محبت و عاطفه
در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
توی چمدان ماه خورشیدی هست . پنج شنبه 28/3/1388 - 14:10
محبت و عاطفه
سیب سرخی را به من بخشید و رفت، عاقبت بر عشق من خندید و رفت، اشك در چشمان سردم حلقه زد، بی مروت، گریه ام را دید و رفت.
پنج شنبه 28/3/1388 - 14:7
آموزش و تحقيقات
لاگرانژ
ژوزف لویی لاگرانژ در 25 ژانویه سال 1736 در تورینو ایتالیا متولد شد او که از بزرگترین ریاضی دانان تمام ادوار تاریخ می باشد هنگام تولد بیش از حد ضعیف و ناتوان بود و از 11 فرزند خانواده فقط او زنده مانده بود. زندگی لاگرانژ را می توان به سه دوره تقسیم کرد: نخستین دوره شامل سالهایی می شود که در موطنش تورینو سپری شد(1736 – 1766) دوره دوم دوره ای بود که وی بین سالهای 1766 و 1787 در فرهنگستان برلین کار می کرد دوره سوم از 1787 تا 1813 که عمر وی به پایان رسید در پاریس گذشت. دوره اول و دوم از نظر فعالیتهای علمی پر ثمرترین دوره ها بودند که با کشف حساب تغییرات در 1754 آغاز گردید و با کاربرد آن در مکانیک در 1756 ادامه یافت در این نخستین دوره وی در باره مکانیک آسمانی نیز کار کرد دوره اقامت در برلین هم از نظر مکانیک و هم از لحاظ حساب دیفرانسیل وانتگرال سازنده بود با این حال در آن دوره لاگرانژ در درجه اول در زمینه حل عددی و جبری معادلات و حتی فراتر از آن در نظریه اعداد، چهره ای برجسته و ممتاز شده بود. سالهای اقامتش در پاریس را صرف نوشته های آموزشی و تهیه رساله های بزرگی نمود که استنباطهای ریاضی وی را خلاصه می کردند این رساله هادر هنگامی که عصر ریاضیات قرن 18 در شرف پایان بود مقدمات عصر ریاضیات قرن 19 را فراهم کردند و از برخی جهات آن دوره را گشودند. پدر لاگرانژ وی را نامزد آموختن حقوق نمود اما لاگرانژ به محض آنکه تحصیل فیزیک را زیر نظر بکاریا و تحصیل هندسه را زیر نظر فیلیپو آنتونیو رولی آغاز کرد به سرعت متوجه تواناییهای خود شد و بنابراین خویشتن را وقف علوم دقیق تر کرد. در 1757 چند دانشمند جوان تورینویی که لاگرانژ وکنت سالوتسو و جووانی چنییای فیزیکدان در میان آنها بودند انجمنی علمی بنیاد نهادند که منشاء فرهنگستان سلطنتی علوم تورینو گردید یکی از اهداف اصلی آن انجمن انتشار جنگ بود به زبان فرانسوی و لاتینی به نام (جنگ تورینو) که لاگرانژ خدمتی بنیادی به آن کرد سه جلد اول آن تقریباٌ حاوی تمامی آثاری بود که وی هنگام اقامت در تورینو به چاپ رسانده بود. فعالیت لاگرانژ در مکانیک آسمانی غالباٌ بر محور مسابقه هایی دور می زند که از طرف انجمنهای مختلف علمی پیشنهاد شده بودند اما به این گونه مسابقه ها منحصر نبود. در تورینو غالباٌ کارش جهت گیری مستقل داشت و در 1782 به دالامبر و لاپلاس نوشت که در باره تغییرات قرنی نقطه های نهایی اوج و خروج از مرکز تمام سیارات کار می کند. این پژوهش لاگرانژ به اتنشار کتاب انجامید با عنوان نظریه تغییرات قرنی عناصر سیارات و مقاله ای با عنوان در باره تغییرات قرنی حرکات متوسط سیارات که در سال 1785 منتشر شد. لاگرانژ در برلین و در سال 1768 مقاله حل مسئله ای از حساب را برای جنگ تورینو فرستاد تا در جلد چهارم درج شود در آن نوشته لاگرانژ به نوشته قبلی خود اشاره داشت و از طریق کاربرد ظریف و استادانه الگوریتم کسرهای پیوسته ثابت کرد که معادله فرما (ریاضی دان معروف) را در صورتی می توان در تمام حالات حل کرد که اعداد درست مثبت باشند، این است نخستین راه حل شناخته شده این مسئله مشهور. آخرین بخش این نوشته در مقاله ای با عنوان روش جدید برای حل مسائل نامحدود دراعداد درست بسط یافت که در نشریه یاداشتهای برلین برای سال 1768 عرضه شد ولی تا فوریه آن سال کامل نگردید و در سال 1770 منتشر شد.از بزرگترین شاهکارههای علمی لاگرانژ رساله مکانیک تحلیلی را می توان نام برد که در سال 1788 انتشار یافت او در آن اثر پیشنهاد کرد که بهتر است نظریه مکانیک و فنون حل کردن مسائل آن رشته به فرمولهایی کلی تحویل شوند، فرمولهایی که هر گاه پیدا شوند همه معادله های لازم برای حل هر مسئله را بوجود خواهند آورد. باری، لاگرانژ تصمیم گرفت که چاپ دومی از آن اثر منتشر کند که حاوی برخی پیشرفتها باشد او قبلاٌ در یادداشتهای انستیتو چند مقاله منتشر کرده بود که آخرین و درخشانترین خدمت وی را در راه پیشبرد مکانیک آسمانی نشان می دادند او قسمتی از آن نظریه را در جلد اول رساله تجدید نظر شده گنجانید. لاگرانژ مردی محجوب ومتواضع بود او بسیار ساده و راحت هنگامی که از یک مطلب علمی اطلاع نداشت میگفت نمی دانم. پنج شنبه 28/3/1388 - 14:4
دعا و زیارت
دعایی که پیامبر به مولا علی(ع) برای حفظ کردن مطالب آموختند:
سُبحانَ مَن لایَعتَدی عَلی اَهلِ مَملِکَته سُبحانَ مَن لایأخُذُ اَهلِ اَلاَرضِ بِاَلوانِ العَذابِ سُبحانَ رَءّوفُ الرَّحیم اَللّهُمَ اَجعَل لی فی قَلبی نوراً وَ بَصَراً وَ فَهماً وَ عِلماً اِنَّکَ عَلی کُلِّ شیءٍ قَدیر.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:58
آموزش و تحقيقات
ردی اولین کسی بود که نظریه خلقالساعه (ایجاد خود به خود) را رد کرد. بعدها پاستور با آزمایشهای خود نظر ردی را تایید کرد! قرن ها تصور میشد که حیات خود به خود از ماده مرده مثل گوشت در حال فساد به وجود مییاد. پاستور در عوض عقیده داشت که آ نچه که ما می بینیم در واقع آثار ناشی از میکروب های غیرقابل دیدن یا به اصطلاح ژرم در هواست. او برای اثبات نظر خودش لولههای آزمایش را پر از شیره گوشت پخته و جوشیده شده کرد که هریک تنها از طریق لوله ای به شکل S با هوای بیرون رابطه داشت. برطبق نظریه "پیدایش خود به خودی حیات" این اتفاق باید پس از مدت کوتاهی به شکلی معجزه آسا رخ دهد. ولی پس از ماهها انتظار چنین اتفاقی رخ نداد. این نتیجه برای پاستور کاملاً قابل انتظار بود. جوشاندن موجب کشته شدن همهی باکتریهای موجود در شیره گوشت شد و ژرمهای جدید نیز به دلیل دهانه های لوله ای S مانند نتوانستند خود را به آنجا برسانند. طرفداران پیدایش خود به خودی حیات کوشیدند با این ادعا که جوشاندن به هر صورت و به هر نحوی «نیروی حیاتی» اسرارآمیز را از بین برده، موضوع را منحرف کنند. پاستور برای پاسخ به آنها بعضی از دهانههای شیشه ای S شکل را شکست و منتظر ماند. بر طبق نظریه پیدایش خود به خودی حیات هیچ اتفاقی نباید میافتاد چون نیروی حیات مرده بود. ولی شیره گوشت به تدریج کدر شد چون مانعی بر سر راه میکروب ها برای رسیدن به محتویات درون لوله های آزمایش نبود. پاستور ثابت کرد که نیروی حیات در واقع افسانهای بیش نیست. از سوی دیگر آزمایش وی مشخص کنندهی قدرت میکروبهای غیرقابل دیدن نیز بود. نظریهی او تحول عظیمی در علم پزشکی بوجود آورد. پنج شنبه 28/3/1388 - 13:51
دانستنی های علمی
علائم آخرالزمان حجته الاسلام و المسلمین حاج شیخ جواد خراسانی بعضی از علائم آخرالزمان را بر اساس احادیث قسمت بندی کرده و فرموده:
1) از دین جز اسمش نماند.
2) خود را مسلمان می نامند ولی دورترین مردم به اسلام هستند.
3) صبر کننده بر دین مثل کسی است که آتش در دست نگه دارد.)
4) دین را به خاطر دنیا می فروشند و قیدش را می زنند.
5) مبانی دینی پائین آمده و دنیا در نظرشان برتر می شود.
6) اگر دنیایشان سالم باشد هرچه از دینشان تلف شود نمی ترسند.
7) دینشان، شکمشان، پولشان و قبله شان زنانشان باشند.
8) برای بدست آوردن پول تعظیم و پاچه خاری می کنند وبه خاک می افتند.
9) حیران و سرگردانند.(نمی دانند به دین شان برسند یا دنیایشان و یا هیچ کدام).
10) نمی شود که آنها را مسلمان نامید(یعنی فقط اسما مسلمانند).
11) احکام دینی را باطل بدانند.
12) اسلام روبه ضعف رود.
13) همچنین بدعت ها ظاهر و زیاد شود.
14) بدعت سنت شود.
15) گناه و شر هر روز بیشتر از دیروز می شو.
16) فتنه ها و بدعت ها در دین چنان شایع شود که نوزادان با همان بدعت ها بزرگ شوند و بزرگان با بدعت ها پیر شوند تا اینکه همان بدعت ها سنت شوند و چنان مستحکم گردد که اگر چیزی از آن تغییر داده شود اعتراض کنند که سنت تغییر یافته.
17) امر به معروف و نهی از منکر ترک شود و امر کننده به معروف ذلیل شود.
18) آمال و آرزوها دراز و عمل کم شود.
19) گویند عمل خیر نکنند.
20) دل مردم را قساوت می گیرد و چشمانشان خشک باشد و اشکی از خوف الله نریزد
21) در غیر اطاعت الله بسیار خرج کنند. ودر اطاعت الله از کم دریغ کنند
منتظر ارسال بقیه علائم باشید
چهارشنبه 23/2/1388 - 12:44
ایرانگردی
اولین عدالتنامه تاریخ
پس از فتح بابل، کوروش فرمان داد تا کارهایی را که انجام داده، روی یک استوانه گلی بنویسیند. این سند تاریخی بسیار با ارزش (به طول 23 و عرض 11 سانتی متر) در سال 1879 توسط باستان شناسان انگلیسی از ویرانههای بابل کسف شد و هم اکنون به عنوان گرانبهاترین اثر تاریخی باستان در موزه انگلیس نگهداری میشود. در بخش هایی از این استوانه 40 سطری که به خط میخی بابلی نوشته شده، آمده:« منم کـورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیشپش، شاه بزرگ …آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دلهای پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم … . من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم و خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود که دلها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانیِ بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند:« به کورش شاه، پادشاهی که تو را گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.» من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.» جهانیان کتیبه کوروش کبیر را نخستین اعلامیهی حقوق بشر دنیا و با ارزشترین سند تاریخی بجا مانده از عهد باستان میدانند. با فتح بابل، تمام ممالک تحت سیطره کشور بابل از رود دجله تا مدیترانه از جوله کشور فینیقیه (لبنان و فلسطین امروزی) به قلمرو ایران اضافه شد. کوروش پس از یک سال سر و ساماندادن به اوضاع کشور بابل، کمبوجیه، پسر بزرگش را به عنوان حاکم بابل منصوب کرد و خود به ایران بازگشت.
چهارشنبه 23/2/1388 - 12:41
ایرانگردی
وصیت نامهی بزرگ مرد تاریخ ایران کوروش کبیر
«حال که مرگ من فرا رسیده است ایران را – مقتدرترین کشور جهان – به دست شما میسپارم. من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و سربلندی ایرانزمین مغلوب شده باشم. جمله آرزوهایم برآورده شده و سیر زمان به کام من بوده ولی در تمام مراحل زندگی، از شکست و ضعف در هراس بودم و هیچگاه مغرور نشدم و خودپسندی را هرگز به خود راه ندادم. در پیروزیهای بزرگ، هیچگاه پای از دایرهی اعتدال بیرون ننـهادم و حتی شادمانیِ بیجهت ننمودم. حال که آخرین لحظات زندگی را سپری میکنم، خود را بسی خوشبخت و سعادتمند میدانم، زیرا فرزندانم همگی عاقل و نیرومند هستند و وطنم؛ ایران از همه جهت مقتدر و باشکوه است. آیندگان از من و کشورم به نیکی یاد خواهند کرد. آیا با چنین موفقیتهایی نباید با خیالی آسوده چشم از جهان فروبندم؟. فرزندان عزیزم، من شما را به خدا، و سرزمینم را به شما میسپارم و از شما تقاضا دارم اگر میخواهید که آسودگی خاطر من فراهم گردد، دست اتحاد و یاری به یکدیگر دهید تا پیوسته روح و روان من از شما شاد باشد.
هرگز پای از دایرهی درستی و خدمت بیرون نگذارید. اگر کارهای شما پیوسته در راه عدالت و ابراز مهر و محبت باشد، دیری نمیانجامد که ارزش شما در میان مردم گسترش مییابد و نفوذ شما روز به روز افزونتر میشود، ولی اگر چنین نکنید هر روز ضعیفتر و به زوال خود نزدیک میشوید. از تاریخ درس بگیـرید. نفاق، بدون شک کشور را متزلزل میکند و ظلم و ستم، دشمنی و کینـه ایجاد میکند. همیشه از کسانی عبرت بگیـرید که در زندگی سرافراز بودند و پای از عدالت و نیکی بیرون ننـهادند.فرزندان عزیزم، پس از مرگ، بدنم را در طلا و نقره و امثال آن نپوشانید، زودتر آن را در آغوش خاک کشورم بسپارید؛ چرا که خاک ایران مهد همهی نیکیها، ثروتها و زیباییهاست. من عمر خویش را در یاری به مردم سپری نمودم. نیکی به دیگران، در من خوشدلی و آسایش فراهم میساخت و از همهی لذتهای زندگی بالاتر بود .
اکنون حس میکنم که روحم آهسته آهسته از بدنم دور میشود و بسی سبک شدهام. این راهی است که همهی شما نیز خواهید رفت. پس از مرگ راضی نخواهم بود دور من گرد آیید؛ بدن بیروحم را نظاره کنید و آه بکشید. پس از دفن، همهی مردم ایران را برای شرکت در سر مزارم که پیکر بیجانم در آن خاک شده است فرا خوانید و از همگی پذیرایی نمایید. از هر شهری که آمدند بگذارید با رسومات و فرهنگ خودشان مراسم را اجرا کنند زیرا با این کار روح من در سرای ابدی بس شادمان و سربلند میشود.اینک برای آخرینبار میگویم که بهترین ضربتی که میتوانید به بدخواهان بزنید این است که: با یکدیگر به نیکی رفتار کنید.»
چهارشنبه 23/2/1388 - 12:39
ایرانگردی
مرگ کوروش کبیر (529ق.م)
ماساژتها قومی وحشی بودند که سرزمین بالای رود جیحون زندگی میکردند. آنها هر از چند گاهی به مرزهای ایران حمله و اموال را غارت میکردند. شاه کهنسال ایران این بار هم برای دفاع از کشور، ناچار به لشگرکشی شد. یکی از خصوصات بارز کوروش این بود که در خط مقدم و پیشاپیش سپاهیانش با دشمن میجنگید. در یکی از همین جنگها با ماساژت بود که تیری از جانب دشمن به قلب پادشاه اصابت کرد و او را از پای درآورد. پس از جنگ، سپاهیان ایران جسد کوروش را با مراسم کامل به پاسارگارد آوردند تا در باغی کنار قصر باشکوهش، در یک مقبره سنگی، به خواب ابدی برود. هردوت در کتاب خود نوشته است که کوروش قبل از رفتن به جنگ ماساژتها، شبی در خواب دید که بر شانههای داریوش پسر ویشتاسب حاکم پارس، دو بال بزرگ درآمده که یکی بر آسیا و دیگری بر اروپا سایه افکنده است. کوروش پس از بیدار شدن به فکر فرو رفت. سپس به ویشتاسب دستور داد تا پس از جنگ، داریوش را از پارس نزد او فرا بخواند، اما کوروش در جنگ با ماساژتها کشته شد و دیگر نتوانست داریوش را ببیند. در زمان حیات کوروش کبیر، قلمرو امپراطوری عظیم ایران از رود سند و جیحون در شرق تا سواحل دریای مدیترانه و اروپا در غرب میرسید. کوروش در مدت کوتاهی توانست سه امپراطوری بزرگ آن زمان (ماد، لیدی و بابل) را در هم بشکند. کوروش کبیر پس از 29 سال فرمانروایی بر قسمت اعظم جهان شناخته سده آن زمان و در سن 68 سالگی چشم از جهان فروبست. پس از کوروش پسرش کمبوجیه، کشور مصر را در آفریقا و سپس داریوش بخشی از اروپا را به قلمرو امپراطوری ایران اضافه کردند.
چهارشنبه 23/2/1388 - 12:38
ایرانگردی
بخش از فعالیتهای اجتماعی کوروش
كوروش كبیر نه تنها در زمینه رفاه و تامین اجتماعی ایران بلكه مردم سرزمینهای دیگری كه به تصرف او درمیآمد، كوشش فراوان به عمل آورد که شامل گسترش عدالت، كردار نیك و اندیشه نیك، صلح و آرامش (چون رفاه و تامین اجتماعی در آرامش حاصل میشود) رفع بردگی، آزادی دینی، دادخواهی، جلوگیری از اندوه و غم در ممالك محرومه، جلوگیری از خشونت و بدكرداری، دخالت نابجا در زندگی مردم، جلوگیری از دستدرازی به اموال دیگران، آبادی خانههای ویران، سازندگی و غیره است. چنانكه همه این موارد در بیانیه و لوح حقوق بشر كوروش كبیر به خوبی نمایان است. كوروش، برخلاف بسیاری از فرمانروایان پیشین و زمان خود چون "آشوربانی پال" و دیگران كه پس از غلبه در جنگها بر قوم مغلوب، شدیدترین مجازات را اعمال میكردند، طبق شهادت تاریخ و لوح استوانهای موجود در موزه، از قتل و غارت اجتناب میكردند و به عمران و آبادی سرزمین آنها میپرداختند. چنانكه یهودیان بابل كه در شدیدترین وضعیت در بابل به بیگاری گرفته میشدند، توسط سپاه ایران و به دستور كوروش آزاد شدند و كوروش كبیر با بودجه ایران و از محل غنائم "بابل" دستور بازسازی معابد و خانههای ویران شده یهودیان را صادر كرد و آن قوم را از تیرهروزی چندین ساله نجات داد. به همین جهت است كه یهودیان دنیا، هنوز پس از این همه سال در سرتاسر دنیا، روز آزادی بابل و نیز روز تولد كوروش كبیر را جشن میگیرند. این در حالی است كه در همان روزگار "آشوربانی پال" با سرافرازی، رفتار دژخیمانه خود را چنین ثبت كرده است كه «من در مدت یك ماه و یك روز، خوزیان و بابل را از آبادی تهی ساختم. من به دست خویش سه هزار جنگجو را از دم تیغ گذراندم و برخی را به كام آتش سپردم، چشمان بسیاری را درآوردم و پس از همه این كارها، شهرها آر آتش زدم و همه چیز را به آتش و خون كشیدم.» كوروش بزرگ چنین میگوید: «چون به بابل درآمدم، به شادی و خوشی در كاخ شاهان نشیمن كردم "مَردُوك" خدای بزرگ بابل، مردمان آزاده بابل را به سوی من گرداند و من هر روز بر پرستش او روی آوردم، سربازان بیشمار من به آرامش به بابل درآمدند. در برابر "سومر" و "آكد"رفتار دژخیمانه اجازه ندادم، یوغ ننگین را از آنها برداشتم، خانههای فروافتادهشان را از نو ساختم و ویرانهها را پاك كردم، "مردوك" خدای بزرگ از كارهای نیكم شاد شد و از روی مهر، مرا آفرین گفت، مرا كوروش، شاهی كه او را پرستش میكند و كمبوجیه پسرم و همه سربازانم و ما، بیریا و با شادی خداوندگاریش را ستودم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شدند. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. من برای صلح كوشیدم " نبونید " كه مردم درمانده بابل را به بردگی كشیده بود كاری كه درخور شان آنان نبود. من بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند، فرمان دادم كه هیچ كس، اهالی شهر را از هستی ساقط نكند. "مردوك" از كردار نیك من خشنود شد. او بر من، كوروش كه ستایشگر او هستم، بر پسر من كمبوجیه و همچنین بر همه سپاهیان من، بركت و مهربانی ارزانی داشت، همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم و همه پادشاهان سرزمینهای جهان از "دریای بالا " تا "دریای پایین" (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمینهای دور دست، همه پادشاهان همچادرنشینان، مرا، خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند، من شهرهایی "آگادِه"، "اِشنونا"، "زمبان"، "مِتورنو"، "دیر"، سرزمین «گوتیان» و شهرهای كهن آنسوی "دجله" كه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی كه بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جای خود بازگرداندم. همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند به جای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به "همبستگی" فرا خواندم. همچنین پیكره خدایان سومر و آكدا را كه "نبونید" بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی "مردوك"به شادی و خردمی به نیایشگاه خودشان بازگردانم. بشود كه دلها شاد گردد، بشود خدایانی كه آنان را به جایگاه مقدس نخستینشان بازگرداندم. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند. بشود كه سخنان پربركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من"مردوك" بگویند.
چهارشنبه 23/2/1388 - 12:37