• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
 حل مشكل
 فلسفه اسلامي
مسأله نظام احسن و اشكال شرور، از مهم‏ترين مسائل فلسفهاست و چنان‌كه‏ در بخش نخست توضيح داديم اين مسأله در شرق و غرب موجب پيدايش‏فلسفه‏هاي " ثنويت "، "ماديگري" و " بدبيني "گرديده است . كمتر كسي است كه به اين مسأله توجه نكرده باشد و درباره آن سخنينگفته‏ باشد . فلاسفه شرق و غرب به اشكال شرور توجه كرده‏اند ولي تا آنجا كه من‏مطالعه دارم ، فلاسفه غرب ، پاسخي قاطع براي اين اشكال نيافته‏اند ، ولي‏ فلاسفه وحكماي اسلام اشكال را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و بخوبي از عهده پاسخ آنبرآمده و راز مهمي را گشوده‌اند .
بيجا نيست در اينجا يك جمله درباره حكمت الهي شرق بگوئيمو از اين‏ گنجينه بزرگ معنوي قدرداني كنيم . حكمت الهي مشرق زمين سرمايه عظيم وگرانبهايي است كه در پرتوي اشعه تابناك اسلام بوجود آمده و به بشريت‏ اهداء گرديدهاست . اما افسوس كه عده قليل و بسيار محدودي عميقانه با اين سرمايه عظيم آشناهستند و از ناحيه بيخبران و دشمنان متعصب ، بر آن‏ ، ستمها شده است . عده اي كهاطلاعاتشان از فلسفه قديم عموما از حدود افلاك تسعه و عقول عشره تجاوز نمي‏كند ، وچون فقط نام آن را شنيده و يا اگر به كتابها مراجعه كرده‏اند چيزي از آن سر درنياورده‏اند ، خيال‏ كرده‏اند فلسفه اسلامي همان است كه درباره افلاك تسعه و عقولعشره بحث‏ مي‏كند ، و چون امروز بي‌اساسي نظريه افلاك روشن شده پس آنها مي‏توانندگردن‏ برافرازند و خود را از فارابي و بوعلي و صدرالمتألهينبرتر شمارند. آري‏، اين عده مي‏پندارند حكمت الهي اسلامي همان فلسفه قديم يونانياناست و چيز علاوه‏اي ندارد و ناروا هم داخل اسلام شده است.
 اينان ، نفهميده ، يا فهميده ، جنايت عظيمي نسبتبه اسلام و معارف‏ اسلامي مرتكب مي‏گردند . حكمت اسلامي با فلسفه يونان هماناندازه متفاوت‏ است كه فيزيك اينشتين با فيزيك يونان . دلائلي هست كه حتي الهياتابن‏ سينا هم به طور كامل به اروپا نرفته است و اروپائيان از اين گنجينه ارزنده‏هنوز هم بي‌خبرند. براي نمونه ، ذكر مورد ذيل كافي است:
در پاورقيهاي جلد دوم " اصولفلسفه و روش رئاليسم " تذكر داده‏ ايم ، سخن معروف دكارت " من فكرمي‏كنم پس وجود دارم " كه به عنوان‏ فكري نو و انديشه‏اي پر ارج در فلسفهاروپا تلقي شده است ، حرف پوچ و بي‏ مغزي است كه بوعلي آن را در نمط سوم "اشارات " با صراحت كامل و در نهايت وضوح طرح كرده و سپس با برهاني محكم باطلكرده است . اگر فلسفه‏ ابن سينا براي اروپائيان درست ترجمه شده بود ، سخن دكارت بابرچسب " ابتكاري نو " و " فكري تازه " مبناي فلسفه جديد قرارنمي‏گرفت . اما چه بايد كرد كه فعلا هر چيزي كه مارك اروپائي دارد رونق دارد اگرچه سخن‏ پوسيده‌اي باشد كه سالهاست ما از آن گذشته‏ايم .
اكنون به پاسخ پرسشهايي كه در بخشاول طرح كرديم مي‏پردازيم . ما اين‏ پرسشها را تحت چهار عنوان طرح كرديم : تبعيضها، فناها و نيستيها ، نقصها ، آفتها . از اين چهار نوع ، قسمت اول را تحت عنوان" تبعيضها " و باقي را تحت عنوان " شرور " پاسخ مي‏گوييم ولازم مي‏دانيم قبلا اشاره مختصري به مشربها و مسلكهاي مختلف در حل اينگونه اشكالاتبنماييم‏ .
راهها و مسلكها
راهها و مسلكها در حل مشكلاتمربوط به عدل الهي متفاوت است . معمولا اهل ايمان كه در پرتوي دين و مذهب بهخداوند ايمان دارند با يك پاسخ‏ اجمالي وجدان خود را قانع مي‏سازند ، با خود چنينمي‏انديشند كه ادله قاطع‏ ، وجود خداي قادر عليم حكيم ، را اثبات كرده است ، دليليندارد كه خداي‏ قادر عليم حكيم ، ظلم كند ، مگر خداوند با كسي دشمني دارد كه به انگيزه دشمني ، حقاو را از بين ببرد ، و يا نيازمند است كه حق كسي را بربايد و به خود اختصاص دهد ؟! انگيزه ظلم يا عقده‏ها ي روحي است و يا نيازها و احتياجها ، و چون انگيزه‏ ظلمدر خداوند وجود ندارد پس ظلم درباره خداوند معني ندارد . او قادر مطلق و عليم مطلقو حكيم مطلق است ، هم عالم به نظام احسن و اصلح است و هم قادر به ايجاد آن .عليهذا دليلي ندارد كه خداوند ، جهان را طوري‏ بيافريند كه بر خلاف وضع احسن واصلح باشد . مسلما آنچه به نام شرور ناميده مي‏شود اگر بر ضد نظام احسن و اصلح بود، آفريده نمي‏شد .
اين گروه احيانا اگر جرياناتيرا مشاهده كنند كه از نظر خودشان قابل‏ توجيه نباشد آن را به نوعي حكمت و مصلحت كهبر ما مجهول است و فقط خداوند از راز آن آگاه است توجيه مي‏كنند و به عبارت ديگرآن را به " سر قدر " تعبير مي‏كنند .
شك نيست كه اين طرز تفكر ونتيجه‏گيري ، خود ، نوعي استدلال است و استدلال صحيحي هم هست . اين دسته مي‏توانندبگويند فرضا مشكل بعضي از شرور قابل توجيه نباشد ، به واسطه قصور فهم بشر از رازهاو اسرار جهان است . بشر وقتي كه خود را در جهاني مي‏بيند پر از راز و پر از حكمت ،طبعا اگر در چند مورد خاص به راز حكمت و سر مصلحت پي نبرد نبايد در اصل مطلب‏ترديد كند .
انسان اگر كتابي را مطالعه كندو در سراسر كتاب ، دقت و درايت و قوت انديشه مؤلف را مشاهده نمايد و در چند موردهم بعضي عبارات ، مجهول و لا ينحل بماند ، طبعا حكم مي‏كند كه من مقصود مؤلف را دراين چند مورد نمي‏فهمم ، هرگز حكم نمي‏كند كه به دليل لا ينحل ماندن اين چند مورد، مؤلف فاقد درايت و دقت و فهم و ادراك بوده است و ساير مطالب به‏ حسب تصادف ، بامعني درآمده است . نهايت خود خواهي و جهالت است كه‏ مجهول ماندن يك يا چند قسمتكتابي كه شخصيت علمي نويسنده اش در سراسر كتاب به ثبوت رسيده است حمل بر جهالت او، و اتفاقي و تصادفي بودن‏ همه مطالب حكيمانه بشود .
عوام اهل ايمان ، هرگاه با اينمسائل روبرو شوند ، به طريق فوق ، مشكل‏ را براي خود حل مي‏كنند .
همچنان‌كه قبلا گفتيم ، طبقهاهل حديث ، در معارف الهي طرفدار تعبد و سكوتند و طبعا در اين مسائل از اظهار نظرخودداري مي‏كنند ، و در حقيقت‏ راهشان همان راه عوام است نه راه ديگري . اشاعره ازمتكلمين نيز راهي را رفته اند كه طبعا مسأله‏اي براي آنها باقي نمي‏ماند كه نيازبه حل داشته‏ باشد . اما ساير متكلمين ، و همچنين طرفداران روش حسي و تجربي درالهيات ، راه حل مشكلات عدل الهي را جستجو و تحقيق در اسرار كائنات و فوائدو مصالح آنها مي‏دانند .
ولي حكماي الهي ، هم از طريق" لم " وارد مي‏شوند و به بياني كه در بالا نقل كرديم صورت برهانيمي‏دهند ، از اين راه وارد مي‏شوند كه جهان كه‏ اثر خداوند است ، به منزله ظل وسايه باري تعالي است ، خداوند جميل علي‏ الاطلاق است ، و ظل جميل ، جميل است ، وهم به تجزيه و تحليل ماهيت شرور و اينكه شرور عدمي اند و مجعول بالعرض اند نهبالذات ، مي‏پردازند ، و هم ضرورت شرور و لاينفك بودن آنها را از خيرات ، و بهعبارت ديگر تجزيه ناپذير بودن آفرينش را اثبات مي‏كنند ، و هم به بحث در آثار وفوائد شرور مي‏پردازند .
ما در اينجا درباره برهان لميبه شكلي كه حكما مي‏آورند بحثي نمي‏كنيم‏ زيرا از سطح اين رساله خيلي بالاتر است ،ولي قسمتهاي ديگر را تشريح‏ مي‏كنيم .
همچنان‌كه قبلا گفتيم ، ايرادهاو اشكالات اين مسأله ، تحت دو عنوان‏ خلاصه مي‏شود: تبعيضها ، شرور . اول وارد بحثتبعيضها مي‏شويم و سپس شرور را در بخشي جداگانه مورد تجزيه و تحليل قرار مي‏دهيم .