این روزها رو به شما عزیزان تبیانی تسلیت می گم
خدا کنه که ما جز پیروان حقیقی و واقعی این انوار پاک و الاهی باشیم
آمین
موفق باشید
یا علی
آذر پنجاه و نه آمد مشهد . فرماندهء پادگان امام رضا(علیه السلام) نگه اش داشت. خیلی های دیگر را هم نگه داشت. می گفت: شما نا سلامتی نیروی این جا هم هستین . چند وقتی بمونین آموزش بدین به اونای که می خوان برن جبهه
.
محمود اولش راضی نمی شد بماند . اما وقتی هم ماند سنگ تمام گذاشت توی آوزش . رس نیروها را می کشید . گاهی حتی اشک شان را هم در می اورد . بهش که اعتراض می کردند می گفت: جنگ تعارف نیست برادر این جا اگر دست و پاتون هم بشکنه بهتر از اینه که اون جا خودتون رو مفتی مفتی به کشتن بدین.