شهدا و دفاع مقدس
بنام خدا یاد همگی شهدای انقلاب اسلامی را گرامی میداریم و بر ارواح پاک کلیه شهدا خصوصا امام شهیدان صلوات بر محمد و آل محمد میفرستیم
شهیدان ناظم حمادی و حبیب الله برزو
من که بعنوان نیروی رزمنده در جبهه حمیدیه حضور یافتم در سال 60 با شهیدان ناظم حمادی که از بچه های رزمنده منطقه دشت آزادگان بود و همچنین با شهید حبیب الله برزو که از بچه های رزمنده شهر اهواز بود آشنا شدم هر دوی آنها از بچه های واحد شناسایی اطلاعات ما بودند که وقت بی وقت و شجاعانه تا قلب دشمن میزدند و نسبت به شناسائی خطوط دشمن اقدام میکردند . حبیب وقتی از کار شناسائی به مقر می آمد انگار نه انگار خسته است ایندفعه میامد تمام محوطه مقر سپاه را در حمیدیه با آب و جارو می شست . خیلی بچه شوخ طبعی بود و با آن آشنائی چند ماهی که با او داشتم تا قبل از شهادتش مثل این بود که مرا از کودکی می شناسد خیلی بچه صمیمی و دوست داشتنی و در کار رزم بسیار شجاع و نترس بود و روزهای قبل از عملیات بیت المقدس او اقدام به نوشتن وصیت نامه اش کرد که به هر کلمه ای بعضا می رسید با اینکه سواد خوبی هم داشت اما ظاهرا توی دیکته بعضی کلمات کمک می خواست و به شوخی میگفت فلان جمله را چگونه می نویسند . هر دو این شهدا 2 موتور داشتند که ان
را به رنگ خاکستری رنگ پاشی کرده و با گل ولای نیز
استتار میکردند که شب برای شناسائی که میروند شناسائی نشوند شهید ناظم حمادی انسانی متین و در کار خیلی مصمم بود هر دوی این بزرگواران در عملیات بیت المقدس به درجه رفیع شهادت نائل گشتند روحشان شاد و را هشان پر رهرو باد
ناظم قبل از شهادتش که تیر مستقیم یا ترکش به شکمش اصابت کرده بود وقتی 500 متر تا سنگر بهداری اوردنش عقب تنها کسی که از دوستان همرزمش بالای سرش بودن من بودم که به سختی یقه لباسم را گرفت که کمی بلند شود و بعد پیامی برای خانواده اش داد که من اون پیام رو گفتم تو خوب میشی و خودت همیشه هستی اما به محض اینکه او را به امبولانس بردند در مسیر خط 1 و خط 2 او جان به جان افرین تقدیم نمود و به لقا ئ حق پیوست و بعد از عملیات اون پیام رو من به دادشش انتقال دادم .
روح هر دوی این دو شهید قرین رحمت الهی باد