• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6
تعداد نظرات : 15
زمان آخرین مطلب : 5820روز قبل
سياست
دیگر نگوییم چرا شعار مرگ بر اسرائیل اثر ندارد"به كمک زنان یهودى، مردان غیریهودى را در عشرتكده‌ها و محلهاى عیاشى به فساد اخلاقى مى‏كشانیم و آنها را از جاده عفت و پاكدامنى منحرف مى‏سازیم. من این جامعه را كه به دست زنها به فساد كشانده مى‏شود، جامعه زنان نام مى‏نهم زیرا در فساد و تجمل‏ پرستى بی‌همتا هستند."بخشی از پروتکل اول صهیون نوشته عجاج نهیوض
 
فکر می‌کنید چرا صهیونیسم و اسراییل بعد از گذشت نیم قرن هنوز به حیات نامبارک خویش ادامه می‌دهد؟ آیا بخاطر داشتن سومین ارتش منظم دنیاست؟ یا بخاطر داشتن صدها کلاهک هسته‌ای؟ برای پی‌بردن به جواب این سوال کمی به دور و بر خود نگاه کنیم و سر و وضع خویش را نظاره‌گر باشیم.
قریب به 60 سال از تأسیس رژیم غاصب صهیونیستی می‌گذرد؛ دهها و صدها کنفرانس و اجلاس و نشست و همایش در جهان اسلام! برگزار شده و هزارها قطعنامه و اعلامیه و بیانیه و طومار صادر گشته و خدا می‌داند چند بار رژیم اسرائیل محکوم شده است؛ اما
...
اما هنوز نام این رژیم بر نقشه‌ها خودنمایی می‌کند و بر سر زبانها می‌چرخد و در کشورهای دنیا سفارتخانه و در سازمانهای جهانی حق رأی دارد و دائما در سازمان ملل قطعنامه صادر می‌کند و علیه این کشور و آن کشور موضع می‌گیرد و... و هر روز حلقه محاصره را بر ملت مظلوم فلسطین تنگتر و روز به روز نسل‌کشی مردمان ستمدیده این سرزمین را بیشتر و خانه‌هایشان را خراب و فرزندانشان را آواره می‌کند و... می‌دانید چرا؟

گوشی‌های "نوکیا" Nokia و "موتورولا" Motorola جیبهای ما را اشغال کرده است؛ موسیقی از ام‌پی‌تری پلیرهای "آی‌پاد" IPod به گوش ما می‌رسد؛ سی‌پی‌یوهای "اینتل" Intel تجارت و اقتصاد و فرهنگ و سیاست ما را می‌گرداند و اطلاعات آنها را پردازش می‌کند؛ پرینترهای "اچ‌ پی" HP مطالب ما را به چاپ‌ می‌رساند؛ اوقات سرگرمی‌مان با فیلمهای هیجانی "هالیوود" Hollywood که در کمپانی بزرگ "فاکس قرن بیستم" Fox 20 Century تولید شده، پر می‌شود.
برای کودکانمان کارتون‌های معروف "والت دیزنی" Disney را با تلویزیونهای "پایونیر" Pioneer نمایش می‌دهیم؛ در هنگام سفر این دوربین‌های "کوداک" Kodak هستند که لحظات زیبای ما را ماندگار می‌کنند؛ این مجریان اخبار شبکه "سی‌ان‌ان" CNN و خبرنگاران مجله هفتگی "تایم" TIME هستند که اخبار دنیا را به گوش ما می‌رسانند
.
بچه‌هایمان با شیرخشک‌های خوشمزه‌ی "سرلاک" Cerelac بزرگ می‌شوند و شکلات‌های "مگی" Maggi و "کیت‌کت" KitKat و "اسمارتیز" Smarties می‌خورند؛ بعد از وعده‌های غذایی‌مان هیچ‌چیز به اندازه نوشابه‌های "کوکاکولا" Coca Cola و "پپسی" PEPSI و "فانتا" Fanta و "میریندا" Mirinda نمی‌چسبد و آنچه که خستگی را بعد از یکروز کاری از تن آدم به‌در می‌کند یک "نسکافه"ی Nescafe مخلوط با "کافی‌میت" Coffee Mate است
.
البته ناگفته نمی‌ماند که  مسواک‌هایمان "اورال بی" Oral-B است، سیگار "مارلبرو" Marlboro بر گوشه لبمان نشسته و خودکار "بیک" BIC و روان‌نویس "پارکر" Parker در جیبمان یافت می‌شود
.
و البته بگذریم از تیشرت‌های رنگ و وارنگ "باس" BOSS که گاهگاهی به تن می‌کنیم و بارانی‌های خوش‌دوخت "نایک" Nike که بدن ما را از برف و باران حفظ می‌‌کند و کفشهای خوش‌پای "تیمبرلند" Timberland که در گرما و سرما همراه ماست و لباسهای ورزشی "چامپیون" Champion که ما را در افتخارات ملی و محلی همراهی می‌کند و
... .
دیگر نگوییم چرا شعار مرگ بر اسرائیل اثر ندارد! دیگر نگوییم چرا این همه اعلامیه و قطعنامه و تظاهرات به ثمر نمی‌نشیند؛ تا وقتی که مسئولین ما قراردادهای نفتی را با شرکت چند ملیتی "شل" Shell امضا می‌کنند و فروشگاه‌های زنجیره‌ای پوشاک "بنتون" Benton مد را به ما عرضه می‌دارند و محصولات غذایی "نستله" Nestle در یخچال‌های ما جاخوش کرده‌اند اوضاع همین است که هست.... شاید بگویید چرا؟

به گواهی اسناد و مدارک، هر ریالی که بابت خرید و مصرف این محصولات می‌پردازیم گلوله‌ای می‌شود در قلب کودک فلسطینی، و بمبی بر سر خانه‌اش، و عاملی برای ویرانی سرزمین و آوارگی هموطنان او؛ و بگذریم از اینکه ریال‌های ما، بودجه سالانه دولت اسرائیل را افزایش و موجبات رفاه زندگی شهروندان آن را فراهم و روزگار را به کام مردم آن می‌گرداند.
لازم به ذكر است تمامی شركتها و كارخانه هائی كه نامشان امد متعلق به یهودیان ساكن اسرائیل است این تازه اول قضایاست و اگر نگاهی به تورات و تلمود و قباله(کتابهای مقدس یهودیان) و پروتکلهای 24 گانه صهیونیسم بیندازید خواهید فهمید که قضایا پیچیده‌تر از این حرفهاست و اسرائیل این پدیده شوم قرن بیستم نه تنها داعیه‌دار حکومت بر سرزمین فلسطین و بعد از آن کل منطقه خاورمیانه است، بلکه مدعی حکومت بر تمامی جهان می‌باشد. گلدامایر نخست‌وزیر اسبق رژیم صهیونیستی می‌گفت "هر جا که یک یهودی هست آنجا مرزهای اسرائیل بزرگ است
".
در کتاب قبّاله می‌خوانیم "1- کشتن غیر یهودی و غصب کردن و دزدیدن مال او بر یهودی، در صورتیکه مقدور باشد، جائز، بلکه واجب است. 2- برای آنکه سلطنت و آقایی تنها برای یهودیان باقی بماند، لازم است هر فرد یهودی، تمام نیرو و امکاناتش را صرف بدست آوردن مال و ثروت، و منع دیگر ملتها از اندوختن زر و سیم و سیادت و آقایی نماید. 3- از آنجا که افراد یهودی در عزت الهی با هم شریک و مساوی هستند، پس دنیا و مظاهر آن مال آنهاست و حق بهره‌برداری از آنها را دارند و دزدیدن مال یهودی برای همکیشان او جائز نیست
.
ولی دزدیدن مال غیر یهودی مانعی ندارد بلکه اصلا نام دزدی نباید روی آن گذارد؛ این عمل در حقیقت استرداد مالی است که در دست دیگران است و دین آنرا برای یهودی مباح ساخته است؛ اموال غیر یهودی مانند اموال بی‌صاحب یا ریگهای کنار دریا است که هر کس زودتر دست روی آنها بگذارد، مالک آنها خواهد شد
.
بنی اسرائیل در مثل مانند زنی است که در خانه نشسته و شوهرش از راه کار و کوشش، مال و ثروت فراهم می‌کند و او بدون آنکه در رنج کارگری با او شریک باشد، با مرد سهیم است و حق بهره‌برداری از دست‌رنج او را دارد. 4- برای یهود سوگند دروغ خوردن مخصوصا هنگام معامله با دیگر ملتها جایز است، زیرا اصل سوگند برای از بین بردن نزاع قرار داده شده ولی درباره غیر یهودی که عبارت باشند از حیوانات ناطق این سوگند اعتبار ندارد
!"
بگذارید دیگر اشاره‌ای به پروتکلهای صهیونیسم که مجموعه قوانین مصوب نزد علمای قوم یهود است نکنم، که هوش را از سرتان خواهد برد؛ بگذارید نگویم که رژیم خبیث صهیونیستی معتقد است غیر یهودی، اعم از مسلمان و مسیحی و زرتشتی، همگی حیوانات ناطقی هستند که خداوند برای بهره‌کشی قوم یهود از آنان، خلق کرده است و انسان برتر فقط و فقط یهودی‌ها هستند
.
بگذارید نگویم که غاصبان فلسطین جان و مال و ناموس غیر یهودی را بر خود مباح می‌دانند؛ و... (توصیه می‌کنم حتمن پروتکلهای 24 گانه یهود را مطالعه بفرمایید.) نتیجه آنکه هر ریالی را که بابت خرید و مصرف کالاهای صهیونیستی پرداخت می‌کنیم، در واقع با دست خود گوری برای خویش کنده‌ایم
سه شنبه 31/2/1387 - 8:27
فلسفه و عرفان
 

ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛ فريب مي‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هياهو مي‌كردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند. توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص، ‌دروغ و خيانت،‌ جاه‌طلبي و ... هر كس چيزي مي‌خريد و در ازايش چيزي مي‌داد. بعضي‌ها تكه‌اي از قلبشان را مي‌دادند و بعضي‌ پاره‌اي از روحشان را. بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند و بعضي آزادگيشان را. شيطان مي‌خنديد و دهانش بوي گند جهنم مي‌داد. حالم را به هم مي‌زد. دلم مي‌خواست همه نفرتم را توي صورتش تف كنم. انگار ذهنم را خواند. موذيانه خنديد و گفت: من كاري با كسي ندارم،‌فقط گوشه‌اي بساطم را پهن كرده‌ام و آرام نجوا مي‌كنم. نه قيل و قال مي‌كنم و نه كسي را مجبور مي‌كنم چيزي از من بخرد. مي‌بيني! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند. جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزديك‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اينها فرق مي‌كني.تو زيركي و مومن. زيركي و ايمان، آدم را نجات مي‌دهد. اينها ساده‌اند و گرسنه. به جاي هر چيزي فريب مي‌خورند. از شيطان بدم مي‌آمد. حرف‌هايش اما شيرين بود. گذاشتم كه حرف بزند و او هي گفت و گفت و گفت. ساعت‌ها كنار بساطش نشستم تا اين كه چشمم به جعبه‌اي عبادت افتاد كه لا به لاي چيز‌هاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم. با خودم گفتم: بگذار يك بار هم شده كسي، چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يك بار هم او فريب بخورد. به خانه آمدم و در كوچك جعبه عبادت را باز كردم. توي آن اما جز غرور چيزي نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت. فريب خورده بودم، فريب. دستم را روي قلبم گذاشتم،‌نبود! فهميدم كه آن را كنار بساط شيطان جا گذاشته‌ام. تمام راه را دويدم. تمام راه لعنتش كردم. تمام راه خدا خدا كردم. مي‌خواستم يقه نامردش را بگيرم. عبادت دروغي‌اش را توي سرش بكوبم و قلبم را پس بگيرم. به ميدان رسيدم، شيطان اما نبود. آن وقت نشستم و هاي هاي گريه كردم. اشك‌هايم كه تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بي‌دلي‌ام را با خود ببرم كه صدايي شنيدم، صداي قلبم را. و همان‌جا بي‌اختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم. به شكرانه قلبي كه پيدا شده بود

چهارشنبه 21/6/1386 - 11:16
فلسفه و عرفان

به نام يگانه بيدارساز ، دلهاي خمارآلوده از مستي بيجايِ دنيا ديدگي !
به نام ويرانگرترين طپشِ بي آوايِ دل در حضورِ "خودآ" يان پرادعا !
به نام شكوهمندترين نظاره "باد در سينه انداخته" از فتح بي چون و چراي ،
نبردِ با لشگر صف كشيده از بي دردي و مغلوبِ ظاهري درپيكار با اربابِ بي رقيبِ
رعيت كشِ بي صفتِ زندگي پرداز !
به نام آنكه مرا گرفت ، تا ؛ "خود" را در او بيابم و آنگاه كه "خود"م را در
دستانِ بي توقعش يافتم ؛ روحِ آزرده ام ، از درونِ جسم خاكي فرياد برآورد :
" خودآ "
............ !
[ به حرمت اسم بلند بالاي نوشده از فصل جديد زندگيم با "خود" ؛
به تو نيز احتراما تعظيم مي كنم :
اي " احساس پاك در رگم جاري " ! ]
آسوده در كنارم آرميده اي و من به خودم از "عشق" ميپيچم !
بي آنكه خودم بدانم و بجويم اين را و مي انديشم كه ؛ چگونه غمهاي نانوشته ام را تسلي خواهي داد ؟!
سلام بر
"حضرت عشق"
و
درود بر "احساسم" و
عرض ارادت مخصوص ، خدمت :
"عشق نو لباسم"!!!
يادم نمي آيد كه كدامين مرتبه از هزاران هزار مرگ بي تلاطمم ، تورا هديه بي منتِ دل بي سكونم قرار داد ؟!
تو يك تنه شدي همه بغض آوازم كه در يك شب بي هم رهنورد ،
به پاسِ دوستي ديرينمان ، مرا در من پيمودي و ساز دلم را به خواهش خوش دلشده ات ؛ كوك نمودي ..
يادت هست كه از شب پائيزي گفتم و نام تو آغازي بهاري بخشيد بر اين حكايت بي مثال ؟ تا ؛ دل يخ زده ام ، جويبار زلال مهرت گردد !
و يادم هست كه آن گونه در عين بي لياقتي ، از طناب نجات تو ، چوبه داري شايسته دل سردم ساختم و باز دم مسيحائيت ، سروش باز شدن اين دو پلك سنگينم گشت !
چه هيبتي دارد قصه اين دل غصه پردازم ؟!

يکشنبه 13/3/1386 - 10:50
فلسفه و عرفان
آدمي دو قلب دارد.
قلبي كه از بودن آن با خبر است و قلبي كه از حظورش بي خبر.
قلبي كه از آن با خبر است همان قلبي ست كه در سينه مي تپد
همان كه گاهي مي شكند
گاهي مي گيرد و گاهي مي سوزد
گاهي سنگ مي شود و سخت و سياه
و گاهي هم از دست مي رود...

با اين دل است كه عاشق مي شويم
با اين دل است كه دعا مي كنيم
با همين دل است كه نفرين مي كنيم
و گاهي وقت ها هم كينه مي ورزيم...


اما قلب ديگري هم هست.قلبي كه از بودنش بي خبريم.
اين قلب اما در سينه جا نمي شود
و به جاي اينكه بتپد.....مي وزد و مي بارد و مي گردد و مي تابد
اين قلب نه مي شكند نه ميسوزد و نه مي گيرد
سياه و سنگ هم نمي شود
از دست هم نمي رود


زلال است و جاري
مثل رود و نسيم
و آنقدر سبك است كه هيچ وقت هيچ جا نمي ماند
بالا مي رود و بالا مي رود و بين زمين و ملكوت مي رقصد

اين همان قلب است كه وقتي تو
نفرين مي كني او دعا مي كند
وقتي تو بد مي گويي و
بيزاري او عشق مي ورزد
وقتي تو
مي رنجي او مي بخشد...

اين قلب كار خودش را مي كند
نه به احساست كاري دارد نه به تعلقت
نه به آنچه مي گويي نه به آنچه مي خواهي


و آدمها به خاطر همين دوست داشتني اند
به خاطر قلب ديگرشان
به خاطر قلبي كه از بودنش بي خبرند....
شنبه 12/3/1386 - 17:10
فلسفه و عرفان
 

پرسید که چرا دیر کرده است ؟
نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است ؟
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است
خندید به سادگیم آینه و گفت
احساس پاک تورا زنجیر کرده است
گفتم ار عشق من چنین سخن مگوی
گفت : خوابی سالها دیر کرده است
در ایینه به خود نگاه میکنم آه
عشق او عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است

شنبه 12/3/1386 - 10:45
فلسفه و عرفان
من بر آنم كه در اين دنيا خوب بودن ,به خدا ,سهل ترين كار است

من بر آنم كه در اين دنيا


خوب بودن ,به خدا ,سهل ترين كار است


و نمي دانم كه چرا انسان


تا اين حد


با خوبي بيگانه است و


همين درد مرا سخت مي آزارد.

پنج شنبه 10/3/1386 - 13:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته