سوره :
آل عمران
آیه شماره :
28
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
النساء
آیه شماره :
76
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
النساء
آیه شماره :
89
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
النساء
آیه شماره :
139
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
النساء
آیه شماره :
144
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
المائدة
آیه شماره :
51
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
المائدة
آیه شماره :
51
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
المائدة
آیه شماره :
57
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
المائدة
آیه شماره :
81
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الاعراف
آیه شماره :
3
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الاعراف
آیه شماره :
27
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الاعراف
آیه شماره :
30
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الانفال
آیه شماره :
72
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الانفال
آیه شماره :
73
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
التوبة
آیه شماره :
23
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
التوبة
آیه شماره :
71
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
يونس
آیه شماره :
62
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
هود
آیه شماره :
20
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
هود
آیه شماره :
113
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الرعد
آیه شماره :
16
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الاسراء
آیه شماره :
97
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الكهف
آیه شماره :
50
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الكهف
آیه شماره :
102
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الفرقان
آیه شماره :
18
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
العنكبوت
آیه شماره :
41
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الزمر
آیه شماره :
3
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الشورى
آیه شماره :
9
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الشورى
آیه شماره :
46
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الجاثية
آیه شماره :
10
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الجاثية
آیه شماره :
19
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الممتحنة
آیه شماره :
1
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]
سوره :
الجمعة
آیه شماره :
6
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]