• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
قضا و قدر[1]
مساله قضا و قدر يكي از مباحث بسيار مهمكلامي است. اين مساله با آنچه كه امروزه به «سرنوشت» معروف است, ارتباط نزديكيدارد و نه تنها ذهن فيلسوفان و متكلمان را به خود مشغول داشته, بلكه يكي از مسائلاساسي در زندگي هر انساني است. از اين رو, بحث سرنوشت, از ديرزمان, جايگاه خاصي درادبيات ملل گوناگون داشته و دست‌مايه شاعران و داستان‌سرايان و ... براي خلق آثاربزرگ بوده است. البته, طبيعي است كه متألهان و خداباوران مساله سرنوشت را درارتباط با علم و اراده الهي تفسير مي كنند, اما ملحدان آن را در چارچوب حتميت‌هايبرخاسته از علل و اسباب مادي محصور مي‌سازند.
به هر ترتيب , اصل مساله قضا و قدر ازمسلمات عقايد اسلامي است و چندان در كتاب و سنت فراوان از آن سخن گفته شده كه هيچجاي انكار و اختلافي باقي نمانده است. با اين حال, همان گونه كه اشاره خواهيم كرد,در تفسير اين اصل مهم اعتقادي بين طوايف مختلف اسلامي, اختلافاتي به چشم مي خورد.
معناي قضا و قدر
واژه «قدر» به معناي حد و اندازه و مقدار شي است براي واژه «قضا»نيز معاني گوناگوني گفته شده است, كه در اين ميان مي‌توان به حكم, قطعيت و فيصلهدادن اشاره كرد.
اين دو واژه و برخي مشتقات آن, در آيات و روايات متعددي به كار رفته است كه درادامه, پاره‌اي از آنها را نقل خواهيم كرد.
اقسام قضا و قدر
براي روشن شدن فضاي بحث, مي توان قضا و قدر را به دو دستهتقسيم كرد: قضا  و قدر علمي; و قضا و قدرعيني.
همچنين در يك تقسيم بندي ديگر, قضا و قدر در دو دسته فردي وعمومي جاي مي‌گيرند. ما بحث را با ((قضا و قدر علمي)) پي مي گيريم و سپس به اقسامديگر مي پردازيم.
قضا و قدر علمي
مقصود از قدر يا تقدير علمي آن است كه خداوند پيش از آفرينشهر شيئي به خصوصيات و حدود و اوصاف آن, علم دارد. اين خصوصيات در مجردات, به ويژگي‌هايذاتي و ماهوي آنها مربوط مي‌شود و در موجودات مادي, علاوه بر ويژگي‌هاي ذاتي, شاملمختصات زماني, مكاني, ابعاد, مقادير و... مي‌گردد. بنابراين, خدا از ازل مي‌داندكه هريك از مخلوقات او داراي چه ويژگي‌ها و اوصافي‌اند.
مقصود از قضاي علمي نيز آن است كه خداوند از ضرورت وجود اشيا درظرف تحفق علل آنها آگاه است; يعني, خدا از ازل مي‌داند كه هر يك از اشيا در شرايطخاصي و تحت تاثير اسباب و علل خاصي موجود مي‌شوند.
بنابراين, مي‌توان گفت كه علم پيشين خداوند به خصوصيات اشيا وضرورت وجود آنها, همان قدر و قضاي علمي است .
با توجه به تفسيري كه از قضا و قدر علمي ارائه گرديد, معلوم مي‌شودكه قضا و قدر (به اين معنا) به علم الهي باز مي‌گردند و از شاخه‌هاي صفت «علم» بهشمار مي‌آيند. بر اين اساس, خداوند مي‌داند كه هر شيئي, با چه خصوصيات و اوصافي ودر چه شرايطي پا به عرصه وجود مي‌گذارد و چگونه به هستي خويش ادامه مي‌دهد و اينهمان حقيقتي است كه گاه از آن به «سرنوشت» ياد مي‌كنند.
قضا و قدر عيني
مقصود از قدر عيني, تعيين و تحديد خصوصيات و اوصاف ذاتي و عرضيموجودات از سوي خداوند است و مقصود از قضاي عيني آن است كه خداوند ضرورت وجود رابه مخلوقات خويش اعطا مي‌كند و از طريق نظام اسباب و علل, وجود آنها را تعين مي‌بخشد.
به عبارت ديگر, هر موجود ممكن داراي دو جنبه است:
1ـ اصلوجود آن كه در نظام علي, ضروت و قطعيت يافته است .
2ـخصوصيات ويژگيها و اوصاف آن.
و مفاد قضا و قدر عيني آن است كه اين دو جنبه, از سوي خدا وبه اراده و مشيت اوست با توجه به معناي قضا و قدر عيني, چند نكته روشن مي شود:
1ـ برخلاف قضا و قدر علمي, قضا و قدر عيني بر وجود اشيا مقدم نيست, بلكه با آن همراهاست .
2ـ قضا وقدر عيني از شئون خلق و ايجاد خداوند است و مي توان آن را به صفت ((خالقيت)) بازگرداند.
3ـ تقديرعيني هر شي بر حسب مرتبه وجود آن متفاوت است بر اين اساس, تقدير مجردات عبارت استاز تعيين حدود ذاتي و ماهوي آن, ولي در ماديات, تعيين شرايط زماني و مكاني وخصوصيات كيفي و كمي و اوصاف عرضي مانند زيبايي, سلامتي و... در حوزه تقدير قرار ميگيرند.
سرنوشت و اختيار
يكي از مهمترين مسائلي كه در ارتباط با قضاو قدر مطرح مي شود, نسبت آن با اختيار انسان است. قضا و قدر علمي مقتضي آن است كهخداوند از پيش بداند كه اعمال آدمي با چه خصوصياتي و در چه شرايطي واقع مي شوند.همچنين, براساس قضا و قدر عيني, اراده الهي در شكل گيري اعمال انسان و تعيين يافتنآن دخالت دارد. با توجه به اين مطلب, گروهي مي‌پندارند كه قضا و قدر الهي بااختيار انسان ناسازگار است و لازمه اعتقاد به اين اصل آن است كه آدمي در پهنه هستي,به جاي بازيگري, تماشاگري بي‌اختيار باشد كه صرفاً نظاره‌گر حوادث و اموري است كهاز پيش, قلم تقدير و سرنوشت حتميت آن را رقم زده است. به اين ترتيب, اعتقاد به قضاو قدر به صورت يكي از عوامل جبرگرايي درآمده است و بسيار جاي تعجب است كه به رغمتاكيد فراوان قرآن بر اختيار و مسئوليت انسانها و پاسخگويي صريح آن به استدلالاتجبرگرايانه مشركان ملاحظه مي‌كنيم كه جمعي از مسلمانان, كه گاه آنان را «قدريه» مي‌نامند,اعتقاد به قضا و قدر الهي را مستلزم سلب اختيار از انسان دانسته‌اند.
چكيده پاسخ ما به پندار فوق آن است كه قضا وقدر علمي خداوند به افعال انسان, به صورت مطلق, تعلق نمي پذيرد, بلكه متعلق قضا وقدر, عمل انسان با تمام خصوصيات آن است كه از جمله مي‌توان به اختياري بودن آن وتاثير اراده و قدرت انسان در وقوع آن اشاره كرد بنابراين, خداوند از ازل مي داندكه انسان با بهره‌گيري از اختيار خود, اعمال خاصي را انجام مي‌دهد و بديهي است كهدر اين صورت, نه تنها علم خداوند و قضا و قدر علمي او با اختيار انسان منافاتيندارد, بلكه آن را تاكيد مي‌كند. حاصل آن كه, علم خداوند به صدور فعل (معلول) ازفاعل (علت) آن, با حفظ تمام خصوصيات موجود در فاعل (علت), تعلق مي پذيرد. بنابراين,اگر فاعلي فاقد شعور و اختيار باشد (مانند آتش كه منشا حرارت مي شود), علم الهي بهصدور فعل آن به نحو غيراختياري تعلق مي‌پذيرد; يعني خداوند از ازل مي‌داند كه فلانآتش در زمان و مكان خاصي, به صورت غيراختياري منشا ايجاد حرارت مي‌شود (يا بهتعبير ديگر, فعل «حرارت» از او صادر مي شود). اما اگر فاعلي داراي شعور و اختيارباشد (مانند انسان در افعال اختياري خويش), آنچه از سوي خدا مقدر شده و قضاي الهيبه وقوع آن تعلق پذيرفته, آن است كه فاعل مذكور با اختيار و گزينش آزاد خويش افعالخود را انجام دهد.
درباره قضا و قدر عيني نيز پاسخ مشابهي وجوددارد: تاثير قضا و قدر عيني خداوند در وقوع افعال بندگان, به صورت مستقيم و مباشرنيست, بلكه اين تاثير از مسير اسباب و علل و در چارچوب نظام علي عالم تحقق مي‌پذيردو از آنجا كه اراده انسان يكي از مبادي علي افعالي اختياري اوست, قضا و قدر (درمورد افعال اختياري) از مجراي اراده و اختيار انسان تاثير مي‌گذارد. بنابراين,تعيين خصوصيات افعال اختياري (تقدير عيني) و تعين بخشيدن و ايجاب آن (قضاي عيني)به هيچ وجه مستلزم طرد و سلب اختيار نيست, بلكه با آن همراه است و از مجراي آن گذرمي كند.
قضا و قدر عمومي
آنچه در بالا به آن اشاره شد, قضا و قدري است كه به موجوداتخاص تعلق مي پذيرد. اما مي‌توان قضا و قدر عيني را به معناي ديگري نيز به كار بردكه به قوانين و سنن كلي الهي كه درباره افراد و جوامع جريان دارند, اختصاص مي‌يابد.بر اين اساس, خداوند در علم ازلي خويش, سنتهاي خاصي را با ويژگيها و احكام خاص,مقرر فرموده و آن را در پهنه هستي يا در بستر تاريخ و جامعه انساني جاري ساختهاست. براي مثال, قانون عمومي عليت يكي از سنتهاي عام الهي است كه متعلق قضا و قدرالهي قرار گرفته است.
قضا و قدر در قرآن و سنت
همانگونه كه گفتيم, آيات و رواياتي فراواني به مساله قضا وقدر پرداخته‌اند و ما در اينجا, به نقل موارد اندكي اكتفا مي‌كنيم:
در پاره‌اي روايات, به معناي «قضا» و «قدر» اشاره شده است.براي نمونه در حديثي از امام رضا (ع) آمده است:
هي الهندسه و وضع الحدود من البقا و الفنا.و القضا هو الابرام و اقامه العين [2]
قدر عبارت است از اندازه‌گيري و تعيين حدود (اشيا) از جهت بقاو فنا و قضا محكم كردن است و بر پاداشتن ذات (و ايجاد آن).
در حديث ديگري از امام رضا (ع) آمده است كه:
 هو الهندسه من الطولو العرض و البقا. ثم قال (ع): ان الله اذا شاء شيئاً اراده و اذا اراده قدره و اذاقدره قضاه و اذا قضاه امضاه.[3]
قدر عبارت است از اندازه‌گيري از جهت طول و عرض (اشيا) و(مدت) بقا, پس فرمود: همانا خداوند وقتي چيزي را بخواهد, آن را اراده مي‌كند و چونآن را اراده كند, مقدر مي‌گرداند و چون مقدرش گردانيد, قضاي الهي به آن تعلق مي‌پذيردو در اين حال, (اصل وجود و كيفيت اوصاف) آن را امضا مي‌كند.
در قرآن كريم, آيات فراواني وجود دارد كه از قضا و قدر علميخداوند حكايت مي‌كنند در اين آيات, معمولاً از علم خداوند با لفظ «كتاب» تعبير شدهاست.[4]
براي نمونه, آيات زير را از نظر مي گذارنيم:
و ما كان لنفس انتموت الا باذن الله كتاباً موجلاً (آل عمران: 145)
و هيچ نفسي جز به فرمان خدا نمي ميرد. (خداوند مرگ را) بهعنوان سرنوشتي معين (مقرر كرده است).
و الله خلقكم منتراب ثم من نطفه ثم جعلكم ازواجاً و ما تحمل من انثي ولا تضع الا بعلمه و ما يعمرمن معمر ولا ينقص من عمره الا في كتاب ان ذلك علي الله يسير (فاطر: 11)
و خدا (است كه) شما را از خاكي آفريد, سپس از نطفه‌اي, آنگاهشما را جفت جفت گردانيد, و هيچ مؤنثي باردار نمي‌شود و وضع حمل نمي‌كند مگر به علماو و هيچ سالخورده‌اي عمر دراز نمي‌يابد و از عمرش كاسته نمي‌شود, مگر آنكه دركتاب (مندرج) است. (در حقيقت) اين (كار) بر خدا آسان است .
ما اصاب من مصيبه في الارض ولا في انفسكم الا في كتاب من قبلان نبراها ان ذلك علي الله يسيره (حديد: 22)
هيچ مصيبتي نه در زمين و نه در نفسهاي شما نرسد, مگر آنكه پيشاز آنكه آن را پديد آوريم, در كتاب است. اين (كار) بر خدا آسان است .
در آيات ديگري به قضا و قدر عيني خداوند اشاره شده است دربيان قضاي عيني مي‌توان به آيات زير استشهاد كرد:
فقضاهن سبع سماوات في يومين و اوحي في كلسما امرها (فصلت: 12)
پس آنها را (به صورت) هفت آسمان, در دو هنگام مقرر داشت و درهر آسماني كار (مربوط به) آن را وي فرمود.
هو الذي خلقكم من طين ثم قضي اجلاً (انعام: 2)
اوست كسي كه شما را از گل آفريد آنگاه مدتي را (براي عمر شما)مقرر داشت.
و اذا قضي امراً فانما يقول له كن فيكون (بقره: 117)
و چون كاري را مقرر كند (و اراده نمايد), فقط مي گويد:(موجود) باش. پس (فوراً موجود) مي شود.
آيات زير نيز بر تقدير عيني خداوند دلالت دارند:
الذي خلق فسوي . والذي قدر فهدي (اعلي:2 و 3)
همان كه آفريد و هماهنگي بخشيد و آنكه اندازه گيري كرد و راهنمود.
من نطفه خلقه فقدره (عبس: 19)
او را از نطفه اي آفريد پس او را اندازه گيري كرد.
انا كل شي؟ خلقنا بقدر(قمر: 49)
همانا ما هر چيزي را به اندازه (معين)آفريديم.
قرآن در مورد قضا و قدر عمومي, به معنايتعيين و اجراي سنن كلي, در آيات متعددي سخن گفته است كه به ذكر چند مورد اكتفا ميكنيم:
ان الله لايغير ما بقول حتي يغيروا مابانفسهم (رعد: 11)
در حقيقت, خدا حال قومي را تغيير نمي دهد تا آنان حال خود راتغيير دهند.
و اذ تاذن ربكم لئن شكرتم لا زيدنكم و لئنكفرتم ان عذابي لشديدً (ابراهيم: 7)
و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزاريكنيد, (نعمت) شما را افزون خواهم كرد و اگر ناسپاسي نماييد, قطعاً عذاب من سختخواهد بود.
و من يتق الله يجعل له مخرجاً . ويرزقه من حيث لا يحتسب (طلاق: 2 و 3)
و هر كسي از خدا پروا كند, براي او راه بيرون شدني (از مصائبو سختيها) قرار مي دهد و از جايي كه حسابش را نمي كند, به او روزي مي رساند.
مساله قضا و قدر در روايات پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت گرامي(ع) از جهات گوناگوني مورد توجه قرار گرفته است. گروهي از روايات بر اهميت و ضرورتاعتقاد به اين اصل تاكيد ورزيده اند. براي مثال, از پيامبر خدا (ص) روايت شده استكه فرمود:
لا يومن عبد حتي يومن باربعه: حتي يشهد انلااله الاالله وحده لا شريك له, و اني رسول الله بعثني بالحق و حتي يومن بالبعثبعد الموت و حتي يومن بالقدر.[5]
هيچ بنده اي ايمان (حقيقي) نياورد مگر آنكه به چهار چيز مؤمنشود: شهادت بدهد كه غير از خداوند يكتا معبود ديگري نيست و اينكه من پيامبر خدايمو مرا به حق مبعوث داشته است و به رستاخيز پس از مرگ ايمان آورد و به تقدير الهي مؤمنگردد.
همان گونه كه ملاحظه مي شود, پيامبر اكرم (ص) ايمان به تقديرالهي را در كنار ايمان به توحيد و نبوت و معاد آورده است و اين مطلب, از اهميتزايد الوصف اين اصل اعتقادي حكايت مي كند.
در پاره اي سخنان اهل بيت (ع) نيز بر دشواري درك حقيقت قضا وقدر تاكيد شده است. اميرمؤمنان(ع) در پاسخ به كسي كه درباره قضا و قدر پرسيده بود,فرمود:
طريق مظلم فلا تسلكوه و بحر عميق فلا تلجوه و سر الله فلاتتكلفوه.[6]
راهي است تاريك, پس در آن گام نزنيد و دريايي است ژرف, پس درآن داخل نشويد و سر خداوند است, پس خويش را (براي فهم حقيقت آن) به زحمت نيندازيد.
از آنجا كه امامان معصوم (ع) خود در روايات ديگري تا حدي بهتوضيح و تبيين قضا و قدر پرداخته اند, بايد گفت كه مقصود امام (ع) آن است كه هرچند مي توان برخي جوانب و احكام اين بحث را درك كرد, ولي فهم كنه آن ـ به ويژه برايعموم مردم ـ ميسر نيست.
در دسته‌اي از روايات نيز تلازم تقدير الهي با جبرانگاري وسلب اختيار به شدت رد شده است. در روايتي از رسول اكرم (ص) مي خوانيم:
سياتي زمان علي امتي يؤولون المعاصي بالقضا اولئك بريؤن مني وانا منهم براء.
به زودي زماني بر امت من خواهد گذشت كه گناهان (خود) را با قضا توجيه مي كنند (وآنان را ناشي از تقدير الهي مي دانند) آنان از من دورند و من نيز از آنان برائت ميجويم.
از اميرمؤمنان علي (ع) نيز در پاسخ به پرسشي درباره قضا و قدرفرمود:
 ولا تقولوا وكلهمالله الي انفسهم فتوهنوه ولا تقولوا اجبرهم علي المعاصي فتظلموه ولكن قولوا الخيربتوفيق الله والشر بخذلان الله و كل سابق في علم الله .
و نگوييد: «خداوند بندگانش را به حال خودشان واگذاشته است»زيرا اين سخن اهانتي است به خداوند و نگوييد: «آنان را بر انجام گناهان مجبورساخته است» زيرا اين سخن, ظلمي است به خداوند. بلكه بگوييد: «خير و نيكي در اثرتوفيق الهي و شر و بدي در اثر سلب توفيق است». خدا از پيش, همه (اعمال) را مي‌داند.


[1] .سعيدي مهر/كلام اسلامي
[2] . كليني, اصول الكافي, ج 1, ص 158
[3] . مجلسي, بحار الانوار, ج 5, ص 122
[4] بديهي است كه مقصود از كتاب, شيئي مادي كه مطالبيبر آن نگاشته گردد نيست. بلكه اين واژه به برخي مراتب علم الهي اشاره دارد
[5] . مجلسي, بحار الانوار, ج 5, ص 87, حديث 2.
[6] . نهج البلاغه, حكمت, شماره 287