• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 445
تعداد نظرات : 171
زمان آخرین مطلب : 5042روز قبل
دعا و زیارت

لا تدعوك الى مبارزه، و ان دعیت الیها فأجب، فان الداعى باغ و الباغى مصروع. -ح / 233 ?

ترجمه:

كسى را به ستیز دعوت مكن، اما اگر تو را به مبارزه دعوت كردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول كن. زیرا شخص ستیزه جو، ستمگر است، و ستمگر بر خاك مى‏افتد و مغلوب مى‏شود.
شرح:

یكى از افتخارات فراوان اسلام، این است كه در دستورات آن هیچگاه دعوت به ستیزه وجود ندارد. زیرا اسلام، دین صلح و صفا و آشتى است، و قادر است كه تمام مسائل را با منطق قوى و دلایل روشن و محكم خود حل كند. و بخاطر همین برخوردارى از منطق و دلیل است كه هیچگاه پیغمبر (ص) و ائمه معصوم (ع) لازم نمى‏دیدند كارها را با زور پیش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع كنند.
در جنگهاى صدر اسلام، هیچگاه حضرت محمد (ص) و مسلمانان براى جنگ پیشقدم نمى‏شدند و به جنگ كسى نمى‏رفتند. بلكه این دشمنان اسلام بودند كه یا بطرف مسلمانان لشكر كشى میكردند، یا آنقدر به آزار و اذیت و شكنجه مسلمین مى‏پرداختند كه آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگیدن مى‏شدند.
دلیل اینكه اسلام، پیشقدم شدن در جنگ و جنگ‏طلب بودن را جایز نمیداند. این است كه هر كس جنگ‏طلب باشد، و با برپاكردن جنگ به كشتار و تجاوز دست بزند،((ستمگر)) است. و ستمگر نیز، سر انجام بر خاك مى‏افتد و مغلوب میشود. پس اسلام، هرگز دستور جنگ‏طلبى نمى‏دهد، چون هرگز نمیخواهد پیروانش ستمگر باشند.
اما همان اندازه كه اسلام، مسلمانان را از جنگ‏طلبى بر حذر میدارد، به همان اندازه هم، هر مسلمانى را موظف میسازد كه در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع كند. زیرا دفاع نكردن در برابر جنگ طلبها، دلیل خوارى و زبونى است، و اسلام هرگز نمیخواهد كه پیروانش خوار و زبون باشد و به دیگران، اجازه كشتار و تجاوز بدهد.
به همین دلیل است كه امام علیه‏السلام نیز مى‏فرماید كه مسلمانان نباید جنگ طلب باشند، اما اگر جنگى به آنها تحمیل شد، باید بهر قیمتى كه هست از خود دفاع كنند و حتى((با چنگ و دندان به جهاد برخیزند و به زمزمه‏هاى شوم صلح و سازش اعتنا نكنند)).
سه شنبه 26/9/1387 - 23:12
دعا و زیارت

لا یعدم الصبور الظفروان طال به الزمان -ح /153 ?

ترجمه:

شخص بردبار و شكیبا، پیروى را، سرانجام از دست نخواهد داد، هر چند روزگارى دراز بر او بگذرد.
شرح:

انسان براى بدست آوردن پیروزى، باید صبر و شكیبائى داشته باشند. زیرا كسى كه در برابر مشكلات زندگى، صبور و بردبار باشد، مى‏تواند با حوصله و شكیبائى، سر فرصت، فكر كند و راههاى مختلف را بررسى و آزمایش كند، و سرانجام، از میان آنها، راهى را كه به پیروزى میرسد بر گزیند. ولى افراد شتاب زده، كه براى انجام هر كارى، عجله میكنند و حاضر نیستند صبر و آرامش بكار برند، در برابر مشكلات دست و درست پیدا كنند.
یك ضرب‏المثل فارسى مى‏گوید:((صبر تلخ است ولیكن بر شیرین دارد.)). و ضرب‏المثل دیگرى هم میگوید:((گر صبر كنى، ز غوره حلوا سازى)). این دو ضرب‏المثل، كه تقریبا معنى یكسانى دارند، به خوبى ارزش و كارسازى صبر و بردبارى را نشان میدهند. وقتى درخت ((مو)) شروع به میوه‏دادن مى‏كند، میوه‏هایش به صورت دانه‏هاى ریزى بنام((غوره)) كه مزه‏یى بسیار ترش دارد و قابل خوردن نیست. اگر كسى چند ماه صبر كند، این غوره‏هاى ترش، به انگورهاى شیرین و آبدار مبدل میشوند، كه میتواند با آن، شیرین‏ترین حلواها را نیز بسازد. اما كسى كه صبر نداشته باشد، و براى استفاده از میوه درخت مو عجله كند، از عجله خود فایده‏ئى نخواهد برد. چون هر كدام از غوره‏هاى كه به دهان بگذارد، كمترین اثرى از شیرینى در آن نخواهد دید.
پس صبر و شكیبائى، اگر چه ممكن است تلخ و دشوار باشد، و اگر چه ممكن است سالیان دراز طول بكشد ولى سرانجام به پیروزى منتهى میشود. همچنانكه در قرآن كریم نیز صبر بعنوان یكى از عبارات ذكر شده است.
سه شنبه 26/9/1387 - 23:12
دعا و زیارت

