• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 22
زمان آخرین مطلب : 4609روز قبل
عقاید و احکام

یك كشف عادی ولی شگفت انگیز

وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
وبلاگ بازیران BAZIRAN.BLOGFA.COM
پنج شنبه 7/7/1390 - 22:31
طنز و سرگرمی



---------- Forwarded message ----------
From: ali nikbakht <110nikbakht@gmail.com>
Date: 2011/6/6
Subject: استخدام
To:




يه آقايي که دکتراي رياضي محض داشته، هر چقدر دنبال کار مي گرده بهش کار نميدن!! خلاصه بعد از کلي تلاش، متوجه ميشه شهرداري تعدادي رفتگر بي سواد استخدام مي کنه!! ميره شهرداري خودش رو معرفي مي کنه و مشغول به کار ميشه…! بعد از دو سه ماه ميگن همه بايد در کلاسهاي نهضت شرکت کنيد! اين بنده خدا هم شرکت مي کنه!! يه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ايشون رو مي بره پاي تخته تا مساحت يک شکلي رو حساب کنه! تو اين فکر بوده که انتگرال بگيره يا نه که مي بينه همه دارن داد مي زنن: انتگرال بگير، انتگرال بگير !ا
سه شنبه 17/3/1390 - 0:50
آلبوم تصاویر
آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟!
آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟!

آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟! / www.irannaz.com

آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟! / www.irannaz.com

آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟! / www.irannaz.com

آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟! / www.irannaz.com

آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟! / www.irannaz.com

آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟! / www.irannaz.com

آيا شما باور ميکنيد که اينها کيک تولد هستند ؟! / www.irannaz.com

دوشنبه 9/3/1390 - 17:4
طنز و سرگرمی

کسانی که مایل باشند یک پرس غذای رایگان در رستورانی که دیدگاهی بسیار زیبا و شگفت انگیز دارد، میل نمایند می توانند از این فرصت استثنایی استفاده کنند.

تنها شرط این کار این است که «کمی شجاع» باشید.

حال مراحل کار را به شرح زیر انجام دهید:

اول با این تله کابین باید به ابتدای مسیر بروید.

از اینجا مسیر را دنبال کنید.

کاملاْ مواظب باشید که روی مسیر بروید.

چشمتان همواره به نفر جلوی خود باشد.

هنگامی که می بینید یک نفر دارد از روبرو می آید کاملاً احتیاط کنید.

حالا تعدادی پله را هم بالا روید (در سمت چپ عکس دیده می شوند)

یک مقدار سرازیری را هم طی کنید. برای این کار پنجه پای خود را در حفره ها قرار دهید.

چند قدم بیشتر نمانده.

بالاخره رسیدید. خسته نباشید

بفرمایید این هم رستوران.


این رستوران در چین است. اگر تصمیم گرفتید که به این رستوران بروید خدا پشت و پناهتان. فقط یادتون باشه بعد از خوردن غذا هم باید از همین مسیر عبور كنید پس با غذا خیلی دوغ نخورید كه خواب آلوده نباشید !!!

يکشنبه 8/3/1390 - 18:32
تاریخ
ته‌جمعی این گروه، مشهورترین عکس دنیای فیزیک لقب گرفته است.
موسسه بین‌المللی فیزیک و شیمی سالوی در سال 1912 در بروکسل بلژیک و پس از برگزاری نخستین کنفرانس بین‌المللی سالوی در 1911 تاسیس شد. این موسسه در نیمه اول قرن بیستم بسیار مشهور بود و کنفرانس‌های بین‌المللی آن که هر چند سال یک‌بار برگزار می‌شد، شاهد دستاوردهای بسیار بزرگی بود.
مشهورترین این کنفرانس‌ها، پنجمین کنفرانس سالوی بود که در اکتبر 1927 / مهر 1306 با موضوع الکترون‌ها و پروتون‌ها برگزار شد. از 29 نفر فیزیک‌دان حاضر در کنفرانس، 17 نفر برنده جایزه نوبل شده بودند (یا در سال‌های بعد از کنفرانس برنده این جایزه شدند). موضوع این کنفرانس، بحث و بررسی در مورد نظریه کوانتومی بود که به‌تازگی ارایه شده بود و اصل عدم‌قطعیت هایزنبرگ به موضوع بحث داغ بین آلبرت اینشتین و نیلز بوهر تبدیل شده بود. اینشتین می‌گفت «خدا تاس نمی‌اندازد» و نیلز بوهر جواب می‌داد: «بس کن! به خدا نگو که چه‌کار کند».


solvayconf.jpg

يکشنبه 8/3/1390 - 18:28
طنز و سرگرمی
مهر مادری!!!
يکشنبه 8/3/1390 - 18:22
طنز و سرگرمی

مطالبی که می خونید مکالمات تلفنی واقعی ضبط شده

در مراکز خدمات مشاوره مایکروسافت در انگلستان هست

 

1

مرکز مشاوره : چه نوع کامپیوتری دارید؟

مشتری : یک کامپیوتر سفید...

 

2

مشتری : سلام، من «سلین» هستم. نمی تونم دیسکتم رو دربیارم

مرکز : سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟

مشتری : آره، ولی اون واقعاً گیر کرده

مرکز : این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می کنم...

مشتری : نه ... صبر کن ... من هنوز نذاشتمش تو درایو ... هنوز روی میزمه .. ببخشید ...

 

3

مرکز : روی آیکن My Computer در سمت چپ صفحه کلیک کن.

مشتری : سمت چپ شما یا سمت چپ من؟

 

4

مرکز : روز خوش، چه کمکی از من برمیاد؟

مشتری : سلام ... من نمی تونم پرینت کنم.

مرکز : میشه لطفاً روی Start کلیک کنید و ...

مشتری : گوش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!

 

5

مشتری : سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می کنم میگه : «نمی تونم پرینتر رو پیدا کنم» من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم ، اما کامپیوتر هنوز میگه نمی تونه پیداش کنه...

 

6

مشتری : من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم...

مرکز : آیا شما پرینتر رنگی دارید؟

مشتری : نه.

 

7

مرکز : الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟

مشتری : یه خرس Teddy که دوست پسرم از سوپرمارکت برام خریده.

 

8

مرکز : و الآن F8 رو بزنین.

مشتری : کار نمی کنه.

مرکز : دقیقاً چه کار کردین؟

مشتری : من کلید F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی افته...

 

9

مشتری : کیبورد من دیگه کار نمی کنه.

مرکز : مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟

مشتری : نه، من نمی تونم پشت کامپیوتر برم.

مرکز : کیبوردتون رو بردارید و 10 قدم به عقب برید.

مشتری : باشه.

مرکز : کیبورد با شما اومد؟

مشتری : بله

مرکز : این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه ای اونجا نیست؟

مشتری : چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه ... اون یکی کار می کنه!

 

10

مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد 7 هست.

مشتری : اون 7 هم با حروف بزرگه؟

 

11

یک مشتری نمی تونه به اینترنت وصل بشه...

مرکز : شما مطمئنید رمز درست رو به کار بردید؟

مشتری : بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.

مرکز : میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟

مشتری : پنج تا ستاره.

 

12

مرکز : چه برنامه آنتی ویروسی استفاده می کنید؟

مشتری : Netscape

مرکز : اون برنامه آنتی ویروس نیست.

مشتری : اوه، ببخشید... Internet Explorer

 

13

مشتری : من یک مشکل بزرگ دارم. یکی از دوستام یک Screensaver روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!

 

14

مرکز : مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می تونم کمکتون کنم؟

مشتری : عصرتون بخیر! من بیش از 4 ساعت برای شما صبر کردم. میشه لطفاً بگید چقدر طول میکشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟

مرکز : آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟

مشتری : من داشتم توی Word کار می کردم و دکمه Help رو کلیک کردم بیش از 4 ساعت قبل. میشه بگید کی بالاخره کمکم می کنید؟

 

15

مرکز : چه کمکی از من برمیاد؟

مشتری : من دارم اولین ایمیلم رو می نویسم.

مرکز : خوب، و چه مشکلی وجود داره؟

مشتری : خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوری دورش دایره بذارم؟
يکشنبه 8/3/1390 - 18:20
کامپیوتر و اینترنت
عصر دیجیتال، عصری که تصاویر آلبوم خانوادگی شما به حرکت در می‌آیند.

به گزارش همشهری؛ ثبت گوشه‌ای از حرکت‌و لحظه‌های زیبای زندگی در تصاویر ثابت با فناوری‌های جدید دوربین‌های دیجیتال امکان پذیر شد. سینما گراف یا تصاویر جادویی، سبک جدید در عکاسی دیجیتال است. سبکی که در آن گوشه‌ای از لحظه‌های زندگی شما در همان زمان متوقف شده  به حرکت در می‌آیند.

تصاویر جادویی در نگاه اول ثابت به نظر می‌رسند، اما اگر دقت کنید، بخشی یا فردی در این تصویر ثابت بصورت نامحسوسی در حال حرکت است. بخشی که چشم بیننده را به خود جذب کرده و موجب حیرت و تعجب او می‌شود.

این سبک جدید با این که زمان اندکی از شروع  آن می‌گذرد ولی طرفداران بسیاری برای خود پیدا کرده است.

تصویر خیابان شلوغ - فردی در حال ورق زدن روزنامه.
 
تصویر متحرک مردی که در داخل مترو در حال خواندن روزنامه است. به بخش های متحرک تصویر دقت کنید.
در این تصویر دامن سوژه متحرک شده است.
سینما گراف یا تصاویر جادویی، توسط دو هنرمند به نام‌های جیمی بک  Jamie Beck (عکاس)و کوین بورگ Kevin Burg (گرافیست و طراح صفحات وب) ابداع شده است. نوع و فرمت این تصاویر متحرک  GIF است.آنها به کمک اینترنت توانستند، ساخته خود جان بخشیده و آنها را در معرض تماشا قرار دهند.

جیمی در مورد کارشان به مجله آتلانتیک گفته است؛ کار آنها تنها افزودن کمی حرکت به تصاویر ثابت است. یعنی به نوعی عکس ثابت را ویرایش و متحرک کرده‌اند.

همکار جیمی، آقای بورگ که گرافیست قابلی است در ادامه صحبت‌های او می گوید؛ البته ویرایشی که ساعت‌ها کار پر زحمت گرافیکی، زمان برده‌ است. ویرایشی که در تصاویر شلوغ و پیچیده، یک روز کامل هم طول کشیده است.
 
تصویر حرکت تاکسی در ویترین یک فروشگاه بسیار زیبا کار شده است.
به گیاهان چرخ عقبی این دوچرخه نگاه کنید، هیجان ا
يکشنبه 8/3/1390 - 18:6
داستان و حکایت
در یك مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می كردم و چند سالی بود كه مدیر مدرسه شده بودم.
قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.
هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همكاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود.
در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:
«با خانم... دبیر كلاس دومی ها كار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بكنم.»
از او خواستم خودش را معرفی كند. گفت:
«من "گاو" هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند.»
تعجب كردم و موضوع را با خانم دبیر كه با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، درمیان گذاشتم.
یكه خورد و گفت: «ممكن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من كه چیزی نمی فهمم...»
از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
«اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.»
خانم دبیر با اكراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز كه در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.
 مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی كرد: «من گاو هستم!»
- خواهش می كنم، ولی...
- شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای كه شما دیروز در كلاس، او را به همین نام صدا زدید...
دبیر ما به لكنت افتاد و گفت: «آخه، می دونید...»
- بله، ممكن است واقعاً فرزندم مشكلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم.
ولی بهتر بود مشكل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید. قطعاً من هم می توانستم اندكی به شما كمك كنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت كردند.
گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه كارتی را به خانم دبیر ما داد
و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترك كرد.
وقتی او رفت، كارت را با هم خواندیم.
در كنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:
«دكتر... عضو هیأت علمی دانشكده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه...»
چهارشنبه 4/3/1390 - 15:29
طنز و سرگرمی

کل کل بین مایکروسافت و جنرال موتورز

 

 

بیل گیتس

 اگرفنّاوری جنرال موتـــورز با سرعتی همســــان فنّاوری كامپیوتر پیشرفت كرده بود، امروز اتومبیلهایی سوار می‌شدیم كه:
 

·        سرعتشان 22000 مایل بر ساعت بود!

·        مصرف بنزین آنها 4 لیتر درهر 1000 مایل بود!!

·        بهای آنها 25 دلار بود!!!

 

 

 

پاسخ جنرال موتورز

1 -  بدون هیچ دلیلی ماشین شما در روز دوبار تصادف می‌كرد!

2 -  هردفعه كه خطهای وســط خیابان را ازنو نقاشی می‌كردند شما باید یك ماشین جدید می‌خریدید!

3 - گاه وبیگاه ماشین شما درخیابانها از حركت باز می‌ایستــــاد وشما چاره‌ای جز استارت (Restart) مجدد نداشتید!

4 - هربار كه جنــــرال موتورز مدل جدیدی را به بازار عرضه می‌كرد خریداران ماشین باید راننــــدگی را از اول یاد می‌گرفتند چون هیچ یك از عملكردها و كنترلهای ماشین مانند مدل قبلی نبود!

5 - برای خاموش‌كردن ماشین باید دكمه استارت را می‌زدند!

6 - جنرال موتورز خریداران ماشینهایش را مجبور به خرید نقشه‌های راههایی می‌كرد كه ممكــــن بود اصلاً به درد راننـــدگان نخورد.

7 - كیسة هــــــوا قبل از بازشدن در هنگام تصادف از شما می‌پرسید:

Are You Sure ?!
چهارشنبه 17/1/1390 - 0:34
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته