سوره :
الاعراف
آیه شماره :
71
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
يونس
آیه شماره :
68
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
هود
آیه شماره :
96
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
يوسف
آیه شماره :
40
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
ابراهيم
آیه شماره :
22
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
المؤمنون
آیه شماره :
45
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
سبأ
آیه شماره :
21
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
الصافات
آیه شماره :
30
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
غافر
آیه شماره :
23
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
غافر
آیه شماره :
35
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
غافر
آیه شماره :
56
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
النجم
آیه شماره :
23
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.