سوره :
ابراهيم
آیه شماره :
10
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
ابراهيم
آیه شماره :
11
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
الكهف
آیه شماره :
15
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
النمل
آیه شماره :
21
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
الدخان
آیه شماره :
19
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
الذاريات
آیه شماره :
38
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
الطور
آیه شماره :
38
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.
سوره :
الرحمن
آیه شماره :
33
ریشه کلمه :
سلط
فعل :
سلطان
معنی :
دليل، جچّت، برهان، معجزه، غلبه، تسلّط، حق تصميم گيري،
توضیح :
دليل و حجّت را از آن سلطان گويند كه سبب غلبه و تسلّط است. سلطان گاهى در معجزه به كار رفته به عنوان آنكه سبب تسلط است [مؤمنون:45]. «سُلْطانٍ مُبينٍ» بيان آيات است كه معجزهها بوده باشد.
سلطان در قرآن فقط به دو معناى دليل و تسلّط آمده و در معناى شاه، خليفه، والى، فرمانده به كار نرفته است. اطلاق آن بر حكومت و خليفه و فرمانده به اعتبار تسلّطى است كه آنهادارند جمع آن به اين اعتبار سلاطين است.