خطبههاى معصومین(ع) على الخصوص امام حسین(ع) همه زیبا است. امّا خطبهاى كه هنگام حركت از مكه ایراد فرمود از زیبایى خاصى برخوردار است چرا كه از زیبایى شهادت براى مروان سخن گفته و از عشق زیبایى خود به شهادت و گذشتگان خویش سخن به میان آورده است، و این جمله ماندنى و زیبا یعنى «رضى اللّه رضانا» در این خطبه آمده، و در این خطبه است كه بىپرده و با صراحت اعلام مىدارد كه هر كس حاضر است جان خود را در راه خدا فدا كند همراه ما بیاید. «الحمد للّه ماشاء اللّه ولاقوّة الّا باللّه و صلّى اللّه على رسوله، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف و خیر لى مصرعٌ انا لاقیه كانّى باوصالى تتقطّعها عسلان الفلوات بین النّواویس و كربلا...؛ سپاس مخصوص خداوند است. آنچه او خواهد همان شود، هیچكس را توان انجام كارى نیست مگر به كمك او، و درود خدا بر رسولش باد! مرگ براى فرزندان آدم همانند گردن بند، برگردن دختران جوان (زیبا) است، و من آرزومند ملاقات نیاكان خود هستم همانطور كه یعقوب مشتاق دیدار یوسف بود. و براى من از قبل، زمینى كه باید شهادتگاه من باشد و پیكر مرا در خود جاى دهد، انتخاب شده است، باید خود را به آن زمین برسانم، و گویى مىبینم كه در زمین كربلا بند بند مرا گرگان بیابانها در «نواویس» از هم جدا مىسازند! و شكمهاى خالى خود را پر مىكنند! و براى آدمى گریز از تقدیرى كه قلم قضاى الهى رقم زده مقدور نیست. رضى اللّه رضانا اهل البیت نصبر على بلائه و یوفّینا اجر الصّابرین لن تشذّ عن رسول اللّه لحمته و هى مجموعة له فى حظیرة القدس تقرّ بهم عینه و ینجز بهم وعده، من كان باذلاً فینا مهجته و موطّناً على لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانّى راحلٌ مصبحاً انشاء اللّه تعالى؛ رضاى خداوند، رضاى ما اهل بیت (رسالت) است. بر بلاى الهى صبر مىكنیم تا اجر صابران را از خدا دریافت كنیم. آنان كه با رسول خدا(ص) خویشاوندى دارند از او جدا نگردند و در بهشت در محضر او خواهند بود و چشم پیامبر(ص) به دیدار آنها روشن مىشود و این وعده خداوند است كه در او خلافى نیست. هر كس مىخواهد خونش (و جانش) را در راه ما فدا كند و خود را براى لقاى پروردگار خود آماده مىبیند با ما همسفر شود كه صبحگاهان حركت خواهم كرد.»
اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
5- پرهیز از قضاوت یک طرفه
وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیه السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود كه ذیلا مى خوانید: هلال بن نافع ، كه از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم . دیدم امام حسین علیه السلام ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد: یا ابه ! انظر الى فانى عطشان . بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام شنیدن این سخن كوتاه ولى جگر سوز از زبان كودكى تشنه كام ، مثل آن بود كه بر زخمهاى دل داغدار امام حسین علیه السلام نمك پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت كه بى اختیار اشك از دیدگانش جارى شد. با چشمى اشكبار به آن دختر فرمود: الله یسقیك فانه وكیلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى كند، زیرا او وكیل و پناهگاه من است . هلال مى گوید: پرسیدم (این دخترك كه بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت ؟ به من پاسخ دادند: او رقیه علیه السلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است به یاد لب تشنه پدر آب نخورد! عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا 23 كودك از اهل بیت علیه السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند كه این 23 كودك ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى كه نوبت به حضرت رقیه علیه السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد. یكى از سپاهیان دشمن پرسید: كجا مى روى ؟ حضرت رقیه علیه السلام فرمود: (بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا كنم و برایش آب ببرم او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید كردند! حضرت رقیه علیه السلام در حالیكه گریه مى كرد، فرمود: (پس من هم آب نمى آشامم كودكى دامان پاكش شعله آتش گرفت گفت با مردى بكن خاموش دامان مرا دامنش خاموش چون شد، گفت با مرد عرب كن تو سیراب از كرم این كام عطشان مرا آب داد او را ولى گفتا نخواهم خورد آب تشنه لب كشتند این مردم عزیزان مرا