قرآن
آیا تقلید واجب است؟ چرا باید تقلید کرد وقتی ما عقل داریم و خود میتوانیم درست یا
نادرست بودن یک حکم را تشخیص دهیم؟ مسأله تقلید چیزی مخالف عقل نیست که چون عقل
داریم نباید تقلید کرد . ما عقل داریم اما حکم دادن در هر امری نیاز به اطلاعات و
تخصص دارد تا به واسطه عقل حکم نهایی صادر شود آیا شما آن تخصص لازم را هم دارید؟
آن هم در حوزه دینی که بسیار گسترده و حساس است بحث بر سر دنیا و آخرت است نمیشود و
نباید خطر کرد و از سر بی اطلاعی و برخی شعار های روشنفکر مآبانه و بدون فکر عاقبت
خود را تباه کرد! شاید بگویید کجای قرآن حکم تقلید آمده است؟ آیاتی هست که از آنها
حکم به جواز تقلید استنباط شده است.
قرآن میفرماید : « وَمَا كَانَ
الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ
مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ
إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» (1) ؛ شایسته نیست مؤمنان
همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقهاى از آنان، دستهاى كوچ نمىكنند تا
[دستهاى بمانند و] در دین آگاهى پیدا كنند و قوم خود را - وقتى به سوى آنان
بازگشتند بیم دهند - باشد كه آنان [از كیفر الهى] بترسند؟
شک نیست که
منظور از "تفقه" در دین فراگیرى همه معارف و احکام اسلام اعم از اصول و فروع است ،
زیرا در مفهوم تفقه ، همه این امور جمع است ، بنابراین آیه فوق دلیل روشنى است بر
اینکه همواره گروهى از مسلمانان به عنوان انجام یک واجب کفائى باید به تحصیل علم و
دانش در زمینه تمام مسائل اسلامى بپردازند، و پس از فراغت از تحصیل براى تبلیغ
احکام اسلام به نقاط مختلف، مخصوصا به قوم و جمعیت خود بازگردند، و آنها را به
مسائل اسلامى آشنا سازند.
بنابراین آیه فوق دلیل روشنى است بر وجوب تعلیم و
تعلم در مسائل اسلامى ، و به تعبیر دیگر هم تحصیل را واجب مى کند، و هم یاد دادن
را، و اگر دنیاى امروز به تعلیمات اجبارى افتخار مى کند، قرآن در چهارده قرن پیش
علاوه بر آن بر معلمین نیز این وظیفه را فرض کرده است .
گروهى از علماى
اسلامى به آیه فوق بر مسأله جواز تقلید استدلال کرده اند، زیرا فراگیرى تعلیمات
اسلام و رساندن آن به دیگران در مسائل فروع دین و لزوم پیروى شنوندگان از آنها همان
تقلید است .
البته آیه فوق ، تنها از فروع دین بحث نمى کند و مسائل اصولى را
نیز شامل مى شود، ولى به هر حال فروع دین را نیز در بر دارد.
تنها اشکالى که
در اینجا به نظر مى رسد این است که آن روز سخنى از اجتهاد و تقلید در میان نبود و
آنها که مسائل اسلامى را فرا مى گرفتند و به دیگران مى رساندند، حکم مسأله گوهاى
زمان ما را داشتند نه حکم مجتهدان را، یعنى مسأله را از پیامبر (صلى اللّه علیه و
آله و سلّم ) گرفته و عینا بدون هیچگونه اظهار نظر براى دیگران نقل مى
کردند.
ولى با توجه به اینکه اجتهاد و تقلید، مفهوم وسیعى دارد مى توان
اشکال فوق را پاسخ داد.
توضیح اینکه : شک نیست که علم فقه با وسعتى که امروز
دارد در آن زمان وجود نداشت ، و مسلمانان به راحتى مسائل را از پیامبر (صلى اللّه
علیه و آله و سلّم ) مى آموختند، ولى با این حال چنان نبوده که همه بزرگان اسلام در
حکم مساله گویان زمان ما باشند، زیرا بسیارى از آنها به عنوان قضاوت و یا امارت به
نقاط دیگر مى رفتند و طبعا مسائلى پیش مى آمد که عین آن را از پیامبر (صلى اللّه
علیه و آله و سلّم ) نشنیده بودند، ولى در عمومات و اطلاقات آیات قرآن مجید، وجود
داشت ، مسلما آنها با تطبیق کلیات بر جزئیات ، و به اصطلاح علمى «رد فروع به اصول»
و «رد اصول بر فروع» ، احکام آنها را درک مى کردند و این یکنوع اجتهاد ساده بوده
است (دقت کنید).
مسلما این کار و امثال آن در زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و
آله و سلّم ) بوده و به همین دلیل ریشه اصلى اجتهاد در میان صحابه و یاران او وجود
داشت ، هر چند همه یاران و اصحاب در این حد نبودند.
و از آنجا که آیه فوق یک
مفهوم عام دارد، هم قبول گفتار مساله گویان را شامل مى شود، و هم قبول قول مجتهدان
را، و به این ترتیب با عموم آیه مى توان استدلال بر جواز تقلید کرد.
مساله
مهم دیگرى که از آیه مى توان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى
مساله تعلیم و تعلم قائل شده است ، تا آنجا که مسلمانان را ملزم مى سازد که همه در
میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.
و در
زمینه تقلید از متخصص امور دینی خداوند متعال میفرماید:
«و َمَا
أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ
الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ » (2) ؛ اگر خود نمی دانید ، از اهل کتاب
بپرسید که ما ، پیش از تو ، به رسالت ، نفرستادیم مگر مردانی را که به آنها وحی می
فرستادیم .
این آیه بیانگر یک اصل اساسى اسلامى در تمام زمینه هاى زندگى
مادى و معنوى است و به همه مسلمانان تأکید مى کند که آنچه را نمى دانند از اهل
اطلاعش بپرسند و پیش خود در مسائلى که آگاهى ندارند دخالت نکنند.
به این
ترتیب (مسأله تخصص) نه تنها در زمینه مسائل اسلامى و دینى از سوى قرآن به رسمیت
شناخته شده ، بلکه در همه زمینه ها مورد قبول و تأکید است ، و روى این حساب بر همه
مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر در همه زمینه ها
داشته باشند که اگر کسانى مسائلى را نمى دانند به آنها مراجعه کنند.
ولى ذکر
این نکته نیز لازم است که باید به متخصصان و صاحب نظرانى مراجعه کرد که صداقت و
درستى و بى نظرى آنها ثابت و محقق است ، آیا ما هرگز به یک طبیب آگاه و متخصص در
رشته خود که از صداقت و درستکاریش در همان کار خود، مطمئن نیستیم مراجعه مى کنیم ؟!
لذا در مباحث مربوط به تقلید و مرجعیت ، صفت عدالت را در کنار اجتهاد و یا اعلمیت
قرار داده اند، یعنى مرجع تقلید هم باید عالم و آگاه به مسائل اسلامى باشد و هم با
تقوا و پرهیزکار.
بدون شک "اهل ذکر" از نظر مفهوم لغوى ، تمام آگاهان و
مطلعان را در بر میگیرد و آیه فوق بیانگر یک قانون کلى عقلائى در مورد (رجوع جاهل
به عالم) است ، هر چند مورد و مصداق آیه ، دانشمندان اهل کتاب بودند ولى این مانع
کلیت قانون نیست به همین دلیل دانشمندان و فقهاى اسلام به این آیه براى مسأله جواز
تقلید از مجتهدان اسلامى استدلال کرده اند.
و اگر مى بینیم در روایاتى که از
طرق اهلبیت (علیهم السلام ) به ما رسیده ، اهل ذکر به على ( علیه السلام ) یا سایر
امامان اهلبیت (علیهم السلام ) تفسیر شده به معنى انحصار نیست ، بلکه بیان واضحترین
مصداق هاى این قانون کلى است .
منبع: تفسیر نمونه جلد 13 و 11
پی
نوشت ها :
1- سوره توبه آیه 122.
2- سوره نحل آیه 43.
پنج شنبه 25/9/1389 - 1:9
قرآن
هـ – روزی گشاده و روزی تنگ:
در قرآن کریم آیات متعددی
است که مفاد آنها این است که خداوند روزیِ هر کس را که بخواهد گشاده میکند و روزی
هرکس را بخواهد تنگ میگرداند. مانند: «
اللّهُ
یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاء وَیَقَدِرُ »22
خداوند روزی هر کس را بخواهد گشاده میکند و یا تنگ.
و در سوره روم آمده است که:
«وَإِذَا
أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا
قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُونَ أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ
یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَیَقْدِرُ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ
یُؤْمِنُونَ »23 ؛
هرگاه رحمتی را به
این مردم بچشانیم به آن شاد میگردند و اگر به واسطه کردار بدشان بدی به آنها برسد
در آن ناامید میشوند، آیا نمیدانند که خداوند است که گشاده میکند روزی را برای
هرکه بخواهد و تنگ میگیرد، در این کار خدا، نشانههایی است برای گروهی که ایمان
میآورند.
علامه طباطبایی (ره) در ذیل آیه اول مینویسد: «مراد این است
که مردم نسبت به نعمت یا نقمتی که به آنها میرسد سطحی نگرند، هرگاه نعمتی را
یافتند به آن شاد میگردند، بدون اینکه بدانند آن نعمت با اراده حقتعالی به آنها
رسیده و اگر مصیبتی به آنها وارد شود ناامید میگردند، گویا نمیدانند که مصیبت نیز
به اذن پروردگار به انسان میرسد و اگر او اذن ندهد مصیبتی بر انسان وارد نمیشود.»
و در ذیل آیه دوم مینویسد: این آیه، خطای انسان را در مبادرت به شادی و
ناامیدی را هنگام چشیدن رحمت و برخورد با
مصیبت بیان میکند، زیرا
انسان فکر میکند وسعت روزی و یا تنگی آن به دست اوست و
هرگاه وسعت در روزی برای او پیدا شده همواره هست و از این جهت شاد میگردد، و اگر
تنگی معیشت پیش آمد نیز همواره گرفتار آن است و از اینرو ناامید میگردد ولی اگر
بداند که وسعت و تنگی روزی تابع مشیت الهی است و برای هر دو امکان زوال هست، نه
موجبی برای شادی او و نه علتی برای ناامیدی او خواهد بود. 24
و اما اینکه
فراخی و تنگی روزی به دست خداست وقرآن آن را به عنوان یک امر قطعی و مشهود برای
انسان یاد میکند (اولم یروا) از این جهت است که رزقی که به دست انسان میرسد یا به
دست میآورد، وجود آن متوقف بر هزاران هزار سبب و شرط است که تلاش آدمی به عنوان یک
سبب بهشمار میآید و عموم اسباب به خدای متعال منتهی میگردد. پس خداست که عطا
میکند و منع مینماید و روزی را فراخ میکند یا تنگ مینماید. 25
نکتهای را که
درباره فراخی و تنگی روزی نباید از نظر دور داشت، نقش خود انسان در فراخی و تنگی
روزی است،
درست است که فراخی و تنگروزی متوقف بر مشیت
الهی است ولی نباید مشیت الهی را بدون حساب تلقی کرد، بلکه مشیت او از روی علم و
حکمت است و تا محلی قابل فراخی یا تنگی روزی نباشد خداوند روزی او را فراخ یا تنگ
نمیکند. در آیاتی که یاد شد اگر دقت شود بعد از آنکه میفرماید خداست که روزی را
برای هر که بخواهد فراخ یا تنگ میکند، این فراخی و تنگی روزی بندگان، بر مبنای علم
و حکمت خداوند است.
و از طرف دیگر نباید پنداشت که فراخی و تنگی روزی یک
فضای حتمی و غیرقابل تغییر است و گمان کرد که:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان
کرد
بلکه هر دو دگرگونی پذیر و قابل زوال است در کتب حدیث،
روایات فراوانی درباره اعمالی که روزی را وسعت میبخشد و یا اعمالی که موجب فقر و
تنگی روزی میشود آمده است. در سفینة البحار حدود چهل عمل را یاد میکند که مؤثر در
وسعت روزی است، از آن جمله: صله رحم، حسن رفتار با همسایه، تعقیب نماز صبح و عصر،
صبح زود برای طلب روزی بیرون آمدن، همواره با طهارت بودن، اجابت مؤذن، ترک حرص، شکر
نعمت، اجتناب از قسم دروغ، شستن دست قبل از طعام، هر روز سی مرتبه سبحانالله گفتن،
استغفار و نماز شب…. .
در سفینة البحار اعمالی
یاد شده که موجب فقر و تنگی روزی میشود از آن جمله: قسم دروغ، زنا، عادت به دروغ، کثرت استماع غناء،
اندازهگیری نکردن در معیشت، ترک فامیل، خواب میان نماز مغرب و عشاء و پیش از طلوع
خورشید، دست نشستن هنگام غذا، ظروف ناشسته در شب گذاردن، و استخفاف به نماز
و…26
و از طرفی، دعا برای وسعت روزی، یکی از اموری است که در روایات
سفارش شده و کمتر دعای مأثوری است که در آن از خدا، وسعت روزی، روزی حلال و طیب
خواسته نشده باشد.
امام علی (ع) در وصیتنامه خود به فرزندشان امام مجتبی (ع)
میفرماید: «ثم جعل فی یدیک مفاتیح خزائنه بما اذن لک فیه من مسألته، فمتی شئت
استفتحت بالدعاء ابواب نعمته»27 ؛
آنگاه خداوند
کلیدهای خزینههای خود را در دو دست تو قرار داد، بدینگونه که به تو اجازه داد که
از او مسألت نمایی، پس هر زمان بخواهی میتوانی به وسیله دعا، درخواست کنی که درهای
نعمت را به روی تو بگشاید. و- رزق حَسَن :
در پارهای از آیات، قرآن رزق را به صفت حَسَن ستوده است، مانند:
آنچه از شعیب پیامبر در گفتگوی با قومش حکایت شده «
یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَیِّنَةٍ
مِّن رَّبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا » ؛
ای قوم من خبر دهید اگر من بر دلیل آشکاری از جانب
پروردگارم باشم و روزی نیکویی به من داده باشد.
در تفسیر المیزان در ذیل
این آیه آمده است که مراد از رزق حسن، وحی نبوت است، که مشتمل بر اصول معارف و
شرایع است. و در سوره حج از پاداش هجرت و شهادت به رزق حسن، تعبیر شده است. 28
رزق حسن، رزقی است از آلودگی منزه و یا از معنویت والایی
برخوردار باشد.
1- المفردات اثر راغب اصفهانی، ص 194.
2- قرآن کریم، سوره مومنون آیه 73.
3- قرآن کریم، سوره ذاریات آیه 58.
4- حصر به واسطه ضمیر فصل و خبر محلّی به الف و لام است.
5- قرآن کریم،
سوره نسا آیه 4.
6- یعنی سبب به جای مسبب قرار گرفته است.
7- تفسیر
المیزان، ج 3 ، ص 146 (چاپ عربی - بیروتی).
8- تا 13 – بحارالانوار، مجلد 102 ص
9 تا 12.
14- «وما من دابة فی الارض الاعلی الله رزقها»، سوره هود آیه 6.
15- حدیث امام علی (ع) و اعرابی و مهار شتر، که خواهد آمد.
16- شرح
نهجالبلاغه فیض الاسلام نامه 31 بخش 106
17- همان، حکمت 371
18- و ینظرما
فی البحار ج 103 ص 31-29
19- ج 16 ص 114.
20- سوره هود، آیه 6.
21-
سوره حج، آیه 51.
22- سوره رعد، آیه 26
23- سوره عنکبوت آیه 36 و 37
24- البته مقصود از فرح شادی مفرط است که موجب غفلت میگردد.
25- المیزان،
ج 16، ص 193-192، با اندک توضیح.
26- سفینه البحار، ج 2، ص 382-381.
27-
نامه 31 نهج البلاغه، بخش 71.
28- سوره حج، آیه 58.
پنج شنبه 25/9/1389 - 1:6
قرآن
معنای رزق:
"رزق"، گاهی برعطای جاری در دنیا یا آخرت گفته
میشود و گاهی به بهره و نصیب و گاهی آنچه به شکم جاندار میرسد و با آن تغذیه
میکند اطلاق میشود.
"رازق" به خالق رزق و عطاکننده رزق و آن کسی که سبب رزق
میشود هم گفته میشود. بنابراین "رازق" در حقیقت خدای متعال است و به انسانی که در
وصول رزق سبب میشود هم گفته میشود. ولی (رزاق) به جز خدای متعال به کسی گفته
نمیشود.1
"رزق" در تعبیر دیگر به معنای روزی و هر چیزی که از آن نفع بردارند و
موسوم به (جیره) است، گفته میشود.
گاه معنای رزق
توسعه یافته و بر هر چیز نافع و سودمندی که (به شئی و شخص) برسد رزق گفته میشود،
اگر چه غذا نباشد؛ مانند همه مزایای حیات از مال و جاه و عشیرت و اولاد و جمال و
علم و غیره، مانند این آیه:
«أَمْ
تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ
» 2 ؛
آیا از این مردم درخواست مزد
میکنی و حال آن که مزد پروردگارت بهتر است و خداوند بهترین روزیدهندگان است.
رزاق:
در قرآن کریم آمده است:
«
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ
الْمَتِینُ »3 ؛
همانا خداوند بسیار
روزی دهنده و صاحب نیروی استوار است. آنچه از این آیه حاصل میگردد این است
که رزق در حقیقت جز به خدای متعال نسبت داده نمیشود زیرا مقام، مقام حصر است
(منحصر کردن رزاقیت در خدا) 4 و آنجا که رزق به غیرخدا نسبت داده شده، مانند آیه
شریفه «
وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاكْسُوهُمْ
»5 ؛
از مال سفیهان به اندازه
نیازشان به آنها روزی و پوشاک بدهید، از قبیل نسبت به غیرحقیقی است.6 پس
تنها خدا رزّاق است.7
انواع رزق:
رزق برحسب
اعتبارات به انواع مختلف تقسیم میشود:
الف: رزق حلال و رزق
حرام: - رزق حلال: به رزقی گفته میشود که از طریق
مشروع (طبق نظر دین) به دست آمده باشد.
- رزق حرام: به رزقی
گفته میشود که از طریق نامشروع و برخلاف نظر دین به دست آمده باشد.
در این
ارتباط رسول گرامی اسلام (ص) فرمودهاند:
«العبادة
سبعون جزء وافضلها جزء طلب الحلال»8 ؛
عبادت هفتاد بخش است و بهترین بخش آن طلب رزق حلال
است. همچنین حضرت فرمودهاند: «
مَنْ اکل من کدّیده حلالاً
فتح له ابواب الجنّة یدخل من ایها شاء»9
هر
کس از دسترنج خود به طور حلال روزی بخورد خداوند درهای بهشت را به روی او میگشاید
که از هر دری میخواهد وارد شود. و همچنین حضرت فرمودهاند: «طلب الحلال
فریضة علی کل مُسلم و مُسلمه»10
طلب روزی حلال
بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است. و هرکس از حلال بخورد فرشتهای بر سر او میایستد
و برای او استغفار میکند تا از خوردن فارغ شود.11
رسول گرامی
(ص) اسلام در باره رزق حرام فرمودهاند: «
من
اکتسب مالاً من غیر حله کان زاده الی النار»12
هر کس مالی را از غیر حلال به دست بیاورد همان توشه او به
سوی آتش دوزخ است. همچنین فرمودهاند که خدای تبارک و تعالی فرموده است: «هر که باک
نداشته باشد که از چه راهی دینار و درهم به دست میآورد من هم باکی ندارم که روز
قیامت از کدام در او را به دوزخ وارد کنم».13
- سؤال قابل طرح این است که
اگر روزی دهنده هر بندهای خداست و آنکه از راه حرام کسب معاش میکند گناهکار است،
چگونه خداوند نسبت گناه (روزی او را به خود) میدهد و حال آنکه به حسب عقل و نقل هر
نسبت گناهی از خدا نفی شده است و او منزه است از اینکه چیزی را نهی کند و آنگاه به
آن فرمان دهد و یا چیزی را نهی کند و راه رزق را در آن منحصر سازد؟
پاسخ
این سؤال این است که
رازقیت عامی که خداوند در قرآن
بیان فرموده(14) برحسب تکوین است نه تشریع، توضیح اینکه: همه چیزهایی که آدمیان یا
موجودات دیگر در این عالم از آن بهره میبرند خداوند آفریده و راه استفاده از آنها
را برای ایشان مقرر فرموده است، هرچه هر انسانی میخورد و مینوشد و میپوشد و… خدا
آفریده و در دسترس او قرار داده است، پس خداوند رازق و رزاق همه است، مؤمن باشد یا
کافر، متقی باشد یا فاجر.
ولی برحسب تشریع، خداوند مقرر فرموده که این
مواهب خدادادی را از راه مشروع، یعنی مطابق دستور او به دست آورند و به طریق مشروع
هم مصرف کنند، و در این صورت است که رزق به صفت حلال متصف میگردد، و هرگاه از طریق
نامشروع به دست آورند و مصرف کنند به صفت حرام متصف میگردد، و از این جهت روا نیست
به خدا نسبت داده شود، هرچند برحسب تکوین و آفرینش هر دو از خداست.
و خلاصه:
همه وظیفه خوار و جیرهخوار خداوندند، چیزی
که هست بعضی این جیره را از راهی که او مقرر کرده میگیرند و بعضی از غیر آن راهی
که مقرر فرموده است.15
ب: رزق طالب و رزق
مطلوب:
امام علی (ع) در وصیتنامه خود به فرزندش امام مجتبی(ع)
میفرماید:
«واعلم یا بنی ان الرزق رزقان. رزق تطلبه
و رزق یطلبک. فان لم تأته اتاک»16 ای فرزند من! روز بر دو قسم است، یکی آن که تو در
پی آنی، و دیگری آنکه او به دنبال تو میگردد، که اگر تو به سوی او نروی او به سوی
تو میآید.
و نیز میفرماید: «الرزق رزقان: رزق تطلبه و رزق یطلبک فان
لم تأته اتاک، فلا تحمل هم سنتک علی هم یومک، کفاک کل یوم ما فیه، فان تکن السنه من
عمرک فان الله تعالی سیؤتیک فی کل غد جدید ما قسم لک، و ان لم تکن السنه من عمرک
فما تصنع بالهم لما لیس لک، ولن یسبقک الی رزقک طالب و لن یقلبک علیه غالب و لن
یبطی عنک ما قد قدرلک»17؛
روزی دو گونه است
روزیی که تو میجوی و روزیی که ترا میجوید، که اگر تو به سویش نروی او به سویت
خواهد آمد، پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش بار مکن، که روزیِ هر روز تو را
بس است، پس اگر آن سال در شمار عمر تو آید، خدای بزرگ در فردای هر روز آنچه قسمت تو
کرده است به تو میدهد، و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست، پس غم تو بر آنچه از آن
تو نیست چیست؟ و در آنچه روزی تو است هیچ خواهندهای بر تو سبقت نگیرد و هیچ غالبی
بر تو چیره نگردد و آنچه برایت مقدر شده تأخیر نپذیرد. 18
در
شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید در ذیل جملهای که از نامه امام به فرزندشان نقل شد
مینویسد:
این مطلب درست و مطابق با واقع است، زیرا رازقیت برحسب علم او نسبت
به مصلحت مکلف است، پس گاهی روزیِ او بدون اکتساب و زحمت تلاش و رنجِ کوشش، حاصل
میشود و گاهی هم با اکتساب و تلاش و کوشش19 بنابراین رزقِ طالب همان رزقِ بدون رنج
است و رزقِ مطلوب، رزق همراه با رنج اکتساب.
ج – رزق تکوینی و رزق
تشریعی:
در ضمن بیان رزق حلال و رزق
حرام به این مطلب اشارهای شد و توضیح این است که خداوند چون خالق همه موجودات است،
روزی آنها را نیز برعهده گرفته است؛ چنانکه در قرآن کریم میفرماید: «
وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ
رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا »20 ؛
جنبدهای در زمین نیست جز اینکه روزی او برخداست و
جای ثابت و متغیر آن را هم میداند. خداوند در عالم وجود، هر موجودی را که
آفریده و نیاز به تأمین زندگی دارد موادی را که زندگی او را تأمین کند و اسباب
داخلی و راهنماییهای طبیعی را هم برای او انجام داده تا بتواند به حیات خود ادامه
دهد و این رزاقیت عام خداوندی که همه از آن بهرهمندند و این کرم خداوندی است که
همه از آن بهرهور و وظیفهخوارند و اوست که حاجت موری را به علم غیب در بن چاهی به
زیر صخره صماء میداند و تأمین میکند.
ولی خداوند
برای بشر در رابطه با تحصیل این مواد که روزی او را تأمین میکند مقررات و احکامی
قرار داده است، که اگر از راه آن مقررات مواد روزی را به دست آورد حلال و طیب است و
اگر از غیر آن راه به دست آورد حرام و پلید است و این قسم روزی را روزی تشریعی
میگویند که در واقع همان روزی تکوینی است ولی راه تحصیلش متفاوت است.
د – رزق کریم:
در مواردی از قرآن کریم از
بعضی از روزیها به «رزق کریم» یاد شده است، علامه طباطبائی (ره) مینویسد: خداوند
از روزی کریم، بهشت و نعمتهای بهشت را در مواردی از کلام خود اراده کرده است.
مانند آیه شریفه «
فَالَّذِینَ آمَنُوا
وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِیمٌ ، وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِكَ
لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِیمٌ »21 ؛
کسانی که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادند آمرزش و
رزق کریم از آن ایشان است، و کسانیکه در محو آیات ما تلاش کردند و پنداشتند ما را
درمانده میکنند اینان یاران دوزخند.
که از مقابله جزای این دو دسته
معلوم میشود که رزق کریم بهشت و نعم بهشتی است، و جالب آن که در عموم آیاتی که رزق
کریم یاد شده، پیش از آن مغفرت آمده است.
البته
در دنیا نیز رزق کریم و غیرکریم میتواند مصداق داشته باشد، آن روزیی که عزت و
کرامت و شرافت و مناعت نفس آدمی را حفظ کند، رزق کریم است. اگرچه از کمیت و کیفیت
بالایی برخوردار نباشد. و آن روزیی که با دنائت نفس و زبونی و ذلت همراه باشد روزی
پست است.
پنج شنبه 25/9/1389 - 1:5
قرآن
سیمای زن در خطاب های قرآن
قرآن عنصر
جنسیت را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآنى متوجه حقیقت
انسانىاند. اما حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر
بیان شده، بیان قرآن به گونهاى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى
مىكند.
چكیده
موج سوم فمنیسم تحت تأثیر اندیشههاى پست مدرن، علم را
به ساختار زبانى و در نهایت، به عنصر جنسیت ارجاع مىدهد و معتقد است كه غلبه مرد،
علم و همچنین زبانى مردانه به دنبال آورده است. بر اساس این دیدگاه، قرآن نیز كه به
زبان عربى نازل شده است، هویتى مذكر دارد.
اما واقع آن است كه قرآن عنصر جنسیت را در حقیقت
انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از خطابهاى قرآنى متوجه حقیقت انسانىاند. اما حتى
در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان عربى، خطاب با ضمیر مذكر بیان شده، بیان قرآن
به گونهاى است كه ظهور كلام را متوجه حقیقت انسانى مىكند.
كلیدواژهها: فمنیسم، جنسیت، خطابات قرآنى، حقیقت
انسانى.
پیشدرآمد
موج سوم فمنیسم به عنوان یك جریان معرفتى پستمدرن،
پیامد تزلزلى است كه در بنیانهاى معرفتى نوین از دهههاى پایانى قرن بیستم پیش
آمد. اندیشههاى پست مدرن روشنگرى را، كه از ویژگىهاى تفكر نوین شمرده مىشد، مورد
تردید قرار دادند. پست مدرنها حكایت و كشف از واقع را به طور كلى، منكر مىشوند و
معرفت آدمى را به ساحتهاى دیگر وجود انسان تقلیل مىدهند.
فمنیستها هم بر همین اساس، شناخت و معرفت آدمى را به
عنصر «جنسیت» ارجاع مىدهند و معتقدند: غلبه مرد، معرفت و همچنین زبانى مردانه به
دنبال آورده است. از نظر آنان، زبانهاى رایج و از جمله عربى و انگلیسى، خصلتى
مردانه دارند. كسانى كه متأثر از دیدگاههاى فمنیستى هستند قرآن را نیز، كه به زبان
عربى نازل شده، از قاعده مزبور مستثنا ندانسته و زبان قرآن را زبانى مردانه
خواندهاند. اینان خطابهاى قرآن را شاهد بر مدّعاى خود ذكر كردهاند.
حضور تذكیر و تأنیث در ضمایر و افعال
زبانهایى همچون عربى و انگلیسى زمینه توهّم مزبور را براى مردانه بودن این زبانها
به وجود آورده است و این توهّم اگر درست هم باشد، مانع از آن نمىشود كه در قالب
یكى از این زبانها، خطاب و بیانى شكل گیرد كه ناظر به اصل انسانیت بوده یا آنكه
مبنا و هویّتى زنانه داشته باشد و شاهد این مدّعا آثار فمنیستهایى است كه با زبان
انگلیسى رایج و با ادبیات انگلیسى، مفاهیم فمنیستى خود را منتقل كرده و مىكنند.
آنچه در این مقاله آمده بیان این
حقیقت است كه قرآن عنصر «جنسیت» را در حقیقت انسانى دخیل نمىداند و بسیارى از
خطابهاى قرآن متوجه حقیقت انسانى است؛ حقیقتى كه زن بودن و یا مرد بودن مقوّم آن
نیست. مقاله این حقیقت را اثبات كرده كه حتى در مواردى كه از نظر محاورات عام زبان
عربى، خطابها با ضمیر مذكر بیان شدهاند، بیان قرآن به گونهاى است كه ظهور كلام
را متوجه حقیقت انسان مىگرداند و الزامات ادبى مانع از انتقال صریح مفاهیم انسانى
آن نمىشوند.
این مقاله در حقیقت،
بازنویسى مجدّد بخشى از كتاب زن در آینه جمال و جلال آیةاللّه عبداللّه جوادى آملى
است كه اینك با عنوان خطابهاى قرآن ارائه مىشود.
درآمد بحث
خطابهاى عام قرآن
را به سه دسته مىتوان تقسیم كرد:
اول. خطابهایى كه با الفاظى بیان مىشوند كه اختصاص
به صنف خاصى ندارند؛ مانند آیاتى كه در آنها از «ناس» و یا «انسان» سخن گفته
مىشود، و یا از لفظ «مَن» به معناى «كسى كه» استفاده مىشود. این دسته از الفاظ
شامل همه مردان و زنان مىشود و به صنف خاصى اختصاص ندارد.
دوم. خطابهایى كه در آنها از جمع مذكر سالم و مانند
آن استفاده مىشود. در این خطابها، اغلب از اوصافى یاد مىشود كه در خود وصف و
موصوف آنها، جنسیت دخالتى ندارد و یا از معنایى خبر مىدهند كه اختصاصى به صنف
خاصى ندارد؛ مثل «كَما اَرسَلنا فیكم رَسوُلاً مِنكم یَتلُوا علیكم آیاتِنا و
یُزكّیكُم و یُعلّمُكم الكتابَ و الحكمةَ و یُعلّمكُم ما لم تَكونوا
تَعلمونَ»(بقره: 151)؛ او كسى است كه در میان شما پیامبرى از خودتان فرستاد تا
نشانههاى ما را بر شما بخواند و شما را پاكیزه سازد و كتاب و حكمت به شما بیاموزد
و آنچه را نمىدانستید به شما بیاموزاند. در این آیه، از كسانى سخن گفته مىشود كه
رسالت و پیامبرى به قصد هدایت آنان است. و البته رسالت متوجه همه انسانهاست، ولى
در آیه از ضمیر جمع مذكر سالم «كُم» استفاده شده است. استفاده از ضمیر مذكر در این
موارد، مطابق عرف گفتوگو و محاوره است، و فرهنگ محاوره نیز از این خطابها تا
هنگامى كه دلیلى خاص نباشد، معناى عام را مىفهمد. اینگونه خطابها نظیر استفاده
از «مردم» در فارسى است، وقتى گفته مىشود: مردم رأى دادند و یا مردم قیام كردند.
در این صورت، مراد تنها مردان نیستند، بلكه مراد همه افراد مىباشند.
سوم. خطابهایى كه در آنها به ظهور
و شمول عرفى ضمایر جمع مذكر نسبت به همه مردان و زنان اكتفا شده و علاوه بر آن، به
شمول خطاب نسبت به هر دو گروه زنان و مردان با الفاظ جداگانه تصریح شده و یا آنكه
هر یك از دو گروه مردان و زنان به تفصیل بیان گردیدهاند.
در خطابهاى نوع سوم، تصریح به شمول پیام نسبت به همه
مردان و زنان اغلب براى دفع برخى از شبهات است، وگرنه در فرهنگ محاوره، خطاب بدون
نیاز به تصریح، شامل همه افراد مىشود و نیازى به تصریح ندارد.
تصریحات قرآنى در خطابهاى نوع سوم، اغلب براى رفع
افكار جاهلى قبل از اسلام هستند؛ آنان در فرهنگ جاهلى بین مرد و زن فرق مىگذاردند
و بسیارى از فضایل را مختص مردان مىدانستند و زن را با دیده تحقیر و در حكم
وسیلهاى براى ارضاى شهوت مىدیدند. قرآن كریم با بیان معنوى بودن فضایل و رذایل،
افتخارات دنیوى و طبیعى را نفى نموده، تفاوتهایى را كه به جنسیت، نژاد و مانند آن
بازگردند، با الفاظ صریح نفى كرده است.
در برخى از آیات با صراحت و تأكید لفظى، به نفى دخالت
جنسیت مىپردازد؛ مانند: «اِنّى لا أُضیعُ عَملَ عاملٍ مِنكم مِن ذَكَرٍ أو اُنثى»
(آل عمران: 195)؛ من كار هیچ صاحبكارى از شما را ضایع نمىكنم، اعم از اینكه انجام
دهنده زن باشد یا مرد.
آیه درباره
مهاجران صدر اسلام است و هنگامى نازل شده كه على بن ابى طالب علیهالسلام همراه
تعدادى از بانوان از مكّه به سوى مدینه هجرت نمود. پس شأن نزول آیه مختص مردان نیست
و آیه درباره جمعى از مردان و زنان است. قسمت اول آیه لفظ «عامل» و ضمیر «كُم»
مطابق عرف محاوره، مذكر است. فرهنگ گفتوگو به همراه شأن نزول آیه كافى است بر
اینكه عموم و شمول آیه را نسبت به مردان و زنان بیان كند. با این همه، در پایان آیه
با تأكید لفظى گفته شده است: زن و مرد بودن در مسئله دخالتى ندارد. این تأكید نشان
مىدهد كه مذكر بودن عبارتهاى قسمت اول به هیچ وجه، در پیام آیه دخیل نیست و
استفاده از آن عبارات به دلیل خصوصیات لفظ در زبان است. البته عرف گفتوگو خود
متوجه این حقیقت هست و تأكید لفظى براى بیان همان چیزى نیست كه عرف آن را مىفهمد،
بلكه براى دفع آن توهّم جاهلى است كه پاداش دادن الهى را مختص مردان مىداند. قرآن
كریم براى دفع این توهّم، پس از بیان مطلب بر دخالت نداشتن عنصر جنسیت تأكید و
تصریح لفظى كرده است.
نمونه دیگر آیه
79 سوره مباركه نحل است كه مىفرماید: «مَن عَمِلَ صالحا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى و
هُو مؤمنٌ فَلَنُحیِیَنّهُ حیاةً طیّبةً»؛ هر كس عمل صالحى انجام دهد، اعم از آنكه
مرد یا زن باشد در حالى كه مؤمن است، پس خداى تعالى او را به حیاتى پاك زنده
مىگرداند. در این آیه نیز چهار لفظ «عمل»، «صالح»، «هو» و «مؤمن» مطابق فرهنگ
گفتوگو با الفاظ مذكر آمدهاند. خداوند سبحان در سخن مزبور، براى دفع توهّم مورد
نظر بر دخالت نداشتن جنسیت در مسئله تصریح كرده است.
تصریحات و تأكیدات یاد شده نشان مىدهند كه كاربرد
ضمیر مذكر در مواردى از این قبیل، پیام خاصى به دنبال ندارد، و در موارد دیگر نیز
كه عبارات بدون تصریح و به تبع زبان محاوره به لفظ مذكر بیان شده، در مقام اختصاص
حكم به مردان نیست؛ مثلاً، در حدیث: «طَلبُ العلمِ فریضةٌ على كُلِّ مسلمٍ»(2) به
واجب بودن كسب دانش بر هر مسلمان حكم شده است و عبارت گرچه در زبان عربى به لفظ
مذكر «مسلم» بیان شده، ولى به این معنا نیست كه كسب دانش بر غیر مرد مسلمان لازم
نیست.
قرآن كریم با اعتماد به فرهنگ
محاوره، در برخى موارد نیز ارزشها و فضایل را با سیاق واحد و با الفاظ مذكر بیان
كرده است؛ مانند: «اَلّذینَ یَقولُونَ رَبّنا اِنّنا آمَنّا فاَغفرلَنا ذُنُوبَنا و
قِنا عَذابَ النارِ الصّابِرینَ والصّادِقینَ و القانِتینَ والمُنفقینَ و
المُستغفرینَ بِالاسحارِ»(آل عمران: 16ـ17)؛ كسانى كه مىگویند: پروردگارا، ما
ایمان آوردیم. پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگهدار؛ آنها كه صابر و
صادق و قانت و انفاقكننده هستند و در سحرها استغفار مىكنند. در این آیات، با آنكه
الفاظ به صورت مذكر آمدهاند، در مقام اختصاص دادن اوصاف به مردان نمىباشند.
شاهد این ادعا آیات دیگرى است كه
همین اوصاف را با تفصیل با دو صفت الفاظ مذكر و مؤنث بیان كردهاند: «اِنّ
المُسلمینَ والمُسلماتِ والمُؤمنینَ والمُؤمناتِ والقانتینَ والقانتاتِ والصّادقینَ
والصّادقاتِ و الصّابرینَ و الصّابراتِ والخاشعینَ والخاشعاتِ والمُتصدّقینَ
والمُتصدّقاتِ والصّائمینَ والصّائماتِ والحافظینَ فُروجَهم والحافظاتِ والذّاكرینَ
اللّهَ كثیرا والذّاكراتِ اَعدَّاللُّه لهم مغفرةً و اجرا عظیما» (احزاب: 35)؛ به
درستى كه مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فروتن و
زنان فروتن و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شكیبا و زنان شكیبا و مردان خاشع
و زنان خاشع و مردان بخشنده و زنان بخشنده و مردان روزهدار و زنان روزهدار و
مردانى كه عفّت را نگه دارند و زنان عفیف و مردانى كه بسیار یاد خدا مىكنند و
زنانى كه بسیار یاد خدا مىكنند، خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى عظیم قرار داده
است.
در آیه مزبور، با آنكه بسیارى
از صفات با تفصیل، به مردان و زنان نسبت داده شده است، در پایان آیه، با استفاده از
ضمیر مذكر «كُم» مىفرماید: خداوند براى آنان آمرزش و اجر عظیم قرار داده است. با
آنكه ضمیر مذكر است، مرجع آن مردان و زنان هستند، و این نشان مىدهد كه استفاده از
ضمیر مذكر در این موارد، براى اعم از مرد و زن است و كاربرد آن مطابق زبان گفتوگو
است. توجه نداشتن به زبان گفتوگو این توهّم را به دنبال مىآورد كه قرآن كریم در
برخى فضایل، زنان را تابع مردان قرار داده است؛ مثلاً، در آیه «صَدَقت بِكَلماتِ
رَبِّها و كُتُبه و كانت مِن القانتینَ» (تحریم: 12)، درباره حضرت مریم علیهاالسلام
مىفرماید: او كلمات پروردگارش را تصدیق كرد و از عبادت پیشگان بود. كلمه «قانتین»
در پایان آیه، به معناى عبادت پیشه و اهل قنوت و خشوع و خضوع در برابر خداوند است و
این كلمه در آیه به لفظ مذكر به كار رفته.
مذكر بودن «قانتین» در این آیه، به این دلیل نیست كه
خداى تعالى مردان قانت را به عنوان اصل در نظر گرفته و حضرت مریم علیهاالسلام را به
آنان ملحق كرده، بلكه تنها به لحاظ عرف گفتوگو است و مراد از آن تنها مردان قانت
نیست و همه را شامل مىشود.
در مقابل
نیز هر گاه سخن از رذایل و تبهكارىها مطرح مىشود، اگر از ضمیر مذكر استفاده
مىگردد به این معنا نیست كه مردان در رذایل اصل هستند و زنان تابع آنان هستند؛
مثلاً، در سوره یوسف به زلیخا گفته مىشود: «واستغفرى لِذنبكِ اِنَّكِ كنتِ مِن
الخاطِئینَ» (یوسف: 29)؛ از گناه خود استغفار كن. به درستى كه تو از خطاكاران
بودهاى. «خاطئین» در این آیه، به صورت جمع مذكر به كار برده شده است. این استعمال
تنها مطابق فرهنگ محاوره است و مراد از آن تنها مردان خطاكار نیست، بلكه همه
خطاكاران اعم از مرد و زن مىباشد. رواج این فرهنگ در گفتوگو و محاورات عمومى موجب
مىشود تا هر گاه كلام و عبارتى به صورت مذكر به كار برده شد تا هنگامى كه قرینهاى
خاص نباشد، از آن كلام معنایى عام فهمیده شود.
قرآن كریم با بیانى صریح، جنسیت و نژاد را از مدار
فضایل و رذایل انسانى خارج مىگرداند و تقواى الهى را محور اصلى براى شناخت فضایل و
رذایل معرفى كرده، مىفرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنّا خَلقناكُم مِن ذَكَرٍ و
اُنثى و جَعَلناكم شُعوبا و قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنّ اَكرمَكم عِندَ اللّهِ
اَتقیكم» (حجرات: 13)؛ اى آدمیان، شما را از یك مرد و زن آفریدیم و شما را شعبهها
و قبیلهها گرداندیم تا همدیگر را بشناسید. گرامىترین شما نزد خداوند باتقواترین
شماست.
آدمیان از خاك آفریده شدهاند
و در پیدایش آنان، زن و مرد، هر دو دخیل هستند. جنسیت مربوط به نظام طبیعى و دنیوى
است و امور طبیعى در حد ذات خود، موجب فخر و یا وهن نیستند. نژاد و زبان نیز امرى
دنیوى است و شناسنامه طبیعى افراد را تشكیل مىدهند. حقیقت و جاى آدمى شرقى یا غربى
نیست، كرامت و برترى افراد به قرب و نزدیكى آنان به خداوند است و میزان و معیار آن
تقواست.
1 مدرس برجسته فلسفه و عرفان
اسلامى در حوزه و دانشگاه.
2.
محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 171، روایت 23، باب 1.
..................................................
.................................................. ....................
منبع:ماهنامه بانوان شیعه، شماره
پنج شنبه 25/9/1389 - 0:36
قرآن
1. اگر کتابی بود که عکس اشیاء را نشان می
داد، آن کتاب همین قرآن است که بهشت و جهنم را نشان می دهد.
2. خدا می داند
قرآن برای اهل ایمان – مخصوصاً اگر اهل علم باشند – چه معجزه ها و کراماتی دارد و
چه چیزهایی از آن خواهند دید!
3. اگر قرآن را به صورت واقعی اش ببینیم، آن گاه
معلوم می شود که دست از ترنج می شناسیم یا نه!
4. برنامۀ قرآن، آخرین برنامۀ
انسان سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمی کنیم!
5.
اگر به قرآن عمل می کردیم، دیگران را به اسلام
و قرآن جذب می نمودیم؛ زیرا قرآن، جامع کمالات همۀ انبیای اولوا العزم (علیهم
السلام) است.
6. اگر درست به قرآن عمل می کردیم، با عمل خود دیگران را
جذب می کردیم؛ زیرا مردم غالباً – به جز عدّۀ معدود – خواهان و طالب نور
هستند.
7. قرآن، انسان را به غایت کمال انسانی می رساند. ما قدردان قرآن و عدیل
آن، اهل بیت (علیهم السلام) نیستیم.
برنامۀ قرآن، آخرین برنامۀ انسان سازی است
که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمی
کنیم!
8.
مدام به قرآن نگاه کردن، دوای درد
چشم است.
9. اگر از قرآن
استفاده نمی کنیم، برای آن است که یقین ما ضعیف است.
10. خدا می داند حفظ قرآن،
چه قدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت الهی، مدخلیّت دارد... ما آن گونه که
باید و شاید از قرآن، استفاده نمی کنیم!
11. آیۀ: «
وَلَو أََنَّ قُرآناً سُیِرَت بِهِ الجِبالُ أَو
قُطِعَت بِهِ الأَرضُ أَو کُلِّمَ بِهِ المَوتی» (1) ؛
اگر قرآنی وجود داشت که به واسطۀ آن، کوه ها سیر
شود، یا زمین به آن پیموده و یا شکافته شود، یا با مردگان سخن گفته شود چه می
گوید؟! آیا امور مذکور در آیۀ شریفه، فرض محال و غیر واقع است؛ یا
می خواهد بفرماید: اهلش با این قرآن، همۀ این کارها را می توانند انجام
دهند؟!
12. کسی آشنا به قرآن است که زیادتر در آن تدبّر کند؛ مجموعۀ روایات هم
مثل قرآن است.
13. اگر راست می گوییم که قرآن، سلاح است، پس چه احتیاج به سلاح
دیگر؟!
14.
آیا هیچ می دانیم که قرآن، نظیر
سایر مکتوبات نیست! گویی قرآن، موجودی ربوبیّ از عالم نور و روحانی است که در عالم
اجسام و اعراض ظهور کرده است!
15. باید به طور یقین
بفهمیم که نگاه کردن به قرآن، مثل نگاه کردن به سایر کتب نیست!
16.
به هیچ امّت و ملتی چنین قرآنی داده نشده که این همه
خواصّ و آثار داشته باشد! نعمت به این بزرگی به ما داده شده، ولی مثل این است که
اصلاً نداده اند، و مثل این که این کتاب، مکمِّلِ انسان نیست!
17. توسل به قرآن و حمل و فهم و قرائت آن، برای نجات عموم مردم
– چه رسد به خواصّ – مفید است!
18. جای تعجب است که به شخصیت ها و سخنان آنها
اهمیت داده می شود و سخنرانی هایشان ضبط می شود، اما قرآن که در دست ما است، این
طور نزد ما ارزش ندارد! همه می دانیم که دربارۀ قرآن، مقصّریم!
19. کسی که این
مطلب را که: قرآن، تِبیانُ کُلِّ شَیء [بیانگر همه چیز] است دنبال کند، عجایب و
غرایب می بیند!
20. قرآن کتابی است که پیغمبر ساز است؛ زیرا پیغمبران دو گونه
اند: قسم اول، پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شده اند. قسم
دوم، پیغمبرانِ کمالی، که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن، به کمالات پیامبر
نایل می گردند. بنابراین قرآن، پیغمبرانِ کمالی تربیت می کند و پیغمبر ساز است.
21. ما وظیفه داریم که در تعلیم، تلاوت و عمل به قرآن کوشش کنیم. ولی ما شبهای
احیا قرآن بر سر می گذاریم؛ و در مقام عمل، آیه های حجاب، غیبت، کذب، و آیات:
«
وَیلٌ لِلمُطَفّفینَ» (2) ؛
وای بر کم فروشان. و نیز:
«
فَلا تَقُل لَهُما أُفٍّ» (3)
پس به پدر و مادر، اُف نگو. همچنین: «
وَلا تًمشِ فِی الأَرضِ مَرَحا» (4) ؛
و با ناز و تکبر در روی زمین راه
مرو.و ... را زیر پا می گذاریم.
منبع : کتاب در محضر
بهجت
پی نوشت ها : 1- سوره رعد آیه31.
2- سوره مطففین آیه 1.
3- سوره
اسراء آیه 23.
4- سوره اسراء آیه 37.
پنج شنبه 25/9/1389 - 0:33
قرآن
چه زیانی ننگینتر و حسرتبارتر از این كه دامنی لبریز از دارایی حلال و گوارا
را از دست بدهی، به امید صید چند سكه حرام؟
اگر
بیدار باشی و چشمهایت ببینند و اگر پرده غفلت و دنیاپرستی را لحظهای كنار بزنی،
میبینی كه زیانكار و محروماند، آنهایی كه به ازای مالی كه قرض میدهند، سودی
میطلبند. چند سكه ناقابل و نماندنی دنیایی را میستایند و پاداش بیحسابی را كه
خدا به قرض دهندگان و انفاق كنندگان میبخشد، از دست میدهند!...
درخت
انگور را دیدی؟ ... وقتی یك شاخه از آن را بِبُری و كوتاه كنی، بیشتر رشد میكند...
درخت رزق و روزی تو هم همینگونه است كه وقتی شاخهای از آن را كوتاه میكنی یا
میبُری و انفاق میكنی؛ پر ثمرتر میشود؛ مثل زكات دادن یا صدقه مستحب یا
...
زكات مال به در كن كه شاخه زر را
چو باغبان ببُرد، پیشتر دهد
انگور
حیف نیست كه خدا از مال و جانی كه به ما ارزانی داشته، هیچ سهمی نداشته
باشد؟
پس: «از كسانی مباش كه در آنچه فانی است، رغبت میكنند و با دیگران به
مسابقه میپردازند، ولی در آنچه باقی است، سهلانگاری میكنند. انفاق را كه غنیمت و
سود است، غرامت و زیان میبینند و زیان را (كه بخل است)، غنیمت میپندارند. صالحان
را دوست میدارند، ولی مانند آنان عمل نمیكنند. از شكر آنچه به آنان عنایت شده،
ناتوانند؛ در عین حال افزون طلبی میكنند.»(1)
اكنون كیست كه حاضر شود چند سكه
دنیایی را بگیرد و انبوهی از پاداش بیكران الهی را از دست بدهد؟ حال آن كه این سود
دنیایی، خشم خدا را در پی دارد و آن پاداش، رضایت الهی را... یَمحَقّ اللهَ الرّبَا وَ یّربِی الصَدَقَاتِ وَ اللهُ
لا یُحبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أثیمٍ) (2)
این سود اندك، فنا شدنی
است و آنچه نزد خداست، باقی و ماندگار است... (مَا عِندَکُم یَنفَدُ وَ مَا عِندَ الله
بَاقٍ (3 كاش آنها كه به سود دنیا میاندیشیدند، لحظهای چشم
میگشودند و تأمل میكردند...
پی نوشت ها:
1- نهج البلاغه، حكمت
150.
2- بقره ﴿2﴾ : 276.
3- نحل(2): 96 .
پنج شنبه 25/9/1389 - 0:30
قرآن
سوره مبارکه یاسین در تمام زندگى ، جسم و جان
، مال و ثروت ، صحت و سلامتى ، حیات و مرگ و دنیا و آخرت انسان اثر مى
گذارد.
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) و ائمه هدى اثرات آن را بیان کرده
اند.
رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) به حضرت على (علیه السلام )
فرمود: یا على! سوره مبارکه یاسین را تلاوت کن ؛ زیرا در آن برکاتى است . از جمله
:
1- اگر شخص گرسنه اى آن را تلاوت کند خداوند روزى او را مى رساند و سیرش مى
گرداند.
2- هرگاه تشنه اى آن را قرائت کند خداوند آبى فراهم مى آورد تا او سیراب
شود.
3- هرگاه شخص عریان و برهنه اى آن را بخواند، خداوند لباسى براى او فراهم
مى کند و او را مى پوشاند.
4-
هر مرد و زن
عَزب و مجردى که آن را تلاوت کند، خداوند وسیله ازدواجشان را فراهم مى
کند.
5- هر انسان ترسناک و خائفى که آن را تلاوت کند، خداوند
ترس و خوف او را مبدل به امنیت مى گرداند.
6- هر انسان مریض و رنجورى که آن را
تلاوت کند خداوند صحت و سلامتى را شامل حالش مى گرداند.
7- هر شخص زندانى اگر آن
را در زندان تلاوت فرماید، خداوند وسیله آزادى او را فراهم مى گرداند.
8- هر
مسافرى که آن را در سفر بخواند بى گمان سفرش بى خطر خواهد شد و به سلامتى به منزلش
برمى گردد.
9-
اگر آن را بر بالین هر میتى
بخوانند، خداوند عذابش را تخفیف مى دهد "یا او را مى
آمرزد." 10- هر کس چیزى از او گم شده باشد و آن را
قرائت کند آن چیز پیدا مى شود.
11- اگر شخص گم شده اى آن را بخواند راه
را پیدا مى کند و به سلامتى به مقصد مى رسد.
12- اگر غذاى عده اى کم باشد و کافى
براى همه افراد نباشد آن سوره را بخوانند، غذاى آنان برکت پیدا مى کند، طورى که
براى همه افراد کافى باشد.
13- اگر بر زنى که زائیدن بر او سخت و دشوار باشد
خوانده شود، وضع حمل بر او آسان مى شود و اولاد به راحتى به دنیا مى آید.
14-
کسى که آن را تلاوت فرماید، فقر در دنیا به
سراغش نمى آید.
15- اگر کسى آن را قرائت کند در تجارت و کسب ضرر
و زیان نمى بیند "در تجارت" سود مى برد.
16- در حوادث و بلاهاى
زمینى و آسمانى خانه اش خراب و ویران نمى شود.
17-
هر که
آن را تلاوت نماید، در طول عمرش دیوانه و جن زده نمى شود و عقلش زایل نمى
گردد.
18- تلاوت کننده آن به مرض جذام دچار نمى گردد.
19-
کسى که آن را تلاوت کند به مرض وسواس و دو دلى و حیرانى مبتلا نمى شود.
20-
بیمارى هاى مضر تلاوت کننده را از پاى در نمى آورد و بیمارى او برطرف مى
شود.
21- خداوند متعال سختى و دشوارى و تلخى جان کندن را براى او آسان مى
گرداند.
22- خداوند خودش متصدى و مباشر قبض روح تلاوت کننده آن مى باشد.
23-
خداوند فراخى روزى و گشایش در زندگى را براى خواننده آن به عهده مى گیرد.
24 -
خداوند ضامن خوشحالى او هنگام مرگ گردیده است .
25- خداوند در آخرت خشنودى او را
تعهد فرموده ، و همه فرشتگان آسمان و زمین را خطاب فرموده که : من از این بنده راضى
هستم . شما هم براى او طلب آمرزش کنید.
26-
خداوند شیطان را از خواننده آن دور مى گرداند که او
را وسوسه نکند و هزار فرشته را مى فرستد تا او را از شر هر شیطان و هر آفت حفظ
فرمایند.
27- خداوند بعد از مرگ سى هزار فرشته را موکل غسل دادن
او مى گرداند که همگى براى او طلب استغفار کنند و او را مشایعت نمایند تا به قبرش
برسانند و بعد از آن که داخل قبرش نهادند، ملائکه همان جا عبادت کنند و ثوابش را در
نامه عمل او بنویسند، قبرش تا چشم او کار مى کند وسیع مى شود و او را فشار نمى دهد
و نورى از قبرش تا آسمان بالا مى رود.
28- خداوند در روز قیامت به او مى فرماید:
اى بنده من ! شفاعت کن تا شفاعت تو را درباره همه کسانى که شفاعت آنان را نموده اى
قبول نماییم .
29- خواننده آن را در ایستگاه هاى قیامت نگاه نمى دارند و بدون
حساب داخل بهشت مى نمایند.
30-
او را به
واسطه گناهانش داخل جهنم نمى کنند و پرونده عمل او را باز مى گذارند در حالى که
گناهى در آن دیده نمى شود و موجب تعجب ملائکه واقع مى
شود.(1)
منبع: تأثیر قرآن در جسم و جان مولف: نعمت الله صالحى
حاجى آبادى
پی نوشت :1- ثواب الاعمال ،ص 100، مکارم الاخلاق ،ص 419، جامع
الاخبار،ص 47.
پنج شنبه 25/9/1389 - 0:28
قرآن
پنج شنبه 25/9/1389 - 0:23
قرآن
بشر بر اثر نیروى فطرى حقیقت طلبى خود، تلاش هاى بسیارى در راه به دست آوردن آن در
طول تاریخ حیات خود انجام داده است. ارزش بسیار والاى
علم سبب گشته است که کاملترین موجود در
دایره هستى که همه کمالات را به صورت بى نهایت واجد است، خود را متصف به این صفت
والا و نیز اولین معلم بشریت بداند: «
لاَ
جَرَمَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لاَ
یُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِینَ »1؛
محققا خدا بر باطن و ظاهر آنها آگاه است و به کیفر اعمالشان
مى رساند و او هرگز متکبران را دوست نمى دارد.
«
وَهُوَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ »2؛
و او به هر چیز دانا است. «
عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ »3؛
یعنى و به انسان آنچه را نمى دانست تعلیم داد.
همچنین صفت تعلیم و معلم بودن را به اولیا و برگزیدگان خود در میان
بشریت؛ یعنى انبیاى الهى نیز نسبت مى دهد:
«
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ
فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ
وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ
مُّبِینٍ »4 ؛
خداوند بر اهل ایمان
منت گذاشت که رسولى از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آن ها آیات خدا را تلاوت
کند و نفوسشان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنها احکام شریعت و حقایق حکمت
بیاموزد، هر چند از پیش گمراهى آنان آشکار بود.
بنابراین، خداوند به
انسان که در لحظه تولدش واجد هیچ گونه علم حصولى نبوده است، ابزار گوناگونى عطا
نموده تا انسان با به کارگیرى صحیح آنها، به این متاع ارزشمند؛ یعنى معرفت و علم
دست یابد:
«
وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن
بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ
وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »5؛
و خدا شما را از بطن مادران بیرون آورد در حالى که هیچ نمى
دانستید و به شما چشم و گوش و قلب داد تا مگر دانا شوید و شکر این نعمت ها را به
جاى آورید. و با اعطاى ابزار معرفت، از انسان خواسته است که نسبت به امرى که
به آن علم ندارد پیروى نکند:
«
وَلاَ تَقْفُ
مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ
أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً »6؛ و
(اى انسان) هرگز بر آنچه علم و اطمینان ندارى دنبال مکن (و
بى تحقیق در پى سخنى مرو و کسى را نیک و بد مخوان و از احدى نکوهش و ستایش روا مدار
و به کسى ظن بد مبر) که (در پیشگاه خداوند) چشم و گوش و دل ها همه مسؤولند.
انسان نیز به مدد این نیروى خدادادى، تلاش هاى بسیار فراوانى انجام داده
است و علوم فراوانى را کسب نموده است، اما اسباب و عوامل گوناگونى موجب گشته است که
بشر، همت خود را مصروف به دست آوردن علوم و معارف خاصى از طریق برخى از ابزارهاى
معرفتى خویش نماید.
انسانى که مى توانست با دقت در قابلیت و نیز
محدودیت ابزارهاى معرفتى خود؛ یعنى حواس و عقل و قلب خویشتن را بى نیاز از هر یک و
بویژه بى نیازى از وحى؛ یعنى ابزار معرفتى دیگر نداند، اما دنیاخواهى و تبعیت از
هوى و هوس او را واداشته است تا با رد و طرد هرگونه معارف دیگر، صرفا به معرفت هایى
که از راه حواس و تجربه و عقل تجربت اندیش و سود انگار دنیوى خود به دست آورده است،
اعتماد نماید و در صدد برآمده است که تمام معارف دیگر را فقط در صورت سازگارى با
معارف تجربى به دست آمده از تلاش محدود خود قبول و در غیر این صورت آن ها را نفى
نماید.
علم تجربى گرایى آفتى شده است تا انسان مغرور به دستاوردهاى علمى خود،
محدودیت هاى آن را نادیده گرفته و جهان هستى را فقط در دایره معرفت هاى تجربه خود،
تفسیر نماید.
واژه علم داراى معانى بسیار مختلف لغوى و اصطلاحى است که عدم توجه
به معناى مختلف آن ممکن است انسان را دچار سر گردانی کند.
علم
چیست؟
علم فقط فرا گرفتن مشتی
اصطلاحات نیست. در روایات آمده که «
العلم نور
یقذفه الله فی قلب من یشاء» ؛ علم نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد می
اندازد.
حقیقت علم نور است و راهگشا. اگر فرا گرفتن چیزی ، در
انسان نور ایجاد کرد و راه را به او نشان داد، علم است و الا ظلمت خواهد بود.
انسانی که علم داشت مانند کسی است که در شب تاریک، چراغی در دست دارد. این فرد، راه
را واضح و روشن می بیند و به مقصد نزدیک می گردد.
امام علی علیه السلام می فرماید: علم امام عقل است
و عقل تابع اوست.(میزان الحکمة). همه انسان ها دارای عقل هستند اما
اگر علم سودمند نباشد عقل، تشخیص دهنده مصلحت خود نیست بلکه باید علم، روشنگری
نماید تا عقل از او تبعیت کرده و حرکت کند و به قرب خداوند برسد. منظور این است که
اگر علمی، شناخت و معرفت ما را نسبت به خالق هستی و شئونات و صفات او بالا برد،
علم است.و گرنه خیری در آن نیست. یک اعرابی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
پرسید: یا رسول الله رأس علم چیست؟ پیامبر فرمود:
شناخت خداوند.آن هم شناخت حقیقی. بعد پرسید:« شناخت
خداوند.آن هم شناخت حقیقی.» چیست؟ پیامبر فرمود:این که بدانی او بدون مثل و بدون
شبیه و بدون شریک است و این که او واحد ، احد، ظاهر، باطن، اول، آخر، بدون همتا
و بدون نظیر است. این حق معرفت اوست. (میزان الحکمة، باب
علم) با این تفاسیری که از علم شد معلوم گشت که اصل علم
که همان معرفت خدای سبحان است خود بخود مایه کمال و تقرب است.
منبع:
کتاب علم گرایى، نویسنده: سید محمود نبویان
1) سوره نحل آیه 23 .
2) سوره
بقره آیه 29.
3) سوره علق آیه 5 .
4) سوره آل عمران آیه 164.
5) سوره
نحل آیه 78 .
6) سوره اسراء آیه 36 .
پنج شنبه 25/9/1389 - 0:21