• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
نبوت و معجزه
ادعاي پيامبري،بزرگترين ادعاي معقولي است كه ممكن است از بشر صادر شود، زيرا پيامبري يعنينمايندگي ويژه از جانب خدا، و بديهي است كه چنين مقامي از عاليترين مقامات بشرياست. از اين‎رو نمي‌توانچنين ادعاي بزرگي را بدون دليل از كسي پذيرفت. يكي از راه‌هاي اثبات صدق ادعايپيامبري، معجزه است، يعني انجام كاري كه با استفاده از اسباب طبيعي (اعم از شناختهشده و ناشناخته) نمي‌توان آن را انجام داد؛ زيرا با توجه به اين كه صاحب معجزهكاري را انجام مي‌دهد كه سبب طبيعي ندارد، معلوم مي‌شود سبب و منشأ آن غيرطبيعي است،و با توجه به اين كه محتواي دعوت او پاكي و فضيلت است، معلوم مي‌شود كه مبدأ ومنشأ شيطاني ندارد، بنابراين قدرت او برانجام معجزه صرفاً از جانب خداوند است.
از سوي ديگر، چونخداوند، حكيم و مهربان و عادل است و جز سعادت و هدايت بندگان خود را نمي‌خواهد،اگر مدعي نبوت دروغگو باشد و حقيقتاً فرستادة خدا نباشد، او را به چنين قدرتي مجهزنمي‌كرد.
بنابراين، معجزهدليل روشن بر صدق دعوي نبوت، و راه اثبات حقانيت مدعي نبوت است. توضيح اين كه:رابطة منطقي در سه مورد تحقق مي‌يابد:
1. استدلال ازوجود معلول، بر وجود علت، مانند استدلال از وجود روز بر طلوع خورشيد.
2. استدلال ازوجود علت، بر وجود معلول، مانند استدلال از طلوع خورشيد بر روشنايي هوا.
3. استدلال ازوجود يكي از دو شييء متلازم بر وجود ديگري، مانند استدلال از وجود روز بر روشناييهوا، يا استدلال از جهش برق در آسمان بر وجود رعد.
رابطة ميان معجزه ودعوي نبوت از قبيل دو قسم نخست نيست، زيرا هيچ يك از آن دو علت معلول ديگري نمي‎باشد، بلكه رابطةآن‎ها ازقبيل قسم سوم است.
كسي كه ادعاي نبوتمي‎كند، درحقيقت مدعي اين است كه با جهان غيب رابطه دارد، و مورد عنايت و حمايت خاص خداونداست، لازمة چنين ادعايي آن است كه او بتواند كارهاي خارق‎العاده كه منشأي الهي دارد انجام دهد، بنابراين، اگر اودر دعوي نبوت صادق باشد، بايد بر انجام معجزه نيز قادر باشد، زيرا اين دو ملازم بايكديگرند.
همين ملازمة منطقيو روشن، منشأ آن بوده است كه امت پيامبران از آنان طلب معجزه مي‎كردند، و چون دلالتيكي از دو شييء متلازم بر ديگري، امري بديهي است، لذا پس از آوردن معجزه به حقانيتادعاي آنان پي مي‎برند.بگذريم از كساني كه پس از روشن شدن حقيقت ـ به سبب اغراض نفساني و وساوس شيطاني ـاز ايمان به پيامبران الهي خودداري مي‎كردند، چنان كه قرآن شريف مي‎فرمايد:
«وَ جَحَدُوا بِهاوَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا».[1]
در حالي كه به آياتمعجزات حضرت موسي يقين داشتند ولي از روي ظلم آن را انكار نمودند.
تفاوتمعجزه با كرامت
معجزه به معنايكاري خارق‎العادهكه منشأ خدايي دارد و به خاطر اهداف خداپسندانه انجام مي‎شود، به پيامبران اختصاص ندارد، بلكه همه اولياي خاص خدااز چنين قدرتي غيبي برخوردارند، چنان كه قرآن كريم در مورد حضرت مريم ـ سلام اللهعليها ـ مي‎فرمايد:«هرگاه زكريا به عبادتگاه مريم وارد مي‎شد، غذاي مخصوصي در آن جا مي‎ديد. از او پرسيد: «اي مريم! اين را از كجا آورده‎اي؟!» گفت: «اين ازسوي خدا است»[2] و دربارة فردي كه از مقربان حضرت سليمانبود,  مي‎فرمايد: «و كسي كه بهره‎اي از علمِ كتاب (آسماني) داشت، گفت: من تخت ملكة سبا راقبل از اين كه چشم برهم زني، نزد تو مي‎آورم.[3]
چنان‎كه در مورد ائمه ـعليهم السلام ـ نيز معجزه‎هايبسياري نقل شده است. معجزه‎هايپيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبل از مبعوث شدن به رسالت نيز از همين باباست، مانند سايه افكندن ابر بر سر آن بزرگوار و سلام كردن سنگ و چوب بر او.
تنها فرق ميانمعجزة پيامبران با ساير اولياي الهي همان «مقرون بودن» معجزه‎هاي پيامبران با «دعوي نبوت» يا «تحدي» است. از اين رو،متكلمان اسلامي براي رعايت فرق ميان اين دو، معجزه‎هاي اولياي الهي، غير از پيامبران را «كرامت» ناميده‎‎اند.
تفاوتمعجزه با كارهاي ساحران و مرتاضان
كارهايي كه عنوانخارق‎العادهبه خود مي‎گيرند،اقسام مختلفي دارند كه تنها يك قسم آن معجزه است. براي آن كه تفاوت معجزه با سايركارهاي خارق‎العادهروشن شود، لازم است گونه‎هايخارق عادت را يادآور شويم. اين امور عبارتند از:
1. كارهاي خارق‎العاده كه پس از تمرين‎ها و رياضت‎هاي بسيار انجام مي‎شود. مانند خوردنسم، خوابيدن بر روي ميخ‎هاي نوكتيز، راه رفتن بر روي طناب در هوا، و نظاير آن.
2.  كارهايي كه اسباب طبيعي خاص دارد، ولي از نظرديگران پوشيده است. مانند كسي كه وارد آتش مي‎شود و نمي‎سوزد، يا خطي را مي‎نويسد كه كسي نمي‎تواند بخواند. در مورد نخست ماده‎اي نامريي و نسوز به بدن خود ماليده است، و در صورت دومخط را با مركبي مخصوص نوشته است كه جز در شرايط ويژه ـ نظير قرار دادن آن در مقابلآتش و مانند آن ـ ديده نمي‎شود.
3.  كارهايي كه با سرعت و مهارت ويژه انجام مي‎شود و به واسطةسرعت فوق‎العادهسبب طبيعي آن ديده نمي‎شود.از اين گونه كارها به «چشم بندي» تعبير مي‎شود.
4.  تصرف‎هاي خارق‎العاده كه برخي در دستگاه بدني يا فكر و روح ديگران مي‎كنند. مانند ايجادمحبت و دوستي يا عداوت و دشمني، خواب كردن (تنويم مغناطيسي)، بيمار ساختن، احضارارواح و نظاير آن. منشأ اين كارها درحقيقت، قدرت فوق‎العادة نفس و ارادة افراد است كه از راه رياضت‎هاي روحي خاص بهدست مي‎آيد؛زيرا نفس و ارادة انسان كه به طور طبيعي بر بدن و قواي بدني خود، برتري دارد و آنرا در مسير خواسته‎هايخويش به كار مي‎گيرد،به واسطة رياضت‎هايروحي دايرة قدرت و نفوذ او گسترش يافته، در جسم و روح ديگران نيز تأثير مي‎گذارد، و كارهايخارق العادة مزبور را انجام مي‎دهد. نقش برخي از اوراد و اذكار را در انجام چنينكارهايي مي‎توان ازقبيل اسباب و عوامل مؤثر در تقويت نفس و ارادة آن برشمرد.
و نيز ممكن استبرخي كارهاي خارق‎العادهاز قبيل آن چه نام برده شد، و هم چنين بعضي پيشگويي‎ها را از طريق ارتباط با شياطين و جن انجام داد، چرا كهبه دلايلي نقلي و شواهد تجربي، شياطين و جن از قدرت‎هاي خارق‎العاده برخوردارند.
5. تصرف درطبيعت و انجام كارهايي خارق‎العاده:مانند تبديل عصا به اژدها، بيرون آوردن آب از سنگ، شفاي بيماران، زنده كردنمردگان، گفتگو با جمادات، پيمودن مسافت‎هاي طولاني در زماني بسيار كوتاه بدون استفاده از وسايلطبيعي، آزاد ساختن فردي محبوس از زندان بدون آن كه مأموران زندان متوجه شوند ونظاير آن‎ها بااستفاده از قدرت غيبي الهي، كه در تاريخ زندگي پيامبران و اولياي الهي نمونه‎هايي بسيار داشتهاست.
بديهي است در تحققكارهاي خارق‎العادهنيز قدرت فوق‎العادةنفس و اراده مؤثر است. اين قدرت فوق‎العاده از راه تهذيب نفس و رياضت‎هاي روحي حاصل مي‎شود، ولي اين قدرت، جز با رضايت و مشيت الهي اعمال نمي‎شود، و خواندندعاها و ذكرهاي خاص، يا به جا آوردن نماز و مانند آن، زمينه آمادگي نفس برايدريافت عنايت و مشيت ويژه الهي را فراهم مي‎سازند، تا معجزه جامة عمل بپوشد.
نتيجه‎گيري
مجموعه كارهايي راكه به عنوان خوارق عادت به شمار مي‎آيند، مي‎توان در موارد فوق خلاصه كرد.
سه مورد نخست درحقيقت خارق‎العادهنيستند، بلكه همگي اسباب طبيعي دارند، و خارق‎العاده دانستن آن‎ها به دليل عدم آگاهي از اسباب و عوامل طبيعي آن‎ها است؛ زيرا اگرمثلاً كارهاي شعبده‎بازانكه سريع انجام مي‎شود، بهصورت آهسته انجام پذيرد، سبب آن شناخته شده و كارهاي معمولي جلوه مي‎كند. دو قسم اخير،واقعاً خارق‎العاده‎اند و بدون استفادهاز اسباب و علل طبيعي تحقق مي‎يابند، و همگي در سه جهت مشابهت دارند:
الف. قدرت فوق‎العادة نفس و ارادةانسان، در تحقق آن‎ها مؤثراست.
ب. اين قدرت فوق‎العاده از راهرياضت‎هاي خاصروحي انجام مي‎شود.
ج. گاهي عواملنامريي يا غيبي نيز در وقوع آن‎ها دخالت دارد.
اما تفاوت آن‎ها با معجزهپيامبران و كرامات اولياي الهي عبارت است از:
الف. رياضت‎هاي روحي پيامبرانو اولياي الهي ـ عليهم السلام ـ جز از طريق عبادت‎هاي شرعي صورت نمي‎گيرد، در حالي كه مرتاضان و كاهنان و... از هر گونهرياضت روحي كه در تقويت روح و چيره شدن آن بر عالم ماده مؤثر باشد، استفاده مي‎كنند.
ب. عامل غيبي مؤثردر تحقق معجزه‎ها توسطپيامبران و اولياي الهي، عنايت و مشيت ويژة خداوند است، ولي عامل نامريي كهمرتاضان و ساحران را كمك مي‎دهد،شياطين يا جن مي‎باشند.
ج. پيامبران واولياي خداوند، از كارهاي خارق‎العاده، جز در مسير رضاي خدا و مصالح بندگان خدا استفادهنمي‎كنند، وهرگز آن را براي مقاصد فردي و نفساني به كار نمي‎برند، در حالي كه ديگران تنها مصالح و منافع خود رامدنظر دارند، و به انگيزة كسب مال يا مقام يا انتقام جويي‎هاي شخصي، از كارهاي خارق‎العاده استفاده مي‎كنند.
د. معجزه‎هاي پيامبران واولياي الهي، ‌غيرقابل معارضه و شكست‎ناپذير است، زيرا متكي به اراده و عنايت ويژة الهي استكه مقهور چيزي نيست؛ ولي كارهاي خارق‎العاده ساحران و مرتاضان، قابل معارضه و شكست‎پذير است و اولاً:مغلوب معجزه‎هايپيامبران مي‎باشد وثانياً: برخي از آن‎ها بربرخي ديگر غلبه مي‎كنند.
هـ . از آن جا كهپشتوانة معجزه‎هايپيامبران، مشيت و عنايت ويژة الهي است، معجزه‎هاي آن‎ها، منحصر به نوع يا صنف خاصي از كارها نمي‎باشد، بلكه به حكممقتضيات احوال و شرايط مختلف،‌كارهاي خارق العادة گوناگوني را انجام مي‎دهند، در حالي كهمرتاضان يا ساحران تنها از عهدة انجام كارهاي خارق العادة معيني برمي‎آيند. نمونه‎هايي از اين تنوع وگوناگوني را در معجزه‎هايحضرت موسي ـ عليه السلام ـ مي‎يابيم، زيرا آن بزرگوار:
1. هر گاه عصايخود را مي‎افكند،به اژدها تبديل مي‎شد. 
2. هرگاه دستشرا بيرون مي‎آورد،محيط اطراف را روشن مي‎كرد. 
3. با زدن عصابه سنگ، دوازده چشمه آب جاري مي‎ساخت. 
4. با زدن عصابه دريا، آب دريا را شكافت، و راهي را براي عبور بني‎اسرائيل از آن گشود. 
اين تنوع را درمورد معجزه‎هايحضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نيز مي‎يابيم. معجزه‎هاي آن حضرت عبارت بودند از:
1. دميدن درمجسمه‎اي ازپرنده و پرواز كردن آن.
2. شفا دادننابينايان.
3. شفا دادنبيماران مبتلا به برص (پيسي)
4. زنده كردنمردگان.
5. خبر دادن ازآن چه مردم، در خانه‎هاي خودانباشته بودند.
6. خبر دادن ازآن چه مي‎خوردند.
همين تنوع را درشكلي وسيع‎تر، درمورد معجزه‎هايپيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎يابيم.
انكار اعجاز[4]
بعضي نويسندگان كممايه و مغرض معجزات را يكسره انكار نموده كارهاي خارق‏العاده را كه به پيغمبراننسبت داده شده تكذيب كرده‏اند و براي اثبات مقصد از آيات قرآن نيز شاهد آورده‏اند.
مي‏نويسند: در قرآندر يكجا چند نتوانستني مي‏خواهند «و قالوا لن نؤمن لك حتي تفجر لنا من الارضينبوعا من الارض ينبوعا او تكون لك جنة من نخيل و عنب فتفجر الانهار خلالهاتفجيرا. او يكون لك بيت من زخرف او ترقي في السماء و لن نؤمن لرقيك حتي تنزل عليناكتابا نقراه او تسقط السماء كما زعمت علينا كسفا او تاتي بالله و الملائكة قبيلا.
يعني مي‏گفتند: يااز زمين چشمه‏اي بشكاف يا باغي پديدآور كه خرماستان و انگورستان باشد و چشمه‏ها ازميان آن بگذرد. يا ترا خانه‏اي از زر باشد يا به آسمان بالا برو. يا كتابي نوشتهاز آسمان فرود آور. يا آسمان را به سر ما بريز يا خدا و فرشتگان را به جلو مابياور. در پاسخشان مي‏گويد: «سبحانك هل كنت الا بشرا رسولا» آيا من جز يك تن آدميهستم كه خدا به سوي شما فرستاده؟[5]
در جاي ديگرمي‏نويسد: «دستگاه خدا بازيچه نيست كه هر كس براي هنرنمائي‏هاي خود در آن دستيبرد، و آن را دگرگون گرداند. آنچه درباره موسي و عيسي و ديگر پيغمبران گفته‏انددروغ است! بزرگتر از عيسي و موسي پيغمبر اسلام مي‏بوده كه هر زمان نتوانستني(معجزه) از او خواسته‏اند ناتواني نشان داده. اين قرآن او در دست ما است.»[6]
اگر كسي خواستمطلبي را از لحاظ قرآن مورد بحث قرار دهد بايد تمام آيات مربوطه را جمع‏آوري كند وهمه را مورد دقت و بررسي قرار دهد و بدون تعصب و غرض‌راني از مجموع آنها نتيجهگيري ‏كند. ليكن نويسنده مزبور براي منظوري كه در نظر داشته از آغاز امر تصميمگرفته معجزات را به طور كلي انكار كند. بدين جهت، آيات ديگر را عمدا ناديده گرفتهفقط به آيه مذكور تمسك جسته است. مگر در قرآن آيات زيادي نيست كه معجزاتي را برايحضرت نوح و صالح و موسي و عيسي و ساير پيغمبران اثبات مي‏نمايد؟ مگر داستان تكلمكردن حضرت عيسي در گهواره و زنده‏كردن مردگان و داستان اژدها شدن عصاي موسي و قضيهطوفان نوح و قضيه ناقه صالح در قرآن نيامده؟ كه نويسنده مزبور با كمال پرروئيمي‏نويسد: «آنچه درباره موسي و عيسي و ديگر پيغمبران گفته‏اند دروغ است!» اگر كسيدرصدد تحقيق مطلب باشد و غرض و مرضي نداشته باشد اين همه آيات و معجزات را عمداناديده نمي‏گيرد و به يك آيه تنها تمسك جويد. خوب بود نويسنده بآيه قبل از آيهمذكور اقلا توجه مي‏كرد. قبل از آيه مذكور اين آيه است:
يعني: به آنان بگو:اگر انس و جن با هم اتفاق كنند كه مانند اين قرآن را بياورند نمي‏توانند ولو اينكهبا هم كمك نمايند.[7]
چنان كه ملاحظهمي‏فرماييد در اين آيه، قرآن رسما به عنوان يك معجزه و به قول نويسنده يكنتوانستني معرفي شده است. ولي نويسنده چون آن‌ را مطابق مذاق و غرض خويش نيافتهمسكوت گذاشته و به آيات بعد تمسك جسته است. اتفاقا آيات مذكور هم بر نفي معجزهدلالت ندارند. زيرا رسول خدا در آن آيات ابتداء قرآن را به عنوان يك معجزه به مردممعرفي مي‏كند و مي‏فرمايد: اگر جن و انس با هم اتفاق و همكاري كنند كه كتابي مانندقرآن بياورند نمي‏توانند. اگر در نبوت من و اعجاز قرآن شك داريد اين گوي و اينميدان، كتابي مانند آن بياوريد.
ولي كفار وقتيخودشان را در مقابل اين پيشنهاد ناتوان مي‏بينند و حس مي‏كنند كه نه تنها قدرتآوردن كتابي مانند قرآن را ندارند بلكه حتي از اتيان يك سوره عاجزند آغازبهانه‏جوئي و ايراد تراشي نموده گفتند: ما به تو ايمان نمي‏آوريم مگر اينكه يكي ازاين چند عمل را انجام دهي:
1- يا از زمينچشمه‏اي براي ما ظاهر سازي.
2- يا باغستانياز درخت‏خرما و انگور پديدآوري كه نهرهاي آب در ميان درختانش جاري باشد.
3- يا آسمان رابر سر ما فرود آوري.
4- يا خدا وفرشتگان را نزد ما بياوري.
5- يا خانه‏اياز طلا داشته باشي.
6- يا به آسمانبالا روي و از جانب خدا براي ما نامه‏اي بياوري.
در يك چنين موقعيكه بناي بهانه‏جوئي بود خداوند متعال به رسول اكرم فرمود: به ايشان بگو: من جز يكبشر و رسول نيستم. اختيار زمين و آسمان دست من نيست كه مطابق ميل و درخواست‏شمارفتار كنم و مرتبا حوادث جهان را دگرگون سازم.
در اينجا كفار دونوع تقاضا داشتند. يك قسم آنها از محالات است كه حتي به طور اعجاز هم ممكن نيستتحقق پيدا كند و درخواست آنها از روي جهالت و ناداني صادر شده بود. مانند اينكهگفتند: خدا و فرشتگان را نزد ما حاضر گردان. آخر خدا كه جسم نيست، مكان ندارد تا بهتوان حتي به طور اعجاز او را در محضر مبارك چند نفر اشكال تراش حاضر كرد! و مانندآنكه گفتند: آسمان را بر سر ما خراب كن.
مگر اين امر امكانداشت كه خدا آسمان و دستگاه خورشيد و ستارگان را برهم زند و بر سر آنان بكوبد!وانگهي اگر خواسته آنان عملي مي‌شد و آسمان بر سرشان سقوط مي‌كرد بيش از اين نتيجهنداشت كه به هلاكت مي‌رسيدند. دگر كجا بودند تا ايمان بياورند؟
آيا در پاسخ چنينتقاضائي جز اين مي‌توان گفت كه: من رسولي بيش نيستم و اختيار خدا و فرشتگان و زمينو آسمان در دست من نيست؟
بخش دوم درخواستهايآنان گرچه ذاتا امكان داشت و ممكن بود با اعجاز وجود پيدا كند. ليكن از دو نكتهنبايد غفلت كرد:
نكته اول - گر چهپيغمبر و امام داراي معجزه بودند و نفوس آنان به قدري نيرومند بود كه مي‌توانستنداز عالم غيب استمداد كنند و امر خارق العاده‏اي را انجام دهند ولي به هر حال بشربودند و در انجام معجزات به تاييدات الهي احتياج داشتند. چنان نبود كه بدون اجازهو تاييد پروردگار جهان بتوانند اعجازي به عمل آورند. و ما كان لرسول ان ياتي بآيةالا باذن الله .[8]
نكته دوم - جهانآفرينش داراي نظام ثابت و لا يتغير نيست. و بر طبق قانون عليت و معلوليت ادارهميشود. داستان اعجاز يك موضوع استثنائي بيش نيست. قانون استثنائي اعجاز بدان منظوراست كه در مواقع لازم و ضروري مورد استفاده قرار گيرد. نه بدان منظور كه برايبهانه جويان و تماشاگران صحنه تماشائي پديد آرد و هر كسي از هر گوشه‏اي، گاه وبيگاه تقاضاي امر خارق العاده‏اي بنمايد. كسي بگويد: باغستان خرما و انگور برايمبوجود آر. ديگري بگويد: خانه‏اي از طلا برايم آشكارساز. ديگري بگويد: بآسمان بالابرو و از جانب خدا نامه فدايت‏شوم برايم بياور. پيامبران و امامان نيامدند تادستگاه منظم آفرينش را برهم زنند و بر طبق درخواست اين و آن صحنه تماشا و نمايشگاهمعجزه تاسيس كنند. اعجاز پيغمبر و امام در جائي است كه ضرورت ايجاب كند. داستانشان نزول آيه مذكور در جائي است كه براي اظهار معجزه ضرورتي وجود نداشت. زيرا رسولخدا ابتداء قرآن را به عنوان معجزه به آنان معرفي نمود آنگاه كه خودشان را درمقابل اتيان همانند آن، ناتوان ديدند بناي اشكال تراشي را گذارده درخواست‏ يك سريمعجزات و امور خارق العاده نمودند.
در پاسخ چنين افرادبهانه‌جو جز اين مناسب نبود كه بگويد: من پيغمبري بيش نيستم و در اتيان معجزات به اجازهو تاييد پروردگار جهان نيازمندم. تازه اگر درخواستشان عملي مي‌شد بازهم از ظاهرحالشان معلوم بود كه بالاخره ايمان نمي‌آورند. زيرا آن‌ قدر در اشكال تراشي اصرارداشتند كه مي‌گفتند: اگر هم به آسمان بالا روي به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكهنامه‏اي به خط و امضاي خدا براي‌مان بياوري. تازه اگر هم نامه‏اي براي‌شان مي‌آوردممكن بود در صحت امضاي خدا تشكيك نمايند.[9]
خلاصه سخن: باملاحظه قرائن و شواهدي كه در آيات ديگر وجود دارد آيه مذكور درصدد نيست كه معجزهرا به طور كلي نفي كند. بلكه اتيان آنرا به خواست و تاييدات الهي واگذار مي‌نمايد.چگونه تصور مي‌شود رسول خدا كه در قرآنش معجزات فراواني براي پيغمبران گذشته اثباتشده و خودش را افضل آنان مي‌داند، در مقابل درخواست معجزه بگويد: آنان معجزهداشتند، منهم از آنان افضل هستم ليكن متاسفانه از اتيان هرگونه معجزه‏اي عاجزم،ابدا اين مطلب امكان ندارد.


[1].  نمل/ 14، ر.ك:الميزان، ج 1، ص 86.
[2] . آلعمران/ 37
[3] . .نمل/ 40
[4] . آيت الله ابراهيم اميني/ بررسي مسائل كلي امامت صفحه 325
[5]. كتاب داورى نوشتهاحمد كسروى ص -30-31  
[6] كتابصوفيگرى كسروى ص 81
[7]. سوره اسرا آيه 88
[8] . رعد: 38
[9] . چنان كه مي‌فرمايد: ولو فتحنا عليهمبابا من السماء فظلوا فيه يعرجون لقالوا انما سكرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورن -سوره حجر آيه 15