• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
ب.معجزات ديگر
پيامبر اكرم ـ صلّيالله عليه و آله ـ علاوه بر قرآن معجزه‎هاي فراوان ديگري داشته است كه براي اطلاع كامل مي‎توان به كتابهاييكه در اين زمينه نگارش يافته است، رجوع كرد. در اين جا به ذكر چند معجزه بسنده مي‎كنيم:
1. حركت درخت بهخواست پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنان كه شرح آن در نهج البلاغه (خطبهقاصعه) آمده است.
2. در سفر تبوك،اصحاب از تشنگي شكايت كردند، حضرت دست مبارك را در آب ظرفي كه حتي يك نفر با آنسيراب نمي‎شد،گذاشت و آب آن افزايش يافت به گونه‎اي كه همگي از آن آب خورده و حتي چهارپايان را نيز سيرابنمودند.
3. به هنگامهجرت از مكه به مدينه در ميان راه به خيمه زني به نام «ام معبد» رسيد، در خيمهگوسفند لاغري با پستان‎هايخشكيده بود. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: اگر رخصت دهي شير آن را منبدوشم. آن‎گاه بادست كشيدن به پستان‎هاي گوسفندو خواندن دعا، آن قدر شير از پستان گوسفند دوشيد كه «ام معبد» و همه اصحاب از آننوشيدند و سير شدند و در آخر نيز خود نوشيد.
4. ستوني ازدرخت خرما در مسجد مدينه بود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به هنگام خواندنخطبه به آن تكيه مي‎داد. وآن گاه كه منبر ساختند و پيامبر از ستون مفارقت كرد، به ناله درآمد (مانند ناليدنكودك براي مادر مهربان، يا مثل نالة ناقه براي بچه خود) تا آن كه آن حضرت از منبربه زير آمد و آن را در بر گرفت و تسلي داد.
5. به هنگامهجرت از مكه، يكي از مشركان به نام «سراقه بن مالك» كه در تعقيب آن حضرت بود به ويرسيد، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آن حال دعا فرمود كه: «الهي، به هر صورتكه خود مي‎داني،شر او را از من دفع كن»، به ناگاه دست و پاي اسب سراقه در زمين هموار و بي‎گل و لاي، فرو رفتو به كلي از حركت باز ايستاد!
سراقه گفت: ايمحمد، دانستم كه اين كار توست. اكنون دعا كن تا از اين ورطه رهايي يابيم و من عهدمي‎كنم كهباز گردم و هر كس را كه از عقب آيد باز گردانم. حضرت در اين هنگام دوباره دعافرمود و زمين اسب او را رها كرد و او باز گرديد.
6. به هنگامهجرت به مدينه، وقتي آن حضرت وارد غار گرديد كبوتري بر در غار آشيانه ساخت وعنكبوتي تار كشيد، به طوري كه وقتي مشركان به در غار رسيدند، گفتند ممكن نيست دراين سال كسي به اين جا در آمده باشد.
7. در جنگ خيبر،وقتي زينب بنت حارث ـ كه يهودي بود ـ گوسفند زهرآلودي را به رسم هديه نزد پيامبر ـصلّي الله عليه و آله ـ فرستاد و آن حضرت از پاچة آن گوسفند لقمه‎اي در دهان مباركنهاد، آن لقمه به سخن آمد و گفت: از من مخور، زيرا من به زهر آلوده شده‎ام. و آن حضرت لقمهرا بينداخت.