• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 7
زمان آخرین مطلب : 5374روز قبل
شعر و قطعات ادبی

عکس ضریح آقامو    

زدم به روی دیوار   

شبا به هنگام خواب

میرم به دنیای ناب  

میگم آقا عزیزی  

آقا چقدر غریبی!

آقا تو که یار داری!   

یارهای باحال داری!  

حالا می فهمم چرا،

میگن آقام غریبه؟!  

طرف نشسته اونجا   

میگه آقام حبیبه

وقتی که رفت از اونجا  

میگه همش فریبه

آقا ازت میخوام که   

منم غلامت باشم 

کارگر مخلص تو

کنیز دربار باشم   

آقا منم غریبم   

مخصلتم حقیرم

میخوام بیام پیش تو   

بشم یه آدم نو

بگم که من یار دارم  

یه یار باحال دارم  

جسم نداره ، نور داره

یه عشق وفور داره    

اما منم هنوزم،    

نفهمیدم که این چیست؟

که آسمون قشنگت   

یه عشق خاص و حالیست

راز صفای تو چیست؟  

که با نگاه به عکست    

دلم رو آروم کرده

جمعه 30/5/1388 - 12:37
محبت و عاطفه

آیا تا کنون هیچ شیئی را عاشقانه نگریسته ای؟

شاید بگویی آری، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شیء یعنی چه. شاید با شهوت به اشیاء نگاه کرده ای، این چیز دیگری است. کاملاً فرق دارد، درست نقطه مقابل آن است. نخست سعی کن تفاوت را درک کنی.

چهره ای زیبا، بدنی زیبا، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری؟ آن عشق نیست و شهوت است. آیا می خواهی از آن بهره بکشی؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست. آن هنگام در واقع، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری، چگونه آن را تصاحب کنی، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت.

شهوت یعنی: چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی ولی در عشق، خوشوقتی تو ابداً مطرح نیست. در واقع، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی. این دو درست نقطه مقابل هم هستند.

اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن احساس عشق کنی، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی. در این جا خودت اهمیتی نداری.

در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی. در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی. عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم.

تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی. پس فریب نخور! به درون بنگر، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای.

دومین تفاوتی که باید درک شود این است... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی، آن شیء به یک شخص تبدیل می شود. اگر به آن عاشقانه نگاه کنی، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد. اگر به یک درخت عاشقانه بنگری، درخت یک شخص می گردد. هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی، آن چیز یک شخص میشود و برعکس. هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی، آن شخص به یک شیء تبدیل می شود. برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند. چرا که هیچ کس نمی خواهد شیء شود. وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس آزردگی می کند. در واقع تو چه می کنی؟ تو یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی. تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود.

چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند. وقتی با عشق به کسی نگاه کنی، او والا می گردد، یگانه می گردد، ناگهان او یک شخص می شود. یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیاء را می توان جایگزین کرد. یک شیء قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد. او یکتا و یگانه است. عشق همه چیز را یگانه میکند. به همین سبب تو بدون عشق، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی. تا زمانی که کسی عمیقاً دوستت ندارد، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد.

در رابطه شهوانی، همه چیز شیء هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد: تبدیل شخصی به شیء.

وقتی عاشقانه می نگری، خودت را فراموش کن. خودت را کاملاً فراموش کن. برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر. بگذار گل باشد و خودت کاملاً غایب باشی. گل را احساس کن، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد. تو به وجد می آیی و آن گل، یک شخص می گردد.

به موضوع دیگری نپرداز. با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان. تنها با قلبت بمان. با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد؟ و وقتی چنین باشد، تو غایب خواهی بود، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد. وقتی به خودت توجه نداری، خالی می گردی، فضایی درونت آفریده می شود. وقتی ذهنت کاملاً به دیگری متوجه میگردد،آن گاه درونت خلأ ایجاد می شود.

با معشوق، انسان به تمامی ناتوان می گردد، این را به یاد بسپار. هر گاه عاشق کسی باشی، احساس عجز کامل می کنی. درد عشق همین است: فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند. او مایل است همه کار بکند، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد، ولی چه می تواند بکند؟ تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیق تبدیل می گردد. در حقیقت، اگر کسی را دوست داشته باشی، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد. خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن.

عشق یعنی خود را آگاهانه رها کردن و در همان مکان، جایی که نفس تو وجود داشته، دیگری را جای دادن. جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق. گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست. «سارتر» می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست. او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد، می تواند بهشت هم باشد، کافی است با عشق نگاه کنیم. هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند. غافل از اینکه تنها تصاحب اشیاء ممکن است، نه تصاحب اشخاص!

اگر عاشق باشی، حتی نگاه خیره بسیار زیباست، زیرا خیره شدن تو او را یک شیء نمیسازد. آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی. آن گاه می توانی عمیقاً وارد چشمان دیگری شوی. تو او را به یک شیء تبدیل نمی کنی، بلکه نگاه تو از راه عشق، از او یک شخص می سازد. برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است.

هرگاه شخصی را به یک شیء تبدیل کنی، عملی غیر اخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی، در آن لحظه سرشار از عشق، این پدیده، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی.

هنگامی که معشوق به تصاحب در آید، عشق رفته است. آن گاه معشوق تنها یک شیء خواهد بود. می توانی از او استفاده کنی، ولی برکات هرگز برنمی گردند، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود، دیگری آفریده شده بود، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز، شخص را در تو آفریده بود. هیچ کدام شیء نبودید. هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند، نه یک انسان و یک شیء .

اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان، به آسمان، به ستارگان، به هر کس، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس، برکات نازل می شوند .

 

منبع: مجله روانشناسی - جامعه

جمعه 30/5/1388 - 12:11
دعا و زیارت
ابتدا گذرنامه زیر را تكمیل كنید:

نام: انسان               نام خانوادگی: آدمیزاد                 نام پدر: آدم

نام مادر: حوا                      لقب: اشرف مخلوقات          نژاد:خاكی

صادره از : دنیا                      ساكن: كهكشان راه شیری، منظومه شمسی، زمین

مقصد: برزخ                         ساعت حركت و پرواز: هر وقت خدا صلاح بداند

مكان: بهشت، اگر نشد جهنم

============================================

وسایل مورد نیاز:

1-دومتر پارچه سفید

2- عمل صالح

3- دعای پدر و مادر (و همه ائمه اطهار و آدمای خوب)

4- نماز اول وقت

5- ولایت ائمه اطهار

6- ایمان

تبصره:

1- خواهشمند است جهت رفاه حال خود، خمس و زكات را قبل از پرواز پرداخت نمایید

2- از آوردن پول و جام و غیره حتی در فرودگاه خودداری نمایید.

3- جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود را بین فرزندان مشخص كنید.

4- از آوردن بار اضافی از قبیل حق الناس، حق الله، غیبت، تهمت و غیره خودداری نمایید.

@ تماس و مشاوره بصورت شبانه روزی و رایگان، مستقیم و بدون وقت قبلی می باشد.

* در صورتی كه قبل از پرواز به مشكلی بر خوردید با شماره های زیر تماس حاصل فرمائید:

186 سوره مباركه بقره، 45 سوره مباركه نساء، 129 سوره مباركه توبه، 55 سوره مباركه اعراف، 2و3 سوره طلاق


+برای كسب اطلاعات بیشتر به قرآن و سنت پیامبر (ص) مراجعه نمایید+

"سرپرست كاروان حضرت عزرائیل"

جمعه 30/5/1388 - 11:57
خواستگاری و نامزدی

با سلام

در ابتدا شهادت بزرگوار سردار لشكری رو به همه تسلیت عرض میكنم ، این مرد برای من سوال شده 18 سال اسارت و بعد آزادی اش 10 سال هم بیماری پس از اسارت

خداوند به خانواده اش صبر دهده.

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

من  با داداشم هر روز میریم پارك نیاوران،  خب هر دومون نیاز داریم از همه لحاظ (روحی و جسمی)

ولی دیروز با بقیه روزا فرق داشت، انگار اولین باره كه دارم میرم تو این پارك و دارم از خوشحالی میدوم

پارك نیاوران یك مسجد كوچك داره كه چون ما تا دیر وقت تو پارك میمونیم مجبوریم نمازمون هم همون جا بخونیم،

اونجا یه پیر مردی هست كه خیلی چهره ی با صفا و مهربونی داره، با چشمای آبی و معصوم. 

بعدِ این همه روز اتفاقی بهش سلام كردیم، انگار خیلی دور و ورش خلوته ما رو گرفت به صحبت،

6 تا پسر داره و 1 دختر و 3 تا از بچه هاشم مُردند، تازه دوتا بچه ی دیگه هم میخواست كه 12 امام رو داشته باشه ولی همسرش سال 71 فوت كرده.  این پیر مرد ما رو به یه چایی تازه دم دعوت كرد،

خب ما قبلش بستنی خورده بودیم و مجبور بودیم كه دعوتشو رد كنیم، مثل بچه ها ناراحت شد

و داداشم بهش قول داد كه فردا بریم پیشش و با هم چای بخوریم، داداشم ازش پرسید از زندگیت راضی هستی؟

گفت: معلومه كه راضیم، من راضیم به رضای او.  این پیر مرد حرف زیادی نزد ولی یه جمله ی تكراری گفت كه امروز معنی واقعی این جمله رو تونستم درك كنم:

" هر چه ما خواستیم نشد هر چه او خواست شد"

راستی كه هر چی خدا بخواد خوبه، شاید از نظر ما بد باشه ولی اگه بدونیم خدا صلاح دونسته راضی میشیم و خشنود و شكرگذار خدا

خدایا، به دادشته و نداشته ام شكر، به داده و گرفته ات شكر،

خدایا هر چه قدر هم كه ازت تشكر كنم بازم كمه،

آخه از آسمون زمین رو نگاه كنیم خیلی ریزه چه برسه به آدماش، پس خدایا تو چقدر بنده نوازی و ما بنده هاتو چقدر تحویل میگیری

خدایا خیلی قشنگی، خیلی بزرگی، خیلی مهربونی، هر چی بگم بازم كمه و باید بگم و جمله ها هم كم میارن

پنج شنبه 22/5/1388 - 21:55
آموزش و تحقيقات

هر یک صلوات 8% انرژی مثبت به انسان
میدهد.

هر کاری را با وضو انجام دهید تا عبادت
محسوب بشه و چهره را نورانی میکند.

 

وضو هم انرژی مثبت است. وضو یک سفر است
چون میگوییم: قربتً الی الله..

 

وضو دفع شر میکنه؛ یعنی اگه با وضو باشید
شیطان نمیتواند بر شما غلبه کند.

 

اگه دائم با وضو باشید ملکه می شوید.

 

وضو شادابی می آورد.

 

اگر کسی روحانی باشد به لباس و زبان او
نیست به باطنه، مثلا فردی که لباس روحانی ندارد ولی روحانیون را هم منقلب میکند و
با اعمال قشنگش میگوید اینگونه باشید.

 

حسادت بیماریست، حسادت ها را کنار
بگذارید تا قلبتان آینه شود و آماده ی پذیرش معجزات.

 

دنیا عمرش کوتاهه، اگر با کسی قهر هستید
نگذارید به فردا برسد، لااقل به خاطر امام حسین (ع) امروز برو آشتی کن.

 

برای مثال: فکر کنید من مُردم، منو دوست
داشته باشید.

 

برای هم بمیریم چون عمر دنیا کوتاهه.

 

گذشت کنیم چون تا بخوایم به خودمون
بیاییم و دنبال انتقاد باشید دنیا گذشته.

 

نام مسلمانی و شیعه را یدک نکشید.

 

اگر نامی از مسلمانی و شیعه می برید زینت
باشید.

 

 

 

قدر وقت رو بدانید. وقت طلا نیست، گوهره،
یعنی از طلا بالاتره، آخه وقت که بگذره نمیتونیم برگردونیم.

 

قلبتو پاک کن. دل حرم امن خداست.

 

عالم شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل.

 

دکتر و مهندسی که آدم نشده به چه درد
میخوره.

 

بعضی ها فقط دین شناس هستند و سخنرانی
میکنند اما باید هم دین شناس باشید و هم با تقوا.

 

معتدل باشید. اگر امروز از حالت طاغوتی
درآمدید دوباره ایمان آوردید افراط نکنید که هم خودتان و هم اطرافیان خودتان را
دین زده میکنید.

 

در اوج عصبانیت همانند علی (ع) باشید و
به جای فحش دادن وانتقام گرفتن بگویید: خدا هدایتت کند. افرادی که به شما توهین
میکنند در حقشان دعا کنید.

 

خیلی ها میخواهند شیعه بسازند اما مسلمان
را کافر میکنند. گویش ها را همه بلدند اما موقع عمل که میشه از 100 تا سخنران فقط
تعدادکمی مثلا یر 50 تا اهل عمل میان جلو.

 

ثمره ی علم، عمل است و ثمره ی علم و عمل،
معرفت است.

 

اگر مردم به شما آفرین بگویند شما تغییری
نمیکید و باید منتظر آفرین گفتن های خداوند باشیم.

 

ولا تجسسو.... به زندگی دیگران کاری
نداشته باشید و چیزی ازشون نپرسید.

 

شک و شبهه ها را برطرف کنید. مثلا اگه
دوتا تخم مرغ از همسایه گرفتید با اینکه خودش و خانواده اش راضی هستند اما شما
نباید اجازه بدید که چیز شبهه داری وارد زندگی تان شود.

 

زنها خیلی بهتر از مردها می توانند فکر
کنند ولی بسیار احساساتی هستند و از روی احساسات قضاوت میکنند.

 

دلت
را خانه ما کن مصفا کردنش با من: با خدا درد دل کنید و با
او خلوت کنید که او خودش دلت را صفا و جمال خواهد داد.

 

پیش هیچ کس درد دل نکنید، به کسی درد دل کنید
که بتونه کاری براتون انجام بده. حالا چه کسی میتونه برای ما کاری انجام بده؟ فقط
خدا فقط خدا فقط خدا. اول خدا آخر هم خدا. % خدا. حتی گنده ترین آدم هم بریم پیشش
بازم فقط 50 % کار را درست میکند باقیش با خداست.

 

اگر 70 تا عیب از کسی میدانیدهیچکدام را
بر ملاء نکنید مگر در زمانیکه خواست ضرری برساند.

 

در بین جمعیت ها نمیتوان صحبت از عرفان
کرد. اسرار توحید از نوامیس است (هر کس خودش باید به این اسرار پی ببرد)، حقایق
ناموس الهی هستند.

 

ظرفیتت رو زیاد کن و ظرف بزرگتر بیار که
اگه یک ظرف نیم کیلویی بیاوری نمیتوانی یک کیلی آش ببری.. قرآن هم به اندازه ی
ظرفمان به ما غذا میدهد.

 

درسته امروزه دیوارها را نازک میسازند و
خیلی از خانه ها صداگیر ندارد اما خودمان باید مراقب باشیم که صدا از خانه بیرون
نرود. خانه مومن همانند خانه پیغمبر است و از خانه ی مومن صدا بیرون نمیرود، رازی
بر ملا نمی شود و آبروی کسی در معرض خطر قرار نمیگیرد.

 

زبان را باید کنترل کنیم، بیشتر گناهان و
اشتباهات و مشکلات از زبان است.

 

 


زیباست که با
خدای خود چت بکنیم، در سایت نماز شب عبادت بکنیم، ای کاش که ما درایو دلها را با عشق اهل بیت فرمت بکنیم.

شنبه 28/10/1387 - 17:52
دعا و زیارت
تفکر همواره در معرض اشتباه قرار دارد. چون گاهی، عوامل بازدارنده ای متعرض جریان تفکر می شوند و آن را از راه درست منحرف می سازند و میان تفکر و وصول انسان به حقیقت، مانع ایجاد می کنند و هرگاه موانع و بازدارنده های تفکر به طور متراکم بر انسان فشار آورند اندیشه انسان دچار جمود می شود، به طوری که قادر به پذیرش نظریه ها و افکار تازه نمی باشد و انسان وقتی به این حالت برسد، دیگر تفکرش ارزش عظیم خود را در زندگی از دست می دهد و وظیفه طبیعی خود را در کار تشخیص حق و باطل و نیکی و بدی کشف حقایق و کسب دانش و بالا بردن انسان در مدارج ترقی و کمال انجام نمی دهد؛ و وقتی نیروی تفکر انسان از کار باز ماند، و دچار جمود شود، در واقع انسان امتیاز اساسی خود را که از حیوان جدایش می سازد، از دست می دهد و مانند حیوان یا حتی گمراهتر از آ« خواهد شد. (مراجعه شود به: سوره مبارکه فرقان آیه 44، نحل 108، بقره 7، روم 59، اعراف 100و 101، اسراء 46، فصلت 5 و ...)قرآن مهمترین عواملی را که مانع اندیشیدن و مایه ی یخ زدگی فکری می شوند و در نتیجه میان تفکر و شناخت حقیقت و اظهار نظر درست در مسائل مختلف ایجاد سد می کنند، ذکر کرده است. این عوامل عبارتند از: پایبندی به اندیشه های کهنه، کافی نبودن اسناد و مدارک موضعگیری طرفدارانه ی انفعالی و عاطفی.پایبندی به اندیشه های کهنهپایبندی به افکار قدیمی و چیزهایی که عرف و عادت و سنتهای مردم بر اساس آن جریان دارد، از عوامل مهمی است که مایه یخ زدگی فکری و عدم پذیرش افکار جدیدی که  به اندیشه عرضه می شوند، می گردد. انسان معمولا تمایل دارد به چیزهایی که با آنها مانوس است و از پیش به آنها عادت کرده و با آنها پرورش یافته است، پایبند باشد. به طوری که رها شدن از آداب و رسوم و اندیشه های کهنه، برایش مساله ای می شود که برای هماهنگی و تطبیق خود با آنها نیاز به کوشش و مدیریت و اراده دارد، همان طور که تواناییش را بر نگرش تحلیلی و بی طرفانه نسبت به مسائل مختلف، که به او امکان تشخیص حق از باطل را می دهد، نیز می طلبد؛ و این کار برای بسیاری از مردم کار ساده ای نیست. قرآن پایبندی بسیاری از مردم را ، در کلیه قرون گذشته تاریخ، به عقاید پدرانشان و عبادتهای آنان توصیف کرده است و متذکر شده است که آنها با اندیشه ای آزاد از قید و بندهای آداب و رسوم سنتها و اندیشه های کهنه، قدرت نگرش به عقیده توحید را انبیاء و پیامبران اعم از مرسل و نامرسل به آن دعوت می کردند، نداشتند، چون تقلید از پدران و پایبندی به اندیشه ها و آداب و رسوم آنها، از عوامل مهم یخ زدگی فکری در بسیاری از مردم بود، از این رو دست شستن از این گونه افکار و پذیرش دین توحید که پیامبران مردم را به آن دعوت می کردند، برایشان آسان نبود. ( مانند: سوره مبارکه یونس آیه 78، زخرف آیه 22و 23، مائده آیه 104، اعراف آیه 70، سبا 43، بقره آیه 170 و ...)" قوم (یهود) گفتند: آیا تو برای آن به سوی ما آمده ای که خدا را به یکتایی پرستیم و از بتهایی که پدران ما می پرستیدند اعراض کنیم؟..." سوره مبارکه اعراف آیه 70 کافی نبودن مدارکبرای انسان آسان نیست، بدون این که مدارک کافی و اطلاعات ضروری، پیرامون موضوعی در اختیار داشته باشد بتواند به طور درست و سالم درباره آن تفکر کند. همچنین بدون گردآوری دلایل کافی که موید درستی نتیجه ای باشند که به آن رسیده است، نمی تواند در جریان تفکر به نتیجه ی درستی برسد. مردم در مقدار و اندازه پیروی از قوانین درست و منطقی، در جریان تفکر و مباحثات و در اظهار نظر و قضاوت فکری، با همدیگر فرق دارند. اصولا دانشمندان و حکما و اشخاصی که دارای هوشی سالم هستند، شدیدا از اظهار نظر و قضاوت و صدور حکم، بدون داشتن دلایل روشن و واضحی که به آنها استناد کنند، پرهیز می کنند، اما برای بسیاری از مردم در جریان تفکر، از قوانین درست منطقی پیروی نمی کنند. آنها اغلب در اظهار نظر، درباره مسائل مختلف، بدون داشتن مدارک کافی و همچنین در صدور حکم، بدون جمع آوری دلایل روشنی که موید صحت قضاوتشان باشد، شتاب می ورزند. نبودن مدارک کافی از عوامل مهم بسیاری از خطاهای رایج تفکر، در میان مردم می باشد. قرآن برای رسیدن به حق در مورد یک موضوع، به اهمیت شناخت آن اشاره کرده است. (مانند: سوره اسراء آیه 36، حج آیه 3، حج آیه 8، غافر 35، غافر 56، یونس 36، نجم 28 و ....)طرفداری انفعالی و عاطفیخواسته ها و انگیزه ها و انفعال ها و عواطف انسان در تفکر او تاثیر می گذارند و باعث می شوند که انسان در دام خطاهای ناشی از هواداری بیجا بیفتد. برخی از بررسیهای تجربی جدید در روانشناسی، بروز خطا در تفکر در نتیجه هواداری انفعالی و عاطفی را ثابت کرده است. حالت انفعالی و عاطفی ما در تفکر ما تاثیر دارد و آن را به طرف هواداری و وقوع در خطا در جریان قضاوت و صدور حکم منحرف می سازد.قرآن به تاثیر هوای نفس در انسان و انحراف تفکر او از گرایش درست که در نتیجه آن انسان راهش را گم می کند و از فرق گذاشتن میان حق و باطل، نیکی و بدی و هدایت و گمراهی عاجز می شود، اشاره کرده است. (مانند سوره مبارکه قصص آیه 50، ص آیه 26، نساء آیه 135، جاثیه آیه 23، نجم آیه 23، روم آیه 29 و ...)" پس هر گاه به تقاضای تو جواب نتوانند داد در این صورت بدان که این مردم تنها پیروی هوای نفسند و کیست گمراهتر از آن کسی که راه هدایت خدا را رها کرده و از هوای نفس خود پیروی کند؟ " 
يکشنبه 9/4/1387 - 21:28
دعا و زیارت
انسان در زندگی به مشکلات زیادی برمی خورد که نیاز به حل آنها دارد و اصولا هر سوالی که انسان با خود مطرح می کند و جوابش را نمی داند خود، مشکلی به شمار می رود. معمولا انسان در زندگی با موضوع های زیادی مواجه می شود که مشکل به حساب می آیند و این در وقتی است که او هدفی مشخص دارد و برای تحقق آن تلاش می کند اما راهی که منتهی به تحقق هدفش باشد، نمی شناسد و یا موانعی وجود دارد که او را از رسیدن به هدف باز می دارد. وقتی انسان درباره راه حل مشکلی که برایش پیش می آید، می اندیشد معمولا همان مراحل مشخص را پشت سر می گذارد که روانشناسان به برسسی و تحلیل آن پرداخته اند. ما می توانیم مراحل تفکر را جهت حل مشکلات در موضوعات زیر برسی کنیم : (محمد عثمان نجاتی؛ علم النفس فی حیاتنا الیومیه)1)     احساس وجود مشکل: سیر تفکر، با احساس وجو مشکلی که برای انسان اهمیت دارد، آغاز می شود. انسان در این مرحله نوعی انگیزه قوی احساس می کند که او را به حل مشکلتشویق می نماید تا به هدفی که برای تحقق آن تلاش می کند، دست یابد. اصولا احساس وجود مشکل، نخستین مرحله سیر تفکر را تشکیل می دهد.2)     جمع آوری مدارک پیرامون موضوع مشکل: وقتی انسان وجود یک مشکل را حس می کند معمولا به جست جوی موضوع آن از تمام جنبه ها می پردازد تا آن را به خوبی درک کند، و بعد به جمع آوری کلیه اطلاعات و مدارک متعلق به آن و بررسی آنها، به منظور شناختن درجه تناسب یا عدم تناسبشان با موضوع مشکل می پردازد و اطلاعاتی را که مناسب حل مشکل هستند، حفظ می کند و آنها را که نامناسب هستند، کنار می گذارد. جکع آوری اطلاعات و اسناد متناسب با موضوع مشکل، به روشن شدن و فهمیدن و مشخص کردن دقیق آن کمک می کند و این خود، راه را برای ارائه فرضیه های راه حل، هموار می سازد.3)     فرضیه سازی: در جریان گردآوری اطلاعات و مدارک مربوط به موضوع مشکل، برخی از راه حل های احتمالی آن و یا برخی فرضیه ها به ذهن انسان وارد می شود، درواقع راه حل پیشنهادی مشکل است.4)     ارزیابی فرضیه ها: وقتی محقق برای حل یک مشکل، فرضیه ای می سازد معمولا به بررسی عمیق و بحث پیرامون آن فرضیه در چارچوب اطلاعات و مدارکی که در اختیار دارد، می پردازد تا از تناسب آنها با مساله مشکل و صلاحیتشان برای حل آن، مطمئن شود. گاهی محقق در می یابد فرضیه ای که ارائه داده است با برخی از اطلاعات و حقایق درباره آن مشکل، هماهنگ و متناسب نمی باشد، از این رو فرضیه مزبور را به دلیل عدم شایستگی در حل مشکل کنار می گذارد و به ساختن فرضیه ای دیگر می پردازد و همان طور که در مورد فرضیه او عمل کرده بود به بررسی عمیق و بحث پیرامون فررضیه دوم می پردازد و گاهی کار به کنار گذاشتن فرضیه دوم نیز می انجامد و این کار آنقدر تکرار می شود تا سرانجام به ارائه یک فرضیه پذبرفته شده و متناسب با اطلاعات و حقایق موجود درباره آن مشکل، برسد و تشخیص دهد که همین فرضیه، صلاحیت حل مشکل مزبور را دارد.5)     اطمینان به صحت فرضیه: پس از کنار گذاشتن فرضیه های نا مناسب و رسیدن به یک فرضیه مناسب برای راه حل مشکل، محقق معمولا به گردآوری مدارک و اسناد دیگری نیز می پردازد و به نکات تازه ای می رسد و یا برای اطمینان از صحت این فرضیه آزمایشهایی انجام می دهد.اینها مراحلی است که تفکر معمولا در جریان حل مشکلات پشت سر می گذارد و ما نیز برای حل کلیه مشکلاتی که در زندگی روزمره دامنگیرمان می شود، همین مراحل را طی می کنیم؛ و نیز دانشمندانی که به انجام آزمایشهای علمی در آزمایشگاههایشان می پردازند، تنها همین مراحل را طی می کنند، با این تفاوت که آنها از وسائلی که بیشتر با موضوع در ارتباط است و دارای دقت و کنترل بیشتری در انجام تحقیقات و جمع آوری مدارک لازم و قبت و تجزیه و تحلیل آنها می باشد، استفاده می کنند. قرآن برای مراحل سیر تفکر در جریان حل مشکلات، نمونه ای به ما ارائه می کند. این نمونه را داستان ابراهیمع و روشی که او در سیر تفکر برای رسیدن به معرفت پروردگار بزرگ و قادر هستی آفرین، در پیش گرفت، می یابیم.  (علی عبدالعظیم: فلسفه المعرفه فی القرآن الکریم.) مانند سوره مبارکه انعام آیه 74-79
يکشنبه 9/4/1387 - 21:27
خواستگاری و نامزدی
همه چیز در دنیا فهم دارند از سنگ گرفته تا انسان که خلیفه ی الهی است.روی سنگ آزمایش انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که سنگ جان داردو میفهمد. دانشمندان کوزه ای را پیدا کرده اند و توانسته اند صدای سازنده این کوزه که مال هزار سال پیش است رو ضبط کنند. شن و سنگ و دیوار و همه  و همه صدای ما را ضبط میکنند. وای از اون روزی که دستگاهی میسازند که میتواند همه ی صدا ها را از در و دیوار بگیرند .( اون وقته که دیگه ما آدما نمی تونیم چیزی رو از هم پنهون کنیم) گفته شده تمام صداها ضبط می شوند و ماندگارند و حتی از هوای اتاق هم می توانند صداها را ضبط کنند.دانشمندان میخواهند از فضا صدای حضرت رسول رو ضبط کنند. و یا افرادی هستند که حفاری میکنند تا کوزه ای از حضرت داوود پبداد کنند و ببینند که این حضرت چه صدایی داشته که همه را به سوی خودش جذب میکرده و با صدای او کافر مسلمان میشده !کسی که انگشتر دست دوم طلا گرفته امواج منفی فرد اول به او منتقل میشود. هیچ وقت جنس دست دوم نخرید چون اگه فرد قبل از شما ممکن است افسرده بوده و افسردگی او از طریق امواج منفی جنس به شما منتقل شود.گیاهان فهم دارند. دانشمندان آمدند و روی گیاهان تحقیق کردند. دانشمندی به تنه ی درختی دستگاه دروغ سنج وصل میکند و کنار درخت می ایستد و در ذهن خود بنزین تصور میکند و فقط در ذهن خودش می خواهد درخت را آتش بزند و درخت می ترسد و عکس العمل نشان میدهد و عقربه ی این دستگاه به شدت حرکت می کند.روی گل شعمدانی آزمایش می کنند و می گویند باهوش ترین گیاه است. آزمایش به این صورت بوده که سه گلدان شعمدانی در یک اتاق می گذارند و به فردی می گویند با غیض و عصبانیت یک برگ از یکی از این گلدانها را بکند و زیر پا لگد کند و فرد این کار را روی گلدان وسطی انجام می دهد؛ و دانشمندان می آیند روی هر گلدان یک دستگاه دروغ سنج وصل می کنند و ده نفر دیگر را انتخاب می کنند که از جلوی این گلدانها عبور کنند و فرد اصلی را با عطر دیگر و با لباس دیگر می فرستند و گلدانها به هیچ یک از این افراد واکنش نشان نمی دهند ولی فرد اصلی که از جلوی آنها رد می شود تا به گلدان وسطی می رسد به شدت واکنش نشان می دهد و عقربه دستگاه به شدت حرکت می کند.دانشمندان یک آزمایش دیگر هم انجام داده اند که اگر فردی با غیض و ناراحتی به درختی لگد بزند و شب زیر این درخت بخوابد درخت به شدت کربن دی اکسید کربن به بیرون می دهد و ممکن است آن قدر زیاد باشد که فرد را به کشتن دهد. اما برعکس اگر کسی با درختی صحبت کند و با او شادی کند شب هنگام خواب خیلی کم دی اکسید کربن به وجود می آورد و فرد از خوابیدن از کنار این درخت لذت می برد.می گویند اگر فردی در باغش دعا بخواند در آن سال باغ میوه های چند برابر می دهد و زیبایی خاصی دارد. دعا نوعی حرف زدن است و به شدت روی گیاهان تاثیر مثبت می گذارد.باهوش تر از گیاهان حشرات و جانوران هستند آنها هم فهم و شعور دارند. مثلا اگر بخواهند مگس را بُکشند مگس متوجه می شود و فرد را بیشتر اذیت می کند. و به همین دلیل می گویند مگس و حشرات را بیرون کنید.باهوش تر از گیاهان و جانوران آب است و اگر شما فیلم آزمایش آب را دیده باشید خیلی بهتر می توانید این موضوع را درک کنید. اگر می خواهی آب بخوری بسم ا... بگو چون با زیبا ترین نام ها آب را می نوشی و زیباترین و منظم ترین سلول های آب به بدن شما می رود اما اگر با نق زدن و نام بد آب را بنوشید سلول های نامنظم و خشن وارد بدن شما می شود.  حالا باهوش تر از اینها ما انسانهاهستیم چون خداوند به ما عقل و اختیار داده ولی به بقیه موجودات همچین چیزی را نداده.خانمی برای همسرش لباسی را اتو میزند و با خودش نق می زند و میگوید مگر من کلفت تو هستم که باید کارهای تو را انجام بدم؟  و بعد از مدتی همسرش این لباس را می پوشد و ناخودآگاه با او بداخلاقی می کند و هیچ کدام نمیدانند که به خاطر همان لباس است!!هیچ گاه از صحبت های اطرافیان نباید منظور منفی بگیرید و به همه چیز باید خوش بین باشید، به طور مثال اگر دوستتان برای شما چیزی را تعریف میکند باید خوش بین باشید و بگویید برای تشویق من این حرف ها را می زند و واقعا به نفع خودتان می شود  ولی اگر منظورش را بد متوجه بشوید و بگویید برای تحقیر من این حرف ها را می زند واقعا به ضرر شما می شود.روزی شخصی به ابن سینا میگوید : در شهر ما زاهدی هست که می خواهیم بدانیم چقدر علم دارد و میخواهیم تو بگویی او چگونه است؟ ابن سینا پذیرفت. به آن شهر رفت و به خانه ی زاهد سر زد و وقتی که وارد خانه زاهد شد به او سلام کرد و زاهد جواب نداد و او با خودش تصور کرد که زاهد در خلوص خودش است و از طرفی کسی که علمش زیاد است اهل حرف زدن نیست و جلوی زاهد نشست و با زبان اشاره با او صحبت کرد و اول یک دایره روی زمین خاکی کشید و زاهد روی آن یک خط کشید، ابن سینا با خودش گفت این فرد چقدر داناست، و یک تخم مرغ را که کنار اتاق دید در یک طرف دایره گذاشت و زاهد هم یک پیاز در طرف دیگر دایره گذاشت، ابن سینا با خودش گفت این فرد خیلی عالمه و با دو انگشت خود به زاهد اشاره کرد و زاهد با پنج انگشت خود به زاهد اشاره کرد و ابن سینا شگف زده شد و از خانه ی زاهد بیرون آمد. همسایگان زاهد با عجله به طرف ابن سینا می روند و میگویند: چه شد چگونه بود؟ ابن سینا میگوید : این زاهد بسیار عالم و داناست. مردم از او می پرسند: چه طور؟ ابن سینا می گوید: اول یک دایره کشیدم که بگویم زمین گرد است ولی او یک خط کشید و گفت این طور نیست، من یک تخم مرغ گذاشتم که بگویم زمین مانند تخم مرغ پوسته و هسته و مواد مختلف دارد و او یک پیاز گذاشت و گفت زمین مانند پیاز پوسته های مختلف دارد، من گفتم اگر مثل تو دو تا در دنیا باشند خیلی عالی میشود و زاهد گفت اگر مثل من پنج تا باشند دنیا کامل می شود. مردم بعد رفتن ابن سینا بلافاصله به خانه ی زاهد رفتند و از او پرسیدند: جریان از چه قرار است؟ زاهد پاسخ داد: این فرد چه کسی بود آمد؟ همان اول گفت من یک نان می خورم و من گفتم نصف نان می خورم، او گفت با تخم مرغ می خورد و من گفتم با پیاز می خورم، او گفت خاک بر دو چشمانت و من گفتم خاک بر سرت. در زندگی قانون های زیادی است که با رعایت آنها زندگی بسیار زیبا می شود. پس سعی کن همیشه به همه ی موضوع های زندگی خوش بین باشی و دنیا را به کام خودت شیرین کنی و توجه داشته باشی که همه ی کارها و صداهای ما ضبط می شود و نه فقط در آخرت حتی ممکن است در این دنیا ما را بازخواست کنند. خودم شخصاٌ از این بحث لذت ببردم و قسمتی از آن را برای بازدیدکنندگان گرامی ام نوشتم تا شما هم بهره مند شوید. دکتر سعادت کتابهای زیادی نوشتند که برخی از آنها عبارتند از: زیبا ترین آزمایش که سال 85 چاپ شده، تقدیر و تغییر، عجیب تر از عجیب، کیهان شناسی کووانتومی، محصول کووانتومی نسبیتی، فیزیک امروز، و... (و در حال حاضر یکی از کتابهای ایشان در آمریکا به زبان انگلیسی به چاپ می رسد) موفق و موید باشید. 

منبع: بخشی از سخنرانی دکتر سعادت

 

پنج شنبه 19/2/1387 - 15:6
خانواده
 
امروز روز ولنتاین (روز عشق خارجی ها) است.

 

۲۹ اسفند روز عشاق ایرانی هاست.

ولی یه سوالی در ذهن من ایجاد شده :

چرا ما آدما دنبال عشق های پوچ و بی هدف هستیم؟

چرا سعی نمی کنیم دنبال عشق واقعی بریم؟

چرا عاشق و معشوق رو نمی شناسیم؟

چرا بای عشق های زمینی این قدر مایه میذاریم ولی عشق الهی رو فراموش کردیم؟

چرا؟ چرا؟ چرا؟ ...............

دوستان عزیز چراهای زیادی در ذهن من و اکثر ما آدما هست ولی متاسفانه به نتیجه ی نهایی هیچ وقت نمیرسیم!

حداقل من یکی که درست و حسابی جواب نگرفتم!!!

نکته: ما عشق بالاتری داریم. در دین اسلام داریم که می گوید هر روز به دوستان خود هدیه دهید تا مهر و محبت بینتان زیاد شود.

دوستان عزیز ازتون خواهش می کنم به من کمک کنید و من رو هم راهنمایی کنید.

         

 

پنج شنبه 25/11/1386 - 17:19
محبت و عاطفه

              فروغ فرخزاد

امیدی گرم و شادی بخش

 

با نگاهی مست و رویایی

دخترک افسانه می خواند

نیمه شب در کنج تنهایی

بی گمان روزی ز راه دور

میرسد شهزاده ای مغرور

می خورد بر سنگ فرش کوچه های شهر

ضربه ی سم ستور باد پیمایش

می درخشد شعله ی خورشید

بر فراز تاج زیبایش

تار و پود جامه اش از زر

سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از دور و گوهر

میکشاند هر زمان همراه خود سوئی

باد پرهای کلاهش را

یا بر آن پیشانی  روشن حلقه ی موی سیاهش را

مردمان در گوش هم آهسته میگویند:

آه او با این غرو و شوکت و نیکو در جهان یکتاست

بی گمان شهزاده ای بالاست

دختران سر میکشند از پشت روزن ها

گونه هاشان آتشین از شرم این دیدار

سینه ها لرزان و پر غوغا

در تپش از شوق یک پندار

شاید او خواهان من باشد

لیک گویی دیده ی شهزاده ی زیبا

دیده ی مشتاق آنان را نمی بیند

او از این گلزار عطر آگین

برگ سبزی هم نمیچیند

همچنان آرام و بی تشویش

می رود شادان به راه خویش

مردمان آهسته از یکدگر میپرسند

کیست پس این دختر خوشبخت

ناگهان در خانه می پیچد

صدای او سوی در

گویی ز شادی می گشایم پر

اوست آری اوست

آه ای شهزاده ی محبوب رویایی

نیمه شب ها خواب میدیدم که می آیی

زیر لب جون کودکی آهسته میخندد

با نگاهی گرم و شوق آلود

بر نگاهم راه می بندد

ای دو چشمانت رهی روشن به سوی شهر زیبایی

ای نگاهت باده ای در جام بینایی

آه شباب ای لبت همرنگ خون لاله ی خوشرنگ سحرایی

ره بسی دور است

لیک در پایان ره قصه پر نور است

مینهم پا بر رکاب مرکبش خاموش

باز هم آرام و بی تشویش

می خورد بر سنگ فرش کوچه های شهر

ضربه ی سم ستور باد پیمایش

می درخشد شعله ی خورشید

بر فراز تاج زیبایش

می کشم همراه او زین شهر غمگین دخت

مردمان با دیده ی حیران

زیر لب آهسته می گویند:

دختر خوشبخت

 

 

 

پنج شنبه 19/7/1386 - 23:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته