مردي كه همسرش را از دست داده بود،دختر سه ساله اش را بسيار دوست مي داشت.دخترك به بيماري سختي مبتلا شد،پدر به هر دري زد تا كودك سلامتي خود را دوباره به دست بياورد.هر چه پول داشت،براي درمان او خرج كرد ولي بيماري جان دخترك را گرفت.
پدر گوشه گير شد. با هيچ كس صحبت نمي كرد . سر كار نمي رفت.دوست ها و آشناهاي او خيلي سعي كردند تا او را به زندگي عادي برگردانند ،ولي موفق نشدند.
شبي پدر روياي عجيبي ديد،او ديد كه در بهشت است و صف نامنظمي از فرشته هاي كوچك در جاده اي طلايي به سوي قصري با شكوه در حركت هستند.
هر فرشته شمعي در دست داشت و شمع همه ي فرشته ها به جز يكي از آنها روشن بود.او جلوتر رفت و ديد فرشته اي كه شمع او خاموش است،دختر اوست.پدر فرشته ي غمگينش را در آغوش گرفت و نوازش كرد،از او پرسيد:((دلبندم چرا غمگيني؟چرا شمعت خاموش است؟))
دخترك به پدرش گفت:((بابا جان،هر وقت شمع من روشن مي شود،اشك هاي تو آن را خاموش مي كند و هر وقت تو دلتنگ مي شوي،من هم غمگين مي شوم.))
پدر در حالي كه اشك در چشم هايش حلقه زده بود،از خواب پريد.اشك هايش را پاك كرد،تنهايي را رها كرد و به زندگي عادي خود بازگشت.
تنها،خسته و نااميد رفت كنار بركه توي جنگل.
ديگه از تلاش هاي بي نتيجه اش خسته شده بود.
به خودش گفت:((آخه توي اين چند ساله يه روزنه ي اميد هم نديدم .))
فكر كرد همه رشد كردن و به جايي رسيدن و فقط اونه كه بايد درجا بزنه.
فرياد زد:((ديگه نمي خوام زندگي كنم.))
جنگلبان پير كه صداي اونو شنيده بود،اومد سراغش و بهش گفت:پسرم يه نگاهي به اطرافت بندازو سرخس ها رو ببين.اون ها زود رشد مي كنن و همه جا رو مي پوشونن.
حالا اون بامبوهاي سر به فلك كشيده رو نگاه كن.
بامبو وقتي كاشته مي شه تا چهار سال هيچ اثري ازش ديده نمي شه.
در سال پنجم جوانه ي كوچيكش از دل زمين بيرون مياد.
در تمام اون سال ها ريشه ي بامبو در زمين پيش روي مي كردن و محكم ميشدن و خودشون رو آماده ي يه اتفاق بزرگ مي كردن تا اينكه ناگهان در همون سال پنجم جوانه قد مي كشه و در عرض شش ماه ارتفاع اون به سي متر ميرسه.
پسرم خوب فكر كن.
ميتوني تو زندگيت مثل سرخس باشي و بي دردسر جلوه كني و مي توني در كنار تمام تلاشي كه براي رشد و شكوفايي ات انجام مي دي،مانند بامبو صبر و تحمل داشته باشي تا يك دفعه آن چنان قد بكشي كه چشم همه رو خيره كني.
فكر نمي كني صبوري و اميد داشتن به سپيده دمي كه درست در اوج تاريكي و سرما فرا مي رسه،بهتر باشه؟
پس...