دولت اسلامى از آغاز هجرت شروع به نمو كرد و رشد این دولت در تاریخ بشرى تنها نمونه‏اى است كه وجود داشته است.ما پیش از اسلام هیچ دولتى را سراغ نداریم كه بر اساس برادرى، نشات گرفته از ایمان به وحدانیت آفریدگار و عدالت او،ایمان به روز جزا،برابرى همه مردم در پیشگاه خدا و برترى نداشتن هیچ كس بر دیگرى جز به تقوا و بطلان هر نوع امتیاز خانوادگى،قومى و یا قبیله‏اى-كه سنت عدالت الهى آن را پذیرا نیست-بر پا شده باشد.و نیز پیش از اسلام هیچ دولتى را سراغ نداریم،كه پیدایش آن نتیجه توجه مجموعه مشتركى از مردم با ایمان به این مبانى و اصول برجسته باشد.

مضافا بر این كه،این برادرى فراگیر،اگر نمونه عینى نداشت،به صورت یك اندیشه مجرد باقى مى‏ماند.ولى پیامبر خواست كه به عموم مسلمانان نمونه‏اى محسوس در شكل برادریهاى خصوصى بدهد كه قوام هر كدام از آنها بر دو تن از پیروانش استوار باشد.دو برادر خوانده برادرى خود را براى خدا در آن نوع اخوت به صورت عملى آغاز مى‏كنند.پس،هر یك از آن دو نفر بدان گونه با دیگرى رفتار مى‏كند كه با برادر پدر و مادریش.این برادریهاى ویژه را پیامبر پس از هجرت ایجاد و اعلان فرمود.

از میان آن برادریها،برادریى بود كه تاریخ به وجود آمدنش به ده سال قبل از هجرت برمى‏گردد،پیامبر (ص) تصمیم گرفت كه آن را پس از این كه در مكه به هاشمیون اعلان كرده بود به مسلمانان نیز اعلان عمومى كند.آن همان اخوتى بود كه‏پیامبر (ص) در روز انجمن منزل بین خود و على ایجاد كرد.

در سیره حلبى آمده است:«پیامبر پس از هجرت،بین ابو بكر و عمر،بین ابى بكر و خارجة بن زید،بین عمر و عتبان بن مالك،بین ابى رویم خثعمى و بلال،بین اسید بن حضیر و زید بن حارثه،بین ابو عبیده و سعد بن معاذ و بین عبد الرحمان بن عوف با سعد بن ربیع...عقد اخوت بست،سپس دست على بن ابى طالب را گرفت[و گفت]:این برادر من است!پس على و رسول الله دو برادر بودند...» (1)

و ابن هشام در السیرة النبویه،مطلب ذیل را نقل مى‏كند:«رسول خدا (ص) بین اصحاب خود از مهاجران و انصار عقد اخوت بست،و گفت:براى خدا دو نفر دو نفر برادر خوانده شوید! سپس،دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت:این برادر من است!پس،رسول خدا سید رسولان و پیشواى پرهیزگاران و فرستاده پروردگار جهانیان-كه كسى از بندگان خدا به عظمت او و همانند او نیست-با على بن ابى طالب برادر است.

«حمزة بن عبد المطلب شیر خدا و شیر رسول خدا و عموى رسول الله با زید بن حارثه خادم رسول خدا برادرند.ابو بكر صدیق فرزند ابى قحافه و خارجة بن زهیر برادر بلحارث از قبیله خزرج برادرند،عمر بن خطاب و عتبان بن مالك برادر بنى سالم بن عوف بن عمر بن عوف از قبیله خزرج برادر،مى‏باشند...» (2) .

البته برادرى از این نوع ممكن است دو نتیجه در پى داشته باشد:

(1) جایگزین كردن ملاك نزدیكى به خدا به جاى همخونى.جایى كه هیچ قرابت همخونى وجود ندارد مثل این كه دو نفر از دو قبیله یا از دو شهر و دو قبیله باشند كه قرب به مبدا و ایمان آنان به دین اسلام به منزله همخونى باشد.در این نوع قرابت انگیزه‏اى نهفته است كه دو برادر در راه خدا را براى همكارى در راه خدمت‏به این مبدا آماده مى‏سازد.چنان كه پیدایش این نوع از قرابت روحى و تربیتى هر یك از دو برادر را نسبت‏به دیگرى-اگر چه میان یكى از آن دو با خویشاوند دیگرش چیزى كه منجر به سوءتفاهم و یا عداوتى شود-بركنار دارد.

گذشته از این،برادرى میان دو شخص از دو قبیله،باعث دوستى هر یك از ایشان با افراد قبیله دیگر مى‏گردد.براستى هر یك از آن دو نفر،دیگرى را با انگیزه اخوت اسلامى جدید دوست مى‏دارد.هر كدام از آنان خویشان نسبى دارند كه او را دوست مى‏دارند و او نیز آنان را دوست مى‏دارد،آنان نسبت‏به او فداكارى مى‏كند و او نیز براى ایشان فداكارى مى‏كند.میان این خویشاوندان و كسى كه با خویشاوندشان رابطه روحى دارد بزودى پیوندى محكم ایجاد مى‏شود.به این ترتیب،برادرى روحى در ردیف خویشاوندى نسبى قرار مى‏گیرد.همچنانكه خویشاوندى خونى كمك براى قرابت روحى مى‏گردد.

(2) براستى در این نوع برادرى خصوصیتى است كه حكایت از تشابه روحى بین دو شخص دارد،بویژه آن كه این برادرى از جانب رسول خدا (ص) یعنى آشناترین فرد به اصحاب خود، تعیین شده باشد،چه آن كه هیچ دو نفرى از اصحاب پیامبر (ص) به شباهتهاى روحى خود-به اندازه پیامبر (ص) -شناخت ندارد.بدان وسیله است كه برادرى عاملى براى كمك به آن دو به نفع اسلام و مسلمانان-به اندازه اخلاص آنان به اصول اسلامى-مى‏باشد.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت

هر گاه برادرى میان رسول خدا و على را-پیش از هجرت و بعد از هجرت-مورد توجه قرار دهیم مى‏بینیم كه برادرى ما بین آن دو،اولین هدف را كه عبارت از نزدیك شدن دو قبیله از یك شهر و یا از دو شهر است،تعقیب نمى‏كند.چه آن كه پیامبر و على نه از دو شهر بودند و نه از دو قبیله،بلكه دو پسر عمو از درجه اول بودند.بدان وسیله نتیجه مى‏گیریم كه انگیزه براى برادرى بین پیامبر و على همان تشابه روحى آنان است.در عین حال خود همان اخوت،تثبیت و تاكیدى است‏براى پیمانى كه پیامبر با على ده سال پیش از هجرت بسته بود،آن روزى بود كه پیامبر خدا (ص) بستگان نزدیك خود راگرد آورد و از آنان درخواست كمك كرد و به شخص كمك كننده وعده داد كه برادر،وصى و جانشین او در میان آنان خواهد بود.على تنها فردى بود كه به پیامبر گفت:«یا رسول الله من مددكار تو خواهم بود.»

مى‏خواهم بگویم كه پیامبر انتظار دارد برادرى كه پیامبر براى خود انتخاب مى‏كند،از همه مردم به او از نظر خلق و خوى،علم و اخلاص شبیه‏تر باشد.براستى برادر تو كه از یك پدر و مادر به دنیا آمده‏اید،برادرى است كه تو انتخاب و اختیار نكرده‏اى و براى برادرى خود برنگزیده‏اى بلكه به عنوان برادر تو متولد شده است.گاهى بین تو و او نه تنها اخوت روحى نیست‏بلكه صمیمیت و صداقتى هم وجود ندارد.اگر تو در باره او مخیر باشى اى بسا كه او را به برادرى خود انتخاب نكنى!

چه بسیار خردمند دانایى كه خویشاوندى،او را به برادرى فرد نادانى ملزم ساخته است و چه زیادند افراد پرهیزكار صالحى كه خویشاوندى آنان را مجبور به برادرى شخصى بدبخت و بدكار كرده است.دو برادر از یك پدر و مادر زمانى خوشبخت و كامیاب مى‏شوند كه تشابه روحى داشته،از نظر بینش و اخلاق همگون باشند.

اما برادرى را كه تو براى خود-در دوران شكل‏پذیرى عقل و مردانگى-انتخاب مى‏كنى بیشتر اوقات از نظر روانى شبیه‏ترین و از جهت استعداد،نزدیكترین فرد به تو است.هر گاه آن كسى كه براى خود،برادر انتخاب مى‏كند،فرستاده خدا و پیامبر باشد،تردیدى نیست كه این همگونى میان او و برادرش امرى حتمى است.بدون شك برادر او شبیه‏ترین مردم به او از نظر خصلت،دانش و اخلاص خواهد بود.برادرى پیامبر با على در تاریخ امر مشخصى است و این خبرى متواتر است.البته این برادرى در قلب پیامبر معنا و اهمیت‏خاص خود را داشت.حاكم در مستدرك خود به دو طریق صحیح از پیامبر خدا آورده است كه او به على فرمود:«تو در دنیا و آخرت برادر منى!» (3) پیامبر خدا روزى-در حالى كه چهره‏اش مى‏درخشید-از منزل بیرون شد،عبد الرحمان بن عوف‏علت را پرسید،پیامبر فرمود:

«از جانب پروردگارم مژده‏اى درباره برادر و پسر عمویم و دخترم رسیده است مبنى بر این كه خدا على را همسر فاطمه گردانیده است.پیامبر به على فرمود:«تو در بهشت‏برادر،همراه و رفیق منى‏» (4)

پیامبر روزى على را در موردى كه مربوط به او و برادرش جعفر و زید بن حارثه بود،مخاطب قرار داده،فرمود:«...و اما تو یا على برادر و همراه منى...!» (5)

روزى پیامبر با على عهدى بسته و به او گفت:«تو برادر و وزیر منى،قرضم را ادا مى‏كنى و به وعده من عمل مى‏كنى و مرا بریئ الذمه مى‏سازى...» (6)

چون زفاف فاطمه با على برگزار شد،پیامبر خدا به ام ایمن فرمود:«برادرم على را نزد من بطلب!»ام ایمن (به شوخى) گفت:او برادر توست و در عین حال (دخترت را) به ازدواج او در مى‏آورى؟پیامبر فرمود:آرى اى ام ایمن!پس،على را نزد او طلبید و او آمد...»

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت

پیامبر در گرامیداشت على در حد اعلان برادریش با او بسنده نكرد،بلكه افتخار بى‏نظیر دیگرى نیز بر آن افزود،او را به دامادى خود انتخاب كرد و دخترش فاطمه زهرا را كه درباره او گواهى داد بر این كه بانوى زنان اهل بهشت (یا بانوى زنان با ایمان) است همسر او قرار داد (8) . و درباره او گفت:«فاطمه پاره تن من است،هر كه او را به‏خشم آورد،مرا به خشم آورده است.» (9) . و عایشه ام المؤمنین درباره او گفته است:«از نظر كلام و بیان،كسى را از فاطمه به رسول خدا (ص) شبیه‏تر ندیده‏ام،و او هرگاه بر پیامبر وارد مى‏شد،خوش آمد مى‏گفت و به احترام او از جا برمى‏خاست و دست او را مى‏گرفت و مى‏بوسید و در جاى خود مى‏نشاند» (10) .

عایشه هر گاه از فاطمه دختر پیامبر یاد مى‏كرد،مى‏گفت:«كسى را راستگوتر از او ندیده‏ام مگر پدرش را» (11) .

البته شخصیتهاى برجسته‏اى از اصحاب،خواستار ازدواج با بانوى زنان بودند پیامبر (ص) به آنان جواب رد مى‏داد و مى‏گفت:«من در این باره منتظر فرمان خدایم‏»و مقصود او از این حرف این بود كه درباره ازدواج وى منتظر دستورى از جانب خداست.

هنگامى كه على درخواست همسرى با او را كرد،پیامبر به او گفت:«خوش آمدى و شایسته‏اى! »پس،در سال اول هجرى دخترش را به همسرى او در آورد.على،پس از جنگ بدر در سال دوم هجرى با او زفاف كرد.

براستى كه مقدر این ازدواج آن بود كه ثمره‏هاى بى‏نظیرى داشته باشد.از جمله این ثمره‏ها دو در قیمتى این امت‏بود كه پیامبر درباره آنها و مادرشان فرمود كه فرشته‏اى از آسمان آمده، مژده مى‏دهد كه فاطمه بانوى زنان اهل بهشت است و حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند (12) .

با تولد آن دو بزرگوار شریفترین خانواده‏ها در تاریخ اسلام،شكل گرفت،و اعضاى چهار گانه این خانواده،خاندان پیامبر و عترت او گردیدند كه پیامبر مسلمانان را مامور كرد تا هنگام صلوات فرستادن بر او بر آنان نیز درود فرستند.این خاندان همان است كه پیامبر (ص) مسلمانان را به پیروى اعضاى آن واداشته است زیرا آنان یكى از دوثقلند كه پیروى آنها موجب ایمنى از گمراهى است.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت

پیامبر (ص) درباره على و خانواده او هیچ سخنى جز به فرمان الهى و زبان وحى نگفته است، دلیل بر عظمت این خاندان و جایگاه برجسته آنان در اسلام همین بس كه خداوند هیجده آیه پیاپى درباره ایشان فرو فرستاده است،و در این آیه‏ها از فداكارى و خدا دوستى این خانواده و مرتبه ایشان در بهشت‏سخن گفته است.

واحدى در البسیط،امام رازى در تفسیر كبیر،زمخشرى در كشاف،نظام الدین نیشابورى در غرایب القرآن (13) و شبلنجى در نور الابصار (14) از ابن عباس روایت كرده‏اند كه حسن و حسین مریض شدند،على و فاطمه نذر كردند اگر فرزندانشان شفا یابند سه روز به عنوان سپاسگزارى از خدا روزه بگیرند،پس حسن،حسین و كنیزشان فضه در آن مورد از آنان پیروى كردند.

