• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 2
زمان آخرین مطلب : 4124روز قبل
شهدا و دفاع مقدس
بی‌شك سرلشکر شهید احمد كاظمی را باید یكی از برجسته‌ترین و مقتدرترین فرماندهان دوران دفاع‌مقدس دانست كه از آغاز جوانی تمام وجود خود را وقف حضور در جبهه‌های مختلف نبرد در جنگ‌تحمیلی نمود. او در اكثر عملیات‌های مهم برای بیرون راندن دشمن از خاك‌ كشور عزیز حضوری فعال و تاثیرگذار داشت و هیچ عملیاتی نیست كه نام او را در حماسه‌های بی‌نظیر خود دربر نداشته باشد.
شهید کاظمی یكی از تاكتیكی‌ترین فرماندهان سپاه‌پاسداران‌انقلاب‌اسلامی بود كه برنامه‌ریزان عملیات‌های مختلف با اتكا به هوش و توان اجرایی امثال او می‌توانستند سخت‌ترین و پیچیده‌ترین طرحها را برای نبرد با دشمن ارائه دهند و مطمئن باشند كه یگان‌های سازمان یافته از انسانهای باایمان، پرانگیزه و شجاع آن طرحها را به طور كامل به اجرا درمی‌آورند. احمد كاظمی توانست در پیرامون خود انسانهای بزرگی را جمع و تحت نام «تیپ 8 نجف اشرف» سازماندهی نماید و در اثناء جنگ استعداد آن را به لشكر ارتقاء دهد و یكی از مانوری‌ترین یگان‌های پرقدرت دوران دفاع‌مقدس را تشكیل دهد.
سردار كاظمی برای تجهیز این لشكر خط‌شكن بخش عمده‌ای از جنگ‌افزارهای مورد نیاز خود را در نبردهای مختلف از دشمن به غنیمت گرفت و یكی از افرادی بود كه بیشترین سلاح را با غنیمت از دشمن در یگان خود بكار می‌گرفت. هر كجا در جبهه‌های جنگ و بخصوص در حین عملیات، بن‌بستی در نبرد با دشمن ایجاد می‌شد او و یار عزیزش حسین‌خرازی با هم در میدان نبرد وارد شده و بن‌بست‌شكنی می‌كردند.
هیچكس مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس را فراموش نمی‌كند كه در اوج اضطرار چگونه او و همرزم عزیزش حسین ‌خرازی راه پیروزی را با رفتن به سوی دژ عراق برای رزمندگان اسلام باز كردند و مسیر فتح خرمشهر را گشودند. در عملیات فتح‌المبین در غرب شهر شوش، نیروهای تحت فرمان او توانستند از جنوب منطقه عملیاتی در تنگه رقابیه به همراه نیروهای یار همراهش حسین خرازی با تیپ امام حسین (ع) كه از شمال منطقه عملیاتی به سوی دشت عباس و عین خوش سرازیر شده بودند، فتح بزرگ رزمندگان‌اسلام را رقم بزنند.
احمد كاظمی، یكی از فرماندهان تاكتیك آفرین و خلاّق دوران نبرد بود. روشهایی را كه او برای برخورد با دشمن انتخاب می كرد جزء شیوه‌هایی بود كه دیگر رزمندگان به آن تأسی می جستند. بالندگی و حماسه آفرینی لشكر‌نجف اشرف را باید مرهون هوش، تدبیر، شجاعت و قدرت فرماندهی وی دانست.
یكی از ویژگی‌های تاكتیكی شهید كاظمی اجتناب از تك‌جبهه‌ای و اقدام برای دور زدن دشمن و انجام تك احاطه‌ای بود كه او در محاصره دشمن تجربه‌ای زبان زدنی داشت. در عملیات‌رمضان او تنها فرماندهی بود كه در شرق بصره تا نهر كتیبان جلو رفت و قلب دشمن را شكافت و همچنان به پیش می رفت و باكی از دشمن نداشت. در عملیات والفجر 8، آنگاه كه دشمن با بكارگیری وسیع و گسترده سلاحهای شیمیایی می خواست با هر قیمت كه شده رزمندگان اسلام را از شبه جزیره فاو بیرون براند، او و دیگر فرماندهان برجسته سپاه اسلام بودند كه در خط مقدم جبهه ـ در كنار دریاچه نمك ـ حاضر شدند و آن خط آتش و خون را تثبیت كردند و طعم تلخ شكست را بر كام صدام نهادند.احمد كاظمی، نامی است كه از خاطره‌ها دور و از ذهن‌ها فراموش نخواهد شد. هیچ حماسه‌ای در دوران دفاع مقدس نیست مگر این‌كه نام احمد در صدر حماسه‌آفرینان آن نبرد عظیم باشد.
نقش احمد كاظمی را نباید فقط در تلاش‌ها و حماسه‌های او در دوران دفاع‌مقدس محدود كرد. او بعد از پایان جنگ تحمیلی به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع)، نقش بزرگی را در تأمین امنیت منطقه شمال غرب كشور ایفا نمود. احمد كاظمی به‌خوبی دریافته بود كه ریشه نا امنی ها و مشكلات امنیتی در منطقه‌كردستان و آذربایجان غربی، وجود گروه‌های مسلحی است كه پایگاه اصلی آنها در عراق است و از حمایت بی‌دریغ صدام برخوردارند. او معتقد بود كه با دشمن باید در خانه اش جنگید و نباید فقط به برخورد با سرشاخه های دشمن و عناصر سلاح بدست آنها در داخل كشور پرداخت. باید ریشه دشمن را در خارج از كشور خشكاند و منبع تغذیه او را قطع كرد تا خودبخود نیروهای عملیاتی آنها بی‌خاصیت شوند. لذا او با كسب اطلاعات دقیق و به هنگام از دشمن و با شجاعت فراوان به گروه های مسلح ضد انقلاب در داخل خاك عراق حمله كرد و آنها را به گونه‌ای تعقیب كرد كه آنان وادار به تسلیم شدند و دوران حضور او در قرارگاه حمزه این منطقه جزء امن ترین مناطق كشور شد.
سرلشکر شهید احمد كاظمی به حق از ماندگارترین چهره‌های پرورش یافته در مكتب دفاعی حضرت امام خمینی (ره) است كه به درستی از بستر و فضایی كه امام برای رویش بزرگانی چون او در دوران انقلاب اسلامی فراهم كرده بود بهره گرفت و خود را آنچنان رشد داد كه جزء عناصر اصلی قدرت ملی ایران قرار گرفت.
تقدیر اینچنین بود كه او در روز 19 دی ماه ـ روز آغاز عملیات كربلای 5 ـ كه او خود و یار عزیزش، حسین خرازی محور مقاومت یگانهای سپاه در كنار كانال ماهی در آن عملیات بودند به دیدار معبود بشتابد. حسین خرازی فرمانده دوست داشتنی لشكر امام حسین‌(ع) ـ در این عملیات سخت و تعیین‌كننده به شهادت رسید و احمد‌كاظمی كه در این ماههای اخیر دائم از او و شهید مهدی باكری دم می زد و نگران بود كه از دوستان شهیدش جدا مانده باشد هم در این روز به سوی رفیق اعلی مهاجرت كرد و در شهر مهدی ـ ارومیه ـ اجر تلاش‌های بی‌وقفه خود را از خدای بزرگ گرفت. وَ مَن یَخرُج من بَیتِه اِلَی اللهِ ثُم یُدرِكهُ المَوت فَقَد َوقَع اَجرَهُ علی الله.
احمد كاظمی نگرانِ از مردن در بستر بود و همیشه می‌گفت «نمی‌خواهم غیر از شهادت به آن دنیا وارد شوم». او در آخرین مأموریت خود به آرزوی بزرگ خویش رسید و در حین انجام خدمت به ملاقات معبود شتافت و مصداق گفته امام علی (ع) شد كه «لالف ضربه بالسیف احب الیّ من میتهً علی فراش».
احمد كاظمی به راهی كه انتخاب كرده بود باور داشت. هدف او گسترش انقلاب اسلامی و پاسداری از میراث بزرگ امام خمینی (ره) بود. او برای رسیدن به هدف بزرگ خود امیدوار به نصرت الهی و كمك او «جلّ و علی» بود. برای رسیدن به هدف برنامه ریزی می‌كرد و تمام سعی و تلاش خود را با پشتكار عجیب خود بكار می‌گرفت و به رضای الهی می اندیشید و نگران دنیای پس از مرگ بود و می‌خواست همچون یاران شهیدش پاك و پاكیزه وارد حیات جاودان شود.
او بحق در این چند سال منتظر بود تا روز موعود فرا برسد و در این راه صداقت خود را در استقامت در مسیر الهی نشان داد كه «و من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً».
پنج شنبه 21/10/1391 - 19:47
اهل بیت

خطبه‏هاى معصومین(ع) على الخصوص امام حسین(ع) همه زیبا است. امّا خطبه‏اى كه هنگام حركت از مكه ایراد فرمود از زیبایى خاصى برخوردار است چرا كه از زیبایى شهادت براى مروان سخن گفته و از عشق زیبایى خود به شهادت و گذشتگان خویش سخن به میان آورده است، و این جمله ماندنى و زیبا یعنى «رضى اللّه رضانا» در این خطبه آمده، و در این خطبه است كه بى‏پرده و با صراحت اعلام مى‏دارد كه هر كس حاضر است جان خود را در راه خدا فدا كند همراه ما بیاید.
«الحمد للّه ماشاء اللّه ولاقوّة الّا باللّه و صلّى اللّه على رسوله، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف و خیر لى مصرعٌ انا لاقیه كانّى باوصالى تتقطّعها عسلان الفلوات بین النّواویس و كربلا...؛ سپاس مخصوص خداوند است. آنچه او خواهد همان شود، هیچكس را توان انجام كارى نیست مگر به كمك او، و درود خدا بر رسولش باد!
مرگ براى فرزندان آدم همانند گردن بند، برگردن دختران جوان (زیبا) است، و من آرزومند ملاقات نیاكان خود هستم همانطور كه یعقوب مشتاق دیدار یوسف بود. و براى من از قبل، زمینى كه باید شهادتگاه من باشد و پیكر مرا در خود جاى دهد، انتخاب شده است، باید خود را به آن زمین برسانم، و گویى مى‏بینم كه در زمین كربلا بند بند مرا گرگان بیابانها در «نواویس» از هم جدا مى‏سازند! و شكمهاى خالى خود را پر مى‏كنند! و براى آدمى گریز از تقدیرى كه قلم قضاى الهى رقم زده مقدور نیست.
رضى اللّه رضانا اهل البیت نصبر على بلائه و یوفّینا اجر الصّابرین لن تشذّ عن رسول اللّه لحمته و هى مجموعة له فى حظیرة القدس تقرّ بهم عینه و ینجز بهم وعده، من كان باذلاً فینا مهجته و موطّناً على لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانّى راحلٌ مصبحاً انشاء اللّه تعالى؛ رضاى خداوند، رضاى ما اهل بیت (رسالت) است. بر بلاى الهى صبر مى‏كنیم تا اجر صابران را از خدا دریافت كنیم. آنان كه با رسول خدا(ص) خویشاوندى دارند از او جدا نگردند و در بهشت در محضر او خواهند بود و چشم پیامبر(ص) به دیدار آنها روشن مى‏شود و این وعده خداوند است كه در او خلافى نیست.
هر كس مى‏خواهد خونش (و جانش) را در راه ما فدا كند و خود را براى لقاى پروردگار خود آماده مى‏بیند با ما همسفر شود كه صبحگاهان حركت خواهم كرد.»

این جمله پایانى از آن جملات زیبایى است كه نظیر ندارد چرا كه حضرت به گونه‏اى صحبت نمى‏كند كه سیاهى لشكر جمع كند، و به گونه‏اى وعده و وعید نمى‏دهد كه دنیا طلبان دور او جمع آیند، بلكه با صراحت و زیبایى تمام اعلام مى‏دارد كه عاشقان شهادت با ما همراه شوند، آنها كه خود را آماده كرده‏اند، و دنیا را طلاق داده‏اند حاضرند جان عزیز خود را دو دستى تقدیم الهى نمایند و سراپا اشتیاق لقاء حق هستند با ما همسفر شوند.
گفت اى گروه هر كه ندارد هواى ما
سر گیرد و برون رود از كربلاى ما
ناداده تن بخوارى و ناكرده ترك سر
نتوان نهاد پاى به خلوتسراى ما
تا دست و رو نشست بخوان مى‏نیافت كس‏
راه طواف بر حرم كبریاى ما
این عرصه نیست جلوه‏گه روبه و گراز
شیر افكن است بادیه ابتلاى ما
همراز بزم ما نبود طالبان جاه‏
بیگانه باید از دو جهان آشناى ما
برگردد آنكه با هوس كشور آمده‏
سرناورد به افسر شاهى گداى ما
ما را هواى سلطنت ملك دیگر است‏
كاین عرصه نیست در خور فرّ هماى ما
برگشت هر كه طاقت تیر و سنان نداشت‏
چون شاه تشنه، كار بشمر و سنان نداشت
دوشنبه 18/10/1391 - 14:3
اهل بیت
دوباره ماه ماتم جلوه‏گر شد
به یاد خشك لبها دیده‏تر شد
چه غمبار است این ماه خدایى‏
دل ماشد دوباره كربلایى‏
در ابتدا مى‏خواستم عنوان مقاله را «زیبایى‏هاى عاشورا» بگذارم، چنان كه برخى سخنرانى‏ها به همین نام برگزار شده است، و شاید مقالاتى نیز به این نام باشد كه حقیر هنوز برخورد نكرده‏ام.
ولى جمله زیبا و تاریخى حضرت زینب(س) تصمیم را عوض كرد.
در مجلس ابن زیاد، آن گاه كه آن ملعون نمك بر زخم زینب پاشید، آن بانو با آن آرامش خاص كه از صبر و رضاى قلبى او حكایت داشت فرمود: «ما رأیت الّا جمیلا؛جز زیبایى چیزى ندیدم.» چرا كه این جمله كه خود از زیباترین هاست مى‏رساند كه كربلا و عاشورا، تمام حوادثش زیبا بود، لذا تصمیم گرفتم كه لااقل به نظر خودم زیباترین‏هاى كربلا را منعكس كنم.
كربلا در سینه‏اش پنهان هزاران راز دارد
هر زمان یك راز از اسرار خود ابراز دارد
كربلا دریاى موّاجى است بى حدّ و كرانه‏
موج عالم‏گیر او دستى به هر سو باز دارد
در دل هر قطره آبش دلنشین رازى نهفته است‏
همره هر قطره خونش گوهر ممتاز دارد
قبر شش گوش حسین آنجاست كز شش سوى عالم‏
خلق بر درگاه او دست نیاز دراز دارد
دوشنبه 18/10/1391 - 13:58
اهل بیت


اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ


سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاری‌ها اسیر بود و كشته اشكِ روان گردید

قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: كل یوم عاشورا و كل ارضٍ كربلا...، این سخنی است كه پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد. یاران! شتاب كنید، قافله در راه است. (شهید مرتضی آوینی)

کاروانِ بی سر و بی سرپرست              غُل به گردن، خشکْ لب، تاول به دست
کاروان از بس که آتش دیده بود            اشک در چشمانشان خشکیده بود
دوشنبه 18/10/1391 - 10:22
امر به معروف و نهی از منکر
انسان در انتخاب هر امری، اولا باید مصالح و مفاسد آن را سبک، سنگین نموده و با هم بسنجد و ثانیا باید واقع‌بین باشد و  هیچ‌یک از مفاسد و مصالح را از قلم نیندازد تا اگر در آینده با آنها برخورد نمود به یاد آورد که آن را لحاظ ننموده و در تصمیمش خللی وارد شود. پس این دو شرط ضروری به نظر می‌رسد.  پوشیدن لباس روحانیت نیز یک انتخاب در زندگی هر طلبه‌ای است که در انتخاب و تعیین زمان آن باید تفکر نمود تا با چشم باز وارد این مسیر شد. در یک نگاه واقع‌بینانه روشن است که لیاس روحانیت تا حدودی آزادی را از انسان سلب می‌نماید، به طوری که انسان با پوشیدن این لباس از رفتن به بعضی اماکن و انجام بعضی از امور محروم شده و محدود میگردد، و از طرفی ممکن است انسان در این لباس با استهزاء و سخره تعداد محدودی روبرو شود این نیز واقعیتی است که باید در انتخاب آن لحاظ نمود.  اما باید بررسی کرد که در مقابل این محدودیت‌ها چه چیزی عاید انسان می‌شود، و پوشیدن لباس چه اموری را برای انسان به ارمغان می‌آورد که قابل سنجش با این محدودیت‌ها باشد؟ 1- تبلیغ در حیطه ظواهر و شعائر روشن است که خط مقدم جنگ با دشمن، ظاهر جامعه است و هر امری که در ظاهر جامعه پدیدار شود و انسان را به یاد یک دین یا مکتب خاص بیندازد، تبلیغ آن محسوب می‌شود، و به همین خاطر استفاده از نمادهایی مانند صلیب و فروهر و... حرام می‌باشد؛  بنابراین لباس روحانیت و پوشیدن آن به تنهایی نیز اگر به نیت رضای الهی باشد به نحوی تبلیغ  دین محسوب شده و مستوجب ثواب و توفیق الهی می‌باشد. آیت الله مصباح می‌فرمایند: «تنها روش خدمت به جامعه اسلامی كه نیاز به پرداخت هزینه ندارد، تلبس به لباس مقدس روحانیت است؛ زیراچه دوست و چه دشمن هر وقت به یك روحانی نگاه كند، به یاد خدا می افتد، حتی اگر از آن روحانی خوشش نیاید».(1) 2- تأثیرگذاری در جامعه: بدیهی است که حق همیشه در تاریخ طرفداران و مخالفانی داشته است، و پیرو هر طرف که باشیم چه حق، و چه باطل با مخالفت‌هایی روبرو می‌شویم و این مخالفت‌ها نشان دهنده تأثیر است، زیرا کسی به یک مرده بی تحرک چوب نمی‌زند دشمنی با لباس روحانیت نشان دهنده تأثیر این قشر در پیشبرد مذهب و فرهنگ ملت ایران است.  کسی که امروز در جامعه هیچ مخالفتی با او نشود به منزله این است که تأثیری ندارد، اگر خار و خاکستر بر سر راه پیامبر(ص) ریخته شد به خاطر تأثیرش بود، اگر علی(ع) خانه نشین شده و سرانجام فرقش شکافت چون تأثیر گذار بود، اگر امام حسن(ع) مسموم شد و خون امام حسین(ع) بر روی ریگ‌های داغ کربلا ریخت چون در جامعه دارای تأثیر بودند، شبهه پراکنی علیه ولایت فقیه به خاطر تأثیر این تفکر است و بالاخره روحانیت هم باید بداند مخالفت دشمن با او و تحریک مخاطبین‌شان برای بی احترامی به این قشر نشان دهنده تأثیر آنهاست و خالی کردن جبهه به خاطر این سختی‌ها و محدودیت‌ها گامی به عقب محسوب می‌شود. 3- مستوجب توفیقات الهی: یقینا پوشیدن این لباس موجب شناخت و در نتیجه مراجعه مضاعف مردم خواهد شد که این از جمله توفیقاتی است که این لباس برای یک طلبه می‌آورد؛ امام حسین(ع) می‌فرمایند: «اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ‏ النَّاسِ‏ إِلَیْكُمْ‏ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْكُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَتَحَوَّلَ إِلَى غَیْرِكُم‏» (2) بدانید حوائج مردم به شما از نعمت‌های الهی بر شما است، پس از آن خسته نشوید که به غیر از شما محول می‌شود.یکی از حکمت‌های پوشیدن لباس روحانیت نیز همین است، همانطور که آیت الله جوادی آملی می‌فرمایند: «برای سهولت دسترسی به عالمان دین و شناختن آنها این جامه را می‌پوشند، این یک علامتی است نظیر اینکه ارتشیها لباس خاصی دارند یا پزشکان در بیمارستانها یک لباس مخصوصی دارند، تا بیمار وقتی که به بیمارستان مراجعه کرد به سراغ یک شخص معین برود، به سراغ دیگری نرود.  آن جامه مخصوصی که پزشک می‌پوشد یا لباس خاصی که ارتشی در بر دارد، این مقوم آن طبیب یا آن ارتشی نیست، کار طبیب درمان نفوس و کار ارتشی برقراری امنیت است. اما این جامه را برای این می‌پوشند که دیگران اینها را بشناسند و آسان‌تر به سراغ اینها بروند».(3) و آیت الله مظاهری می‌فرمایند:«عمامه برای طلبه یک شأن بزرگ است و طلبه ای که عمامه نداشته باشد، نشان طلبگی ندارد و لباس سربازی امام زمان (عج) را ندارد؛ از این رو افرادی که متلبس می‌شوند باید برای این نعمت الهی خداوند منان را شاکر باشند و طلبه هایی که معمم نیستند بدانند نقص دارند و کامل نیستند». (4) 4- دور اندیشی و عاقبت نگری: در انتخاب همیشه باید به عاقبت امر و سرانجام آن نگریست که آیا انسان در پایان از انتخاب خویش راضی می‌شود یا پشیمان خواهد شد؟  البته روشن است که این نگاه نباید صرفا به دنیا باشد بلکه آخرت را نیز باید مد نظر داشت و همه ما می‌دانیم که پوشیدن این لباس و تحمل این محدودیت‌ها اگر برای رضای خدا باشد یقینا روزی خواهد آمد که انسان به خاطر انتخاب آن برای أبد بر خود خواهد بالید.  آسایشی همیشگی و غیر قابل وصف در ازای محدودیتی موقت؛! حقیقتا معامله‌ای عظیم به نظر می‌رسد. با این نگاه، انسان این سختی‌ها و محدودیت‌ها را نیز نعمتی از ناحیه حق می‌داند، همانطور که پیامبر(ص) فرمودند: «أَفْضَلُ‏ الْأَعْمَالِ‏ أَحْمَزُهَا» (5) بهترین اعمال، دشوارترین آنهاست.و همچنین در تاریخ آمده است که پیامبر(ص) در عالم رۆیا به امام حسین(ع) فرمودند:«یَا حُسَیْنُ لَكَ دَرَجَةٌ فِی الْجَنَّةِ لَا تَصِلُ‏ إِلَیْهَا إِلَّا بِالشَّهَادَةِ» (6) ای حسین، برای تو درجه‌ای است در بهشت که جز با شهادت به آن نمی‌رسی.این روایت نشان می‌دهد که سختی‌ها و محدودیت‌های دنیایی که در راه رضای الهی باشد، خود لطفی از جانب حق است. 

 5- پرهیز از قضاوت یک طرفه

بزرگ ترین اشتباه در انتخاب این است که انسان فقط به یک طرف قضیه بنگرد، یا فقط مصالح را ببیند، و یا فقط مفاسد را، چرا که هر دو به پشیمانی منتهی خواهد شد. استهزاء عده‌ای را ببیند و احترام بخش دیگر را نبیند، محدودیت‌ها را ببیند اما جایگاه و موقعیت را به عنوان یک کارشناس دین نبیند، سلب بعضی امور از خویش را ببیند اما توفیق الهی در مراجعات مکرر مردم به خویش را نبیند و...آری اگر به این لباس وظیفه درست بنگریم سخن استاد شهید مطهری را بهتر می‌فهمیم:«من در تمام عمرم یك افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمامه و عباست.» )7)

منابع:1-      در مراسم عمامه‌گذاری جمعی از طلاب با عنوان «گردهمایی رهپویان فقاهت و تزكیه»2-     بحار الانوار، ج75، ص127، باب20، ح113-     پایگاه اینترنتی راه و رسم طلبگی4-     پایگاه تحلیلی روات حدیث5-     بحار الانوار، ج67، ص2376-     همان، ج64، ص2507-     حماسه حسینى، ج 2، ص 289 
دوشنبه 18/10/1391 - 10:13
اهل بیت

وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیه السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود كه ذیلا مى خوانید:
هلال بن نافع ، كه از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم . دیدم امام حسین علیه السلام ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:
یا ابه ! انظر الى فانى عطشان .
بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام
شنیدن این سخن كوتاه ولى جگر سوز از زبان كودكى تشنه كام ، مثل آن بود كه بر زخمهاى دل داغدار امام حسین علیه السلام نمك پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت كه بى اختیار اشك از دیدگانش جارى شد. با چشمى اشكبار به آن دختر فرمود:
الله یسقیك فانه وكیلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى كند، زیرا او وكیل و پناهگاه من است .
هلال مى گوید: پرسیدم (این دخترك كه بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت ؟
به من پاسخ دادند: او رقیه علیه السلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است
به یاد لب تشنه پدر آب نخورد!
عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا 23 كودك از اهل بیت علیه السلام را یافتند.
به عمر سعد گزارش دادند كه این 23 كودك ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند.
عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى كه نوبت به حضرت رقیه علیه السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد.
یكى از سپاهیان دشمن پرسید: كجا مى روى ؟ حضرت رقیه علیه السلام فرمود: (بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا كنم و برایش آب ببرم او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید كردند!
حضرت رقیه علیه السلام در حالیكه گریه مى كرد، فرمود: (پس من هم آب نمى آشامم
كودكى دامان پاكش شعله آتش گرفت
گفت با مردى بكن خاموش دامان مرا
دامنش خاموش چون شد، گفت با مرد عرب
كن تو سیراب از كرم این كام عطشان مرا
آب داد او را ولى گفتا نخواهم خورد آب
تشنه لب كشتند این مردم عزیزان مرا

دوشنبه 18/10/1391 - 10:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته