مَآرِب
(
Ma-āreb
)
نیازها ، حاجت ها
مَأمَن
(
Ma-man
)
جای امن ، پناهگاه
مأمون
(
Ma'moon
)
امانت دار ، درامان ، نام پسر هارون الرشيد
مَأمون
(
Ma-moon
)
در امان ، بی ترس
مَأوی
(
Māvi
)
جایگاه ،پناهگاه
مائده
(
Mā-'ede
)
خوردني ، سفره غذا ، سوره پنجم از قرآن كريم
ماجد
(
Mājed
)
بزرگوار، گرامي ، نيكوخو، يكي از نام هاي خداي تعالي
ماجده
(
Mājede
)
مؤنث ماجد ، زن بزرگوار و گرامي
ماخ
(
Mākh
)
دانشمندي از مردم خراسان در زمان هرمز
ماد
(
Mād
)
ناحيه قديمي از ايران
مادح
(
Mā-deh
)
ستايش كننده ، مدح كننده
مادخ
(
Mā-dekh
)
بزرگ ، ارجمند
ماديار
(
Mād-yār
)
دوستدار نژاد آريايي
مارا
(
Mārā
)
تازه بخش ، سعادت
ماراب
(
Mārāb
)
بخت و دولت تازه
مارال
(
Mārāl
)
آهو ، خوب ، نيكو
مارج
(
Mārej
)
شعله بي دود ، زبان آتش بي دود ، روان، جاري
مارد
(
Māred
)
متمرد ، سركش ، مرتفع
مارسا
(
Mārsā
)
چون مار ، لقب ضحّاك ماردوش
مارش
(
Mārsh
)
يكي از بتخانه هاي قديم حوالي اصفهان
ماريه
(
Mārie
)
زن سپيد درخشان رنگ ، درخشان ، چهره ، نام همسر رسول اكرم ( ص )
مازار
(
Māzār
)
عطار ، گياه فروش
مازر
(
Māzer
)
نام روستايي در حوالي خوزستان
مازستا
(
Māzestā
)
نام پسر داريوش اول
مازه
(
Māze
)
يكي از سرداران داريوش سوم
مازيار
(
Māziyār
)
صاحب كوه ماز ، از حكام مازندران
ماسال
(
Māsāl
)
نام ناحيه اي در گيلان
ماسان
(
Māsān
)
نام روستايي از دهستان بيلوار
ماشا
(
Māshā
)
لباس درويشان
ماشاالله
(
Māshā-al-lāh
)
آنچه خدا بخواهد ، مرحبا
ماشو
(
Māshou
)
نوعي غربال
ماعون
(
Maoon
)
باران ، احسان ، زکات
ماكان
(
Mākān
)
از سران ديالمه قرن چهارم ، گذشته
مالان
(
Mālān
)
مالنده ، در حال ماليدن
مالك
(
Mālek
)
دارا ، صاحب
مالگا
(
Māl-gā
)
نام ناحيه اي در غرب خوانسار
مالو
(
Māloo
)
از پهلوانان لشكر گورخان در داستان سمك عيار
ماليا
(
Māliyā
)
درختي با گل هاي سفيد كه در شام مي رويد وخاصيت طبي دارد
مامك
(
Māmāk
)
مادر كوچك ، مهربان
مامكان
(
Māmakān
)
نام دختر سلطان بلخ
ماميشا
(
Māmishā
)
گياهي شبيه خشخاش كه گل هاي سرخ رنگ دارد
مانا
(
Mānā
)
معني و مفهوم ، شبيه ، همانند ، يکي از نام هاي خداي تعالي
مانادخت
(
Mānā-dokht
)
هميشه دختر
ماناك
(
Mānāk
)
پنداري كه ، گویی که
مانان
(
Mānān
)
شبيه ، مانند
ماندان
(
Mān-dān
)
نام همسر كمبوجيه
ماندانا
(
Mān-dānā
)
عنبر سياه ، نام مادر كوروش كبير
ماندگار
(
Māndegār
)
ماندني ، استقامت كننده ، پايدار
مانده
(
Mānde
)
مقيم ، ثابت ، خسته ، درنگ كرده
مانو
(
Māno
)
صدا ، شهرت ، خبر
مانورك
(
Mānorak
)
نام مرغابي تيز پا ، سرخاب ، چكاوك
مانوش
(
Mānoosh
)
نام كوهي كه منوچهر در بالاي آن به دنيا آمد
مانوك
(
Mānook
)
نوعي مرغابي ، سرخاب
ماني
(
Māni
)
نام پيامبر ايراني كه نقاش بود ، نادر، كمياب
مانيا
(
Māniyā
)
علاقه مفرط به چيزي ، ديوانگي
مانيتار
(
Mānitār
)
نفس كل
مانيوك
(
Māniyook
)
نام درختي با برگ هاي منفرد
ماه
(
Māh
)
قمر زمين ، سياه کوچکی که به دور سیاره دیگری بچرخد ، سمبل زیبایی چهره محبوب
ماه آذر
(
Māh-āzar
)
نام وزير انوشيروان ، نام برادرزاده سلمان فارسي
ماه آفريد
(
Māh-āfarid
)
آفريده ماه ، نام دختر فريدون
ماه آفرين
(
Māh-āfarin
)
آفريننده ماه
ماه برزين
(
Māh-barzin
)
يكي از بزرگان دوره ساساني
ماه بنداد
(
Māh-bandād
)
پسر ماه بخت
ماه پروين
(
Māh-parvin
)
نام گياهي معطر و طبي
ماه پري
(
Māh-pari
)
زن بسيار زيبا
ماه پيكر
(
Māh-peykar
)
صاحب پيكري زيبا مانند ماه
ماه جبين
(
Māh-jabin
)
معشوقه زيبارو ، كسي كه پيشاني زيبا دارد
ماه سيما
(
Māh-simā
)
زيبا صورت ، ماهرخ
ماه سيمين
(
Māh-simin
)
بسيار زيبا چون ماه
ماه شرف
(
Māh-sharaf
)
مانند ماه در كمال درخشندگي
ماه طلعت
(
Māh-tal-`at
)
ماه سيما ، ماهرو ، پري چهره
ماه لقا
(
Māh-laghā
)
زيبارو
ماه مراد
(
Māh-morād
)
شخصي كه اردشير او را به مقام موبد موبدان برگزيد
ماه ملك
(
Māh-malek
)
پادشاه زيبارويان
ماه منظر
(
Māh-manzar
)
ماهرو، ماه چهره ، زيبا روي
ماه منير
(
Māh-monir
)
ماه درخشان
ماهان
(
Māhān
)
منسوب به ماه ، يكي از بخش هاي شهرستان كرمان
ماهان چهر
(
Māhān-chehr
)
داراي چهره اي همچون ماه
ماهان داد
(
Māhān-dād
)
بخشيده و عطيه ماه
ماهان دخت
(
Māhān-dokht
)
دختر ماهان
ماهان رخ
(
Māhān-rokh
)
داراي چهره اي همچون ماه
ماهانه
(
Māhāne
)
منسوب به ماه
ماه بانو
(
Māh-bānoo
)
بانويي كه همچون ماه زيباست ، زني خوشگل و زيبا
ماهبد
(
Māh-bod
)
نگهبان ماه
ماهپاره
(
Māh-pāre
)
زن بسيار زيبا همچون ماه
ماهچهر
(
Māh-chehr
)
زيبارو ، آن كه چهره اش مانند ماه تابان باشد
ماهد
(
Māhed
)
گسترنده ، گستراننده
ماهِد
(
Māheda
)
گستراننده ، تمهید کننده
ماهداد
(
Māh-dād
)
داده و بخشنده ی ماه
ماهدخت
(
Māh-dokht
)
دختر ماه ، دختري مثل ماه
ماهِدَه
(
Māheda
)
گستراننده ، تمهید کننده
ماهر
(
Māher
)
چيره دست ، زيرك
ماهرخ
(
Māh-rokh
)
ماهرو ، زيبا صورت
ماهرخسار
(
Māh-rokhsār
)
ماهرخ ، زيبا رو ، نام دختر عباس ميرزا
ماهزاد
(
Māh-zād
)
زيبارو
ماهك
(
Māhak
)
ماه كوچك ، معشوقك زيباروي
ماهگون
(
Māhgoon
)
به رنگ ماه ، همچون ماه