دو فرزند شفا یافتند و اعضاى خانواده سه روز پیاپى روزه گرفتند.نزد این خانواده در تمام آن سه روز جز مقدارى نان جو وجود نداشت.روز اول بهنگام افطار،مستمندى آمد و طعام خواست،على خوراك خود را به او داد،و همسر دو فرزندش و فضه نیز همان كار را كردند.در روز دوم به هنگام افطار یتیمى آمد و غذایى طلبید،آنچه نزد ایشان بود به او دادند.در روز سوم اسیرى آمد،و غذایى خواست و آن خانواده همان كار روز اول و دوم را انجام دادند،پس، خداوند سوره‏«هل اتى‏»را درباره آنان نازل كرد كه در آن آیات شریفه زیر آمده است:

«نیكان از جامى بیاشامند كه در آمیخته با كافور بهشتى باشد.چشمه‏اى كه بندگان خدا از آن مى‏نوشند به نوعى خاص جریان دارد.وفاى به نذر مى‏كنند و مى‏ترسند از روزى كه آسیبش فراگیر است.و براى دوستى خدا طعام خود را بر مستمند،یتیم واسیر مى‏خورانند.فقط براى خدا شما را اطعام مى‏كنیم،پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم.براستى ما از پروردگارمان درباره روزى مى‏ترسیم كه چهره‏ها درهم كشیده شود و در كمال سختى باشد.پس خداوند آنان را از آسیب آن روز نگهدارد و تازه و شادمان آنها را حاضر كند.و به دلیل آن كه صبر كردند پاداش آنان را بهشت و حریر قرار دهد...» (15)

از چیزهایى كه قابل ذكر است این است كه در هیچ روایتى نیامده كه اعضاى این خانواده بگویند،براى چه كسى خوراكشان را به اینان دادند:«تنها براى خدا شما را اطعام مى‏كنیم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم‏».براستى كه ایشان در دلهاى پاك خود آن را پنهان داشتند و به زبانشان نگفتند پس،خداوند آنچه را كه آنان پنهان داشته بودند در كتاب خود، آشكار فرمود.این تنها گواهى قرآنى است،درباره هیچ یك از مسلمانان چنین وحیى نازل نشده است.این كار انجام نشد مگر براى این كه فداكارى این خانواده در تاریخ بى‏نظیر بود.ما نمى‏دانستیم كه تمام این خانواده چنین ایثارى را بر جان خود روا داشتند و غذاى ضرورى خود را سه روز پیاپى براى رضاى خدا به نیازمندان دادند.و چرا نه؟چه آن كه على برادر پیامبر (ص) و همسرش پاره تن پیامبر و دو فرزندش-به شهادت آیه مباهله-فرزندان پیامبرند.

اعضاى این خانواده بزرگوار همان كسانى هستند كه پیامبر خدا-روزى كه خداوند در آیه كریمه او را مامور ساخت كه با نصاراى نجران مباهله كند-آنان را با خود همراه برد و این بهمراه بردن ایشان دلیل بر این است كه آنان پس از پیامبر،بلند مرتبه‏تر از همه مسلمانانند،و بردن على-بطور خصوصى-بیانگر این مطلب است كه علاقه میان پیامبر و على از چهارچوب برادرى تجاوز كرده،به درجه اتحاد و یگانگى رسیده است.در صفحه‏هاى آینده خواهیم دید كه على نسبت‏به پیامبر به منزله جان اوست.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت

در سال نهم پس از هجرت پیامبر،گروهى به نمایندگى از نصاراى نجران یمن به مدینه آمدند تا راجع به اسلام از پیامبر (ص) سؤالهایى بكنند و با او درباره دین به احتجاج پردازند.و میان آنان با پیامبر بحث و گفتگویى شد كه پیامبر در این گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبت‏به حضرت مسیح و تعلیمات او بیان كرد.و لیكن آنان در موضع منفى خود نسبت‏به تعلیمات اسلامى پافشارى كردند.آن گاه وحى نازل شد و پیامبر را مامور به مباهله با آنان ساخت. مباهله نفرین كردن دو گروه متخاصم است تا بدان وسیله خداوند بر آن كه باطل است عذابش را نازل كند:«هر كس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله كند.بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیكان خود را گرد آوریم،لابه و زارى كنیم و لعنت‏خدا را نثار دروغگویان گردانیم‏» (1) .

پیامبر (ص) به دلیل ماموریتى كه داشت دچار زحمت‏شد و آن گروه مسیحى را به مباهله دعوت كرد.نیشابورى در تفسیر:غرائب القرآن و عجائب الفرقان خود،مطلب زیر را نقل كرده است:«پیامبر به آنان فرمود:خداوند مرا مامور كرده است كه اگر پذیراى برهان نشدید با شما مباهله كنم،گفتند اى ابو القاسم!ما باز مى‏گردیم و درباره كار خود با هم مشورت مى‏كنیم،آن گاه به نزد تو مى‏آییم.و چون بازگشتند به شخص دوم هیات نمایندگى كه مردى كاردان و با تدبیر بود گفتند:اى عبد المسیح!نظر تو چیست؟اوگفت:به خدا قسم اى جمعیت نصارا شما دانستید كه محمد پیامبرى است فرستاده از جانب خدا.و براستى سخن قاطع را درباره صاحبتان مسیح براى شما بیان كرد.و به خدا سوگند،هرگز قومى با پیامبرى مباهله نكرد مگر آن كه بزرگ و كوچك آنان از میان رفتند.و شما اگر این كار را بكنید بیچاره مى‏شوید!اگر خوش ندارید،در موضع خود بایستید و بر دین خود پافشارى ورزید و این مرد را به حال خود واگذارید و به شهرهاى خود باز گردید.

هیات نمایندگى مسیحیان به حضور پیامبر (ص) آمد،دیدند او براى مباهله بیرون آمده است در حالى كه عبایى از موى سیاه بر دوش داشت;حسین (ع) در آغوش آن حضرت بود و دست‏حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه (ع) در پى او حركت مى‏كرد،على (ع) نیز شت‏سر فاطمه حركت مى‏كرد،و پیامبر (ص) به آنها مى‏گفت هر وقت من دعا كردم شما آمین بگویید.اسقف نجران رو به همراهان كرد و گفت:اى گروه نصارا!من چهره‏هایى را مى‏بینم كه اگر دست‏به دعا بردارند و از خداوند بخواهند كه كوه را از جا بكند،فورا خواهد كند!پس با او مباهله مكنید كه هلاك مى‏شوید و بر روى زمین تا روز قیامت‏یك مسیحى باقى نخواهد ماند.سپس،رو به پیامبر كردند و گفتند:اى ابو القاسم!تصمیم ما این است كه با تو مباهله نكنیم...» (2) .

طبرى در تفسیر خود از چندین طریق نقل كرده است كه پیامبر خدا (ص) على،فاطمه، حسن و حسین را در داستان مباهله به همراه خود آورده بود (3) .

و در صحیح مسلم از سعد بن ابى وقاص روایت‏شده است كه چون این آیه نازل شد:«بیایید فرزندان و...خود را گرد آوریم‏»پیامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسین را طلبید و گفت: بارلها اینان اهل بیت منند» (4) .خداوند پیامبرش را مامور كرده بود تا به هیات نمایندگى نجران بگوید:«بیائید فرزندان،زنان و نزدیكان خود را گرد آوریم...»براى اطاعت این فرمان پیامبر حسنین را حاضر كرد كه پسران دختر او و در حقیقت فرزندان او بودند;فاطمه را به حضور خواست كه او برجسته‏ترین زنان از اهل بیت رسول بود.و لیكن چرا به همراه آنان على را آورده بود كه نه از پسران پیامبر است و نه از زنان او؟

براى على در آیه مباركه جایى نیست،مگر این كه داخل در فرموده خداى متعال‏«انفسنا»باشد. براستى كه بردن على دلیل بر این است كه پیامبر خدا او را به منزله خود به حساب مى‏آورد و اگر پیامبر خدا او را چنین به حساب مى‏آورد پس،در حقیقت او را در میان همه مسلمانان ممتاز دانسته است.پیامبر خدا در موارد مختلفى صریحا مى‏فرمود:على از من است و من از اویم.و حبشى بن جناده روایت كرده است كه او خود از پیامبر خدا شنید كه مى‏فرمود:«على از من است و من از او و كسى از جانب من كارى را انجام نمى‏دهد بجز على.»

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت

چه زیباست گفتگویى كه بین امام على الرضا (ع) و مامون اتفاق افتاد...مامون به امام رضا (ع) گفت:«چه دلیلى بر امامت جدت وجود دارد؟»امام جواب داد:دلیل بر امامتش قول خداى تعالى:«و انفسنا و انفسكم‏»است.

مقصود حضرت رضا (ع) این است كه همراه بردن على (ع) در داستان مباهله،قرار دادن او به منزله خود پیامبر (ص) است و به منزله خود پیامبر (ص) بودن آن است كه وى پیشواى مسلمانان است.آن گاه مامون گفت:اگر قول خداى تعالى:«و نساءنا و نساءكم‏»نبود[حرف شما راست‏بود]امام (ع) در جواب فرمود:آرى اگر[پس از آن]این سخن خدا«و ابناءنا و ابناءكم‏»نمى‏بود.

منظور مامون این است كه امكان دارد میان مسلمانان كسى در فضیلت همسان با على باشد و ممكن است همان شخص در نزد پیامبر به منزله نفس پیامبر (ص) بوده باشد.و لیكن پیامبر نخواسته است همه اشخاصى را كه همانند خود مى‏بیند،به همراه آورد،بلكه یكى از آنان را احضار كرده است و او على است.و دلیلى بر این مطلب كلمه‏«نساءنا»است كه شایسته است تمام زنان منتسب به پیامبر (ص) از جهت نسبت و همسرى را مشمول آن بدانیم،و لیكن پیامبر (ص) یكى از آنان را كه از جهت نسبت انتساب به او دارد احضار كرد،و او فاطمه (ع) بود به عنوان نمونه‏اى از زنانى كه انتساب به آن حضرت دارند.

حضرت رضا (ع) به او جواب داد كه اگر زنان دیگر برابر با فاطمه بودند آنان را نیز با فاطمه (ع) همراه مى‏برد چنان كه پیامبر (ص) ،حسن و حسین (ع) را با هم احضار فرمود چون آن دو برابرند.یكى از آنها را تنها به عنوان نمونه فرزندان احضار نكرد،و به همین دلیل همراه بردن على (ع) دلیل بر این است كه على (ع) تنها مردى است كه پیامبر او را همانند خود به حساب مى‏آورد.

روایت‏شده است كه عمرو بن عاص از پیامبر (ص) راجع به محبوب‏ترین مردان از میان همه مردم در نظر خود پرسید.جواب داد:ابو بكر.دوباره پرسید:بعد از ابو بكر چه كسى؟فرمود: عمر.پس ابن عاص گفت:جایگاه على كجا؟پیامبر (ص) نگاهى به حاضران كرده فرمود:«این مرد از كسى مى‏پرسد كه خود من است‏» (6) .

صفحات گذشته روشن ساخت كه پیامبر بزرگ برادرى خود را با على به امت اعلان فرمود و اعلان این مطلب پس از هجرت انجام وعده‏اى نبود كه پیامبر پیش از هجرت وعده داده بود، بلكه پیامبر پیش از آن به وعده خود با على عمل كرده بود،آن گاه كه در یوم الدار با او عقد اخوت بست،در حالى كه به او وعده نداد كه این برادرى را در آینده به مسلمانان اعلان خواهد كرد.

البته پیامبر (ص) آن كار را علنى و رو در رو انجام داد،زیرا او مى‏دید على استحقاق این بزرگداشت‏بى‏نظیر را دارد،و از طرفى،این اعلان امت را در آینده براى رهبرى و زمامدارى على آماده مى‏سازد و رهنمود بر شاخص هدایتى است كه پس از پیامبر (ص) امت‏بدان نیاز خواهد داشت.

چون پسندیده بود كه پیامبر (ص) براى امت روشن سازد كه او به على مقام اخوت خود را اعطا كرده است و نیز ضرورت داشت تا براى امت‏بیان كند كه به على دو مقام وصایت و خلافت را كه در یوم الدار نیز در حضور اعضاى فامیل اعلان داشته بود،مرحمت كرده است. براستى كه بزرگترین چیزى كه امت پس از ایمان به رسالت نیازمند آن است این است كه جاى امنى براى خود پیدا كند تا بعد از پیامبر به آن پناه ببرد.رهبرى شایسته همان است كه ضامن استمرار رسالت و صفاى آن باشد،و امت را در طول قرون آینده از گمراهى در امان نگهدارد.

و پیامبر (ص) براى اعلان آن به امت در سال دهم پس از هجرت روزى را در حجة الوداع انتخاب كرد.پس در حضور هزاران فرد حجگزار ولایت على را اعلان فرمود.ولایت‏بر امور مسلمانان بعد از پیامبر طبق پیمانى از طرف پیامبر (ص) به معنى جانشینى و متضمن وصایت است.پیامبر (ص) با هر كه پیمان ببندد تا امور مسلمانان را عهده‏دار شود،همو جانشین اوست.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت

سال آخر زندگى پیامبر اكرم (ص) مشتمل بر رویدادهاى زیادى است و لیكن دو رویداد برجسته و مشخص وجود دارد،حاكى از آن كه پیامبر (ص) دریافته بود اجلش نزدیك شده است و او بزودى دعوت حق را لبیك خواهد گفت.

پیامبر به مردم شبه جزیره عربستان اعلان كرد كه در آینده نزدیكى فریضه حج را انجام خواهد داد و مایل است آنها هم در ایام حج همراه او باشند تا مناسك حج را به آنان بیاموزد و آنچه لازم است،به پیروان خود سفارش كند،چرا كه مى‏ترسد در سال آینده نه او مردم را ببیند و نه مردم او را.دهها هزار نفر از حجاج با پیامبر خدا همراه شدند و پیامبر آنان را در مورد احرام،طواف،نماز،سعى،موقفها و قربانى كردن راهنمایى مى‏كرد و آنان نیز از آن حضرت تبعیت مى‏كردند و آنچه دستور مى‏داد انجام مى‏دادند.او در عرفات براى آنان خطبه خواند و در آغاز سخن مردم را از نزدیك شدن اجلش آگاه ساخت،زیرا پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:

«اى مردم!سخن مرا بشنوید،زیرا من نمى‏دانم شاید پس از امسال در این جا هرگز شما را ملاقات نكنم...».

