نبوت و معجزه
ادعاي پيامبري،بزرگترين ادعاي معقولي است كه ممكن است از بشر صادر شود، زيرا پيامبري يعنينمايندگي ويژه از جانب خدا، و بديهي است كه چنين مقامي از عاليترين مقامات بشرياست. از اينرو نميتوانچنين ادعاي بزرگي را بدون دليل از كسي پذيرفت. يكي از راههاي اثبات صدق ادعايپيامبري، معجزه است، يعني انجام كاري كه با استفاده از اسباب طبيعي (اعم از شناختهشده و ناشناخته) نميتوان آن را انجام داد؛ زيرا با توجه به اين كه صاحب معجزهكاري را انجام ميدهد كه سبب طبيعي ندارد، معلوم ميشود سبب و منشأ آن غيرطبيعي است،و با توجه به اين كه محتواي دعوت او پاكي و فضيلت است، معلوم ميشود كه مبدأ ومنشأ شيطاني ندارد، بنابراين قدرت او برانجام معجزه صرفاً از جانب خداوند است.
از سوي ديگر، چونخداوند، حكيم و مهربان و عادل است و جز سعادت و هدايت بندگان خود را نميخواهد،اگر مدعي نبوت دروغگو باشد و حقيقتاً فرستادة خدا نباشد، او را به چنين قدرتي مجهزنميكرد.
بنابراين، معجزهدليل روشن بر صدق دعوي نبوت، و راه اثبات حقانيت مدعي نبوت است. توضيح اين كه:رابطة منطقي در سه مورد تحقق مييابد:
1. استدلال ازوجود معلول، بر وجود علت، مانند استدلال از وجود روز بر طلوع خورشيد.
2. استدلال ازوجود علت، بر وجود معلول، مانند استدلال از طلوع خورشيد بر روشنايي هوا.
3. استدلال ازوجود يكي از دو شييء متلازم بر وجود ديگري، مانند استدلال از وجود روز بر روشناييهوا، يا استدلال از جهش برق در آسمان بر وجود رعد.
رابطة ميان معجزه ودعوي نبوت از قبيل دو قسم نخست نيست، زيرا هيچ يك از آن دو علت معلول ديگري نميباشد، بلكه رابطةآنها ازقبيل قسم سوم است.
كسي كه ادعاي نبوتميكند، درحقيقت مدعي اين است كه با جهان غيب رابطه دارد، و مورد عنايت و حمايت خاص خداونداست، لازمة چنين ادعايي آن است كه او بتواند كارهاي خارقالعاده كه منشأي الهي دارد انجام دهد، بنابراين، اگر اودر دعوي نبوت صادق باشد، بايد بر انجام معجزه نيز قادر باشد، زيرا اين دو ملازم بايكديگرند.
همين ملازمة منطقيو روشن، منشأ آن بوده است كه امت پيامبران از آنان طلب معجزه ميكردند، و چون دلالتيكي از دو شييء متلازم بر ديگري، امري بديهي است، لذا پس از آوردن معجزه به حقانيتادعاي آنان پي ميبرند.بگذريم از كساني كه پس از روشن شدن حقيقت ـ به سبب اغراض نفساني و وساوس شيطاني ـاز ايمان به پيامبران الهي خودداري ميكردند، چنان كه قرآن شريف ميفرمايد:
«وَ جَحَدُوا بِهاوَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا».
[1] در حالي كه به آياتمعجزات حضرت موسي يقين داشتند ولي از روي ظلم آن را انكار نمودند.
تفاوتمعجزه با كرامت
معجزه به معنايكاري خارقالعادهكه منشأ خدايي دارد و به خاطر اهداف خداپسندانه انجام ميشود، به پيامبران اختصاص ندارد، بلكه همه اولياي خاص خدااز چنين قدرتي غيبي برخوردارند، چنان كه قرآن كريم در مورد حضرت مريم ـ سلام اللهعليها ـ ميفرمايد:«هرگاه زكريا به عبادتگاه مريم وارد ميشد، غذاي مخصوصي در آن جا ميديد. از او پرسيد: «اي مريم! اين را از كجا آوردهاي؟!» گفت: «اين ازسوي خدا است»
[2] و دربارة فردي كه از مقربان حضرت سليمانبود, ميفرمايد: «و كسي كه بهرهاي از علمِ كتاب (آسماني) داشت، گفت: من تخت ملكة سبا راقبل از اين كه چشم برهم زني، نزد تو ميآورم.
[3] چنانكه در مورد ائمه ـعليهم السلام ـ نيز معجزههايبسياري نقل شده است. معجزههايپيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبل از مبعوث شدن به رسالت نيز از همين باباست، مانند سايه افكندن ابر بر سر آن بزرگوار و سلام كردن سنگ و چوب بر او.
تنها فرق ميانمعجزة پيامبران با ساير اولياي الهي همان «مقرون بودن» معجزههاي پيامبران با «دعوي نبوت» يا «تحدي» است. از اين رو،متكلمان اسلامي براي رعايت فرق ميان اين دو، معجزههاي اولياي الهي، غير از پيامبران را «كرامت» ناميدهاند.
تفاوتمعجزه با كارهاي ساحران و مرتاضان
كارهايي كه عنوانخارقالعادهبه خود ميگيرند،اقسام مختلفي دارند كه تنها يك قسم آن معجزه است. براي آن كه تفاوت معجزه با سايركارهاي خارقالعادهروشن شود، لازم است گونههايخارق عادت را يادآور شويم. اين امور عبارتند از:
1. كارهاي خارقالعاده كه پس از تمرينها و رياضتهاي بسيار انجام ميشود. مانند خوردنسم، خوابيدن بر روي ميخهاي نوكتيز، راه رفتن بر روي طناب در هوا، و نظاير آن.
2. كارهايي كه اسباب طبيعي خاص دارد، ولي از نظرديگران پوشيده است. مانند كسي كه وارد آتش ميشود و نميسوزد، يا خطي را مينويسد كه كسي نميتواند بخواند. در مورد نخست مادهاي نامريي و نسوز به بدن خود ماليده است، و در صورت دومخط را با مركبي مخصوص نوشته است كه جز در شرايط ويژه ـ نظير قرار دادن آن در مقابلآتش و مانند آن ـ ديده نميشود.
3. كارهايي كه با سرعت و مهارت ويژه انجام ميشود و به واسطةسرعت فوقالعادهسبب طبيعي آن ديده نميشود.از اين گونه كارها به «چشم بندي» تعبير ميشود.
4. تصرفهاي خارقالعاده كه برخي در دستگاه بدني يا فكر و روح ديگران ميكنند. مانند ايجادمحبت و دوستي يا عداوت و دشمني، خواب كردن (تنويم مغناطيسي)، بيمار ساختن، احضارارواح و نظاير آن. منشأ اين كارها درحقيقت، قدرت فوقالعادة نفس و ارادة افراد است كه از راه رياضتهاي روحي خاص بهدست ميآيد؛زيرا نفس و ارادة انسان كه به طور طبيعي بر بدن و قواي بدني خود، برتري دارد و آنرا در مسير خواستههايخويش به كار ميگيرد،به واسطة رياضتهايروحي دايرة قدرت و نفوذ او گسترش يافته، در جسم و روح ديگران نيز تأثير ميگذارد، و كارهايخارق العادة مزبور را انجام ميدهد. نقش برخي از اوراد و اذكار را در انجام چنينكارهايي ميتوان ازقبيل اسباب و عوامل مؤثر در تقويت نفس و ارادة آن برشمرد.
و نيز ممكن استبرخي كارهاي خارقالعادهاز قبيل آن چه نام برده شد، و هم چنين بعضي پيشگوييها را از طريق ارتباط با شياطين و جن انجام داد، چرا كهبه دلايلي نقلي و شواهد تجربي، شياطين و جن از قدرتهاي خارقالعاده برخوردارند.
5. تصرف درطبيعت و انجام كارهايي خارقالعاده:مانند تبديل عصا به اژدها، بيرون آوردن آب از سنگ، شفاي بيماران، زنده كردنمردگان، گفتگو با جمادات، پيمودن مسافتهاي طولاني در زماني بسيار كوتاه بدون استفاده از وسايلطبيعي، آزاد ساختن فردي محبوس از زندان بدون آن كه مأموران زندان متوجه شوند ونظاير آنها بااستفاده از قدرت غيبي الهي، كه در تاريخ زندگي پيامبران و اولياي الهي نمونههايي بسيار داشتهاست.
بديهي است در تحققكارهاي خارقالعادهنيز قدرت فوقالعادةنفس و اراده مؤثر است. اين قدرت فوقالعاده از راه تهذيب نفس و رياضتهاي روحي حاصل ميشود، ولي اين قدرت، جز با رضايت و مشيت الهي اعمال نميشود، و خواندندعاها و ذكرهاي خاص، يا به جا آوردن نماز و مانند آن، زمينه آمادگي نفس برايدريافت عنايت و مشيت ويژه الهي را فراهم ميسازند، تا معجزه جامة عمل بپوشد.
نتيجهگيري
مجموعه كارهايي راكه به عنوان خوارق عادت به شمار ميآيند، ميتوان در موارد فوق خلاصه كرد.
سه مورد نخست درحقيقت خارقالعادهنيستند، بلكه همگي اسباب طبيعي دارند، و خارقالعاده دانستن آنها به دليل عدم آگاهي از اسباب و عوامل طبيعي آنها است؛ زيرا اگرمثلاً كارهاي شعبدهبازانكه سريع انجام ميشود، بهصورت آهسته انجام پذيرد، سبب آن شناخته شده و كارهاي معمولي جلوه ميكند. دو قسم اخير،واقعاً خارقالعادهاند و بدون استفادهاز اسباب و علل طبيعي تحقق مييابند، و همگي در سه جهت مشابهت دارند:
الف. قدرت فوقالعادة نفس و ارادةانسان، در تحقق آنها مؤثراست.
ب. اين قدرت فوقالعاده از راهرياضتهاي خاصروحي انجام ميشود.
ج. گاهي عواملنامريي يا غيبي نيز در وقوع آنها دخالت دارد.
اما تفاوت آنها با معجزهپيامبران و كرامات اولياي الهي عبارت است از:
الف. رياضتهاي روحي پيامبرانو اولياي الهي ـ عليهم السلام ـ جز از طريق عبادتهاي شرعي صورت نميگيرد، در حالي كه مرتاضان و كاهنان و... از هر گونهرياضت روحي كه در تقويت روح و چيره شدن آن بر عالم ماده مؤثر باشد، استفاده ميكنند.
ب. عامل غيبي مؤثردر تحقق معجزهها توسطپيامبران و اولياي الهي، عنايت و مشيت ويژة خداوند است، ولي عامل نامريي كهمرتاضان و ساحران را كمك ميدهد،شياطين يا جن ميباشند.
ج. پيامبران واولياي خداوند، از كارهاي خارقالعاده، جز در مسير رضاي خدا و مصالح بندگان خدا استفادهنميكنند، وهرگز آن را براي مقاصد فردي و نفساني به كار نميبرند، در حالي كه ديگران تنها مصالح و منافع خود رامدنظر دارند، و به انگيزة كسب مال يا مقام يا انتقام جوييهاي شخصي، از كارهاي خارقالعاده استفاده ميكنند.
د. معجزههاي پيامبران واولياي الهي، غيرقابل معارضه و شكستناپذير است، زيرا متكي به اراده و عنايت ويژة الهي استكه مقهور چيزي نيست؛ ولي كارهاي خارقالعاده ساحران و مرتاضان، قابل معارضه و شكستپذير است و اولاً:مغلوب معجزههايپيامبران ميباشد وثانياً: برخي از آنها بربرخي ديگر غلبه ميكنند.
هـ . از آن جا كهپشتوانة معجزههايپيامبران، مشيت و عنايت ويژة الهي است، معجزههاي آنها، منحصر به نوع يا صنف خاصي از كارها نميباشد، بلكه به حكممقتضيات احوال و شرايط مختلف،كارهاي خارق العادة گوناگوني را انجام ميدهند، در حالي كهمرتاضان يا ساحران تنها از عهدة انجام كارهاي خارق العادة معيني برميآيند. نمونههايي از اين تنوع وگوناگوني را در معجزههايحضرت موسي ـ عليه السلام ـ مييابيم، زيرا آن بزرگوار:
1. هر گاه عصايخود را ميافكند،به اژدها تبديل ميشد.
2. هرگاه دستشرا بيرون ميآورد،محيط اطراف را روشن ميكرد.
3. با زدن عصابه سنگ، دوازده چشمه آب جاري ميساخت.
4. با زدن عصابه دريا، آب دريا را شكافت، و راهي را براي عبور بنياسرائيل از آن گشود.
اين تنوع را درمورد معجزههايحضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نيز مييابيم. معجزههاي آن حضرت عبارت بودند از:
1. دميدن درمجسمهاي ازپرنده و پرواز كردن آن.
2. شفا دادننابينايان.
3. شفا دادنبيماران مبتلا به برص (پيسي)
4. زنده كردنمردگان.
5. خبر دادن ازآن چه مردم، در خانههاي خودانباشته بودند.
6. خبر دادن ازآن چه ميخوردند.
همين تنوع را درشكلي وسيعتر، درمورد معجزههايپيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مييابيم.
انكار اعجاز[4]
بعضي نويسندگان كممايه و مغرض معجزات را يكسره انكار نموده كارهاي خارقالعاده را كه به پيغمبراننسبت داده شده تكذيب كردهاند و براي اثبات مقصد از آيات قرآن نيز شاهد آوردهاند.
مينويسند: در قرآندر يكجا چند نتوانستني ميخواهند «و قالوا لن نؤمن لك حتي تفجر لنا من الارضينبوعا من الارض ينبوعا او تكون لك جنة من نخيل و عنب فتفجر الانهار خلالهاتفجيرا. او يكون لك بيت من زخرف او ترقي في السماء و لن نؤمن لرقيك حتي تنزل عليناكتابا نقراه او تسقط السماء كما زعمت علينا كسفا او تاتي بالله و الملائكة قبيلا.
يعني ميگفتند: يااز زمين چشمهاي بشكاف يا باغي پديدآور كه خرماستان و انگورستان باشد و چشمهها ازميان آن بگذرد. يا ترا خانهاي از زر باشد يا به آسمان بالا برو. يا كتابي نوشتهاز آسمان فرود آور. يا آسمان را به سر ما بريز يا خدا و فرشتگان را به جلو مابياور. در پاسخشان ميگويد: «سبحانك هل كنت الا بشرا رسولا» آيا من جز يك تن آدميهستم كه خدا به سوي شما فرستاده؟[5]
در جاي ديگرمينويسد: «دستگاه خدا بازيچه نيست كه هر كس براي هنرنمائيهاي خود در آن دستيبرد، و آن را دگرگون گرداند. آنچه درباره موسي و عيسي و ديگر پيغمبران گفتهانددروغ است! بزرگتر از عيسي و موسي پيغمبر اسلام ميبوده كه هر زمان نتوانستني(معجزه) از او خواستهاند ناتواني نشان داده. اين قرآن او در دست ما است.»[6]
اگر كسي خواستمطلبي را از لحاظ قرآن مورد بحث قرار دهد بايد تمام آيات مربوطه را جمعآوري كند وهمه را مورد دقت و بررسي قرار دهد و بدون تعصب و غرضراني از مجموع آنها نتيجهگيري كند. ليكن نويسنده مزبور براي منظوري كه در نظر داشته از آغاز امر تصميمگرفته معجزات را به طور كلي انكار كند. بدين جهت، آيات ديگر را عمدا ناديده گرفتهفقط به آيه مذكور تمسك جسته است. مگر در قرآن آيات زيادي نيست كه معجزاتي را برايحضرت نوح و صالح و موسي و عيسي و ساير پيغمبران اثبات مينمايد؟ مگر داستان تكلمكردن حضرت عيسي در گهواره و زندهكردن مردگان و داستان اژدها شدن عصاي موسي و قضيهطوفان نوح و قضيه ناقه صالح در قرآن نيامده؟ كه نويسنده مزبور با كمال پرروئيمينويسد: «آنچه درباره موسي و عيسي و ديگر پيغمبران گفتهاند دروغ است!» اگر كسيدرصدد تحقيق مطلب باشد و غرض و مرضي نداشته باشد اين همه آيات و معجزات را عمداناديده نميگيرد و به يك آيه تنها تمسك جويد. خوب بود نويسنده بآيه قبل از آيهمذكور اقلا توجه ميكرد. قبل از آيه مذكور اين آيه است:
يعني: به آنان بگو:اگر انس و جن با هم اتفاق كنند كه مانند اين قرآن را بياورند نميتوانند ولو اينكهبا هم كمك نمايند.[7]
چنان كه ملاحظهميفرماييد در اين آيه، قرآن رسما به عنوان يك معجزه و به قول نويسنده يكنتوانستني معرفي شده است. ولي نويسنده چون آن را مطابق مذاق و غرض خويش نيافتهمسكوت گذاشته و به آيات بعد تمسك جسته است. اتفاقا آيات مذكور هم بر نفي معجزهدلالت ندارند. زيرا رسول خدا در آن آيات ابتداء قرآن را به عنوان يك معجزه به مردممعرفي ميكند و ميفرمايد: اگر جن و انس با هم اتفاق و همكاري كنند كه كتابي مانندقرآن بياورند نميتوانند. اگر در نبوت من و اعجاز قرآن شك داريد اين گوي و اينميدان، كتابي مانند آن بياوريد.
ولي كفار وقتيخودشان را در مقابل اين پيشنهاد ناتوان ميبينند و حس ميكنند كه نه تنها قدرتآوردن كتابي مانند قرآن را ندارند بلكه حتي از اتيان يك سوره عاجزند آغازبهانهجوئي و ايراد تراشي نموده گفتند: ما به تو ايمان نميآوريم مگر اينكه يكي ازاين چند عمل را انجام دهي:
1- يا از زمينچشمهاي براي ما ظاهر سازي.
2- يا باغستانياز درختخرما و انگور پديدآوري كه نهرهاي آب در ميان درختانش جاري باشد.
3- يا آسمان رابر سر ما فرود آوري.
4- يا خدا وفرشتگان را نزد ما بياوري.
5- يا خانهاياز طلا داشته باشي.
6- يا به آسمانبالا روي و از جانب خدا براي ما نامهاي بياوري.
در يك چنين موقعيكه بناي بهانهجوئي بود خداوند متعال به رسول اكرم فرمود: به ايشان بگو: من جز يكبشر و رسول نيستم. اختيار زمين و آسمان دست من نيست كه مطابق ميل و درخواستشمارفتار كنم و مرتبا حوادث جهان را دگرگون سازم.
در اينجا كفار دونوع تقاضا داشتند. يك قسم آنها از محالات است كه حتي به طور اعجاز هم ممكن نيستتحقق پيدا كند و درخواست آنها از روي جهالت و ناداني صادر شده بود. مانند اينكهگفتند: خدا و فرشتگان را نزد ما حاضر گردان. آخر خدا كه جسم نيست، مكان ندارد تا بهتوان حتي به طور اعجاز او را در محضر مبارك چند نفر اشكال تراش حاضر كرد! و مانندآنكه گفتند: آسمان را بر سر ما خراب كن.
مگر اين امر امكانداشت كه خدا آسمان و دستگاه خورشيد و ستارگان را برهم زند و بر سر آنان بكوبد!وانگهي اگر خواسته آنان عملي ميشد و آسمان بر سرشان سقوط ميكرد بيش از اين نتيجهنداشت كه به هلاكت ميرسيدند. دگر كجا بودند تا ايمان بياورند؟
آيا در پاسخ چنينتقاضائي جز اين ميتوان گفت كه: من رسولي بيش نيستم و اختيار خدا و فرشتگان و زمينو آسمان در دست من نيست؟
بخش دوم درخواستهايآنان گرچه ذاتا امكان داشت و ممكن بود با اعجاز وجود پيدا كند. ليكن از دو نكتهنبايد غفلت كرد:
نكته اول - گر چهپيغمبر و امام داراي معجزه بودند و نفوس آنان به قدري نيرومند بود كه ميتوانستنداز عالم غيب استمداد كنند و امر خارق العادهاي را انجام دهند ولي به هر حال بشربودند و در انجام معجزات به تاييدات الهي احتياج داشتند. چنان نبود كه بدون اجازهو تاييد پروردگار جهان بتوانند اعجازي به عمل آورند. و ما كان لرسول ان ياتي بآيةالا باذن الله .[8]
نكته دوم - جهانآفرينش داراي نظام ثابت و لا يتغير نيست. و بر طبق قانون عليت و معلوليت ادارهميشود. داستان اعجاز يك موضوع استثنائي بيش نيست. قانون استثنائي اعجاز بدان منظوراست كه در مواقع لازم و ضروري مورد استفاده قرار گيرد. نه بدان منظور كه برايبهانه جويان و تماشاگران صحنه تماشائي پديد آرد و هر كسي از هر گوشهاي، گاه وبيگاه تقاضاي امر خارق العادهاي بنمايد. كسي بگويد: باغستان خرما و انگور برايمبوجود آر. ديگري بگويد: خانهاي از طلا برايم آشكارساز. ديگري بگويد: بآسمان بالابرو و از جانب خدا نامه فدايتشوم برايم بياور. پيامبران و امامان نيامدند تادستگاه منظم آفرينش را برهم زنند و بر طبق درخواست اين و آن صحنه تماشا و نمايشگاهمعجزه تاسيس كنند. اعجاز پيغمبر و امام در جائي است كه ضرورت ايجاب كند. داستانشان نزول آيه مذكور در جائي است كه براي اظهار معجزه ضرورتي وجود نداشت. زيرا رسولخدا ابتداء قرآن را به عنوان معجزه به آنان معرفي نمود آنگاه كه خودشان را درمقابل اتيان همانند آن، ناتوان ديدند بناي اشكال تراشي را گذارده درخواست يك سريمعجزات و امور خارق العاده نمودند.
در پاسخ چنين افرادبهانهجو جز اين مناسب نبود كه بگويد: من پيغمبري بيش نيستم و در اتيان معجزات به اجازهو تاييد پروردگار جهان نيازمندم. تازه اگر درخواستشان عملي ميشد بازهم از ظاهرحالشان معلوم بود كه بالاخره ايمان نميآورند. زيرا آن قدر در اشكال تراشي اصرارداشتند كه ميگفتند: اگر هم به آسمان بالا روي به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكهنامهاي به خط و امضاي خدا برايمان بياوري. تازه اگر هم نامهاي برايشان ميآوردممكن بود در صحت امضاي خدا تشكيك نمايند.[9]
خلاصه سخن: باملاحظه قرائن و شواهدي كه در آيات ديگر وجود دارد آيه مذكور درصدد نيست كه معجزهرا به طور كلي نفي كند. بلكه اتيان آنرا به خواست و تاييدات الهي واگذار مينمايد.چگونه تصور ميشود رسول خدا كه در قرآنش معجزات فراواني براي پيغمبران گذشته اثباتشده و خودش را افضل آنان ميداند، در مقابل درخواست معجزه بگويد: آنان معجزهداشتند، منهم از آنان افضل هستم ليكن متاسفانه از اتيان هرگونه معجزهاي عاجزم،ابدا اين مطلب امكان ندارد.
[1]. نمل/ 14، ر.ك:الميزان، ج 1، ص 86.
[2] . آلعمران/ 37
[3] . .نمل/ 40
[4] . آيت الله ابراهيم اميني/ بررسي مسائل كلي امامت صفحه 325
[5]. كتاب داورى نوشتهاحمد كسروى ص -30-31
[6] كتابصوفيگرى كسروى ص 81
[7]. سوره اسرا آيه 88
[8] . رعد: 38
[9] . چنان كه ميفرمايد: ولو فتحنا عليهمبابا من السماء فظلوا فيه يعرجون لقالوا انما سكرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورن -سوره حجر آيه 15