درس: 26
شنبه 7/9/83
بحث ما در ادلهي دوم اخباريها است و مهم آنها سه طائفه است:
الف) اخبار توقف ب) اخبار احتياط ج) اخبار تثليث
مهم اين سه تا است و حل سائر اقسام آسان است. اخبار توقف را بررسي نموديم و روشن شد كه اين اخبار توقف به بحث ما ارتباطي ندارد، اين اخبار توقف يا راجع به شبههي موضوعيه بود، يا راجع به خبرين متعارضين بود، يا مربوط به جايي بود كه دسترسي به امام(ع) ممكن بود و يا ظاهر در استحباب بود.
اخبار احتياط:
الآن وارد اخبار احتياط ميشويم (اخوك دينك فاحتط لدينك)، مرحوم شيخ انصاري اجمالاً جواب داده است، همينطوري كه مرحوم محقق خراساني هم اجمالاً جواب داده است، و حال اينكه سليقهي ما اينگونه نيست، بلكه بايد تكتك روايات را بخوانيم و سپس ببينيم كه از اين روايات چه استفاده ميشود.
پس ما بايد چهار چيز را مورد بحث قرار دهيم:
1- جواب شيخ از اخبار احتياط در (فرائد الاصول) چيست؟
2- مرحوم محقق خراساني چه انتقادي از شيخ كرده است.
3- جوابهايي كه مرحوم صاحب كفايه اجمالاً از اخبار احتياط داده چيست.
4- خودمان بايد اخبار احتياط را يك به يك مورد مطالعه و بررسي قرار دهيم، اگر اين چهار محور را تمام كرديم بحث ما در اخبار احتياط به پايان ميرسد.
اما الاول اي ما افاده المحقق الانصاري:
شيخ انصاري بياني دارد كه خلاصهي آن اين است كه شيخ خطاب به اخباريها ميكند و ميفرمايد: اين اخبار احتياط كه ميگوئيد ظهور در وجوب دارد، وجوبش مقدمي است يا وجوبش نفسي است، و هر دو اشكال دارد، يعني نميتواند وجوبش مقدمي باشد و نميتواند وجوبش نفسي باشد، قهراً بايد اخبار احتياط حمل بر استحباب شود، چرا نميتواند وجوب مقدمي باشد؟ زيرا معناي وجوب مقدمي اين است كه ذيالمقدمه حكمش منجز است، چون ذيالمقدمه حكمش منجز است مقدمه هم واجب شده است، ذيالمقدمه چيست كه حكمش منجز شده و به خاطر آن مقدمه هم واجب شده است، آن ذيالمقدمهاي كه حكمش منجز شده چيست؟ حكم واقعي در شبههي بدويه است. در شبههي بدويهي تحريميه حكم منجز است و به خاطر تنجز واقع مقدمه هم واجب شده است و اين معقول نيست، چگونه حكم واقعي در شبههي بدويهي تحريميه منجز شده و حال اينكه از قبيل عقاب بلا بيان است، واقع چگونه ميتواند منجز بشود و حال اينكه مولا بيان نكرده است؟! پس اگر بگوئيم وجوب احتياط وجوب مقدمي است معني وجوب مقدمي اين است كه ذيالمقدمه قبلاً منجز شده و به خاطر تنجز ذيالمقدمه مقدمه هم واجب شده است. ميگوئيم ذيالمقدمه چيست؟ الشبهه البدويه التحريميه، اين منجز شده، چطور منجز شده و حال اينكه مولا بيان نكرده، اين چه تنجزي است كه در واقع بلابيان است. معنايش اين است كه ما از حكم عقل تجاوز كنيم و بگوئيم عقاب بلا بيان جايز است. و اما وجوبش وجوبِ نفسي نيست، وجوب احتياط چرا وجوب نفسي نيست؟ وجوب نفسي هم نميتواند باشد، چرا؟ زيرا معني وجوب نفسي اين است كه اگر كسي احتياط نكرد عقاب به خاطر ترك احتياط است، و حال اينكه ظاهر روايات احتياط اين است كه عقاب به خاطر مخالفت واقع است نه به خاطر مخالفت احتياط. پس (وجوب الاحتياط صار امراً غير معقول لا مقدمياً و لا نفسياً)، اگر بگوئيم وجوبش مقدمي است لازم ميآيد عقاب بلابيان بر حكم ذيالمقدمه، و اگر بگوئيم وجوبش نفسي است بايد عقاب براي مخالفت احتياط باشد و حال اينكه ظاهر روايات اين است كه عقاب براي ترك احتياط نيست، بلكه براي مخالفت واقع است.
ثم ان المحقق الخراساني اورد علي الشيخ الانصاري ما هذا توضيحه: آقاي آخوند جواب شيخ را قبول نكرده و اشكال بر شيخ دارد. ايشان ميگويد (نحن نختار ان الوجوب لا مقدمي و لا نفسي بل وجوب الاحتياط وجوب طريقي). شارع با ايجاب احتياط خواسته واقع را منجز كند، وجوب طريقي اين است كه همين كه احتياط را واجب كرده، خود اين ايجاب احتياط سبب ميشود كه واقع منجز شود، فرقش با وجوب مقدمي اين است كه در وجوب مقدمي قبل از وجوب مقدمه واقع منجز ميشود، ولذا اشكال شيخ وارد است كه اين عقاب بلابيان است، ولي وجوب طريقي همان ايجاب تحفظ است، با وجوب طريقي واقع منجز ميشود، شرع مقدس با ايجاب احتياط به من و شما تفهيم ميكند كه من از واقع رفع يد نكردم و واقع به قوت خودش باقي است. آنوقت اشكال شيخ وارد نيست، اگر بگوئيم منهاي وجوب احتياط واقع واجب است اشكال اول لازم ميآيد، اما در وجوب طريقي واقع منهاي وجوب طريقي واجب نيست، بلكه با وجوب طريقي و با ايجاب احتياط همزمان واقع واجب ميشود، ولي در وجوب مقدمي قبل از وجوب احتياط واقع منجز ميشد، يعني مسئلهي قبل و بعد مطرح بود، اول واقع واجب ميشد و سپس مقدمه واجب ميشد. اما در ايجاب طريقي تقدم و تأخر نيست، بلكه همزمان، هماهنگ و با هم است، با ايجاب احتياط آن هم (ايجاباً طريقياً تحفظياً)، با اين ايجاب احتياط به من و شما تفهيم ميكند كه اگر در واقع حرام باشد من از اين حرام صرف نظر نكردهام، اين ديگر عقاب بلابيان نميشود، عقاب معالبيان ميشود و بيانش هم همين ايجاب الاحتياط ميشود، ايجابالاحتياط خودش يك نوع بياني است نسبت به واقع، چطور بيان ميكند؟ ميگويد اگر در واقع حرام باشد، من از واقع رفع يد نكردم.
مرحوم آخوند در كفايه چهار تا جواب از اخبار احتياط ميدهد:
الجواب الاول: ميفرمايد كه اخبار احتياط ظاهر در وجوب احتياط است، اما اخبار حليت صريح در حليت است، (كلّ شئي حلال حتي تعلم انّه حرام)، اخبار حلّيت صريح در حليت است و اخبار احتياط ظاهر در وجوب احتياط است و ما به وسيلهي صريح از ظاهر رفع يد ميكنيم. قانون كلّي است كه (اذا تعارض النصّ مع الظاهر يأول الظاهر و يوءخذ بالظاهر) به وسيلهي نص از ظاهر دست برميداريم و ظاهر را تأويل ميكنيم (كلّ شئي حلال حتي تعلم انّه حرام) يا (رفع عن امتي ما لا يعلمون)، اينها نص هستند، اخبار احتياط ظاهر در وجوب است (الامر ظاهر في الوجوب لا نص في الوجوب)، ما از اين اخبار احتياط كه ظهورش در وجوب است رفع يد ميكنيم و حمل بر استحباب ميكنيم.
الجواب الثاني: جواب دومي كه آقاي آخوند ميدهد اين است كه اخبار حليت اخص است و اخبار احتياط اعم است (العام يخصص والمطلق يقيد)، اما اينكه اخبار حليت اخص است، چون فقط شبههي بدويه را شامل است. اخبار احتياط كه اعم است به خاطر اين اعم است كه هم شبههي بدويه را ميگيرد و هم علم اجمالي را، ما به وسيلهي اخص در عام تصرف ميكنيم و ميگوئيم اخبار احتياط مربوط به علم اجمالي است، البته اگر علم اجمالي باشد جاي بحث نيست.
الجواب الثالث: جواب سومي كه مرحوم آخوند ميفرمايد اين است كه اخبار احتياط امرش ارشادي است نه مولوي.
فرق امر مولوي با ارشادي:
بعضيها خيال ميكنند كه امر ارشادي منحصر به (اطيعواالله و اطيعوا الرسول) است و حال اينكه اينگونه نيست. امر ارشادي يك ضابطهاي دارد و آن اين است كه گاهي امر ارشادي ارشادِ (بما في الكتاب والسنه) است، مثل (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول)، ارشاد است (بما في الكتاب والسنه)، در كتاب وسنت گفته (اقيموا الصلاه و آتواالزكاه). قرآن ميگويد اطيعواالله و اطيعواالرسول، اگر نماز نخوانديم دو تا عقاب نداريم، يك عقاب براي اقيموا الصلاه و عقاب ديگر براي اطيعواالله و اطيعوا الرسول، بلكه اين (اطيعوا) امر نوكر است، اوامر نوكري است، در واقع خدمتگذار بقيهي اوامر هستند. عيناً مثل اين ميماند كه مولا بگويد آب، غذا و... براي من بياوريد و بعداً بگويد به حرف من گوش كنيد، جملهي (به حرف گوش كنيد!) امر مولوي نيست، بلكه ارشاد است به اوامر قبلي. امر (اطيعواالله و اطيعواالرسول) ارشادي است، يعني (ارشاد الي العمل بما ورد في الكتاب والسنه). _ اين يك نوع اوامر ارشادي است _.
اما يك نوع اوامر ارشادي داريم كه ارشاد به حكم عقل است، از خودش اراده ندارد و تابع حكم عقل است. اگر عقل بگويد كه احتياط واجب نيست احتياط ميشود مستحب، اگر عقل گفت كه احتياط واجب است او هم ميگويد احتياط واجب است. عقل ميگويد در شبهات بدويه احتياط واجب نيست، اما در اطراف علم اجمالي احتياط واجب است، فلذا اوامر اخبار احتياط از قبيل (اخوك دينك فاحتط لدينك) خودشان نه دلالت بر وجوب دارد و نه بر استحباب، بلكه تابع (مرشداليه) است، يعني تابع حكم عقل است، عقل اگر گفت احتياط مستحب است، همانطوريكه در شبهات بدويه ميگويد مستحب است، اخبار احتياط هم به تبع از عقل ميگويد مستحب است. اگر عقل گفت واجب است او هم ميگويد واجب است. فلذا اوامر ارشادي از خود فاقد اراده، وجوب و استحباب هستند، بلكه تابع (مرشد اليه) هستند. اتفاقاً اين قانون در اطيعواالله هم هست، يعني امر (اطيعواالله و اطيعواالرسول) تابع (مرشد اليه) است. اگر مرشد اليه از فرائض و واجبات باشد اطاعت خدا و رسول هم ميشود واجب، و اگر مرشد اليه از مستحبات باشد اطاعت خدا و رسول هم ميشود مستحب.
خلاصه اينكه اوامر ارشادي از خود ارادهاي ندارند، نه در درونش وجوب خوابيده و نه استحباب، بلكه تابع مرشد اليه است، گاهي (مرشد اليه) كتاب است، مثل: (اطيعواالله و اطيعواالرسول)، گاهي مرشد اليه سنّت است و گاهي هم مرشد اليه عقل است. در ما نحن فيه امرِ (اخوك دينك فاحتط لدينك) ارشاد به حكم عقل است، عقل ميگويد در شبهات بدويه احتياط محبوب و مستحب است و در اطراف علم اجمالي احتياط واجب است چون بيان تمام است، اخبار احتياط هم ميگويد احتياط واجب است، پس اوامر اخبار احتياط اوامر مولوي نيست تا وجوب و استحباب داشته باشد، بلكه اوامر ارشادي، اوامرِ نوكري و اوامر تأكّدي است، اوامر نوكري تابع فرمايش مولا است. اگر فرمايش مولا وجوبي بود، اين ميشود واجب، اگر استحبابي بود ميشود استحبابي. منتهي مرشداليه گاهي كتاب وسنّت است و گاهي هم عقل است.
الجواب الرابع: (ان الاحتياط تحكي عن تنجز العقاب قبل ايجاب الاحتياط) - به جواب چهارم دقت كنيد تا اشكالي كه آخوند به شيخ كرد متوجه خود آخوند نشود -. حاصل جواب چهارمي كه آقاي آخوند ميفرمايد اين است كه اخبار احتياط ظهور در اين دارد كه منهاي من يعني (مع قطع النظر عن اخبار الاحتياط) واقع در شبهات بدويه منجز است، اگر واقعاً منهاي اخبار احتياط واقع منجز بشود، اين ميشود از قبيل عقاب بلابيان، ظاهر اخبار احتياط اين است كه منهاي اخبار احتياط، يعني حتي اگر اخبار احتياط هم نبود واقع منجز است، چرا؟ چون ميگويد (ليس بناكب عن الصراط من سلك سبيل الاحتياط، اخوك دينك فاحتط لدينك)، معلوم ميشود اگر اخبار احتياط هم نبود واقع منجز بود. اگر اين است پس ما نحن فيه ميشود از قبيل عقاب بلابيان.
سئوال: چطور اشكالي كه مرحوم آخوند بر شيخ كرد بر خودش وارد نيست؟ شيخ گفت كه يا وجوبش مقدمي است و عقاب بلا بيان لازم ميآيد، يا نفسي است و معنايش اين است كه عقاب مال اينها است و اين خلاف ظاهر است. اما آقاي آخوند گفت كه نه وجوبش مقدمي است و نه نفسي، بلكه وجوبش طريقي است، بلكه همزمان با اين اخبار هم احتياط واجب شده و هم واقع منجز شده است. يعني همزمان با ايجاب احتياط دو كار شده است، هم احتياط واجب شده و هم واقع منجز، مرحوم آخوند در اينجا مطلب خلافي را بيان نميكند، بلكه ميگويد: اگر همزمان باشد درست است، ولي اين خلاف ظاهر روايات است، ظاهر روايات اين است كه (مع قطع النظر عن اخبار الاحتياط) واقع منجز است، پس خلاف آن چيزي را كه گفت نميگويد. آنجا كه گفت اخبار احتياط همزمان با واقع منجز ميشود، اين خلاف ظاهر اخبار احتياط است، چرا؟چون ظاهر اخبار احتياط اين است كه منهاي اخبار احتياط، يعني حتي اگر اخبار احتياط هم نبود واقع منجز بود، اين قابل قبول نيست و لازمهاش عقاب بلابيان است، پس اخبار احتياط ميگويد كه واقع منهاي اخبار احتياط منجز است، ولذا آن چيزي كه آخوند گفت واقع نشد، آخوند ميخواست با اخبار احتياط واقع را منجز كند و حال اينكه ظاهر اخبار احتياط اين است كه واقع منجز است چه اخبار احتياط باشد و چه اخبار احتياط نباشد و اين قابل قبول نيست.
ما معتقديم كه اين بحثها به فرمايش حضرت امام(ره) بحثهاي حفظي است. ما بايد تكتكِ روايات را بخوانيم و ببينيم كه اخبار احتياط چه ميگويد. همانطوري كه اخبار توقف را خوانديم و گفتيم يا دلالت بر استحباب دارد، يا مربوط به شبههي موضوعيه است و يا راجع به موضوعي است كه سئوال از امام(ع) ممكن است، يا مربوط به خبرين متعارضين است و يا مربوط به باب قضاوت است و تكتك آنها را بررسي كرديم. فلذا اخبار احتياط را هم بايد تكتك بخوانيم. ظاهراً پنج يا شش روايت بيشتر نيست.
القسم الاول: (ما هو ظاهر في الاستحباب).
(( و عن ابيه، عن المفيد، عن علي بن محمد الكاتب، عن زكريا بن يحيي التميمي، عن ابي هاشم داود بن القاسم الجعفري، عن الرضا(ع) انُّ امير المومنين(ع) قال لكميل بن زياد: اخوك دينك فاحتط لدينك بما شئت)) (وسائل، ج18، باب12، ح41).
اين حديث ظهور در استحباب دارد، چون ذيل حديث (بما شئت) دارد، يعني چيزي كه واگذار به ارادهي انسان ميشود مستحب است، در نافله است كه ميگويند بخوان (بما شئت)، اما در فريضه نميگويند بخوان (بماشئت)، فريضه بما شئت ندارد، بلكه فريضه را بايد خواند. از اينكه ميگويد (بما شئت) اين ظهور در استحباب دارد.
روايت دوم: (ليس بناكب عن الصراط من سلك سبيل الاحتياط).
اين روايت هم ظهور در استحباب دارد. مرحوم آيهالله بروجردي وقتي اين روايت را در مسجد عشقعلي ميخواند، ميگفت اين شبيه شعر است و شبيه كلام امام نيست، بلكه شبيه كلام راوي است. در هر صورت اينگونه روايات ظهور در استحباب است.