سپس راجع به حرمت‏خونها و مالهایشان با آنها سخن گفت و فرمود:

«اى مردم!جان و مالتان همچون حرمت این روز و این ماه بر شما حرام است،تا وقتى كه با خدایتان ملاقات كنید-و شما بزودى پروردگارتان را ملاقات خواهید كرد:پیام الهى را ابلاغ نمودم‏» (1) .

پیامبر در خطبه خود تاكید زیادى بر اداى امانت داشت،در حالى كه اعلان مى‏فرمود،هر نوع رباخوارى و هر نوع ادعاى خون كه در زمان جاهلیت‏بوده بى‏اساس و ملغاست و حقوق زنان و اخوت اسلامى را یادآورى كرد.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:40
دعا و زیارت

شفاى چشمان على با آب دهان رسول خدا یكى از دو معجزه بود.معجزه دوم همان رسالت پیامبر و خبر دادن آن حضرت به مسلمانان بود كه آن مرد كه در روز سوم فرماندهى جنگ را به عهده خواهد گرفت‏برنمى‏گردد،مگر این كه فتح را به دست‏خویش نصیب مسلمانان كند. چگونه محمد به عنوان یك بشر مى‏تواند آگاه شود كه خداوند آن قلعه را به دست على فتح خواهد كرد؟این احتمال هست كه على كشته شود و یا زخم كارى بردارد كه مانع از پیگیرى مبارزه شود.و لیكن پیامبر اكرم این كلمات را از روى هواى نفس نگفت چه او از روى وحى الهى سخن مى‏گوید و خداوند مى‏داند كه در آینده براى على چه اتفاقى خواهد افتاد و این كه او برنمى‏گردد تا خدا به دست او قلعه را فتح كند.

و این چنین بود كه هنگام غیبت على (ع) تمام ارتش از فتح خیبر عاجز ماندند.و حضور على (آن یكه مرد) كلید فتح و پیروزى بود.این امر آشكارا مطلبى را اثبات مى‏كند-قبلا راجع به آن سخن گفتیم-آن این است كه على مجرى خط پیامبر (ص) وایجاد دولت اسلامى بود.

عمر،در پاسخ شخصى كه على (ع) را به تكبر متهم كرد راست گفت كه:حقا كسى كه مثل على باشد حق دارد بر خود ببالد«به خدا سوگند اگر شمشیر على نبود هر آینه پایه اسلام استوار نمى‏شد.از این گذشته او داورترین فرد این امت و با سابقه‏ترین و شریفترین آنهاست‏» (7) . البته خداوند پشت پیامبر بزرگش را به وسیله پسر عمویش على محكم كرد كه وعده پشتیبانى در راه هدف بزرگ او را دهسال پیش از هجرت داده بود.پس پشتیبانى او از پیامبر (ص) تنها نمونه تاریخ است.

اگر على آن قول (روز انجمن منزل) را هم نداده بود جز آنچه انجام داد انجام نمى‏داد،پس ارتباط على با پیامبر یك رابطه طبیعى بود،نیازى به قول یا پیمانى نداشت.سخن پیامبر به على (در فصل سوم) گذشت كه فرمود:«یا على!مردم از درختان مختلفند و من و تو از یك درختیم...».

على آن وعده را به زبان نیاورد تا به مقامهایى كه پیامبر (ص) به یارى كننده خود،وعده داده بود-على رغم عظمت آن مقامها-برسد،بلكه آن قول را داد چون مى‏دید كه یاورى به پیامبر همان هدفى است كه براى آن آفریده شده است.براستى كه دل او را عشق به خدا و پیامبرش پر كرده بود.هر كس چنان باشد تمام هستیش را براى رضاى آن دو خواهد داد و منتهاى خوشبختى و كامیابیش را در انجام آن خواهد دید.

آن گاه كه پیامبر به على مراتب برادرى،وصایت و خلافت را عطا مى‏كرد از جانب خدا فرمان صادر مى‏كرد.هرگز خداوند براى آن مراتب،جز فردى لایق را برنمى‏گزید.

حتى اگر مساله بزرگ رسالت نیاز به جهاد و فداكارى على نداشت،پیامبر براى خود برادر، جانشین و خلیفه‏اى جز او اختیار نمى‏كرد،چه آن كه على از جهت‏خلق و خوى شبیه‏ترین مردم به پیامبر بود و همو دانشمندترین مسلمانان و با سابقه‏ترین آنان به اسلام و مطیعترین آنان نسبت‏به اوامر الهى بود و به همان سبب محبوبترین ایشان نزدخدا و رسولش به شمار مى‏آمد.

پنج شنبه 21/9/1387 - 15:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته