• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
برای مشاهده معانی و تفاسیر هر آیه بر روی متن آیه کلیک نمایید.
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
سوره : البقرة  آیه شماره : 213
ریشه کلمه : حكم
فعل : حكم
معنی : قضاوت، داورى، حُکم کردن «احكام» اتقان و استواري «حکمت» محكم كارى، تشخيص «حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد. « تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم . «تحکيم» حکم و داور قرار دادن. «حکمت»
توضیح : معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است. حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره : آل عمران  آیه شماره : 23
ریشه کلمه : حكم
فعل : حكم
معنی : قضاوت، داورى، حُکم کردن «احكام» اتقان و استواري «حکمت» محكم كارى، تشخيص «حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد. « تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم . «تحکيم» حکم و داور قرار دادن. «حکمت»
توضیح : معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است. حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره : النور  آیه شماره : 48
ریشه کلمه : حكم
فعل : حكم
معنی : قضاوت، داورى، حُکم کردن «احكام» اتقان و استواري «حکمت» محكم كارى، تشخيص «حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد. « تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم . «تحکيم» حکم و داور قرار دادن. «حکمت»
توضیح : معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است. حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره : النور  آیه شماره : 51
ریشه کلمه : حكم
فعل : حكم
معنی : قضاوت، داورى، حُکم کردن «احكام» اتقان و استواري «حکمت» محكم كارى، تشخيص «حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد. « تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم . «تحکيم» حکم و داور قرار دادن. «حکمت»
توضیح : معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است. حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.