• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
فصل دوم : معاد در قرآن و روايات
در اين فصل برآنيم تا پاره اي از مسايل زندگي اخروي و صحنه هايي را كه قرآن و روايات براي انسانپس از رستاخير ترسيم مي كند، مورد بررسي قرار دهيم.تأكيد قرآن بر معاد
دعوت به معادباوري يكي از ويژگي هاي اديان الهي است. قرآن كريم آخرين كتاب آسماني و هدايتكننده ي بشر به سوي عالم نور و رها كننده ي وي از همه ي پليدي ها و ظلمت ها وتصديق كننده ي كتب آسماني پيشين درباره ي رجوع انسان به سوي خداوند به تفصيل سخنگفته است. بي شك پس از دعوت به توحيد، مقوله اي به اين اندازه مورد تأكيد قرارنگرفته است. شواهد ذيل مي تواند اهميّت معاد را از ديدگاه قرآن كريم نشان دهد:
الف ـ كثرتآياتي كه زندگي آدمي را در برزخ و قيامت توضيح ميدهد.
ب ـ معاد باورياز اركان ايمان است زيرا در كنار ايمان به خداوند قرار گرفته است:
“ذلك يوعظبه من كان منكم يؤمن بالله واليوم الآخر.”(بقره / 232) هر كس از شما به خدا و روزبازپسين ايمان دارد، به اين ]دستورها [ پند داده مي شود. 
و انكار آن دررديف انكار خداوند واقع شده است:
“قاتلوا الذينلايؤمنون بالله ولا باليوم الآخر.” (توبه / 29) با كساني از اهل كتاب كه به خدا وروز بازپسين ايمان نمي آورند... كارزار كنيد.
و از اين روستكه دعوت مردم به معاد در سرلوحه ي برنامه ي انبيا بوده است:
“يا معشرالجنّ والانس الم يأتكم رسل منكم يقصّون عليكم آياتي وينذرونكم لقاء يومكم هذا.”(انعام/ 130) اي گروه جن و انس، آيا از ميان شما فرستادگاني براي شما نيامدند كه آياتمرا بر شما بخوانند و از ديدار اين روزتان به شما هشدار دهند؟
ج ـ خداوند بهپيامبر دستور مي دهد كه بر وقوع قيامت قسم يادكند:
“و يستنبؤنكاحقّ هو، قل اي وربّي انّه لحقّ.”  (يونس /53) و از تو خبر مي گيرند: “آيا آن راست است؟” بگو: “آري! سوگند به پروردگارم كهآن قطعاً راست است.”
“زعم الذينكفروا ان لن يبعثوا، قل بلي وربّي لتبعثنّ.”(تغابن / 7) كساني كه كفر ورزيدند،پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد. بگو: “آري، سوگند به پروردگارم، حتماًبرانگيخته خواهيد شد.”
د ـ عبث بودنخلقت در صورت منتفي بودن معاد:
“أفحسبتمانّما خلقناكم عبثا وانّكم الينا لاترجعون.” آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريدهايم و اينكه شما به سوي ما بازگردانيده نمي شويد؟ (مؤمنون / 115) 

استدلال قرآن بر معاد
قرآن كريم، در عين آنكه ايمان به معاد را ضروري ميشمارد، در مواردي نيز به استدلال بر معاد مي پردازد و اين مطلب گواه بر منافاتنداشتن مقوله هاي ايماني با تعقل و خردورزي است. اين استدلال ها مبتني بر خداشناسياست و معادشناسي بدون خداشناسي صحيح و مصون از خطا به انجام نمي رسد. بر اين اساس،اسما و صفات ثبوتي خداوند چون حكمت، قدرت، صدق و... يا صفات سلبي هم چون امتناعلهو و ظلم از خداوند، مي تواند دليلي عقلي بر تحقق معاد باشد. بنابراين اصل معادهم از راه درونْ ديني و هم از راه برونْ ديني (كه گاه با هدايت متون ديني به موادو مقدمات لازم به انجام مي رسد) قابل اثبات است. در اينجا به اختصار پاره اي ازاستدلال هاي قرآن بر معاد را كه مبتني بر حكمت و عدل الهي است يادآور مي شويم:
الف ـ قرآن بقا و جاودانگي و رجوع به سوي خداوند راتوجيه كننده ي خلقت آسمان و زمين مي داند و حذف معاد را موجب عبث و بيهودگي خلقتعالم مي شمارد، در حالي كه هم خالق حقّ است و هم خلقت او، و باطل به هيچ روي بهطبيعت حق راهي ندارد.
“و ما خلقنا السّموات والارض وما بينهما لاعبين. ماخلقناهما الاّ بالحقّ ولكنّ اكثرهم لايعلمون.”[1](دخان/ 39 ـ 38)
“وما خلقنا السموات والارض وما بينهما الاّ بالحقّ وانّالسّاعة لاتية.”[2](حجر/ 85)
لعب به افعالي گفته مي شود كه غايت آن ها خيالي است، نهواقعي; هم چون افعال كودكان كه صرفاً از توهم و خيال كودكانه ناشي مي شود. و چونافعال لعب صاحب خود را از اعمال واقعي يعني اعمالي كه غايت حقيقي دارند، باز ميدارد، از مصاديق لهو به شمار مي روند. بر اساس آيه ي ياد شده اگر خلقت عالم، غايتينداشته باشد و رو به عدم و نيستي برود، وجودش عبث و بيهوده مي شود و خداوند منزهاز كار عبث و بيهوده است.
خداوند بسياري از امور را به وجدان و بنياد اخلاقي آدميسپرده است، تا خود داوري كرده حق را دريابد. چگونه مي توان پذيرفت كه انسان عاقليكاري را انجام دهد و هيچ هدف و مقصدي از آن نداشته باشد. چيزي را بسازد كه ميخواهد نابودش كند. و يا وقتي از او مي پرسند چرا كاري را انجام مي دهد توجيهينداشته باشد. حال كه چنين است، خداوند ما را به وجدانمان ارجاع مي دهد. شما آدميانچگونه مي توانيد كار خداوندي را كه علم و قدرتش مطلق و بي نهايت است، عبث و بيهودهتلقي كنيد. انكار معاد خلقت خداوند را عبث و بيهوده مي نماياند. پس كل نظاممخلوقات باقي و برقرار خواهد بود.
درباره ي ضرورت معاد و جاودانگي آدمي و ملازمه ي نفيمعاد با عبث و بيهودگي آمده است:
“أفحسبتم انّما خلقناكم عبثا و انّكم الينا لاترجعون.”[3](مؤمنون/ 115)
بنابراين، يا توجيه كننده ي خلقت آسمان ها و زمين و ازجمله انسان، بازگشت به سوي خداوند و جاودانگي است و يا توجيه كننده ي خلقت آسمان وزمين، وجود انسان و توجيه گر وجود انساني جاودانگي اوست. اما به نظر مي رسد كهنظريه ي اول را شواهد بيش تري تأييد مي كند. في المثل، از پاره اي آيات چنين بهدست مي آيد كه همه ي حيوانات از جاودانگي شخصي برخوردارند، هر چند به تفصيل دركيفيت زندگي اخروي آن ها سخن نرفته است:
“وما من دابَّة في الارض ولا طائر يطير بجناحيه الاّ اممامثالكم ما فرّطنا في الكتاب من شيء ثمّ الي ربّهم يحشرون.”[4](انعام/ 38)
بر اساس اين آيه، همان طور كه در دنيا حيوانات در بسيارياز جنبه هاي حياتي هم چون دفع ضرر، جلب منفعت ،و جنبه هاي اخلاقي مانند حيله گري،جرأت، جبن و... باآدمي شباهت دارد، در جاودانگي و حشر به سوي خداوند نيز چنين اند.شاهد ديگر بر اين سخن آيه ي “و اذا العشار عطّلت. واذا الوحوش حشرت” وقتي شترانماده وانهاده شوند، و آن گه كه وحوش را همي گرد آرند.
 (تكوير / 5 ـ4)است.
هم چنين آياتي بر اين معنا دلالت دارد كه سنگ ها، بت هاو همه ي مخلوقاتي كه شريك خدا پنداشته مي شدند در قيامت حاضر و به جهنم ريخته ميشوند و آسمان و زمين با نظام ديگري بر پا خواهد شد. همه ي اين شواهد حكايت ازجاودانگي همه ي موجودات و منتفي بودن نابودي و اضمحلال آن ها مي كند. بنابراين اگرانعدام موجودي مستلزم عبث بودن خلقت آن است، هيچ موجودي از ميان نخواهد رفت و باانتقال از دنيا به چهره ي اخروي در قيامت حاضر خواهد بود.
ب ـ قرآن كريم حذف معاد را مستلزم ظلم و بي عدالتي ميشمارد و چون ظلم منتفي است، پس معاد به ضرورت ثابت و محقق است.
دو دليل ياد شده را مي توان از آيه ي بيست و دوم سوره يجاثيه دريافت:
“وخلق الله السموات والارض بالحقّ و لتجزي كلّ نفس بماكسبت وهم لايظلمون.”[5](جاثيه/ 22)
بر اين اساس، خلقت آسمان و زمين براي آن است كه طاعت پاسداشته شود و به معصيت و ناپاكي كيفر عادلانه داده شود. عدل الهي به پادارنده يعالمي است كه در آن هر انساني جزاي عمل خويش را بازيابد و چون دنيا نه از نظر وجوديمي تواند چنان عالمي باشد و نه از نظر تجربي چنين عالمي است، پس عالمي جز دنيا دركار است و آن سراي آخرت است. پس انكار كنندگان آخرت و بدكاران چه بد گمان مي كنندكه زندگي و مرگ آنان مانند زندگي و مرگ مؤمنان و درست كاران است:
“ام حسب الذين اجترحوا السّيّئات ان نجعلهم كالّذينامنوا وعملوا الصالحات سواء محياهم ومماتهم، ساء مايحكمون.”[6](جاثيه/ 21)
“افنجعل المسلمين كالمجرمين. ما لكم كيف تحكمون.” پس آيافرمان برداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد؟ شما را چه شده؟ چگونه داوري ميكنيد؟ (قلم / 36 ـ 35)
از اين رو قرآن كريم به آدميان هشدار مي دهد كه به عاقبتكار مجرمان بينديشند و در زمين سياحت كنند و دريابند كه خداوند چگونه مجرمان را بهسبب اعمالشان در دنيا مجازات مي كند. پس در نظام هستي ظلم و ناپاكي بي جزا نميماند و چون هر ظلمي در دنيا كيفر و هر نيكي و طاعتي پاداش داده نمي شود، پس وجودعالم آخرت ضروري و لازم است; بنابراين آياتي كه بشر را به سياحت در زمين فرا ميخواند، او را به سوي نوعي دليل تجربي بر جزاي اعمال در نظام هستي سوق مي دهد:
“قل سيروا في الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين.” ـبگو: “در زمين بگرديد و بنگريد فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است.” (نمل / 69)
پاسخ قرآن به اشكال منكران معاد
اما آنچه در قرآن بسيار بدان توجه شده است، استبعادمنكران معاد از دوباره زنده شدن است. به گمان آنان احياي مجدد آدميان كاري غيرممكن است; هر چند هيچ دليلي بر امتناع آن ندارند:
“وقالوا ما هي الاّ حياتنا الدّنيا نموت ونحيا ومايهلكنا الاّ الدّهر، وما لهم بذلك من علم ان هم الاّ يظنّون.”[7](جاثيه/ 24)
اين استبعاد مستقيماً متوجه احياي دوباره ي ابدان از همپاشيده شده است; يعني كافران چه از وجود روح و تجرد آن اطلاع داشتند يا نداشتند،دعوت انبيا را چنين مي فهميدند كه روزي ابدان پوسيده شده انسان جمع و دوباره زندهخواهد داشت و اين براي آنان بسيار عجيب بود:
“وقالوا أَءِذا كنّا عظاما ورفاتا أَءِنّا لمبعوثون خلقاجديداً.” و گفتند: “آيا وقتي استخوان و خاك شديم ]باز [ به آفرينشي جديد برانگيختهمي شويم؟ (اسراء / 49)
“ويقول الانسان أَءِذا ما متّ لسوف اخرج حيّا.” و انسانمي گويد: “آيا وقتي بميرم، راستي زنده ]از قبر [ بيرون آورده مي شوم؟ (مريم / 66)
و از اين رو گاهي معاد را از مقوله ي اساطير يا سحر ميشمردند:
“ولئن قلت انّكم مبعوثون من بعد الموت ليقولنّ الّذينكفروا ان هذا الاّسحر مبين.”[8](هود/ 7)
قرآن كريم گوشزد مي كند كه برانگيخته شدن ابدان به دستتواناي ربوبي جاي تعجب ندارد و شگفتي در شك و ترديد منكران معاد است:
“وان تعجب فعجب قولهمْ أَءِذا كنّا ترابا أَءِنّا لفيخلق جديد.”[9](رعد/ 5)
آن گاه از راه هاي متفاوتي به اين استبعاد پاسخ مي گويد:
الف ـ در دسته اي از آيات قدرت نامتناهي خداوند را تذكرمي دهد; به طوري كه در ساحت قدرت نامتناهي او هيچ كاري آسان تر از كار ديگر نيست وايجاد هر امر ممكن مقدور خداوند است و معاد جسماني و برانگيخته شدن آدميان ممكناست نه ممتنع. پس خداوند نه فقط آدميان كه سراي قيامت را نيز برپا خواهد كرد:
“اولم يروا كيف يبدء الله الخلق ثمّ يعيده، انّ ذلك عليالله يسير.”[10]((عنكبوت/19)
“ولله غيب السموات والارض، وما امرالسّاعة الاّكلمحالبصر او هو اقرب، انّ الله علي كلّ شيء قدير.”[11](نحل/ 77)
ب ـ خداوند در پاره اي ديگر از آيات،انسان را به تأمل درخلقت خود فرا مي خواند تا استبعاد برانگيخته شدن او را درهم شكند. نه اصل خلقت اوكار كوچكي است و نه زنده كردن مجدد او امر دشوارتري. پس همان قدرت نامتناهي كهپشتوانه ي اصل خلقت انسان است، مي تواند بر پا كننده ي سراي آخرت او همباشد:
“فسيقولون من يعيدنا قل الذّي فطركم اوّل مرّة.”[12](اسراء/ 51)
“وضرب لنا مثلا ونسي خلقه قال من يحي العظام وهي رميم.قل يحييها الّذي انشاها اوّل مرّة، وهو بكلّ خلق عليم.”[13](يس/ 79 ـ 78)
ج ـ در بخش ديگري، با ذكر روي دادهاي تجربي و قابلمشاهده، كيفيت زنده شدن دوباره را به اذهان نزديك مي كند:
“فانظر الي اثار رحمت الله كيف يحي الأرض بعد موتها، انّذلك لمحي الموتي وهو علي كلّ شيء قدير.”[14](روم/ 50)
“والّذي نزّل من السّماء ماء بقدر فانشرنا به بلدة ميتا،كذلك تخرجون.”[15](زخرف/ 11)
د ـ در جاي ديگر، نمونه هايي از زنده كردن آدميان برايامت هاي پيشين را يادآوري مي كند:
“فقلنا اضربوه ببعضها، كذلك يحي الله الموتي.”[16](بقره/ 73)
“وابرء الاكمه والابرص واحي الموتي باذن الله.[17](آلعمران / 49)
هـ ـ در آياتي ديگر، شهودات انبياي الهي را بازگو ميكند:
“واذ قال ابراهيم ربّ ارني كيف تحي الموتي قال اولم تؤمنقال بلي ولكن ليطمئنّ قلبي قال فخذ اربعة من الطّير فصرهنّ اليك ثمّ اجعل عليكلّجبل منهنّ جزءاً ثمّ ادعهنّ ياتينك سعيا واعلم انّ الله عزيز حكيم.”[18](بقره/ 260)
تعبيرهاي قرآن از رستاخيز
قرآن كريم از روز قيامت به اسامي مختلفي ياد مي كند، ودر هر يك وجهي از وجوه آن را بيان مي كند. پاره اي از اين اسامي بدين قرار است:
الف ـ يوم القيامة: اين كلمه كه 170 بار در قرآن آمده،مصدر است به معناي برخاستن. آن روز روزي است كه انسان ها از قبر برمي خيزند. وممكن است قيامت به اين معنا باشد كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پا ميايستند:
“يوم يقوم النّاس لربّ العالمين.”[19](مطففين/ 6)
ب ـ يوم الجمع: روزي كه همه مردم از اول تا آخر همه دريك صحنه جمع مي شوند. شايد دليل آن اين باشد كه اعمال هر انساني بر زندگي سايرآدميان در طول تاريخ تأثير دارد و محاسبه اعمال بدون حضور همگاني به انجام نميرسد:
“قل انّ الاوّلين والاخرين. لمجموعون الي ميقات يوممعلوم.” بگو: “در حقيقت، اوّلين و آخرين، قطعاً همه در موعد روزي معلوم گرد آوردهشوند (واقعه / 50 ـ 49)
ج ـ يوم البعث. ( روز برانگيخته شدن)
د ـ يوم الخروج. (روزي كه آدميان از قبرها خارج مي شوند)
هـ ـ يوم الحسرة: حسرت به معناي اندوه و غم براي چيز ازدست رفته است. شايد قيامت به اين معنا روز حسرت است كه كافران براي از دست دادنسعادت جاودانه و ديگران براي پاره اي قصور و كوتاهي هاي خود و در نتيجه بر از دستدادن درجات والاتر حسرت مي خورند.
“وانذرهم يوم الحسرة اذ قضي الامر وهم في غفلة وهملايؤمنون.”[20](مريم/ 39)
و ـ يوم الفصل: فصل، جدا كردن دو چيز از يك ديگر است.قيامت روزي است كه حق و باطل آشكار شده از هم جدا مي شوند. زيرا در دنيا باطل گاهيصورت حقّ به خود مي گيرد، و يا ميان پرهيزگاران و مجرمان فاصله مي افتد:
“وامتازوا اليوم ايّها المجرمون.” و اي گناه كاران،امروز ]از بي گناهان [ جدا شويد. (يس / 59)
ز ـ يوم الازفه: يعني روز بسيار نزديك. در آيات متعدديبه نزديك بودن قيامت هشدار داده شده است:
“وانذرهم يوم الازفة اذالقلوب لدي الحناجر كاظمين.” و آنها را از آن روزِ قريب ]الوقوع [ بترسان، آن گاه كه جان ها به گلوگاه مي رسد درحالي كه اندوه خود را فرو مي خورند (غافر / 18)
“اقترب للّناس حسابهم وهم في غفلة معرضون.”[21](انبياء/ 1)
ح ـ يوم الحساب: روزي كه به محاسبه اعمال آدمي پرداخته ميشود:
“انّ الّذين يضلّون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوايوم الحساب.” در حقيقت كساني كه از راه خدا به در مي روند، به ]سزاي [ آن كه روزحساب را فراموش كرده اند، عذابي سخت خواهند داشت! (ص / 26)
ط ـ يوم التلاق: يعني روز ملاقات. قيامت روزي است كه همهي خلايق، يا خالق و مخلوق، يا انسان و عملش، يا اهل آسمان و زمين يك ديگر راملاقات مي كنند. وجه دوم را آياتي تأييد مي كند كه لقاي پروردگار را در قيامت مطرحمي كند.
ي ـ يوم التناد: يعني روز ندا. روزي كه اهل عذاب يك ديگررا ندا مي كنند يا اهل عذاب و اهل سعادت يك ديگر را ندا مي كنند.
ك ـ يوم الاخر: قيامت مانند دنيا دوره اي از زندگي است،اما بر خلاف آن كوتاه و پايان پذير نيست.
ديگر از اسامي قيامت، يوم الخلود (روز جاودانگي)، يومالوعيد (روز تهديد)، يوم التغابن (روز مغبون كردن يك ديگر)، يوم الدين (روز جزا)،الدار القرار (سراي پايدار) و... است.
ظهور ناگهاني قيامت
در هنگام ظهور قيامت زلزله اي شديد و مهيب عالم را فرا ميگيرد. اين زلزله به قدري عظيم و سهمگين است كه قرآن در تبيين آن، زوالِ خالص ترين وشديدترين محبت هاي موجود در دنيا را پيش مي كشد، به طوري كه مادران كودكان شيرخوارخود را رها مي كنند:
“يا ايّها النّاس اتّقوا ربّكم، انّ زلزلة السّاعة شيءعظيم. يوم ترونها تذهل كلّ مرضعة عمّا ارضعت وتضع كلّ ذات حمل حملها وتري النّاسسكاري وما هم بسكاري ولكنّ عذاب الله شديد.”[22](حج/ 2 ـ 1)
به نظر مي رسد كه اين زلزله قبل از نفخ اول واقع مي شود.زيرا در نفخ اول است كه همه ي ارواح به حالت بي هوشي افتاده مي ميرند و در هنگامچنين زلزله اي هنوز انسان هايي در زمين زندگي مي كنند. گويا مردم در حال زندگي عاديخود هستند كه به طور ناگهاني با اين زلزله كه از علايم قيامت است، مواجه مي شوند.شاهد اين سخن، آيات ديگري است كه به ظهور ناگهاني قيامت اشاره مي كند:
“ولايزال الّذين كفروا في مرية منه حتّي تأتيهم السّاعةبغتة.” و ]لي [ كساني كه كفر ورزيده اند، همواره از آن در ترديدند، تا بناگاهقيامت براي آنان
فرا رسد. (حج / 55)
“قد خسر الّذين كذبوا بلقاء الله حتّي اذا جائتهمالسّاعة بغتة.”[23](انعام/ 31)
و شايد از همين روست كه هيچ گاه علوم بشري به وقت قيامتدست رسي پيدا نخواهد كرد و علم آن تنها در نزد خداوند ـ و هر كس كه او بخواهد ـاست.
“يسئلونك عن السّاعة ايّان مرسيها قل انّما علمها عندربّي، لايجلّيها لوقتها الاّ هو، ثقلت في السّموات والارض، لاتاتيكم الاّبغتةيسئلونك كانّك حفي عنها، قل انّما علمها عند الله ولكنّ اكثر النّاس لايعلمون.”[24](اعراف/ 187)
نفخ صور
كلمه ي صور ده بار در قرآن كريم به كار رفته است و همه يموارد آن ناظر به پايان عالم دنيا و ظهور قيامت است. براي صور دو معنا ذكر شدهاست:
يك: صور جمع صورت است و بر اين اساس گفته اند: خداوندهمان طور كه در ارحام مادران اجزاي بدن را شكل و روح مي دهد، در قبور نيز اجزايبدن را شكل داده ارواح را بدان باز مي گرداند.
دو: شاخي است كه در آن دميده مي شود، تا لشكريان به طورجمعي براي امر خطيري قيام كنند.
دميدن در صور، هر حقيقتي كه داشته باشد، دوبار محقق ميشود و لوازم نفخ اول با لوازم نفخ دوم متفاوت است.
“ونفخ في الصّور فصعق من في السموات ومن في الارض الاّمنشاء الله ثمّ نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون.”[25](زمر/ 68)
اين آيه تنها آيه اي است كه صراحتاً به هر دو نفخ اشارهمي كند. بر اساس اين آيه، صعق و بي هوش افتادن اهل آسمان و زمين از لوازم نفخ اولاست، هر چند پاره اي از موجودات مشمول اين حكم نيستند. و از لوازم نفخ دوم به پاخاستن آنان است. اختلاف آثار دو نفخ ياد شده مسلم است و از اين رو در آيه ي “ويومينفخ في الصّور ففزع من في السموات ومن في الارض الاّ من شاء الله، وكل اتوهداخرين.” و روزي كه در صور دميده شود، پس هر كه در آسمان ها و هر كه در زمين استبه هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد. و جملگي با زبوني رو به سوي او آورند. (نمل/ 87)
 اختلاف شده كهآيا منظور نفخ اول است يا دوم. عده اي مي گويند: مراد آيه نفخ اول است كه همه يزندگان مي ميرند، چرا كه صعق و مرگ كه نتيجه ي هراس است در آيه ي سوره ي زمر برنفخ اول مترتب شده است. گروهي ديگر بر اين باورند كه مراد آيه نفخ دوم است، بهدليل ذيل آيه (و جملگي با زبوني رو به سوي او آورند) و هم چنين هراسناك بودن درنفخ دوم است، زيرا در نفخ اول ميراندن دفعي است و مجالي براي خوف و هراس نيست. درجمع اين قول مي توان گفت كه آيه اصل نفخ را كه از علايم قيامت است بيان مي كند واز اين رو آثار نفخ اول و دوم را در كنار يك ديگر ذكر مي كند.[26]
اما به نظر مي رسد بيش تر آياتي كه دميدن در صور را بيانمي كند، ناظر به نفخ دوم و لوازم آن است:
“ونفخ في الصّور فاذا هم من الاجداث الي ربّهم ينسلون.” ودر صور دميده خواهد شد، پس به ناگاه از گورهاي خود شتابان به سوي پروردگار خويش
مي آيند. (يس / 51)
“ونفخ في الصّور فجمعناهم جمعاً.” و ]همين كه [ در صوردميده شود، همه‌ي آن ها را گرد خواهيم آورد. (كهف / 99)
“يوم ينفخ في الصّور فتأتون افواجاً.”[27](نبأ/ 18)
“فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم يومئذ ولايتساءلون.”[28](مؤمنون/ 101)
از پاره اي روايات بر مي آيد كه ميان نفخ اول و نفخ دومفاصله اي وجود دارد. نفخ اول را فرشته اي به نام اسرافيل انجام مي دهد كه بدينوسيله همه ي اهل آسمان (فرشتگان و نفوس سعيد برزخي) و همه ي اهل زمين و خلاصه هرصاحب روحي مي ميرد (البته، همان طور كه گذشت مرگ به معناي نابودي و زوال نيست) آنگاه خداوند اسرافيل را مي ميراند و حوادثي چون حركت كوه ها و به تب و تاب افتادنآسمان ها و بسط زمين و تبديل آن به زمين پاكي كه معصيتي روي آن صورت نگرفته است وهيچ كژي و اعوجاج ندارد در اين فاصله اتفاق مي افتد. سپس خداوند ندا مي دهد كهامروز فرمان روايي از آن كيست؟ اما پاسخي نمي آيد و خداوند خود پاسخ مي گويد: ازآن خداوند يكتاي قهار است. در اين هنگام نفخ دوم به دست خداوند انجام مي شود و اهلآسمان و زمين زنده مي گردند تا به حساب آن ها رسيدگي شود.[29]
بر اين اساس، آيه ي “فاذا نفخ في الصّور نفخة واحدة.وحملت الارض والجبال فدكّتا دكّة واحدة. فيومئذ وقعت الواقعة”[30](الحاقه/ 15 ـ 13) به نظر مي رسد كه نفخ اول يا مانند آيه سوره ي نمل اصل نفخ را كه ازمختصات قيامت است بيان مي كند. بنابراين مردن صاحبان روح و برچيده شدن وضع كنونيعالم طبيعت
از لوازم نفخ اول، و زنده شدن خلايق و جمع شدن و گروه گروه گشتن آنان براي محاسبهو ظهور فرمان روايي خداوند براي همگان از لوازم نفخ دوم است. و قوّت و صولت نفخاول و دوم به گونه اي است كه در تحقق لوازم آن ها نيازي به تكرار نفخ نيست و ازاين رو به صفت “واحدة (يك بار)” تأكيد شده است.
اما نفخ صور با تعبيرهاي ديگري نيز در قرآن كريم واردشده است:
“فاذا نقر في النّاقور.”[31](مدثر/ 8)
نقر به معناي كوبيدن است و ناقور چيزي است كه براي صداكردن بر آن مي كوبند.
واژه ي صيحه، كه به معناي فرياد بسيار بلند و شديد است،كمابيش همان معناي نفخ صور را بيان مي كند. در موارد سيزده گانه اي كه اين واژه درقرآن به كار رفته است، غالباً در مورد عذاب امت هاي پيشين و تحقق قيامت است.
“واستمع يوم يناد المناد من مكان قريب. يوم يسمعونالصّيحة بالحقّ، ذلك يوم الخروج.” ـ و روزي كه منادي از جايي نزديك ندا در مي دهد،به گوش باش. روزي كه فرياد ]رستاخيز [ را به حق مي شنوند، آن ]روز [ روز بيرونآمدن ]از زمين [است. (ق / 42 ـ 41)
در اين آيه، مراد از ندا نفخ صاحب صور است و نزديكي ويبه سبب احاطه اش بر موجودات مي باشد و از اين رو نسبتش با همه يكسان است و
به كسي نزديك تر از ديگري نيست. و هم چنين است تعبير “صاخّة” و “زجرة” در آيات:
“فاذا جاءت الصّاخّة.” پس چون فرياد گوش خراش در رسد (عبس/ 33)
“فانّما هي زجرة واحدة. فاذا هم بالسّاهرة.”[32] (نازعات/ 14 ـ 13)
اما همان طور كه ملاحظه شد، عده اي از حكم صعق و ميراندهشدن و هراس و خوف كه از لوازم نفخ اول و دوم است، استثنا شده اند. بنابر يك نظر،اينان كساني هستند كه قيامت آن ها در حيات دنيوي و قبل از مرگ برپا شده است; يعنيبندگان خالص خداوند كه توجهي به ذات خويش و محبتي به بقا ندارند، بلكه نظر ايشانبه نور جمال و كبريايي جلال خداوند است و از اين رو از نفخ اول دگرگوني در آن هاحاصل نمي شود و در نفخ دوم به مرتبه اي والاتر از حيات پيشين بار مي يابند. بهتعبير ديگر اينان كساني اند كه دنيا و آخرت ايشان متحد شده، عمل و ثواب ايشان هميكي است.
“اعبد الله لا لرغبة ولا لرهبة بل انه اهل لان يعبد وانياهل لان اعبد.” خدا را مي پرستم نه از روي ميل ]به پاداشش [ و نه از ترس ]عذابش [بلكه او سزاوار است كه پرستيده شود و من سزاوارم كه بپرستم. (به نقل از رسالهيآغاز و انجام، محقق طوسي، فصل 12).
“وما تجزون الاّ ماكنتم تعملون. الاّ عبادالله المخلصين.”و جز آنچه مي كرديد جزا نمي يابيد! مگر بندگان پاكدل خدا (صافات / 40 ـ 39)
قرآن كريم در وصف اين گروه مي فرمايد:
“انّ الّذين سبقت لهم منّا الحسني اولئك عنها مبعدون.لايسمعون حسيسها وهم في ما اشتهت انفسهم خالدون. لايحزنهم الفزع الاكبر... .” بيگمان كساني كه قبلا از جانب ما به آنان وعده نيكو داده شده است از آن ]آتش [دورداشته خواهند شد. صداي آن را نمي شنوند و آنان در ميان آنچه دل هايشان بخواهدجاودانند. دلهرهي بزرگ، آنان را غمگين نمي كند... (انبياء / 103 ـ 101)
شايد اين دسته همان كساني باشند كه از بازخواست و حسابرسي معاف شده اند:
“فانهم لمحضرون. الاّ عبادالله المخلصين.” و قطعاً آن ها]آتش [ احضار خواهند شد، مگر بندگان پاكدينخدا (صافات / 128 ـ 127)
و شيطان نيز هرگز اميد به چنين بندگاني نمي بندد. زيراكه كم ترين شايبه ي شرك و خودپرستي در جان و دل آنان رخنه نكرده است.
“قال فبعزّتك لاغوينّهم اجمعين. الاّ عبادك منهمالمخلصين.”[33](ص/ 83 ـ 82)
به همين خاطر در پاره اي از روايات وارد شده است كه وقتي(پس از نفخ اول) خداوند مي پرسد كه امروز فرمان روايي از آن كيست؟ ارواح انبيا وحجج معصوم او مي گويند: ازآن خداوند يكتا و قهّار است.
“...ويقول الله عزّوجلّ: “لمن الملك اليوم”،[34] ثمّتنطق ارواح انبيائه ورسله وحججه فيقولون: لله الواحد القهار.”

نظام كاينات در هنگام ظهور قيامت
همان طور كه گذشت، پس از نفخ اول كه همه ي موجودات صاحبروح چه در دنيا و چه در برزخ و چه در زمين و چه در آسمان به حالت صعق و
بي هوشي مي افتند و مي ميرند، حوادثي در عالم طبيعت رخ مي دهد و نظام كنوني عالمدگرگون مي شود. قرآن كريم وضعيت كوه ها، آسمان ها، درياها، اختران و كواكب، زمين،خورشيد و ماه را در چنين مقطعي بيان مي كند. درباره ي نقش كوه ها در زمين ميفرمايد:
“والجبال اوتاداً.” و كوه ها را ]چون [ ميخ هايي]نگذاشتيم (نبأ / 7)
“والقي في الارض رواسي ان تميد بكم.” و در زمين كوه هاياستوار بيفكند تا ]مبادا زمين [ شما را بجنباند (لقمان / 10)
اين كوه هاي عظيم و شامخ كه نماد قدرت و استواري اند، درهنگام ظهور قيامت با اضطراب و رانش شديدي از جاي خود كنده مي شوند و به حركت در ميآيند; حركتي كه هم چون حركت ابرها در آسمان است:
“واذا الجبال نسفت.” و آن گاه كه كوه ها از جا كَندهشوند. (مرسلات / 10)
“وتسير الجبال سيراً.” و كوه ها ]جمله [ به حركت در آيند(طور / 10)
“وتري الجبال تحسبها جامدة وهي تمرّ مرّ السّحاب.”[35](نمل/ 88)
و شايد در همين هنگام است كه چونان پشم زده شده مي گردندو به سان ريگ ها روان مي شوند.
“وبسّت الجبال بسّاً. فكانت هباء منبثّاً.”[36](واقعه/ 6 ـ 5)
“وتكون الجبال كالعهن المنفوش.” و كوه ها مانند پشمِ زدهشده رنگين شود. (القارعه / 5)
“يوم ترجف الارض والجبال وكانت الجبال كثيباً مهيلا.”[37](مزمل/ 14)
و از آيات ديگر استفاده مي شود كه همواري زمين، پس از بهحركت درآمدن كوه ها و خُرد شدن آن هاست، به طوري كه با زايل شدن كوه ها و برآمدگيها، زمين آشكار و هموار گشته بي آنكه حجاب و حايلي در آن وجود داشته باشد:
“ويوم نسيّر الجبال وتري الارض بارزة.”[38](كهف/ 47)
“ويسئلونك عن الجبال فقل ينسفها ربّي نسفا. فيذرها قاعاًصفصفاً. لا تري فيها عوجا ولا امتا.”[39](طه/ 107 ـ 105)
كوه هاي راسخي كه هيچ نيرويي چون بادهاي سهمگين نميتوانست آن ها را تكان دهد، در اثر حركت و كوبيده شدن به سرابي وهمي تبديل مي شوندكه هيچ نشاني از كوه بودن ندارند.
“وسيرت الجبال فكانت سراباً.”[40](نبأ/ 20)
اما زميني كه خداوند آن را براي آدميان قرارگاهي رامگردانيده و به سان فرشي آن را گسترانيده است، در روز قيامت زلزله اي شديد آن رافرا گرفته سخت درهم مي كوبد.
“اذا زلزلت الارض زلزالها.”[41](زلزال/ 1)
از آنجا كه ضمير “زلزالها” به زمين باز مي گردد، احتمالدارد كه اشاره ي آيه به زلزله اي مخصوص زمين باشد.
“اذا رجّت الارض رجّاً.”[42](واقعه/ 4)
“كلاّ اذا دكّت الارض دكّا دكّاً.”[43](فجر/ 21)
بر اساس آيات ديگر، در روز قيامت زمين كشيده مي شود و بهزمين ديگري تبديل مي گردد.
“واذا الارض مدّت. والقت مافيها وتخلّت.”[44](انشفاق/ 4 ـ 3)
“يوم تبدّل الارض غير الارض والسموات وبرزوا لله الواحدالقهّار.”[45](ابراهيم/ 48)
ممكن است مراد آيه اين باشد كه نظام حاكم بر زمين قيامتغير از نظام كنوني بر زمين است; علاوه بر اينكه زمين قيامت با زمين دنيا فرق دارد.شاهد اين معنا، رواياتي است كه در آن ها آمده است زمين قيامت زميني است كه هيچمعصيت و خطايي در آن واقع نشده است.
“عن الحسين بن علي(ع): “وتبدل الارض غير الارض” يعنيبارض لم
يكتسب عليها الذنوب بارزة ليست عليها جبال ولا نبات كمادحاها اوّل مرة.”[46]
چنان كه روشنايي زمين در قيامت با روشنايي آن در دنياتفاوت دارد. اشراق زمين در دنيا با نور خورشيد، يا كواكب ديگر است، در حالي كهزمين قيامت به نور پروردگار روشن مي شود. زيرا قيامت ظرف فرو ريختن حجاب اسباب وظهور كامل توحيد در ديده هاست:
“واشرقت الارض بنور ربّها ووضع الكتاب... .” و زمين بهنور پروردگارش روشن گردد و كارنامه ]اعمال در ميان [ نهاده شود،... . (زمر / 69)
در هنگام ظهور قيامت، درياها شكافته مي شود و جوشان ميگردند; حال اين جوشيدن مستند به نزديك شدن اجرام آسماني است، يا مخلوط شدن موادمذاب درون زمين با درياها يا عامل ديگر، خداوند آگاه است.
“واذا البحار سجّرت.” درياها آن گه كه جوشان گردند (تكوير/ 6)
“واذا البحار فجّرت.” و آن گاه كه درياها از جا بركندهگردند (انفطار / 3)
در هنگام ظهور قيامت خورشيد درهم پيچده شده (در نتيجه)ماه خاموش مي گردد:
“واذا الشمس كوّرت.” آن گاه كه خورشيد به هم درپيچد (تكوير/ 1)
“وخسف القمر.”[47](قيامت/ 8)
و ستارگان تيره و محو مي شوند:
“واذا النّجوم انكدرت.”[48](تكوير/ 2)
“فاذا النجوم طمست.”[49](مرسلات/ 8)
ممكن است مراد از انكدار ستارگان فرو افتادن (بر زمين)باشد; همان طور كه آيه ي ذيل اين معنا را تأييد مي كند:
“واذا الكواكب انتثرت.” و آن گاه كه اختران پراكنده شوند(انفطار / 2)
اما آسمان ها در هنگام قيامت بركنده مي شوند و با سرعتبه حركت مي آيند و پاره پاره و شكافته مي شوند.
“واذا السّماء كشطت.” و آن گاه كه آسمان زجا كنده شود (تكوير/ 11)
“يوم تمور السّماء موراً.”[50](طور/ 9)
“واذا السّماء فرجت.”[51](مرسلات/ 9)
هم چنان كه با پيچيده شدن كاغذ، مكتوبات آن پنهان شدههيچ اثري از آن ها در ظاهر نمي ماند، آسمان نيز به قدرت خداوند درهم پيچيده مي شودو به غيب عالم باز مي گردد، همان طور كه از غيب ظاهر گشته بود:
“يوم نطوي السّماء كطي السّجلّ للكتب، كما بدأنا اوّلخلق نعيده، وعداً علينا، انّا كنّا فاعلين.”[52](انبياء/ 104)
پس از چيده شدن آسمان دنيا، آسمان قيامت آشكار مي گردد:
“يوم تبدّل الارض غير الارض والسموات وبرزوا لله الواحدالقهّار.”[53](ابراهيم/ 48)
تفاوت هاي نظام دنيا و آخرت
از اين آيات چنين به نظر مي رسد كه با برچيده شدن عالمطبيعت، نظام حاكم بر آخرت، غير از نظام موجود در دنياست. آخرت مقصد عالم طبيعتاست، نه عين آن. از اين رو نه آسمان آخرت هم چون آسمان دنياست، و نه زمين آنهمانند اين زمين، نه بوستان هايش شباهتي به بوستان هاي دنيا دارد و نه آتشش به سانآتش دنياست; هر چند كه بي ارتباط با يك ديگر نيستند. زمين آخرت غير از زميندنياست، و براي دنيا زميني است نه مانند آنچه براي آخرت است. فهم ما از زمين وديگر موجودات عالم طبيعت اندك تواني براي فهم زمين و ديگر موجودات عالم آخرت دراختيار ما مي نهد. اما نبايد گمان كرد كه آخرت همان دنياست كه دوباره تجديد بناشده است. به همين خاطر آخرت و قوانين و احكام آن با دنيا و نظام قانون مندآنمتفاوت است; همان تفاوتي كه ميان موجود كامل و ناقص وجوددارد.
پس مقصد، عالم آخرت است و همه نظام هستي با طوع و رغبتبه سوي اين مقصد ره سپارند. امّا اين هدايت و بيان الهي براي آن است كه انسان نيزاين واقعيت را با همه لايه هاي وجودي خود به رسميت شناخته، بدان ايمان آورد و بادست كاري كردن دستگاه معرفت و اخلاقي خويش در برابر اين واقعيت ايستادگي نكند. ازاين رو با برپا شدن قيامت، در كنار حوادثي كه بر عالم طبيعت مي گذرد، وضعيت آدمينيز از جهات مختلف دگرگون مي شود.
با فرو ريختن حجاب اسباب در آخرت، سلطنت و فرمان رواييالهي براي همه ي آدميان نمايان مي شود. هر چند خداوند هميشه مالك آسمان ها و زميناست و حكم او در ميان مخلوقات نافذ است، امّا ديده ها در جهان طبيعت گرفتار شرك وحجاب اسباب اند و به شهود كامل توحيد كمتر دست مي يابند. ليكن در قيامت فرمان رواييخداوند بر همگان آشكار مي گردد:
“يوم لاتملك نفس لنفس شيئا والامر يومئذ لله.”[54](انفطار/19)
“... وتقطّعت بهم الاسباب.”[55](بقره/ 166)
“ولقد جئتمونا فرادي كما خلقناكم اوّل مرّة وتركتم ماخوّلناكم وراء ظهوركم وما نري معكم شفعاءكم الّذين زعمتم انّهم فيكم شركؤا لقدتقطّع بينكم وضلّ عنكم ما كنتم تزعمون.”[56](انعام/ 94)
از اين رو كساني كه در دنيا به رتبه ي خرق اسباب و حجابها، و شهود حق مي رسند و بر آنان توحيد حكومت مي كند، گويي قيامتشان برپا شده است.در دنيا عده اي به خداوند و بازگشت به سوي او يقين دارند و پاره اي گرفتار شك اند:
“الّذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم بالاخرة هم‌يوقنون.”[57](لقمان/4)
“الا انّهم في مرية من لقاء ربّهم، الا انّه بكلّ شيءمحيط.”[58](فصلت/ 54)
“و لايزال الّذين كفروا في مرية منه حتّي تاتيهم السّاعةبغتة او ياتيهم عذاب يوم عقيم.”[59](حج/ 55)
اما در قيامت، اساس شك از وجود آدميان زايل مي شود. شكنه بر اصل قيامت راه دارد ـ هر چند عده اي بخواهند در آن شك كنند ـ و نه بعد ازتحقق آن شكي باقي مي ماند. از اين رو كافران و شكاكان نيز در آخرت مي گويند:
“وكنّا نكذّب بيوم الدّين. حتّي اتينا اليقين. و روز جزارا دروغ مي شمرديم، تا مرگ ما در رسيد.(مدثر / 47 ـ 46)
“ولو تري اذالمجرمون ناكسوا رؤسهم عند ربّهم ربّناابصرنا وسمعنا فارجعنا نعمل صالحا انّا موقنون.”[60](سجده/ 12)
آري، دنيا و زينت هاي آن، آدمي را از عالم آخرت غافل ميكند. دنياخواهي و آخرت طلبي دو مقوله ي قابل جمع با يك ديگر نيستند; به همين سببجاي گرفتن دنيا در قلب آدمي، عوارض غفلت از آخرت يا شك در تحقق آن را به بار ميآورد. پي بردن به حقيقت دنيا كه تنها اندكي تأمل را مي طلبد و بي نياز از معلم وبراهين و دلايل پيچيده است، با رسوخ دنيا در قلب، كار دشوار مي شود. انسان دنيازده نه فقط از يقين به آخرت محروم است كه از ايمان به ناپايداري دنيا نيز بهره ايندارد. درهاي قلب او به يقين بسته است، تا آنكه ظهور حقيقت چنان شدت گيرد كه هرزنگاري را بزدايد و هر قفلي را بگشايد:
“لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليومحديد.” [61](ق/ 22)
آخرت سرايي است كه باطل در آن به طور كامل سركوب شده حقّظهور تامّ مي يابد. زيرا آخرت برخلاف دنيا ظرف عمل آدميان نيست; دنيا تنها جايياست كه در آن باطل مي تواند حق را بپوشاند و يا خود را به صورت آن نمايش دهد. اماآخرت ظرف محاسبه ي اعمال و ظهور كامل راستي است و هيچ چيز جز حق حكومت نكرده ظلم وناپاكي فرو مي ريزد:
“ذلك اليوم الحقّ.” آن ]روز [، روز حقّ است.(نبأ / 39)
“لاظلم اليوم.” امروز ستمي نيست.  (غافر / 17)
و با از ميان رفتن باطل و ظلم حجاب اهل آسمان و زمينبرداشته مي شود و با يك ديگر پيوند مي خورند:
“ويوم تشقّق السّماء بالغمام ونزّل الملائكة تنزيلا.”[62](فرقان/ 25)
انسان در قيامت
هر چند قيامت در واقع غايت همه ي اشيا، و بازگشت آن هابه سوي خداوند است، اما در ميان همه ي موجودات، انسان حالتي ويژه دارد. از اين روبيش ترين آيات قرآن وضعيت آدمي را پس از ظاهر شدن در نشئه ي آخرت توضيح مي دهند.گذشت كه پس از نفخ دوم، آدميان از قبور خود بر مي خيزند. زيرا تمام مراتب هويتانسان در جهان آخرت به كمال خود مي رسد. بدين خاطر انسان ـ يعني مجموع نفس و بدن ـدر آخرت حضور مي رساند.
نمونه اي از انبوه آياتي كه معاد جسماني آدمي را بيان ميكند، خاطر نشان مي سازيم:
“و انّ السّاعة اتية لاريب فيها وانّ الله يبعث من فيالقبور.”[63](حج/ 7)
“منها خلقناكم وفيها نعيدكم ومنها نخرجكم تارة اخري.”[64](طه/ 55)
و همان طور كه بيان شد، اساساً استبعاد كافران از معادبه زنده شدن مجدد ابدان باز مي گشت:
“فقال الكافرون هذا شيء عجيب. أءِذا متنا وكنّا تراباذلك رجع بعيد.”[65](ق/ 3 ـ 2)
و خداوند در پاسخ آنان مي فرمايد:
“أيحسب الانسان ان لن نجمع عظامه. بلي قادرين علي اننسوّي بنانه.”[66](قيامت/ 4 ـ 3)
“أ وليس الّذي خلق السّموات والارض بقادر علي ان يخلقمثلهم، بلي وهو الخلاّق العليم.”[67](يس/ 81)
بر اساس آيه ي اخير، آنچه در قيامت حاضر مي شود، مثل بدندنيوي است. در دنيا، اجزاي بدن آدمي پيوسته در حال تغيير و دگرگوني است و سلول هايجديد جاي گزين سلول هاي مرده و از كار افتاده مي شود و در عين حال اين هماني انساندر مقاطع مختلف زماني كه اجزاي بدني متفاوتي دارد برقرار است. تنها عاملي كه اينهماني و شخصيت آدمي را بر عهده دارد، روح و نفس اوست. زيرا نفس جزء ندارد تا اجزايآن در معرض تحول و تبدل باشد. پس از مرگ بدن، نفس باقي است و در برزخ به سر مي بردو در روز قيامت بار ديگر با بدن خاكي خود ارتباط برقرار مي كند. حال اگر بدن اخرويرا با بدن دنيوي قياس كنيم، بدن اخروي به راستي همانند بدن دنيوي است و به دليلهمانندي كامل عين آن است; همان طور كه در دنيا هم بدن شخص در طول زمان هم عين يكديگرند و هم مانند يكديگر. با اين وصف بدن شخص در مجموع اين مقاطع خصوصيات و ويژگيهاي مخصوص به خود را دارد كه هيچ بدن ديگري با آن در تمام جهات يكسان نيست.
بنابراين مثليت در آيه شريفه به مفهوم همانند بودن بدنتجديد شده است با بدن متلاشي شده و منافاتي با اين هماني ندارد; بلكه در جهت تثبيتاين هماني است. زيرا به قرينه تحدي به قدرت و علم و خلاقيت، آشكار مي گردد كهمدلول آيه شريفه عبارت است از دوباره آفريني و دوباره سازي بدني كه در دنيا بودهاست.
در قيامت هم بدن برانگيخته شده از خاك بدن شخص است كه درعين حال رابطه ي اين هماني با بدن متلاشي شده در دنيا دارد. حال اگر انسان اخروي ـيعني مجموع نفس و بدن ـ را در نظر بگيريم، عين انسان دنيوي خواهد بود. بنابراين ازاين آيه مي توان دريافت كه ابدان اخروي به طور كامل همانند ابدان دنيوي است، و بهدليل همانندي كامل و انحفاظ تشخص عين بدن موجود در دنياست.
اما در روايتي آمده است كه به هنگام برانگيختن ابدان،باراني بر زمين سرازير مي شود و خاك هر بدني جمع مي گردد و به اذن خداوند به مكانروح منتقل شده روح در آن قرار مي گيرد:
“ان الروح مقيمة في مكانها، روح المحسن في ضياء وفسحة،وروح المسيء في ضيق وظلمة والبدن يصير ترابا كما خلق منه وما تقذف به السباعوالهوام من اجوافها مما اكلته ومزقته، كل ذلك في التراب محفوظ عند من لايعزب عنعلمه مثقال ذرّة في ظلمات الارض ويعلم عدد الاشياء ووزنها وان تراب الروحانيينبمنزلة الذهب في التراب، فاذا كان حين البعث مطر الارض مطر النشور فتربوا الارضثمّ تمخض مخض السقاء، فيصير تراب البشر كمصير الذهب من التراب اذا غسل بالماء،والزبد من اللبن اذا مخض فيجمع تراب كل قالب الي قالب فينتقل باذن الله القادر اليحيث الروح، فتعود الصور باذن الله المصور كهيئاتها وتلج الروح فيها فاذاً قد استويلاينكر من نفسه شيئاً.”[68]
حكيماني چون مدرس زنوزي از اين روايت بقاي روح، تمايزعناصر ابدان آدميان از يك ديگر و لحوق ابدان به ارواح در قيامت را استفاده كردهاند. در نزد فلاسفه ي مسلمان، معاد جسماني مسلم است. اما از آنجا كه احكام بدناخروي با بدن دنيوي متفاوت است، عده اي مانند ملاصدرا اساساً بدن اخروي را مجرد ازماده تلقي مي كنند. ولي حكيم زنوزي بدن را جسم تحول يافته به نشئه و عالم آخرت ميداند. بنابراين بدن اخروي همان بدن خاكي است كه پس از مرگ به مدد حركت جوهري تحوليافته مناسب عالم آخرت گشته است. از اين روي مي تواند در قيامت به نفس ملحق شود، ومعناي برانگيخته شدن از قبرها جز اين نيست. به نظر مي رسد اين تقرير از معاد جسمانيبه ظواهر كتاب و سنت نزديك ترباشد.
قرآن كريم صحنه ي برانگيخته شدن آدميان و روان شدن آنانرا در عرصه ي قيامت چنين بيان مي كند:
“يوم يكون النّاس كالفراش المبثوث.”[69](قارعه/ 4)
“خشّعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانّهم جراد منتشر.”[70](قمر/ 7)
حركت آدميان ـ با توجه به اجتماع همه ي آنان از اولين تاآخرين ـ به حركت ملخ ها تشبيه شده است. حركت ملخ ها بر خلاف حركت پرندگان به يكجهت و سو نيست، بلكه همواره هر يك در جهتي حركت كرده با يك ديگر مخلوط مي شوند.آدميان در آن روز هر كدام به سمت و سويي رفته راه فرار را جستوجو مي كنند:
“يقول الانسان يومئذ اين المفرّ.”[71](قيامت/ 10)
كافران پس از برخاستن از قبور از خود مي پرسند چه كسي مارا برانگيخته است و در حالي كه با اضطراب و ترس ناشي از صحنه هاي هولناك قيامت روبه رو شده اند به خود مي گويند: “اين همان وعده ي الهي است و انبيا و رسولان راستمي گفتند.”
“ونفخ في الصّور فاذا هم من الاجداث الي ربّهم ينسلون.قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا، هذا ما وعد الرّحمن وصدق المرسلون.”[72](يس/ 52 ـ 51)
و در حالي كه ديدگانشان از ذلّت فرو افتاده، شتابان بهسوي پروردگار خود به راه مي افتند:
“خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلّة، ذلك اليوم الّذي كانوايوعدون.”[73](معارج/ 44)
در اين حال، اگر كسي به خويشان نزديك و يا دوستان صميميخود برسد، نه فقط از حال يك ديگر سؤال نمي كنند كه از هم مي گريزند:
“يوم يفرّ المرء من اخيه. وامّه وابيه. وصاحبته وبنيه.لكلّ امرء منهم يومئذ شأن يغنيه.”[74](عبس/ 37 ـ 34)
چهره ي كافران در آن روز از سيماي مؤمنان متمايز است وصورت ها بر ايمان و كفر گواهي مي دهد:
“وجوه يومئذ مسفرة. ضاحكة مستبشرة. ووجوه يومئذ عليهاغبرة. ترهقها قترة.”[75](عبس/ 41 ـ 38)
“وجوه يومئذ ناضِرة. الي ربّها ناظرة. ووجوه يومئذباسرة. تظنّ ان يفعل بها فاقرة.”[76](قيامت/ 25 ـ 22)
حساب
يكي از اسامي روز قيامت “روز حساب” است و مسايلي چونسؤال، ميزان، كتاب و شاهدان اعمال همه در رابطه با محاسبه اعمال آدميان است:
“انّ الّذين يضلّون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوايوم الحساب.”[77](ص/ 26)
دنيا ظرف عمل است. آدميان در دنيا كشت مي كنند و در آخرتمحصول كار خود را بر مي چينند. اگر دنيا سراي عمل است و آخرت روزگار محاسبه، بدانجهت است كه عالمي كه در آن حساب مي كشند، بايد جهان كاملي باشد ـ تا هم محاسبهشونده قدرت دريافتن واقعيت كار خود را داشته باشد و هم عمل بتواند حقيقت خود راآشكار سازد ـ و دنيا چنين قابليتي را ندارد; چونان كشاورز كه بذر را مي افشاند ونظام هستي بذر را به سويي سوق مي دهد تا در وقت معين حقيقت خود را باز نماياند.
آدمي در دنيا پيوسته در حال كشت است و درنگي براي اومتصور نيست; چه بنشيند، چه برخيزد، چه بخوابد، چه بيدار باشد، در حال بيماري ياسلامتي، فقر يا غنا، در هر حال خالي از عمل نيست و عمل همان كاشت است. اما در آنچهمي كارد اختيار دارد. كشاورز هر چه بخواهد مي تواند كشت كند، اما آموزگار هستي بهاو آموخته است كه: “گندم از گندم برويد، جو ز جو.” نظام هستي به وي مي آموزد كه تاپيش از كشت، بذرها در اختيار اوست، اما پس از آن، زمين وي در گرو كاشته ي اوست:
“اعملوا ما شئتم انّه بما تعملون بصير.” هر چه مي خواهيدبكنيد كه او به آنچه انجام مي دهيد بيناست. (فصلت / 40)
“كلّ نفس بما كسبت رهينة.” هر كسي در گروِ دست آورد خويشاست. (مدثر / 38)
به تعبير دقيق تر، عمل جزء آدمي بلكه عين اوست و ماهيتحقيقي وي را تعيين مي كند. عمل عارض بر حقيقت انسان نيست تا ذات او را به حال خودرها كند; عمل مقوّم ذات آدميان مي گردد و از اين رو آدميان به اختلاف عمل، اختلافنوعي پيدا مي كنند. طاعت و بندگي خدا جان آدمي را هم چون درخت طيبه اي مي كند كهريشه ي آن در زمين استوار است، شاخه هايش در آسمان گسترده و ميوه هايش فراوان وآشكار. و شرك و نادرستي، جان آدمي را چونان درخت ناپاكي مي گرداند كه او را نهاستواري است و نه ميوه هاي سودمند جز اسم. چه شباهتي ميان اين دو درخت است؟ ميوه يآن دو در دنيا هم مشهود است، ليكنظهور كامل آن در آخرت خواهد بود. پاره اي ازكِشته هاي آدمي هرچند در دنيا برگ و بار ندهد، امّا در قيامت كه همه ي مراتب هويتآدمي ـ از نهان و آشكار، خودآگاه و ناخودآگاه ـ حاضر شده همه ي اعمال به محاسبهكشيده مي شود:
“وان تبدوا ما في انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله.”[78](بقره/ 284)
پس هر عملي كه از انسان سر مي زند او را رها نمي كند، چهانسان اعمال خود را به ياد آورد و چه مبتلا به فراموشي شود. زيرا موجود معدوم نميگردد. آنچه با اعضا و جوارح انجام مي شود، صورتي ظاهري دارد كه پايدار نيست واعاده ي دوباره ي آن ناممكن است. اما عمل آن حقيقت جوهري است كه با حركت اعضا وجوارح وجود مي گيرد و در نظام عالم جاي گاهي دارد و به بقاي آدمي باقي است. نفسخود حافظ اعمال است و در وراي آن خداوند حساب اعمال را دقيقاً در دست دارد:
“يوم يبعثهم الله جميعا فينبّئهم بما عملوا، احصيه اللهونسوه، والله علي كلّ شيء شهيد.”[79](مجادله/ 6)
بدين خاطر به همه ي اعمال به ديده ي محاسبه مي نگرند:
“واذا حيّيتم بتحيّة فحيّوا باحسن منها او ردّوها انّالله كان علي كلّ شيء حسيباً.”[80](نساء/ 86)
در نزد خدايي كه علم او مطلق و بر همه ي اشيا محيط است،محاسبه اعمال آدميان نه به جهت انكشاف امر مجهولي براي اوست كه اين معنا محال،بلكه بي معنا و محتوا و در درون متناقض است. محاسبه براي آگاهي آدميان از حقيقتظاهر و باطن خود است. پس با نظر به واقع هر چند حساب هر عملي در هنگام وقوع آنحاصل مي شود، ليكن ظهور و انكشاف آن در قيامت است. تأكيد قرآن كريم بر آن است كهشما به سوي خداوند دانايي مي رويد كه حقيقت اعمالتان را به شما مي نماياند:
“قل انّ الموت الذي تفرّون منه فانّه ملاقيكم ثمّ تردّونالي عالم الغيب والشهادة فينبّئكم بما كنتم تعملون.”[81](جمعه/ 8)
از اين رو هر انساني از حساب رسي خود و ديگران عاجز است.زيرا محاسبه ي حقيقت اعمال، اقتضاي علمي نامتناهي دارد. آري هم اكنون كه بشر مراحلنخستين دانش را پشت سر گذاشته است، در مي يابد كه يك حركت دست چه تأثيري بر نظامفيزيكي جهان دارد; امّا نمي داند كه يك ناپاكي يا درست كاري چه تأثيري از خود در نظامهستي باقي مي گذارد.
انسان ها در مقام محاسبه يكسان نيستند; پاره اي به حسابكشيده نمي شوند و عده اي به حساب آسان محاسبه مي شوند و عده اي به حساب سخت ودقيق. اين اختلاف نيز ريشه در اختلاف آدميان دارد.
آنان كه به محاسبه كشيده نمي شوند خود بر چند دسته اند:عده اي مقربان درگاه الهي و خير محض اند و تنها مشهود آنان خداست و در درگاه اوبراي خود عملي نمي بينند و به مقامي بار يافته اند كه خداوند اعمال ايشان را بهخود نسبت مي دهد:
“وما رميت اذ رميت ولكنّ الله رمي.”[82](انفال/ 17)
در مقامي پايين تر گروهي از اصحاب يمين اند كه اعمالشانخير است و گناهي در كارنامه ي آنان ديده نمي شود. آنان همه ي نعمت هاي خداوندي رادر راه او به كار بسته اند:
“من عمل سيّئة فلا يجزي الاّمثلها ومن عمل صالحا من ذكراو انثي وهو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب.”[83](غافر/ 40)
از سوي ديگر، كساني كه شرّ محض اند و چيزي جز ناپاكي وشرك در جانشان نيست، مورد محاسبه قرار نمي گيرند:
“اولئك الذين كفروا بايات ربّهم ولقائه فحبطت اعمالهمفلانقيم لهم يوم القيامة وزناً.”[84](كهف/ 105)
امّا آنان را كه محاسبه ي آسان است، همانان اند كه دردنيا با خلق خدا به آساني رفتار كرده موجبات آساني را با خود به آخرت برده اند:
“ولا يأتل اولوا الفضل منكم والسّعة ان يوتوا اولي القربيوالمساكين والمهاجرين في سبيل الله وليعفوا وليصفحوا، الا تحبّون ان يغفرالله لكم،والله غفور رحيم.”[85](نور/ 22)
“عن ابي عبدالله(ع) انه قال: لرجل يا فلان مالك ولاخيك؟قال: جعلت فداك كان لي عليه حق فاستقصيت منه حقي، قال ابوعبدالله(ع): اخبرني عنقول الله “و يخافون سوء الحساب” أتراهم خافوا ان يجور عليهم او يظلمهم؟ لا واللهخافوا الاستقصاء والمداقة.”[86]
“عن جابر بن ابي جعفر(ع) قال: قال رسول الله(ص): برّالوالدين وصلة الرحم يهوّن الحساب ثمّ تلا هذه الاية “الذين يصلون ما امرالله بهان يوصل ويخشون ربهم ويخافون سوء الحساب.”[87]
اما از پيروان پيشوايان كفر و ضلالت ـ در دنيا و آخرت ـمحاسبه ي سختي به عمل مي آيد:
“وكايّن من قرية عتت عن امر ربّها ورسله فحاسبناها حساباشديداً وعذّبناها عذابا نكراً.”[88](طلاق/ 8)
“...والذين لم يستجيبوا له لو انّ لهم ما في الارض جميعاومثله معه لافتدوا به اولئك لهم سوء الحساب ومأواهم جهنّم وبئس المهاد.”[89](رعد/ 18)
اما سؤال از بندگان در روز قيامت نيز از لوازم محاسبهاست و در اين مقطع از عهد و پيمان ها پرسوجو مي شود:
“الم اعهد اليكم يا بني ادم ان لاتعبدوا الشيطان انّهلكم عدوّ مبين. وان اعبدوني هذا صراط مستقيم.”[90](يس/ 61 ـ 60)
“وما خلقت الجنّ والانس الاّ ليعبدون.”[91](ذاريات/ 56)
پس خلق انسان و همه ي نعمت هايي كه به او داده شده برايرسيدن به معرفت خداوند و توحيد ـ كه غايت كمالات است ـ مي باشد و در ميان نعمت هاهيچ نعمتي بالاتر از ولايت و امامت نيست:
“اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي ورضيت لكمالاسلام دينا.”[92](مائده/ 3)
“عن جميل عن ابي عبدالله(ع) قال: قلت له: “لتسئلن يومئذعن النعيم” قال: تسئل هذه الامة عما انعم الله عليها برسوله ثمّ باهل بيته.”[93]
از نعمت هايي كه در اين جهت به كار گرفته شوند بازخواستنمي شود; زيرا غايت خلق آن ها حاصل شده است. فرض سؤال در جايي است كه نعمت ها ازمسير بايسته ي خود خارج شده به نقمت مبدل شوند و اين تبدل، كاري است كه از دست بشربر مي آيد:
“سل بني اسرائيل كم اتيناهم من اية بينّة ومن يبدّل نعمةالله من بعد ما جاءته فانّ الله شديد العقاب.”[94](بقره/ 211)
“الم تر الي الذين بدّلوا نعمت الله كفرا واحلّوا قومهمدار البوار.”[95](ابراهيم/ 28)
ميزان
ميزان چيزي است كه اشيا با آن سنجيده و وزن مي شوند، چهترازوي متداول باشد كه كالاها با آن ها توزين مي شود و چه منطق باشد كه صورتبراهين را مي سنجد و چه دستور زبان باشد كه ارزش يا اعتبار جمله ها را با
آن ارزيابي مي كنند. به هر حال محتوا و معناي ميزان چيزي است كه اشيا را با آن ميسنجند هر چند به اختلاف موزون، شكل ميزان ها هم تغيير مي كند.
خداوند متعال به بندگان خود فرمان مي دهد كه با ترازويدرست اشيا را بسنجند:
“وزنوا بالقسطاس المستقيم.” و با ترازوي درست بسنجيد. (شعراء/ 182)
“و اقيموا الوزن بالقسط ولاتخسروا الميزان.”[96](الرحمن/ 9)
هم چنين خداوند ميزان را براي برپايي قسط و عدل نازلفرمود:
“لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات وانزلنا معهم الكتابوالميزان ليقوم النّاس بالقسط...”[97](حديد/ 25)
در قيامت، ميزان از توابع و فروعات محاسبه ي اعمال است.زيرا در آنجا عمل انسان توزين مي شود، و يا اگر خود انسان توزين شود از جهت كردارياست كه با او متحد شده است:
“ونضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئاوان كان مثقال حبّة من خردل اتينا بها، وكفي بنا حاسبين.” و ترازوهاي داد را درروز رستاخيز مي نهيم، پس هيچ كس ]در [ چيزي ستم نمي بيند و اگر ]عمل [ هم وزن دانه‌يخردلي باشد آن را مي آوريم كه كافي است كه ما حساب رس باشيم (انبياء / 47)
اعمال اعم از خير و شر وزن دارند، و هر عملي هر اندازهكه كوچك باشد، در محاسبه نقش دارد:
“يومئذ يصدر النّاس اشتاتا ليروا اعمالهم. فمن يعملمثقال ذرّة خيراً يره. ومن يعمل مثقال ذرّة شراً يره.” آن روز، مردم ]به حالِ [پراكنده برآيند تا ]نتيجه‌ي [ كارهايشان به آنان نشان داده شود. پس هر كه هموزنذرّه اي نيكي كند ]نتيجه‌ي [ آن را خواهد ديد. و هر كه هموزن ذرّه‌اي بدي كند]نتيجه‌ي [ آن را خواهد ديد.
 (زلزال / 8 ـ 6)
“يا بني انّها ان تك مثقال حبّة من خردل فتكن في صخرة اوفي السموات او في الارض يأت بها الله، انّ الله لطيف خبير.”[98](لقمان/ 16)
قيامت كه روز ظهور كامل حق است و باطل در آن هيچ راهيندارد، اعمال و كردار آدميان به حق سنجيده شده هيچ گونه ظلمي بر كسي نمي شود:
“والوزن يومئذ الحقّ... .”[99](اعراف/ 8)
پس براي هر عملي يك ميزان خالصي وجود دارد; مثلا نماز هرشخصي با نماز كامل سنجيده مي شود تا مقدار شباهت و نزديكي آن ها آشكار شود. روزه يهر شخصي با روزه كامل مقايسه مي شود. از اين رو در قيامت موازين گوناگوني هست كهپاره اي اعمال و پاره اي ديگر عقايد را توزين مي كنند و شايد صيغه ي جمع در آياتذيل ناظر به اين مطلب باشد:
“فمن ثقلت موازينه، فاولئك هم المفلِحون. ومن خفّتموازينه، فاولئك الذين خسروا انفسهم بما كانوا باياتنا يظلمون.”[100](اعراف/ 9 ـ 8)
در روايات آمده است كه انبيا و اوليا (ع) موازين روزقيامت اند. بنابراين اعمال هر انساني با عمل حجّت خدا در عصر او سنجيده مي شود:
“قال سئلت اباعبدالله(ع) عن قول الله عزوجل: ونضع موازينالقسط ليوم القيامة قال: هم الانبياء والاوصياء.”[101]
بنابراين مي توان دو دسته را از چنين موازنه اي استثناكرد: يك دسته خود انبيا و امامان(ع) هستند كه خير محض اند و نه فقط سراسر وجود آنها علماً و عملا حق محض است و باطل در ساحت وجودي آنان راه ندارد كه خود معيار حقاند و حق با آن ها شناخته مي شود. دسته ديگر كساني اند كه شرّ محض اند و عمل ياعقيده ي حقي ندارند تا با حق موازنه شوند و قرب و بُعد آن ها از حق آشكار شود:
“اولئك الذين كفروا بايات ربّهم ولقائه فحبطت اعمالهمفلانقيم لهم يوم القيامة وزنا.”[102](كهف/ 105)
“مثل الذين كفروا بربّهم اعمالهم كرماد اشتدّت به الريحفي يوم عاصف لايقدرون ممّاكسبوا علي شيء، ذلك هو الضلال البعيد.”[103](ابراهيم/ 18)
اما اعمال ديگران با اين موازين حق به حق سنجيده مي شودمثلا هر قدر نماز با نماز امام(ع) (نماز كامل) مطابقت داشته باشد سنگين است و هرقدر كم تر مطابقت كند خفيف است; يعني از جهت نماز بودن سنگيني و بهايي ندارد.
اما از آنجا كه هر عملي وزني دارد، اعمال ناصواب وگناهان نيز به حق سنجيده مي شود; يعني گناه بزرگ، به خطا كوچك نمي شود و گناه كوچكبه خطا يا به ظلم بزرگ تر نشان داده نمي شود; بر خلاف آنچه دردنيا به دست آدمياناتفاق مي افتد. البته ممكن است عملي در نزد آدمي به خطا كوچك شمرده شود، اما درنزد خداوند ـ يعني در حقيقت ـ عملي بس عظيم باشد:
“اذ تلقّونه بالسنتكم وتقولون بافواهكم ما ليس لكم بهعلم وتحسبونه هيّنا وهو عندالله عظيم.”[104](نور/ 15)
پس از توزين اعمال با حقّ، مردم بر سه دسته تقسيم ميشوند كه واقعيت اين تقسيم از دنيا سرچشمه مي گيرد:
1ـ كساني كه به موازين حق نزديك اند و از زمره ي اصحابحق به شمار مي آيند:
“فامّا من ثقلت موازينه. فهو في عيشة راضية.”[105](القارعه/ 7 ـ 6)
2ـ كساني كه از موازين حق دورند و هيچ گونه شباهتي باياران حق ندارند، بلكه ياري كننده ي باطل اند:
“وامّا من خفّت موازينه. فامّه هاوية.”[106](القارعه/ 9 ـ 8)
3ـ كساني كه از موازين حق بيگانه نبوده با آن ها ارتباطداشته اند، امّا در كارنامه ي اعمال آنان، بدي و ناپاكي نيز به چشم مي خورد. ايندسته بر اساس حكمت الهي، يا بخشيده مي شوند يا معذّب; البته رحمت و بخشندگي خداوندبر غضب او سبقت دارد.
“وآخرون مرجون لامرالله امّا يعذّبهم وامّا يتوب عليهم،والله عليم حكيم.”[107](توبه/ 106)

شهادت و شاهدان اعمال
در روز قيامت كه به حساب بندگان پرداخته مي شود و براعمالشان حكم مي شود، از آنجا كه داوري خداوند عدل محض است، براي اتمام حجت و كمالداوري، شاهداني بر اعمال آدمي قيام كرده بر كارهاي خوب و بد او گواهي مي دهند.صحنه ي رسيدگي به اعمال، چنان با حضور حقيقت اعمال و شاهدان تثبيت و قرار مي گيردكه از هر تحكّم به دور و از هر عذر تراشي خالي است.
اما يك شهادت كامل و به دور از هر گونه خطا، تحكم و جهلبايد خصوصيات ذيل را داشته باشد:
الف ـ شاهدان بر اعمال در روز قيامت بايد اعمال را درظرف تحقق آن (دنيا) رؤيت كرده باشند. اگر شاهد الف صرفاً به استناد گفته ب شهادتدهد، هرچند ب بر حق باشد و شهادت به دور از خطا، يك شهادت كامل نيست، و آثار شهادتواقعي را ندارد.
ب ـ اگر اعمالْ ظاهري دارد و باطني، شاهد كامل شاهدي استكه از پوسته ي ظاهر بگذرد و به درون عمل نفوذ كند. بر ظاهر هيچ عملي نمي توان حكمقطعي و كامل كرد. آنچه حقيقت عمل را مي سازد، روح آن يعني اعتقاد و نيّت است. فصلمميز بسياري از اعمال، ظاهر آن ها نيست، بلكه اعتقاد و نيّت به پا دارنده ي عملاست كه حقيقت آن را مي سازد. از اين رو شاهدان كامل روز قيامت بايد روح و حقيقتعمل را مشاهده كنند.
ج ـ شاهدان اعمال بايد از هر گونه خطا در مقام تحملاعمال و سپس گواهي به آن مصون باشند. عدالت به معناي متعارف راه هر گونه خطا را نميبندد. زيرا هرچند عدالت از خطاي عمدي جلوگيري مي كند، اما توان بازداري از خطايغيرعمدي را ندارد. از اين رو شهادت كامل تنها از اولياي معصوم خداوند اعم از انبياو امامان(ع) ممكن است، يا سرانجام به آنان منتهي مي شود.
همان طور كه ملاحظه مي شود چنين شهادتي در داوري هايمتعارف آدميان در دنيا هيچ گاه تحقق پيدا نمي كند. از اين رو شريعت نيز در داوريها و قضا، به ظواهر و اصول ترتيب اثر داده است، تا اختلاف هاي دنيوي فيصله يابد وداوري كامل را مخصوص روز قيامت كه روز ظهور كامل حق است قرار داده است.
اما در ميان آيات قرآن، آيات فراواني مسأله ي شهادت براعمال، و گواهان را از جوانب مختلف بيان مي كند. به نظر مي رسد كه آيات ذيل بهترتيب بند الف، ب و ج را تأييد مي كنند:
“ما قلت لهم الاّ ما امرتني به ان اعبدوا الله ربّي وربّكم، وكنت عليهم شهيداً ما دمت فيهم فلمّا توفّيتني كنت انت الرّقيب عليهم، وانتعلي كلّ شيء شهيد.”[108](مائده/ 117)
“ويسئلونك عن اليتامي قل اصلاح لهم خير وان تخالطوهمفاخوانكم، والله يعلم المفسد من المصلح.”[109](بقره/ 220)
“فكيف اذا جئنا من كلّ امّة بشهيد وجئنا بك علي هؤلاءشهيداً.”[110](نساء/ 41)
چنين گواهاني هم بر ظاهر عمل و هم بر سازنده ي آن يعنياعتقاد و نيّت عامل و هم بر عواقب عمل ناظرند و به حقّ محصول بشر را تلقي مي كنندتا در روز حق، به حقّ اداي شهادت كنند:
“يوم يقوم الروح والملائكة صفّا لايتكلّمون الاّمن اذنله الرحمن وقال صوابا. ذلك اليوم الحقّ.”[111](نبأ/ 39 ـ 38)
اما گواهان و شاهدان بر اعمال كيستند و چيستند؟
خداوند تعالي بر هر عملي شاهد است:
“وما تكون في شأن وما تتلوا منه من قرآن ولاتعملون منعمل الاّكنّا عليكم شهوداً اذ تفيضون فيه... .”[112](يونس/ 61)
در مقام بعد، پيامبر و امام هر امتي بر اعمال آنان شاهدو گواه اند:
“ويوم نبعث في كلّ امّة شهيداً عليهم من انفسهم وجئنا بكشهيدا علي هؤلاء... .”[113](نحل/ 89)
و درباره ي پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) مي فرمايد:
“وقل اعملوا فسيري الله عملكم ورسوله والمؤمنون وستردّونالي عالم الغيب والشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون.”[114](توبه/ 105)
“كلاّ انّ كتاب الابرار لفي علّيّين. وما ادريك ماعلّيّون. كتاب مرقوم. يشهده المقرّبون.”[115](مطففين/ 21 ـ 18)
از اين آيه معلوم مي شود كه مقربان نه فقط حساب ندارندكه خود شاهد بر اعمال آدميان اند.
سپس ملائكه شاهدان بر اعمال اند و گواهي دهندگان اند:
“وجاءت كلّ نفس معها سائق وشهيد.” و هر كسي مي آيد ]درحالي كه [ با او سوق دهنده و گواهي دهنده اي است. (ق / 21)
پس از آن ها اعضا و جوارح آدمي بر اعمال وي گواهي ميدهند. البته موضوع آياتي كه اين حقيقت را بيان مي كند، تنها مجرمان اند:
“يوم تشهد عليهم السنتهم وايديهم وارجلهم بما كانوايعملون.” در روزي كه زبان و دست ها و پاهايشان، بر ضدّ آنان براي آنچه انجام ميدادند، شهادت مي دهند. (نور / 24)
“اليوم نختم علي افواههم وتكلّمنا ايديهم وتشهد ارجلهمبما كانوا يكسبون.”[116](يس/ 65)
“حتّي اذا ما جاءوها شهد عليهم سمعهم وابصارهم وجلودهمبما كانوا يعملون.” تا چون بدان رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه ميكرده اند، بر ضدّشان گواهي دهند. (فصلت / 20)
از اين گروه آيات مي توان دريافت كه اولا روح و نفس آدمياز بدن او متمايز است و از اين رو اجزاي بدن عليه آدمي شهادت مي دهند. ثانياً اعضاو جوارح و ساير امور طبيعي كه در قيامت شهادت مي دهند، موجوداتي هستند كه در دنيامي توانند اعمال آدمي را ضبط كنند; بنابراين بايد پذيرفت كه آن ها از نوعي شعور وادراك برخوردارند. زيرا اگر اعضا و جوارح تنها در قيامت سخن بگويند بي آنكه بفهمندتنها اصواتي قابل فهم را از خود صادر مي كنند و نمي توان سخن آن ها را شهادت تلقيكرد. البته شهادت ملائكه، انبيا و اوليا الهي با شهادت ديگر موجودات متفاوت است. وثالثاً همه ي اعضاي انجام دهنده ي كار گواهي مي دهند و ذكر دست و پا از باب نمونهاست، مثلا به گناهاني چون دروغ و غيبت زبان گواهي مي دهد و در واقع شاهد هر عملي،همان عضوي است كه آن عمل به وسيله آن محقق شده است. و رابعاً هم اعضا شهادت ميدهند و هم قواي اعضا هم چون شنوايي و بينايي.
در پايين ترين رتبه، موجودات عالم طبيعت بر اعمال آدميانگواهند:
“يومئذ تحدّث اخبارها. بانّ ربّك اوحي لها.”[117](زلزال/ 5 ـ4)
“عن الصادق(ع) قال: انّ النهار اذا جاء قال يا بن ادماعمل في يومك هذا خيراً اشهد لك به عند ربّك يوم القيامة فانّي لم آتك فيما مضيولا اتيك به فيما بقي واذا جاء الليل قال مثل ذلك.”[118]
كتاب
مأموران الهي اعمال آدمي را در طول زندگي دنيوي ويدقيقاً ضبط مي كنند:
“ان كلّ نفس لمّا عليها حافظ.” هيچ كس نيست مگر اينكهنگاهباني بر او ]گماشته شده‌است. (طارق / 4)
“وانّ عليكم لحافظين. كراما كاتبين. يعلمون ما تفعلون.” وقطعاً بر شما نگهباناني ]گماشته شده‌اند; ]فرشتگان [ بزرگواري كه نويسندگان ]اعمالشما [هستند; آنچه را مي كنيد، مي دانند.(انفطار/12 ـ 10)
اين مأموران از هر گونه خطا و لغزش بركنارند و خوبي هارا از بدي ها تمييز مي دهند و حقيقت اعمال را ثبت و ضبط مي كنند; هر چند كه
ديدگان دنيوي توان عبور از ظاهر اعمال به باطن آن ها را نداشته باشند. افزون براين نيت ها عمل اند و مأموران الهي بر نيّات هم احاطه دارند:
“عن ابي عبدالله(ع) قال ان المؤمن ليهمّ بالحسنة ولايعملبها فتكتب له حسنة وان هو عملها كتبت له عشر حسنات وان المؤمن ليهمّ بالسيئة انيعملها فلا تكتب عليه.”[119]
به گزارش قرآن، دو ملك در طرف هاي راست و چپ هر انساني حاضرند،و از روايات معلوم مي شود كه ملك سمت راست اعمال نيكو و ملك سمت چپ اعمال بد را مينگارد:
“اذ يتلقّي المتلقّيان عن اليمين وعن الشمال قعيد. مايلفظ من قول الاّ لديه رقيب عتيد.”[120](ق/ 18 ـ 17)
“عن الفضيل بن عثمن المرادي قال سمعت اباعبدالله(ع) يقولقال رسول الله(ص): يهمّ العبد بالحسنة فيعملها فان هو لم يعملها كتب الله له حسنةبحسن نيته وان هو عملها كتب الله له عشراً و يهمّ بالسيئة ان يعملها فان لم يعملهالم يكتب عليه شيء و ان هو عملها اجل سبع ساعات وقال صاحب الحسنات لصاحب السيئاتوهو صاحب الشمال لاتعجل عسي ان يتبعها بحسنة تمحوها... .[121]
اما پاره اي از اعمال را فقط خداوند تعالي ضبط مي كند.زيرا عظمت اين اعمال در علم فرشتگان نمي گنجد، و يا خداوند از سر رحمت و ستّاريتنمي گذارد كه فرشتگان او بر بعضي از اعمال آدمي آگاهي يابند:
“عن احدهما(ع) قال: لايكتب الملك الا ما سمع وقول اللهعزوجل “واذكر ربك في نفسك تضرعا وخفية” فلا يعلم ثواب ذلك الذكر في نفس الرجل غيرالله لعظمته.”[122]
“وكنت انت الرقيب علي من ورائهم والشاهد لما خفي عنهموبرحمتك اخفيته وبفضلك سترته.”[123]
از اين رو خداوند به همه ي اعمال آگاه است و هيچ چيزي ازعلم احاطي او خارج نيست:
“احصيه الله ونسوه.” خدا ]كارهايشان را [ بر شمرده است وحال آنكه آن ها آن را فراموش كرده اند.  (مجادله/ 6)
“انّ الله كان عليكم رقيبا.” خدا همواره بر شما نگهباناست. (نساء / 1)
در آيه ي ديگري آمده است:
“هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق، انّا كنّا نستنسخ ما كنتمتعملون.”[124](جاثيه/ 29)
اگر كتاب اخروي استنساخي از يك نسخه اصلي است، آن نسخه ياصلي كجاست؟ مفعول “نستنسخ” نسخه ي اصلي را بيان مي كند و در آيه اعمال آدمي نقشمفعولي براي فعل استنساخ دارد. پس خود اعمال آدمي كتابي است كه از روي آن استنساخمي شود. اما اين كتاب خود بخشي از كتاب ديگري است كه لوح محفوظ يا امام است:
“... وما تسقط من ورقة الاّ يعلمها ولا حبّة في ظلماتالارض ولا رطب ولا يابس الاّ في كتاب مبين.”[125](انعام/ 59)
“انّا نحن نحي الموتي ونكتب ما قدّموا واثارهم، وكلّ شيءاحصيناه في امام مبين.” ـ ماييم كه مردگان را زنده مي سازيم و آنچه را از پيشفرستاده اند، با آثار ]و اعمال [شان درج مي كنيم، و هر چيزي را در كارنامه اي روشنبر شمرده‌ايم. (يس / 12)
پس نسخه ي اصلي اعمال آدمي است; از حيث ارتباط آن باكتاب جامعي كه همه امور در آن ضبط است. زيرا اعمال آدمي خود جزيي از آن كتاب جامعاست. و ظاهر آيه ي:
“واشرقت الارض بنور ربّها ووضع الكتاب وجيء بالنبيّينوالشّهداء وقضي بينهم بالحقّ وهم لايظلمون”، و زمين به نور پروردگارش روشن گردد، وكارنامه ]اعمال در ميان [ نهاده شود، و پيامبران و شاهدان را بياورند، و ميانشانبه حق داوري گردد، و مورد ستم قرار نگيرند (زمر / 69)
اين برداشت را تأييد مي كند. زيرا به نظر مي رسد كه يككتاب براي حساب همه ي بندگان قرار داده مي شود، هر چند هر انساني يك كتاب ويژهدارد.
از آنجا كه هر عملي اثري از خود در روح آدمي باقي ميگذارد نفس و بدن آدمي همه ي اعمال را در خود ضبط مي كند و از اين روست كه با تكرارهر عملي آثار ياد شده در نفس رسوخ مي كند و به ملكات نفساني تحول مي يابد; شاهدتجربي اين سخن را مي توان در ارباب فنون و حِرَف يافت. زيرا اگر هر عملي از خود درنفس اثري بر جاي نمي گذاشت، هيچ گاه تمرين موجب توانايي و مهارت در انجام كارهايفنّي يا اخلاقي نمي شد. پس جان آدمي ـ بل چه بسا بدن وي ـ كتابي است كه اعمال آدميدر آن به دست مأموران الهي نقش مي بندد و ممكن است معناي آيه ي “انّا كنّا نستنسخما كنتم تعملون” اين باشد كه نسخه ي اصلي كتاب اعمال آدمي جان اوست كه در قيامت ازآن نسخه برداري مي شود.
با توجه به اين نسخه ي اصلي، در قيامت اعمال آدمي بهصورت كتابي برگردن وي، يعني عضوي كه بر خلاف دست و پا و چشم... قوام بشر به آناست، انداخته شده هر كس به خواندن كتاب خود دعوت مي شود:
“وكلّ انسان الزمناه طائره في عنقه ونخرج له يوم القيامةكتابا يلقيه منشوراً. اقرأ كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيبا.” وكارنامه ي هر انساني را به گردن او بسته ايم، و روز قيامت براياو نامه اي كه آن را گشاده مي بيند بيرون مي آوريم. “نامه ات را بخوان; كافي است كه امروز خودت حساب رس خودباشي.” (اسراء / 14 ـ 13)
“وتري كلّ امّة جاثية، كلّ امّة تدعي الي كتابها اليومتجزون ما كنتم تعملون.” و هر امتي را به زانو درآمده مي بيني; هر امتي به سويكارنامهي خود فرا خوانده مي شود ]و بديشان مي گويند: [ “آنچه را مي كرديد امروزپاداش مي يابيد.” (جاثيه / 28)
و بشر پس از ديدن چنين كتابي با شگفتي مي گويد:
“يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرةولاكبيرة الاّ احصيها.” مي گويند: “اي واي بر ما، اين چه نامه اي است كه هيچ ]كار[ كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته، جز اينكه همه را به حساب آورده است.” (كهف / 49)
در باب كيفيت خواندن كتاب از امام صادق(ع) روايت شدهاست:
“اذا كان يوم القيامة دفع الانسان كتابه ثم قيل له اقرأ.قلت: فيعرف ما فيه؟ فقال: انّه يذكره فما من لحظة ولا كلمة ولا نقل قدم ولا شيءفعله الاذكره كانه فعله تلك الساعة ولذلك قالوا: يا ويلنا ما لهذا الكتاب لايغادرصغيرة ولاكبيرة الا احصيها.”[126]
از اين روايت به نظر مي رسد كه هر چند ممكن است آدمياعمال خود را فراموش كند، اما اعمال در صفحه ي جان او مسطور مي ماند و با برطرفشدن موانع آن را به ياد مي آورد. از اينكه در قيامت به بشر گفته مي شود كه كتابخود را بخوان كه خود مي تواني اعمال خويش را محاسبه كني، معلوم مي شود كه نحوه يحضور اعمال آدمي در قيامت غير از دنياست. شاهد اين سخن آن است كه انسان در زندگيدنيوي واقعاً توانايي رسيدگي به اعمال خويش را ندارد; زيرا از حقيقت عمل خود درنظام تكويني ناآگاه است. پس در قيامت حقيقت عمل براي او حاضر مي شود و او نيز بهديدار سيماي واقعي عمل خود توفيق مي يابد:
“لقد كنت في غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليومحديد.” ]به او مي گويند: [ “واقعاً كه از اين ]حال [ سخت در غفلت بودي. و ]لي [ ماپرده ات را ]از جلوي چشمانت [ برداشتيم و ديده ات امروز تيز است.” (ق / 22)
“يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير محضراً وما عملت من سوءتودّ لو انّ بينها و بينه امداً بعيداً.” روزي كه هر كسي آنچه كار نيك به جايآورده و آنچه بدي مرتكب شده، حاضر شده مي يابد; و آرزو مي كند: كاش ميان او و آن]كارهاي بد [فاصله اي دور بود. (آل عمران / 30)
آن گاه اين اعمال حاضر شده رويت مي شوند; پس خواندن درقيامت به معناي رؤيت است.
“يومئذ يصدر النّاس اشتاتا ليروا اعمالهم. فمن يعملمثقال ذرّة خيراً يره. ومن يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره.” آن روز، مردم ]به حالِ [پراكنده برآيند تا ]نتيجهي [ كارهايشان به آنان نشان داده شود. پس هر كه هموزن ذرهاي نيكي كند ]نتيجه‌ي [ آن را خواهد ديد. و هر كه هموزن ذره اي بدي كند ]نتيجه‌ي [آن را خواهد ديد.
 (زلزال / 8 - 6)
پس از محاسبه با تغييراتي كه در كتاب هر كس پيدا شده است(با عفو، شفاعت و...) آدميان به تفاوت كتاب خويش را مي ستانند:
“فامّا من اوتي كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرءواكتابيه... وامّا من اوتي كتابه بشماله فيقول ياليتني لم اوت كتابيه. ولم ادر ماحسابيه.”[127](الحاقة/ 26 ـ 25 و 19)
پس از دريافت كتاب ها، صاحبان كتاب به دو دسته تقسيم ميشوند: اصحاب راست و اصحاب چپ. اما يك دسته از صعق، ميزان، كتاب و حساب بركنارند واينان مقربان درگاه خداوندند. بنابراين مردم در قيامت مجموعاً به سه دسته يمقربان، ياران راست و ياران چپ تقسيم مي شوند.

جزا
يكي از نام هاي قيامت “يوم الدين” يا روز جزاست. جزا بهمعناي مكافات و مقابله است. به پاداش و كيفر جزا مي گويند، زيرا در مقابل عمل استو از جهت هم سنگ بودن كفايت مي كند. قرآن كريم كلمه ي اجر را هم در مورد پاداش وهم در مورد كيفر به كار برده است:
“قال اذهب فمن تبعك منهم فانّ جهنّم جزاؤكم جزاءموفوراً.”[128](اسراء/ 63)
“لهم ما يشاءون عند ربّهم، ذلك جزاء المحسنين.”[129](زمر/ 34)
و همان طور كه گذشت مسأله ي جزا، يعني پاداش صالحان وكيفر بدكاران يكي از دلايل ضرورت معاد است:
“أفنجعل المسلمين كالمجرمين. ما لكم كيف تحكمون.”[130](قلم/ 36 ـ 35)
جزاي عمل پس از فرض اموري مطرح مي شود:
1ـ عامل، موجودي مختار باشد. جبر گرايي هر گونه پاداش وكيفر را منتفي ساخته عنوان مطيع يا ظالم را از واقعيت دور مي كند.
2ـ احكام تشريعي و تقنيني. چنين احكامي بر خلاف احكامتكويني عنوان تكليف را محقق مي سازد و بر موجود مختار عنوان مكلف را صادق ميگرداند. از اين رو فرشتگان در عين اطاعت از خداوند، جزايي بر عمل خود ندارند، چونايشان به احكام تشريعي مكلف نيستند.
جامعه ي انساني نيز در مقام مدح يا ذمّ كسي پيش فرض هايبالا را لازم مي شمارد. في المثل فردي را كه وادار به انجام كار نيك يا بدي شدهباشد مدح يا ذمّ نمي كنند. هم چنين براي به سامان رسيدن جامعه ي بشري و پيش رفتآن، صاحب نظران هر قومي قوانيني را ترتيب داده در مقابل اطاعت يا سرپيچي از آن هاجزايي را مقرر مي دارند. تلاش مقننان بر اين است كه ميان عمل و جزا هم آهنگي باشد.همين وضعيت را مي توان در باب احكام تشريعي الهي فرض كرد. پاداش مطيع و كيفر ظالماز آن روست كه آنان در فعل خود مختارند و به اختيار خويش حريم احكامي را كه براساس مصالح آدميان مقرر شده پاس داشته يا از آن تجاوز كرده اند:
“يا ايّها الّذين امنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكملما يحييكم.”[131](انفال/ 24)
از اين رو پاره اي از احكام الهي جزاي ستمگران و بدكارانرا در همين دنيا مقرر مي دارد:
“انّما جزاؤا الذين يحاربون الله ورسوله ويسعون في الارضفساداً ان يقتلوا او يصلّبوا او تقطّع ايديهم وارجلهم من خلاف او ينفوا من الارض.”[132] (مائده/ 33)
“والسّارق والسّارقة فاقطعوا ايديهما جزاءً بما كسبانكالا من الله.”[133](مائده/ 38)
پس اعمال آدمي آثار دنيوي و اخروي دارد. پاره اي از آنها سعادت دنيا و آخرت را به ارمغان مي آورند و پاره اي ديگر شقاوت را براي آدميرقم مي زند. خداوند تعالي از باب لطف و هدايت، در آيات فراواني حقيقت اعمال آدمي وآثار آن را بيان كرده است. في المثل پاره اي از اعمال هم چون ارتداد خوبي هاي دنياو آخرت را از ميان برمي دارد:
“ومن يرتدد منكم عن دينه فيمت وهو كافر فاولئك حبطتاعمالهم في الدنيا والاخرة... .”[134](بقره/ 217)
و در مقابل، اعمال نيكو هم چون توبه بدي هاي دنيا و آخرترا محو مي كند:
“قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمةالله، انّ الله يغفر الذنوب جميعاً، انه هو الغفور الرحيم. وانيبوا الي ربكمواسلموا له... .”[135](زمر/ 54 ـ 53)
و پاره اي از اعمال هم چون انجام واجبات بعضي از بدي هارا مي شويد و برخي مانند اسائه ي ادب به مقام نبوت بعضي از خوبي ها را از ميان ميبرد:
“واقم الصّلوة طرفي النّهار وزلفا من الّيل، انّ الحسناتيذهبن السّيّئات، ذلك ذكري للذاكرين.”[136](هود/ 114)
“يا ايّها الذين امنوا لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النّبيولاتجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم وانتم لاتشعرون.” اي كسانيكه ايمان آورده ايد، صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر مكنيد، و هم چنان كه بعضياز شما با بعضي ديگر بلند سخن مي گوييد با او به صداي بلند سخن مگوييد، مبادا بيآنكه بدانيد كرده هايتان تباه شود. (حجرات / 2)[137]
در مجموع چنين به نظر مي رسد كه عمل با حقيقت آدمي پيوندوجودي دارد; نه اينكه براي اعمال جدا از عامل، وجودي فرض شود تا اعمال هم سنخ بهآن اضافه يا اعمال ناهمگون آن را نابود سازد. عمل نيك يا بد ماهيت آدمي را مي سازدو تا او در اين دنيا به سر مي برد دائماً در تحول حقيقت خويش مي كوشد. كفر به خداچنان حقيقت انسان را دگرگون مي كند كه هيچ جايي براي نيكي در مقام ذات او باقي نميگذارد و از اين روست كه مسأله ي حبط اعمال مطرح مي شود. توبه و بازگشت واقعي به سويخداوند چنان حقيقت انسان را متحول مي سازد كه همه ي زنگارهاي پليدي را از ساحتحقيقت او شسته او را منور مي سازد. عمل عارض بر ذات آدمي نيست تا ذات او را به حالخود رها كند. عملْ عامل را مي سازد و عامل عمل را، بي آنكه دوري در كار باشد.
بنابراين جزا هر حقيقتي كه داشته باشد همواره با عملمرتبط است و كشف حقيقت آن بدون فهم حقيقت عمل ميسّر نيست. آيا جزا همان عمل است درچهره ي جديد؟ يا عين عمل نيست و فقط با آن ارتباط دارد؟ يا هر دو تعبير صحيح است؟
بر اساس پاره اي از آيات قرآن كريم، جزاي اخروي با اعمالدنيوي آدمي رابطه اي دارد و آنچه آدمي در آخرت با آن رو به روست فرآورده ي عملياست كه در دنيا انجام داده است:
“ولله ما في السموات و ما في الارض ليجزي الذين اساءوابما عملوا ويجزي الذين احسنوا بالحسني.”[138](نجم/ 31)
“انّ السّاعة اتية اكاد اخفيها لتجزي كلّ نفس بما تسعي.”[139](طه/ 15)
“وتلك الجنّة الّتي اورثتموها بما كنتم تعملون.”[140](زخرف/72)
اما بر اساس آيات ديگر، اين رابطه مشخص گرديده جزاي اخرويتجسم اعمال دنيوي معرفي شده است; به اين معنا كه اعمال عيناً همان پاداش يا كيفرياست كه در قيامت آدمي با آن مواجه است و به تعبير دقيق تر، آدمي با خويشتن واقعيخود رو در روست. بيش تر آياتي كه عينيت جزا با عمل را بيان كرده است در ناحيه يجزاي اعمال ناپسند است، هر چند همين سخن در اعمال صواب و نيك نيز حق است و صادق.نمونه اي از اين آيات به قرار ذيل است:
“انّ الّذين يأكلون اموال اليتامي ظلماً انّما يا كلون فيبطونهم ناراً وسيصلون سعيراً.”[141](نساء/ 10)
“والّذين يكنزون الذهب والفضّة ولاينفقونها في سبيل اللهفبشّرهم بعذاب اليم. يوم يحمي عليها في نار جهنّم فتكوي بها جباههم وجنوبهموظهورهم هذا ماكنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون.” و كساني كه زر و سيم راگنجينه مي كنند و آن را در راه خدا هزينه نمي كنند، ايشان را از عذابي دردناك خبرده. روزي كه آن ]گنجينه [ها را در آتش دوزخ بگدازند، و پيشاني و پهلو و پشت آنانرا با آن ها داغ كنند ]و گويند: [ “اين است آنچه براي خود اندوختيد، پس ]كيفر[آنچه را مي اندوختيد بچشيد.” (توبه / 35 ـ 34)
“ومن كان في هذه اعمي فهو في الاخرة اعمي واضلّ سبيلا.”[142](اسراء/ 72)
“قال ربّ لم حشرتني اعمي وقد كنت بصيراً. قال كذلك اتتكاياتنا فنسيتها وكذلك اليوم تنسي.”[143](طه/ 126 ـ 125)
“ولايحسبنّ الّذين يبخلون بما اتيهم الله من فضله هوخيراً لهم بل هو شرّ لهم سيطوّقون ما بخلوا به يوم القيامة... .”[144](آلعمران / 180)
درباره ي پرهيزگاران آمده است:
“وبشّر الذين امنوا وعملوا الصالحات ان لهم جنات تجري منتحتها الانهار كلّما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذي رزقنا من قبل و اتوابه متشابها... .” و كساني را كه ايمان آورده اند و كارهاي شايسته انجام داده اند،مژده ده كه ايشان را باغ هايي خواهد بود كه از زير ]درختان [ آن ها جوي ها رواناست. هر گاه ميوه اي از آن روزي ايشان شود، مي گويند “اين همان است كه پيش از اين]نيز [ روزي ما بوده...” (بقره / 25)
بر اساس اين آيه بهشتيان هرگاه ميوه اي را برمي چينند، ميگويند اين همان است كه پيش از اين روزي ما بوده است. شايد منظور همان عملي است كهدر دنيا توفيق انجام آن را داشته اند و در قيامت چنين به ظهور رسيده است.
خلاصه اينكه آدمي خود نعمت هاي بهشتي را در دنيا فراهم ميكند و هموست كه آتش جهنم را مشتعل مي سازد:
“وان ليس للانسان الاّماسعي. وانّ سعيه سوف يري.”[145](نجم/ 40 ـ 39)
“فاتّقوا النّار التي وقودها النّاس والحجارة....”[146]
(بقره / 24)
و شايد نوراني شدن صورت ها يا سياه شدن آن ها در قيامتنيز از همين باب باشد. زيرا مؤمنان در دنيا در نور بودند و ظالمان در ظلمت و تاريكي:
“للذين احسنوا الحسني وزيادة ولا يرهق وجوههم قتر ولاذلّة، اولئك اصحاب الجنّة هم فيها خالدون. والّذين كسبوا السيئات جزاء سيّئةبمثلها وترهقهم ذلّة ما لهم من الله من عاصم كانّما اغشيت وجوههم قطعاً من الليلمظلما... .” براي كساني كه كار نيكو كرده‌اند، نيكويي ]بهشت [ و زياده ]بر آن [است. چهره هايشان را غباري و ذلتي نمي پوشاند. اينان اهل بهشتند ]و [ در آنجاودانه خواهند بود. و كساني كه مرتكب بدي ها شده اند، ]بدانند كه [ جزاي ]هر [بدي مانند آن است و خواري آنان را فرو مي گيرد. در مقابل خدا، هيچ حمايت گري برايايشان نيست. گويي چهره هايشان با پاره اي از شب تار پوشيده شده است... . (يونس /27 ـ 26)
بنابراين، جزا همان عمل آدمي است كه سيماي اخروي و حقيقيخود را نشان مي دهد. نمونه ي اين وضعيت را مي توان نسبت به اوصاف نفساني دريافت.مثلا انسان مبتلا به حسد همواره در معرض گزش اين صفت است و لحظه اي آرام ندارد.وجود پليدي هاي اخلاقي عين درد و رنج و عذاب، و وجود فضايل اخلاقي همان آسايش وراحتي است. قهراً در قيامت كه حقيقت هر موجودي آشكار مي شود، چهره ي اخروي و واقعياوصاف نيك يا ناپسند ظهور مي كند و آدمي بدان متنعم يا معذب مي گردد. از اين روپاره اي از حكما برآن اند كه اگر كسي توفيق مشاهده ي باطن خود را در دنيا به دستآورد، مي تواند دريابد كه در قيامت از اهل سعادت است يا اهل عذاب.
نكته ي ديگر در باب جزا اين است كه بر اساس عدل الهيانسان هاي ستم كار تنها جزاي كار خويش را مي بينند، اما مؤمنان و درستكاران از فضلخداوند بسي بيش از عمل خود بهره مي برند:
“من جاء بالحسنة فله عشر امثالها ومن جاء بالسّيّئة فلايجزي الاّ مثلها وهم لايظلمون.”[147](انعام/ 160)
“ليجزيهم الله احسن ما عملوا ويزيدهم من فضله، واللهيرزق من يشاء بغير حساب.”[148](نور/ 38)
“لهم مايشاءون فيها ولدينا مزيد.” هر چه بخواهند در آنجادارند، و پيش ما فزون تر ]هم [ هست.(ق / 35)

back page

fehrest page

next page
 

back page

fehrest page

next page

صراط
راغب در مفردات، صراط يا سراط را به راه هموار شده ترجمهمي كند. سراط در اصل به معناي بلعيدن است، گويي راه مسافر را مي بلعد. اين كلمهغالباً در قرآن كريم با وصف “مستقيم” يا “سوي” آمده است.
اما صراط مستقيم چيست؟ قرآن كريم صراط مستقيم را راهخداپرستي وتوحيد و طرد هر گونه شرك معرفي مي كند:
“...وانّك لتهدي الي صراط مستقيم. صراط الله الذي له مافي السموات وما في الارض.”[149](شوري/ 53 ـ 52)
“وانّ الله ربّي وربّكم فاعبدوه، هذا صراط مستقيم.” و درحقيقت، خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد. اين است راهراست. (مريم / 36)
نتيجه اين كه راه توحيد و خدا پرستي بر ساختار فطري بشرهم آسان است و هم نزديك. زيرا نزديك ترين راه به مقصد راه مستقيم است.
“افمن يمشي مكبّا علي وجهه اهدي ام من يمشي سويّا عليصراط مستقيم.”[150](ملك / 22)
“فلاتدع مع الله الها اخر فتكون من المعذّبين.” پس باخدا، خداي ديگر مخوان كه از عذاب شدگان خواهي شد. (شعراء / 213)
اما توحيد راهي بس ظريف و دقيق است كه شناخت آن تنها بههدايت الهي ممكن است. از اين روست كه خداوند با نازل كردن كتب آسماني بشر را بادقايق راه مستقيم يعني توحيد آشنا كرده است. اما اين كتاب ها مفسر مي جويند و ابنايبشر نيازمند الگويي تمام عيار براي پيمودن اين راه اند. خداوند رسولان و سفيرانخود را به سوي مردم مي فرستد تا آنان با تأسي و پيروي بتواند اين راه پرفراز ونشيب را طي كنند. انبيا و امامان معصوم (ع) نه فقط در صراط مستقيم اند كه عين آناند. زيرا تمام حقيقت آن ها بندگي و طاعت خداوند است و هيچ گونه ظلم و شركي بهحضرت ايشان راه نيافته است. انبيا و امامان معصوم (ع) مردم را از كج راه ها وپرتگاه ها به راه مستقيم هدايت كرده از بيراهه رفتن مجدد آنان جلوگيري مي كنند:
“وانّ هذا صراطي مستقيماً فاتّبعوه ولا تتّبعوا السّبلفتفرّق بكم عن سبيله.”[151](انعام/ 153)
“عن ابي عبدالله(ع): ...اهدنا الصراط المستقيم قال:الطريق هو اميرالمؤمنين ومعرفة الامام.”[152]
بدين خاطر دشمن آدمي يعني شيطان در صراط مستقيم به كمينآدميان مي نشيند تا با بيرون راندن يا متوقف ساختنشان، ايشان را از سلوك الي اللهباز دارد:
“قال فبما اغويتني لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم.”[153] (اعراف/ 16)
و كار شيطان جز وسوسه و آرايش دنيا در ديدگان انساننيست:
“قال ربّ بما اغويتني لازيّننّ لهم في الارض ولاغوينّهماجمعين.”[154](حجر / 39)
اما صراط جسماني در قيامت، پلي است كه بر روي جهنم زدهشده است و همه بايد از اين پل عبور كنند، همان طور كه در دنيا موظف اند كه صراطمستقيم را بپيمايند:
“عن المفضل بن عمر قال سئلت اباعبدالله(ع) عن الصراط،فقال: هو الطريق الي معرفته عزوجل وهما صراطان صراط في الدنيا وصراط في الاخرة،فاما الصراط الذي في الدنيا فهو الامام المفترض الطاعة من عرفه في الدنيا واقتديبهداه مرّ علي الصراط الذي هو جسر جهنّم في الاخرة ومن لم يعرفه في الدنيا زلتقدمه علي الصراط في الاخرة فتردي في نار جهنم.”[155]
همه بر اين پل گام مي نهند، اما همه به جهنم در نميغلطند:
“وان منكم الاّ واردها، كان علي ربّك حتما مقضيا. ثمّننجّي الذين اتّقوا ونذر الظالمين فيها جثيّا.”[156](مريم / 72 ـ 71)
امام صادق(ع) درباره ي اين آيه فرمودند:
“اما تسمع الرجل يقول وردنا ماء بني فلان فهو الورود ولميدخله.”[157]
از اينجا روشن مي شود كه كيفيت عبور از اين پل به چگونگياطاعت از خداوند يا دل سپردگي به دنيا و متابعت شيطان بستگي دارد:
“عن ابي عبدالله(ع): هوادق من الشعر واحدّ من السيفومنهم من يمشي عليه مثل البرق ومنهم من يمرّ عليه مثل عدوالفرس ومنهم من يمرّ عليهماشيا ومنهم من يمرّ عليه حبواً متعلقا فتأخذ النار منه شيئا وتترك بعضا.”امامصادق (ع) فرمود: “صراط مستقيم از مو باريك تر و از لبه شمشير تيزتر است و برخي همچون برق از آن مي گذرند و بعضي مانند سواران بر اسب و عده اي پياده بر آن گذر ميكنند و عده اي آن را گرفته و بر آن مي خزند، پس آتش از او چيزي را مي گيرد و چيزيرا رها مي كند.” (بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 47
براي كساني كه دنيا در نظر آنان جلوه اي نداشته است وماهيت آنان به ايمان و عمل صالح دگرگون گشته است، آتشي هم وجود ندارد:
“اذا دخل اهل الجنة الجنة قال بعضهم لبعض اليس قد وعدناربّنا ان نرد النار فقال: قد وردتموها وهي خامدة.”  هنگامي كه اهل بهشت بدان داخل مي شوند، بعضي ازآن ها به ديگري مي گويد: مگر پروردگار ما وعده نكرده بود كه ما را به آتش واردكند، آن ديگري مي گويد: شما به آتش وارد شديد در حالي كه خاموش بود.
شعله هاي آتش جهنم بسان مغناطيس هرگونه اعوجاج و انحرافيرا جذب مي كند و ظالمان و مشركان را به درون خود مي كشاند:
“ولا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسّكم النّار.”[158](هود/ 113)
“وانّ الّذين لايؤمنون بالاخرة عن الصراط لناكبون.”(مؤمنون/ 74) و به راستي كساني كه به آخرت ايمان ندارند، از راه ]درست [ سخت منحرفند.
آري، آدمي هر چه در دنيا دامن خويش را از آلودگي هاي نظريو عملي پاك نگهدارد، سريع تر به مقصد خواهد رسيد و جهنم براي چنين انساني سرد وخاموش است.
جهنم يا دوزخ
با اينكه قرآن كريم در آيات بسياري در باب بهشت سخن گفتهاست، بيش از آن درباره ي جهنم و آتش اخروي سخن مي گويد. راغب در كتاب مفردات خودجهنم را نام آتش اخروي مي داند و نقل مي كند كه جهنم لغتي فارسي و در اصل جِهنامبوده و در انتقال به زبان عربي به اين صورت در آمده است. امّا پاره اي ديگر ازلغويان جهنم را به جاي گاه عذاب ترجمه كرده اند. در كتاب قاموس المحيط آمده است كهجهنم به جايي كه بسيار عميق است گفته مي شود و از اين رو به جهنم اخروي، جهنم گفتهمي شود. كثرت آياتي كه درباره ي دوزخ سخن مي گويد، امكان بررسي آن را از جوانبمختلف ميسّر مي سازد، ليكن در اينجا به پاره اي از خصوصيات جهنم و معرفي اهل آناكتفا مي شود:
الف ـ جهنم هفت در دارد:
“لها سبعة ابواب لكلّ باب منهم جزء مقسوم.”(حجر / 44) ـ]دوزخي [ كه براي آن هفت در است، و از هر دري بخشي معين از آنان ]وارد مي شوند [.
به نظر مي رسد با توجه به آياتي هم چون “انّ المنافقين فيالدّرك الاسفل من النّار”[159](نساء/ 145) مراد از “در”، طبقه باشد نه درهاي ورودي و رواياتي نيز اين معنا را تأييد ميكند. بنابراين جهنم به هفت طبقه تقسيم مي شود كه عذاب هر طبقه بر اساس گناهان اهلشبا طبقه ديگر تفاوت دارد.
ب ـ جهنم نام هاي مختلفي دارد و شايد هر يك از اين نام هامخصوص طبقه اي از طبقات آن باشد. از باب نمونه، يكي از نام هاي جهنم، سَقَر است.سقر در اصل به معناي تغيير رنگ است و به جهنم، سقر مي گويند، چون آتش آن به كسياصابت نمي كند مگر آن كه همه ي وجود ظاهري او را سوزانده رنگ پوست وي را تغيير ميدهد:
“ساصليه سقر. و ما ادريك ما سقر. لاتبقي ولاتذر. لوّاحةللبشر.”(مدثر / 29 ـ 26)[160]
يكي ديگر از نام هاي جهنم حطمه است، به معناي بسيارخورنده. اين آتش نفس انساني را مي سوزاند و بر خلاف آتش دنيوي كه تنها به ظاهر آدميدست مي يابد، حطمه به باطن نيز نفوذ مي كند:
“كلاّ لينبذنّ في الحطمة. وما ادريك ما الحطمة. ناراللهالموقدة. التي تطّلع علي الافئدة.” (همزه / 7 ـ 4) ولي نه! قطعاً در آتش خرد كنندهفرو افكنده خواهد شد. و تو چه داني كه آتش خرد كننده چيست؟ آتشِ افروختهي خدا ]يي[ است. ]آتشي [ كه به دل ها مي رسد. 
تصور چنين سوختني آسان نيست، چون سوزش سوختگي هاي بسيارعميق در اثر ارتباط نفس با بدن ادراك مي شود و از اين رو آتشي كه مستقيماً نفس آدميرا بسوزاند، بسي دردناك تر از آتش جسماني است.
ج ـ جهنم موجود زنده اي است كه حالت هاي نفساني هم چونخشم و عصبانيت دارد و در قيامت به جستوجوي كافران است:
“اذا القوا فيها سمعوا لها شهيقاً وهي تفور. تكاد تميّزمن الغيظ.”(ملك / 8 ـ 7)[161]
“تدعوا من ادبر وتولّي. وجمع فاوعي.”(معارج / 18 ـ 17)[162]
از اين رو خداوند با جهنم سخن مي گويد و جهنم پاسخ داده،فرمان الهي را اطاعت مي كند:
“يوم نقول لجهنّم هل امتلأت وتقول هل من مزيد.”(ق / 30) آنروز كه ]ما [ به دوزخ مي گوييم: “آيا پر شدي؟” و مي گويد: “آيا باز هم هست؟”
امّا درعين آنكه جهنم همه ي كافران را در خود جاي ميدهد، جاي بسيار تنگي براي آنان است:
“واذا القوا منها مكانا ضيّقا مقرّنين دعوا هنالكثبوراً.”(فرقان / 13)[163]
د ـ جهنم تا ابد برقرار و فروزان است و هرگاه بر آتش آنسستي عارض شود، افروخته تر مي گردد:
“كلّما خبت زدناهم سعيراً.”(اسراء / 97)[164]
“انّ المجرمين في عذاب جهنّم خالدون. لايفتّر عنهم وهمفيه مبلسون.”(زخرف / 75 ـ 74) ـ بي گمان، مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند. ]عذاب [از آنان تخفيف نمي يابد و آنها در آنجا نوميدند.
اما بر پا دارنده ي آتش جهنم ، وجود خود كافران، مشركانو فاسقان اند كه هيزم آن را تأمين مي كنند:
“انّكم وما تعبدون من دون الله حصب جهنّم.”(انبياء / 98)ـدر حقيقت، شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد، هيزم دوزخيد.
“واما القاسطون فكانوا لجهنّم حطبا.”(جن / 15) وليمنحرفان، هيزم جهنم خواهند بود.
“قوا انفسكم واهليكم ناراً وقودها النّاس والحجارة.”(553)(تحريم / 6)[165]
هـ ـ در قرآن كريم، عذاب جهنم با اوصاف متعددي هم چونمُهين (خوار كننده)، عظيم، اليم (دردآور)، مقيم (ثابت و پا برجا)، خُلد (دايمي وجاودان)، شديد، محيط (احاطه كننده)، اكبر، نُكْر (غير معروف و ناشناخته)، ابقي(پايدارتر)، غرام (ثابت و لازم)، و اخزي (ذليل كننده تر) وصف شده است. شايد هرطبقه از طبقات جهنم اوصاف مخصوصي داشته باشد و چه بسا همه ي طبقات اين اوصاف را بهشدّت و ضعف داشته باشند. مثلا در قرآن آمده است كه عذاب جهنم بر كافران احاطه داردو از بالا و پايين بر آنان مي بارد:
“لهم من جهنّم مهاد ومن فوقهم غواش.”[166](اعراف/ 41)
“لهم من فوقهم ظلل من النّار ومن تحتهم ظلل.”  (زمر / 16) آن ها از بالاي سرشان چترهايي از آتشخواهند داشت و از زير پايشان ]نيز [طَبَق هايي ]آتشين است [.
و ـ مأموران عذاب، ملائكه اي هستند كه در عمل بسيار خشنو قوي اند و هيچ ضعفي در انجام وظيفه به آن ها راه نمي يابد و از هر خطايي مصوناند:
“عليها ملائكة غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم ويفعلون مايؤمرون.”(تحريم / 6) ـ بر آن ]آتش [ فرشتگاني خشن ]و [ سخت گير ]گمارده شده [اند.از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچي نمي كنند و آنچه را كه مأمورند، انجام ميدهند.
“وما جعلنا اصحاب النّار الاّ ملائكة.”[167](مدثر / 31)
بنابراين جهنميان تاب ايستادگي در مقابل مأموران عذاب رانداشته در قبضه ي قدرت آنان قرار مي گيرند.
ز ـ اما جهنمي ها در پيمودن راه جهنم با وضع عادي قدم برنمي دارند; هم مسير آنان تاريك است و هم ايشان كور و كرند; نه صدايي به گوش آنان ميرسد و نه نوري به چشمشان و نه كلامي بر زبانشان; چرا كه آنان در دنيا سخن حق رانشنيدند و از آيات خدا روي گردان بودند:
“ونحشرهم يوم القيامة علي وجوههم عميا وبكما وصمّاً.”(اسراء/ 97) و روز قيامت آن ها را كور و لال و كر، به روي چهره شان در افتاده، برخواهيمانگيخت.
در اين مسير است كه آنان با اهل ايمان گفتوگويي دارند واز ايشان استمداد مي طلبند; ولي هيچ ياري كننده اي نخواهند داشت:
“يوم يقول المنافقون والمنافقات للذين امنوا انظرونانقتبس من نوركم قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نوراً.”(حديد / 13) آن روز، مردان وزنان منافق به كساني كه ايمان آورده اند مي گويند: “ما را مهلت دهيد تا از نورتان]اندكي [ برگيريم.” گفته مي شود: “باز پس گرديد و نوري درخواست كنيد.”
با اين وصف كه كافران كور و كرند، آتش جهنم و شعله ها وغضب آن را در مي يابند:
“اذا راتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيّظا وزفيراً.”  (فرقان / 12) چون ]دوزخ [ از فاصله اي دور، آنانرا ببيند، خشم و خروشي از آن مي شنوند.
شايد در اين وضع باشد كه فرمان داده مي شود كه مجرمان ومشركان را به بند كشند و با لباس هاي آتشين به جاي گاه تنگي در جهنم رها كنند:
“خذوه فغلّوه. ثمّ الجحيم صلّوه. ثمّ في سلسلة ذرعهاسبعون ذراعا فاسلكوه.”[168](الحاقه32 ـ 30)
“وتري المجرمين يومئذ مقرّنين في الاصفاد. سرابيلهم منقطران وتغشي وجوههم النار.”[169](ابراهيم/ 50 ـ 49)
ناله ي حسرت جهنميان برخاسته مي گويند: اي كاش ما خدا رافرمان مي برديم و پيامبر را اطاعت مي كرديم.(احزاب / 66) اي كاش فلاني را دوست ]خود [ نگرفته بودم.(فرقان / 28) اي كاش بازگردانده مي شديم و آيات پروردگارمان راتكذيب نمي كرديم و از مؤمنان مي شديم. (انعام / 27) اي دريغ بر ما، بر آنچه دربارهي آن كوتاهي كرديم. كاش براي زندگاني خود چيزي پيش فرستاده بودم. (فجر / 24)
ح ـ اهل دوزخ در جهنم تشنه و گرسنه مي شوند، مي خورند،اما سير نمي شوند:
“ثمّ انّكم ايّها الضّالّون المكذّبون. لاكلون من شجر منزقّوم. فمالئون منها البطون.(واقعه / 53 ـ 51) آن گاه شما اي گمراهان دروغ پرداز،قطعاً از درختي كه از زقّوم است خواهيد خورد. و از آن شكم هايتان را خواهيد آكند.
“ليس لهم طعام الاّمن ضريع. لايسمن ولايغني من جوع.” (غاشيه/ 7 ـ 6) خوراكي جز خارِ خشك ندارند، ]كه [ نه فربه كند، و نه گرسنگي را باز دارد.
آن گاه از صديد يعني چرك و خوني كه از ابدان بدكاران درجهنم جاري شده است به آنان خورانده مي شود. وقتي اين آب به صورت آنان نزديك مي شودپوست صورت را بر مي كَند و پوست سر و موي فرو مي ريزد. و وقتي اهل دوزخ آن را مينوشند روده هايشان از هم پاشيده مي شود:
“وان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوي الوجوه.” (كهف /29) و اگر فريادرسي جويند، به آبي چون مس گداخته كه چهره ها را بريان مي كند ياريمي شوند.
“وسقوا ماء حميما فقطّع امعاءهم.”[170](محمد/ 15)
ط ـ قرآن كريم در بخش ديگري خطاب ها و گفت و گوهايجهنميان را بازگو مي كند. با تمام شدن حجّت خداوند بر جهنميان، آنان با خدا سخن ميگويند و طلب رهايي مي كنند و اطمينان مي دهند كه اگر از آتش خارج شوند، دست از كارهايپليد برداشته به خير و نيكي روي آورند:
“قالوا ربّنا غلبت علينا شقوتنا وكنّا قوماً ضالّين.ربّنا اخرجنا منها فان عدنا فانّا ظالمون.” (مؤمنون / 107 ـ 106) مي گويند: “پروردگارا،شقاوت ما برما چيره شد و ما مردمي گمراه بوديم. پروردگارا، ما را از اينجا بيرونبر، پس اگر باز هم ]به بدي [ برگشتيم، در آن صورت ستمگر خواهيم بود.”
“وهم يصطرخون فيها ربّنا اخرجنا نعمل صالحاً غير الذيكنّا نعمل.”(فاطر / 37) و آنان در آنجا فرياد برمي آورند: “پروردگارا، ما را بيرونبياور، تا غير از آنچه مي كرديم، كار شايسته كنيم.”
“ربّنا اكشف عنّا العذاب انّا مؤمنون.”(دخان / 12)
]مي گويند: [ “پروردگارا، اين عذاب را از ما دفع كن كهما ايمان داريم.”
“قالوا ربّنا امتّنا اثنتين واحييتنا اثنتين فاعترفنابذنوبنا فهل الي خروج من سبيل.”[171](غافر/ 11)
در اين آيات، به زيبايي هر چه تمام تر، حالت هاي نفسانيكافران و فاسقان به تصوير كشيده شده است. اينان كساني بودند كه هر گاه در دنياكارهاي زشت آنان آشكار مي شد و به رسوايي كشيده مي شدند براي مردم قسم ياد ميكردند كه ما ديگر به اعمال ناپسند باز نمي گرديم. همين وضعيت در قيامت تكرار ميشود، اما خدايي كه علم او مطلق است خدعه ي آنان را برملا ساخته، مي فرمايد:
“ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه وانّهم لكاذبون.”[172](انعام/ 28)
آن گاه به بهانه تراشي و عذر آوري پرداخته گناهان خود رابه گردن هم ديگر مي اندازند:
“وقال الذين كفروا ربّنا ارنا الذين اضلاّنا من الجنّوالانس نجعلهما تحت اقدامنا ليكونا من الاسفلين.”[173](فصلت/ 29)
“وقالوا ربّنا انّا اطعنا سادتنا وكبراءنا فاضلّوناالسبيلا. ربّنا اتهم ضعفين من العذاب والعنهم لعنا كبيراً.”[174](احزاب/ 68 ـ 67)
اما اينان كه در دنيا، هواپرستي را قبله ي خود قرار دادهخدا را فراموش كرده بودند، يا گستاخانه انكار مي كردند، در قيامت به حال خود رها ميشوند و خداوند آنان را ياري نخواهد كرد:
“قال اخسئوا فيها ولا تكلّمون.”[175](مؤمنون/ 108)
“فذوقوا بما نسيتم لقاء يومكم هذا انّا نسيناكم.”[176](سجده/ 14)
سپس جهنميان به مأموران عذاب و مالك جهنم روي كرده از آنها استمداد مي كنند و مالك جهنم نيز با آشكار كردن تقصيرشان نجات آنان را منتفياعلام مي كند:
“وقال الّذين في النّار لخزنة جهنّم ادعوا ربّكم يخفّفعنّا يوماً من العذاب. قالوا اولم تك تاتيكم رسلكم بالبيّنات قالوا بلي، قالوافادعوا، وما دعاؤا الكافرين الاّ في ضلال.”[177](غافر/ 50 ـ 49)
با بسته بودن راه نجات، از مالك دوزخ مي خواهند تا ازخدا بخواهد كه جان آن ها را بستاند:
“ونادوا يا مالك ليقض علينا ربّك قال انّكم ماكثون.”[178](زخرف/ 77)
غافل از آن كه مرگ در قيامت وجود ندارد و مرگ براي هميشهمرده است. اما واقعيت اين است كه نمي توان زندگي دوزخيان را زندگي ناميد; آنان نهبه زندگي پاك و سعادت مندانه از جهنم خلاص مي شوند و نه به مرگ:
“انّه من يأت ربّه مجرما فانّ له جهنّم لايموت فيهاولايحيي.”[179](طه/ 74)
“من ورائه جهنّم ويسقي من ماء صديد. يتجرّعه ولا يكاديسيغه ويأتيه الموت من كلّ مكان وما هو بميّت.”[180](ابراهيم/ 17 ـ 16)
جهنميان با نا اميدي به بهشتيان روي مي كنند و از آنانكمك مي خواهند. اما درمي يابند كه هيچ ياري كننده اي براي آنان وجود ندارد:
“ونادي اصحاب النار اصحاب الجنّة ان افيضوا علينا منالماء او ممّا رزقكم الله، قالوا انّ الله حرّمهما علي الكافرين.”[181](اعراف/ 50)
آن گاه در جهنم به شيطان و لشكريان او برمي خورند. ميخواهند گناهان خود را به شيطان نسبت دهند، اما شيطان نيز گناهان آنان را بر عهدهنگرفته مي گويد: “در حقيقت، خدا به شما وعده ي راست داد، و من به شما وعده ي دروغدادم و مرا بر شما هيچ تسلطي نبود جز اينكه شما را دعوت كردم و اجابتم كرديد; پسمرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد. من فريادرس شما نيستم و شما هم فريادرس مننيستيد. من به آنچه پيش از اين مرا ] در كار خدا [ شريك مي دانستيد كافرم”(ابراهيم / 22).
جهنميان ترشروي به جان يك ديگر مي افتند و همان طور كهدر دنيا با كسي سرسازگاري نداشتند ـ مگر اينكه در جهت منافع او باشد ـ در جهنم نيزهم ديگر را لعنت مي كنند و هر يك مي خواهند كه عذاب همه بيش از او باشد. هر بار كهامتي ] در آتش [ درآيد، هم كيشان خود را لعنت كند، تا وقتي كه همگي در آن به همپيوندند. آن گاه پيروانشان درباره ي پيشوايانشان مي گويند “پروردگارا، اينان ما راگمراه كردند پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده.” ] خدا [ مي فرمايد: “براي هر كدام] عذاب [ دو چندان است ولي شما نمي دانيد.” و پيشوايانشان به پيروانشان مي گويند: “شمارا بر ما امتيازي نيست. پس به سزاي آنچه به دست مي آورديد عذاب را بچشيد.” (اعراف/ 39 ـ 38) از اين رو روز قيامت روز تغابن (مغبون كردن يك ديگر) است و شايد مراداين باشد كه پيشوايان ضلالت و پيروان آن ها يك ديگر را مغبون ساخته اند; به اينمعنا كه پيشوايان ضلالت پيروان خود را به دنيا دعوت كردند و از آخرت باز داشتند وپيروان هم با متابعت خويش بر استكبار آنان دامن زدند.
همان طور كه گذشت، در جهنم بسياري از ملكات نفسانيدوزخيان هم چون عذرتراشي، دروغ گويي، آرزوهاي بي جا، خودخواهي و تخاصم آشكار ميشود. اين وضعيت در مقاطع مختلفي از هنگام برانگيخته شدن تا فرو افتادن در جهنمادامه دارد. في المثل، با برانگيخته شدن، در صدد فرار از محاسبه بر مي آيند:
“يقول الانسان يومئذ اين المفرّ.”[182](قيامت/ 10)
و در هنگام محاسبه، به دروغ متوسل شده و بدي هاي خود راانكار مي كنند:
“ثمّ لم تكن فتنتهم الاّ ان قالوا والله ربّنا ما كنّامشركين. انظر كيف كذبوا علي انفسهم، وضلّ عنهم ماكانوا يفترون.”[183](انعام/ 24 ـ 23)
“يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون كما يحلفون لكم ويحسبونانّهم علي شيء، الا انّهم هم الكاذبون.”[184](مجادله/ 18)
ي ـ جهنم مانند بهشت نعمتي از نعمت هاي خداوند است. چهبسيار از ابناي بشر كه ترس از عذاب اخروي آنان را از پيمودن راه شقاوت باز ميدارد، به گونه اي كه وعده ي بهشت و سعادت اخروي در آنان چنين اثري ندارد. جهنّم درعين آنكه مظهر غضب الهي است، زير پوشش رحمت عام خداوند است; تا انسان هم خود رانجات دهد و هم موجب آسايش هم نوعان خود باشد. از اين روست كه پيامبران (ع) در كناربشارت به بهشت و بلكه بيش از آن، مردم را از جهنم مي هراساندند:
“هذه جهنّم التي يكذّب بها المجرمون. يطوفون بينها وبينحميم ءان. فباي الاء ربّكما تكذّبان.”[185](الرحمن/45ـ43)
“ان انت الاّنذير.”[186](فاطر/ 23)
بهشت
قرآن كريم از محل زندگي اخروي مؤمنان و درست كاران بهجنّت و جنّات ياد كرده است. جنّت در لغت هر بوستاني را گويند كه درختان آن زمين رابپوشاند. و شايد به بهشت اخروي جنّت گفته شده تا آدميان به واسطه ي ديدن بوستان هايدنيوي معرفتي ناقص از بوستان آخرت داشته باشند. زيرا با بيان خصوصيات بهشت معلوم ميشود كه ميان اين دو فاصله ي بسياري است.
در آيات متعددي، اوصاف بهشت بيان شده است كه به ذكر پارهاي از آن ها بسنده مي شود:
الف ـ درباره ي ابعاد و وسعت بهشت آمده است
“وسارعوا الي مغفرة من ربّكم وجنّة عرضها السموات والارضاعدّت للمتّقين.”[187](آلعمران / 133)
“سابقوا الي مغفرة من ربّكم وجنّة عرضها كعرض السماءوالارض.”[188](حديد/ 21)
شايد منظور اين باشد كه در روز قيامت همه ي آسمان ها وزمين به بهشت تبديل مي شوند. بنابراين يا بهشت نامتناهي است، يا ابعاد آن در علممخلوق نمي گنجد. از آيه ي دوم چنين بر مي آيد كه منظور بيان عظمت بهشت است كه چيزيبراي اندازه گيري آن وجود ندارد.
ب ـ بهشت جاي گاهي ابدي است كه هيچ گونه فساد و تباهي درآن راه ندارد:
“مثل الجنّة التي وعد المتّقون تجري من تحتها الانهاراكلها دائم وظلّها.”[189](رعد/ 35)
“قل اذلك خير ام جنّة الخلد التي وعد المتّقون.”[190](فرقان / 15)
پس هم بهشت مصون از زوال و نابودي است و هم اهل آن.
ج ـ در آيات بسياري كه بهشت را وصف مي كند، به جاري بودننهرها در آن اشاره شده است. وصف نهرهاي بهشت از اين قرار است:
“مثل الجنّة التي وعد المتّقون فيها انهار من ماء غيراسن وانهار من لبن لم يتغيّر طعمه وانهار من خمر لذّة للشّاربين وانهار من عسلمصفّي ولهم فيها من كلّ الثمرات ومغفرة من ربّهم.”[191](محمد/ 15)
از اين آيه به خوبي مي توان دريافت كه موجودات بهشتي ازگزند تغيّر، فساد، عيب و نقص مصون اند.
د ـ در قرآن از بهشت هاي مختلفي سخن رفته است. به بيانابن عباس، بهشت بر هفت گونه است: فردوس، عدن، نعيم، خُلد، مأوا، سلام و عليين.[192] دربارهي بهشت فردوس آمده است:
“انّ الّذين امنوا وعملوا الصالحات كانت لهم جنّاتالفردوس نزلا.”[193](كهف/ 107)
زمخشري در تفسير كشاف فردوس را بستان وسيع و جامع همه يميوه ها ترجمه كرده است. در تفسير برهان از اميرالمؤمنين(ع) وارد شده است كه:
“لكل شيء ذروة وذروة الجنة الفردوس وهي لمحمّد وآلمحمّد(ص).”[194]
در تفسير مجمع البيان از رسول خدا(ص) روايت شده است:
“الجنّة مائة درجة مابين كل درجتين كما بين السماءوالارض، الفردوس اعلاها درجة منها تفجر انهار الجنة الاربعة فاذا سألتم الله تعاليفأسالوه الفردوس.”[195]
اما كساني كه به مقام عبوديت بار يافته اند، به بهشتديگري وارد مي شوند كه نه در وصف گنجد و نه به دام وهم افتد:
“يا ايتها النفس المطمئنة. ارجعي الي ربك راضية مرضيّة.فادخلي في عبادي. وَادخلي جنّتي.”[196](فجر/ 30 ـ 27)
درباره ي خايفان از مقام الهي و خاضعان درگاه ربوبي آمدهاست:
“ولمن خاف مقام ربّه جنّتان.”[197](الرحمن/ 46)
ممكن است مراد از دو بهشت در آيه ي بالا، يكي بهشتي باشدكه اوصاف آن در قرآن كريم آمده و ديگري بهشتي است كه تنها بدان اشاره اي شده است:
“فلاتعلم نفس ما اخفي لهم من قرّة اعين جزاء بما كانوايعملون.”[198](سجده/ 17)
“لهم ما يشاءون فيها ولدينا مزيد.”[199](ق/ 35)
آنچه مورد رغبت اين دسته از بهشتيان قرار مي گيرد، دربهشت اول است و آنچه در وهم آدمي نمي گنجد در بهشت دوم است.
هــ مؤمنان پس از عبور از صراط و مواقف ديگر به سوي بهشتيسوق داده مي شوند كه درهاي آن باز و گشوده است:
“وسيق الذين اتقوا ربّهم الي الجنّة زمراً حتّي اذاجاءوها وفتحت ابوابها وقال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين.”[200](زمر/ 73)
در راه رسيدن به بهشت، ملائكه بهشتيان را همراهي مي كنندو نوري كه مؤمنان در دنيا به واسطه ايمان و عمل صالح بدان منور شده اند راه آنانرا روشن مي كند:
“يوم تري المؤمنين والمؤمنات يسعي نورهم بين ايديهموبايمانهم بشريـكم اليوم جنّات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها، ذلك هو الفوزالعظيم.”[201](حديد/ 12)
اما قبل از ورود به بهشت هرناپاكي از هستي آنان به عذابموقت يا مغفرت و شفاعت زدوده مي شود. زيرا بهشت سراسر طهارت و پاكيزگي است و هيچگونه پليدي را بر نمي تابد:
“ونزعنا ما في صدروهم من غلّ تجري من تحتهم الانهار.[202](اعراف/ 43)
و ـ متقيان هر چه بخواهند در بهشت براي آنان حاضر است.بهتعبير ديگر، بر خلاف دنيا، بهشت آهنگ يك نواخت ندارد و تغيير آن محتاج به زمان واستعداد و غيره نيست، بلكه سيماي آن را خواست و اراده ي هر بهشتي مي سازد و چه بسابهشت هر كس حال و هوايي مخصوص به خود او داشته باشد. زيرا در آدميان سليقه و قريحههاي مختلفي وجود دارد.
“لهم فيها ما يشاءون خالدين، كان علي ربّك وعداً مسئولا.”[203](فرقان/ 16)
“وفيها ما تشتهيه الانفس وتلذّ الاعين وانتم فيهاخالدون.” [204](زخرف/ 71)
اما انسان بهشتي كه از هر گونه پليدي و ناپاكي منزه است;چيزي را مي طلبد كه عين درستي و اخلاق است و مشيت و اراده ي وي ـ به لطف الهي ـسراسر اخلاقي و خداپسندانه است و خواستار چيزي است كه خداوند بدان راضي است. زيراكه آنان از خداي خود راضي اند و خدا از آنان راضي است. آنچه بر بهشت حكومت مي كندسراسر فضيلت است و جايي براي رذايل نيست; بهشت نه جاي لغو است و لهو و نه جاي گناهو ناپاكي، بلكه سراسر امنيت و سلامتي است:
“لايسمعون فيها لغواً ولاتأثيماً.الاّ قيلا سلاماًسلاماً.” [205](واقعه/26 ـ 25)
“لايسمعون فيها لغواً و لا كذّاباً.”[206](نبأ/ 35)
و از اينجا سنخيت مؤمنان با بهشت آشكار مي شود كه خداونددر وصفشان مي فرمايد:
“قد افلح المؤمنون. الذين هم في صلاتهم خاشعون. والّذينهم عن اللغو معرضون.”[207](مؤمنون/ 3 ـ 1)
در بهشت كه سراي امنيت و سلامتي است، اثري از خوف، حزن،رنج، خستگي و خلاصه همه ي دردها و ناتواني هاي جسماني و روحاني نيست:
“وقالوا الحمدلله الذي اذهب عنّا الحزن انّ ربّنا لغفورشكور. الذي احلّنا دارالمقامة من فضله لايمسّنا فيها نصب ولايمسّنا فيها لغوب.”[208](فاطر / 35 ـ 34)
“وينجّي الله الذين اتقوا بمفازتهم لايمسّهم السوء ولاهميحزنون.”[209](زمر / 61)
از رهگذر اين آيات مي توان دريافت كه هر چند نعمت هاياخروي به وجهي با لذايذ دنيوي شباهت دارد، و انسان اخروي همان انسان دنيوي است ورابطه ي اين هماني ميان انسان اخروي و دنيوي برقرار است، اما موجودات اخروي و نظامحاكم بر آن ها با موجود دنيوي و نظام آن تفاوت دارد، اما نه تفاوتي كه از هيچ جهتشباهتي در كار نباشد، بلكه تفاوتي هم چون تفاوت ناقص و كامل. از اين رو آدمي دربهشت از لذايذ بهره مند است، بي آنكه اين لذايذ آثار سابق ولاحق دنيوي خود راداشته باشد. في المثل در دنيا تا رنج گرسنگي عارض نشود، لذت كامل خوردن و سيريآشكار نمي شود و اگر در لذت افراط شود درد و رنج به همراه خود مي آورد. امّا دربهشت نه لذت خوردن مسبوق به رنج گرسنگي است و نه منتهي به درد. در دنيا آدمي درفاصله ي اندكي از ضعف كودكي به قوت جواني صعود مي كند و پس از آن تا وقتي دردنياست، به سوي ضعف پيري سقوط مي كند، امّا در بهشت ابدي نه نشانه اي از كهولت استو نه اثري از ضعف و سستي.
والحمدللهرب العالمين



[1] . ـ و آسمان ها و زمين و آنچه را كهميان آن دو است به بازي نيافريده ايم; آن ها را جز به حق نيافريده ايم، ليكن بيشترشان نمي دانند
[2] . ـ و ما آسمان ها و زمين و آنچه را كهميان آن دو است جز به حق نيافريده ايم و يقيناً قيامت فرا خواهد رسيد.
[3] . آيا پنداشتيد كه شما را بيهودهآفريده ايم و اينكه شما به سوي ما باز گردانيده نمي شويد
[4] . و هيچ جنبنده اي در زمين نيست و نههيچ پرنده اي كه با دو بال خود پرواز مي كند; مگر آنكه آن ها ]نيز [ گروه هاييمانند شما هستند، ما هيچ چيزي را در كتاب ]لوح محفوظ [ فرو گذار نكرده ايم; سپس]همه [ به سوي پروردگارشان محشور خواهند گرديد
[5] . و خدا آسمان ها و زمين را به حقّآفريده است، تا هر كسي به ]موجب [ آنچه به دست آورده پاداش يابد، و آنان مورد ستمقرار نخواهند گرفت.
[6] . آيا كساني كه مرتكب كارهاي بد شدهاند پنداشته اند كه آنان را مانند كساني قرار مي دهيم كه ايمان آورده و كارهايشايسته كرده اند ]به طوري كه [زندگي آن ها و مرگشان يكسان باشد؟ چه بد داوري ميكنند.
[7] . و گفتند: “غير از زندگاني دنياي ما]چيز ديگري [ نيست; مي ميريم و زنده مي شويم، و ما را جز طبيعت هلاك نمي كند.” و]لي [ به اين ]مطلب [ هيچ دانشي ندارند ]و [ جز ]طريق [گمان نمي سپرند
[8] . و اگر بگويي: “شما پس از مرگبرانگيخته خواهيد شد” قطعاً كساني كه كافر شده اند خواهند گفت: “اين ]ادعا [ جزسحري آشكار نيست
[9] . و اگر عجب داري، عجب از سخن آنان ]=كافران [ است كه: “آيا وقتي خاك شديم، به راستي در آفرينش جديدي خواهيم بود؟”
[10] . آيا نديده ايد كه خدا چگونه آفرينشرا آغاز مي كند سپس آن را باز مي گرداند؟ در حقيقت، اين ]كار [ بر خدا آسان است
[11] . و نهان آسمان ها و زمين از آن خداست،و كار قيامت جز مانند يك چشم بر هم زدن يا نزديك تر ]از آن [ نيست، زيرا خدا بر هرچيزي تواناست.
[12] . پس خواهند گفت: “چه كسي ما را باز ميگرداند؟” بگو: “همان كس كه نخستين بار شما را پديد آورد.”
[13] . و برايما مَثَلي آورد و آفرينش خودرا فراموس كرد; گفت: “چه كسي اين استخوان ها را كه چنين پوسيده است زندگي مي بخشد؟”بگو: “همان كسي كه نخستين بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر ]گونه [ آفرينشيداناست.”
[14] . پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونهزمين را پس از مرگش زنده مي گرداند. در حقيقت، هم اوست كه قطعاً زنده كنندهيمردگان است، و اوست كه بر هر چيزي تواناست.
[15] . و آن كس كه آبي به اندازه از آسمانفرود آورد، پس به وسيله‌ي آن، سرزميني مرده را زنده گردانيديم; همين گونه ]ازگورها [ بيرون آورده مي شويد
[16] . پس فرموديم: “پاره اي از آن ]گاو سربريده را [ به آن ]مقتول [ بزنيد” ]تا زنده شود [. اين گونه خدا مردگان را زنده ميكند. (هم چنين به آيهي 21 كهف مراجعه كنيد
[17] . و به اذن خدا نابيناي مادرزاد و پيسرا بهبود مي بخشم; و مردگان را زنده مي گردانم.
[18] . و ]ياد كن [ آن گاه كه ابراهيم گفت: “پروردگارا،به من نشان ده; چگونه مردگان را زنده مي كني؟” فرمود: “مگر ايمان نياورده اي؟”گفت: “چرا، ولي تا دلم آرامش يابد.” فرمود: “پس چهار پرنده برگير; و آن ها را پيشخود ريز ريز گردان; سپس بر هر كوهي پاره اي از آن ها را قرار ده; آن گاه آن ها رافرا خوان، شتابان به سوي تو مي آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.” (همچنين به آيهي 259 بقره مراجعه كنيد)
[19] . روزي كه مردم در برابر پروردگارجهانيان به پاي ايستند
[20] . و آنان را از روز حسرت بيم ده، آنگاه كه داوري انجام گيرد، و حال آن كه آن ها ]اكنون [در غفلتند و سرِ ايمان آوردنندارند
[21] . براي مردم ]وقت [ حسابشان نزديك شده است، و آنان در بي خبري رويگردانند
[22] . اي مردم، از پروردگار خود پروا كنيد،چرا كه زلزلهي رستاخيز امري هولناك است. روزي كه آن را ببينيد، هر شير دهنده اي آنرا كه شير مي دهد ]از ترس [ فرو مي گذارد، و هر آبستني بار خود را فرو مي نهد، ومردم را مست مي بيني و حال آنكه مست نيستند، ولي عذاب خدا شديد است.
[23] . ـ كساني كه لقاي الهي را دروغانگاشتند قطعاً زيان ديدند. تا آن گاه كه قيامت بناگاه بر آنان
در رسد.
[24] . از تو دربارهي قيامت مي پرسند ]كه [وقوع آن چه وقت است؟ بگو: “علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او ]هيچ كس [ آنرا به موقع خود آشكار نمي گرداند. ]اين حادثه [بر آسمانها و زمين گران است، جزناگهان به شما نمي رسد.” ]باز [ از تو مي پرسند گويا تو از ]زمان وقوع [ آن آگاهي.بگو: “علم آن، تنها نزد خداست، ولي بيشتر مردم نمي دانند.”
[25] . و در صور دميده مي شود، پس هر كه درآسمانها و هر كه در زمين است بيهوش در مي افتد،
مگر كسي كه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در آن دميده مي شود و بناگاه از آنان بر پايايستاده
مي نگرند.
[26] . طباطبايي، علاّمه سيدمحمدحسين،الميزان، ج 15، ص 400.
[27] . روزي كه در “صور” دميده شود، و گروهگروه بياييد.
[28] . ـ پس آنگاه كه در صور دميده شود،]ديگر [ ميانشان نسبت خويشاوندي وجود ندارد، و از ]حال [ يكديگر نمي پرسند
[29] . بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسيرالقرآن، ج 4، ص 85.
[30] . پس آنگاه كه در صور يك بار دميدهشود. و زمين و كوهها از جاي خود برداشته شوند و هر دوي آن ها با يك تكان ريز ريزگردند. پس آن روز است كه واقعه ]آنچناني [ وقوع يابد
[31] . پس چون در صور دميده شود.
[32] . و در حقيقت، آن ]بازگشت، بسته به [يك فرياد است ]و بس [. و به ناگاه آنان در زمينِ هموار خواهند بود.
[33] . ]شيطان [ گفت: “پس به عزت تو سوگندكه همگي را جداً از راه به در مي برم، مگر آن بندگان پاكدل تو را.”
[34] . غافر / 16
[35] . و كوه ها را مي بيني ]و [ مي پنداريكه آن ها بي حركتند و حال آنكه آن ها ابرآسا در
حركتند.
[36] . و كوه ها ]جمله [ ريزه ريزه شوند، وغباري پراكنده گردند.
[37] . روزي كه زمين و كوه ها به لرزهدرآيند و كوه ها به سان ريگ روان گردند
[38] . و ]ياد كن [ روزي را كه كوه ها را بهحركت در مي آوريم و زمين را آشكار ]و صاف [مي بيني.
[39] . و از تو دربارهي كوه ها مي پرسند،بگو: “پروردگارم آن ها را ]در قيامت [ ريز ريز خواهد ساخت. پس آن ها را پهن وهموار خواهد كرد، نه در آن كژي مي بيني و نه ناهمواري
[40] . و كوه ها را روان كنند، و ]چون [سرابي گردند.
[41] . آن گاه كه زمين به لرزش ]شديد [ خودلرزانيده شود
[42] . چون زمين با تكان ]سختي [ لرزاندهشود.
[43] . ]نه چنان است [، آن گاه كه زمين، سختدرهم كوبيده شود
[44] . و آن گاه كه زمين كشيده شود، و آنچهرا كه در آن است بيرون افكند و تهي شود.
[45] . روزي كه زمين به غير اين زمين، وآسمان ها ]به غير اين آسمان ها [ مبدل گردد، و ]مردم [در برابر خداي يگانه‌ي قهارظاهر شوند.
[46] . امام حسين(ع) دربارهي آيهي “روزي كهزمين به غير اين زمين مبدل گردد” فرمودند: منظور زميني است كه بر آن آشكارا گناهاناكتساب نشده است و بر آن كوه يا گياهي نيست; همان طور كه نخستين بار آن راگسترانيد. (بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 2، ص 323)
[47] . و ماه بي نور گردد.
[48] . و آنگه كه ستارگان همي تيره شوند.
[49] . پس وقتي كه ستارگان محو شوند.
[50] . روزي كه آسمان سخت در تب و تاب افتد.
[51] . و آن گاه كه آسمان بشكافد.
[52] . روزي كه آسمان را هم چون در پيچيدنصفحهي نامه ها در مي پيچيم. همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم، دوبارهآن را باز مي گردانيم. وعده اي است بر عهدهي ما كه ما انجام دهندهي آنيم.
[53] . روزي كه زمين به غير اين زمين، وآسمان ها ]به غير اين آسمان ها [ مبدل گردد، و ]مردم [در برابر خداي يگانهي قهارظاهر شوند.
[54] . روزي كه كسي براي كسي هيچ اختياريندارد; و در آن روز، فرمان از آنِ خداست.
[55] . ...و ميانشان پيوندها بريده گردد.
[56] . و همان گونه كه شما را نخستين بارآفريديم ]اكنون نيز [ تنها به سوي ما آمده ايد، و آنچه را به شما عطا كرده بوديمپشت سر خود نهاده ايد، و شفيعاني را كه در ]كار [خودتان، شريكان ]خدا [مي پنداشتيدبا شما نمي بينيم. به يقين، پيوند ميان شما بريده شده، و آنچه را كه مي پنداشتيداز دست شما رفته است.
[57]. ]همان [ كساني كه نماز برپا مي دارند و زكات مي دهند، و ]هم [ ايشانند كهبه آخرت يقين دارند.
[58] . آري، آنان در لقاي پروردگارشان ترديددارند. آگاه باش كه مسلماً او به هر چيزي احاطه دارد.
[59] . و ]لي [ كساني كه كفر ورزيده اند،همواره از آن در ترديدند، تا به ناگاه قيامت براي آنان فرا رسد، يا عذاب روزيبدفرجام به سراغشان بيايد.
[60] . و كاش هنگامي را كه مجرمان پيشپروردگارشان سرهاشان را به زير افكنده اند، مي ديدي ]كه مي گويند [: “پروردگارا،ديديم و شنيديم، ما را بازگردان تا كار شايسته كنيم، چرا كه ما يقين داريم.”
[61] . ]به او مي گويند: [ “واقعاً كه ازاين ]حال [ سخت در غفلت بودي. و ]لي [ ما پرده ات را ]از جلوي چشمانت [ برداشتيم وديده ات امروز تيز است.”
[62] . و روزي كه آسمان با ابري سپيد از هممي شكافد و فرشتگان نزول يابند!
[63] . و ]هم [ آنكه رستاخيز آمدني است ]و [شكي در آن نيست، و در حقيقت، خداست كه كساني را كه در گورهايند بر مي انگيزد.
[64] . از اين ]زمين [ شما را آفريده ايم،در آن شما را باز مي گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مي آوريم.
[65] . و كافران گفتند: “اين ]محمّد و حكايتمعاد [ چيز عجيبي است. آيا چون مرديمو خاك شديم ]زنده مي شويم [؟ اين بازگشتي بعيداست.”
[66] . آيا انسان مي پندارد كه هرگز استخوانهاي او را جمع نخواهيم كرد؟! آري قادريم كه (حتي خطوط سر) انگشتان او را موزون ومرتب كنيم!
[67] . آيا كسي كه آسمان ها و زمين راآفريده توانا نيست كه ]باز [ مانند آن ها را بيافريند؟ آري، اوست آفرينندهي توانا.
[68] . ـ همانا روح در جاي گاه خود قرارگرفته است: روح نيكوكار در نور و گشايش است، و روح زشت كار در تنگي و ظلمت. و بدنبه خاك تبديل مي شود همان طور كه از آن آفريده شده بود، و ابداني كه درندگان و كرمها خورده و پاره پاره كرده و آنها را دفع كرده اند همه در خاك نزد كسي ]خداوند [محفوظ مي ماند كه از علم او ذره اي در تاريكي هاي زمين پوشيده نيست و عدد و وزناشياء را مي داند; و خاك روحانيان ]بريدگان از دنيا و روي آوردگان به خدا [ هم چونطلا در ميان خاك است; پس هنگامي كه زمان بر انگيختن فرا رسد بر زمين باران زندگيمي بارد و زمين مي رويد و سپس به شدت هم چون تكان خوردن مشك حركت مي كند و خاكآدمي هم چون طلاي به دست آمده از خاك شسته شده با آب و كرهي بر آمده از شير زدهشده مي گردد، پس خاك هر بدني جمع شده به اذن خداوند توانا به مكان روح منتقل ميشود و سپس صورت ها به اذن خداوند صورت دهنده مانند هيئت هاي خود، باز مي گردند وروح در آنها وارد شده چنان به كمال باز ساخته مي شوند كه كسي از خود چيزي را انكارنمي كند.
[69] . روزي كه مردم چون پروانه ]هاي [پراكنده گردند.
[70] . در حالي كه ديدگان خود را فرو هشتهاند، چون ملخ هاي پراكنده از گورها ]ي خود [بر
مي آيند.
[71] . آن روز انسان مي گويد: “راه فراركجاست؟!”
[72] . و در صور دميده خواهد شد، پس بهناگاه از گورهاي خود شتابان به سوي پروردگار خويش مي آيند. مي گويند: “اي واي برما، چه كسي ما را از آرام گاهمان برانگيخت؟ اين است همان وعدهي خداي رحمان، وپيامبران راست مي گفتند.”
[73]. ديدگانشان فرو افتاده، ]غبارِ [مذلّت آنان را فرو گرفته است. اين است همان روزي كه به ايشان وعده داده مي شد
.
[74] . روزي كه آدمي از برادرش، و از مادرشو پدرش. و از همسرش و پسرانش مي گريزد، در آن روز، هر كسي از آنان را كاري است كهاو را به خود مشغول مي دارد.
[75] . در آن روز، چهره هايي درخشانند،خندان ]و [ شادانند. و در آن روز، چهره هايي است كه بر آن ها غبار نشسته، ]و [ آنها را تاريكي پوشانده است.
[76] . در آن روز صورت هايي شاداب و مسروراست، و به پروردگارش مي نگرد! و در آن روز صورت هايي عبوس و درهم كشيده است، زيرامي داند عذابي در پيش دارد كه پشت را درهم مي شكند!
[77] . در حقيقت كساني كه از راه خدا به درمي روند، به ]سزاي [ آنكه روز حساب را فراموش كرده اند عذابي سخت خواهد داشت!
[78] . ـ و اگر آنچه در دل هاي خود داريد،آشكار يا پنهان كنيد، خداوند شما را به آن محاسبه مي كند.
[79] . ـ روزي كه خداوند همه‌ي آنان را برمي انگيزد و به آنچه كرده اند آگاهشان مي گرداند. خدا ]كارهايشان را [ بر شمردهاست و حال آنكه آن ها آن را فراموش كرده اند، و خدا بر هر چيزي گواه است.
[80] . و چون به شما درود گفته شد، شما به]صورتي [ بهتر از آن درود گوييد، يا همان را ]در پاسخ [برگردانيد، كه خدا هموارهبه هر چيزي حساب رس است.
[81] . بگو: “آن مرگي كه از آن مي گريزند،قطعاً به سروقت شما مي آيد; آن گاه به سوي داناي نهان و آشكار باز گردانيده خواهيدشد، و به آنچه ]در روي زمين [مي كرديد، آگاهتان خواهد كرد.”
[82] . و چون ]تير به سوي آنان [ افكندي، تونيفكندي، بلكه خداافكند.
[83] . ـ هر كه بدي كند، جز به مانند آنكيفر نمي يابد; و هر كه كار شايسته كند ـ چه مرد باشد يا زن ـ در حالي كه ايمانداشته باشد، در نتيجه آنان داخل بهشت مي شوند و در آنجا بي حساب روزي مي يابند.
[84] . آنان كساني اند كه آيات پروردگارشانو لقاي او را انكار كردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براي آن ها]قدر و [ ارزشي نخواهيم نهاد.
[85] . و سرمايه داران و فراخ دولتان شمانبايد از دادنِ ]مال [ به خويشاوندان و تهي دستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند، وبايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟ و خداآمرزنده‌ي مهربان است
[86] . امام صادق(ع) به مردي فرمود: بابرادرت چه كار داري؟ گفت: جانم به فداي شما، من بر او حقي دارم و از او تمام حقمرا طلب مي كنم. حضرت فرمود: به من بگو خداوند كه فرمود: “از سختي حساب بيم دارند”،آيا گمان مي كني كه ايشان مي ترسند كه خدا بر آنان ستم كند، يا ظلم نمايد؟ نه، قسمبه خدا ايشان از باريك بيني و نكته سنجي مي هراسند. (بحراني، سيد هاشم، البرهان فيتفسير القرآن، ج 2، ص 289)
[87] . امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص)فرمودند: نيكي به والدين و پيوستن به خويشاوند حساب را آسان مي كند. پس اين آيه راتلاوت كردند كه آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مي پيوندند و ازپروردگارشان مي ترسند و از سختي حساب بيم دارند. (همان، ص 288)
[88] . و چه بسيار شهرها كه از فرمانپروردگار خود و پيامبرانش سرپيچيدند و از آن ها حسابي سخت كشيديم و آنان را بهعذابي ]بس [ زشت عذاب كرديم.
[89] . ...و كساني كه وي ]پروردگارشان [ رااجابت نكرده اند، اگر سراسر آنچه در زمين است و مانند آن را با آن داشته باشند،قطعاً آن را براي باز خريد خود خواهند داد. آنان به سختي بازخواست شوند و جايشاندر دوزخ است و چه بد جاي گاهي است.
[90] . اي فرزندان آدم، مگر با شما عهدنكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وي دشمن آشكار شماست؟ و اينكه مرا بپرستيد;اين است راه راست!
[91] . و جن و انس را نيافريدم جز براي آنكهمرا بپرستند.
[92] . امروز دين شما را برايتان كامل ونعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براي شما ]به عنوان [ آيينيبرگزيدم.
[93]. جميل مي گويد: از امام صادق(ع) از ]آيهي [: “پس در همان روز است كه ازنعمت پرسيده خواهيد شد” سؤال كردم، حضرت فرمود: اين امت از نعمت هايي كه خداوند بهسبب رسول خود و سپس اهل بيت رسول به آن ها داده است سؤال مي شوند. (بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص 502.)
[94] . از فرزندان اسرائيل بپرس: چه بسيارنشانه هاي روشني به آنان داديم و هر كس نعمت خدا را ـ پس از آنكه براي او آمد ـ]به كفران [ بدل كند، خدا سخت كيفر است.
[95] . آيا به كساني كه ]شكر [ نعمت خدا رابه كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراي هلاكت درآوردند ننگريستي؟
[96] . و وزن را به انصاف بر پا داريد و درسنجش مكاهيد.
[97] . ـ به راستي ]ما [ پيامبران خود را بادلايل آشكار روانه كرديم و با آن ها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصافبرخيزند... .
[98] . اي پسرك من، اگر ]عمل تو [ هم وزندانهي خردلي و در تختهي سنگي يا در آسمان ها يا در زمين باشد، خدا آن را مي آورد،كه خدا بس دقيق و آگاه است.
[99] . و در آن روز، سنجش ]اعمال [ درستاست...
[100] . پس هر كس ميزان هاي ]عمل [ او گرانباشد، آنان خود رستگارانند. و هر كس ميزان هاي ]عمل [او سبك باشد، پس آنانند كه بهخود زيان زده اند، چرا كه به آيات ما ستم كرده اند.
[101] . از امام صادق(ع) دربارهي آيه “وترازوهاي داد را در روز رستاخيز مي نهيم” سؤال شد، حضرت فرمود: موازين انبيا واوصيا هستند. (بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 61.)
[102] . آنان كساني اند كه آيات پروردگارشانو لقاي او را انكار كردند، در نتيجه اعمالشان تباه گرديد، و روز قيامت براي آن ها]قدر و [ ارزشي نخواهيم نهاد.
[103] . مثل كساني كه به پروردگار خود كافرشدند، كردارهايشان به خاكستري مي ماند كه بادي تند در روزي طوفاني بر آن بوزد: ازآنچه به دست آورده اند هيچ ]بهره اي [نمي توانند برد. اين است همان گمراهي دور ودراز.
[104]. آن گاه كه آن بهتان را از زبان يكديگر مي‌گرفتيد و با زبان هاي خود چيزي را كه بدان علم نداشتيد، مي گفتيد و ميپنداشتيد كه كاري سهل و ساده است با اينكه آن ]امر [ نزد خدا بس بزرگ بود.
[105] . امّا هر كه سنجيده هايش سنگين برآيد،پس وي در زندگاني خوشي خواهد بود.
[106] . و امّا هر كه سنجيده هايش سبك برآيد،پس جايش “هاويه” ]= سياه چال [ باشد.
[107] . و عده اي ديگر ]كارشان [ موقوف بهفرمان خداست: يا آنان را عذاب مي كند و يا توبهي آن ها را مي پذيرد، و خدا دانايسنجيده كار است.
[108] . جز آنچه مرا بدان فرمان دادي ]چيزي [به آنان نگفتم; ]گفته ام [ كه: خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد، وتا وقتي در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم; پس چون روح مرا گرفتي، تو خود بر آناننگهبان بودي، و تو بر هر چيز گواهي.
[109] . و درباره‌ي يتيمان از تو مي پرسند،بگو: “به صلاح آنان كار كردن بهتر است، و اگر با آنان هم زيستي كنيد، برادران]ديني [ شما هستند. و خدا تباه كار را از درست كار باز مي شناسد.”
[110] . پس چگونه است ]حالشان [ آن گاه كه ازهر امتي گواهي آوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم؟
[111] . روزي كه “روح” و فرشتگان به صف ميايستند، و ]مردم [ سخن نگويند، مگر كسي كه ]خداي [رحمان به او رخصت دهد، و سخنراست گويد. آن ]روز [، روز حق است.
[112] . و در هيچ كاري نباشي و از سوي او ]=خدا [ هيچ ]آيه اي [ از قرآن نخواني و هيچ كاري نكنيد، مگر اينكه ما بر شما گواهباشيم آن گاه كه بدان مبادرت ميورزيد... .
[113] . و ]به يادآور [ روزي را كه در هرامتي گواهي از خودشان بر ايشان برانگيزيم، و تو را ]هم [بر اين ]امت [ گواهآوريم... .
[114] . و بگو: “ ]هر كاري مي خواهيد [بكنيد، كه به زودي خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست، و بهزودي به سوي داناي نهان و آشكار باز گردانيده مي شويد; پس شما را به آنچه انجام ميداديد آگاه خواهد كرد.”
[115] . نه چنين است، در حقيقت، كتاب نيكاندر “علّيون” است. و تو چه داني كه “علّيون” چيست؟ كتابي است نوشته شده. مقربان آنرا مشاهده خواهندكرد.
[116] . امروز بر دهان هاي آنان مهر مي نهيم،و دست هايشان با ما سخن مي گويند، و پاهايشان بدانچه فراهم مي ساختند گواهي ميدهند.
[117] . آن روز است كه ]زمين [ خبرهاي خود راباز گويد. ]همان گونه [ كه پروردگارت بدان وحي كرده است.
[118] . امام صادق ]ع [ فرمود: وقتي روز فرامي رسد مي گويد: اي فرزند آدم در اين روزت كار خير انجام بده كه من به آن نزدپروردگارت در روز قيامت گواهي مي دهم، به درستي كه من نه در گذشته به نزد تو آمدهبودم و نه در آينده خواهم آمد. و هنگامي كه شب وارد مي شود همين سخن را مي گويد.
[119] . امام صادق(ع) فرمود: همانا مؤمن آهنگكاري نيكو را مي كند و آن را به انجام نمي رساند. پس براي او يك حسنه نوشته مي شودو اگر بدان عمل كند ده حسنه برايش نوشته مي شود و مؤمن آهنگ كاري ناپسند را مي كندپس براي او نوشته نمي شود. (بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 4، ص220.)
[120] . آن گاه كه دو ]فرشته [ دريافت كنندهاز راست و چپ، مراقب نشسته اند. ]آدمي [ هيچ سخني را به لفظ در نمي آورد مگر اينكهمراقبي آماده نزد او ]آن را ضبط مي كند [.
[121] . امام صادق (ع) مي گويد: رسول خدا(ص)فرمود: بنده به انجام كار نيكي همت مي گمارد، پس اگر آن را انجام ندهد خداوند براينيّت خوب وي يك حسنه قرار مي دهد و اگر آن كار را انجام دهد خداوند براي او دهحسنه قرار مي دهد. و بنده به انجام كار زشتي عزم مي كند پس اگر آن را انجام ندهدچيزي بر ضدّ او نوشته نمي شود و اگر آن كار بد را به انجام رساند به او هفت ساعتمهلت داده مي شود و ]فرشتهي [ شمارندهي خوبي ها به ]فرشتهي [ محاسبه كنندهي بدي هاكه در سمت چپ است مي گويد شتاب نكن، شايد عمل نيكي را به دنبال آورد تا آن بدي رااز ميان بردارد...(همان، ص 220)
[122] . امام باقر(ع) يا امام صادق(ع) فرمود:فرشته نمي نويسد مگر آنچه را مي شنود و كلام خداوند كه فرمود: “و در دل خويش،پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرّع و ترس، بي صداي بلند، ياد كن” پس ثواباين ذكر نهاني را به خاطر عظمتش جز خداي نمي داند. (بحراني، سيد هاشم، البرهان فيتفسير القرآن، ج 4، ص 220)
[123] . و تو بر من از پس ايشان نگهبان بوديو شاهد آنچه بر ايشان مخفي بود و تو به رحمت خود آن را مخفي مي كردي و به فضل خودپوشاندي. (دعاي كميل)
[124] . اين است كتابِ ما كه عليه شما به حقسخن مي گويد. ما از آنچه مي كرديد، نسخه برمي داشتيم.
[125] . ... و هيچ برگي فرو نمي افتد مگر]اينكه [ آن را مي داند، و هيچ دانه اي در تاريكي هاي زمين، و هيچ تر و خشكي نيستمگر اينكه در كتابي روشن ]ثبت [است.
[126] .امام صادق (ع) فرمود: وقتي روز قيامت واقع مي شود كتاب آدمي به او داده ميشود و سپس به او گفته مي شود بخوان. ]سايل مي گويد: [ گفتم: آنچه در كتاب است ميشناسد؟ فرمود: خداوند به ياد او مي آورد پس لحظه، كلمه، برداشتن گام و هيچ كارينيست كه او كرده باشد مگر اينكه او را به ياد مي آورد گويا كه همان لحظه انجامداده است. پس به اين جهت است كه مي گويند: اي واي بر ما، اين چه نامه اي است كههيچ ]كار [ كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته، جز اينكه همه را به حساب آورده است.”(بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 2، ص 471)
[127] . اما كسي كه كارنامه اش به دست راستشداده شود، گويد: “بياييد و كتابم را بخوانيد...” و امّا كسي كه كارنامه اش به دستچپش داده شود، گويد: “اي كاش كتابم را دريافت نكرده بودم.”
[128] . فرمود: “برو كه هر كس از آنان تو ]=شيطان [ را پيروي كند، مسلماً جهنم سزايتان خواهد بود كه كيفري تمام است.”
[129] . براي آنان، هر چه بخواهند پيشپروردگارشان خواهد بود. اين است پاداش نيكوكاران.
[130] . پس آيا فرمان برداران را چون بدكارانقرار خواهيم داد؟ شما را چه شده؟ چگونه داوري مي كنيد؟
[131] . اي كساني كه ايمان آورده ايد، چونخدا و پيامبر، شما را به چيزي فرا خواندند كه به شما حيات مي بخشد، آنان را اجابتكنيد.
[132] . ـ سزاي كساني كه با ]دوست داران [خدا و پيامبر او مي جنگند و در زمين به فساد مي كوشند، جز اين نيست كه كشته شونديا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يك ديگر بريده شود يا از آنسرزمين تبعيد گردند.
[133] . و مرد و زن دزد را به سزاي آنچه كردهاند، دستشان را به عنوان كيفري از جانب خدا ببريد.
[134] . ـ و كساني از شما كه از دين خودبرگردند و در حال كفر بميرند، آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مي شود... .
[135] . ـ بگو: “اي بندگان من ـ كه بر خويشتنزياده روي روا داشته ايد ـ از رحمت خدا نوميد مشويد. در حقيقت، خدا همهي گناهان رامي آمرزد، كه او خود آمرزندهي مهربان است. و به سوي پرورگارتان باز گرديد، و تسليماو شويد... .”
[136] . و در دو طرف روز ]= اول و آخر آن [ ونخستين ساعات شب نماز را بر پادار، زيرا خوبي ها بدي ها را از ميان مي برد. اينبراي پند گيرندگان، پندي است.
[137] . طباطبايي، علاّمه سيدمحمدحسين،الميزان، ج 2، صص 174 ـ 172
[138] . و هر چه در آسمان ها و هر چه در زميناست از آنِ خداست، تا كساني را كه بد كرده اند، به ]سزاي [ آنچه انجام داده اندكيفر دهد، و آنان را كه نيكي كرده اند، به نيكي پاداش دهد.
[139] . در حقيقت، قيامت فرا رسنده است. ميخواهم آن را پوشيده دارم، تا هر كسي به ]موجب [آنچه مي كوشد جزا يابد.
[140] . و اين است همان بهشتي كه به ]پاداش [آنچه مي كرديد ميراث يافتيد.
[141] . در حقيقت، كساني كه اموال يتيمان رابه ستم مي خورند، جز اين نيست كه آتشي در شكم خود فرو مي برند، و به زودي در آتشيفروزان درآيند.
[142] . و هر كه در اين ]دنيا [ كور ]دل [باشد در آخرت ]هم [ كور ]دل [ و گمراه تر خواهد بود.
[143] . مي گويد: “پروردگارا، چرا مرا نابينامحشور كردي با آنكه بينا بودم؟” مي فرمايد: “همان طور كه نشانه هاي ما بر تو آمد وآن را به فراموشي سپردي، امروز همان گونه فراموش مي شوي.”
[144] . و كساني كه به آنچه خدا از فضل خودبه آنان عطا كرده، بخل ميورزند، هرگز تصور نكنند كه آن ]بخل [ براي آنان خوب است،بلكه برايشان بد است. به زودي آنچه كه به آن بخل ميورزيدند، روز قيامت طوق گردنشانمي شود... .
[145] . و اينكه براي انسان جز حاصل تلاش اونيست. و نتيجه‌ي [ كوشش او به زودي ديده خواهد شد.
[146] . از آن آتشي كه سوختش مردمان و سنگ هاهستند، بپرهيزيد... .
[147] . هر كس كار نيكي بياورد، ده برابر آن]پاداش [ خواهد داشت، و هر كس كار بدي بياورد، جز مانند آن جزا نيابد و بر آنانستم نرود.
[148] . تا خدا بهتر از آنچه انجام مي دادند،به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد، و خدا ]ست كه [ هر كه را بخواهدبي حساب روزي مي دهد.
[149] . ... و به راستي كه تو به خوبي به راهراست هدايت مي كني. راه همان خدايي كه آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آنِاوست.
[150] . پس آيا آن كس كه نگون سار راه ميپيمايد هدايت يافته تر است يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مي رود
[151] . و ]بدانيد [ اين است راه راست من;پس، از آن پيروي كنيد. و از راه ها ]ي ديگر [ كه شما را از راه وي پراكنده مي سازدپيروي مكنيد.
[152] . امام صادق (ع) فرمود: صراط مستقيماميرالمؤمنين (ع) و معرفت امام است. (بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن،ج 1، ص 46)
[153] . گفت: “پس به سبب آنكه مرا به بيراههافكندي، من هم براي ]فريفتن [ آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.”
[154] . گفت: “پروردگارا، به سبب آنكه مراگمراه ساختي، من ]هم گناهانشان را [ در زمين برايشان مي آرايم و همه را گمراهخواهم ساخت.”
[155] . مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق(ع) دربارهي صراط سؤال كردم، فرمود: صراط، راه معرفت خداوند عزوجل است، و دو صراطاست يكي در دنيا و يكي در آخرت. اما صراطي كه در دنياست همانا امامي است كه اطاعتاز او واجب شده است، هر كس او را در دنيا بشناسد و به هدايت او اقتدا كند از صراطيكه پلي است در آخرت، عبور مي كند و هر كس كه او را نشناسد گام هايش بر صراط درآخرت مي لغزد و به آتش جهنم سقوط مي كند. (بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسيرالقرآن، ج 1، ص 50)
[156] . و هيچ كس از شما نيست مگر ]اينكه [در آن وارد مي گردد. اين ]امر [ همواره بر پروردگارت حكمي قطعي است. آن گاه كسانيرا كه پرهيزگار بوده اند مي رهانيم، و ستمگران را به زانو درافتاده در ]دوزخ [ رهامي كنيم.
[157] . امام صادق (ع) (دربارهي ورود به آتش)فرمودند: “آيا نشنيده اي كه مي گويند به آب فلان كس وارد شديم پس به آب وارد شدهاست اما داخل آن نشده است.” (بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص20)  
[158] . و به كساني كه ستم كرده اند متمايلمشويد كه آتش ]دوزخ [ به شما مي رسد.
[159] . منافقان در فروترين درجاتدوزخند. 
[160] . زودا كه او را به سقر در آورم. و توچه داني كه آن سَقَر چيست؟ نه باقي مي گذارد و نه رها مي كند. پوست ها را سياه ميگرداند.
[161] . چون در آنجا افكنده شوند، از آنخروشي مي شنوند در حالي كه مي جوشد. نزديك است كه از خشم شكافته شود
[162] . هر كه را پشت كرده و روي برتافته، وگردآورده و انباشته ]و حسابش را نگاه داشته [ فرا مي خواند.
[163] . و چون آنان را در تنگنايي از آن بهزنجير كشيده بيندازند، آنجاست كه مرگ ]خود [ را مي خواهند.
[164] . هر بار كه آتش آن فرو نشيند، شرارهاي ]تازه [ بر ايشان مي افزاييم.
[165] . خودتان و كسانتان را از آتشي كهسوختِ آن، مردم و سنگ هاست، حفظ كنيد.
[166] . ـ براي آنان از جهنم بستري و ازبالايشان پوشش هاست.
[167] . و ما موكّلان آتش را جز فرشتگاننگردانيديم.
[168] . ]گويند: [ “بگيريد او را و در غُلكشيد. آن گاه ميان آتشش اندازيد. پس در زنجيري كه درازي آن هفتاد گز است وي را دربند كشيد.
[169] . و گناه كاران را در آن روز مي بينيكه با هم در زنجيرها بسته شده اند. تن پوش هايشان از “قطران” ]قير [ است و چهرههايشان را آتش مي پوشاند.
[170] . و آبي جوشان به خوردشان داده مي شودتا روده هايشان را از هم فرو پاشد؟
[171] . مي گويند: “پروردگارا، دو بار ما رابه مرگ رسانيدي و دوبار ما را زنده گردانيدي. به گناهانمان اعتراف كرديم ; پس آياراه بيرون شدني ]از آتش [هست؟”
[172] . و اگر هم بازگردانده شوند قطعاً بهآنچه از آن منع شده بودند بر مي گردند و آنان دروغ گويند.
[173] . و كساني كه كفر ورزيدند گفتند: “پروردگارا،آن دو ]گمراه گري [ از جن و انس كه ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا آن ها رازير قدم هايمان بگذاريم تا زبون شوند.”
[174] . و مي گويند: “پروردگارا، ما رؤسا وبزرگ تران خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند. پروردگارا، آنان را دوچندان عذاب ده و لعنتشان كن لعنتي بزرگ.”
[175] . خدا [ مي فرمايد: “ ]برويد [ در آنگم شويد و با من سخن مگوييد.”
[176] . پس به ]سزاي [ آنكه ديدار اين روزتانرا از ياد برديد ]عذاب را [ بچشيد; ما ]نيز [ فراموشتان كرديم
[177] . و كساني كه در آتشند، به نگهبانانجهنم مي گويند: “پروردگارتان را بخوانيد تا يك روز از اين عذاب را به ما تخفيفدهد.” مي گويند: “مگر پيامبرانتان دلايل روشني به سوي شما نياوردند؟” مي گويند: “چرا.”مي گويند: “پس بخوانيد. و ]لي [ دعاي كافران جز در بيراهه نيست.”
[178] . فرياد كشند: “اي مالك، ]بگو: [ پروردگارت جان ما را بستاند.” پاسخ دهد:“شما ماندگاريد.”
[179] . در حقيقت، هر كه به نزد پروردگارشگنه كار رود، جهنم براي اوست. در آن نه مي ميرد ونه زندگي مي يابد
[180] . ـ ]آن كس كه [ دوزخ پيش روي اوست وبه او آبي چركين نوشانده مي شود. آن را جرعه جرعه مي نوشد و نمي تواند آن را فروبرد، و مرگ از هر جانبي به سويش مي آيد ولي نمي ميرد
[181] . و دوزخيان، بهشتيان را آواز مي دهندكه: “از آن آب يا از آنچه خدا روزي شما كرده، بر ما فرو ريزيد.” مي گويند: “خدا آنها را بر كافران حرام كرده است.”
[182] . آن روز انسان مي گويد: “راه فراركجاست؟!”
[183] . آن گاه عذرشان جز اين نيست كه ميگويند: “به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم.” ببين، چگونه به خود دروغمي گويند و آنچه بر مي بافتند از ايشان ياوه شد.
[184] . روزي كه خدا همه‌ي آنان را بر ميانگيزد، همان گونه كه براي شما سوگند ياد مي كردند براي او ]نيز [ سوگند ياد ميكنند و چنان پندارند كه حقّ به جانب آن هاست. آگاه باش كه آنان همان دروغ گويانند.
[185] . اين است همان جهنمي كه تبه كاران آنرا دروغ مي خواندند. ميان ]آتش [ و ميان آب جوشان سرگردان باشند. پس كدام يك ازنعمت هاي پروردگارتان را منكريد؟
[186] . تو جز هشدار دهنده اي ]بيش [ نيستي.
[187] . و براي نيل به آمرزش از پروردگارخود، و بهشتي كه پهنايش ]به قدر [ آسمان ها و زمين است ]و [براي پرهيزگاران آمادهشده است، بشتابيد.
[188] . ]براي رسيدن [ به آمرزشي ازپروردگارتان و بهشتي كه پهنايش چون پهناي آسمان و زمين است بر يك ديگر سبقت جوييد.
[189] . وصف بهشتي كه به پرهيزگاران وعدهداده شده ]اين است كه [ از زير ]درختان [ آن نهرها روان است. ميوه و سايه اشپايدار است.
[190] . بگو: “آيا اين ]عقوبت [ بهتر است يابهشت جاويدان كه به پرهيزگاران وعده داده شده است.”
[191] . مثل بهشتي كه به پرهيزگاران وعدهداده شده ]چون باغي است كه [ در آن نهرهايي است از آبي كه ]رنگ و بو و طعمش [برنگشته; و جوي هايي از شيري كه مزه اش دگرگون نشود; و رودهايي از باده اي كه براينوشندگان ]از همه بالاتر [ لذتي است; و جويبارهايي از انگبينِ ناب. و در آنجا ازهر گونه ميوه براي آنان ]فراهم [ است و ]از همه بالاتر [آمرزش پروردگار آن هاست.
[192] . به نقل از المفردات، راغب اصفهاني، ص98
[193] . بي گمان كساني كه ايمان آورده وكارهاي شايسته كرده اند، باغ هاي فردوس جاي گاه پذيرايي آنان است.
[194] . هر چيزي را اوج و قله اي است و اوج وقلهي بهشت، فردوس است كه به محمّد(ص) و آل محمد(ع) اختصاص دارد. (بحراني، سيدهاشم،البرهان في تفسير القرآن، ج 2، ص 495).
[195] . بهشت را صد درجه است كه ميان هر دودرجه مانند فاصلهي آسمان و زمين است و فردوس بالاترين درجهي بهشت است كه از آننهرهاي چهارگانه مي جوشد; پس هر گاه از خداوند طلب مي كنيد فردوس را بخواهيد.(مجمع البيان، طبرسي، ج 3، ص 498)
[196] . اي نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند بهسوي پروردگارت باز گرد، و در ميان بندگان من درآي، و در بهشت من داخل شو.
[197] . و هر كس را كه از مقام پروردگارشبترسد دو باغ است.
[198] . هيچ كس نمي داند چه چيز از آنچه روشنيبخش ديدگان است به ]پاداش [ آنچه انجام مي دادند براي آنان پنهان كرده ام.
[199] . هر چه بخواهند در آنجا دارند، و پيشما فزون تر ]هم [ هست.
[200] . و كساني كه از پروردگارشان پرواداشته اند، گروه گروه به سوي بهشت سوق داده شوند، تا چون بدان رسند و درهاي آن ]بهرويشان [ گشوده گردد و نگهبانان آن به ايشان گويند: “سلام بر شما، خوش آمديد، درآن در آييد ]و [ جاودانه ]بمانيد [.”
[201] . آن روز كه مردان و زنان مؤمن را ميبيني كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است، ]به آنان گويند: [ “امروزشما را مژده باد به باغ هايي كه از زير ]درختان [ آن نهرها روان است; در آنهاجاودانيد. اين است همان كاميابي بزرگ.
[202] . و هر گونه كينه اي را از سنيه هايشانمي زداييم. از زير ]قصرهاي [شان نهرها جاري است.
[203] . جاودانه هر چه بخواهند در آنجادارند. پروردگار تو مسؤول ]تحقق [ اين وعده است.
[204] . و در آنجا آنچه دل ها آن را بخواهندو ديدگان را خوش آيد ]هست [ و شما در آن جاودانيد.
[205] . در آنجا نه بيهوده اي مي شنوند و نه]سخني [ گناه آلود. سخني جز سلام و درود نيست.
[206] . در آنجا نه بيهوده اي شنوند، و نه]يك ديگر را [ تكذيب ]كنند [.
[207] . به راستي كه مؤمنان رستگار شدند،همانان كه در نمازشان فروتنند، و آنان كه از بيهوده روي گردانند.
[208] . و مي گويند: “سپاس خدايي را كه اندوهرا از ما بزدود، به راستي پروردگار ما آمرزنده ]و [حق شناس است; همان ]خدايي [ كهما را به فضل خويش در سراي ابدي جاي داد. در اينجا رنجي به ما نمي رسد و در اينجادرماندگي به ما دست نمي دهد.”
[209] . و خدا كساني را كه تقوا پيشه كردهاند، به ]پاسِ [ كارهايي كه مايهي رستگاري شان بوده، نجات مي دهد. عذاب به آناننمي رسد و غمگين نخواهند گرديد.