیب و غیرمعمول به نظر برسد، اما منظور گاتری چیز دیگری است. او می
گوید علت اینکه خیلی از مطالب در هنگام امتحان از یاد می روند این است که
میان شرایطی که فرد در آن به مطالعه می پردازد و شرایطی که در آن امتحان می
دهد شباهت کافی وجود نداشته است، بنابراین بهترین کار این است که پس از
یادگیری مطالب در شرایط دیگری که به خصوص محرک های مشابه با محرک های محل
امتحان در آن حضور دارند مطالب را مرور کنیم؛ برای مثال در آماده شدن برای
یک آزمون تشریحی، سعی کنید حدس بزنید سوالات چه خواهد بود و خود را مجبور
کنید در شرایط زمانی حاکم بر جلسه امتحان به آن سوالات پاسخ دهید.
4- از درس خواندن لذت ببرید
بهتر
است فضایی که در آن درس می خوانید فرح بخش ولذت آفرین باشد لباس راحتی
بپوشید، چای داغی بنوشید و بر اساس برنامه زمان خاصی را به مطالعه درس
مشخصی اختصاص دهید. ترفندی که به شما کمک می کند، تغییر دادن احساساتی است
که شما نسبت به مطالعه کردن دارید اگر این طور عمل کنید مطالعه می تواند
فعالیتی لذت بخش باشد.
5- زمانی درس بخوانید که بازده بالایی داشته باشید
زمان
هایی را که می خواهید در یک روز به مطالعه اختصاص دهید، بخش بندی کنید
انتخاب زمان مناسب موضوعی اساسی است. برخی افراد صبح ها به موثرترین شکل
مطالعه می کنند و برخی ها بعد از ظهرها را زمان مناسبی می دانند.
تنظیم
زمان مطالعه بر مبنای انطباق با ویژگی های شخصی، نکته ای بسیار اساسی و با
اهمیت است؛ یعنی اینکه چه وقت شما در بهترین وضعیت هستید اگر مشکل شما
یافتن زمان مطالعه است پس شما عادت به انجام کارهایی دارید که شما را از
مطالعه باز می دارد.
6- گاهی گروهی درس بخوانید
گاهی
اوقات که احساس می کنید کارتان خوب پیش نمی رود یا مطالعه درسی برایتان
کسل کننده است دوستی را بیابید که با شما از نظر عادات مطالعه همانند باشد
مکان و میز مطالعه مشترکی را با او انتخاب کنید و سعی کنید مباحثی را که
یاد گرفته اید برای هم بازگو نمایید. مطالعه گروهی در یادگیری بهتر و سریع
تر بعضی دروس سودمند است.
7- هدفمند درس بخوانید
برای
هر درس، سطح علاقه و میزان نیازتان را به مطالعه رتبه بندی کنید. فهرستی
از نیازهای مربوط به هر درس تهیه کنید. نمره ایده آل تان را به عنوان هدف
در نظر بگیرید و حتماً زمانی را برای مرور درس هایتان در نظر بگیرید.
8- هوشیار باشید
همواره
هوشیاری و بیداری خودتان را حفظ کنید. در بعضی مواقع صرف نظر از جذابیت
موضوع مورد مطالعه، حفظ هوشیاری و سرحالی بسیار دشوار می شود. فرض کنید
مجبورید چند جلد کتاب را برای امتحان تان مطالعه کنید و وقت چندانی هم برای
انجام آن ندارید. از خستگی ذهنی و جسمی نمی توانید چشمان تان را باز نگاه
دارید. حال این توصیه را به کار بندید: نخست یک ساعت تنظیم کنید وقت تهیه
کنید ساعت را برای فاصله های 15- 10 دقیقه ای تنظیم کنید. مطالعه را شروع
کنید تا زمانی که صدای زنگ را بشنوید از پشت میز بلند شوید و به مدت دو
دقیقه در اتاق قدم بزنید می توانید آب میوه ای بنوشید و سپس دوباره ساعت را
تنظیم کنید و تمام فرآیند را از سر بگیرید.
9- خواب و تغذیه را فراموش نکنید
خوب
بخوانید و خوب غذا بخورید حتماً برای صبحانه وقت بگذارید. باید تا به حال
متوجه شده باشید که در هنگام درس خواندن علاقه شما به تنقلات و شیرینی جاتی
مانند شکلات افزایش می یابد در واقع این «مغز شماست که برای کارآمد بودن
بیشترش به گلوکز نیاز دارد وقت خود را صرف کارهایی که بی دلیل ذهن شما را
خسته می کند نکنید تماشای تلویزیون، صحبت های طولانی با تلفن و بگومگوهای
خانگی به شدت انرژی لازم برای مطالعه را در شما کاهش می دهد.
10- مطالب را مرور کنید
آیا
در هنگام مطالعه برای به یاد آوردن اطلاعات خود دچار مشکل می شوید؟ به
خاطر داشته باشید که اطلاعات موجود در حافظه کوتاه مدت پس از چند لحظه زوال
می یابند؛ مگر آنکه تلاش کنید آن ها را در حافظه بلند مدت تان جای دهید.
پژوهش ها نشان می دهند که اگر در طول 24 ساعت پس از فراگیری، مطالب را مرور
نکنید 80 درصد از آن ها فراموش می شوند. از طریق مرور اطلاعات در سریع
ترین زمان ممکن، شما نه تنها حجم مطالبی را که آموخته اید افزایش می دهید
بلکه در زمان مطالعه تان نیز صرفه جویی می کنید.
11- ابتدا مطالب دشوار یا لذت بخش را بخوانید
با
آگاهی از این که قرار است تمامی فصول یک کتاب و یا تمامی کتاب های مرتبط
به آزمون را مطالعه کنید، برنامه ریزی تان را به گونه ای سازمان دهید که هر
نوبت مطالعه تان را با خواندن مطلبی که به آن مشتاق هستید، آغاز کنید.
البته گاهی بهتر است در ابتدا به مطالعه دشوارترین مطلب پرداخت؛ یعنی زمانی
که ذهن شما آماده ترین وضعیت را برای یادگیری دارد و به سهولت مسائل را
هضم می کند و به خاطر می سپارد.
12- کارهای ناتمام را کنار بگذارید
درست
قبل از شروع زمان مطالعه، به هیچ کار ناتمامی نپردازید بسیاری از افراد در
این موقع در مورد کارهایی که نسبت به انجامشان تعهد دارند و نیمه تمام
مانده فکر می کنند. آن ها مجبور هستند که این کارها را انجام دهند تا از
تعهدی که دارند رهایی یابند. به طور معمول فعالیت های نیمه تمام بیش از
کارهای تکمیل شده ذهن را مشغول می کنند و موجب تخیل و رویاپردازی می گردند؛
بنابراین زمانی که می دانید باید ذهن تان را درگیر مطالعه ای خاص کنید
دیگر به مسائل پیچیده و فکرهای بیهوده نپردازید.
منبع: نشریه پیام مشاور- مجله سپیده دانایی
سه شنبه 13/3/1393 - 8:14
نوجوان و جوان
دوستان بخش مهمی از زندگی بیشتر مردم
هستند. دوستان خوب کیفیت زندگی را افزایش میدهند و به شما کمک میکنند
جنبه مثبت وقایع را ببینید. آنها در مواقع سختی و خوشی در کنار شما هستند.
اما دوستی منفی به شما آسیب رسانده و باعث میشود احساس کنید مورد سوء
استفاده قرار گرفتهاید. تشخیص دوستیهای بد میتواند باعث شود که
خصوصیتهایی که افراد نامناسب را به سمت شما جلب میکند در خود تغییر دهید.
آیا میتوانید خودتان باشید؟
نباید
لازم باشد به خاطر این که مورد پذیرش دوستتان واقع شوید، روش صحبت کردن،
لباس پوشیدن و اعمال خود را تغییر دهید. یک دوست بد میخواهد شما را تغییر
دهد تا به شکل او یا تصور او از چیزی که شما باید باشید، در آیید. او به
دنبال شناختن شما نیست. اگر متوجه شدید وقتی با دوستتان هستید بیشتر وقتتان
را با حرفهای بی اساس و بی ارزش میگذرانید، احتمالا ارتباط ضعیفی بین شما
وجود دارد. این وضعیت نشانه این است که باید تغییر ایجاد کنید. حرفهای بی
اساس ممکن است دامنگیر شما شده و به شما احساس بدی نسبت به خودتان بدهد.
عدم امنیت و حسادت
یک
دوست بد در اهداف شما مداخله کرده و دوست ندارد موفقیتتان را ببیند. علت
آن عدم احساس امنیت او است. گاهی اوقات نیز احساس حسادت عمیق او مانع
ارتباط واقعی و احساس شادی برای دوستی که سخت تلاش کرده تا رویاهایش را به
واقعیت تبدیل کند، میشود. حتی او ممکن است تا جایی پیش برود که سعی کند
شما را با تشویق به رها کردن اهدافتان و ایجاد احساس بد درباره خودتان، از
مسیرتان منحرف کند. وقتی در یک رابطه دوستی، معمولاً یک طرف از خود
میگذرد و طرف مقابل خودخواهانه رفتار میکند، رابطه محکوم به فناست.
ویژگیهای منفی
دوستان
میتوانند ویژگیهایشان را به هم منتقل کنند. به همین دلیل مهم است که دقت
کنیم با چه افرادی وقتمان را میگذرانیم. به مرور زمان اگر متوجه شدید پس
از صرف زمان با دوستتان احساس بدی دارید یا خصوصیات منفی دارید که پیش از
این نداشته اید، ممکن است وقت آن رسیده باشد که دوستیتان را دوباره
ارزیابی کنید. دوست بد اغلب ویژگیهای بدی در شما ایجاد و یا القا میکند.
دوست بد میخواهد شما را در مشکلات خود گرفتار کند.
رضایت خاطر
دوستی
که از شما استفاده میکند، شما را گرفتار میکند و انرژی شما را هدر
میدهد، برای شما مناسب نیست. دوست بد کسی است که فقط زمانی به سراغ شما
میآید که افسرده یا گرفتار است و به کمک شما نیاز دارد تا احساس بهتری
پیدا کند و پس از آن به دنبال کار خود میرود تا دفعه بعد که همین اتفاق
میافتد. مثال دیگر دوست بد، کسی است که همیشه باید از او تعریف کرد و
نمیتوان در مورد هیچ مسألهای در دوستی با او بحث نمود. مشکلات از سمت او
هرگز حل نمیشوند اما او بدون هیچ مشکلی به ایرادهای شما اشاره میکند.
منبع:5040
سه شنبه 13/3/1393 - 8:11
شعر و قطعات ادبی
السلام ای سجده ی نورانی سجاده ها
السلام ای سجده ی نورانی سجاده ها
السلام ای هم قبیله با دل افتاده ها
السلام ای رنج دیده در زمین کربلا
السلام ای دل بریده از همه دلداده ها
السلام ای همسفر با دختر آلاله ها
السلام ای خورده از دست بلایا باده ها
السلام ای پایِ خونی در ره پر داغ شام
السلام ای عشق باز وادی آزاده ها
السلام ای نور دل پیچ فضای کربلا
اربا اربا دیده در کرب و بلا شهزاده ها
رأس بابا روی نی انقدر جان دادن نداشت
تو نگو حتی سر او نای افتادن نداشت
از نظر بر گردن پاره تو نالان می شدی
تا که زینب ناله می زد زار و گریان می شدی
وقت رگبار لگد بر جسم بیمار حسین
کم کَمَک روح از تنت می رفت و بی جان می شدی
یک سوال پر جواب از تو بپرسم خوب من
از چه در قتلگه بابا تو حیران می شدی
یاد بوسه بر لب خشکیده ی بابا به خیر
وقت بوسه مست بوی خوب ریحان می شدی
حق تو شام بلا و کوچه و بازار نیست
کاش شاه یکه تاز ملک ایران می شدی
ای برادر با رقیه – ای عزیز و نور عین
ای صفای دیده ی خونبار پر داغ حسین
منبع:maddahi.com
سه شنبه 13/3/1393 - 8:9
اهل بیت
امام
زین العابدین (ع) در کوران رویدادهای سیاسی که در تکوین امت اسلام و ترسیم
خطوط و ویژگی های تاریخی آن نقش به سزایی داشتند، قرار گرفته بود.
در
خانه امیر مومنان امام علی(ع) دیده به جهان گشوده بود. درآن هنگام امام علی
(ع ) مبارزه ای تلخ با دشمنان اسلام در جمل و صفین و نهروان را آغاز کرده
بود. پدر حضرت سجاد، امام حسین، درآن روزگار علاه بر همکاری با پدرش در
اداره امور مسلمانان، فرماندهی سپاه اسلام را نیز بر عهده داشت.
بی گمان این رویدادهای سهمگین که تا
امروز نیز پس از گذشت چهارده قرن در محیط ما تاثیر داشته، در شخصیت این
مولود بزرگوار، اثر شگرفی ازخود بر جای نهاد. این برهه پرآشوب با قتل خلیفه
سوم توام بوده و از پی آن بنی امیه به خونخواهی عثمان برخاستند.
مادر امام سجاد(ع)
درکتابهای
تاریخ آمده است که مادر امام سجاد (ع) " شهربانو" دختر آخرین پادشاه
ساسانی" یزدگرد سوم" بوده است. امپراتوری ایران، همچون هر نظام جاهلی دیگر
بر ظلم وستم و سیاستهای طبقاتی استوار بود. با درخشیدن نور اسلام، این نظام
همچون درختی پوک و پوسیده که از وزش بادهای سهمناک ریشه کن می شود، نابود
شد.
پادشاه ایران ازشهری به شهری می گریخت تا آنکه سرانجام در خراسان به
قتل رسید و خانواده اش در همان شهر ماندگار شدند تا آنکه خراسان در روزگار
خلافت عثمان در سال 32 هجری به دست مسلمانان فتح شد و خانواده امپراتور
مقتول ایران، به اسارت مسلمانان درآمدند و به مدینه آورده شدند. چون آنها
را در پیشگاه خلیفه سوم و اصحاب بزرگ پیامبر حاضر کردند، امیرمومنان علی بن
ابیطالب (ع ) عثمان را به گرامیداشت خاندان یزد گرد تشویق کرد و بدین
منظور حدیثی از پیامبر(ص) را برای او خواند که فرموده بود:"عزیزان قومی را که به ذلت افتاده اند، گرامی دارید".
شاید یکی از حکمتهای این سخن دلجویی از
مردمی باشد که همواره سران و بزرگان خود را مورد احترام قرار می دادند، تا
مبادا پرده های کینه و دشمنی میان آنان و پذیرش اسلام، مانعی ایجاد کند.
چون عثمان در این باره درنگ کرد، امیرمومنان(ع) فرمود:
" به خاطر خدا سهم خود و سهم بنی هاشم را از اینان آزاد کردم."
انصار و مهاجران نیز در این کار از آن
حضرت پیروی کردند. خلیفه هم چاره ای جز این، فرا روی خود ندید. آنگاه امام
علی (ع ) پیشنهاد داد که هر یک از اسرا را به حال خود بگذارند تا همسری
مناسب برای خود برگزینند. یکی از دختران یزدگرد؛ امام حسین (ع ) را برگزید و
دومی نیز امام حسن (ع ) و بنا به قولی محمد ابن ابی بکر را به همسری خود
انتخاب کرد.
" شهربانو" در این سال باردار شد و در
پنجم شعبان سال 33 هجری نخستین فرزند خویش را به دنیا آورد و در همان
روزهای اول پس از زایمان بدرود حیات گفت. سپس یکی از کنیزان امام حسین (ع )
متکفل نگهداری کودک شد. بدین ترتیب،امام زین العابدین (ع ) در دامن آن
کنیز بزرگ شد. مردم می پنداشتند که آن زن مادر واقعی امام سجاد است در حالی
که او دایه امام سجاد بود.
امام سجاد (ع ) هفت ساله بود که پدربزرگش،
امیرمؤمنان(ع) در محراب مسجد کوفه به شهادت رسید. پس از چند ماه اهل بیت به
مدینه بازگشتند، جایی که علی بن الحسین (ع ) در خانه آکنده از بوی خوش
پیامبر(ص) رشد کرده بود . امام هفده ساله بود که عمویش امام حسن مجتبی (ع)
را با زهر به شهادت رساندند.
امام سجاد در سایه پدر بزرگوارش امام حسین (ع )، نقش رهبری در رویاروئی با ارتداد جاهلیت مآب اموی را تجربه می کرد.
روش امام زین العابدین(ع) در تربیت روحی
از
آنجا که ائمه هدی، برای تمام نسلها در هر دیار و دوره ای مشعلهای فروزان
حقند و از آنجا که شرایط حاکم بر یک دیار و دوره با آنچه بر دیار و دوره ای
دیگر گذشته تفاوت دارد و از آنجا که خداوند، رسالتهای خویش را با
برانگیختن حضرت محمد(ص) و جانشینان معصوم حضرتش پایان بخشیده است، پس حکمتش
اقتضا می کند که سیره هر یک از آنان جهت هدایت با روش خاص متمایز باشد، تا
روشهای گوناگون آنان، گنجینه ای پر بار برای مردم باشد و هر کس مطابق با
خود و شرایط ویژه ای که در آن به سر می برد، از آنها بهره گیرد.
امام
سجاد(ع) نیز بر مبنای این برنامه الهی عمل کرد. زندگی آن حضرت قله عبادت و
زاری به درگاه خدا و نشر روح ایمان در جامعه و تربیت مردانی بزرگ همچون
زهری و سعید بن جبیر وعمر بن عبدالله سبیعی و... در زهد و تهجد بود.
امام علیه السلام از این روشها استفاده نمود:
1-
بندگان مخلص و پاکدل پیش از آنکه به زبان، مردم را به خدا فرا بخوانند، با
کردار خویش راه خدا را تبلیغ می کنند. آنان به مردم فرمانی نمی دهند ، مگر
آنکه خود پیش از آنان، آن کار را انجام داده باشند.
زندگی امام سجاد (ع
)، صفحه ایمانی تابناک و پاک بود. صحابی مشهور پیامبر(ص) ، جابربن عبدالله
انصاری درباره امام سجاد گفته است: در میان فرزندان پیامبران کسی را چون
علی بن الحسین (ع ) ندیدم!
2-
تربیت نسلی از علمای ربانی که آنان نیز به نوبه خود دانشمندان و انقلابیون
و بندگان صالح را تربیت کردند. بدین سان تعالیم امام از طریق جانهای پاک
سلسله وار به دیگران انتقال می یافت.در میان این افراد، مردانی از عرب و
موالی بودند و هر یک داستان و تاریخی برای خود داشتند. حال از عطر خوش سیره
حواریون و یاران امام سجاد(ع) که اکثراً از تابعین بودند، اندکی بهره مند
می شویم:
الف- سعید بن جبیر یکی از این تابعین بود که روح ایمان را از
امام زین العابدین(ع) برگرفته بود. او درعبادت و جهاد سرمشق بود و به "
بصیر العلماء" شهرت داشت. تمام قرآن را در دو رکعت می خواند و آوازه علم و
دانش او در میان دانشمندان چنان بود که می گفتند: بر روی زمین کسی نیست جز
آنکه به دانش سعید بن جبیر نیازمند است.(1)
سعید به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسید. امام صادق درباره او فرمود:
"سعید
بن جبیر به علی بن الحسین (ع ) اقتدا می کرد و علی هم او را می ستود. علت
اینکه حجاج او را کشت نیز همین بود. سعید ، مردی راست کردار بود."(2)
ب- ابو اسحاق عمربن عبدالله سبیعی همدانی
از یاران مورد اعتماد امام سجاد(ع) بود. وی در عبادت به مرتبه ای رسیده بود
که درباره اش می گفتند که درآن روزگار عابدتر از وی کسی نبود ، چرا که هر
شب یک بار قرآن را ختم می کرد و چهل سال نماز صبح را با وضوی نماز شب به
جای می آورد. او محدث بود و در نزد عام و خاص هیچ کس در نقل روایت از او
موثق تر به شمار نمی آمد.(3)
ج- " زهری" در دربار امویان کار می
کرد. روزی مردی را مجازات کرد و آن مرد هنگام مجازات جان سپرد. این امر
موجب ترس و وحشت او شد و در نتیجه از دربار گریخت. و برای مدت نه سال در
یکی از غارها اعتکاف گزید. امام سجاد(ع) در سفر خود به حج ، در میان راه او
را دید به وی گفت:
" من بر تو از یأست بیش از گناهت می ترسم. دیه ای برای خانواده( مقتول) بفرست و خود به سوی خانواده ات روانه شو. در پی دینت باش."
زهری گفت: سرورم مشکل مرا حل کردی. خدا خود آگاهتر است که رسالت خویش را در کجا قرار دهد.
زهری
به خانه خود رفت و در شمار یاران امام علی بن الحسین(ع) جای گرفت. از این
رو یکی از بنی مروان به طعنه به او می گفت: زهری، پیامبرت،( یعنی امام
سجاد) چه می کند؟!(4)
د- سعید بن مسیب بن حزن از تابعین
بزرگی بود که به دست امیرمؤمنان تربیت شده بود و در خط اهل بیت (ع) جای
داشت و جزو اصحاب برگزیده امام سجاد (ع ) بود آن حضرت درباره وی فرموده
است:
" سعید بن مسیب داناترین مردم به آثار گذشتگان است."(5)
روزی
، مردی به سعید گفت: هیچ کس را از فلانی پرهیزکارتر ندیدم. سعید گفت: آیا
علی بن الحسین( ع ) را دیده ای؟ مرد گفت: نه . سعید گفت: من هیچ کس را از
او پرهیزکار تر ندیدم.(6)
علاوه براینها گروه بسیاری از علمای بزرگ
اسلام نیز بوده اند که درس زهد و تقوا و تفسیر و حکمت و فقه را از محضر
امام سجاد(ع) فرا گرفتند. شیخ مفید در این باره می گوید: فقها از آن حضرت،
دانشهای بسیاری فرا گرفتند و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام را
از آن حضرت یاد گرفته، و حفظ کردند.
ابن شهر آشوب گوید: کمتر کتابی در زهد و موعظه یافت می شود که در آن از قول امام زین العابدین (ع ) روایتی نقل نشده باشد.(7)
پی نوشتها:
-----------------------------------------------------
1- عوالم العلوم، ج18، ص 280.
2- همان، ص 182.
3- همان، ج 18، ص 281.
4- همان، ص 282.
5- بحار الانوار، ج 46، ص 133.
6- فی رحاب ائمة اهل البیت، ج3، ص 196.
7- همان، ص 196.
منبع : aviny.com
سه شنبه 13/3/1393 - 8:8
قرآن
بر آنیم تا در این مجال، قطعاتی کوتاه و بلند از کتاب وحی را با نگاهی گزیده، پیشکش طالبان حق و جوینگان حقیقت کنیم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
آیه 36 سورهی سبأ
قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یشَآءُ وَیقْدِرُ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ
بگو:
همانا پروردگار من برای هر که بخواهد روزی را گشایش میدهد یا تنگ
میگرداند ولی بیشتر مردم نمیدانند. (که این گشایشها و تنگیها بیانگر
میزان علاقه خداوند به آنان نیست.)
* پیامبر باید عقائد انحرافی مردم را اصلاح کند تا گمان نکنند نعمتهای خداوند همیشه نشانه مهر و لطف اوست. «قل انّ ربّی...»
* دادن و گرفتن نعمت، نشانهی مهر یا قهر الهی نیست. (ممکن است از مؤمن بگیرد و به کافر بدهد.) «انّ ربّی یبسط الرزق»
* دادن و گرفتن روزی، از شئون ربوبیت است. «اّن ربّی یبسط»
* مردم عامل رزق را واسطهها، تدبیرها و کار خود میدانند و از خداوند غافلاند «و لکن اکثر الناس لا یعلمون» * در جامعهی دینی نگاه به اقتصاد نیز باید جنبه معنوی و الهی داشته باشد. «قالوا نحن اکثر اموالاً... قل ان ربّی یبسط» سه شنبه 13/3/1393 - 8:5
اهل بیت
در
این گفتار برآنیم تا به چند نمونه از رفتار آن حضرت زندگى اشاره كنیم،
بهاین امید كه درسهاى سودمند زندگى سالم و سازنده را از شیوه زندگى
درخشان آنبزرگمرد فضایل بیاموزیم:
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، امام
سجاد(ع) در عین آن كه زینت عبادت كنندگان، بزرگمرد عبادت، عرفان وسجده
بود، مجاهد بزرگ فىسبیلالله بود، او در عین آن كه كانون علم و اندیشه
ومعرفتبود، تواضع ویژهاى داشت، و در عین آن كه شكوه و جلال و ابهتخاصى
داشت،داراى حلم و بردبارى و سعه صدر مخصوصى بود، و در یك كلمه كانون همه
كمالاتانسانى و ارزشهاى والاى معنوى، و زیبنده این شعر معروف بود كه:
رخ زیبا ید بیضا دم عیسى دارى آن چه خوبان همه دارند تو تنها دارى
در این گفتار برآنیم تا به چند نمونه از رفتار آن حضرت زندگى اشاره كنیم،
بهاین امید كه درسهاى سودمند زندگى سالم و سازنده را از شیوه زندگى
درخشان آنبزرگمرد فضایل بیاموزیم:
زینت پرستش كنندگان الهى
آن حضرت با عنوان زینالعابدین و سجاد خوانده مىشود،چرا كه او قبل از هر
چیز بنده خالص و صالح خدا بود، و سجدههاى طولانى او، هربیننده را به سوى
خدا و پرستش خدا جذب مىكرد.
خداوند در حدیث لوح كه آن نامهاى
از سوى خدا به پیامبر اكرم(ص) است او راچنین معرفى كرده است: «سید العابدین
و زین اولیائى الماضین؛ او آقاى عبادتكنندگان و زینت اولیاى پیشین من
است.» یوسف بن اسباط مىگوید، پدرم گفت:
نیمههاى شب به مسجد
رفتم، جوانى را كه به سجده افتاده بود دیدم كه چنین باخدا راز و نیاز
مىكرد: «سجد وجهى متعفرا فىالتراب لخالقى و حق له؛ صورتم خاكآلود، براى
آفریدگارم سجده كرد، كه خداوند سزاوار سجده است.» به محضرش رفتم،دریافتم
امام سجاد(ع) است، صبر كردم تا هوا روشن شد، به نزد ایشان رفتم و عرضكردم:
«اى فرزند پیامبر! چرا آن همه به خود زحمت مىدهى با این كه خداوند تورا
برترى بخشیده و تو در پیشگاه خدا مقام بسیار ارجمندى دارى؟» او با
شنیدناین سخن منقلب شده و گریه كرد و فرمود: پیامبر(ص) فرمود:
«هنگامى كه روز قیامتبرپا گردد هر چشمى جز چهار چشم گریان است:
1.چشمى كه از خوف خدا بگرید؛
2.چشمى كه در راه (جهاد) براى خدا نابینا شده باشد؛
3.چشمى كه از حرامهاى خدا پوشیده شده باشد؛
4.چشمى كه شب تا صبح در حال سجده بیدار باشد... .»
عبادت امام سجاد(ع) پرستش كاملا آگاهانه و بسیار عمیق بود،او با لذت و
شیفتگى مخصوص، آمیخته با عرفان كامل، خدا را عبادت مىكرد. ارتباطو پیوند
او با خدا به گونهاى بود كه روایتشده:
شبى براى عبادت برخاست،
هنگام وضو، چشمش به ستارگان آسمان افتاد، و هم چنانبه ستارگان مىنگریست ،
و در اندیشه آفریدگار و آفرینش آنها فرو رفت، حیران وبهت زده در حالى كه
دستش در آب بود، به آسمان چشم دوخته بود تا صداى اذان صبحرا شنید.
فاطمه(س) یكى از دختران امیرمومنان على(ع) از جابربن عبدالله انصارى
تقاضاكرد كه نزد امام سجاد(ع) برود، به عنوان دلسوزى از آن حضرت بخواهد كه
جانش رااز آسیب عبادت بسیار حفظ كند، زیرا او بر اثر عبادت بسیار، از
ناحیه بینى و سرزانوها و كف دستها و پیشانى، آسیب سختى دیده بود، جابر نزد
امام سجاد(ع) رفت وآن حضرت را از تحمل آن همه رنج طاقت فرسا در عبادت برحذر
داشت.
امام سجاد(ع) به او فرمود: «اى همنشین رسول خدا(ص)! جدم
رسول خدا(ص) آن قدرعبادت كرد كه پاهایش ورم كرد، شخصى به او عرض كرد: چرا
آنقدر به خود رنجمىدهى؟ فرمود: «افلا اكون عبدا شكور؛ آیا بنده سپاسگزار
خدا نباشم.» جابربه امام سجاد(ع) عرض كرد:
«جان عزیزت در خطر است، كمتر خود را در فشار قرار بده.» امام سجاد(ع) فرمود:
«یا جابر لا ازال على منهاج ابوى موتسیا بهما حتى القاهم؛ اى جابر همواره
راهپدرانم (پیامبر و على) را مىپیمایم، و آنها را الگو قرار مىدهم تا به
آنهابپیوندم.» صحیفه سجادیه، یكى از نمادهاى عرفانى و زاییده اندیشههاى
معرفتشناسى امام سجاد(ع) است كه به عنوان زبور آل محمد(ص) شناخته شده، و
با مطالعهآن، مىتوان به عظمتبىكران پرستش آگاهانه آن بزرگوار واقف شد.
توجه عمیق به بینوایان
امام سجاد(ع) به تامین معاش زندگى افراد بىبضاعت ومستمند، توجه عمیق و
اقدام همه جانبه داشت، علاوه بر اینكه با نظم خاصى از صدخانواده فقیر
مدینه به طور مستمر سرپرستى مىكرد، به بینوایان دیگر نیز توجهداشت، او
نان و آذوقه را در انبان مىكرد و خودش آن را بر دوش مىگرفت و به
صورتناشناس و محرمانه براى آنها مىبرد، نیازمندان هرگاه او را مىدیدند
به همدیگرمىگفتند صاحب الجراب (صاحب انبان) آمد. آن بزرگوار وقتى كه فقیر
را مىدید نهتنها با نظر خشمگین یا تحقیرآمیز به او نگاه نمىكرد، بلكه با
شادمانى مىگفت:
«مرحبا بمن یحمل زادى الى الاخره؛ آفرین به
كسى كه توشه مرا به سوى آخرت حملمىكند.» یكى از شخصیتهاى عصر آن حضرت به
نام زهرى مىگوید: در یك شب سرد وتاریك زمستانى امام سجاد(ع) را دیدم؛ بار
آرد و هیزم بر پشت گرفته بود و عبورمىكرد، پرسیدم: این بار چیست؟
فرمود: قصد سفر دارم، این توشه راه سفر است كه آماده كردهام تا به محله حریزببرم.
غلام خود را به آن حضرت معرفى نمودم و عرض كردم: «شما زحمت نكشید، این
غلام مناست كه آن بار شما را حمل مىكند.» فرمود: نه. عرض كردم: پس اجازه
بدهید خودمآن را حمل كنم، فرمود: «من زحمتى را كه موجب نجات من در سفر
خواهد شد، وپیمودن راه سفر مرا نیكو كند، از خود دور نمىكنم.» پس از چند
روزى او را درمدینه دیدم، پرسیدم شما فرمودید به مسافرت مىروم، پس چرا
مسافرت نكردى؟ فرمود:
اى زهرى، منظورم از مسافرت، آن سفرى كه تو
گمان كردى نبود، بلكه منظورم سفرمرگ بود كه خود را براى آن آماده
مىساختم، آنگاه فرمود:
«انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و
بذل الندى فى الخیر؛ همانا آمادگى براىسفر مرگ، اجتناب از كارهاى حرام، و
بخشش عطایاى نیك به مردم است.» آن حضرت برهمین اساس از بیماران عیادت
مىكرد، و اگر با خبر مىشد كه آنها مقروض هستند،قرض آنها را ادا مىنمود،
چنانكه روایتشده شنید كه «محمدبن اسامه» بیمار وبسترى شده، به عیادتش
رفت، وقتى فهمید او مقروض است و دوست دارد قبل از مرگش،قرضهایش پرداخته
شود، همه قرضهاى او را برعهده گرفت و پرداخت.
پس از آن كه آن
بزرگوار مهربان، به شهادت رسید، هنگامى كه پیكر پاكش را غسلمىدادند،
خراشهایى در پشت مباركش دیدند، بعضى از حاضران از علت آن پرسیدند،یكى از
حاضران پاسخ داد:
«این سیاهىها و خراشها از آثار انبانهاى طعام
است كه آن حضرت آن را به طورمكرر حمل مىكرد و به خانه مستمندان مىبرد، و
نیز از آثار آبكشى آن حضرت از چاهاست كه براى همسایگان، از آن چاه آب
مىكشید، و اینك جاى طناب آبكشى در پشتشباقىمانده است».
خوف از حساب روز قیامت
امام سجاد(ع) در طول زندگى براى انجام مناسك حج و عمرهبسیار به مكه
مىرفت، با این كه فاصله بین مدینه و مكه حدود هشتاد فرسخ است، آنحضرت
براى انجام عبادت بزرگ حج، گاهى این راه را پیاده مىپیمود، و از این
كهبراى انجام عبادت خدا، رنج مىكشید، لذت مىبرد.
آن بزرگوار
بیستبار (و به نقلى 22 بار) سوار بر شترش شده و به مكه مىرفت، وپس از
انجام مراسم عمره یا حج، به مكه باز مىگشت، او در این مدت حتى یك
بارتازیانه بر شترش نزد، هرگاه مىخواستشترش تندتر حركت كند، تازیانهاش
را بربالاى سر شتر به حركت در مىآورد، و مىفرمود: «لولا خوف القصاص
لفعلت؛ اگر ترسقصاص قیامت نبود، با زدن تازیانه بر شتر، آن را به تند حركت
كردن وادارمىكردم.»
با توجه به فاصله بین مكه و مدینه كه حدود
هشتاد فرسخ بود، نتیجهمىگیریم كه بیستبار رفتن و بازگشتن آن حضرت معادل
3200 فرسخ خواهد شد، آنبزرگوار در تمام طول این مدت با این كه تازیانه در
دستش بود، از خوف قصاصقیامت، حتى یك بار تازیانهاش را بر شترش نزد، با
این كه شتر در میان مركبها بهپوست كلفتى معروف است، و تازیانه زدن به آن،
رنجش چندانى براى او نخواهد بود.
در صفحه دیگرى از زندگى امام
سجاد(ع) مىخوانیم: او یكى از غلامان آزاد كردهاشرا سرپرست رسیدگى به
مزرعهاى نمودهبود، روزى براى دیدن آن مزرعه به آن جا رفتمشاهده كرد كه
بر اثر سهلانگارى غلام آسیب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحتشد و
براى تنبیه غلام، یك بار تازیانهاى به او زد. پس از این كار پشیمانشد،
وقتى كه آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را
بهحضورش بیاورد، آن شخص پیام امام را به او ابلاغ كرد، غلام به محضر امام
سجاد(ع) آمد، دید امام خود را برهنه كرده، و تازیانهاش را پیش رویش
انداخته است.
غلام گمان برد كه امام مىخواهد او را مجازات
كند، از این رو به شدت ترسید، ولىناگاه دید امام سجاد (ع) آن تازیانه را
برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مردامروز كارى از من در مورد تو سرزد كه
سابقه نداشت، لغزشى بود كه رخ داد، اینكاین تازیانه را بگیر و همان گونه
كه به تو زدم به من بزن و از من قصاص كن.»
غلام گفت: سوگند به
خدا جز این گمان نداشتم كه مرا مجازات كنى كه سزاوار آنهستم، تا چه رسد به
این كه من از تو قصاص كنم. امام سجاد(ع) فرمود: عزیزم!
تازیانه را بردار و قصاص كن، غلام گفت:
معاذالله! هرگز چنین نكنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشیدم. این گفت و گو
بهطور مكرر بین امام سجاد(ع) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى كه امام(ع)
دید آنغلام از قصاص كردن خوددارى مىكند به او فرمود: «اما اذا ابیت
فالضیعه صدقهعلیك؛ هان آگاه باش اكنون كه از قصاص خوددارى مىكنى آن مزرعه
را به تو انفاقكردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(ع) آن مزرعه را در
اختیار آن غلام گذاشت.
همنشینى با مستضعفان
از شیوههاى زندگى امام سجاد(ع) این كه: بسیار متواضعبود، نه تنها از
همنشینى با تهىدستان و مستضعفان عار نداشت، بلكه مشتاقانه دركنار آنها
مىنشست و همچون دوست صمیمى با آنها هم صحبت مىشد، بعضى این روش رااز آن
حضرت نپسندیدند، و از نشست و برخاست آن حضرت با طبقه پایین دست،
انتقادكردند، امام سجاد(ع) در پاسخ آنها فرمود:
«انى اجالس من انتفع بمجالسته فى دینى؛ من با كسى همنشین مىشوم كه از مجالستاو به نفع دینم بهرهمند گردم.»
یك روز امام سجاد(ع) سوار بر مركب از راهىمىگذشت چشمش به جمعى از
بیماران جذامى كه در كنار هم نشسته بودند و غذامىخوردند افتاد، آنها وقتى
كه امام را دیدند او را دعوت به خوردن غذا كردند.
امام(ع) آن روز را روزه بود، به آنها فرمود:
«اگر روزه نبودم، در كنار سفره شما مىنشستم.» امام سجاد(ع) آن روز به
خانهخود بازگشت، دستور داد غذاى مطبوعى آماده كردند، آنگاه همه آن
جذامیان را بهخانه خود دعوت كرد، آنها به خانه آن حضرت آمدند، امام(ع) در
كنار آنها نشست وبا هم از غذا خوردند.
احترام به نامادرى
امام سجاد(ع) مادرش را به هنگامى كه نوزادى بیش نبود ازدست داد. از این
رو، بانویى پرستارى آن حضرت را بر عهده گرفت و به عنواننامادرى در حفظ آن
حضرت كوشید، امام سجاد(ع) وقتى كه بزرگ شد، با نامادرىاش دریك كاسه غذا
نمىخورد، شخصى از آن حضرت پرسید:
«با اینكه شما مادرت
(نامادریت) را دوست دارى، چرا در یك كاسه با او غذانمىخورى؟» آن حضرت در
پاسخ فرمود: «انى اكره ان تستبق یدى الى ما سبقت الیهعینها فاكون عاقا له؛
من دوست ندارم كه دستم به لقمهاى سبقت گیرد كه چشممادرم به آن سبقت
گرفته است، آن گاه جفاكار نسبتبه مادرم گردم.» به راستىوقتى كه آن حضرت
به نامادرى این گونه احترام مىگذاشت، براى مقام مقدس مادرچقدر ارج و ارزش
قائل بود؟!
خشنودى به رضاى الهى
امام باقر(ع) نقل كرد، پدرمامام سجاد(ع) فرمود: دچار بیمارى سختى شدم، پدرم به من فرمود: چه میل دارى؟
گفتم: میل دارم به گونهاى باشم كه در برابر تدبیر و خواستخدا، خواسته
دیگرىنداشته باشم. پدرم فرمود: «احسنت ضاهیت ابراهیم الخلیل؛ احسن و آفرین
كه بهابراهیم خلیل(ع) شباهتیافتهاى.» در آن هنگام كه دشمنان مىخواستند
او را بهدرون آتش شعلهور بیفكنند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: آیا حاجتى
دارى؟
ابراهیم(ع) گفت: «لا اقترح على ربى، بل حسبى الله و نعم
الوكیل؛ در برابرمقدرات پروردگارم چیز دیگرى درخواست نمىكنم، بلكه خدا مرا
كفایت مىكند، و اوپشتیبان خوبىاست.»
پاسخ شدید به طاغوت عراق
امام سجاد(ع) در تمام مصائب كربلاو اسارت، شركت داشت، و سختترین و
جانكاهترین حوادث را تحمل كرد، او و همراهانشرا به صورت اسیر، در كوفه به
مجلس عبیدالله بن زیاد حاكم عراق كه طاغوتى سنگدلو بىرحم بود وارد
نمودند. عبیدالله پس از گستاخىهاى بسیار بىشرمانه متوجه امامسجاد(ع) شد،
و گفت: «این شخص كیست؟» یكى از حاضران گفت: على بن حسین(ع) است.
عبیدالله گفت: مگر خداوند على پسر حسین(ع) را نكشت؟ امام سجاد(ع) فرمود:
من برادرى به نام علىبن حسین(ع) [علىاكبر] داشتم، مردم او را كشتند.
عبیدالله با خشونت گفت: «بلكه خدا او را كشت.» امام سجاد(ع) فرمود:
«اللهیتوفى الانفس حین موته؛ خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض مىكند.»
عبیداللهگفت: آیا تو جرئت پیدا كردهاى پاسخ مرا مىدهى؟ سپس به ماموران
جلادش گفت:برخیزید و گردنش را بزنید.
حضرت زینب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتارى، خطاب به عبیدالله فرمود:
«اگر بنا است على بن الحسین(ع) را بكشى، مرا نیز با او بكش.» در این
هنگامامام سجاد(ع) به عمهاش زینب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبیدالله
سخن بگویم،سپس به عبیدالله رو كرد و با صلابت و قاطعیت فرمود: «ابالقتل
تهددنى یابن زیاداما علمت ان القتل لنا عاده، و كرامتنا الشهاده؛ اى پسر
زیاد! آیا مرا به كشتنتهدید مىكنى و مىترسانى، آیا نمىدانى كه كشته شدن
عادت ما است، و شهادت مایهكرامت و سرافرازى ما مىباشد؟!»
دخالت در سیاست
ماجراى نهضت كربلا، یك حادثهبزرگ سیاسى بود، امام سجاد(ع) در پیدایش آن و
ابلاغ پیام شهیدان و پىگیرى نتایجنهضت نقش اصلى را داشت، آن حضرت پس از
ماجراى خونین عاشورا، چه هنگام اسارت، وچه هنگام بازگشتبه مدینه، در هر
فرصتى مردم را بر ضد طاغوت عصر، یزیدبنمعاویه مىشوراند، خطبه غرا و
كوبنده او در شام، یزید و حكومتش را رسوا نمود، وماهیت پلید حكومتخودكامه
او را افشا كرد، با این كه در جو خفقان آن عصر ، حتىذكر نام حسین(ع) ممنوع
بود، به دستورآن حضرت در نگین انگشترش چنین نوشتهبودند: «خزى و شقى قاتل
الحسین بن على علیهالسلام؛ رسوا و بدبختشد قاتل حسینپسر على(ع»).
آن حضرت چهل سال، مصائب پدرش امام حسین(ع) را یاد مىكرد ومىگریست، هنگام
غذا خوردن، دست از غذا مىكشید، مىگفتند بفرمایید غذا میل كنید،در پاسخ
مىفرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشان؛حسین(ع)
فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه كشته شد.»
كوتاه سخن آنكه آن
حضرتاكثر بهرهبردارى را از نهضت امام حسین(ع) به عناوین گوناگون بر ضد
طاغوتهاىوقت نمود. پس از بنىامیه، هنگامى كه خلفاى بنىمروان روى كار
آمدند، موضعگیرىامام سجاد(ع) در برابر آنها نیز نوع دیگرى از رودر رویى
شدید در برابرطاغوتیان بود. آن حضرت قیام مختار بر ضد بنىامیه را تایید
كرد و با صراحتفرمود: «لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارن؛ از
مختار بدگویى نكنید،چرا كه او قاتلان ما را كشت، و به خونخواهى از ما قیام
كرد.» آن حضرت قبل ازقیام انقلابى پسرش «زید» كه برضد حكومت هشام بن
عبدالملك (دهمین طاغوت اموى) رخ داد، قیام او را تایید مىكرد و مىفرمود:
«پدرم از پدرش امیرمومنان على(ع) نقل كرد در پشت كوفه مردى قیام كند كه او
را «زید» مىگویند... او و یارانش در قیامتبا شكوهى بسیار باعظمت در كنار
مردم عبور كنند، وفرشتگان به آنها اشاره كرده و مىگویند: اینها جانشینان
صالحان پیشین و دعوتكنندگان به حق هستند، آنگاه رسول خدا(ص) از آنها
استقبال كند و خطاب به زیدمىفرماید: اى فرزندم! شما مسوولیتخود را به
انجام رساندید، اكنون بدون حساب،وارد بهشتشوید.»
راز شهادت امام سجاد (ع)
موضعگیرىهاى قاطع و پر صلابت امامسجاد(ع) در برابر هشامبن عبدالملك
(دهمین خلیفهاموى) و عظمت روز افزون امام(ع) در میان مردم، به ویژه در
میان مردم حجاز موجب شد كه هشام به قتل امام سجاد(ع) كمر بست، برادر او
ولید بن عبدالملك، به دستور او، آن حضرت را مسموم كرده و بهشهادت رساندند.
آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوتهاىاموى و
مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجاتسودى
نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو كرد و فرمود:
هنگامىكه پدرم امام حسین(ع) وفات كرد، ساعتى قبل مرا به سینهاش چسبانید و
فرمود:
«یا بنى ایاك و ظلم من لایجد علیك ناصرا الا الله؛ اى
پسر جانم! بپرهیز از ستمكردن بر كسى كه یاورى براى انتقام تو، جز خدا
ندارد.» نیز به پسرش امامباقر(ع) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت
مىكنم كه پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصیت كرد:
«یا بنى اصبر على الحق و ان كان مر؛ اى پسر جان! در راه حقصبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنجآور باشد.»
به این ترتیب آن امام همام بعد ازنهضت عظیم امام حسین(ع) پس از حدود 35سال
مبارزه به صورتهاى گوناگون، در 75سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ
خود پاى نهضتخونین پدرش را امضاء كرد.
او در فرازى از صحیفه سجادیه كه از گنجینههاى بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مىكند:
«اللهم انى اعتذر الیك من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره؛ خدایا! من از
پیشگاهتو عذرخواهى مىكنم در مورد مظلومى كه در برابر من به او ستم شده، و
من به یارىاو نشتافتهام.»
«خدایا! به من دست و نیرویى ده تا
بتوانم بر كسانى كه به منستم مىكنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در
مقام احتجاج و استدلال برمخالف چیره شوم، و اندیشهاى ده تا نیرنگ فكرى
دشمن را درهم شكنم، و دستستمگران را از تعدى و تجاوز، كوتاه سازم.»
سه شنبه 13/3/1393 - 8:3
اهل بیت
روزى
كه به سبكباران می گویند بگذرید و به سنگینباران می گویند فرود آیید، آیا
با سبكباران خواهم گذشت؟ یا با سنگینباران فرود خواهم آمد؟ واى بر من
هرچه عمرم درازتر مىشود گناهانم بیشتر می گردد و توبه نمی كنم. آیا هنگام
آن نرسیده است كه از روزگارم شرم كنم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،
و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما (1)
خاندان پیغمبر به پیروى از سید و مهتر خود در عبادت پروردگار اهتمامى خاص داشتند.
قرآن به پیغمبر اسلام امر كرد كه پاسى از شب را به
نماز بگذراند تا آنكه خدا او را به مقامى محمود برساند
(2) و او چنان در كار عبادت اهتمام ورزید كه قرآن به
دلداریش آمد. «ما أنزلنا علیك
القرآن لتشقى» (3) پس از او امامان دین سیرت جد
خود را زنده نگاه داشتند و در میان آنان گذشته و از
على بن ابىطالب و على بن الحسین (ع) در كثرت عبادت
امتیازى خاص یافته است، چنانكه از لقبهاى او سید
العابدین، سید الساجدین و ذوالثفنات است. او بیشتر
شبهاى عمر خود را به نماز و طاعت خدا گذرانیده. ابن
شهرآشوب به اسناد خود از طاوس فقیه آرد:
او را دیدم از شامگاه تا سحر طواف و عبادت كرد. چون
اطراف خود را خالى دید به آسمان نگریست و گفت «خدایا
ستارههاى آسمانت فرو رفتند و دیدههاى آفریدگانت
خفتند. درهاى تو به روى خواهندگان باز است! نزد تو
آمدم تا مرا بیامرزى و بر من رحمت كنى! و در عرصات
قیامت روى جدم محمد (ص) را به من بنمایانى!» سپس گریست
و گفت «به عزت و جلالت سوگند، با معصیت خود قصد
نافرمانى ترا نداشتم و درباره تو در تردید و به كیفر
تو جاهل نبودم. و عقوبت تو را نمىخواستم. اما نفس من
مرا گمراه كرد و پردهاى كه بر گناه من كشیدى مرا بر
آن یارى داد. اكنون چه كسى مرا از عذاب تو مىرهاند؟ و
اگر رشته پیوند خود را با من ببرى به رشته چه كسى دست
زنم؟ چه فرداى زشتى در پیش دارم كه باید پیش روى تو
بایستم!»
«روزى كه به سبكباران می
گویند بگذرید و به سنگینباران می گویند فرود آیید،
آیا با سبكباران خواهم گذشت؟ یا با سنگینباران فرود
خواهم آمد؟ واى بر من هرچه عمرم درازتر مىشود گناهانم
بیشتر می گردد و توبه نمی كنم. آیا هنگام آن نرسیده
است كه از روزگارم شرم كنم.» سپس گریست و گفت:
أتحرقنى بالنار یا غایة المنى
فأین رجائى ثم أین محبتى
أتیت
بأعمال قباح ردیئة
و ما فى الورى خلق جنى كجنایتى (4)
پس گریست و گفت: پاك خدایا ترا نافرمانى مىكنند،
چنانكه گویى ترا نمىبینند. و تو بردبارى مىكنى
چنانكه گوئى ترا نافرمانى نكردهاند. با بندگانت چنان
نكوئى می كنى كه گوئى به آنان نیازمندى و تو اى سید من
از آنان بىنیازى.
سپس به مسجد
رفت. من نزد او رفتم سرش را بر زانوى خود نهادم و
چندان گریستم كه اشكم بر گونههایش روان شد. برخاست و
نشست و گفت كیست كه مرا از یاد پروردگار بازمی دارد؟
ـ من طاوس هستم اى فرزند رسول خدا. این جزع و فزع
چیست؟ بر ما است كه چنین زارى كنیم لیكن به جاى عبادت،
جنایت و نافرمانى پیشه مىسازیم. پدرت حسین بن على
است! مادرت فاطمه زهراست! جدت رسول خداست! به من
نگریست و گفت:
ـ طاوس! هیهات
هیهات. از پدر و مادرم مگو! خدا بهشت را براى
فرمانبرداران و نیكوكاران آفریده اگرچه بنده حبشى
باشد. و آتش را براى كسى كه او را نافرمانى كند آفریده
هرچند سید قریشى باشد.
مگر كلام
خدا را نشنیدهاى كه «فإذا نفخ
فى الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» (5) .
به خدا فردا جز عمل صالح، چیزى تو را سود ندارد. (6)
مفید از عبدالله بن محمد قرشى روایت كند:
چون على بن الحسین وضو می گرفت رنگش زرد مىشد. بدو می
گفتند تو را چه می شود؟ می گفت:
ـ می دانید مىخواهم پیش چه كسى برپا بایستم؟ (7)
نافلههایى را كه در روز از او فوت شده بود در شب قضا
می كرد و مىفرمود:
ـ فرزندانم! این نماز بر شما واجب نیست ولى دوست دارم
شما بر كار خیر عادت كنید و آن را ادامه دهید. (8)
زهرى می گفت:در روز قیامت ندا می دهند سید عابدان زمان
خود برخیزد. در آنوقت على بن الحسین خواهد برخاست (9)
.
مردى به سعید بن مسیب گفت: با ورعتر از فلان ندیدم!
ـ على بن الحسین را دیدى؟
ـ نه!
ـ اگر دیده بودى می گفتى با ورعتر از او ندیدم (10)
هرگاه نام او برده مىشد مىگریست و مىگفت زین
العابدین (11) و مىگفت، سید عابدان على بن الحسین است
(12) .
روزى در سجده بود، آتش در خانهاش افتاد. بدو گفتند
یابن رسول الله آتش. آتش! و او همچنان در سجده بود تا
آتش خاموش شد. بدو گفتند:
ـ چه چیز تو را از آتش به خود مشغول كرد؟
ـ آتش آخرت (13)
روزى طفلى از او
در چاه افتاد و او در نماز بود، چون از نماز فارغ شد
گفت:
من متوجه نشدم، چه با پروردگارى بزرگ به مناجات مشغول
بودم. (14)
خادمه او گوید نه شب براى او رختخوابى گستردم و نه در
روز براى او سفرهاى نهادم. (16)
مفید از طاوس آرد كه: شب داخل حجر اسماعیل شدم. على بن
الحسین نیز به حجر آمد و به نماز ایستاد. چون به سجده
رفت با خود گفتم مردى صالح از بهترین اهل بیت است،
بشنوم چه می گوید. و شنیدم كه در سجده مىگفت: بنده تو
در آستانه تو است. مستمند تو در آستانه تو است. گداى
تو در آستانه تو است. خواهنده از تو در آستانه تو است.
(17)
طاوس گوید این دعا را در هیچ
اندوهى نخواندم مگر آنكه برطرف شد. (18)
اصمعى گوید: شبى گرد خانه كعبه مىگشتم. جوانى نیكو
صورت را دیدم كه بر پرده كعبه چسبیده بود و می گفت:
خدایا. دیدهها خفته و ستارهها به فراز آمده است. تو
پادشاه زنده و قیومى!
پادشاهان
درهاى خود را بسته و نگهبانان بر درها گماردهاند و
درهاى تو بروى خواهندگان گشوده است. آمدهام تا بر من
بدیده رحمت بنگرى كه تو أرحم الراحمین هستى! سپس گفت:
یا من یجیب دعا المضطر فى الظلم
یا كاشف الضر و البلوى مع السقم (19)
قد نام وفدك حول البیت قاطبة
و أنت وحدك یا قیوم لم تنم (20)
أدعوك رب دعاء قد أمرت به
فارحم بكائى بحق البیت و الحرم (21)
إن كان عفوك لا یرجوه ذو سرف
فمن یجود على العاصین بالنعم (22)
روزى فرزندش ابوجعفر نزد او رفت. پدر را دید كه از
شبزندهدارى بسیار به رنگ زرد درآمده، و دیدگانش از
گریه فراوان چرك كرده و پیشانى او پینه بسته. بینى وى
از سجده خراشیده و پاهایش از ایستادن بسیار ورم كرده.
چون پدر را بدین حال دید نتوانست گریه خود را نگاه
دارد. پدر بدو نگریست و گفت:
ـ فرزندم آن صحیفهها را كه اعمال على بن ابىطالب در
آن ثبت شده به من بده! اوراق را بدو دادم. لختى بدان
نگریست و با گرفتگى خاطر گفت:
ـ چه كسى توانائى عبادت على بن ابىطالب را دارد (23)
روزى جابر به دیدن او رفت و گفت:
فرزند رسول خدا. نمی دانى خدا بهشت را براى شما و
دوستداران شما و دوزخ را براى دشمنان شما آفریده است؟
این چه رنجى است كه بر خود هموار می كنى؟ و خود را این
چنین به سختى مىافكنى؟ امام پاسخ داد: اى یار رسول
خدا نمی دانى كه پروردگار گناهان رسول خدا را بخشید با
این همه او كوشش خود را در عبادت از دست نداد و چندان
خدا را عبادت كرد كه ساق هاى او ورم آورد . گفتند تو
چنین می كنى و خدا گناهان پیشین و واپسین تو را بخشیده
است[ تو که گناهی نداری چرا این چنین عبادت می کنی؟]
فرمود:
ـ آیا بنده سپاسگزارى
نباشم؟
جابر چون دید نمیتواند با چنین سخنان على بن الحسین را
از رنج عبادت باز دارد گفت:
فرزند پیغمبر خود را هلاك مكن! تو از خاندانى هستى كه
مردم بدانها بلا را از خود دور مىسازند و از خدا رحمت
مىطلبند!
ـ من به راه پدرانم مىروم. (24)
على بن عیسى اربلى از یوسف بن اسباط و او از پدرش
روایت كند كه:
به مسجد كوفه
درآمدم. جوانى با پروردگار خود مناجات می كرد و در
سجده مىگفت كه:
چهره من خاك آلوده آفریدگارم را سجده مىكند، و سزاوار
است كه چنین كند. نزد او رفتم على بن الحسین (ع) بود.
چون سپیده بامداد دمید و نزد او رفتم و گفتم فرزند
رسول خدا ! خودت را عذاب مىدهى و خداوند چنین فضیلتى
به تو بخشیده است؟
گریست و گفت از
اسامة بن زید از رسول خدا روایت كند كه روز رستاخیز
همه دیده ها گریانست مگر چهار دیده: دیدهاى كه از ترس
خدا بگرید. دیدهاى كه در راه خدا كور شود. دیدهاى كه
بدانچه خدا حرام كرده ننگریسته باشد. دیدهاى كه شب را
بیدار و در سجده باشد. خدا بدین دیدگان بر فرشتگان
مباهات مىكند و می گوید:
به بنده
من بنگرید. روح او نزد من و تن او در طاعت من است. از
خوابگاه برخاسته از بیم عذاب من مرا مىخواند و طمع در
رحمت من دارد.
پس اربلى در ذیل
این حدیث نویسد: این روایت چنین ضبط شده، اما به گمان
من على بن الحسین جز همراه پدر خود به عراق نرفت و چون
پس از شهادت پدر به كوفه رسید در بند دشمن بود و
نمىتوانست به مسجد كوفه رود و در آنجا نماز بخواند.
(25)
در كتابهاى دعا از جمله در
فرحة الغرى تألیف سید بن طاوس، و مصباح المتهجد شیخ
طوسى، دعا و زیارتنامههائى از طریق ابوحمزه ثمالى از
امام سجاد روایت شده است. مشهورترین این دعاها، دعاى
معروف به ابوحمزه است كه خواندن آن در سحرهاى ماه
رمضان استحباب دارد . ابوحمزه ثمالى از تابعین و از
زاهدان مقیم كوفه بوده است، لیكن چنانكه مؤلف كشف
الغمة نوشته است (26) گمان نمیرود امام على بن الحسین
پس از سال شصت و یكم هجرى به كوفه آمده و در آن شهر
اقامت كرده باشد.
در روضه كافى
حدیثى از طریق ابوحمزه نقل شده است كه: نخست آشنائى من
با على بن الحسین این بود، كه دیدم مردى از باب الفیل
(یكى از درهاى مسجد كوفه) درآمد چهار ركعت نماز خواند.
من به دنبال او تا بئر الركوه «نزد خانه صالح بن على»
رفتم در آنجا شترى زانو بسته با غلامى سیاه بود.
پرسیدم:
ـ این كیست؟
ـ على بن الحسین است!
نزدیك او شدم. سلام كردم. پرسیدم:
ـ براى چه به شهرى آمدهاى كه پدر و جدت در آنجا كشته
شده است؟
ـ پدرم را زیارت كردم و در این مسجد نماز خواندم و
اكنون عازم مدینه هستم (27) .
ظاهرا این حدیث همانست كه در مفاتیح الجنان در سند
زیارت مطلقه امیرالمؤمنین على علیه السلام از فرحة
الغرى با تفصیل بیشترى نقل شده است.
و باز در فرحة الغرى اول باب چهاردهم روایتى از طریق
جابر جعفى از امام محمد باقر (ع) آمده است كه:
پدرم على بن الحسین براى زیارت قبر امیرالمؤمنین به
«مجاز» در ناحیه كوفه رفت. و در آنجا ایستاد و گریست و
گفت: السلام علیك یا أمین الله فى ارضه و در دنباله
این روایت سید از مزار ابن قره نقل كند كه: امام باقر
گفت پدرم على بن الحسین پس از شهادت پدرش در بادیه
خیمهاى موئین برافراشت و از آنجا براى زیارت پدر و جد
خود به عراق میرفت و كسى نمیدانست. و من در یكى از
سفرها با او بودم (28) و این روایت سند زیارت امین
الله (از زیارتهاى معروف) است.
اگر در انتساب روضه به كلینى تردیدى نكنیم و اگر
روایتهاى سید را از جهت سند درست بدانیم باید آمدن
امام على بن الحسین (ع) بكوفه را بین سالهاى 67 ـ 74
فرض كنیم كه سالهاى حكومت حارث بن ربیعه، بشر بن مروان
و عبدالله بن خالد بر این شهر و دوره بىثباتى
حكومتهاى عراق و عدم تسلط كامل دمشق بر ایالتها بوده
است زیرا:
1 ـ امام على بن الحسین
پس از بازگشت از شام تا پایان زمامدارى یزید در مدینه
بسر برده است و در واقعه حره حاضر بود و خاندانهایى
را از مردم شهر پناه داد.
2 ـ پس
از مرگ یزید كوفه دستخوش آشوب و انقلاب گردید (64 ـ
67) و در این مدت هم امام على بن الحسین در مدینه به
سر برده است زیرا مختار پس از تسلط بر كوفه بدو نامه
نوشت و از وى خواست رخصت دهد تا دعوت به نام او آغاز
گردد.
3 ـ در دوره حكومت بیست
ساله حجاج بر كوفه (75 ـ 95 ه.ق) ظاهراً امام على بن
الحسین بدین شهر نیامده. چه از یكسو دشمنى حجاج با او
و خاندان او آشكار است و از سوى دیگر با مراقبتهاى
دقیق وى بر شهر و سیاست انتظامى كه پیش گرفت (29) ممكن
نبود على بن الحسین به كوفه درآید و آمدن او از دیده
جاسوسان حجاج پنهان ماند. و اگر او را می دیدند مسلماً
نزد حجاج میبردند.
احتمال آمدن آن
حضرت به كوفه تنها در فاصله سال هاى 67 ـ 74 میسر است
اما فرض بهتر و دقیقتر اینست كه بگوئیم ابوحمزه در
سفرهاى مكرر خود به مدینه شرف ملاقات امام را یافته و
دعاها و روایتها را در آنجا از او آموخته است. (و
العلم عند الله) .
پىنوشتها:
1. آنان كه براى خشنودى خدا شب
را به ایستادن و یا سجده كردن به پایان مىبرند.
(الفرقان : 64)
2. و من اللیل
فتهجد به نافلة لك عسى ان یبعثك ربك مقاما محمودا
(الاسراء: 17)
3. طه: 2
4. اى نهایت آرزوى من آیا مرا بآتش مىسوزانى؟ پس امید
من چه؟ و محبت من كحاست؟ چه كارهاى زشت و ناپسندى
كردم. هیچكس از آفریدگان جنایتى چون من نكرده است.
5.گاهى كه در صور دمیده شود، میان آنان پیوندى نباشد و
یكدیگر را نپرسند (مؤمنون: 101) .
6. مناقب ج 4، ص .151 بحار ص 81 ـ 82
7. ارشاد ج 2 ص 143 و نگاه كنید به عقد الفرید ج 3 ص
103 و صفة الصفوه ج 2 ص 52 و حلیة الاولیاء ج 3 ص 133
و مناقب ج 4 ص 150 و نگاه كنید به خصال ص 616 و علل
الشرایع ص 232 و الصواعق المحرقه ص 200 و بحار ص .79
8. كشف الغمه ج 2، ص 85 و صفة الصفوة ج 2 ص .53
9. كشف الغمه ج 2 ص 106
10. كشف
الغمه ج 2 ص 80 و صفة الصفوة ج 2 ص .56 حلیة الاولیاء
ج 3 ص 141
11. كشف الغمه ج 2 ص
.76
12. ارشاد ج 2 ص .145
13. كشف الغمه ج 2 ص .74 صفة الصفوة ج 2 ص .52 مناقب ج
4 ص 150
14. كشف الغمه ج 2 ص 107
16. علل الشرائع ص .232 بحار 67
17. عبیدك بفنائك. مسكینك بفنائك.فقیرك بفنائك. سائلك
بفنائك.
18. ارشاد ج 2 ص .144 كف
الغمه ج 2 ص .80 صفة الصفوة ج 2 ص 56 مناقب ج 4 ص .148
اعلام الورى ص 261
19. اى كه
مىپذیرى درماندگان را كه در تاریكى دعا می كنند
اى زداینده سختى و بیمارى و گزند
20. مهمانان تو همگى گرد در خانه تو خوابیدهاند
و تو نمىخوابى اى یكتاى بىمانند
21. ترا مىخوانم چنانكه فرمودهاى اى پروردگار
به حق خانه و حرم برگریه من رحمت آر
22. اگر امید غرقه در گناه، از بخشش تو برخیزد
چه كسی بر گناهكاران باران رحمت ریزد؟ (مناقب ج 4 ص
150)
23. ارشاد ج2 ص 143
24. امالى شیخ طوسى ج 2 ص 250
25.
كشف الغمه ج 2 ص 99 ـ .100 بحار ج 46 ص 100
26. ج 2 ص 100
27. روضه كافى. ص
255 تذكر دانشمند معظم جناب آقاى حاج شیخ محمد تقى
شوشترى دامت بركاته
28. از نامه
حضرت آقاى شوشترى
29. نگاه كنید
به تاریخ تحلیلى اسلام ص 182 به بعد.
سه شنبه 13/3/1393 - 8:2
عقاید و احکام
امام
سجاد(ع) در سراسر صحیفه سجادیه، هدف نهایی تربیت را خدای متعال، معرفی می
کند و در تمام دعاها، مخاطب را با زبان دعا و مناجات به آن حقیقت یکتا
راهنمایی می کند.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، هدف
در تعلیم و تربیت به معنای وضع نهایی و مطلوبی است که به طور آگاهانه،
سودمند تشخیص داده شده است و برای تحقق آن، فعالیت های مناسب تربیتی انجام
می گیرد. اهداف تربیتی صحیفه سجادیه، با ملاک و معیار قراردادن خود انسان
به اهداف غایی و واسطه ای و اهداف واسطه ای را به سه دسته کلی دیگر و هر یک
از آن دسته ها به تقسیمات جزیی تر، تقسیم می شود. آنگاه با استفاده از
فرازهای صحیفه سجادیه به بررسی و تحقیق در مورد هر یک از اهداف تربیتی فوق
می پردازیم.
هدف نهایی
امام
سجاد(ع) در سراسر صحیفه سجادیه، هدف نهایی تربیت را خدای متعال، معرفی می
کند و در تمام دعاها، مخاطب را با زبان دعا و مناجات به آن حقیقت یکتا
راهنمایی می کند. امام(ع) با محور قراردادن خدا در دعاهای مختلف، به ما می
فهماند که محور زندگی انسان در تمام شؤون آن، باید خدا باشد و منظور از این
محور و هدف بودن خدا، همانا حضور خداوند در متن زندگی است. اساسا نقش هدف
نهایی در مسیر زندگی، چیزی جز استمرار حضور و احساس آن نیست. همچنین
حضرت(ع) راه های ارتباط انسان با خدا را قرب،عبادت، حیات و... بیان نموده
است.
در این میان، یک سری اهداف واسطه ای نیز وجود دارد که حلقه های
میانگین برای دستیازی به هدف نهایی است که مطلوبیت و ارزش خود را از هدف
نهایی کسب می نماید و در طول آن قرار دارد. اهداف واسطه ای به سه دسته کلی
خلاصه می شوند:
الف. اهداف تربیتی صحیفه در خصوص ارتباط انسان با خدا
پیوند
انسان با خدا در صحیفه سجادیه از معرفت و شناخت خدا آغاز می شود و با
گرایش های عملی در قالب عبادت، توکل و شکرگزاری گسترش می یابد. محورهای کلی
اهداف تربیتی در رابطه با خداوند در معرفت خدا، ایمان به او، تقوای الهی،
عبودیت و شکرگزاری خلاصه می شود. در این مقاله، به مهم ترین هدف، که محور
تمام اهداف تربیتی در رابطه با خداوند است، اشاره می کنیم.
معرفت خدا
یکی
از اهداف واسطه ای تربیت در صحیفه سجادیه" معرفت خدا" است. این هدف، کلید
رسیدن به هدف نهائی است. شناخت هر چه بیش تر خدا، نقش مهمی در قرب به او
دارد. بدون شناخت خداوند تقرب به او امکان پذیر نیست.(1) تخلق به اخلاق
الهی، کسب ایمان و تقوی، توکل به او و غیره همه در گرو شناخت هر چه کامل تر
اوست. شناخت سطحی، تمسک و ارتباط ضعیف را اقتضا می کند و برعکس، هر چه
شناخت وسیع تر و عمیق تر گردد، زمینه ارتباط مستحکم تر می شود.
از
این رو، یکی از مهم ترین اهداف تربیتی حضرت امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه
تقویت هر چه بیش تر شناخت خداوند است. بدین منظور امام(ع) در دعاهای بسیاری
به مسأله " خداشناسی" پرداخته است و با اشاره به موضوعاتی چون توحید و
مراتب آن، ذات خدا و صفات خدا همچون خالق، قادر، غلام، رحیم، غنی، قوی،
منعم، عزیز، حکیم و... به تقویت و تعمیق شناخت ما کمک می کند. حضرت امام
سجاد(ع) در نخستین دعا، ضمن حمد و سپاس خداوند به شناساندن خدا می پردازد و
می فرماید:
"خدایی که دیده های بینندگان از دیدنش ناتوانند و
اندیشه های وصف کنندگان از عهده وصفش برنیایند. به قدرت و توانایی خود
آفریدگان را آفرید، و آنان را به اراده و خواست خویش به وجود آورد بی این
که از روی مثال و نمونه ای باشد."(2)
در این دعا امام(ع) با اشاره
به ذات خداوند و این که قابل رؤیت نیست و همچنین با اشاره به صفت خالقیت
خداوند، ما را به معرفت و شناخت خداوند هدایت می کند.
همچنین در
فرازهای نخستین دعای عرفه(3) امام(ع) به" خداشناسی" می پردازد و بدین وسیله
بر شناخت و معرفت ما می افزاید. امام(ع) در فرازهایی از دعای عرفه می
فرماید:
"تویی آن که در آفریدنت شریکی یاریت نکرده و در کارت(آفریدن
هرچیز) وزیر و معاونی تو را یاری ننموده، و بیننده و مانندی برای تو نبوده
است."(4)
البته، ناگفته نماند که شناخت خدا، عنایتی است از سوی خدا
به بندگان تا بتوانند ولی نعمت خود را بشناسند و وظایف خود را از قبیل
شکرگزاری و ایمان به او، ایفا کنند. امام سجاد(ع) در این زمینه در نخستین
دعا می فرماید:
"سپاس خدایی را که خویشتن را (علم، قدرت و حکمتش را)
به ما شناساند و شکر و سپاس خود را به ما الهام نمود و درهای علم به
ربوبیت و پروردگاریش را بر ما گشود. و بر اخلاص در توحید و یگانگیش
راهنمایی مان فرمود."(5)
بنابراین، با توجه به این فرازها و دعاهای
فراوان دیگر که در صحیفه سجادیه آمده است و تأکیدی که امام(ع) در این زمینه
دارند، روشن می شود که یکی از اهداف تربیتی صحیفه سجادیه هدایت پیروان به
شناخت خدا و تصحیح نظام اعتقادی آنها است.
ب: اهداف تربیت صحیفه در خصوص ارتباط انسان با خود
هدف
واسطه ای دیگر از سلسله اهداف تربیتی صحیفه سجادیه، در محدوده ارتباط
انسان با خود مطرح می گردد. انسان همان طور که با خدای خود ارتباط برقرار
می کند و از مراحل تربیتی حاکم بر این ارتباط، اهدافی خاص برداشت می شود،
همچنین دارای کنشها و واکنش هایی با خود است که بر مراحل تربیتی آن نیز
اهداف خاصی حاکم است.
اهدافی که در این باب در صحیفه سجادیه مورد
بررسی و تحقیق قرار گرفت، اهداف گرایشی است که از دو بعد گرایش های مختص
انسان از قبیل: خداجویی و فضیلت خواهی و گرایش های مشترک بین انسان و حیوان
از قبیل: خوردن و آشامیدن و غرایز جنسی، تشکیل شده است.
در اینجا به یکی از اهداف گرایشی برای نمونه اشاره می شود.
پرورش حس خداجویی
یکی
از اهداف گرایشی تربیت در صحیفه سجادیه " پرورش حس خداجویِی" است. گرایش
به خدا به عنوان خالق انسان و رفع کننده نیازها و مشکلات او در همه وجود
دارد. این گرایش در فطرت همه وجود دارد و تغییر و تبدیل نیز در آن ممکن
نیست.(6) امام سجاد(ع) در دعایی با اشاره به فطرت خداجوی انسان می گوید:
"
به قدرت و توانایی خود آفریدگان را آفرید، و آنان را به اراده و خواست
خویش به وجود آورد بی این که از روی مثال و نمونه ای باشد، سپس آنان را در
راه اراده و خواست خویشتن روان گردانید، و در راه محبت و دوستی به خود
برانگیخت."(7)
برای پرورش این گرایش ابتدا باید به تقویت آن و برطرف
کردن موانعی همچون گرایشهای پست غرایز حیوانی و اشتغالات روزمره، که انسان
را از شناخت خدای متعال باز می دارد، بپردازیم. حضرت امام سجاد(ع) درباره
این دسته از موانع عرض می کند:
" بار خدایا من داخل در صبح و داخل
در شب می شوم در حالی که ، عمل و کردارم را اندک می بینم، کردارم مرا هلاک
ساخته و هوای نفس و خواهشم تباهم گردانیده و شهوات و پذیرفتن خواهش های
نفسم مرا بی بهره نموده است."(8)
همان طور که ملاحظه می شود،
امام(ع) در این فرازها، هوای نفس و شهوات و رفتارهایی که از این دو ناشی می
شود را به عنوان عوامل اصلی بازدارنده انسان از فطرت خداجویش و مسیر هدایت
و سعادت، معرفی می کند.
در مرحله بعد، باید گرایش فوق، هدایت و
راهنمایی شود تا به پرستش معبودهای دیگری از قبیل بت، ماه، ستاره و حتی
دلبستگی مفرط به مقام، ثروت و غیره منجر نشود. به همین دلیل خدای متعال
فطرت خداجویی در نهاد انسان قرار داده است تا انسان خودش را به یک حقیقتی
وابسته و پیوسته بداند و خود را به آن حقیقت نزدیک و او را تسبیح و تقدیس
کند.(9) همچنین عامل ضعف و ناتوانی ذاتی انسان در اداره امورش، مهم ترین
عامل در راهیابی انسان به خالق خود است.
این ضعف و فقر ذاتی، گویی
در عمق جان انسان، احساس نیاز به موجود بی نیاز را به وجود آورده است. این
احساس باطنی که غالباً ناخودآگاه و پنهان است، گرایش و میل و کشش به سوی
غنی بالذات را پدید می آورد. بنابراین، با تقویت این احساس و تشدید آن، میل
و گرایش مذکور نیز نیرومندتر و اثر آن در زندگی بیش تر خواهد شد. از این
رو، امام سجاد(ع) در دعاهای بسیاری با تأکید فراوان بر فقر و نیازمندی
انسان به خدا، تأکید می نماید:
"بارخدایا، من نیازمندترین نیازمندان به توام."(10)
"و بر فقر و نیازمندیم به درگاهت بیافزا."(11)
انحراف
انسان، از اشتباه او در یافتن مصداق بی نیاز نشأت می گیرد. وقتی او در
تشخیص بی نیاز مطلق از نیازمند دچار اشتباه گردید، آنچه را که مانند خود
فقیر و نیازمند است به جای مبدا اصلی انتخاب کرده و به سوی آن میل می کند.
امام سجاد(ع) می فرماید: "و خوارترین آنها نزد تو کسی است که تو او را روزی
می دهی و او جز تو را می پرستد."(12)
بنابراین، پرورش خداجویی به
عنوان یک هدف واسطه ای، احیا و تقویت این تمایل و هدایت آن به سوی متعلق
واقعی آن یعنی خداوند است، به نحوی که نه تنها در شرایط دشوار بلکه در
شرایط عادی نیز با قوت بروز پیدا کند و این در صورتی میسر می شود که انسان
دایماً نقصان و فقر وجودی خود و غنا و بی نیازی خداوند را متذکر شود و در
تشخیص مصداق بی نیاز مطلق به بیراهه کشانده نشود.
ج. اهداف تربیتی صحیفه در خصوص ارتباط انسان با دیگران
فعالیت
های انسان علاوه بر رفتارهای فردی، شامل سلسله ارتباطات او با دیگر انسان
ها نیز می شود که با توجه به تنوع ارتباطات، دیدگاه های خاص تربیتی را می
طلبد. این امر گاهی رنگ اجتماعی پیدا می کند و گاهی از دیدگاه سیاسی مورد
بررسی قرار می گیرد و گاهی هم با رویکرد اقتصادی به آن نظر می شود.
با
مطالعه دعاهای صحیفه سجادیه، که در زمینه ارتباط انسان با دیگران است، می
یابیم که نظام تربیتی آن درصدد هدفمند کردن رفتارهای انسان در حیطه های
مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. در این بخش به ذکر نمونه ای از اهداف
تربیتی فوق بسنده می کنیم:
یکی از اهداف تربیتی صحیفه در خصوص
ارتباطات اجتماعی، نحوه ارتباط انسان با والدین است. از مهم ترین اهداف
امام سجاد(ع) این است که هر چه بیشتر فرزندان را نسبت به وظایفشان از قبیل
اطاعت، احترام، گذشت از والدین و احسان در حق ایشان، آشنا سازد و آنان را
نسبت به آن وظایف تشویق نمایند.
امام سجاد(ع) برای این منظور در
دعای بیست و چهارم که دعا برای والدین است، به مقام و شخصیت والای پدر و
مادر و وظایف فرزندان در قبال آنان اشاره نموده، می فرمایند:"بارخدایا!
صدایم را در برابر ایشان آهسته و سخنم را خوشایند و خویم را نرم نما، و دلم
را بر آنها مهربان کن، و مرا به ایشان سازگار و بر آنان رحیم گردان."(13)
یکی
دیگر از اهداف تربیتی صحیفه سجادیه در خصوص ارتباط با والدین، " حق شناسی و
سپاسگزاری" از زحمات و تلاش آنان برای پرورش و رشد فرزندان است. همان طور
که کفران نعمت و اجتناب از توجه به حق منعم، عقوبت ابدی را به دنبال دارد،
روی گردانی از والدین و کوتاهی در حق آنان موجب دوری از مسیر قرب الهی می
گردد. یکی از تعالیم تربیتی صحیفه که از بارزترین مصادیق حق شناسی درباره
والدین است، طلب خیر و برکت برای آنها در قالب دعاست، حضرت امام سجاد علیه
السلام می فرماید:
"بارخدایا! آنان را به پرورش من جزا ده و در گرامی داشتنم پاداش ده، آنچه در کودکی از من محافظت نموده اند برای آنها نگاه دار."(14)
همچنین
امام علیه السلام در فرازهای دهم و یازدهم دعا نیز زحمات و تلاش هایی که
والدین در پرورش و تربیت فرزندان متحمل شده اند، اشاره می کند، سپس در
حقشان طلب پاداش و غفران می کند و می فرماید:
" پدر و مادر مرا به بهترین چیزی (پاداش) که اختصاص داده ای به آن پدران و مادران بندگان با ایمانت،امتیاز ده.(15)
"
مرا به وسیله دعا برای ایشان و ایشان را به سبب مهربانی شان به من بیامرز.
آمرزش پابرجا، و به شفاعت و میانجیگری من برای ایشان از آنها راضی و
خوشنود شو، خوشنودی یکسره و آنها را با گرامی داشتن به جاهای آسایش
برسان."(16)
پی نوشت ها:
1. عبدالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، ج اول، نشر اسراء، 1377، ص341.
2. دعای 1/ بند 2 و 3.
3. دعای عرفه از نخستین بند تا بند سی ام.
4. دعای 47/ بند14.
5. دعای 1/ بند10.
6.
این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش
الهی نیست، این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمی دانند.(روم/30)
7. دعای1/ بند3 و4.
8. دعای 52/ بند7.
9. محمود رجبی، انسان شناسی، چاپ سوم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1378، ص71.
10. دعای10/ بند3.
11. دعای 47/ بند118.
12. دعای 52/ بند2.
13. دعای 24/ بند6.
14. دعای 24/ بند 7.
15. دعای 24/ بند 12.
16. دعای 24/ بند14.
سه شنبه 13/3/1393 - 8:1
خواص خوراکی ها
یکی
از حبوبات پُرخاصیت عدس می باشد، چرا که دارای ویتامین های «آ»، «ب» و «ث»
بوده و دارای حجم قابل توجهی کلسیم، فسفر و آهن است، اما جالب است بدانید
ائمه اطهار (ع) نیز فراوان بر مصرف این ماده غذایی تاکید و خواص منحصر به
فردی را در رابطه با آن بیان داشته اند.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، در
این باره از امام صادق (ع) روایت شده است که ایشان فرموده اند: مصرف عدس،
عطش را قطع و معده را تقویت می نماید و درمان هفتاد بیماری در آن است چرا
که معده را آرام می سازد و هر زمانی که یکی از اطرافیان حضرت دچار هیجان (و
فشار) خون می شد، به او می فرمودند: عدس بخورید، چرا که پایین آورنده فشار
خون است و حرارت زیاد بدن را کم می نماید.
همچنین پیامبر (ص) بیان
داشته اند: شما را سفارش به خوردن عدس می نمایم، به خاطر آن که دل را نرم و
لطیف و اشک را زیاد می نماید و هفتاد پیامبر آن را مقدس و محترم شمرده
اند، و در جایی دیگر آمده است، مردی به پیامبر (ص) از سنگدلی و قساوت قلب
(و کمی اشک چشم) شکایت کرد و حضرت در جواب فرمودند: عدس بخور که قلب را نرم
و اشک چشم را زیاد می نماید و در همین راستا از امیرالمومنین علی (ع)
روایت شده است که: اَکلُ العَدَسِ یُرِقُّ القَلبَ وَ یُکثِرُ الدَّمعَةَ؛
خوردن عدس دل را نازک و اشک را جاری می سازد.
البته باید توجه داشت
که عدس جریان خون را کم و خاصیت ارتجاعی دیواره ی مویرگ ها را نیز کم می
کند و از این جهت افرادی که یبوست یا نفخ شکم یا نارسایی عروق قلبی دارند؛
بهتر است از مصرف زیاد آن اجتناب نمایند.
منابع:
1- حرعاملی. وسائل الشیعه، ج 25: 21، 26.
2- علامه مجلسی. ج 63: 259.
3- شیخ صدوق. عیون اخبارالرضا (ع)، ج2: 41.
4- شازده احمدی. نهج الطبابه: 194.
5- پورقاسم میانجی. خوراک های حلال و حرام: 106- 109.
سه شنبه 13/3/1393 - 7:59